صفحه اصلی / در دفاع / بدعت ها در قرون وسطی. بدعت ها و جادوگری در اروپای قرون وسطی

بدعت ها در قرون وسطی. بدعت ها و جادوگری در اروپای قرون وسطی

در جامعه مدرنموضوع انتخاب مذهبی همچنان منبع مناقشه است. بدعت عبارت است از انحراف آگاهانه شخص از دین که رسماً مورد قبول جامعه است. در ابتدا، این مفهوم چیزی منفی نداشت، به این معنی که اگر از یونانی ترجمه شود، "جریان"، "جهت". اما در آن زمان رنگ آمیزی آن بسیار منفی شد. این وضعیت تحت تأثیر شرایط آن جهان و نقش مهم کلیسای رسمی بود که نه تنها دارای قدرت معنوی، بلکه سکولار نیز بود.

علل بدعت ها

مشکل جدایی مؤمنان از کلیسا واقعاً در قرن یازدهم خود را نشان داد که در ظهور اروپای غربیآموزه های مخالف

برای حکومت یک کلیسا باید چنین آموزه هایی از بین می رفت. از قرن پانزدهم، این مسئولیت بر عهده تفتیش عقاید بوده است. اکنون شهدای شناخته شده زیادی هستند که از این سازمان ظالم آسیب دیده اند. دلایل پیدایش بدعت ها در موارد زیر نهفته است:

1. رشد شهرها.

2. تخصیص مردم شهر به یک طبقه خاص.

3. مبارزه شدید بین اربابان فئودال و رعیت.

مقاصد اولیه

کانون های بدعت در اروپا دقیقاً کشورهایی بودند که زندگی شهری در آنها توسعه یافته است. اینها شامل فرانسه، ایتالیا، آلمان، هلند است. اولین بدعت های قرون وسطی چه بوده اند؟ اولاً، آنها با سازماندهی ضعیف گروه ها مشخص شدند. بنابراین مشهورترین بدعت گذاران آن دوره آلبیژنیان بودند. جدایی آنها از کلیسا بدعت کاتار نامیده شد. افزایش ناگهانی آنها به احتمال زیاد به خاطر جنگ های صلیبی بود. در ابتدا، این آموزش در شرق پدید آمد و از آنجا توسط اروپایی ها پرورش یافت. آلبیژنی ها استدلال می کردند که همه چیز در اطراف آنها شیطانی است که باید کنار گذاشته شود. بنابراین، آنها بر راهی اصرار داشتند که در آن فرد بتوان از همه چیزهای مادی رهایی یافت. برای آنها بدعت فقط یک آموزه نیست، بلکه یک روش زندگی است.

در دیدگاه آنها، بلافاصله می توان به دوگانگی خاصی اشاره کرد، دوگانگی: همیشه مبارزه بین خیر و شر، زندگی و مرگ، فقر و ثروت وجود دارد. با این حال، با وجود میل به پول خواری، تنها رهبران این دکترین در عمل به این نظریه پایبند بودند. علاوه بر طبقه متوسط، کاتارها توسط فئودال‌های ثروتمند نیز حمایت می‌شدند که ایده سکولاریزاسیون سرزمین‌های کلیسا را ​​داشتند. زمانی که Albigensian رو به اتمام بود مسیر زندگی، او مراسم تطهیر را انجام داد و پس از آن "کامل" شد.

والدنزها و آموزه های آنها

بدعت، ظهور جریان های جدید در دین است. بنابراین، بدعت والدنسی به یک بلای واقعی جامعه در قرن دوازدهم تبدیل شد. این نام به لطف نام تاجری که هر چه به دست آورده بود به فقرا داد. این آموزه با اصرار بر فقر مطلق، چنان در میان مردم پلبی رواج یافت که مشکلات عظیمی را برای کلیسای رسمی ایجاد کرد. والدنزی ها علیه نابرابری و بی عدالتی زندگی که عمدتاً با خشم اربابان فئودال همراه بود، مبارزه کردند. در ابتدا، پیروان این آموزه را فقرای لیون می نامیدند، اگرچه در سراسر جنوب آلمان و فرانسه گسترش یافتند.

بدعت ها در ایمان مسیحی

مسیحیت یکی از بزرگترین لایه های خداباوری است. بنابراین، تعداد انشعابات مختلف از آن بیشترین بوده و خواهد بود. بدعت های مسیحی را می توان به گروه هایی تقسیم کرد. بزرگترین شاخه ها سه گانه، عرفانی و مسیحی در نظر گرفته می شوند.

بدعت گنوسی یک جهان بینی کامل بود که مبتنی بر ایمان به منشأ الهی انسان، رمز و راز خویشاوندی او با خداوند متعال بود. آموزه های تثلیثی مبتنی بر تحریف درک مشترک از تثلیث مقدس برای همه مؤمنان بود. به عنوان مثال، آنها سعی کردند آن را با کمک دکترین "لوگوس دیالکتیکی" یونانیان باستان تعمیم دهند، که منجر به سردرگمی حتی بیشتر شد. بدعت های مسیحی، برعکس، تنها بر جایگاه عیسی مسیح در نظام داستان های کتاب مقدس تأثیر گذاشت.

انحرافات در ارتدکس

کلیسای ارتدکس از چنین پدیده ای مانند بدعت در امان نماند. این عمدتا شامل استریگولنیک ها و یهودیان می شود. استریگولنیکی در قرن پانزدهم در پسکوف ظاهر شد. آنها بر لغو رشوه در میان روحانیون اصرار داشتند و حقیقت سلسله مراتب را کاملاً مورد انتقاد قرار دادند. در نتیجه آنها از کلیسای رسمی ارتدکس جدا شدند زیرا نمی خواستند اسقف های فعلی را به عنوان معلم و شبان خود به رسمیت بشناسند. آنها همچنین رفتن به معابد را انکار کردند. از آنجایی که اصل جامعه در آن جا یک بزرگ انتخاب می شد، جای خود را به جلسات خود داد.

بدعت یهودیان در ابتدا نام جمعی را برای انشعابات مختلف از ارتدکس بیان می کرد. بعدها، در قرن هجدهم، آن را بیشتر به دست آورد تفسیر دقیق، اشاره به پیروان Skhariya و "subbotniks". دومی فقط آنچه را که حقیقت بود باور کرد و تمام عمر منتظر آمدن منجی بود.

بنابراین، بدعت یک مفهوم بسیار چند وجهی است، از جمله انواع مختلفباورها با گذشت زمان، بیشتر و بیشتر تغییر کرد، در دنیای مدرنتبدیل شدن به بخشی از دیگ عظیم جهان بینی.

استثمار و خشونت، خودسری و نابرابری که در قرون وسطی رخ داد، اعتراض ستمدیدگان را برانگیخت. با توجه به موقعیت مسلط دین در آگاهی عمومی قرون وسطی، چنین اعتراض طبقاتی نمی توانست ظاهری مذهبی به خود بگیرد. در اروپای غربی انحرافات مختلفی از آموزه و عملکرد کلیسای کاتولیک روم و پاپ شکل گرفت. جریان هایی که در تقابل یا خصومت مستقیم با دکترین رسمی هستند، بدعت نامیده می شوند.

