صفحه اصلی / برخاستن / جهان بینی فلسفی شباهت ها و تفاوت های فلسفه و دین فلسفه به عنوان یک جهان بینی تفاوت ها و تفاوت ها

جهان بینی فلسفی شباهت ها و تفاوت های فلسفه و دین فلسفه به عنوان یک جهان بینی تفاوت ها و تفاوت ها

شرح مختصر

بسته به اینکه کدام دیدگاه در مجموعه ای خاص از ایده ها درباره جهان به عنوان یک کل غالب است و همچنین بسته به نحوه گنجاندن دیدگاه ها و ایده های متناظر در ساختار جهان بینی و روش توجیه آنها، می توان در مورد متفاوتی صحبت کرد. انواع جهان بینی در جوامع مختلف، در طبقات مختلف، انواع مختلفی از جهان بینی ها حاکم است که در تفسیر منحصر به فرد از پدیده های جهان خارج و خود انسان متفاوت است.

مقدمه
1. جهان بینی اساطیری
2. جهان بینی دینی
3. جهان بینی فلسفی
4. تفاوت ها جهان بینی فلسفیاز اساطیر و مذهبی
نتیجه گیری
فهرست ادبیات استفاده شده

محتویات اثر - 1 فایل

در مقابل شرک اساطیری، توحید (یهودیت، مسیحیت، اسلام) قبلاً شخص را در ارتباط با جهان، به خدا، به عنوان جدا از آن، واقعیت‌های متعالی (فراتر از حدود درک حسی) وجود - نه زمینی، بلکه وجود بالاتر، آسمانی، که کل سلسله مراتب و هماهنگی جهانی را برقرار می کند، که در آن انسان پس از خدا جایگاهی فرعی و ثانویه می گیرد. خدا و انسان در توحید به عنوان حوزه های مختلف وجود، شروع به تقابل با یکدیگر می کنند. و این حوزه ها متفاوت ارزیابی می شوند: بالاترین - پایین ترین، سعادت - رنج، آسمانی واقعی - زمینی غیر واقعی، پر از فیض - گناه آلود. این دوگانگی هستی به راستی ناهماهنگی انسان را با واقعیت پیرامونش بیان می کرد. این ایده فرد را در دوراهی قرار می دهد: چگونه می توان این شکاف را پر کرد؟ در نتیجه، یک جهان بینی جدید در حال شکل گیری است - سیستمی از جزمات (نهادهای تغییر ناپذیر) مشترک در هر دین، به رهبری مطلق - خدا. سیستمی از دستورالعمل های زندگی در حال شکل گیری است که به عنوان وحی خداوند به برگزیدگان، یعنی پیامبران داده می شود. در یهودیت موسی، در مسیحیت عیسی مسیح و رسولان، در اسلام محمد است. نظام دگم ها از قبل آماده و تغییر ناپذیر است و نیازی به شک و تردید در صحت آن ندارد و نیازی به توسعه ایده های خود در مورد ارزش ها ندارد. فقط یک چیز از یک شخص در اینجا انتظار می رود - ایمان بی قید و شرط هم به خود دستورالعمل ها (عقومات و احکام) و هم به کسی که از طرف او به جهان و به مردم پخش می شود.

کارکرد اصلی جهان بینی دینی آرامش روانی است. آموزگار و فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم. ولتر نوشت که اگر دین وجود نداشت، باید به طور خاص ایجاد می شد، زیرا اول از همه، دین به انسان صبر، فروتنی، فروتنی و امید می آموزد.

ایمان دینی به گونه ای طراحی شده است که مؤمن را در زندگی ثبات بخشد، او را به سمت نهادهایی سوق می دهد که انسان نمی تواند آنها را دوست نداشته باشد: احترام به سنت ها، اعتماد به نفس در مبارزه با ناملایمات زندگی، شجاعت در برابر مرگ، امید به رستگاری روح. و غیره جهان بینی دینی مبتنی بر آگاهی نظری نیست، نه بر اساس انتقادی بودن آن، بلکه بر عناصر عاطفی، نفسانی و غالباً ناخودآگاه (شهودی) روان انسان استوار است: خداوند با قلب، عرفانی، مستقیماً درک می شود. در این راستا، دین در مقایسه با بینش علمی یا فلسفی جهان و نگرش نسبت به آن «پیروز» است، زیرا از نظر روان‌شناختی به انسان نزدیک‌تر است تا فلسفه با انتقادی بودن، زیرا مبتنی بر ساده‌تر (بدون ابهام) و کوتاه‌تر است. زمان، مکانیسم های قابل درک تر تسلط انسان بر جهان و تعامل با آن است.

در اکثر ادیان و اعترافات (جنبش‌های مذهبی)، جهان‌بینی دینی توسط آیین‌ها و آیین‌ها پشتیبانی می‌شود که در اعمال عبادی بیان می‌شود. برخی از مذاهب این امر را بسیار با شکوه و جدی ترتیب می دهند، که همچنین تأثیر بسیار قدرتمندی بر حوزه نفسانی و عاطفی دارد. علاوه بر این، دین همچنین شامل یک ساختار مادی شده است - کلیسا، که نه تنها مؤمنان را حول آموزه ها متحد می کند و نقش میانجی خود را برای اتصال خدا با انسان انجام می دهد، بلکه دارای بسیاری از کارکردهای دیگر است که بسته به شرایط تاریخی شکل گیری یک کلیسا توسعه یافته است. دین خاص

نیروی قادر مطلق - خدا - بالاتر از طبیعت و خارج از طبیعت قرار دارد. وجود خدا توسط انسان به عنوان یک وحی تجربه می شود. به عنوان یک مکاشفه، به انسان داده می شود که بداند روح او جاودانه است، که در آن سوی قبر، زندگی جاودان و ملاقات با خدا در انتظار اوست.

دین، آگاهی دینی، نگرش مذهبی نسبت به دنیا بدون تغییر باقی نماند. در طول تاریخ بشر، آنها مانند سایر شکل‌های فرهنگی در شرق و غرب، در ادوار مختلف تاریخی، توسعه یافته و به اشکال گوناگونی دست یافته‌اند.

اما همه آنها با این واقعیت متحد شدند که در مرکز هر جهان بینی دینی، جستجوی ارزش های بالاتر، مسیر واقعی زندگی است و هم این ارزش ها و هم مسیر زندگی منتهی به آنها به قلمرو اخروی منتقل می شوند. - نه به زندگی زمینی، بلکه به زندگی "ابدی". همه اعمال و اعمال انسان و حتی افکار او بر اساس این عالی ترین معیار مطلق ارزیابی، تایید یا محکوم می شود.

بر اساس جهان بینی دینی، واقعیت به وسیله ی خاصی کنترل می شود قدرت های ماوراء طبیعی. در بت پرستی، این نیروها اغلب از نظر ظاهری یا حداقل در رفتار شبیه به افراد هستند (به این رویکرد آنتروپومرفیسم می گویند). در ادیان توحیدی(از یهودیت شروع می شود) خدا انسان نما نیست، اگرچه برخی از فرقه های ادیان توحیدی به دلایلی به تصاویر انسان نما متوسل می شوند.

ویژگی های اصلی جهان بینی دینی:

دین مبتنی بر شکلی از ادراک مجازی-عاطفی، حسی-بصری است. مؤمن موضوع شعور دینی است. چنین شخصی دید خود از خدا را در احساسات واقعی تجربه می کند، بینش تصاویر مختلف مرتبط با ویژگی های یک جنبش مذهبی خاص.

دین نوع بازتابی از جهان بینی نیست. در دین هیچ کاری از شعور انسان و افکار او روی آگاهی خودش نیست، در دیدگاه ها، وضعیت روحی او تأملی وجود ندارد، ارزیابی از آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر، می توانیم این را بگوییم: هیچ تأملی در افکار خود وجود ندارد.

مهمترین صفات دین، ایمان و فرقه است. ایمان راهی برای درک جهان با شعور دینی است، اینها حالات خاصی از شعور دینی موضوع است. فرقه، منظومه ای از مناسک و جزمات است.

دین جهت گیری اخلاقی دارد. در چارچوب نظام‌های دینی و شعور دینی، اندیشه‌ها، هنجارها، آرمان‌ها و ارزش‌های اخلاقی اهمیت زیادی پیدا می‌کند. در آگاهی دینی، احساس عشق، بردباری، شفقت، وجدان و رحمت پرورش می یابد. دین شکل می دهد دنیای معنویشخص

کارکرد اصلی دین کمک به فرد برای غلبه بر جنبه های متغیر تاریخی، گذرا و نسبی وجود خود و ارتقای شخص به چیزی مطلق و ابدی است. این امر در حوزه معنوی و اخلاقی در بخشیدن به هنجارها، ارزش‌ها و آرمان‌ها، خصلت مطلق و تغییرناپذیر، مستقل از ترکیب مختصات مکانی-زمانی وجود انسان، نهادهای اجتماعی و غیره نمود پیدا می‌کند. بنابراین دین معنا می‌بخشد. دانش و در نتیجه ثبات در وجود انسان به او کمک می کند تا بر مشکلات روزمره غلبه کند.

3. جهان بینی فلسفی

فلسفه از اساطیر و دین خصلت ایدئولوژیک آنها، طرح های ایدئولوژیک آنها، یعنی کل مجموعه سؤالات درباره منشأ جهان به عنوان یک کل، ساختار آن، منشأ انسان و موقعیت او در جهان و غیره را به ارث برده است. کل حجم دانش مثبت را که بشریت در طول هزاران سال انباشته است به ارث برده است. با این حال، جهان بینی فلسفی با جهان بینی مذهبی و اسطوره ای تفاوت دارد که:

بر اساس دانش (و نه بر اساس ایمان یا داستان)؛

به طور انعکاسی (عطف فکر به سمت خود وجود دارد).

منطقی (دارای وحدت و نظام درونی)؛

متکی بر مفاهیم و مقولات روشن است.

بنابراین، فلسفه نشان دهنده بالاترین سطح و نوع جهان بینی است که با عقلانیت، نظام مندی، منطق و طراحی نظری مشخص می شود.

