صفحه اصلی / برخاستن / احساس ابدی است، مانند زندگی پیتر و فورونیا. "داستان پیتر و فورونیا": آزمایش عشق

احساس ابدی است، مانند زندگی پیتر و فورونیا. "داستان پیتر و فورونیا": آزمایش عشق

مقدسین پیتر و فورونیا از موروم حامیان ازدواج های شاد هستند. به یاد این زوج مبارک، تعطیلاتی ایجاد شد - روز خانواده، عشق و وفاداری، که در 8 ژوئیه جشن گرفته می شود. این مقدسین یکی از محبوب ترین شخصیت ها هستند که به افتخار آنها معابد افتتاح می شود و بناهای یادبودی در سراسر کشور برپا می شود. مجسمه های همسران مقدس قبلاً در 60 شهر روسیه نصب شده است و این تعداد در حال افزایش است.

این زوج شاهزاده با حفظ عشق و وفاداری به یکدیگر در مواجهه با مشکلات، مشکلات روزمره و بد زبانی، تحسین مردم را به خود جلب کردند. این زوج عشق خود را در طول زندگی خود حمل کردند و با الگوبرداری از آنها به ما می آموزند که چگونه امروز یک ازدواج را نجات دهیم.

زندگی مقدسین پیتر و فورونیا موروم

این افراد شخصیت های تاریخی واقعی هستند. "داستان پیتر و فورونیا موروم" زندگی مقدسین است که تا به امروز حفظ شده است. پیتر، پسر موروم شاهزاده یوری ولادیمیرویچ، در معرض سم قرار گرفت و با دلمه و زخم پوشانده شد. وقتی معلوم شد که پزشکان به عنوان آخرین امید کمکی نخواهند کرد، آنها رسولی را به سرزمین ریازان فرستادند، جایی که شفا دهندگان زیادی در آنجا بودند. بنابراین Fevronia، دختر زنبوردار، پیدا شد که او را درمان کرد، اما به شرط: شاهزاده باید با او ازدواج می کرد. اما، پس از شفا یافتن، پیتر دروغ گفت - او مخفیانه از خانه او فرار کرد و هدایای گران قیمت را گذاشت. Fevronia فقط از بدو تولد یک فرد عادی بود. او مانند یک شاهزاده خانم واقعی عمل کرد: او هدایا را نپذیرفت و صبورانه منتظر شاهزاده بود. و چنین شد: به زودی بیماری پیتر به او بازگشت و کل داستان تکرار شد. قول وفا شد.

پسرها با دختر ساده خصومت داشتند: شرط گذاشتند - یا همسرت را رها کنی یا شهر را ترک کنی. شاهزاده مجبور شد کنترل موروم را ترک کند و با همسرش در تبعید ساکن شد.

اما همانطور که معمولاً در روسیه اتفاق می افتد: پسران قدرت را به اشتراک نمی گذاشتند و تقریباً یکدیگر را می کشتند. تنها گزینه ای که برای آنها باقی می ماند این بود که از شاهزاده التماس کنند که به پست خود بازگردد و همه اختلافات را حل کند.

مقدسین پیتر و فورونیا زندگی طولانی و شادی داشتند و در پایان نذر رهبانی کردند. مقدسین وصیت کردند که آنها را در یک تابوت دفن کنند، اما در آن زمان قوانین سختگیرانه بود و راهبان جداگانه دفن شدند. سپس معجزه ای رخ داد: اجساد به روشی نامعلوم در یک تابوت قرار گرفتند. دو بار اجسادشان را جدا کردند و بار سوم که در همان تابوت افتاده بودند، جرأت نکردند دوباره آنها را جدا کنند.

چرا پیتر و فورونیا مقدس شدند؟

چرا این زوج بدون فرزند، به قول خودشان «ازدواج نابرابر»، الگویی برای بطالت خانوادگی است؟ چرا خداوند آنها را به عنوان ایده آل زندگی خانوادگی تجلیل کرد؟

گاهی اوقات برای ما سخت است که بپذیریم دنیا ایده آل نیست. چند وقت یکبار برای انجام یک مراسم مکانیکی به کلیسا می آییم و آرام می شویم: خوب، اکنون همه چیز برآورده خواهد شد؟ اما کلیسا یک دفتر خدمات نیست. این ارتباط زنده با خدا، با مقدسین است. روزی روزگاری پیتر و فورونیا نیز مردمی ساده و معمولی بودند. با آرزوها و ضعف هایت، امید. بنابراین ، دختر Fevronia "هدف خود را از دست نداد" ، همانطور که امروز متوجه می شدند. بنابراین شاهزاده پیتر سعی کرد از مسئولیت فرار کند. اهداف زمینی بودند، مردم مقدس نبودند. قداست زمانی حاصل می شود که انسان وظیفه و جایگاه خود را در این دنیا به درستی درک کند.

احتمالاً برای جوانان در جمع پسران ثروتمند - نه شاهزاده و نه زن دهقان فقیر - شیرین نبود. از این گذشته ، همه چیز همیشه آنطور که شما انتظار دارید اتفاق نمی افتد ، و Fevronia ، بر خلاف رویاهای دخترانه اش ، صمیمانه مورد استقبال قرار نگرفت. چه کسی می داند چه فکری به سراغ دختر ساده لوح رفت که شاید فقط از خدا می خواست شوهر خوبی برایش بفرستد و آمدن شاهزاده بیمار را پیامی از بالا می دانست.

و شاهزاده آیا او آرزوی ازدواج با یک آدم ساده را داشت؟ آیا او برای این ازدواج آماده بود و به اندازه کافی برای شفا سپاسگزار بود که از سرزنش دوری نکند؟ آیا در دوره اول «سوز کردن» درایت کافی را حفظ کردید؟ ما نمی دانیم. اما خداوند مقدسین خود را دقیقاً به این دلیل تجلیل کرد که آنها توانستند با سرهای بالا و با آگاهی از مسئولیت مسیر انتخاب شده بر این مشکلات غلبه کنند. ما به خودمان وفادار ماندیم و به همدیگر فداکار بودیم.

هدف در ازدواج مسیحی کودکان نیست. آنها نعمت و آرامش بزرگی هستند. اما نه هدف. آنها می گویند نجات یک ازدواج بدون فرزند دشوارتر است. اما همسران وفادار موفق شدند. خانواده یک کلیسای کوچک نامیده می شود - این بدان معنی است که در ازدواج یک مسیحی عشق را می آموزد. آن واقعی که نمی میرد. و در این مسیر - در مسیر شناخت عشق و تسلط کامل بر آن بود که همسران موروم به تقدس رسیدند. و آنها ما را به انجام این کار تشویق می کنند - فقط شروع کنید، فقط تلاش کنید. تسلیم شدن نقاط ضعف یکدیگر را بپوشانید. سکوت کن قبل از بقیه دنیا با هم یکی بودن. با هم بودن با وجود شرایط، "شخصیت ها"، محیط اطراف.

قدیس پیتر و فورونیا چگونه کمک می کنند؟

مقدسین پیتر و فورونیا زمانی کمک می کنند که به نظر می رسد قدرت کافی وجود ندارد، زمانی که کاستی ها آنقدر بزرگ به نظر می رسند که هیچ چیز دیگری جز آنها قابل مشاهده نیست. مثل مگس بر دماغ: مگس کوچک است، اما چون بر دماغ می نشیند، تمام دنیا را می پوشاند. "مگس" عصبانیت، بی حوصلگی و کینه خود را از خود دور کنید و دنیایی از خوبی و عشق به روی شما باز خواهد شد. دنیایی که همیشه با ما شروع می شود. از اولین قدم ما

امروزه در میان مؤمنان جوان مرسوم است که برای خواندن آکاثیست ها و دعا برای همسران مؤمن در مقابل نماد جمع می شوند. جوانان برای تشکیل خانواده کمک می خواهند. اتفاق می افتد که نیمه ها درست در نماز مشترک یکدیگر را پیدا می کنند. چنین مواردی مجزا نیستند.

آثار مقدس پیتر و فورونیا در کلیسای تثلیث مقدس صومعه تثلیث مقدس در موروم نگهداری می شود. حتی پس از مرگ نیز آنها جدایی ناپذیر هستند: طبق افسانه، قبل از مرگ هر دو رهبانیت را پذیرفتند و در یک روز و ساعت مردند. هنگامی که پیتر (دیوید رهبانی) از قبل مرگ قریب الوقوع خود را احساس کرد، از طریق یک پیام رسان به Fevronia (Euphrosyne در رهبانی) اطلاع داد. اما فورونیا برای مرده ها پارچه گلدوزی می کرد و وقت نداشت این آخرین تزئین را تمام کند. سپس به پیتر گفت که یک ساعت دیگر صبر کند. پس از اتمام کار، هر دو جان خود را به درگاه خداوند تسلیم کردند و به اعتقاد ما در جهان آخرت نیز جدایی ناپذیر هستند.