در مرحله اول تکامل روابط فئودالی (اواخر قرن پنجم - اواسط قرن یازدهم) بدعت هایی که در اروپای غربی وجود داشت هنوز پایگاه توده ای نداشتند. در قرن XI-XII. افزایش وجود داشت حرکات بلاغیگروه های بسیار زیادی از مردم شروع به شرکت در آنها کردند. مناطق پراکنش آنها شمال ایتالیا، جنوب فرانسه، فلاندر و تا حدی آلمان بود - مکان های توسعه شهری فشرده. یکی از اولین جنبش های بدعت گذاری بزرگ که طنین اروپایی داشت، بود بوگومیلیسم (بلغارستان، قرن X-XIII). آموزه های بوگومیل منعکس کننده احساسات دهقانان برده بلغاری بود که با استثمار فئودالی-کلیسا و ستم ملی کشور توسط امپراتوری بیزانس مخالف بودند. دیدگاه‌هایی شبیه به بوگومیلیسم و ​​رشد تقریباً در همان خاک اجتماعی (با بوگومیلیسم) در اروپای غربی در قرون 11 تا 13 موعظه شد. کاتارها، پاتارن‌ها، آلبیژنی‌ها، والدنسی‌ها، و غیره. بدعت‌ها عمدتاً به دلیل انتقاد شدیدی که از کلیسای کاتولیک معاصر داشتند، ویژگی مخالفی پیدا کردند. ساختار سلسله مراتبی و تشریفات باشکوه آن، ثروتی که به ناحق به دست آورد و روحانیونی که در رذیلت فرو رفته بودند، که به گفته بدعت گذاران، تعالیم واقعی مسیح را منحرف کردند، به شدت محکوم شدند. برنامه‌های جنبش‌های بدعت‌گذار، که منافع محروم‌ترین توده‌های پلبی-دهقانی را بیان می‌کرد، مؤمنان را به بازگشت به تشکیلات اولیه مسیحیت کلیسا فرا می‌خواند. کتاب مقدس در مبارزه با کلیسای کاتولیک روم در دست بدعت گذاران به سلاحی مهیب و قدرتمند تبدیل شد. سپس دومی به سادگی افراد غیر مذهبی (گاو نر پاپ گریگوری نهم، 1231) را از خواندن کتاب اصلی مسیحیت منع کرد. رادیکال ترین جنبش های بدعت آمیز نیز برخی از اندیشه های مانوی را پذیرفتند. مانویان تمام جهان فیزیکی (طبیعی-کیهانی و اجتماعی، انسانی) را مخلوق شیطان، مظهر ابدی شر، و فقط مستحق تحقیر و نابودی اعلام کردند. در قرون XIV-XV. در جریان عمومی جنبش‌های بدعت‌گرایانه مخالف، دو جنبش مستقل به وضوح ظهور کردند: بدعت‌های بورگری و دهقانی-پلبی. اولی منعکس کننده منافع اجتماعی-سیاسی اقشار ثروتمند مردم شهر و گروه های اجتماعی مجاور آنها بود. بدعت بورگر ارتباط نزدیکی با مفاهیم برگر دولت داشت که در آن نیاز مبرم برای تشکیل یک کشور ملی واحد از لحاظ نظری درک می شد. موتیف سیاسی این بدعت، تقاضا برای «کلیسای ارزان» است که به معنای لغو طبقه کشیشان، حذف امتیازات و ثروت آنها و بازگشت به ساختار ساده کلیسای اولیه مسیحیت بود. نمایندگان برجسته بدعت بورگر، دکترای الهیات و استاد دانشگاه آکسفورد در انگلستان، جان ویکلیف (1324-1384) و الهیدان چک، یان هوس (13711415) هستند. جی. ویکلیف بر استقلال کلیسای انگلیسی از کوریا روم اصرار داشت، اصل خطاناپذیری پاپ را مورد مناقشه قرار داد و با دخالت محافل کلیسا در امور دولتی مخالفت کرد. جنبش های بدعت گذار دهقانی-پلبی در قرون XIV-XV. در تاریخ با اجرای لولاردها (کاهنان مدیکانت) در انگلستان و تابوریت ها در جمهوری چک نشان داده شده است. لولاردها از انتقال زمین به جوامع دهقانی و رهایی کشاورزان از قید و بند رعیت حمایت کردند.

بدعت های قرون وسطی -نوعی انحراف از دکترین کلیسا، اعتراض اجتماعی، مناسب این زمان.

از قرن X تا XIII. رایج ترین بدعت بود بوگومیلیسم،که در کشورهای اسلاو - بلغارستان و صربستان گسترده شد. بوگومیل ها مالکیت خصوصی، نظام اجتماعی موجود، کلیسای رسمی و دولت را رد کردند. آنها به دنبال این بودند که سیستم را زودتر بازیابی کنند جوامع مسیحی. اساس فلسفی تعلیم آنها ایده مبارزه بین الوهیت و شیطان بود. از بلغارستان، آموزش بوگومیل بسیار فراتر از مرزهای آن گسترش یافت.

در غرب شکل گرفت بدعت کاتار(تمیز). کاتارها با کلیسای کاتولیک دشمنی داشتند و موعظه می کردند که پاپ نایب مسیح نیست، بلکه شیطان است. آنها استدلال می کردند که کلیسای کاتولیک در اشتباه و گناه گرفتار شده است. کاتارها نه تنها کلیسا، بلکه تعدادی از نهادهای دولتی را انکار کردند: خدمت سربازی، اعدام و به طور کلی هرگونه ریختن خون. همچنین ازدواج و خانواده را که آن را محصول شر می دانستند، انکار کردند. پاپ اینوسنتس سوم یک جنگ صلیبی (1209-1229) علیه کاتارهای جنوب فرانسه (آلبیژنس) ترتیب داد، زیرا او این دکترین را بسیار خطرناک می دانست.

جنبش بدعت والدنسیدر آغاز قرن 12 بوجود آمد. و به نام تاجر لیون 77 نامگذاری شده است. والدا،که مال خود را بین فقرا تقسیم می کرد و فقر و توبه را تبلیغ می کرد. این آموزه که در میان چوپانان آلپ پدید آمد، سپس در میان جمعیت شهری گسترش یافت. والدن ها دولت و کلیسای موجود را رد کردند. متعاقباً بین آنها انشعاب رخ داد و رادیکال ترین بخش والدنزها با کاتارها ادغام شدند.

در قرن دوازدهم در رم قیام فقیرترین توده های جمعیت شهری علیه قدرت پاپ برپا شد. رهبر این قیام یک راهب بود آرنولد بریشیانسکی،که موعظه بازگشت به اخلاق کلیسای اولیه مسیحیت، به فقر رسولی بود و پیشنهاد سلب تمام قدرت سکولار را از پاپ داد. در نتیجه قیام، پاپ از قدرت موقت محروم شد. با این حال، بخش نجیبی از جمعیت شهر که از گستردگی این جنبش ترسیده بودند، با پاپ به توافق رسیدند و برای کمک به امپراتور فردریک بارباروسا مراجعه کردند. جنبش شکست خورد. فردریک بارباروسا "بدعت گذار" را دستگیر کرد و او را برای مجازات به پاپ سپرد. آرنولد برشا در آتش سوزانده شد.

بدعت هایی که در شهرها پدید آمد، سپس در میان جمعیت روستایی گسترش یافت. به عنوان مثال، در شمال ایتالیا قیام دهقانان (1302-1307) به رهبری یک بدعت گذار آغاز شد. دلچینو.او تعلیم می‌داد که اساس شرارت، مال و ثروت است، خواستار معرفی اجتماع دارایی، نابودی روحانیت و سرکوب خشونت‌آمیز ثروتمندان شد که در نتیجه، به اعتقاد او، حکومت هزار ساله عدالت باید آغاز شود، که در آن مالکیت و نابرابری وجود نداشته باشد.