فلسفه به عنوان یک جهان بینی سه مرحله اصلی از تکامل خود را طی کرده است:

کیهان‌مرکزی یک جهان‌بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین جهان پیرامون، پدیده‌های طبیعی از طریق قدرت، قدرت مطلق، بی‌نهایت نیروهای خارجی - کیهان است و بر اساس آن، هر چیزی که وجود دارد به کیهان و چرخه‌های کیهانی بستگی دارد (این فلسفه مشخص بود. از هند باستان، چین باستان، سایر کشورهای شرق و همچنین یونان باستان);

تئوسنتریسم نوعی جهان بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین همه چیز از طریق تسلط یک نیروی غیرقابل توضیح و ماوراء طبیعی - خدا (در اروپای قرون وسطی گسترده بود) است.

انسان محوری نوعی جهان بینی فلسفی است که در مرکز آن مسئله انسان قرار دارد (اروپا رنسانس، دوران مدرن و معاصر، مدرن). مکاتب فلسفی) .

ظهور فلسفه به عنوان یک جهان بینی به دوران توسعه و شکل گیری جامعه برده داری در کشورهای شرق باستان و شکل کلاسیک جهان بینی فلسفی در یونان باستان برمی گردد. در ابتدا، ماتریالیسم به عنوان یک نوع جهان بینی فلسفی، به عنوان یک واکنش علمی به وجود آمد شکل مذهبیجهان بینی تالس اولین کسی بود که در یونان باستان به درک وحدت مادی جهان رسید و ایده ای مترقی در مورد تبدیل ماده که در ذات خود متحد شده بود از حالتی به حالت دیگر بیان کرد. تالس دارای همکاران، شاگردان و ادامه دهندگان دیدگاه های او بود. بر خلاف تالس که آب را اساس مادی همه چیز می دانست، پایه های مادی دیگری یافتند: آناکسیمن - هوا، هراکلیتوس - آتش. فلسفه در گفت و گوی جدلی با نظامی از دیدگاه های دینی و اسطوره ای درباره جهان متولد می شود. دیدگاه‌های مثبت او مستقیماً در جریان بازاندیشی انتقادی و دگرگونی مواد معنوی شکل می‌گیرد که به‌عنوان میراثی از پیشرفت‌های قبلی مردم برای مردم باقی مانده است. طبیعتاً در ابتدا خود را مقید به چارچوب این ماده می بیند و در وابستگی شدید، هرچند منفی، به آن قرار می گیرد.

به همین دلیل است که فلسفه در ابتدا به عنوان ظاهر نمی شود علم خاص، نه به عنوان یک حوزه دانش خاص که به وضوح موضوع تحقیق خود را مشخص می کند، دامنه مشکلات خاص خود را مشخص می کند، بلکه به عنوان "عشق به خرد" یا "عقل خرد" - هر چیزی را که در میدان دید یک فرد قرار می گیرد در نظر می گیرد. موجود متفکر موضوع آن با موضوع تفکر به طور کلی ادغام می شود - این "جهان به عنوان یک کل" است، بدون هیچ گونه توضیح یا محدودیت. فلسفه در اینجا به عنوان مترادف برای جهان بینی به طور کلی ظاهر می شود. در این مرحله هنوز لازم نیست در مورد فلسفه به عنوان یک علم خاص صحبت کنیم - به این دلیل ساده که هنوز علوم دیگری وجود ندارد. فقط جوانه های ضعیفی از دانش ریاضی، نجومی و پزشکی وجود دارد که بر اساس تجربه عملی رشد می کند و کاملاً عملی است. جای تعجب نیست که «فلسفه» از همان ابتدا همه این چند میکروب را شامل می شود دانش علمیو به آنها کمک می کند تا در رحم خود رشد کنند و سعی می کنند آنها را از لایه های جادویی- شفابخشی که به عنوان بخشی از جهان بینی مذهبی-اسطوره ای با آنها در هم آمیخته اند، رها کنند. توسعه فلسفه در اینجا کاملاً و بدون هیچ اثری با توسعه درک علمی از جهان اطراف همزمان است.

اما دقیقاً به همین دلیل است که تأملات او طبیعتاً شامل همه چیزهایی می شود که بعداً موضوع خاص او را تشکیل می دهد: مطالعه قوانین جهانی که در چارچوب آن «هستی» و «تفکر» هر دو وجود دارند و تغییر می کنند، هم کیهان درک شده و هم درک روح او.

جهان بینی فلسفی به جهان از دیدگاه مبانی غایی و نهایی آن می نگرد. این نوع جهان بینی قوانین جهان را مشخص می کند - آن نیروهایی که بر جهان حکومت می کنند. اساس جهان بینی فلسفی برهان منطقی است. اشکال وجودی جهان بینی فلسفی، مفاهیم اساسی فلسفه است که به آنها مقوله می گویند. جهان بینی می تواند خارج از فلسفه وجود داشته باشد، اما فلسفه لزوماً یک جهان بینی را شکل می دهد.

4. تفاوت بین جهان بینی فلسفی و اسطوره ای و

مذهبی

بر خلاف اساطیر و دین، فلسفه مبتنی بر تفکر نظری و منطقی انسان درباره جهان است. اسطوره‌شناسی و دین را به‌عنوان مجموعه‌ای از دانش بر پایه‌ی متفاوتی جایگزین می‌کند.

فلسفه یک ایمان بی قید و شرط نیست، اما فلسفه یک نکته، نه یک تأسیس جزمی نیست، بلکه همیشه یک سؤال است. اساس تامل فلسفی، درک انتقادی از ایده های از قبل تثبیت شده درباره جهان است. همانطور که در بالا ذکر شد، فلسفه تأمل است، به این معنی که با موضوع وجود سر و کار ندارد، بلکه با اندیشه وجود، با آگاهی یقینی و از قبل تثبیت شده وجود سروکار دارد. فلسفه تحلیل عقاید ما درباره هستی است، بنابراین درجه انتزاع آن بسیار بالاست. بازتاب نگاهی به درون است، نگاهی به خود. به گفته ن. بردیایف، جهان بینی فلسفی نتیجه کنجکاوی بیهوده افرادی نیست که در هیچ فعالیتی مشغول نیستند، بلکه ثمره تأمل دشوار و طولانی است.

فلسفه نیاز نوظهور به درک مفاهیم را به کمک عقل (یعنی عقلانی) بیان می کند، مشکلاتی را که در جریان روند تاریخیبنابراین، ویژگی بارز جهان بینی فلسفی، انعکاس جهان در نظام مفاهیمی است. علاوه بر این، جهان بینی فلسفی، بر خلاف جهان بینی اسطوره ای و دینی، بیشتر با واقعیت های علمی عمل می کند و بیشتر بر داده های علوم خاص تکیه می کند.

جهان بینی اسطوره ای و دینی یک آگاهی گروهی و جمعی است. فلسفه زمانی به وجود می آید که نیاز به درک فردی و شخصی ایجاد شود. هر کدام مفهوم فلسفیصرفا فردی فلسفه همیشه انسان را به تجزیه و تحلیل مستقل مسائل خاص هدایت می کند. هدف از فلسفه نظری ارائه شده در تاریخ خود، گسترش میدان اطلاعاتی برای چنین فعالیت هایی است. خود شخص همیشه حق دارد موقعیت خود را توسعه دهد، اما بر اساس دانش فلسفیسنگین تر و معنادارتر خواهد بود.


برنامه ریزی کنید

مقدمه

2. جهان بینی دینی
3. جهان بینی فلسفی
4. تفاوت جهان بینی فلسفی و اسطوره ای و دینی
نتیجه گیری
فهرست ادبیات استفاده شده

مقدمه
انسان همیشه به دنبال شکل دادن یک ایده کلی از جهان به عنوان یک کل و جایگاه خود در آن بوده است. دیدگاه های ایدئولوژیک است که به انسان در فعالیت های معنوی و عملی او ریسمان هدایت می دهد و نظام های ارزشی او را شکل می دهد.
جهان بینی سیستمی از دیدگاه های تعمیم یافته در مورد جهان و جایگاه انسان در آن، در مورد نگرش افراد نسبت به واقعیت پیرامون خود و خود و همچنین عقاید، آرمان ها، اصول شناخت و فعالیت آنها است که توسط این دیدگاه ها تعیین می شود.
حامل جهان بینی یک فرد و یک گروه اجتماعی است که واقعیت را از منشور یک نظام اعتقادی خاص درک می کند.
بسته به اینکه کدام دیدگاه در مجموعه ای خاص از ایده ها درباره جهان به عنوان یک کل غالب است و همچنین بسته به نحوه گنجاندن دیدگاه ها و ایده های متناظر در ساختار جهان بینی و روش توجیه آنها، می توان در مورد متفاوتی صحبت کرد. انواع جهان بینی در جوامع مختلف، در طبقات مختلف، انواع مختلفی از جهان بینی ها حاکم است که در تفسیر منحصر به فرد از پدیده های جهان خارج و خود انسان متفاوت است.
انواع تاریخی جهان بینی زیر متمایز می شود: اسطوره ای، مذهبی و فلسفی. از نظر تاریخی، اولین نگاه اسطوره‌ای به جهان بود.