دعا به مقدسین پیتر و فورونیا

متن دعا به مقدسین پیتر و فورونیا برای عشق و سعادت :

درباره عظمت قدیس خدا و معجزات شگفت انگیز، حسن نیت شاهزاده پیتر و شاهزاده خانم فورونیا، شفیع و نگهبان شهر موروم، و در مورد همه ما غیرت خداوند در دعا! ما دوان دوان به سوی تو می آییم و با امید قوی به تو دعا می کنیم: برای ما گناهکاران دعای مقدس خود را به درگاه خداوند متعال بخوان و از خیر او هر چه برای روح و جسم ما مفید است بخواهیم: ایمان به عدالت، امید به نیکی، بی ادعا. محبت، تقوای تزلزل ناپذیر در نیکی، رفاه، آرامش، پرباری زمین، آبادانی هوا، سلامتی جسم و رستگاری ارواح. درخواست از پادشاه آسمانی کلیسای قدیسان و کل امپراتوری روسیه برای صلح، سکوت و رفاه، و برای همه ما یک زندگی مرفه و یک مرگ خوب مسیحی. از وطن خود و تمام شهرهای روسیه از هر شری محافظت کنید. و همه مردم مؤمنی که به حضور شما می آیند و به عبادت عتبات عالیات می پردازند، تأثیر پر فیض دعاهای خداپسندانه شما را تحت الشعاع قرار می دهند و همه خواسته های آنها را برآورده می کنند. هی، معجزات مقدس! دعاهای ما را که امروز با مهربانی به شما تقدیم می‌کنیم تحقیر مکن، بلکه بیدار کن تا در رویاهای خود نزد خداوند شفاعت کنیم و با کمک خود ما را لایق بهبود نجات ابدی و به ارث بردن ملکوت بهشت ​​کنیم: بیایید ما را جلال دهیم. عشق وصف ناپذیر پدر و پسر و روح القدس برای بشریت، ما در تثلیث خدا را می پرستیم، در همیشه و تا ابد. آمین

دعا به مقدسین پیتر و فورونیا برای ازدواج:

ای قدیسان خدا، پرنسس پیتر و پرنسس فورونیا، ما دوان دوان به سوی شما می آییم و با امید قوی به شما دعا می کنیم: دعای مقدس خود را برای ما گناهکاران (اسامی) به خداوند خداوند برسانید و از خیر او برای هر آنچه مفید است بخواهید. روح و جسم ما: ایمان درست، امید نیک، عشق بی وفا، تقوای تزلزل ناپذیر، موفقیت در کارهای نیک. و از پادشاه آسمانی برای زندگی مرفه و یک مرگ خوب مسیحی درخواست کنید. هی، عجایب مقدس! دعاهای ما را تحقیر نکنید، بلکه در رویاهای خود بیدار شوید تا نزد خداوند شفاعت کنید و با کمک خود ما را لایق دریافت نجات ابدی و به ارث بردن ملکوت آسمان کنید تا عشق وصف ناپذیر پدر و پسر را برای بشریت جلال دهیم. و روح القدس، ما در تثلیث خدا را برای همیشه و همیشه پرستش می کنیم.

دعا به مقدسین پیتر و فورونیا برای بازگشت یک عزیز:

من از معجزات بزرگ، مقدسین، مقدسین پیتر و فورونیا درخواست می کنم! من با توبه در برابر شما تعظیم می کنم و برای عشق بنده خدا التماس می کنم (نام). به رحمت و کمک امیدوارم. ای عجایب سازان بزرگ موروم، از خداوند خداوند بخواهید که برکت دهد. از شما می خواهم که به آرامش قلبم کمک کنید تا عشق بنده خدا (نام) را برای من بفرستید. من به حقیقت و قدرت شما ایمان دارم.

پیتر و فورونیا از موروم نمونه ای از دشوارترین ازدواج، سخت ترین روابط سنگ زنی و پیروزی عشق بر همه شرایط هستند. به جلال خداوند، حامیان ما در ازدواج شاد در مسائل خانوادگی و در انتخاب شریک زندگی کمک می کنند. همه کسانی که می خواهند رابطه خود را حفظ کنند و همچنین کسانی که به دنبال یک همراه وفادار هستند، در این مورد به همسر خود دعا می کنند و حمایت و کمک دریافت می کنند.

شاهزاده پاول در شهر موروم حکومت می کرد. شیطان مار پرنده ای را برای زنا به سوی همسرش فرستاد. او به شکل خاص خود به او ظاهر شد، اما برای دیگران به نظر می رسید که شاهزاده پل است. شاهزاده خانم همه چیز را به شوهرش اعتراف کرد، اما او نمی دانست چه کند. او به همسرش دستور داد که از مار بپرسد که چرا مرگ به سراغش می آید. مار به شاهزاده خانم گفت که مرگ او "از شانه پیتر، از شمشیر آگریکوف" خواهد بود.

شاهزاده برادری به نام پیتر داشت. او شروع به فکر کردن در مورد چگونگی کشتن مار کرد ، اما نمی دانست شمشیر آگریکوف را از کجا بیاورد. یک بار در کلیسای صومعه ووزدویژنسکی، کودکی شمشیر آگریکوف را به او نشان داد که در شکافی بین سنگ های دیوار محراب قرار داشت. شاهزاده شمشیر را گرفت.

یک روز پیتر نزد برادرش آمد. او در خانه بود، در اتاقش. سپس پیتر نزد عروسش رفت و دید که برادرش از قبل با او نشسته است. پولس توضیح داد که مار می تواند شکل خود را به خود بگیرد. سپس پیتر به برادرش دستور داد که جایی نرود، شمشیر آگریکوف را گرفت، نزد عروسش آمد و مار را کشت. مار در طبیعت او ظاهر شد و در حال مرگ، پطرس را خون پاشید.

بدن پیتر با زخم پوشیده شده بود، او به شدت بیمار شد و هیچ کس نتوانست او را درمان کند. بیمار را به سرزمین ریازان آوردند و در آنجا شروع به جستجوی پزشک کردند. خدمتکارش به لاسکوو آمد. وقتی وارد خانه ای شد، دختری را دید که پارچه می بافد. این فورونیا، دختر یک قورباغه دارت سمی بود که عسل استخراج می کرد. مرد جوان با دیدن خرد دختر از بدبختی که بر سر استادش آمده بود به او گفت.

فورونیا پاسخ داد که او دکتری را می شناسد که می تواند شاهزاده را درمان کند و پیشنهاد کرد پیتر را به خانه او بیاورد. وقتی این کار انجام شد، فورونیا داوطلب شد که اگر پیتر او را به عنوان همسرش بگیرد، خودش درمان را انجام دهد. شاهزاده سخنان او را جدی نگرفت، زیرا ازدواج با دختر قورباغه دارت سمی را ممکن نمی دانست، اما قول داد در صورت شفای او این کار را انجام دهد.

ظرفی از خمیر مایه نان خود را به او داد و به او دستور داد که به حمام برود و تمام زخم های آنجا را به جز یکی از آنها با خمیر مایه مسح کند. پیتر که می‌خواست خرد او را بیازماید، دسته‌ای کتان برای او فرستاد و به او دستور داد تا زمانی که در حمام بود، پیراهن، بندر و حوله‌ای از آن ببافد. در پاسخ، فورونیا یک کنده چوب برای او فرستاد تا شاهزاده در این مدت از آن چوب بافندگی بسازد. پیتر به او گفت که این غیرممکن است. و فورونیا پاسخ داد که انجام فرمان او نیز غیرممکن است. پیتر از خرد او شگفت زده شد.

صبح روز بعد او سالم از خواب بیدار شد - فقط یک زخم در بدنش وجود داشت - اما به قول خود مبنی بر ازدواج با فورونیا عمل نکرد، اما هدایایی برای او فرستاد. او آنها را نپذیرفت شاهزاده عازم شهر موروم شد، اما زخم هایش زیاد شد و مجبور شد شرمنده به فورونیا برگردد. دختر شاهزاده را شفا داد و او او را به همسری گرفت.