از جنبش های بدعت آمیز قرن چهاردهم که آثار عمیقی بر جای گذاشت. شایان ذکر است جنبش در انگلستان که همزمان با قیام دهقانان (1381) بود که توسط وات تایلر.جنبش بدعت‌گرایانه در نیمه دوم قرن چهاردهم در انگلستان به وجود آمد. در سال 1365، پارلمان انگلیس قطعنامه‌هایی مبنی بر ممنوعیت توسل به پاپ علیه تصمیمات قضایی روحانیون و همچنین لغو پرداخت خراج سالانه به پاپ که انگلیسی‌ها بر اساس توافقنامه بین شاه جان بی‌زمین و پاپ اینوسنت سوم پرداخت می‌کردند، به تصویب رساند. پارلمان درخواست های مکرر پاپ برای انجام این تعهدات را رد کرد.

پروفسور، کشیش جی. ویکلیفیک توجیه نظری برای این امتناع ارائه کرد. او در آثار خود تعدادی پیشنهاد کرد که با کل آموزش کلیسای کاتولیک مخالف بود. او ادعا کرد که تنها منبع آموزش دینیکتاب مقدس است هیچ توضیحی از طرف پاپ یا پدران کلیسا برای مؤمنان مهم نیست. در کتاب مقدسچیزی در مورد آن گفته نشده است قدرت پاپ, سلسله مراتب کلیساو حق پاپ برای داشتن قدرت سکولار.

پیروان ویکلیف، «کشیشان فقیر»، بازگشت به سادگی اولیه زندگی در جوامع مسیحی را موعظه کردند. این خطبه در میان مردم استقبال کرد، زیرا بالاترین روحانیون در انگلستان دارای ثروت عظیمی بودند، سبک زندگی مجلل را هدایت می کردند و تفاوت چندانی با اشراف سکولار نداشتند.

آموزش ویکلیف یک نمونه است بدعت برگر (متوسط) بیان کننده منافع شهروندان ثروتمند محروم از حقوق سیاسی است.

نوع دیگری از بدعت بورگر تعلیم متکلم بود یانا هوس(1371-1415). او در سرچشمه اصلاحات در جمهوری چک ایستاد، از به رسمیت شناختن استقلال کلیسای چک، در برابر امتیازات روحانیون، ثروت به دست آمده به ناحق و محروم کردن کلیسا از قدرت سکولار دفاع کرد.

بدعت ها در قرون XI-XIV. رعد و برق هایی بودند که پیش بینی یک جنبش قدرتمند و مهیب علیه کاتولیک در قرن شانزدهم بودند. - اصلاحات

اقدام توده ها علیه کلیسا میل کلیسا را ​​برای دادن شخصیت سازمان یافته به مبارزه با بدعت گذاران برانگیخت. این مبارزه همچنین مستلزم ایجاد یک نظریه جدی بود که قرار بود به سلاحی مؤثر در برابر بدعت ها تبدیل شود. برای انجام این وظیفه تأسیس شد نظم رهبانیدومینیکن ها دومینیکن ها متخصص الهیات می شوند و تمام بخش های الهیات دانشگاه ها را اشغال می کنند. از میان آنها توماس آکویناس، نماینده برجسته الهیات قرون وسطی آمد.

  • در ابتدا مقامات سکولار که با تاج و تخت پاپ دشمنی داشتند از آن حمایت کردند. اما متعاقباً با گسترش جنبش دهقانی گسترده در انگلستان، نگرش نسبت به ویکلیف تغییر کرد.

در دین مسیحی، مانند سایرین ادیان توحیدیآموزه های بدعت آمیز (مخالف با عقاید رسمی) بسیاری وجود داشت. آنها از زمانی که مسیحیت به عنوان دین رسمی رسمی شناخته شد ظاهر شدند و آن را در طول تاریخ همراهی کردند. ظهور بدعت ها با این واقعیت توضیح داده شد که مسیحیت قرون وسطی آگاهی مذهبی گروه های اجتماعی مختلف، هم نخبگان فئودال و هم توده های وسیع را بیان می کرد. بنابراین هرگونه نارضایتی از نظام فئودالی به ناچار شکل بدعت کلامی به خود می گرفت. برای اینکه بتوان به روابط اجتماعی موجود حمله کرد، لازم بود که هاله قداست آنها را از بین ببریم.»

توسعه جنبش‌های بدعت‌گذار توده‌ای در اروپای غربی با ظهور و شکوفایی شهرها همراه بود. تضادهای اجتماعی شدید بین مردم شهر و اربابان فئودال، بین اقشار مختلف دارایی جمعیت شهری، زندگی سیاسی فعال و سازماندهی مردم شهر شرایط مساعدی را برای ظهور آموزه های بدعت آمیز ایجاد کرد. این آموزه ها که ماهیت متفاوتی داشتند، اعتراض توده های شهری و دهقانی را به نظام فئودالی مسلط بیان می کرد. «مخالفت انقلابی با فئودالیسم... بنا به شرایط زمانه، گاهی در قالب عرفان، گاهی به صورت بدعت آشکار، گاهی به صورت قیام مسلحانه ظاهر می شود».

بدعت های قرون وسطایی بر اساس ماهیت خود به دو دسته برگر و دهقان-پلبی تقسیم می شدند. بدعت‌های برگر اعتراض مالکان کوچک شهری را علیه نظم فئودالی و بالاتر از همه علیه نهادهای کلیسا که مانع توسعه شهرها و اقتصاد آنها می‌شد، بیان می‌کرد. آنها خواستار حذف امتیازات روحانیون و محرومیت از مزایای دنیوی آنها، عرفی شدن اموال کلیسا، و ساده سازی و کاهش هزینه های مراسم کلیسا بودند. ایده آل آنها «کلیسای حواری» اولیه مسیحی بود. اینها بدعت های معتدلی بودند که اصولاً نظام فئودالی موجود را انکار نمی کردند. بنابراین، ایده‌های بدعت بورگر اغلب در میان گروه‌های خاصی از فئودال‌های علاقه‌مند به سکولاریزه کردن اموال کلیسا و محدود کردن نفوذ روحانیون و کوریا پاپ حمایت می‌شد.

جنبش بدعت گذار دهقانی-پلبی بسیار فراتر رفت و خواسته های طبقات پایین را بیان کرد و خواستار برقراری برابری بین مردم شد. رادیکال‌ترین بدعت‌های برابری‌خواهانه نشان‌دهنده ایدئولوژی توده‌هایی بود که با اسلحه علیه ستم فئودالی می‌جنگیدند ("برادران رسولی"، "لولاردها"، "تابوریت"). جنبش های بدعتی اولیه اغلب عناصر هر دو جهت را با هم ترکیب می کردند (Albigenses).