1. جهان بینی اساطیری
جهان بینی اسطوره ای در مراحل اولیه توسعه جامعه شکل می گیرد و نشان دهنده اولین تلاش انسان برای تبیین منشاء و ساختار جهان است.
جهان بینی اساطیری قدیمی ترین شکل شناخت جهان، فضا، جامعه و انسان بود. اسطوره لزوماً از نیاز فرد، خانواده، طایفه و جامعه به طور کلی به درک عناصر طبیعی و اجتماعی پیرامون، جوهر انسان و انتقال وحدت آنها از طریق نظام‌های نمادین مختلف برخاسته است. در نظام های اساطیری، مردم و جامعه، به عنوان یک قاعده، خود را از دنیای اطراف متمایز نمی کنند. فضا، طبیعت، جامعه و انسان جلوه های متفاوتی از یک قانون الهی هستند که از طریق نظام های نمادین یا نمادین- اسطوره ای منتقل می شوند. طبیعت، جامعه و انسان در یک کل واحد، تفکیک ناپذیر و یکپارچه در هم آمیخته اند، اما خود در درون ناهمگن هستند و از قبل اقتدارگرا هستند، اقتدارگرایی جامعه به همه طبیعت منتقل می شود.
آگاهی اساطیری در نمادها می اندیشد: هر تصویر، خدا، قهرمان فرهنگی، شخصیت نشان دهنده پدیده یا مفهومی است که پشت آن قرار دارد. این امر به این دلیل امکان پذیر است که در جهان بینی اساطیری بین پدیده های «هم نوع» و اشیاء در جامعه، شخصیت، طبیعت و فضا ارتباطی ثابت و ناگسستنی وجود دارد.
مهمترین جنبه فرهنگ سنتی و جهان بینی اساطیری این است که اسطوره ها ابتدا در زمان خاص خود زندگی می کنند - زمان "آغاز" که ایده های خطی در مورد گذشت زمان برای آن قابل اجرا نیست. نگرش مشابه نسبت به زمان را می توان به وضوح در داستان های عامیانه، به ویژه افسانه های روسی مشاهده کرد، جایی که زمان عمل به عنوان "از مدت ها قبل"، "در دوران باستان" و غیره تعریف می شود.
علاوه بر این، اسطوره، به ویژه در مراحل اولیه رشد خود، در تصاویر می اندیشد، با احساسات زندگی می کند و استدلال های منطق صوری مدرن با آن بیگانه است. در عین حال جهان را بر اساس تمرین روزانه توضیح می دهد. این پارادوکس را می توان با این واقعیت توضیح داد که جامعه ای که در آن جهان بینی اساطیری، به طور مستقیم ویژگی های ادراک او از جهان را با دنیای واقعیفرآیندهای ذهنی فردی با پدیده های طبیعی و اجتماعی، اغلب بدون تمایز بین علت و معلول، و اغلب آنها را مبادله می کنند.
بر اساس جهان بینی اساطیری سنتی، پیروان آن می تواند به درجه خدا برسد، به این معنی که برای یک فرد، طایفه و جامعه، اسطوره سرگردانی و استثمار یک قهرمان فرهنگی، در بیشتر موارد، «خدا، ” عملا مفید بود و راهنمای عمل بود.
ویژگی های آگاهی اساطیری:
1. همزمانی (وحدت، عدم تقسیم). در هر اسطوره ای، معرفت عینی درباره جهان، آغاز باورهای دینی و هنر در کنار هم وجود دارد.
2. عدم حساسیت به تناقضات. اساس اسطوره فانتزی انسان است.
3. هیچ رابطه علت و معلولی بین اشیا و پدیده ها وجود ندارد.
در آگاهی اساطیری وجود دارد:
الف) دگردیسی (تبدیل، دگرگونی چیزی)
ب) تداعی ها (نفس - روح، خواب - مرگ)
ج) غایت شناختی (ارتباط از علت به معلول نیست، بلکه از هدف به علت است)
د) نمادگرایی (عملکرد نه با مفاهیم، ​​بلکه با نمادهای خاص)
ه) جمعی (اسطوره همیشه محصول آگاهی جمعی است)
و) اقتدارگرایی (اسطوره ها جایی برای بیان شخصی فرد باقی نمی گذارند و اجازه نقد مفاد خود را نمی دهند).
جهان بینی اسطوره ای با ویژگی های زیر مشخص می شود:
- شکل عاطفی-تجسمی (در هنگام انتقال تصاویر قهرمانان، خدایان، ارواح خود را نشان می دهد).
- انسان سازی طبیعت (انتقال صفات انسانی به دنیای اطراف، شخصیت سازی و متحرک سازی کیهان، نیروهای طبیعی. اسطوره شناسی با تمایزات غیر سفت و سخت بین جهان، طبیعت و انسان، افکار و احساسات، تصاویر هنری و دانش علمی مشخص می شود.
- عدم انعکاس (انعکاس کار آگاهی است، افکار فرد در مورد آگاهی خود).
- جهت گیری سودمند (که در این واقعیت آشکار می شود که مشکلات جهان بینی در حال حل با وظایف عملی ارتباط نزدیکی دارند: موفق باشید، زندگی شاد، محافظت از گرسنگی، بیماری، نیاز و غیره).
برای آگاهی مدرن، شکل اسطوره‌ای جهان‌بینی کهن‌ترین و قدیمی‌ترین شکل است.
اسطوره شناسی بر آگاهی عمومی جامعه بدوی تسلط داشت و بر غلبه بر ضد قطب های اساسی وجود انسان، بر هماهنگی فرد، جامعه و طبیعت متمرکز بود. ناتوانی انسان در انزوای خود از محیط و تجزیه ناپذیری تفکر اساطیری پیش نیاز «منطق» اساطیری بود. نتیجه مقایسه استعاری اشیاء طبیعی و فرهنگی، انسانی کردن محیط طبیعی و متحرک سازی قطعات فضا بود.
تفکیک اساطیری با تفکیک واضح سوژه و ابژه، شیء و نشانه، شیء و کلمه، هستی و نام آن، روابط مکانی و زمانی، منشأ و جوهر، بی تفاوتی نسبت به تضاد و غیره مشخص می شود. اشیاء در کیفیت های حسی ثانویه، مجاورت در مکان و زمان به یکدیگر نزدیک می شوند و به عنوان نشانه هایی از اشیاء دیگر عمل می کنند. اصل علمیتوضيحات در اساطير با ژنتيك و علت شناسي كامل جايگزين شد، يعني تبيين يك چيز و جهان به طور كلي به داستاني درباره مبدأ و آفرينش تقليل يافت.
اسطوره شناسی با تمایز شدید بین زمان های اولیه، فعلی و پس از آن مشخص می شود. هر اتفاقی که در زمان اسطوره ای رخ می دهد، معنای یک پارادایم و یک پیشینه، یعنی الگویی برای بازتولید می یابد. معلوم می شود که مدل سازی کارکرد خاصی از اسطوره است. اساطیر با امر ملموس و شخصی عمل می کند که به عنوان نشانه استفاده می شود.
محتوای اسطوره به نظر آگاهی بدوی به معنای واقعی واقعی به نظر می رسید، زیرا تجسم تجربه جمعی "قابل اعتماد" از درک واقعیت بسیاری از نسل ها بود. تجربه درک واقعیت به عنوان موضوع ایمان بود، نه انتقاد. اسطوره ها سیستم ارزش های پذیرفته شده در یک جامعه معین را تایید می کنند، هنجارهای رفتاری خاصی را حمایت و تایید می کنند.
جهان بینی اسطوره ای نه تنها در داستان ها، بلکه در اعمال (آیین ها، رقص ها) نیز بیان می شد. اسطوره و آیین در فرهنگ های باستانی وحدت خاصی را تشکیل می دادند: ایدئولوژیک، کارکردی و ساختاری که نشان دهنده دو جنبه فرهنگ بدوی است: کلامی و مؤثر.
اولین اسطوره های بشر در دوران باستان پدید آمدند و داستانی در مورد منشاء و سرنوشت جهان بودند. هگل نوشت که آفرینش اسطوره ها جلوه ای از ناتوانی عقل در برابر جهان است. در آن روزگار، بشریت در قالب افسانه‌ها، افسانه‌ها و افسانه‌ها تلاش می‌کرد به پرسش‌های جهانی پاسخ دهد: منشأ و ساختار جهان در کل، پیدایش مهم‌ترین پدیده‌های طبیعی، پیدایش حیوانات و... مردم بخش قابل توجهی از اساطیر شامل اسطوره های کیهانی بود که به ساختار طبیعت اختصاص داشت. در عین حال، در اسطوره ها توجه زیادی به مراحل مختلف زندگی مردم، اسرار تولد و مرگ، انواع آزمایش هایی که در انتظار شخص بود، معطوف شد. مسیر زندگی. اسطوره های مربوط به دستاوردهای مردم جایگاه ویژه ای را اشغال می کنند: ساختن آتش، اختراع صنایع دستی، توسعه کشاورزی، رام کردن حیوانات وحشی.
اسطوره معمولاً دو جنبه را با هم ترکیب می کند: دیاکرونیک (داستانی درباره گذشته) و همزمان (توضیح حال و آینده). بنابراین، به کمک اسطوره، گذشته با آینده پیوند خورد و این امر ارتباط معنوی بین نسل ها را تضمین کرد. محتوای اسطوره برای انسان بدوی بسیار واقعی و شایسته اعتماد مطلق به نظر می رسید.
اسطوره بازی کرد نقش بزرگدر زندگی افرادی که در مراحل اولیه رشد هستند. اسطوره ها سیستم ارزش های پذیرفته شده در یک جامعه معین را تایید می کنند، هنجارهای رفتاری خاصی را حمایت و تایید می کنند. و از این نظر آنها تثبیت کننده های مهمی بودند زندگی عمومی. نقش تثبیت کننده اسطوره به همین جا ختم نمی شود. اهميت اصلي اسطوره ها در اين است كه بين جهان و انسان، طبيعت و جامعه، جامعه و فرد هماهنگي برقرار كردند و در نتيجه هماهنگي دروني زندگي انسان را تأمين كردند. جایگاه ویژه ای در اسطوره ها به مسئله دستاوردهای فرهنگی بشری تعلق دارد.
جهان بینی اسطوره ای جامعه پذیری انسان را تضمین کرد، به انتقال از جمعیت بیولوژیکی به جامعه انسانی کمک کرد، جامعه را شکل داد و شرایط را برای توسعه بیشتر آن آماده کرد.