پاول درگذشت و پیتر شروع به فرمانروایی موروم کرد. پسران شاهزاده خانم فورونیا را به دلیل منشأ او دوست نداشتند و در مورد او به پترا تهمت زدند. مثلاً یکی گفت که فورونیا از روی میز بلند می شود و انگار گرسنه است خرده های دستش را جمع می کند. شاهزاده به همسرش دستور داد که با او شام بخورد. بعد از شام، شاهزاده خانم خرده های میز را جمع کرد. پیتر دست او را باز کرد و عود را در آن دید.

سپس پسرها مستقیماً به شاهزاده گفتند که نمی خواهند فورونیا را به عنوان یک شاهزاده خانم ببینند: بگذار هر ثروتی را که می خواهد بگیرد و موروم را ترک کند. آنها همین کار را در جشن خود فورونیا تکرار کردند. او قبول کرد، اما فقط می خواست شوهرش را با خود ببرد. شاهزاده از دستورات خدا پیروی کرد و به همین دلیل از همسرش جدا نشد، اگرچه مجبور بود از اصالت خود چشم پوشی کند. و پسران از این تصمیم خرسند بودند، زیرا هر یک از آنها می خواستند خود حاکم باشند.

پیتر و فورونیا در امتداد اوکا از شهر خارج شدند. در کشتی که Fevronia بود، مرد دیگری با همسرش بود. او با کمی فکر به فورونیا نگاه کرد. و به او گفت که در سمت راست و چپ قایق آب جمع کند و بنوشد. و سپس پرسید کدام آب مزه بهتری دارد. فاورونیا با شنیدن این که او هم همینطور است، توضیح داد: طبیعت زن نیز یکسان است، بنابراین فکر کردن به همسر شخص دیگری فایده ای ندارد.

غذا در ساحل آماده شد و آشپز درختان کوچک را قطع کرد تا دیگ ها را آویزان کند. و فورونیا این درختان را برکت داد و صبح روز بعد آنها به درختان بزرگ تبدیل شدند. پیتر و فورونیا قصد داشتند ادامه دهند. اما پس از آن اشراف از موروم آمدند و شروع به درخواست از شاهزاده و شاهزاده خانم کردند تا برای حکومت بر شهر بازگردند.

پیتر و فورونیا پس از بازگشت، متواضعانه و منصفانه حکومت کردند.

این زوج در همان لحظه از خدا خواستند بمیرند. خواستند با هم دفن شوند و دستور دادند دو تابوت را در یک سنگ حک کنند که فقط یک پارتیشن بین آنها بود. در همان زمان، شاهزاده و شاهزاده خانم رهبانیت را پذیرفتند. پیتر نام رهبانی دیوید را دریافت کرد و فورونیا به Euphrosyne تبدیل شد.

Euphrosyne برای معبد هوا دوزی کرد. و داوود نامه ای برای او فرستاد: او منتظر بود تا او با هم بمیرند. راهبه از او خواست صبر کند تا هوا دوزی را تمام کند. در نامه دوم داوود نوشت که نمی تواند زیاد صبر کند و در نامه سوم دیگر نمی تواند صبر کند. سپس Euphrosinia که گلدوزی صورت آخرین قدیس را تمام کرد، اما بدون اینکه لباس را تمام کند، فرستاد تا به داوود بگوید که آماده مرگ است. و پس از اقامه نماز، هر دو در 25 ژوئن فوت کردند.

اجساد آنها در مکان های مختلف گذاشته شد: دیوید - نزدیک کلیسای کلیسای جامع مادر خدا، و Euphrosyne - در صومعه Vozdvizhensky. و تابوت مشترک آنها را که خودشان دستور تراشیدن آن را داده بودند در کلیسای مریم مقدس گذاشته شد.

صبح روز بعد، تابوت های جداگانه آنها خالی بود و اجساد مقدسین "در یک تابوت واحد" آرام گرفتند. مردم آنها را مانند قبل دفن کردند. و صبح روز بعد دوباره در یک تابوت مشترک پیدا شدند. سپس مردم دیگر جرأت نکردند اجساد مقدسین را لمس کنند و با انجام وصیت آنها ، آنها را با هم در کلیسای کلیسای ولادت باکره دفن کردند. کسانی که با ایمان به یادگارهایشان می آیند شفا می گیرند.

بازگفت

و اکنون در مورد پیتر و فورونیا، معجزه‌گران موروم صحبت خواهیم کرد، که با داستان عشق ابدی خود تبدیل شدند. نماد زندگی زناشوییآنها توانستند آرمان های فضایل مسیحی را در او مجسم کنند: فروتنی، فروتنی، عشق و وفاداری.

موروم چندین قرن است که افسانه زندگی و مرگ عجایب پیتر و فورونیا را حفظ کرده است. آنها تمام زندگی خود را در سرزمین موروم گذراندند. و آثار آنها اکنون در آنجا نگهداری می شود.

داستان زندگی غیرمعمول آنها با گذشت زمان با اتفاقات افسانه ای آراسته شد و نام آنها به نمادی از فداکاری زناشویی و عشق واقعی تبدیل شد.

افسانه پیتر و فورونیا در قرن شانزدهم توسط راهب اراسموس که در زندگی دنیوی با نام ارمولای گناهکار شناخته می شد جاودانه شد. او داستانی زیبا خلق کرد که به عشق ابدی واقعی، بخشش، خرد و ایمان واقعی به خدا اختصاص داشت.

پس از اینکه کلیسا تصمیم گرفت شاهزادگان را به عنوان مقدس معرفی کند، متروپولیتن ماکاریوس دستور داد تا نام آنها بر روی کاغذ جاودانه شود. در نتیجه، « داستان پیتر و فورونیا».

این در سال 1547 اتفاق افتاد، زمانی که در یک شورای کلیسا وجود داشت مقدس شده استهمسران مقدس موروم.

داستان شاهزاده پیتر

پیتر برادر کوچکتر پولس مبارک بود که در آن زمان در موروم سلطنت می کرد. یک بار یک بدبختی در خانواده آنها اتفاق افتاد: مار ولگرد که به پل تبدیل شد، شروع به دیدن همسر شاهزاده کرد. و این وسواس تا مدت ها ادامه داشت.

زن بیچاره نتوانست در برابر قدرت دیو مقاومت کند و تسلیم او شد. پس از آن او در مورد ملاقات خود با مار به شاهزاده گفت. پولس به همسرش دستور داد که راز مرگ او را از پیام آور شیطان دریابد. معلوم شد که دیو از شانه شمشیر پیتر و آگریکوف خواهد مرد.

پاول راز مار را با برادرش در میان گذاشت و پس از آن پیتر به این فکر کرد که چگونه می تواند دشمن خود را نابود کند. و تنها یک چیز او را متوقف کرد: او نمی دانست از چه نوع شمشیری صحبت می کند.

پیتر همیشه دوست داشت تنها به کلیسا برود. و سپس یک روز، او تصمیم گرفت به کلیسایی که در خارج از شهر، در یک صومعه قرار داشت، برود. هنگام نماز، جوانی به او ظاهر شد و به آگریکوف شمشیر را نشان داد. شاهزاده که می خواست مار را بکشد، پاسخ داد که می خواهد بداند شمشیر در کجا نگهداری می شود و به دنبال او رفت. جوانان شاهزاده را به سمت محراب بردند و به شکافی در دیوار که اسلحه در آن قرار داشت اشاره کردند.

پطرس خوشحال شمشیر را گرفت و سپس نزد برادرش رفت تا از معجزه‌ای که برایش رخ داده است بگوید. از همان روز او منتظر لحظه مناسب برای تسویه حساب با مار بود.

روزی پطرس نزد همسر پولس به اتاق خواب رفت و در آنجا مار را دید که لباس برادرش را بر تن کرده بود. پطرس که مطمئن شد پولس نیست، شمشیر خود را در او فرو کرد. مار در حالی که تصویر واقعی خود را به خود گرفته بود مرد، اما خون آن بر بدن و لباس پیتر نشست. از آن به بعد شاهزاده مریض شد و بدنش پر از زخم و زخم شد. او تلاش کرد تا توسط پزشکان مختلف در سرزمین خود شفا یابد، اما هیچ یک از آنها نتوانستند شاهزاده را از این بیماری نجات دهند.

زندگی سنت فورونیا

پیتر با بیماری خود کنار آمد و سرنوشت خود را به دست خداوند متعال سپرد. خداوند با محبت بنده خود او را به سرزمین ریازان فرستاد.

یک روز، جوانی شاهزاده خود را در روستای لاسکوو یافت. او به یکی از خانه ها نزدیک شد، اما کسی به استقبال او نیامد. او به داخل خانه رفت، اما دوباره صاحبان را ندید. پس از قدم زدن به اتاق بالا، پسر از منظره ای غیرعادی شگفت زده شد: دختری روی بوم کار می کرد و خرگوشی جلوی او می پرید.