بین آموزه های بدعتی فردی تفاوت های جزمی قابل توجهی وجود داشت. با این حال، همه آنها با نگرش شدید منفی نسبت به روحانیت کاتولیک به رهبری پاپ و مخالفت شبانان کتاب مقدس با آنها متحد شدند. فروش عیش و نوش و نابرابری در اجتماع مورد حمله شدیدی قرار گرفت. بدعت گذاران کلیسا را ​​«فاحشه بابل» و پاپ را «نایب الشیطان» می نامیدند. در مقابل کلیسای سلسله مراتبیآنها سازمان مذهبی ساده خود را ایجاد کردند و مناسک ساده شده را معرفی کردند. بدعت گذاران انجیل را به عنوان تنها منبع ایمان می شناختند و "سنت مقدس" (نوشته های پدران کلیسا، احکام شوراها، گاوهای پاپ) را به طور کامل رد کردند. ایده "فقر رسولی" بسیار محبوب بود و در میان برخی از بدعت گذاران به زهد شدید تبدیل شد. اندیشه های عرفانی مبتنی بر تفسیر خاصی از پیشگویی های کتاب مقدس، به ویژه رؤیاهای آخرالزمان، گسترده بود. بدعت گذاران یواخیم فلورا و دولچینو انقلابی اجتناب ناپذیر را پیش بینی کردند که باید در آینده نزدیک رخ دهد. عقاید این انقلاب و استقرار «پادشاهی هزار ساله خدا» بر روی زمین (شیلیاسم، هزاره‌گرایی) در میان توده‌های دهقانی-پلبی بسیار محبوب بود. یکی دیگر از مکتب‌های عرفان میانه‌رو برگر استدلال می‌کرد که «حقیقت الهی» در خود انسان نهفته است و در نتیجه نیاز به کلیسا را ​​انکار می‌کرد. حاوی عناصر پانتئیسم بود. اما این فردگرایی عرفانی از مبارزه فعال دور شد و به دنیای درونی انسان رفت و «بینش» و خلسه مذهبی را بیدار کرد.

آموزه های بدعت آمیز اقتدار کلیسا را ​​تضعیف کرد، به عقاید کاتولیک ضربه زد و به گسترش تفکر آزاد کمک کرد. با این وجود، خود بدعت گذاران به اعتقادات خود متعصب باقی ماندند و مانند کاتولیک ها با دگرگرایی و مخالفت دشمنی داشتند. علاوه بر این، همه فرقه های میانه رو موعظه خود را فقط به مطالبات اصلاحات کلیسا محدود می کردند و «کلیسای بد» و «ایمان نادرست» را با «کلیسای خوب» و «ایمان واقعی» جایگزین می کردند و توده ها را از مبارزه فعال علیه ستم فئودالی منحرف می کردند.

اول از همه، جنبش‌های بدعت‌گرایانه در شهرهای ایتالیا گسترش یافت، جایی که تضادهای اجتماعی به‌ویژه برجسته بود. در نیمه دوم قرن یازدهم. در میلان و دیگر شهرهای لمبارد، پاتاریا ظاهر شد (به نام محله ای در میلان که در آن گداها و راغبان ها زندگی می کردند). پاتاران انحراف اخلاقی روحانیون را محکوم کردند و خواستار تجرد شدید و امتناع «بندگان خدا» از کالاهای دنیوی شدند. در همان زمان با اشراف فئودال و بازرگانان ثروتمند مخالفت کردند. اما پاتاران ها هنوز یک دکترین به طور مداوم توسعه نیافته اند. فرقه دیگری که توسط آرنولد برشیا (آرنولدیست ها) تأسیس شد، یک برنامه رادیکال برای تغییر سیاسی - سلب قدرت سیاسی توسط روحانیون و ایجاد (به ویژه در رم) یک حکومت جمهوری سکولار صرفاً سکولار - ارائه کرد. این بدعت اولیه برگر بود.

جنبش بدعت‌گرایانه در نیمه دوم قرن 12 تا 13 به اوج خود رسید. مرکز آن جنوب فرانسه بود که در آن زمان سطح بالایی از توسعه اقتصادی و فرهنگی داشت. دو آموزه بدعت آمیز در اینجا گسترش یافت - کاتاریسم و ​​والدنسیزم. کاتاریسم ("katharos" - یونانی "خالص") متعلق به بدعت های دوگانه بود و با بوگومیلیسم که در بلغارستان گسترش یافت همراه بود. بیان می کرد که در دنیا چه می گذرد مبارزه ابدیخوبی با بدی و نیکی باید بر شر پیروز شود. کاتارها با نیکی اصل معنوی را درک کردند، با شر - دنیای فیزیکیایجاد شده توسط شیطان آنها همچنین کلیسای موجود به رهبری پاپ را شیطانی می دانستند. کاتارها فقط انجیل را به رسمیت شناختند و کاملاً رد کردند عهد عتیق. آنها کلیسای خود را ایجاد کردند، ساده، بدون سلسله مراتبی از درجات روحانی. مؤمنان به دو دسته «کامل» و «مؤمنان» تقسیم شدند. اولی سبک زندگی زاهدانه ای را دنبال می کرد و وظایف شبان را انجام می داد ، دومی افراد عادی عادی بودند که با غیرت از دستورات ایمان خود پیروی می کردند. کاتاریسم به کشورهای جنوب اروپا گسترش یافت، اغلب در ترکیب با بدعت های دیگر، مانند والدنیسم.

بدعت والدنسی در پایان قرن دوازدهم ظاهر شد. در جنوب فرانسه بنیانگذار آن پیتر والد، پسر یک تاجر ثروتمند لیون بود. پس از انصراف از ثروت، شروع به تبلیغ زندگی گدایی و زهد کرد. والدنزها اکثر مقدسات مسیحی، دعاها، نمادها، آیین مقدسین، آموزه های مقدس را رد کردند و سلسله مراتب کلیسا را ​​به رسمیت نمی شناختند. آنها به «کلیسای حواری فقیر» موعظه کردند. بدعت گذاران از پرداخت مالیات و عشر، انجام خدمت سربازی امتناع می کردند، دادگاه فئودال را به رسمیت نمی شناختند و با مجازات اعدام مخالف بودند. والدنزها نظرات مشترکی با کاتارها داشتند. در جنوب فرانسه، هر دو را آلبیگنسیان (از نام شهر آلبی) می نامیدند. در قرن سیزدهم بخشی از والدنزهای میانه رو به نزدیکتر رفتند کلیسای کاتولیکو از حق موعظه نظرات خود («فقیر کاتولیک») برخوردار بود. بخش دیگری از والدنسی ها به آلمان، سوئیس، اتریش، جمهوری چک، لهستان و مجارستان نقل مکان کردند، جایی که این بدعت تا اواخر قرون وسطی وجود داشت. والدنزیای افراطی با کاتارها ادغام شدند.

در قرون XIV-XV. بدعت های رادیکال دهقانی-پلبی به ایدئولوژی قیام های انقلابی تبدیل شدند. فرقه حواری قیامی را به رهبری دولچینو سازماندهی کرد. جنبش لولارد اولیه (با نمایندگی جان بال) نقش بزرگی در شورش دبلیو تایلر داشت. تابوریت ها یک جبهه بسیار انقلابی از جنبش هوسی ها و جنگ های حوسی تشکیل دادند. فرقه نشینان بورگر، به نمایندگی از جی. ویکلف و جی. هوس، پایه های نظری جنبش های اصلاحی اولیه را ایجاد کردند.