2. جهان بینی دینی
نزدیک به اسطوره‌شناختی، گرچه متفاوت از آن بود، جهان‌بینی دینی بود که از اعماق یک آگاهی اجتماعی هنوز تمایز نیافته و تمایز نیافته رشد کرد.
مانند اساطیر، دین به فانتزی و احساسات متوسل می شود (اینها می توانند احساسات بسیار بالایی باشند - عشق، ایمان، امید، احترام به زندگی، هستی، جهان).
با این حال، دین برخلاف اسطوره، زمینی و قدسی را اشتباه نمی گیرد، بلکه به عمیق ترین و غیرقابل بازگشت آنها را به دو قطب متضاد جدا می کند. نگرش روانشناختی به منصه ظهور می رسد - ایمان به خدا، به توانایی فرد برای زندگی خدایی، دستیابی به ارزش های اخلاقی (الهی) واقعی و تضمین جاودانگی.
جهت گیری اصلی در مرحله دینی-اساطیری هستی، پیروی از سنت های دیرینه، یک بار برای همیشه از قواعد مستقر بود: تبعیت کوچکتر از بزرگتر. فردی - قبیله؛ ضعیف - قوی؛ یک عضو عادی گروه - به مقام، رهبر. تلاش یک فرد به این هدف بود که «از دسته جدا نشدن»، «مثل دیگران باشد». اولین اندیشه های ساده لوحانه دینی این نظم چند صد ساله را به بهترین شکل ممکن روشن کرد.
اما زندگی ثابت نماند و توسعه تاریخی بیشتر با بلوغ آگاهی فردی، شکل گیری انسان به عنوان خود، به عنوان یک شخص مشخص می شود. این روند با تغییرات عظیمی در همه عرصه های زندگی و بالاتر از همه در زندگی معنوی و اجتماعی همراه بود. ناهماهنگی هم در دنیای درونی انسان و هم بین جهان و انسان رشد کرد: نیروهای طبیعت ناشناخته ماندند، واقعیت های اجتماعی پیچیده تر شدند - بردگی، ظلم، طبقه بندی در گروه ها، دشمنی بین قبایل و غیره. و مرد شروع به پرسیدن کرد: از چه کسی و چه چیزی باید اطاعت کند؟ زندگی خود را به چه کسی باید بسپارید؟ آیا نیروهایی بزرگتر از نیروی انسانی وجود دارند و چگونه باید با آنها ارتباط برقرار کنیم؟ - انسان به دنبال هماهنگی با جهان بود، او به رهنمودهای جدید و نیروی اضافی برای روان کردن وجود نیاز داشت. ادیان توحیدی با خدای جدید، یگانه، قادر مطلق و حکیم، به چنین نیروی اضافی تبدیل شدند.
اشکال اولیه آگاهی دینی با شرک (شرک، بت پرستی، بت پرستی) مشخص می شد. هر خدایی (روح، بت، و غیره) در چنین نظامی مسئول چیزی از خود است، آنها در تعدادی از خصوصیات با یکدیگر متفاوت هستند، و روابط آنها با یکدیگر اغلب شبیه روابط در جامعه بشری است. خدایان بت پرستاغلب وارد نبرد با یکدیگر می شوند، فتنه ها می بافند و غیره). ادیانی که معتقدند تنها یک خدا وجود دارد، توحیدی نامیده می شوند.
در مقابل شرک اساطیری، توحید (یهودیت، مسیحیت، اسلام) قبلاً شخص را در ارتباط با جهان، به خدا، به عنوان جدا از آن، واقعیت‌های متعالی (فراتر از حدود درک حسی) وجود - نه زمینی، بلکه وجود بالاتر، آسمانی، که کل سلسله مراتب و هماهنگی جهانی را برقرار می کند، که در آن انسان پس از خدا جایگاهی فرعی و ثانویه می گیرد. خدا و انسان در توحید به عنوان حوزه های مختلف وجود، شروع به تقابل با یکدیگر می کنند. و این حوزه ها متفاوت ارزیابی می شوند: بالاترین - پایین ترین، سعادت - رنج، آسمانی واقعی - زمینی غیر واقعی، پر از فیض - گناه آلود. این دوگانگی هستی به راستی ناهماهنگی انسان را با واقعیت پیرامونش بیان می کرد. این ایده فرد را در دوراهی قرار می دهد: چگونه می توان این شکاف را پر کرد؟ در نتیجه، یک جهان بینی جدید در حال شکل گیری است - سیستمی از جزمات (نهادهای تغییر ناپذیر) مشترک در هر دین، به رهبری مطلق - خدا. سیستمی از دستورالعمل های زندگی در حال شکل گیری است که به عنوان وحی خداوند به برگزیدگان، یعنی پیامبران داده می شود. در یهودیت موسی، در مسیحیت عیسی مسیح و رسولان، در اسلام محمد است. نظام دگم ها از قبل آماده و تغییر ناپذیر است و نیازی به شک و تردید در صحت آن ندارد و نیازی به توسعه ایده های خود در مورد ارزش ها ندارد. فقط یک چیز از یک شخص در اینجا انتظار می رود - ایمان بی قید و شرط هم به خود دستورالعمل ها (عقومات و احکام) و هم به کسی که از طرف او به جهان و به مردم پخش می شود.
کارکرد اصلی جهان بینی دینی آرامش روانی است. آموزگار و فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم. ولتر نوشت که اگر دین وجود نداشت، باید به طور خاص ایجاد می شد، زیرا اول از همه، دین به انسان صبر، فروتنی، فروتنی و امید می آموزد.
ایمان دینی به گونه ای طراحی شده است که مؤمن را در زندگی ثبات بخشد، او را به سمت نهادهایی سوق می دهد که انسان نمی تواند آنها را دوست نداشته باشد: احترام به سنت ها، اعتماد به نفس در مبارزه با ناملایمات زندگی، شجاعت در برابر مرگ، امید به رستگاری روح. و غیره جهان بینی دینی مبتنی بر آگاهی نظری نیست، نه بر اساس انتقادی بودن آن، بلکه بر عناصر عاطفی، نفسانی و غالباً ناخودآگاه (شهودی) روان انسان استوار است: خداوند با قلب، عرفانی، مستقیماً درک می شود. در این راستا، دین در مقایسه با بینش علمی یا فلسفی جهان و نگرش نسبت به آن «پیروز» است، زیرا از نظر روان‌شناختی به انسان نزدیک‌تر است تا فلسفه با انتقادی بودن، زیرا مبتنی بر ساده‌تر (بدون ابهام) و کوتاه‌تر است. زمان، مکانیسم های قابل درک تر تسلط انسان بر جهان و تعامل با آن است.
در اکثر ادیان و اعترافات (جنبش‌های مذهبی)، جهان‌بینی دینی توسط آیین‌ها و آیین‌ها پشتیبانی می‌شود که در اعمال عبادی بیان می‌شود. برخی از مذاهب این امر را بسیار با شکوه و جدی ترتیب می دهند، که همچنین تأثیر بسیار قدرتمندی بر حوزه نفسانی و عاطفی دارد. علاوه بر این، دین همچنین شامل یک ساختار مادی شده است - کلیسا، که نه تنها مؤمنان را حول آموزه ها متحد می کند و نقش میانجی خود را برای اتصال خدا با انسان انجام می دهد، بلکه دارای بسیاری از کارکردهای دیگر است که بسته به شرایط تاریخی شکل گیری یک کلیسا توسعه یافته است. دین خاص
نیروی قادر مطلق - خدا - بالاتر از طبیعت و خارج از طبیعت قرار دارد. وجود خدا توسط انسان به عنوان یک وحی تجربه می شود. به عنوان یک مکاشفه، به انسان داده می شود که بداند روح او جاودانه است، که در آن سوی قبر، زندگی جاودان و ملاقات با خدا در انتظار اوست.
دین، آگاهی دینی، نگرش مذهبی نسبت به دنیا بدون تغییر باقی نماند. در طول تاریخ بشر، آنها مانند سایر شکل‌های فرهنگی در شرق و غرب، در ادوار مختلف تاریخی، توسعه یافته و به اشکال گوناگونی دست یافته‌اند.
اما همه آنها با این واقعیت متحد شدند که در مرکز هر جهان بینی دینی، جستجوی ارزش های بالاتر، مسیر واقعی زندگی است و هم این ارزش ها و هم مسیر زندگی منتهی به آنها به قلمرو اخروی منتقل می شوند. - نه به زندگی زمینی، بلکه به زندگی "ابدی". همه اعمال و اعمال انسان و حتی افکار او بر اساس این عالی ترین معیار مطلق ارزیابی، تایید یا محکوم می شود.
بر اساس جهان بینی دینی، واقعیت توسط نیروهای ماوراء طبیعی خاصی کنترل می شود. در بت پرستی، این نیروها اغلب از نظر ظاهری یا حداقل در رفتار شبیه به افراد هستند (به این رویکرد آنتروپومرفیسم می گویند). در ادیان توحیدی (از یهودیت شروع می‌شود)، خدا انسان‌سازی نیست، اگرچه برخی از فرقه‌های ادیان توحیدی به دلایلی به تصاویر انسان‌نما متوسل می‌شوند.
ویژگی های اصلی جهان بینی دینی:
- دین مبتنی بر شکلی از ادراک مجازی-عاطفی، حسی-بصری است. مؤمن موضوع شعور دینی است. چنین شخصی دید خود از خدا را در احساسات واقعی تجربه می کند، بینش تصاویر مختلف مرتبط با ویژگی های یک جنبش مذهبی خاص.
- دین نوع بازتابی از جهان بینی نیست. در دین هیچ کاری از شعور انسان و افکار او روی آگاهی خودش نیست، در دیدگاه ها، وضعیت روحی او تأملی وجود ندارد، ارزیابی از آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر، می توانیم این را بگوییم: هیچ تأملی در افکار خود وجود ندارد.
- مهمترین صفات دین، ایمان و فرقه است. ایمان راهی برای درک جهان با شعور دینی است، اینها حالات خاصی از شعور دینی موضوع است. فرقه، منظومه ای از مناسک و جزمات است.
- دین جهت گیری اخلاقی دارد. در چارچوب نظام‌های دینی و شعور دینی، اندیشه‌ها، هنجارها، آرمان‌ها و ارزش‌های اخلاقی اهمیت زیادی پیدا می‌کند. در آگاهی دینی، احساس عشق، بردباری، شفقت، وجدان و رحمت پرورش می یابد. دین، دنیای معنوی انسان را شکل می دهد.
کارکرد اصلی دین کمک به فرد برای غلبه بر جنبه های متغیر تاریخی، گذرا و نسبی وجود خود و ارتقای شخص به چیزی مطلق و ابدی است. این امر در حوزه معنوی و اخلاقی در بخشیدن به هنجارها، ارزش‌ها و آرمان‌ها، خصلت مطلق و تغییرناپذیر، مستقل از ترکیب مختصات مکانی-زمانی وجود انسان، نهادهای اجتماعی و غیره نمود پیدا می‌کند. بنابراین دین معنا می‌بخشد. دانش و در نتیجه ثبات در وجود انسان به او کمک می کند تا بر مشکلات روزمره غلبه کند.