مرد جوان با دیدن ورود، شکایت کرد که اگر در خانه گوش نباشد و در اتاق بالا چشم نباشد، بد است. پسر سخنان مرموز دختر را متوجه نشد و از او درباره صاحب خانه پرسید. پاسخ او بیشتر به او توجه کرد و گفت که مادر و پدرش به وقت قرض رفته گریه کرده اند و برادرش رفته اند تا به چشمان مرگ نگاه کنند. مرد جوان دوباره سخنان دختر را نفهمید و در این مورد به او گفت و از او خواست تا صحبت های مرموز را روشن کند.

دختر با تعجب از اینکه نمی تواند چنین کلمات ساده ای را بفهمد، به او توضیح داد که اگر سگ داشت، می شنید که کسی می آید و در مورد آن هشدار می داد، زیرا سگ گوش خانه است. اوچامی، بچه را صدا کرد که می توانست مهمان را ببیند و به دختر هم تذکر دهد. پدر و مادر همانطور که معلوم شد برای آن مرحوم به تشییع جنازه رفته بودند تا وقتی فوت کردند به عزاداری بیایند. بنابراین گریه در قرض وجود دارد. و برادر که یک درخت نورد بود برای جمع آوری عسل رفت. او باید از درختان بلند بالا برود و به پاهایش نگاه کند تا سقوط نکند. بنابراین معلوم می شود که او به مرگ در صورت نگاه می کند.

جوان از خرد دختر شگفت زده شد و نام او را پرسید. دختر پاسخ داد: "فورونیا".

مرد جوان در مورد بدبختی که بر شاهزاده پیتر آمد به او گفت که خداوند او را برای شفا به این سرزمین ها فرستاده است. بنابراین او به دستور شاهزاده آمد تا از پزشکان اینجا مطلع شود تا کسی را پیدا کند که شاهزاده را درمان کند.

پس از گوش دادن به سخنان پسر، دختر دستور داد شاهزاده را نزد او بیاورند و هشدار داد که تنها در صورتی می توان او را درمان کرد که به گفته هایش صادق باشد و دلش مهربان باشد.

با مقدسین آشنا شوید

پیتر دیگر نمی توانست به تنهایی راه برود. از این رو وقتی او را به خانه آوردند، از خادم خواست که بداند چه کسی معالجه می کند. او قول داد به کسی که او را شفا دهد سخاوتمندانه پاداش دهد.

فورونیا گفت که خودش می خواست او را معالجه کند و نیازی به پاداش نداشت. اما اگر بخواهد شفا پیدا کند باید با او ازدواج کند وگرنه کمکی به او نمی کند. شاهزاده تصمیم گرفت با وعده ازدواج، فورونیا را فریب دهد و پس از درمان، از قول خود چشم پوشی کند.

دختر خمیر مایه نان را گرفت و دمید و به شاهزاده داد و گفت به حمام برو و تمام زخم ها را با این مخلوط بمال و یکی بگذار.

شاهزاده تصمیم گرفت خرد دختر را آزمایش کند. دسته کوچکی از کتان را به او داد و به او دستور داد تا زمانی که در حمام بود برایش روسری و پیراهن ببافد. خدمتکار این دسته را به همراه دستور شاهزاده به دختر داد.

فورونیا از خدمتکار خواست که یک کنده کوچک بیاورد، پس از آن یک برش از آن جدا کرد و به شاهزاده داد. همراه با قیچی به پیتر دستور داد که از این تکه چوب یک ماشین بافندگی و همه وسایل بسازد تا بتواند روی این ماشین بافندگی برای او لباس ببافد. و این کار باید در زمانی که برای پاره کردن کتان لازم است انجام شود.

خدمتکار یک تکه چوب به شاهزاده داد و جواب دختر را داد. پیتر خدمتکار را نزد دختر فرستاد و گفت که ساختن ماشینی از تکه تراشه چوب غیرممکن است. پس از گوش دادن به پاسخ شاهزاده، فورونیا پاسخ داد: "چطور می توانید در مدت زمان کوتاهی از مقدار کمی کتان برای یک مرد لباس بسازید؟"

خدمتکار پاسخ دختر را به شاهزاده منتقل کرد، اما پیتر از خرد او شگفت زده شد.

شفای معجزه آسای پیتر

شاهزاده همه کارها را همانطور که دختر به او گفت انجام داد: اول خود را شست، سپس همه دلمه ها را به جز یکی از خمیر نان آغشته کرد. وقتی از حمام بیرون آمد، دیگر دردی احساس نکرد و پوستش عاری از دلمه بود.

تصادفی نبود که فورونیا خردمند به دنبال تجربه اجدادش چنین رفتاری را برای او تجویز کرد. منجی ضمن شفای بیماران و شفای زخم های بدن، روح را نیز شفا می داد. پس دختر چون می‌دانست که بیماری‌ها از سوی خداوند متعال به عنوان کیفر برخی از گناهان داده می‌شود، برای بدن معالجه و در واقع شفای روح شاهزاده را تجویز کرد. و از آنجایی که فورونیا پیش بینی کرد که پیتر او را فریب خواهد داد، به دلیل غرور او، به او دستور داد که یک زخم را ترک کند.

شاهزاده از چنین شفای سریع شگفت زده شد و هدایای غنی برای قدردانی برای دختر فرستاد. پیتر حاضر نشد یک فرد عادی را به عنوان همسر خود انتخاب کند، زیرا غرور و اصل شاهزاده بودن او در او دخالت می کرد. فورونیا از هدایا چیزی نگرفت.

پیتر به موروم بازگشت و بهبود یافت و تنها یک دلمه روی بدنش باقی ماند که بیماری اخیرش را به یاد آورد. اما به محض بازگشت به میراث خود، بیماری دوباره او را گرفت: از دلمه ای که روی بدنش باقی مانده بود، زخم های جدیدی ظاهر شد. و پس از مدتی، شاهزاده دوباره با زخم و دلمه پوشیده شد.

شفای مجدد و عروسی

و دوباره پیتر مجبور شد برای شفا نزد دختر بازگردد. با نزدیک شدن به خانه او، خدمتکاری را با استغفار و دعای شفا نزد او فرستاد. فورونیا بدون کینه یا کینه به سادگی پاسخ داد که شاهزاده تنها در صورتی می تواند شفا یابد که شوهرش شود. پیتر تصمیم گرفت او را به عنوان همسر خود بگیرد و این بار صادقانه قول داد.

سپس Fevronia، به عنوان اولین بار، دقیقا همان درمان را برای شاهزاده تجویز کرد. اکنون پس از بهبودی ، شاهزاده بلافاصله با دختر ازدواج کرد و Fevronia را شاهزاده خانم کرد.

با بازگشت به موروم ، آنها با خوشحالی و صادقانه زندگی کردند و در همه چیز از کلام خدا پیروی کردند.

پس از مرگ پاول، پیتر جای او را گرفت و به سمت موروم رفت. همه پسرها پیتر را دوست داشتند و به آنها احترام می گذاشتند، اما همسران متکبر آنها فورونیا را قبول نکردند. آنها نمی خواستند یک زن دهقان معمولی بر آنها حکومت کند و به همین دلیل شوهران خود را به انجام کارهای نادرست ترغیب کردند.

با توجه به تهمت همسران خود ، پسران به Fevronia تهمت زدند و سعی کردند او را بدنام کنند و حتی شورش را آغاز کردند و دختر را دعوت کردند تا شهر را ترک کند و هر آنچه را که می خواست بردارد. اما فورونیا فقط می خواست معشوق خود را بگیرد ، که پسرها را بسیار خوشحال کرد ، زیرا هر یک از آنها می خواستند جای پیتر را بگیرند.

وفاداری زناشویی

قدیس پیتر فرمان خدا را زیر پا نگذاشت و از همسرش جدا نشد. سپس تصمیم گرفت که شاهزاده و تمام گنجینه های خود را ترک کند و با او به تبعید داوطلبانه برود.

پیتر و فورونیا با دو کشتی در امتداد رودخانه حرکت کردند.

یک مرد جوان که با همسرش در یک کشتی با شاهزاده خانم بود، عاشق فورونیا شد. دختر بلافاصله متوجه شد که او چه خوابی می بیند و از او خواست که ابتدا از یک طرف کشتی و سپس از طرف دیگر آب را در ملاقه ای بریزد و بنوشد.