مبارزه کلیسا با بدعت ها. تفتیش عقاید، دستورات دلخراش

ایده های بدعت آمیز با مقاومت شدید کلیسای کاتولیک مواجه شد. مجالس کلیسا، بدعت گذاران و پیروان آنها را مورد تحقیر قرار دادند. برای سرکوب جنبش‌های بدعت‌گذار توده‌ای، کلیسا جنگ‌های صلیبی را ترتیب داد (جنگ‌های آلبیجنس، لشکرکشی‌ها علیه رسولان، پنج جنگ صلیبی علیه هوسی‌ها). در پایان قرن دوازدهم. تفتیش عقاید (لاتین inquisitio - تحقیق) ظاهر شد تا بدعت گذاران را مجازات کند. در ابتدا تفتیش عقاید تابع اسقف ها بود. در قرن سیزدهم این نهاد به یک نهاد مستقل تحت نظارت عالی پاپ تبدیل شد. یک سیستم تحقیقات قضایی با استفاده از شکنجه پیچیده، سفسطه پیچیده و ارعاب ایجاد شد که با کمک آن از قربانیان اعتراف به گناه گرفته شد. جاسوسی و محکومیت به طور گسترده ای مورد استفاده قرار گرفت که با انتقال بخشی از اموال محکومان به اطلاع رسانی تشویق شد. برای مجازات، محکومان به مقامات سکولار تحویل داده شدند، زیرا کلیسا ریاکارانه از "ریختن خون" خودداری کرد. معمولاً بدعت گذاران محکوم را در آتش سوزانده بودند. در همان زمان، اغلب مراسم رسمی برای اعلام حکم تفتیش عقاید در مورد گروهی از بدعت گذاران - auto-da-fé (به اسپانیایی: "عمل ایمان") برگزار می شد. گناهکاران توبه کننده به حبس ابد محکوم شدند. دانشمندان مظنون به آزاداندیشی و مخالفت با قوانینی که توسط کلیسای کاتولیک ایجاد شده بود، تحت نظارت تفتیش عقاید قرار گرفتند.

فعالیت های تفتیش عقاید نشان دهنده یکی از تاریک ترین صفحات قرون وسطی بود.

تفتیش عقاید به تنهایی نمی‌توانست با جنبش‌های بدعت‌گذار توده‌ای کنار بیاید. کلیسا تلاش کرد تا این جنبش‌ها را از درون تضعیف کند، تا «خطاهای» بدعت‌گذارانی را که از مسیر «ایمان واقعی» منحرف شده بودند، ثابت کند. برای این منظور، کلیسا برخی از فرقه های معتدل را به رسمیت شناخت و آنها را به فرقه های گمراه کننده تبدیل کرد. در مورد فرانسیسکن ها هم همینطور بود.

بنیانگذار این نظم، فرانسیس آسیزی (1182-1226)، از یک خانواده ثروتمند و اصیل ایتالیایی بود. او به پیروی از پیتر والد به گدایی رفت و به تبلیغ زهد و توبه پرداخت. فرانسیس در اصل کلیسا و رهبانیت را انکار نکرد، بلکه فقط از روحانیون خواست که از "نمونه رسولی" پیروی کنند - در میان مردم سرگردان و موعظه کنند و از طریق کار و صدقه امرار معاش کنند. این دقیقاً همان روشی است که پیروان او، «برادران کوچکتر» (اقلیت ها) رهبری می کردند. پاپ فعالیت های موعظه فرانسیس و پیروانش را قانونی کرد و فرمان فرانسیسکن را در سال 1210 تأیید کرد. کلیسا حتی فرانسیس را قدیس اعلام کرد. فرانسیسکن ها به زودی خواسته های خود برای «برابری» و «فقر» را کنار گذاشتند و به یک انجمن صومعه ای بسیار ثروتمند و تأثیرگذار تبدیل شدند. هدف اصلی آنها مبارزه با گسترش تعالیم بدعت بود. راهبان به انبوه بدعت گذاران نفوذ کردند و با موعظه ها و سرمشق خود سعی کردند آنها را از "خطاهای" بدعت دور کنند و به آغوش کلیسای کاتولیک بازگردانند. این نظم دارای یک سازمان متمرکز متمرکز بود که توسط یک "ژنرال" رهبری می شد که مستقیماً به پاپ گزارش می داد.

به پیروی از فرمان فرانسیسکن، فرمان دومینیکن ها در سال 1216 تأسیس شد که خالق آن راهب اسپانیایی متعصب دومینیک بود. اعضای این فرقه دلهره آمیز شیوه زندگی متفاوتی نسبت به فرانسیسکن ها داشتند. آنها لباس های ژنده پوش نمی پوشیدند، بلکه لباس دانشمندان می پوشیدند. اینها «مبلغان برادر» تحصیلکرده بودند که کنترل سیستم آموزشی و بالاتر از همه بخش‌های الهیات دانشگاه‌ها را در دست گرفتند. از میان آنها، ستون های معروف مکتب و الهیات مانند آلبرتوس مگنوس و توماس آکویناس به وجود آمدند. هدف اصلی دومینیکن ها مبارزه با بدعت ها بود. آنها که خود را "سگ های خدا" می نامیدند (عصای دومینیکن - شبیه به "دومینیکن ها")، بدعت گذاران را نه تنها از بخش های دانشگاه، بلکه با سلاح های تفتیش عقاید نیز در هم شکستند. دادگاه های تفتیش عقاید معمولاً از آنها تشکیل می شد.

فرقه های مندیکانت نیز به فعالیت های تبلیغی مشغول بودند و صومعه های خود را در کشورهای غیر کاتولیک تأسیس کردند. دومینیکن ها به عنوان واعظ و دیپلمات به کشورهای شرقی - چین و ژاپن - نفوذ کردند.

افول پاپ در قرن چهاردهم. حرکت آشتیانه

در آغاز قرن چهاردهم. وضعیت سیاسی در اروپای غربی به شدت تغییر کرده است. روند تمرکز دولت بسیار پیشرفت کرده است. دولت های ملی شروع به شکل گیری کردند. قدرت سلطنتی اشراف فئودال - سکولار و کلیسایی - را تابع حکومت خود کرد. روحانیت از امتیازات - معافیت از مالیات و حق صلاحیت ویژه کلیسایی محروم بود. این سوال در مورد ایجاد یک کلیسای ملی، مستقل از کوریای روم مطرح شد. پایان حکومت تئوکراسی پاپی نزدیک بود.

اما پاپ، برخلاف این روندهای جدید، سعی کرد از ادعاهای تئوکراتیک خود دفاع و حتی تقویت کند و اصولاً ایده حاکمیت دولت سکولار را انکار کند. بر این اساس بود که نبرد شدیدی بین پادشاه فرانسه فیلیپ چهارم و پاپ بونیفاس هشتم درگرفت که با پیروزی شاه به پایان رسید. اقامتگاه پاپ به شهر آوینیون فرانسه منتقل شد و پاپ به مدت 70 سال (1309-1378) به دنبال رهبری پادشاهان فرانسه در «اسارت» بود.

با بازگشت تاج و تخت پاپ به رم، "شکاف بزرگ" (شیسم) آغاز شد، زمانی که دو یا حتی سه پاپ همزمان بر تخت نشستند. در جریان این مبارزه، همراه با نفرین و نفرین متقابل، پاپ اعتبار سابق خود را از دست داد و سلسله مراتب کاتولیک در بحرانی طولانی فرو رفت. در این زمان، یک جنبش صلح آمیز در کلیسای کاتولیک شکل گرفت که هدف آن محدود کردن استبداد پاپ و زیر سلطه پاپ بود. شورای جهانی. جنبش آشتی‌طلب حمایت فعالی از سوی پادشاهی‌های اروپای غربی یافت، که به دنبال رهایی خود از دخالت پاپ و ایجاد برتری دولت سکولار بودند. چارلز هفتم، پادشاه فرانسه، بر اساس احکام آشتی، در سال 1438 "تحریم عملی" را صادر کرد که اصول "کلیسای گالیکان" و برتری شوراها را در مسائل اعتقادی اعلام کرد. حق انتصاب در مناصب کلیسا برای پادشاه به رسمیت شناخته شد و صلاحیت روحانیون در دادگاه های ایالتی ایجاد شد. اقدامات مشابهی در کشورهای دیگر، به عنوان مثال در انگلستان و در برخی از پادشاهی های آلمان انجام شد.