3. جهان بینی فلسفی
فلسفه از اساطیر و دین خصلت ایدئولوژیک آنها، طرح های ایدئولوژیک آنها، یعنی کل مجموعه سؤالات درباره منشأ جهان به عنوان یک کل، ساختار آن، منشأ انسان و موقعیت او در جهان و غیره را به ارث برده است. کل حجم دانش مثبت را که بشریت در طول هزاران سال انباشته است به ارث برده است. با این حال، جهان بینی فلسفی با جهان بینی مذهبی و اسطوره ای تفاوت دارد که:
- بر اساس دانش (و نه بر اساس ایمان یا داستان)؛
- به طور انعکاسی (فکر به سمت خود هدایت می شود).
- منطقی (دارای وحدت و نظام درونی)؛
- متکی بر مفاهیم و مقولات روشن است.
بنابراین، فلسفه نشان دهنده بالاترین سطح و نوع جهان بینی است که با عقلانیت، نظام مندی، منطق و طراحی نظری مشخص می شود.
فلسفه به عنوان یک جهان بینی سه مرحله اصلی از تکامل خود را طی کرده است:
کیهان‌گرایی یک جهان‌بینی فلسفی است که مبتنی بر تبیین جهان پیرامون، پدیده‌های طبیعی از طریق قدرت، قدرت مطلق، بی‌نهایت نیروهای خارجی - کیهان است و بر اساس آن، هر چیزی که وجود دارد به کیهان و چرخه‌های کیهانی بستگی دارد. این فلسفه مشخصه هند باستان، چین باستان، سایر کشورهای شرق و همچنین یونان باستان بود.
- تئوسنتریسم - نوعی جهان بینی فلسفی که مبتنی بر توضیح همه چیز از طریق تسلط یک نیروی غیرقابل توضیح و ماوراء طبیعی - خدا (در اروپای قرون وسطی بود) است.
- انسان محوری نوعی جهان بینی فلسفی است که در مرکز آن مسئله انسان قرار دارد (اروپا رنسانس، دوران مدرن و معاصر، مکاتب فلسفی مدرن).
ظهور فلسفه به عنوان یک جهان بینی به دوران توسعه و شکل گیری جامعه برده داری در کشورهای شرق باستان و شکل کلاسیک جهان بینی فلسفی در یونان باستان برمی گردد. در ابتدا، ماتریالیسم به عنوان یک نوع جهان بینی فلسفی، به عنوان یک واکنش علمی به شکل دینی جهان بینی ظهور کرد. تالس اولین کسی بود که در یونان باستان به درک وحدت مادی جهان رسید و ایده ای مترقی در مورد تبدیل ماده که در ذات خود متحد شده بود از حالتی به حالت دیگر بیان کرد. تالس دارای همکاران، شاگردان و ادامه دهندگان دیدگاه های او بود. بر خلاف تالس که آب را اساس مادی همه چیز می دانست، پایه های مادی دیگری یافتند: آناکسیمن - هوا، هراکلیتوس - آتش. فلسفه در گفت و گوی جدلی با نظامی از دیدگاه های دینی و اسطوره ای درباره جهان متولد می شود. دیدگاه‌های مثبت او مستقیماً در جریان بازاندیشی انتقادی و دگرگونی مواد معنوی شکل می‌گیرد که به‌عنوان میراثی از پیشرفت‌های قبلی مردم برای مردم باقی مانده است. طبیعتاً در ابتدا خود را مقید به چارچوب این ماده می بیند و در وابستگی شدید، هرچند منفی، به آن قرار می گیرد.
به همین دلیل است که فلسفه در ابتدا نه به عنوان یک علم خاص، نه به عنوان یک حوزه معرفتی خاص که به وضوح موضوع تحقیق خود، دامنه مسائل خاص خود را مشخص می کند، بلکه به عنوان "عشق به خرد" یا "عقل خرد" ظاهر می شود - هر چیزی را که در میدان دید یک موجود متفکر قرار می گیرد در نظر می گیرد. موضوع آن با موضوع تفکر به طور کلی ادغام می شود - این "جهان به عنوان یک کل" است، بدون هیچ گونه توضیح یا محدودیت. فلسفه در اینجا به عنوان مترادف برای جهان بینی به طور کلی ظاهر می شود. در این مرحله هنوز لازم نیست در مورد فلسفه به عنوان یک علم خاص صحبت کنیم - به این دلیل ساده که هنوز علوم دیگری وجود ندارد. فقط جوانه های ضعیفی از دانش ریاضی، نجومی و پزشکی وجود دارد که بر اساس تجربه عملی رشد می کند و کاملاً عملی است. جای تعجب نیست که «فلسفه» از همان ابتدا همه این چند جنین دانش علمی را شامل می شود و به آنها کمک می کند تا در بطن خود رشد کنند و سعی کنند آنها را از لایه های جادویی- شفابخشی که به عنوان بخشی از دین-اسطوره شناختی با آنها در هم آمیخته اند رها کنند. جهان بینی توسعه فلسفه در اینجا کاملاً و بدون هیچ اثری با توسعه درک علمی از جهان اطراف همزمان است.
اما دقیقاً به همین دلیل است که تأملات او طبیعتاً شامل همه چیزهایی می شود که بعداً موضوع خاص او را تشکیل می دهد: مطالعه قوانین جهانی که در چارچوب آن «هستی» و «تفکر» هر دو وجود دارند و تغییر می کنند، هم کیهان درک شده و هم درک روح او.
جهان بینی فلسفی به جهان از دیدگاه مبانی غایی و نهایی آن می نگرد. این نوع جهان بینی قوانین جهان را مشخص می کند - آن نیروهایی که بر جهان حکومت می کنند. اساس جهان بینی فلسفی برهان منطقی است. اشکال وجودی جهان بینی فلسفی، مفاهیم اساسی فلسفه است که به آنها مقوله می گویند. جهان بینی می تواند خارج از فلسفه وجود داشته باشد، اما فلسفه لزوماً یک جهان بینی را شکل می دهد.

4. تفاوت بین جهان بینی فلسفی و اسطوره ای و
مذهبی
بر خلاف اساطیر و دین، فلسفه مبتنی بر تفکر نظری و منطقی انسان درباره جهان است. اسطوره‌شناسی و دین را به‌عنوان مجموعه‌ای از دانش بر پایه‌ی متفاوتی جایگزین می‌کند.
فلسفه یک ایمان بی قید و شرط نیست، اما فلسفه یک نکته، نه یک تأسیس جزمی نیست، بلکه همیشه یک سؤال است. اساس تامل فلسفی، درک انتقادی از ایده های از قبل تثبیت شده درباره جهان است. همانطور که در بالا ذکر شد، فلسفه تأمل است، به این معنی که با موضوع وجود سر و کار ندارد، بلکه با اندیشه وجود، با آگاهی یقینی و از قبل تثبیت شده وجود سروکار دارد. فلسفه تحلیل عقاید ما درباره هستی است، بنابراین درجه انتزاع آن بسیار بالاست. بازتاب نگاهی به درون است، نگاهی به خود. به گفته ن. بردیایف، جهان بینی فلسفی نتیجه کنجکاوی بیهوده افرادی نیست که در هیچ فعالیتی مشغول نیستند، بلکه ثمره تأمل دشوار و طولانی است.
فلسفه نیاز نوظهور به درک با کمک عقل (یعنی عقلانی) مفاهیم، ​​مشکلاتی را که در طول فرآیند تاریخی به وجود آمده است را بیان می کند، بنابراین یکی از ویژگی های متمایز جهان بینی فلسفی انعکاس جهان در یک سیستم مفاهیم است. علاوه بر این، جهان بینی فلسفی، بر خلاف جهان بینی اسطوره ای و دینی، بیشتر با واقعیت های علمی عمل می کند و بیشتر بر داده های علوم خاص تکیه می کند.
جهان بینی اسطوره ای و دینی یک آگاهی گروهی و جمعی است. فلسفه زمانی به وجود می آید که نیاز به درک فردی و شخصی ایجاد شود. هر مفهوم فلسفی کاملاً فردی است. فلسفه همیشه انسان را به تجزیه و تحلیل مستقل مسائل خاص هدایت می کند. هدف از فلسفه نظری ارائه شده در تاریخ خود، گسترش میدان اطلاعاتی برای چنین فعالیت هایی است. خود شخص همیشه این حق را دارد که موقعیت خود را توسعه دهد، اما بر اساس دانش فلسفی وزن و اهمیت بیشتری خواهد داشت.
فلسفه و دین به چند دلیل به یکدیگر نزدیک هستند:
- در موضوع تأمل به هم نزدیکند. هر دو در جستجوی معنای زندگی هستند و نیاز به هماهنگی روابط را بیان می کنند.
غیره.............

همه اینها به اصطلاح هستند سوالات ابدی. آنها هرگز نمی توانند در نهایت حل شوند. دنیا و مردم دائما در حال تغییر هستند. در نتیجه، تصورات مردم در مورد جهان و انسان نیز تغییر می کند. تمام ایده ها و دانسته های یک فرد در مورد خود او نامیده می شود.

جهان بینی - پدیده پیچیدهجهان معنوی انسان و آگاهی پایه و اساس آن است.

بین خودآگاهی یک فرد و خودآگاهی یک جامعه انسانی، مثلاً یک افراد خاص، تمایز وجود دارد. اشکال تجلی خودآگاهی مردم است اسطوره ها، افسانه ها، جوک ها، ترانه هاو غیره ابتدایی ترین سطح خودآگاهی است تصویر اولیه از خود. اغلب با ارزیابی دیگران از یک فرد مشخص می شود. سطح بعدی خودآگاهی با درک عمیق از خود و جایگاه خود در جامعه نشان داده می شود. پیچیده ترین شکل خودآگاهی انسان را جهان بینی می نامند.

جهان بینی- سیستم یا مجموعه ای از ایده ها و دانش در مورد جهان و انسان، در مورد روابط بین آنها است.

در یک جهان بینی، شخص نه از طریق نگرش خود نسبت به اشیاء و افراد فردی، بلکه از طریق نگرش کلی و یکپارچه نسبت به جهان به عنوان یک کل، که خود نیز بخشی از آن است، متوجه خود می شود. جهان بینی یک فرد نه تنها ویژگی های فردی او را منعکس می کند، بلکه اصلی ترین چیز را در او منعکس می کند، که معمولاً جوهر نامیده می شود، که ثابت ترین و تغییرناپذیرترین است و در افکار و اعمال او در طول زندگی خود ظاهر می شود.

در واقع یک جهان بینی در ذهن افراد خاص شکل می گیرد. همچنین به عنوان یک دیدگاه کلی در مورد زندگی استفاده می شود. جهان بینی یک شکل گیری یکپارچه است که در آن پیوند اجزای آن از اهمیت اساسی برخوردار است. جهان بینی شامل دانش تعمیم یافته، نظام های ارزشی معین، اصول، باورها و عقاید است. معیار بلوغ ایدئولوژیک یک فرد، اعمال اوست. رهنمودهای انتخاب روش های رفتار عبارتند از باورها، یعنی دیدگاه هایی که به طور فعال توسط مردم درک می شود، به ویژه نگرش های روانشناختی پایدار یک فرد.