مرد درخواست او را اجابت کرد و فورونیا پرسید که آیا آب دو ملاقه متفاوت است؟ مرد پاسخ داد که یک آب با آب دیگر فرقی ندارد. که فورونیا گفت که طبیعت زن نیز تفاوتی ندارد و او را تسخیر کرد زیرا او را در خواب می بیند و همسر خود را فراموش می کند. مرد محکوم همه چیز را فهمید و در روحش توبه کرد.

غروب که شد به ساحل رفتند. پیتر بسیار نگران بود که اکنون چه اتفاقی برای آنها می افتد. فورونیا، تا آنجا که می توانست، شوهرش را دلداری داد و در مورد رحمت خدا صحبت کرد و او را به یک نتیجه خوش باور کرد.

درست در همین زمان، آشپز چند درخت کوچک را شکست تا با کمک آنها غذا بپزد. وقتی شام تمام شد، فورونیا این شاخه ها را برکت داد و آرزو کرد که تا صبح به درختان بالغ تبدیل شوند. این دقیقا همان چیزی است که در صبح اتفاق افتاد. او می خواست شوهرش با دیدن این معجزه ایمان خود را تقویت کند.

روز بعد، سفیران از مورم آمدند تا شاهزادگان را متقاعد کنند که برگردند. معلوم شد که پس از رفتن آنها، پسران نتوانستند قدرت را به اشتراک بگذارند، خون زیادی ریختند و اکنون می خواهند دوباره در صلح زندگی کنند.

زندگی همسران وفادار

همسران مقدس، بدون هیچ گونه کینه و کینه، دعوت بازگشت را پذیرفتند و برای مدت طولانی و صادقانه بر موروم حکومت کردند و در همه چیز از قوانین خدا پیروی کردند و کارهای نیک انجام دادند. آنها به همه افراد نیازمند کمک کردند و با احتیاط با افراد خود رفتار کردند، همانطور که والدین مهربان با فرزندان خود رفتار می کنند.

آنها صرف نظر از موقعیتی که داشتند، با همه به یک عشق رفتار می کردند، هرگونه کینه توزی و ظلم را سرکوب می کردند، برای ثروت دنیوی تلاش نمی کردند و به عشق خدا شادی می کردند. و مردم آنها را دوست داشتند، زیرا آنها از کمک به کسی امتناع می کردند، گرسنگان را سیر می کردند و برهنه ها را می پوشیدند، آنها را از بیماری ها شفا می دادند و گمشدگان را به راه راست هدایت می کردند.

مرگ مبارک

وقتی این زوج پیر شدند، همزمان رهبانیت را پذیرفتند و نام های دیوید و افروسین را انتخاب کردند. آنها از خدا طلب رحمت کردند تا با هم در حضور او ظاهر شوند و به مردم دستور دادند که آنها را در تابوت مشترکی که با دیواری نازک از هم جدا شده بود دفن کنند.

در روزی که خداوند تصمیم گرفت داوود را به خود بخواند، Euphrosyne وارسته در حال گلدوزی تصاویر قدیسان در هوا بود تا سوزن دوزی خود را به معبد مقدس Theotokos اهدا کند.

داوود رسولی نزد او فرستاد و خبر داد که وقت او فرا رسیده است و قول داد که منتظر او باشد تا با هم نزد خداوند متعال برویم. Euphrosyne درخواست کرد که به او زمان داده شود تا بتواند کار معبد مقدس را به پایان برساند.

شاهزاده برای بار دوم قاضی فرستاد تا بگوید که نمی تواند مدت زیادی برای او صبر کند.

هنگامی که دیوید برای سومین بار به همسر محبوب خود پیام داد و گفت که او در حال مرگ است، Euphrosyne کار ناتمام را رها کرد، نخی دور سوزن پیچید و آن را در هوا چسباند. و به شوهر مبارکش خبر فرستاد که با او خواهد مرد.

زن و شوهر دعا کردند و نزد خدا رفتند. این اتفاق در 25 ژوئن بر اساس تقویم قدیمی (یا 8 ژوئیه به سبک جدید) رخ داد.

عشق قوی تر از مرگ است

پس از مرگ این زوج، مردم به این نتیجه رسیدند که از آنجایی که در پایان عمر کوتاهی مو را انجام داده اند، دفن آنها با هم اشتباه است. تصمیم گرفته شد که پیتر را در موروم دفن کنند، در حالی که فورونیا در صومعه ای واقع در خارج از شهر به خاک سپرده شد.

دو تابوت برای آنها ساخته شد و یک شبه برای مراسم خاکسپاری در کلیساهای مختلف رها شد. تابوت حکاکی شده از یک تخته سنگی که به درخواست آنها در طول زندگی این زوج ساخته شده بود، خالی ماند.

اما وقتی مردم صبح روز بعد به معابد رسیدند، متوجه شدند که تابوت ها خالی است. اجساد پیتر و فورونیا در تابوتی که از قبل آماده کرده بودند پیدا شد.

افراد احمق که معجزه رخ داده را درک نکردند، دوباره سعی کردند آنها را از هم جدا کنند، اما صبح روز بعد پیتر و فورونیا با هم به پایان رسیدند.

پس از تکرار معجزه، کسی شروع به دفن جداگانه آنها نکرد. شاهزادگان در یک تابوت در نزدیکی کلیسای مادر مقدس دفن شدند. از آن زمان، افراد نیازمند شفا دائماً به آنجا آمده اند. و اگر با ایمان قلبی کمک بخواهند، اولیای الهی به آنها سلامتی و رفاه خانواده می دهند.

در ابتدا تابوت مقدسین در کلیسای جامع ولادت مریم مقدس در شهر موروم قرار داشت. پس از آن که کمونیست ها به قدرت رسیدند، بقایای شاهزادگان را به موزه محلی دادند. کلیسای کلیسای جامع در دهه 1930 تخریب شد.

اما در اواخر دهه هشتاد عبادتگاه به کلیسا بازگردانده شد.

در سال 1989، آثار به کلیسا بازگردانده شد. و از سال 1993 حرم با یادگاران مقدسینپیتر و فورونیا واقع شده استدر کلیسای جامع تثلیث صومعه تثلیث مقدس مورم.

علیرغم این واقعیت که مقدسین پیتر و فورونیا در آغاز قرن سیزدهم دور زندگی می کردند، روز خانواده، عشق و وفاداری یک تعطیلات بسیار جوان است. در سال 2008، سوتلانا، همسر نخست وزیر دیمیتری مدودف، ابتکار عمل را برای این جشن مطرح کرد و دومای دولتی از آن حمایت کرد. به هر حال، این سوتلانا ولادیمیرونا بود که نماد این روز - بابونه را به دست آورد.

عکس: www.globallookpress.com

بنابراین، آیا شخصیت‌های تاریخی مانند پیتر و فورونیا واقعا وجود داشته‌اند یا اینها همه ادای احترام به افسانه است؟

داستان مار آتشین و دختر خردمند

در تواریخ، به گفته مورخان، چنین شخصیت تاریخی مانند شاهزاده پیتر موروم وجود ندارد. با این حال ، شاهزاده دیوید موروم و همسرش بودند که در سنین پیری نذر رهبانی کردند و در رهبانیت به آنها پیتر و فورونیا می گفتند.

این زوج در سال 1547 مقدس شدند و تنها پس از آن اثر ارمولای اراسموس، یکی از وقایع نگاران بزرگ، "داستان پیتر و فورونیا" منتشر شد، این داستان است که زیربنای تمام افسانه هایی است که در مورد یک ازدواج و ازدواج بی نظیر می گوید. وفاداری

در واقع، این داستان بر اساس دو داستان باستانی روسی است - داستان مار آتشین پرنده و داستان دوشیزه خردمند.

اما اول از همه. قبل از صحبت در مورد پیتر و فورونیا، باید به یاد داشته باشیم که پیتر یک برادر بزرگتر داشت - شاهزاده پاول. این داستان زندگی زناشویی او بود که سرآغاز همه رویدادها بود: «... مار بالدار برای زنا به سوی همسر آن شاهزاده پرواز کرد. و با جادوی خود در تصویر خود شاهزاده در برابر او ظاهر شد. این وسواس تا مدت ها ادامه داشت. زن این را پنهان نکرد و همه آنچه را که برای او اتفاق افتاد به شاهزاده و شوهرش گفت. مار شیطانی به زور او را تسخیر کرد.»

پولس شروع به جستجوی راه‌هایی برای نابود کردن مار کرد، و همسرش او را فریب داد تا از مار بفهمد که او «به دست پیتر و شمشیر آگریک» خواهد مرد.