یکی از وظایف اصلی جنبش آشتی‌طلبی و دلیل آن، تمایل سلسله مراتب کاتولیک برای غلبه بر شکاف و تقویت اقتدار کلیسا بود. شورای پیزا در سال 1409 هر دو پاپ - آوینیون و رم - را برکنار کرد و یک پاپ جدید - الکساندر پنجم را انتخاب کرد. به جای دو، اکنون سه بابا وجود دارد.

در شورای بعدی کنستانس (1414-1418)، علاوه بر حذف انشقاق، مسائل مربوط به اصلاح کلی کلیسا و مبارزه با "بدعت هوسی" مورد بحث قرار گرفت. اما شورا اساساً هیچ یک از این مشکلات را حل نکرد. یان هوس توسط شورا محکوم شد و در آتش سوزانده شد. با این حال، در جمهوری چک یک جنبش سراسری علیه کلیسای کاتولیک و سلطه آلمان به وجود آمد که در نهایت به پیروزی رسید. قطعنامه ای در مورد برتری شورا بر پاپ به تصویب رسید. جان بیست و سوم برکنار شد. همانطور که معلوم شد، در گذشته این کشیش اعظم (بالتاسارو کوسا) یک دزد دریایی و یک جعل بود. شورا مارتین پنجم را به عنوان پاپ انتخاب کرد، اما این انشعاب ادامه یافت، زیرا یکی از پاپ های سابق، بندیکت سیزدهم، درجه خود را رد نکرد. در سال 1431، شورایی در بازل تشکیل شد که به طور متناوب تا سال 1449 ادامه یافت. موفقیت آن انعقاد یک توافق سازش با هوسی های میانه رو بود.

پاپ یوجین چهارم از شورای بازل اطاعت نکرد و شورای ویژه خود را در فرارا تشکیل داد. در سال 1439 این کلیسای جامع به فلورانس منتقل شد و در آنجا اتحادیه ای بین کاتولیک ها منعقد شد. کلیساهای ارتدکس. امپراتور بیزانس و پاتریارک قسطنطنیه امیدوار بودند که از غرب علیه ترکان کمک نظامی دریافت کنند و امتیازات زیادی به کاتولیک و پاپ دادند. اما جمعیت و بخش قابل توجهی از روحانیون این اتحادیه را رد کردند. بعداً فقط در مناطق غربی اوکراین و بلاروس که تحت حاکمیت لیتوانی و لهستان بودند انجام شد.

نفاق ادامه یافت و تنها در شورای لوزان (1449) توافقی برای احیای وحدت حاصل شد: آخرین پادپاپ فلیکس پنجم از ادعای خود برای تاج و تخت چشم پوشی کرد و نیکلاس پنجم تنها رئیس کلیسا باقی ماند.

انحلال "شکاف بزرگ" به احیای قدرت سابق کوریا روم منجر نشد. پاپ به طور فزاینده ای نقش خود را به عنوان رئیس کلیسای کاتولیک از دست داد و به یکی از شاهزادگان معمولی ایتالیای مرکزی تبدیل شد. اما پاپ همچنان نیروی سازمان دهنده ارتجاع کاتولیک باقی ماند. کوریا رومی رهبری تفتیش عقاید را برعهده داشت که به طرز وحشیانه ای جنبش های مترقی ضد کاتولیک را سرکوب کرد. پاپ نقشی به همان اندازه ارتجاعی در سرنوشت تاریخی ایتالیا ایفا کرد. با مالکیت مرکز کشور، مانع اتحاد ملی و سیاسی آن شد.

حوزه قضایی کلیسا تفتیش عقاید

یکی از مهمترین امتیازات کلیسا، حق داشتن صلاحیت قضایی خود، دادگاه خود بود. افراد متعلق به کلیسا، اعم از راهبان یا دهقانانی که در زمین های رهبانی کار می کردند، باید در دادگاه های کلیسایی (به استثنای برخی موارد) نه تنها در اختلافات مدنی، بلکه برای جرایم جنایی محاکمه می شدند.

آغاز صلاحیت ویژه کلیسایی به دوران روم برمی گردد. خود جوامع مسیحی که خارج از قانون ایستاده بودند، مجبور بودند اختلافاتی را که در میان آنها ایجاد می شد، بدون توسل به قانون مشرکان منفور یا قضات مطرود خود حل و فصل کنند. سپس این رویه در «رساله» منسوب به پولس رسول تأیید شد: تسلیم اختلافات حقوقی برای حل و فصل «کافران» را ممنوع می کند.

بر اساس یک ماده بسیار مبهم که کلیه جرایم مربوط به گناه را مشمول قضاوت کلیسا می‌داند، کلیسا صلاحیت خود را در مورد جرائمی مانند بدعت، ارتداد، جادوگری، توهین به مقدسات (سرقت اموال کلیسا، و همچنین خشونت علیه یک نفر) به خود اختصاص داد. کشیش)، نقض زنا، زنای با محارم، دو همسری، سوگند دروغ، تهمت، جعل، سوگند دروغ، ربا.

از آنجایی که قراردادها اغلب با سوگندهای مذهبی مهر و موم می شد، کلیسا صلاحیت خود را در حوزه روابط اجباری اعلام کرد و اصرار داشت که هر تعهدی، حتی اگر خلاف قانون باشد، باید برای نجات روح متعهد انجام شود.

در زمینه ازدواج و روابط خانوادگی کلیسای مسیحیحق کنترل توزیع اموال بین وراث قانونی و اجرای وصیت را به خود اختصاص داد. کلیسا آموخته است که از همه اینها منافع قابل توجهی به دست آورد. او وظایف پلیس را بر عهده گرفت و از نزدیک نحوه زندگی گله اش را زیر نظر گرفت. هرکسی که جرات انتقاد از کلیسا یا خادمان آن را داشت، حتی کوچکترین، تهدید به تکفیر می شد.

اگر فرد تکفیر شده توبه نمی کرد، "تفتیح عقاید مقدس"، دادگاه ویژه ای که برای رسیدگی به "بدعت گذاران" - مرتدان و مخالفان ایجاد شده بود، برای او فرستاده می شد. در سال 1232، پاپ دستور داد که همه موارد بدعت به دستور راهبان دومینیکن رسیدگی شود. در سال 1252، تفتیش عقاید مجاز به استفاده از شکنجه شد. مستقل از همه مقامات محلی، بدون به رسمیت شناختن هیچ قانونی غیر از قانون خود، تفتیش عقاید به یک نیروی مهیب تبدیل می شود.

با ظهور یک بازپرس در یک شهر خاص، به ساکنان دستور داده شد که ظاهر شوند و افرادی را که مشکوک به ارتداد هستند گزارش دهند. هر کسی که از محکومیت طفره می رفت، تکفیر اعلام می شد. تفتیش عقاید همچنین می تواند بر اساس شایعات آزار و شکنجه را آغاز کند.