ساختار جهان بینی

جهان بینی ترکیبی از صفات مختلف انسانی است. این دانش و تجربه یک فرد از جهان است. عاطفی – روانیطرف جهان بینی در سطح حالات و احساسات، جهان بینی است. به عنوان مثال، برخی از مردم دیدگاهی خوش بینانه دارند، برخی دیگر دیدگاهی بدبینانه دارند. شناختی – فکریطرف جهان بینی جهان بینی است.

جهان بینی مانند کل زندگی افراد جامعه دارد شخصیت تاریخی. ظهور جهان بینی با روند شکل گیری اولین شکل پایدار جامعه انسانی - جامعه قبیله ای همراه است. ظاهر آن نوعی انقلاب در رشد معنویشخص جهان بینی انسان را از دنیای حیوانات متمایز می کرد. تاریخ رشد معنوی بشر چندین اساسی می داند انواع جهان بینی. اینها شامل جهان بینی اسطوره ای، مذهبی، فلسفی است.

از نظر تاریخی، اولین مرحله در توسعه جهان بینی بود اساطیریجهان بینی اسطوره‌شناسی سیستم ارزش‌های پذیرفته شده در جامعه را تثبیت کرد، از اشکال خاصی از رفتار حمایت و تشویق کرد. با انقراض اشکال ابتدایی زندگی اجتماعی، اسطوره منسوخ شد و دیگر نوع غالب جهان بینی نبود.

سؤالات اساسی هر جهان بینی (منشأ جهان، انسان، راز تولد و مرگ و غیره) همچنان حل می شد، اما در سایر اشکال ایدئولوژیک، برای مثال در اشکال مذهبیجهان بینی مبتنی بر اعتقاد به وجود موجودات ماوراء طبیعی و جهان ماوراء طبیعی و فلسفیجهان بینی که به عنوان یک سیستم تئوریک فرموله شده از کلی ترین دیدگاه ها در مورد جهان، انسان و روابط آنها وجود دارد.

هر نوع جهان بینی تاریخی دارای پیش نیازهای مادی، اجتماعی و نظری-شناختی است. این یک بازتاب ایدئولوژیک نسبتاً کل نگر از جهان است که توسط سطح توسعه جامعه تعیین می شود. ویژگی های انواع مختلف جهان بینی تاریخی در آگاهی توده مردم مدرن حفظ شده است.

مولفه های جهان بینی یک فرد

نگرش ما نسبت به دنیا و خودمان شامل انواع مختلفی است دانش. به عنوان مثال، دانش روزمره به شخص کمک می کند تا زندگی روزمره را طی کند - ارتباط برقرار کند، مطالعه کند، شغلی بسازد، تشکیل خانواده دهد. دانش علمی به شما این امکان را می دهد که حقایق را در سطح بالاتری درک کنید و تئوری بسازید.

تعاملات ما با جهان رنگی است احساسات، مرتبط با احساسات است که توسط احساسات دگرگون شده است. به عنوان مثال، یک شخص نه تنها می تواند به طبیعت نگاه کند و با بی علاقگی ویژگی های مفید و بی فایده آن را ثبت کند، بلکه می تواند آن را تحسین کند.

هنجارهاو ارزش هاجزء مهمی از جهان بینی هستند. به خاطر دوستی و عشق، به خاطر خانواده و عزیزان، انسان می تواند برخلاف عقل سلیم عمل کند، جان خود را به خطر بیندازد، بر ترس غلبه کند، آنچه را که وظیفه خود می داند انجام دهد. باورها و اصول در تار و پود زندگی انسان تنیده شده اند و غالباً تأثیر آنها بر اعمال بسیار قوی تر از تأثیر دانش و عواطف است.

اقداماتیک فرد نیز در ساختار جهان بینی گنجانده شده و سطح عملی آن را تشکیل می دهد. شخص نگرش خود را نسبت به جهان نه تنها در افکار خود، بلکه در تمام اقدامات تعیین کننده خود بیان می کند.

به طور سنتی اعتقاد بر این است که دانش و احساسات، ارزش ها و اعمال نشان می دهد اجزاءجهان بینی - شناختی، عاطفی، ارزشی و فعالیتی. البته، چنین تقسیم بندی بسیار دلخواه است: اجزاء هرگز به شکل خالص خود وجود ندارند. افکار همیشه دارای بار عاطفی هستند، اعمال ارزش های فرد را تجسم می بخشد و غیره. در واقع، یک جهان بینی همیشه یک کل است و تقسیم آن به اجزاء تنها برای اهداف پژوهشی قابل استفاده است.

انواع جهان بینی

از نقطه نظر روند تاریخی، سه پیشرو وجود دارد نوع تاریخی جهان بینی:

  • اساطیری؛
  • مذهبی؛
  • فلسفی

جهان بینی اساطیری(از اسطوره های یونانی - افسانه، سنت) مبتنی بر نگرش احساسی، تصویری و خارق العاده نسبت به جهان است. در اسطوره، مؤلفه عاطفی جهان بینی بر تبیین های معقول غلبه دارد. اسطوره در درجه اول از ترس انسان از ناشناخته و نامفهوم رشد می کند - پدیده های طبیعی، بیماری، مرگ. از آنجایی که بشریت هنوز تجربه کافی برای درک علل واقعی بسیاری از پدیده ها را نداشت، آنها با استفاده از مفروضات خارق العاده، بدون در نظر گرفتن روابط علت و معلولی توضیح داده شدند.

جهان بینی دینی(از لاتین religio - تقوا، تقدس) مبتنی بر ایمان به نیروهای ماوراء طبیعی است. در مقابل اسطوره انعطاف پذیرتر، با جزم گرایی سفت و سخت و یک سیستم به خوبی توسعه یافته از احکام اخلاقی مشخص می شود. دین مدل های رفتار صحیح و اخلاقی را توزیع و پشتیبانی می کند. دین نیز در اتحاد مردم اهمیت زیادی دارد، اما در اینجا نقش آن دوگانه است: در حالی که افراد هم دین را متحد می کند، اغلب افراد با ادیان مختلف را از هم جدا می کند.

جهان بینی فلسفیبه عنوان سیستمی-نظری تعریف شده است. خصوصیاتجهان بینی فلسفی عبارتند از منطق و ثبات، نظام مندی و درجه بالایی از تعمیم. تفاوت اصلی بین جهان بینی فلسفی و اسطوره شناسی، نقش والای عقل است: اگر اسطوره مبتنی بر عواطف و احساسات است، اول از همه بر منطق و شواهد استوار است. تفاوت فلسفه با دین در مجاز بودن آزاداندیشی است: شما می توانید با انتقاد از هر عقیده معتبر فیلسوف باقی بمانید، در حالی که در دین این امر غیرممکن است.

اگر ساختار جهان بینی را در مرحله کنونی توسعه آن در نظر بگیریم، می توان از انواع جهان بینی معمولی، مذهبی، علمی و انسانی صحبت کرد.

جهان بینی روزمرهمتکی بر عقل سلیم و تجربه روزمره است. چنین جهان بینی به طور خود به خود و در فرآیند تجربه روزمره شکل می گیرد و تصور آن به شکل خالص آن دشوار است. به عنوان یک قاعده، شخص دیدگاه های خود را در مورد جهان با تکیه بر سیستم های روشن و هماهنگ اساطیر، دین و علم شکل می دهد.

جهان بینی علمیمبتنی بر دانش عینی است و نشان می دهد مرحله مدرنتوسعه جهان بینی فلسفی در طول چند قرن گذشته، علم در تلاش برای دستیابی به فلسفه "مه آلود" بیش از پیش از فلسفه "مه آلود" دور شده است. دانش دقیق. با این حال، در نهایت، از انسان و نیازهای او نیز دور شد: نتیجه فعالیت علمی نه تنها محصولات مفید، بلکه سلاح های کشتار جمعی، بیوتکنولوژی های غیرقابل پیش بینی، روش های دستکاری توده ها و غیره است.

جهان بینی انسان گرایانهبر اساس به رسمیت شناختن ارزش هر انسان، حق او برای شادی، آزادی، توسعه. فرمول اومانیسم توسط امانوئل کانت بیان شده است که می گوید یک شخص فقط می تواند یک هدف باشد و نه یک وسیله ساده برای شخص دیگر. سوء استفاده از مردم غیر اخلاقی است. تمام تلاش باید انجام شود تا اطمینان حاصل شود که هر فرد می تواند خود را کشف و به طور کامل بشناسد. اما چنین جهان بینی را باید به عنوان یک آرمان در نظر گرفت، نه به عنوان چیزی که در واقع وجود دارد.

نقش جهان بینی در زندگی انسان

جهان بینی به فرد سیستمی کل نگر از ارزش ها، آرمان ها، تکنیک ها و مدل های زندگی می دهد. جهان اطراف ما را سازماندهی می کند، آن را قابل درک می کند و کوتاه ترین راه ها را برای رسیدن به اهداف نشان می دهد. برعکس، فقدان جهان بینی منسجم، زندگی را به هرج و مرج، و روان را به مجموعه ای از تجربیات و نگرش های متفاوت تبدیل می کند. حالتی که جهان بینی قدیم از بین رفته و جهان بینی جدیدی هنوز شکل نگرفته است (مثلاً ناامیدی از دین) نامیده می شود. بحران ایدئولوژیک. در چنین شرایطی، بازگرداندن تمامیت ایدئولوژیک فرد مهم است، در غیر این صورت جای آن با جانشین های شیمیایی یا معنوی پر می شود - الکل و مواد مخدر یا عرفان و فرقه گرایی.

مفهوم "جهان بینی" مشابه مفهوم "ذهنیت" است (از ذهنیت فرانسوی - طرز فکر). ذهنیتآلیاژی منحصر به فرد از ویژگی های ذهنی و همچنین ویژگی های تظاهرات آنها است. در اصل، این جهان معنوی انسان است که از منشور او عبور کرده است تجربه شخصی. برای یک ملت، این دنیای معنوی است که از تجربه تاریخی مردم گذشته است. در مورد دوم، ذهنیت منعکس کننده شخصیت ملی ("روح مردم") است.

بر خلاف اساطیر و دین، فلسفه مبتنی بر تفکر نظری و منطقی انسان درباره جهان است. اسطوره‌شناسی و دین را به‌عنوان مجموعه‌ای از دانش بر پایه‌ی متفاوتی جایگزین می‌کند.