پاول نزد برادر پیتر رفت و از بدبختی خود به او گفت ، اما برادران نمی دانستند "شمشیر آگریکوف" چیست. اما در اینجا نیز خداوند به برادران خوش رفتار کمک کرد - چنین شمشیری در یکی از کلیساهای نزدیک موروم کشف شد. هنگامی که پیتر مار را کشت، خون بر او پاشیده شد و شاهزاده کوچکتر به جذام بیمار شد.

پیتر مار را می کشد عکس: Commons.wikimedia.org

برای مدت طولانی، پیتر بی فایده بود، تا اینکه به او گفتند که فورونیا، دختر زنبوردار منطقه ریازان، می تواند به او کمک کند. دختر قول داد که به شاهزاده کمک کند و در ازای این لطف از او خواست تا با او ازدواج کند. پیتر موافقت کرد، فورونیا او را درمان کرد، اما به طور خاص یک زخم را درمان نکرد. با بازگشت به خانه، پیتر به انجام وعده خود فکر نکرد، زیرا فورونیا یک مردم عادی بود و بیماری بازگشت.

شاهزاده که برای بار دوم به فورونیا آمد، به وعده خود عمل کرد و با دختر ازدواج کرد.

زندگی همسران آسان نبود، پس از مرگ برادر بزرگترش، پیتر بر تاج و تخت نشست. پسرها از اینکه شاهزاده خانم یک خانواده دهقانی بود بسیار ناراضی بودند و پیتر را مجبور به کناره گیری از تاج و تخت کردند.

تمثیل آب

این زن و شوهر موروم را ترک کردند و در امتداد Oka با یک قایق دریانوردی کردند، فورونیا متوجه شد که یکی از همسفرانش با علاقه ای پنهان به او نگاه می کند.

"او بلافاصله افکار شیطانی او را حدس زد، او را محکوم کرد و به او گفت: "از این طرف این کشتی از این رودخانه آب جمع کن." او آن را دریافت کرد. و دستور داد که بنوشد. او نوشید. سپس دوباره گفت: حالا از آن طرف این ظرف آب بردارید. او آن را دریافت کرد. و به او دستور داد که دوباره بنوشد. او نوشید. سپس پرسید: آیا آب یکی است یا یکی از دیگری شیرین تر است؟ جواب داد: همان آب خانم. پس از این گفت: پس فطرت زن نیز همین است. چرا وقتی همسرت را فراموش کرده ای، به همسر دیگری فکر می کنی؟» و این مرد که متوجه شد از استعداد بصیرت برخوردار است، دیگر جرأت نکرد در چنین افکاری افراط کند.»

و سپس ساکنان موروم به شاهزاده و شاهزاده خانم رسیدند و به آنها گفتند که چند پسر در مبارزه برای سلطنت یکدیگر را کشته اند و از زوج متاهل التماس کردند که به تاج و تخت بازگردند. آنها مدتها با تقوا و امانتداری حکومت کردند.

بنای یادبود پیتر و فورونیا عکس: wikimapia.org

در سالهای رو به زوال، آنها تصمیم گرفتند به صومعه بازنشسته شوند، پیتر نام دیوید را برگزید و فورونیا در رهبانیت به Euphrosyne تبدیل شد.

آنها از خدا خواستند که در همان روز و ساعت بمیرند و چنین شد - در 25 ژوئن 1228 این زوج فوت کردند. علیرغم اینکه وصیت کردند که آنها را در یک تابوت با پارتیشن نازک دفن کنند، آنها را جداگانه دفن کردند، اما روز بعد دوباره با هم بودند.

پس از استراحت، مردم تصمیم گرفتند جسد مبارک شاهزاده پیتر را در شهر، در نزدیکی کلیسای جامع مادر پاک ترین مادر خدا، دفن کنند و فورونیا را در صومعه ای روستایی، در نزدیکی کلیسای تعالی الحسنین دفن کنند. صلیب جانبخش با بیان اینکه از زمانی که راهب شدند نمی توان آنها را در یک تابوت گذاشت. و برای آنها تابوت های جداگانه ای ساختند که اجسادشان را در آن نهادند: جسد پطرس قدیس به نام داوود را در تابوت او گذاشتند و تا صبح در کلیسای شهر مادر مقدس قرار دادند و جسد سنت فورونیا، به نام Euphrosyne، در تابوت او قرار گرفت و در کلیسای روستایی Exaltation از یک صلیب صادق و حیات بخش قرار گرفت. تابوت مشترک آنها که خود دستور دادند از یک سنگ تراشیده شود، در همان کلیسای کلیسای جامع شهر مقدس ترین مادر خدا خالی ماند. اما صبح روز بعد، مردم دیدند که تابوت های جداگانه ای که آنها را در آن گذاشته بودند خالی است و اجساد مقدس آنها را در کلیسای کلیسای جامع مادر خدا در تابوت مشترک خود پیدا کردند که دستور دادند برای آن ساخته شود. خودشان در طول عمرشان افراد احمق، چه در طول زندگی خود و چه پس از آرامش صادقانه پیتر و فورونیا، سعی کردند آنها را از هم جدا کنند: آنها دوباره آنها را در تابوت های جداگانه گذاشتند و دوباره آنها را از هم جدا کردند. و دوباره در صبح مقدسین خود را در یک تابوت یافتند. و پس از آن دیگر جرأت نکردند به اجساد مقدس آنها دست بزنند و آنها را در نزدیکی کلیسای کلیسای جامع شهر ولادت باکره - همانطور که خود دستور داده بودند - در یک تابوت واحد که خداوند برای روشنگری و نجات آن شهر داده بود به خاک سپردند. : کسانی که با ایمان با یادگارانشان به حرم افتادند، سخاوتمندانه شفا می یابند.»

در اینجا چنین افسانه ای وجود دارد، و همچنین جالب است که طبق افسانه، پیتر نام شاهزاده واقعی موروم، دیوید یوریویچ، را به عنوان راهب انتخاب کرد. اینگونه واقعیت و تخیل در هم آمیخته می شوند.

از سال 1547، پیتر و فورونیا حامیان ازدواج ارتدکس در نظر گرفته شده اند، اگرچه مراسم عروسی در این روز برگزار نمی شود، بنابراین روز یادبود آنها به روزه پیتر می رسد.

از سال 2008، روسیه روز خانواده، عشق و وفاداری را جشن می گیرد که به یک جایگزین رسمی برای روز ولنتاین اروپایی تبدیل شده است. پیتر و فورونیا، که روز یادبود آنها، 8 ژوئیه (25 ژوئن) به تاریخ جشن تبدیل شد، حامیان ارتدکس ازدواج و خانواده در نظر گرفته می شوند. ما در مورد آنها چه می دانیم؟

آیا قدیسان نمونه های اولیه تاریخی واقعی داشتند و منبع اصلی چگونه ایجاد شد که می توانیم از آن اطلاعاتی در مورد قهرمانان تعطیلات امروز بگیریم - "داستان پیتر و فورونیا موروم"؟

می توانید متن داستان را بخوانید

شرح کتابشناختی: کتابخانه ادبیات روسیه باستان / RAS. IRLI; اد. D. S. Likhacheva، L. A. Dmitrieva، A. A. Alekseeva، N. V. Ponyrko. - سنت پترزبورگ: Nauka، 2000. - T. 9: پایان قرن چهاردهم - نیمه اول قرن شانزدهم.

«داستان زندگی مقدسین جدید، شگفت‌انگیز موروم، شاهزاده پیتر متبرک و بزرگوار و پرستشگر، به نام رهبانی داوود، و همسرش، شاهزاده خانم فورونیا با برکت و ارجمند و ستوده، به نام در صومعه رتبه Euphrosyne» - این عنوان کامل یکی از مشهورترین آثار ادبیات باستانی کتاب روسیه است. محبوبیت آن توسط عوامل بسیاری تعیین می شود، از جمله نزدیک به مضامین عامیانه، زبان ادبی زنده و غیر معمول برای ژانر هاژیوگرافی، و استعداد غیرقابل انکار نویسنده، که ایجاد چنین اثر هماهنگی را ممکن ساخته است.

نویسنده "داستان پیتر و فورونیا موروم" ارمولای-اراسموس

نویسنده داستان پیتر و فورونیا، روزنامه نگار مشهور دوران ایوان وحشتناک - ارمولای-اراسموس، نویسنده آثاری مانند "کتاب تثلیث"، "حاکم آرزوی تزار"، سخنی در باب تعقل عشق و حقیقت و غلبه بر دشمنی و دروغ.