در مرحله بازپرسی، همان شخص تحقیقات مقدماتی را انجام داد و حکم صادر کرد. بنابراین، دادگاه به جای بررسی شواهد و ارزیابی آنها، فقط نظر ثابت شده را تأیید کرد.

بازپرس که فقط مسئول ملایمت بود، اما نه ظلم، از هیچ تلاشی برای گرفتن اعتراف از متهم دریغ نکرد. هر چه سوال پیچیده تر باشد، هر چه زودتر بتواند فرد مورد بازجویی را گیج کند، بهتر مورد توجه قرار می گیرد.

مذاکرات، به عنوان یک قاعده، مخفیانه، همراه با یک آیین غم انگیز و وحشتناک بود.

در صورت عدم امکان اعتراف سریع، تحقیقات پایان یافت و به شکنجه متوسل شد. تفتیش عقاید مقید به روش یا زمان او نبود. او شکنجه را در هر مرحله ای از فرآیند شروع کرد و زمانی که لازم می دید، یا زمانی که اعتراف می کرد، یا زمانی که قربانیش مرده بود، به آن پایان می داد و نمی توانست شکنجه را تحمل کند. در عین حال، پروتکل شکنجه مطمئناً نشان می داد که اگر فرد شکنجه شده "هر عضوی را بشکند" یا بمیرد، مقصر خواهد بود.

آیا بازپرسان فهمیدند که شکنجه می تواند اعتراف دروغین را وادار کند؟ بدون شک. اما آنها نیاز داشتند که محیطی از وحشت عمومی ایجاد کنند که به آنها اجازه دهد نامحدود حکومت کنند. یکی از بی‌رحم‌ترین آزاردهنده‌های روح، کنراد ماربورگ (قرن سیزدهم)، معتقد بود که کشتن 60 انسان بی‌گناه بهتر از فرار یک فرد مجرم است. این بازرس صدها نفر را به یک سوء ظن ساده به مرگ فرستاد. شکنجه خود قضات را نیز فاسد کرد: ظلم به عادت تبدیل شد.

این اعتراف با به اصطلاح آشتی با کلیسا، که شامل بخشش گناهان بود، دنبال شد. متهم باید پروتکل بازجویی را تایید می‌کرد و به این نکته اشاره می‌کرد که اعترافات خود داوطلبانه بوده و نه اجباری (پس از شکنجه).

اگر آنها از انجام این کار خودداری می کردند، و همچنین اگر شهادت داده شده در تحقیقات تغییر می کرد، متهم مجدداً (و این بار به طور قطعی) به عنوان «دور شده» از کلیسا شناخته می شد، که به همین دلیل قطعاً زنده زنده سوزانده می شد. .

اعتراف به جلوگیری از سوختن در آتش کمک کرد، اما او را به حبس ابد محکوم کرد. انکار گناه منجر به خطر شد. در همان زمان، اعتقاد بر این بود که کلیسا "خون نمی ریزد". تبرئه نادر بود، اما حتی در این مورد نیز فرد در زمره مشکوک ها قرار می گرفت و زندگی اش تا زمان مرگ در محاصره سختی ها بود. یک سوء ظن جدید - و هیچ چیز نمی تواند او را از زندان یا مرگ دردناک نجات دهد.

از جمله محاکمه های سیاسی که پوسته مذهبی به خود گرفت، محاکمه ژان آرک، دختر مردم، قهرمان جنگ صد ساله بین فرانسه و انگلیس (قرن پانزدهم) است که با تصمیم به آتش کشیده شد. روحانیت فاسد فرانسوی، به ویژه برجسته است.



بدعت های اوایل قرون وسطی عمدتاً ماهیت الهیاتی داشتند، مانند آریانیسم. در این دوره، موارد جداگانه ای از سخنرانی های روحانیون، با حمایت مردم محلی، علیه کلیسای رسمی وجود دارد، اما آنها، به عنوان یک قاعده، محلی بودند.

شدت امیدهای هزاره ای مردم، همراه با انتظار آمدن "پادشاهی خدا" هزار ساله و بدون شک دارای رنگ و بوی بدعت آمیز بود، در قرن دهم - اوایل قرن یازدهم رخ داد، اما توسط کلونی ها تا حدودی خاموش شد. اصلاح

بدعت های قرون وسطی توسعه یافته ماهیت اجتماعی بارزتری داشتند. در میان آنها، قبل از هر چیز، لازم است دو نوع بدعت را متمایز کرد: بدعت های متوسط، ناشی از اعتراض روزافزون مردم شهر به نظم فئودالی، به اصطلاح بدعت های بورگر در قرون وسطی، و بدعت های دهقانی-پلبی که منعکس کننده احساسات ستم‌دیده‌ترین و فقیرترین لایه‌های جامعه فئودالی - مردم شهری و دهقانان فقیر. اولی خواستار پاکسازی اخلاقی کلیسا، محدود کردن ثروت آن، ساده‌سازی تشریفات، لغو روحانیت به عنوان یک طبقه ممتاز خاص شد و با «حقیقت» مخالفت کرد. ایمان مردم"تعلیم رسمی کلیسا، که به عنوان دروغ و خطا تلقی می شود. دومی رادیکال تر بودند. در نهایت هدفشان ایجاد اموال و برابری اجتماعیو لغو منفورترین دستورات و امتیازات فئودالی. لازم به ذکر است که در بدعت‌های برگر، تا حدی، این «زیر متن» رادیکال اجتماعی می‌توانست وجود داشته باشد که ناقلان آن محروم‌ترین طرفداران آن‌ها بودند. بدعت های دهقانی-پلبی اغلب به پرچم قیام های توده ای ضد فئودالی و قیام های دهقانی در قرون وسطی تبدیل شدند.

در قرن یازدهم تحت تأثیر بدعت‌های پاولیس و بوگومیل، که در بیزانس و شبه جزیره بالکان گسترده شده بود، جنبش پاتار (پاتارن) در فرانسه و ایتالیا به وجود آمد (آنها نام خود را از نام بازار میلان گرفتند). آنها ثروت کلیسا، شرارت وزرای آن، عرف فروشی را محکوم کردند و با نخبگان شهر مخالفت کردند. هنگامی که واعظ آرنولد برسیان، شاگرد آبلار، در شمال ایتالیا ظاهر شد و علیه روحانیون و پاپ سخنرانی کرد و خواستار نابودی بی عدالتی اجتماعی و محافظت از فقرا در برابر ظلم اربابان فئودال و مردمان ثروتمند شهر شد، بسیاری پاتاراس به حامیان او پیوست و فرقه های آرنولدیست تشکیل شد. کلیسا به طرز وحشیانه ای با تریبون مردم برخورد کرد. آرنولد برشا در آتش سوزانده شد، اما ایده های او برای چندین قرن در میان مردم به حیات خود ادامه داد و پیروانش در بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و جنوبی پراکنده شدند.

در قرن دوازدهم بدعت دوگانه کاتارها ("خالص") گسترده شد، که کل جنوب فرانسه و تا حدی مناطق شمال ایتالیا را در بر گرفت. این یک آموزه مانوی بود که نقش شر را در جهان مطلق می ساخت. آنها جهان را محصول نیروهای تاریکی، شیطان می دانستند. کاتارها معتقد بودند که فراتر از زندگی زمینی، روح همه مردم در عشق برادرانه متحد می شود. آنها نهادهای جامعه، دولت و به ویژه کلیسا را ​​رد کردند. کاتارها پاکی زندگی و بهبود معنوی را به عنوان اهداف خود اعلام کردند. آنها انجیل را به زبان عامیانه ترجمه کردند و هر گونه عبادت و عبادت رسمی را رد کردند. در رأس جوامع کاتار، افراد «کامل» قرار داشتند که از تمام وسوسه های دنیوی چشم پوشی کردند و خود را صرفاً به نگرانی در مورد نزدیک شدن به ملکوت نور سپردند.