فلسفه یک ایمان بی قید و شرط نیست، اما فلسفه یک نکته، نه یک تأسیس جزمی نیست، بلکه همیشه یک سؤال است. اساس تامل فلسفی، درک انتقادی از ایده های از قبل تثبیت شده درباره جهان است. همانطور که در بالا ذکر شد، فلسفه تأمل است، به این معنی که با موضوع وجود سر و کار ندارد، بلکه با اندیشه وجود، با آگاهی یقینی و از قبل تثبیت شده وجود سروکار دارد. فلسفه تحلیل عقاید ما درباره هستی است، بنابراین درجه انتزاع آن بسیار بالاست. بازتاب نگاهی به درون است، نگاهی به خود. به گفته ن. بردیایف، جهان بینی فلسفی نتیجه کنجکاوی بیهوده افرادی نیست که در هیچ فعالیتی مشغول نیستند، بلکه ثمره تأمل دشوار و طولانی است.

فلسفه نیاز نوظهور به درک با کمک عقل (یعنی عقلانی) مفاهیم، ​​مشکلاتی را که در طول فرآیند تاریخی به وجود آمده است را بیان می کند، بنابراین یکی از ویژگی های متمایز جهان بینی فلسفی انعکاس جهان در یک سیستم مفاهیم است. علاوه بر این، جهان بینی فلسفی، در مقابل جهان بینی اسطوره ای و دینی، بیشتر عمل می کند حقایق علمی، بیشتر بر داده های علوم خاص متکی است.

جهان بینی اسطوره ای و دینی یک آگاهی گروهی و جمعی است. فلسفه زمانی به وجود می آید که نیاز به درک فردی و شخصی ایجاد شود. هر مفهوم فلسفی کاملاً فردی است. فلسفه همیشه انسان را به تجزیه و تحلیل مستقل مسائل خاص هدایت می کند. هدف از فلسفه نظری ارائه شده در تاریخ خود، گسترش میدان اطلاعاتی برای چنین فعالیت هایی است. خود شخص همیشه این حق را دارد که موقعیت خود را توسعه دهد، اما بر اساس دانش فلسفی وزن و اهمیت بیشتری خواهد داشت.

فلسفه و دین به چند دلیل به یکدیگر نزدیک هستند:

در موضوع تأمل به هم نزدیکند. هر دو در جستجوی معنای زندگی هستند و نیاز به هماهنگی روابط را بیان می کنند.

آنها به شکل بازتاب نزدیک هستند. آنها هر دو رابطه معنوی شخص با واقعیت هستند که به کلی ترین و مطلق ترین شکل بیان می شوند، زیرا هم خدا و هم فلسفه مطلق های معینی هستند.

آنها همچنین از این نظر به هم نزدیک هستند که آنها اشکال فعالیت معنوی مبتنی بر ارزش هستند (هدف آنها حقیقت علمی دانش خاص نیست، بلکه شکل گیری یک مفهوم زندگی معنوی مطابق با دستورالعمل های مهم زندگی برای یک فرد است).

و با این حال، اینها اشکال مختلف فعالیت معنوی هستند. تفاوت های آنها هم در موضوع و هم در نحوه انعکاس یک شخص از جهان نهفته است:


فلسفه به مثابه انعکاس، به مثابه تفکر، در موقعیت های خود از واقعیت طبیعی وجود، وجود فی نفسه، که دلایل درونی و خود را برای رشد دارد، سرچشمه می گیرد. دین بر ماوراءالطبیعه تمرکز دارد، بر جهان دیگر، بر وجودی متعالی، فقط بر ماورایی.

خدا از نظر فلسفه مفهومی از هستی است که تحلیل آن نیز مانند هر مفهوم دیگری مستلزم تحلیل آن است رشته های فلسفیرا می توان به فلسفه دین نسبت داد. برای یک جهان بینی دینی، خدا یک مفهوم نیست، بلکه یک موضوع واقعی و عینی عبادت و ایمان است.

فلسفه سعی می کند مفاهیم خود را از طریق سیستمی از مفاهیم که منطق دانش علمی پشتوانه آن است، اثبات کند. او مطالب خود را از حوزه های مختلف این فعالیت می گیرد و سعی می کند آنها را به زبان خاص خود و با کمک عقل و منطق درک کند. تحلیل فلسفی. ارائه عقلانی در مورد مفاهیم فلسفی غیرعقلانی (از جمله دینی) نیز صدق می کند.

دین حوزه احساس و عرفان و هیبت است. وضعیت روانی خاص یک فرد با مذهب مرتبط است: حالت خلسه، جدا شدن از دنیای بیرون، از دست دادن خاص خود، غوطه ور شدن در دنیایی که در آن خود اهمیت کمی دارد. فلسفه به مثابه یک فرهنگ خودآگاه عمل می کند که به طور انتقادی معنا، ماهیت و هدف آن را تعیین می کند.

دین شخص را به سمت ایمان بی قید و شرط سوق می دهد ("من معتقدم، حتی اگر پوچ باشد" - ترتولیان). فلسفه انسان را به سمت استدلال، شک، به موقعیت خود سوق می دهد و نه فقط به موضع مقامات، حتی شناخته شده.

دین از طریق خدا مدعی حقیقت مطلق است. فلسفه با متواضعانه تر، شکاک تر به این موضوع می پردازد و موقعیت های انتخابی را ارائه می دهد.

دین از نجات روح در جهان دیگر صحبت می کند. فلسفه انسان را به سوی بهبود روح، به سمت «کار روح» و بنابراین به سوی نجات آن در وجود زمینی از طریق فعالیت خلاق دنیوی سوق می دهد.

دین، اگرچه اختیار انسان را فرض می کند، اما آن را در چارچوب رابطه با خدا محدود می کند، بنابراین، به هر نحوی، در آگاهی دینی عنصری از ترس و انقیاد وجود دارد. فلسفه کاملاً مبتنی بر آزادی انسان است. خود فلسفه فقط بر اساس آزادی اندیشه امکان پذیر است.

اساطیر

دین.

جهان بینی فلسفی



نظریه اتمی دموکریتوس و اپیکور.

اتمیسم آموزه ساختار گسسته ماده است.

دموکریتوس فرض می‌کرد که هستی (جهان معقول) یک کمال معین به شکل اتم‌ها است - واحدهای بسیار کوچک و غیرقابل تقسیم وجود. اتم ها آفریده نشده و نابود نشدنی هستند. آنها با حواس درک نمی شوند، قابل درک هستند. در اتم ها یک اونس حس شهوانی وجود ندارد (بدون رنگ، بدون بو). تفاوت آنها از نظر ماهیت کمی است، در موارد شدید - هندسی. اتم ها از نظر شکل، موقعیت و ترتیب با یکدیگر تفاوت دارند.

اشکال: A، N.

بر اساس موقعیت: N«Z

به ترتیب: AN«NA

نحوه ترکیب هستی و نیستی (حسی، جهان ثابت) دموکریتوس می گوید که نیستی پوچی است، هیچ. اتم ها، هستی + است، نیستی (-) است. Þ قطبیت به وجود می آید، که امکان معرفی حرکت را فراهم می کند: اتم ها به سمت فضای خالی حرکت می کنند. اتم ها با حرکت خود گروه هایی را ایجاد می کنند که فرد با حواس خود به عنوان چیزهایی درک می کند. Þ T.o. هستی نیستی را توضیح می دهد، این نیستی را تولید می کند و آن را توضیح می دهد. ذات باعث پدید آمدن پدیده می شود. بودن (عالم اتم) یک ضرورت است; دنیای اشیا، دنیای شانس است.

اپیکور اتمیسم لوسیپوس-دموکریتوس را احیا کرد. تغییراتی در آن ایجاد کرد. دموکریتوس دارای جبر مکانیستی است. اپیکور بین ضرورت و شانس رابطه دارد. اتم ها توانایی انحراف خود به خود (به طور درونی) از یک خط مستقیم را دارند.


آموزه روح افلاطون.

از نظر افلاطون روح انسان جاودانه است. همه ارواح در لحظه خلقت جهان توسط خالق آفریده شده اند. تعداد آنها برابر با تعداد اجسام بهشتی است، به طوری که برای هر روح یک ستاره وجود دارد که پس از اتصال به بدن، روح را در زندگی زمینی محافظت می کند. ارواح که سه بار متوالی سبک زندگی فیلسوفان را انتخاب می کنند، تولد دوباره را متوقف می کنند و در آرامش الهی فرو می روند. همه بقیه به مدت ده هزار سال در سراسر اجسام زمینی (گاهی اوقات حتی غیر انسانی) مهاجرت می کنند.



افلاطون معتقد است روح انساناز سه بخش تشکیل شده است. یکی از آنها، باهوش، در سر جای می گیرد. دو قسمت دیگر روح غیر منطقی است. یکی از آنها نجیب است - این اراده ای است که در سینه زندگی می کند و در اتحاد با ذهن است. دیگری حقیر است - اینها احساسات نفسانی و غرایز پایینی هستند که در معده قرار دارند. در هر یک از مردمان، بخشی از روح غالب است: عقل - در میان یونانیان، شجاعت - در میان بربرهای شمالی، جذب به نفع شخصی پایین - در میان فنیقی ها و مصریان.

نظریه دانش

موقعیت آرمانی دانش حسی و عقلی را از هم جدا می کند. مورد دانش حسی - دنیای مادی(وجود ظاهری) ناچیز است علم واقعی علم به عالم عقاید است (این علم عقلی است).

آموزه های اخلاقی کانت

اخلاق کانت آموزه های اخلاقی است که در آثار «نقد عقل عملی» و «متافیزیک اخلاق» او بیان شده است.

آموزه های کانت ایده هایی در مورد دلیل ناب، سخن پایانی را می گوید و پس از آن قلمرو عقل عملی و اراده انسانی به میان می آید. ذهن عملی به طور قابل توجهی بر امر نظری غلبه دارد، زیرا اراده انسانی، انسان را ملزم می کند که یک موجود اخلاقی باشد، توانایی شناخت چیزهایی را در خود تعیین می کند، مثلاً ایمان به آزادی یا به خدا. انسان ذاتاً بسیار نفسانی است، با روی آوردن به او دستوراتی می دهد که می توانند اعتبار عینی یا ذهنی داشته باشند. دستورات عینی معتبر دستورالعمل های اجباری و الزامی قاطع هستند که ما را مجبور می کنند بدون توجه به منافع شخصی اخلاقی عمل کنیم.