مسئله دخالت ارمولای اراسموس در این کار، جنجال زیادی در تاریخ نگاری شوروی ایجاد کرد. برخی از محققان زمان خلق اثر را به قرن پانزدهم نسبت می‌دهند، اما در این مورد، موضوع تألیف یرمولای از بین می‌رود. این دیدگاه توسط M.O. اسکریپیل، موضع خود را با این واقعیت استدلال می کند که داستان منعکس کننده واقعیت روسیه در نیمه دوم قرن پانزدهم است و "نویسنده آن یک مسکووی نیست، بلکه ساکن یکی از مراکز فرهنگی و سیاسی پیرامونی است (به احتمال زیاد، موروم) " گروه دیگری از محققان از جمله A.A. زیمین، مشهورترین محقق شوروی قرون وسطی روسیه و منبع پژوه، بر این عقیده است که داستان را هنوز باید در چاپ اول به اواسط قرن شانزدهم و به دهه 60 قرن دوم و نویسنده آن نسبت داد. ارمولای اراسموس بود.

ما از زندگی یرمولای-اراسموس یا همان طور که او را یرمولای پرگرشنی می نامیدند، عمدتاً از نوشته های او می دانیم. از روی آثار می توان دریافت که تبلیغ نویس در یک زمان کجا بوده و چه می کرده است. در دهه 40 قرن شانزدهم او در پسکوف زندگی می کرد ، در آغاز دهه 60 او قبلاً در مسکو بود.

اوج فعالیت نویسندگی ارمولای-اراسموس در اواسط قرن بود که او رساله‌ای را برای پادشاه نوشت. ارمولای با عنوان «حاکم و نقشه بردار، خیرخواه تزار» شناخته می‌شود که در این اثر جایگاه انسانیت را می‌گیرد که در دیگر آثارش حتی در «داستان پیتر و فورونیا» نیز دیده می‌شود. "

در سال 1546 به عنوان یک روزنامه‌نگار، توجهی به او معطوف شد که در پی آشنایی او با کتاب‌خوان دربار ایوان مخوف، کوروش سوفرونی، صورت گرفت. به زودی او به مسکو نقل مکان کرد و مقام کشیش کاخ (ناجی در بور در کرملین مسکو) را دریافت کرد. ارمولای-اراسموس در فعالیت های گروه کاتبان که توسط متروپولیتن ماکاریوس ایجاد شده بود، شرکت داشت. وظیفه او ایجاد زندگی در ارتباط با آماده سازی قدیس کردن مقدسین روسی در شوراهای 1547 و 1549 بود.

سنت پیتر و فورونیا موروم

از طرف ماکاریوس، ارمولای - اراسموس حداقل 3 اثر نوشت، از جمله: داستان پیتر و فورونیا و داستان اسقف واسیلی.

جایی در اوایل دهه 60، در فهرست برخی از آثار او "ارمولای، اراسموس صومعه" قبلاً یافت می شود که نشان دهنده روحیه او به عنوان یک راهب است. به تدریج نام او فراموش شد و آثارش به صورت ناشناس بازنویسی شدند.

تاریخچه ایجاد داستان پیتر و فورونیا و مسیر منبع

قرن شانزدهم عصر تغییرات قریب الوقوع است، زمانی که چرخشی از فرهنگ کلیسا، مانند 6 قرن گذشته، به ادبیات سکولار آغاز می شود. در این زمان سبک روایت در آثار، مصور بودن، علاقه به فراز و نشیب های زندگی و به تصویر کشیدن شخصیت ها به طور فعال در حال رشد است. از سوی دیگر، این دوره‌ای است که کلیسا به‌ویژه به شدت بر رعایت قوانین اصرار می‌ورزید، با بدعت در همه مظاهر آن و با سکولاریزاسیون در ادبیات مبارزه می‌کرد.

در این زمینه، انتشار گسترده ای از زندگی ها و وقایع نگاری ها وجود دارد و "مردمان بزرگ چتیا" (GMC) ایجاد می شود که منجر به نیاز به ایجاد قوانین برای اشکال جدید آثار می شود. داستان پیتر و فورونیا توسط Eromolaus Erasmus به درخواست متروپولیتن ماکاریوس برای گنجاندن در VChM به عنوان زندگی در مورد قدیسان موروم نوشته شد، اما ... شامل نشد و دلایل بسیار خوبی برای آن وجود داشت. در همان زمان، متروپولیتن اجازه داد که این اثر به طور جداگانه بازنویسی شود، و حق داستان برای طبقه بندی در ژانر هاژیوگرافی (زندگی) حفظ شد. در نتیجه این تصمیم منجر به ایجاد لیست های فراوان و انتشار گسترده آنها در بین مردم شد.

داستان در دهه 40 قرن شانزدهم ساخته شد، اما خود افسانه در مورد قهرمانان و آغاز احترام آنها به دوره بسیار قبل از آن بازمی گردد، همانطور که خدمات کلیسا به پیتر و فورونیا انجام شد.

این داستان در آستانه تقدیس معجزه‌گران موروم در کلیسای جامع در سال 1547 به عنوان یک هیجوگرافی نوشته شد. در کنار وظیفه اصلی - تجلیل، داستان معنای دومی دارد - ارائه معنای تمثیلی به خواننده، گفتن از قدرت عشق و ایمان به مشیت الهی. و ارمولای اراسموس از متن خدمات کلیسا و سنت های شفاهی اطلاعاتی را برای «زیر متن هاژیوگرافیک» کار خود به دست آورد.

هر نسخه از داستان در تعداد زیادی لیست حفظ شده است. متن داستان به طور مداوم توسط فهرست هایی از انواع نسخه به اصطلاح خلودوف حفظ شده است (GIM. Khludov. شماره 147، قرن 16). دومین نسخه شناخته شده MDA (RGB. گردآوری شده. کتابخانه بنیادی آکادمی الهیات مسکو شماره 224، قرن 16)، که فهرستی با نام اراسموس به آن مربوط می شود، نشان می دهد که متن اصلی داستان نبوده است. که به دست سردبیر این فهرست افتاد، اما بارها بازنویسی شد. در نتیجه طبقه‌بندی و مقایسه فهرست‌های نسخه اول داستان، می‌توان ثابت کرد که نزدیک‌ترین متن به اصل در یکی از سه فهرست - مجموعه Solovetsky شماره 826، مجموعه Pogodin شماره 892، حفظ شده است. مجموعه TsGALI شماره 27.

متن پذیرفته شده کلی داستان متنی است که در لیست مجموعه پوگودین به دست ما رسیده است و نه متنی از مجموعه ارمولای-اراسموس. نسخه خطی Solovetsky شماره 287 متن نویسنده را ارائه می دهد و نسخه خطی Pogodinskaya حاوی نسخه ای است که در گردش خوانندگان قرار گرفته است. اگرچه نسخه نویسنده داستان در تعداد بسیار کمی از نسخه ها به دست ما رسیده است و نسخه خطی خود نویسنده در قرن شانزدهم به صومعه سولووتسکی ختم شد، تاریخ آنها تأیید می کند که متن داستان ارتباط نزدیکی با نام اراسموس

آغاز ناقص ازدواج پیتر و فورونیا

در واقع، با توجه به آغاز داستان پیتر و فورونیا، دشوار است تصور کنیم که چندین قرن بعد اتحاد آنها ایده آل خوانده شود.

شاهزاده موروم پیتر مار-شیطان را که نزد همسر برادرش پل آمده بود با شمشیر مقدس کشت. اما مار با نفس کشیدن آخرین نفس خود، قهرمان را با خون پاشید که از آن دومی به شدت بیمار شد و با دلمه پوشیده شد. جستجوی طولانی برای یک شفا دهنده نتیجه نمی دهد تا زمانی که شاهزاده با دختر قورباغه دارت سمی، فورنیا، به پایان برسد. آیا او فوراً او را معالجه می کند و قهرمانی را که با شمشیر آگریک به شیطان ضربه زد را گرامی می دارد؟ آیا پیتر برای قدردانی از خدمات او با یک باکره با عطای شفا ازدواج می کند؟ خیر این همان چیزی است که فورونیا به خدمتکار شاهزاده که درخواست او را برای درمان می رساند پاسخ می دهد: "من می خواهم او را درمان کنم، اما از او پاداشی نمی خواهم. قول من به او این است: اگر همسر او نشدم، رفتارم با او درست نیست.»