بدعت والدنسی ها یا «مردم فقیر لیون» به آموزه های کاتارها نزدیک بود. پیتر والدو، بنیانگذار آن، کلیسا را ​​«درخت انجیر بی‌ثمر» نامید و خواستار لغو آن شد. والدن ها خشونت را رد کردند و در رابطه با این جنگ، دادگاه، مجازات اعدام، آزار و اذیت مذهبی. جنبش والدنسی ها در قرن سیزدهم. به دو جریان تقسیم می شود. میانه‌روترها به اتحاد با کلیسای کاتولیک موافقت کردند. نمایندگان جناح رادیکال به آلمان، اتریش، سوئیس، جمهوری چک، لهستان و مجارستان نقل مکان کردند. کسانی که به ایتالیا رفتند فرقه «فقیران لومبارد» را تشکیل دادند.

در قرن XII - اوایل قرن XIII. بدعت آلبیژنس ها (نام رایج کاتارها و والدنزها که از شهر آلبی در لانگودوک سرچشمه می گیرد، جایی که واعظان آنها در اختلاف بین کشیشان کاتولیک پیروز شدند) چنان گسترده شد که بسیاری از اربابان فئودال در جنوب فرانسه از جمله کنت ها. تولوز، به آن پیوست. پاپ اینوسنتس سوم تصمیم گرفت این بدعت را ریشه کن کند. او از تفتیش عقاید برای این اهداف استفاده کرد، اما بدعت به گسترش ادامه داد. سپس پاپ اربابان فئودال شمال فرانسه و سایر کشورهای اروپایی را به جنگ صلیبی علیه آلبیژنی ها دعوت کرد و قول داد که اموال بدعت گذاران نابود شده را به عنوان پاداش دریافت کنند. انگیزه آن‌ها نه چندان به خاطر میل به حفاظت از کلیسا، بلکه به دلیل عطش سود بردن از سرزمین‌های غنی جنوب، دست به کارزاری زدند. انتقام علیه آلبیژنی ها بی رحمانه بود. منطقه شکوفا به بیابان تبدیل شد (به فصل 9 مراجعه کنید).

در میان جنبش‌های بدعت‌گرایانه، جایگاه ویژه‌ای به «بدعت‌های فکری» مرتبط با رشد آزاداندیشی اروپایی و ظهور فرهنگ شهری اختصاص دارد.

میل به توجیه عقلانی ایمان و دیگر جستجوها برای رهایی ذهن توسط کلیسا به عنوان تجاوز به پایه های آن تلقی می شد. تصادفی نیست که در میان بدعت‌گذارانی که او آن را محکوم می‌کرد، ذهن‌های برجسته قرون وسطی بودند: پیتر آبلارد، سیگر از برابانت، و آموری از وین (شارتر). دیدگاه‌های ضد کلیسایی آن‌ها با استقبال گسترده دانشجویان جوان و برخی از معلمان مدارس و دانشگاه مواجه شد. حامیان آموری از وین در فرقه آمالریکایی متحد شدند که دیدگاه‌های آن‌ها به کاتارها نزدیک بود و از ایده «پادشاهی خدا بر روی زمین» حمایت می‌کردند. در سال 1210، آمالریکان ها توسط کلیسای کاتولیک محکوم شدند و رهبران آنها به سوزاندن محکوم شدند. کلیسا خاکستر آموری از وین را که پیش از این مرده بود، زیر پا گذاشت.

از جمله بدعت‌های برگر، آموزه‌های جان ویکلیف و یان هوس بود (به بخش‌های مربوطه کتاب درسی مراجعه کنید).

یک گرایش بدعت‌گرایانه عجیب در میان روحانیون فرانسیسکن به وجود آمد و سپس به فرقه‌های برادران فقیر، فراتیچلی‌ها، بگینس‌ها و دیگران سرایت کرد. پدر، خدای پسر و خدای روح القدس؛ با دومی او زمان مسیحیت واقعی، آزادی و خوشبختی همه مردم را شناسایی کرد. او استدلال می‌کرد که دوران روح‌القدس در آسمان برقرار نمی‌شود، بلکه در زمین است. یواخیم فلورا کلیسای روم را مرکز شرارت و تخت پاپ را «لانه دزدان» نامید. پس از مرگ یواخیم فلورا، کتاب او به عنوان بدعت محکوم شد، اما دیگر نمی‌توانست از ظهور فرقه‌های جدید یواخیمی جلوگیری کند. آموزه های واعظ کالابریایی توسط پیتر اولیوی توسعه یافت که آشکارا خواستار اقدام علیه کلیسا و ستم اجتماعی شد.

از میان روحانیون، واعظ محبوب سگارلی آمد، که در سال 1300 در آتش سوزانده شد. شاگرد او رهبر قیام دهقانان در شمال ایتالیا، Dolcino بود (به فصل 12 مراجعه کنید). جنبش دولچینو و «برادران حواری» به رهبری سگارلی آن شکل از «قدوسیت» دهقانی و پلبی را که در آن فقر واقعی توده‌های دهقان و پلبی وسیله‌ای برای تجمع برای مبارزه علیه نظام اجتماعی موجود شد، به‌طور کامل منعکس می‌کرد.

آموزه های جان بال و "کشیش های فقیر" لولاردها با بزرگترین قیام مردمی وات تایلر مرتبط بود (به فصل 10 مراجعه کنید). در زبان آنها، اظهارات واعظ-مصلاح جان ویکلیف جهت گیری تند ضد فئودالی پیدا کرد. در یکی از اسناد پارلمانی آمده است که آنها "از اسقف به اسقف سرگردان هستند... با هدف از بین بردن کامل نظم، عدالت و تدبیر."

بستر رشد بدعت‌های قرون وسطی عمدتاً شهر با جمعیت زیاد پلبی و همچنین طبقات پایین رهبانیت ناراضی از سکولاریزاسیون کلیسا بود. از شهر و محیط رهبانی، بدعت‌ها در میان توده‌های دهقان رواج یافت و غالباً شخصیتی رادیکال پیدا کرد که اقشار معتدل شهرنشینان را به وحشت انداخت.

به طور کلی بدعت ها در آن تجسم یافتند شکل مذهبیاحساسات ضد فئودالی توده ها اما فقط بدعت‌های رادیکال دهقانی-پلبی خواستار شکستن کل نظام روابط، حذف استثمار انسان توسط انسان (از طریق ترویج برابری جهانی و حتی اجتماع مالکیت) هستند. اکثر بدعت‌های میانه‌رو و بورگر به موعظه تهذیب اخلاقی، بهبود معنوی محدود می‌شدند و کم و بیش از آن حمایت می‌کردند. تغییرات قابل توجهدر ساختار کلیسا، دگم، برای تغییرات جزئی در سیستم اجتماعی، بدون تجاوز به آن به عنوان یک کل و اغلب از بین بردن توده هااز مبارزه واقعی برای حل مشکلات پیش روی آنها.