پیتر نمی خواهد با یک دختر نادان ازدواج کند، و بنابراین سعی می کند او را فریب دهد - با پذیرش درمان، اما به قول خود برای ازدواج عمل نمی کند. اما فورونیا، قدیس آینده، بسیار حیله‌گرتر به نظر می‌رسد: به توصیه او، پیتر یکی از دلمه‌ها را با داروی شفابخش مسح نکرد و پس از خروج او، بیماری دوباره از آن رشد کرد. و این بار پیتر توبه می کند و با وعده ازدواج، شفا می یابد.

ارمولای اراسموس به هیچ وجه در مقدس بودن فورونیا شک نمی کند و بعدها معجزاتی را که او می تواند به لطف خدا انجام دهد را توصیف می کند، اما این عنصر آشنایی که بیشتر برای یک داستان شیک در مورد یک زن دهقان حیله گر معمول است، داستان را به اثری منحصر به فرد تبدیل می کند. باعث می شود به چیزهای زیادی فکر کنید

داستان پیتر و فورونیا - یک سوال در مورد ژانر

مسئله ژانر Tale احتمالاً یکی از بحث شده ترین و جالب ترین است. بله، این اثر در چهار منایون بزرگ گنجانده نشده است، اما پس از تقدیس پیتر و فورونیا در سال 1547، ماهیت هیوگرافیک آن شناخته شد. اولین محققی که حق زندگی نامیده شدن داستان را انکار کرد V.O. کلیوچفسکی او می نویسد: «افسانه پیتر... را نمی توان زندگی نامید، نه با شکل ادبی اش و نه به واسطه منابعی که محتوای آن از آن استخراج شده است». محقق یا.س. لوری، با مطالعه داستان، ویژگی های یک "داستان سرکش" را به آن منتقل کرد، با تمرکز بر تصویر Fevronia به عنوان یک زن دهقانی حیله گر، که قادر به گرفتن یک شاهزاده به عنوان شوهر خود است. این نتیجه گیری نتیجه مقایسه داستان با یک داستان کوتاه اروپای غربی از رنسانس است. همچنین تعابیری از داستان به عنوان یک تمثیل ادبی قرون وسطایی و دیدگاه قابل توجهی از آن به عنوان یک زندگی الهیاتی و تمثیلی وجود دارد که اتحاد پیتر و فورونیا را تمثیلی از قدرت مسیحیت در روسیه می‌دانند.

نمونه های اولیه تاریخی تصاویر پیتر و فورونیا

در داستان هیچ اشاره مستقیم یا غیرمستقیمی به شاهزادگان خاص موروم که نویسنده در ذهن داشته باشد وجود ندارد. اما در آثار V.O. کلیوچفسکی و E.E. گولوبینسکی، شاهزاده پیتر با شاهزاده ای که در ربع اول قرن سیزدهم در موروم حکومت می کرد - با دیوید یوریویچ شناخته می شود.

در مورد تاریخ انتخاب شده برای جشن، تا حدودی با شواهد تاریخی در تضاد است. تعطیلات خانواده، عشق و وفاداری به سبک قدیمی در 25 ژوئن جشن گرفته می شود. 8 جولای به روشی جدید. در منبع قرن هفدهم "کتاب شرح فعل مقدسین روسی" این تاریخ به عنوان تاریخ استراحت معجزه گران ذکر شده است. اما اطلاعات مربوط به داوود موروم که در تواریخ می یابیم، می گوید که او در ماه آوریل درگذشت و تاریخ ها 1 سال (1228-1227) متفاوت است.

نقطه نظر در مورد نمونه اولیه تاریخی پیتر، بیان شده توسط N.D. کواشین ثمارین تردیدهایی را در میان سایر محققان مطرح کرد، اما به نظر من بسیار جالب است. به نظر او، St. پیتر شاهزاده موروم پیتر، جد پسران اوتسین و ولودمیروف است. این واقعیت وجود چنین شاهزاده و دو برادرش توسط انجمن های موروم در زمان بسیار بعدی تأیید شده است ، اما این ضبط به احتمال زیاد قبلاً از داستان ساخته شده است. افسانه در مورد واسیلی ریازانسکی و مورومسکی اطلاعات جدیدی در مورد این افسانه ارائه می دهد و زندگی پیتر و همسرش را دیرتر از زندگی دیوید یوریویچ تعیین می کند. بر اساس این داده ها می توان نتیجه گرفت که طول عمر نمونه های اولیه تاریخی به پایان قرن سیزدهم یا اوایل قرن چهاردهم برمی گردد و این شاهزادگان برای ما کاملاً ناشناخته هستند.

مسیحی و بت پرست در داستان پیتر و فورونیا

داستان را می توان تقریباً به 2 بخش تقسیم کرد - داستان قتل مار وسوسه کننده موذی توسط پیتر ، برادر شاهزاده موروم پل ، و فراز و نشیب هایی که پس از عروسی پیتر و فورونیا در سرنوشت جدید رخ می دهد. معجزهگران Murom. بنابراین، بخش اول مبتنی بر دو عنصر فولکلور مستقل از یکدیگر است: داستان دوشیزگان خردمند و داستان مار آتشین. در قسمت اول داستان (قبل از شروع درمان) مراحل زیر را می توان تشخیص داد که بیشتر ویژگی یک افسانه است تا زندگی:

  1. تست یک قهرمان، که پس از آن یک دستیار یا یک آیتم جادویی به دست می آورد
  2. مبارزه قهرمان با ناملایمات و پیروزی بعدی
  3. پیدا کردن. طبق قانون افسانه ها، در این مکان باید یک عروس/ثروت وجود داشته باشد، اما در این مورد - بیماری و انتقال به خط داستانی بعدی.

داستان پر از نمادگرایی است، هم مسیحی و هم بت پرست. از جمله اولین تمثیل ها می توان به معجزات انجام شده توسط فورونیا و به دست آوردن معجزه آسا شمشیر آگریکوف توسط پیتر از طریق ظاهر شدن یک فرشته جوان به او، تبدیل خرده نان در دست فورونیا به بخور معطر و همچنین تبدیل دو نفر خشک اشاره کرد. به درختان زنده می چسبد معجزه درختان نمادی از تولد دوباره زندگی است. نمادگرایی جشن تعالی یکی از زیرمتن قصه است. پطرس با مسیح مرتبط است که با مرگ بر روی صلیب، گناه اصلی را جبران کرد و بدین وسیله محققان مار-شیطان را شکست داد، زخم های پیتر را نمادی از گناهان بشری تفسیر می کنند.

اما در مورد سنت عامیانه بت پرستی، که به وضوح در داستان گنجانده شده است، چطور؟ نباید از این واقعیت غافل شد که مسیحیت خیلی دیرتر از گسترش آن در سراسر قلمرو اصلی روسیه به موروم آمد. سرزمین موروم در انتهای مخالف قرار داشت و به همین دلیل تقریباً یک قرن طول کشید. بسیاری از محققان از این جزئیات به عنوان سنگ بنای نتیجه گیری خود در مورد موازی بودن قهرمان با الهه بت پرست ذاتی تصویر Fevronia، رابطه ژنتیکی او با شخصیت های اساطیری استفاده می کنند. تعدادی از محققان به طور کلی به برخی از تصاویر توجه کرده اند که، اعتقاد بر این است، ارمولای اراسموس عمداً در اثر معرفی شده است تا آن را به درک عمومی نزدیک کند. برای مثال، بازی پرسش و پاسخی که بین خدمتکار پیتر و فورونیا رخ می‌دهد، خمیر نانی که او با شوهر آینده‌اش رفتار می‌کند، نماد ازدواج پنهان است. خرگوش در حال تاخت در اطراف Fevronia یک حیوان قمری است که نمادی از بی گناهی و خرد اوست. این عقیده وجود دارد که اصل اصلی طرح داستان در داستان دقیقاً مراسم عروسی است که توسط اراسموس برای بیان کامل قصد نویسنده خود استفاده می شود: رستاخیز پیتر از طریق ازدواج.

ظاهراً ارمولای اراسموس به افسانه عامیانه علاقه مند شد که در آن قهرمان یک دختر دهقانی ساده بود و با ترکیب داستان با جزئیات قانون هاژیوگرافی ، داستانی را خلق کرد که از نظر فرم روشن و از نظر محتوا عمیق بود که به یکی تبدیل شد. از شاخص ترین آثار این ژانر در ادبیات روسی شانزدهم پنجم. شاهکارها، موتیف افسانه ای، دوشیزه ای که شوهرش را با حیله گری، مقدسین و عاشقان به دست آورده است. آیا در این ترکیب ابدی فولکلور و مسیحی نیست که ما باید به دنبال ریشه های فرهنگ روسی باشیم؟

اولگا داویدوا