اخلاق کانت به اختصار اخلاق انسانی را توصیف می کند. ما باید نه به خاطر منافع خود، بلکه به خاطر خود اخلاق، اخلاقی باشیم و فقط به خاطر خود فضیلت با فضیلت باشیم. انسان موظف است با حسن خلق به وظیفه اخلاقی خود عمل کند. او به دلیل ویژگی های شخصیتی خود نباید کار نیک انجام دهد، بلکه صرفاً از روی احساس وظیفه باید بر تمایلات و تمایلات خود برای این امر غلبه کند. فقط چنین شخصی را می توان اخلاقی نامید و نه فردی را که ذاتاً به اعمال نیک گرایش دارد.

به عقیده کانت، قانون اخلاقی نباید به تجربه به دست آمده وابسته باشد. میل به آن را نه خدا، نه میل به سعادت و نه احساسات، نباید تحمیل کرد. باید از عقل عملی سرچشمه بگیرد، مبتنی بر استقلال اراده ما باشد، بنابراین وجود اخلاق به ما این حق را می دهد که خود را به عنوان یک عامل مستقل مستقل ارزیابی کنیم. ایده و حقیقت را باید باور کرد، مخصوصاً کسانی که می خواهند به وظیفه اخلاقی خود عمل کنند.

اساس دین اخلاق است که در آن بیان شده است احکام خدا، که به قوانین اخلاقی مربوط می شود و بالعکس. اگر دین را انبار اخلاق بدانیم، می‌توان به این نتیجه رسید که دین را باید عقلانی تلقی کرد و هدف واقعی آن اعمال اخلاقی است.

فلسفه کانت مبنای جنبش های فلسفی جدید شد. کانت برای آموزه های خود تجربه گرایی و عقل گرایی را از آثاری که تا زمان ما باقی مانده است، بازتفسیر کرد. او آنها را با عقاید خود مقایسه کرد و نظریه های ابدی در مورد اخلاق و اخلاق ایجاد کرد که قابل نابودی نیست.

آموزش در مورد تمرین

Ø تمرین ماهیتی اجتماعی دارد و خارج از ارتباطات و ارتباطات بین افراد وجود ندارد. تاریخی است و متشکل از دگرگونی مستمر مردم در شرایط، شرایط و خودشان است.

Ø تمرین برای هر چیز معنوی اولیه است.

Ø شامل افرادی است که شرایط، شرایط و خودشان را تغییر می دهند.

Ø عمل تنها معیار حقیقت است (این چندان دور از هگل نیست که ایده جهانی فقط خودش را در مسیر عمل می شناسد و تعیین می کند).

Ø تمرین عینی است (نه نظری)، زیرا مردم در واقع آنچه را که طبیعت فراهم می کند و آنچه قبلاً توسط افراد دیگر (اشیاء) ایجاد شده است، تغییر می دهند. در عمل تاریخی است که در نهایت، تمام آن مشکلات نظری که به نظر متفکران منحصراً موضوع عقل روشنگرانه فلسفی است، حل می شود. در اینجا می‌توان در مورد «هماهنگی پس از استقرار» (اصطلاح قرن بیستم) صحبت کرد.


سیر تکاملی پوزیتیویسم

اصطلاح پوزیتیویسم توسط O. Comte معرفی شد.

پوزیتیویسم به عنوان یک جنبش مستقل در دهه 30 قرن 19 شکل گرفت.

پوزیتیویسم بر این ادعا استوار است که منبع معرفت اصیل و «مثبت» علوم عینی (تجربی) است و فلسفه به عنوان یک علم خاص نمی تواند ادعا کند که مطالعه مستقلی از واقعیت است.

کانون توجه پوزیتیویست ها همواره مسئله رابطه بین فلسفه و علم بود. تز اصلی پوزیتیویسم این است که تمام دانش اصیل و مثبت ("مثبت") در مورد واقعیت را فقط می توان در قالب نتایج علوم خاص فردی یا ترکیب "ترکیبی" آنها به دست آورد و فلسفه به عنوان یک علم خاص که ادعا می کند. مطالعه معنادار حوزه خاصی از واقعیت، حق وجود ندارد.

از نظر پوزیتیویسم، بر اساس اصول آن، مهمترین علم، علم طبیعی است که به بررسی پدیده های جهان خارج می پردازد.

جوهر پوزیتیویسم: واقعیت توسعه اندیشه فلسفی.

پوزیتیویسم، که از کنت شروع می شود، تقریباً تمام تحولات قبلی فلسفه را انکار می کند و بر هویت فلسفه و علم پافشاری می کند و این مولد نیست.

فلسفه مثبت (به گفته کنت) می تواند تنها پایه محکم برای سازمان اجتماعی باشد

پوزیتیویسم شامل 3 مرحله است:

· کلاسیک (Comte): بر اساس حقایق خاص و تعمیم علوم خاص، "همگرایی" آنها

تجربه گرایی (ارنست ماخ): محافظت از تجربه از نفوذ مقولات فلسفی به آن (به ویژه علیت، جوهر، ضرورت)

· نئوپوزیتیویسم (پوزیتیویسم منطقی) (کارنپ)


21. تکامل خردگرایی (فلسفه شوپنهاور)

یکی از برجسته ترین چهره های خردگرایی شوپنهاور (1788-1860) است که مانند فویرباخ از عقل گرایی و دیالکتیک خوش بینانه هگل ناراضی بود. اما او مفهوم فوئرباخ را هم نپذیرفت. شوپنهاور به سمت رمانتیسیسم آلمانی گرایش داشت و به عرفان علاقه داشت. او فلسفه I. Kant و ایده های فلسفیشرق

به گفته شوپنهاور، جهان آن طور که عقل گرایان معتقد بودند، مبتنی بر اصول عقل نیست. اصلا عقل در دنیا وجود ندارد. اساس اساسی جهان و زندگی اراده جهانی است، به عنوان یک اصل خلاقانه، یک انگیزه. اراده جهان خود را در جاذبه نشان می دهد، میل حیوانات برای حفظ خود. در زندگی عمومی، اراده جهانی در اراده مردم و افراد ظاهر می شود. اراده جهانی غیرمنطقی است، غیر منطقی، بدون هدف، بدون هیچ برنامه ای عمل می کند. اگر اساس جهان (اراده) غیر معقول است، پس جهانی که خلقت آن بوده نیز غیر معقول است. چیزی معیوب و منفی در ابتدا ریشه در اراده جهانی دارد.

با پیشرفت، جهان بیشتر و بیشتر آسیب می بیند، زیرا هر چه سطح مظاهر آن کامل تر باشد، از نظر اخلاقی، این مظاهر شخصیت منفی پیدا می کنند. به عنوان مثال، شوپنهاور می گوید: هر چه افراد از نظر فکری و عاطفی توسعه یافته تر باشند، رنج اخلاقی آنها بیشتر می شود. زندگی اجتماعی، همانطور که تکامل می یابد، به طور فزاینده ای با ضعف ذهنی و ابتذال نفوذ می کند. مبارزه برای خوشبختی مردم اغلب به دستیابی به منافع شخصی تبدیل می شود. نمایش تظاهر آمیز از احساسات مذهبی اغلب فقط پوششی برای بی شرمی مقدس است. بنابراین زندگی انسانپر از ترس، نیاز، اندوه و رنج. مردم زندگی یکدیگر را خراب می کنند، رابطه آنها را می توان با کلمات "انسان برای انسان گرگ است" مشخص کرد.

بر خلاف کانت، شوپنهاور بر شناخت «چیز فی نفسه» تاکید کرد. او اولین واقعیت آگاهی را در بازنمایی دید. شناخت یا به صورت شهودی یا انتزاعی یا تأملی انجام می شود. شهود اولین و مهمترین نوع دانش است. تمام جهان تأمل در نهایت بر شهود استوار است. به عقیده شوپنهاور، معرفت واقعاً کامل تنها می تواند تفکر باشد، فارغ از هرگونه ارتباط با عمل و منافع اراده. تفکر علمی همیشه آگاهانه است. از اصول و اعمال خود آگاه است، اما فعالیت هنرمند، برعکس، ناخودآگاه، غیرمنطقی است: او قادر به درک ماهیت خود نیست.


مفهوم جهان بینی. تفاوت جهان بینی فلسفی با دیگران (اسطوره ای و مذهبی)

· جهان بینی مجموعه ای از دیدگاه ها، ارزیابی ها، اصول و ایده های تصویری است که کلی ترین دیدگاه، درک جهان، جایگاه شخص در آن و همچنین او را مشخص می کند. موقعیت های زندگی، برنامه های رفتاری، اقدامات

اساطیر(از اسطوره یونانی - داستان و لوگوس - کلمه، مفهوم، آموزش) یک نوع جهان بینی جهانی از جوامع بدوی است. همه اقوام به عنوان اولین جهان بینی خود یک اسطوره دارند که بر اساس یک داستان افسانه ای- تخیلی، اثری فانتزی عامیانه است که در آن پدیده های طبیعی یا فرهنگی به شکل ساده لوحانه-انسان وار ارائه می شود.

دین.این شکلی بالغ‌تر از جهان‌بینی است تا اسطوره‌شناسی در آن، هستی نه به صورت اسطوره‌ای، بلکه به شیوه‌های دیگر، موارد زیر را برجسته می‌کنیم: الف) در آگاهی دینی، سوژه و ابژه به وضوح از هم جدا شده‌اند. تقسیم ناپذیری انسان و طبیعت، مشخصه اسطوره، غلبه می کند. ب) جهان به دو بخش معنوی و فیزیکی، زمینی و آسمانی، طبیعی و ماوراء طبیعی تقسیم می شود، علاوه بر این، زمینی به عنوان پیامد شخصیت های اسطوره ای زندگی می کنند جهان پدیدار (در کوه المپ، در کوه مرو، و غیره) ج) در دین، جهان ماوراء الطبیعه برای حواس غیر قابل دسترس است، و بنابراین - لازم است که در اشیاء این جهان کاوش کنیم وجود د) از ویژگی های جهان بینی دینی نیز عملی بودن آن است، زیرا ایمان بدون عمل مرده است

جهان بینی فلسفی

الف) جهان بینی فلسفی نه با یک شکل حسی-تخیلی، مانند جهان بینی های قبلی، از تسلط بر واقعیت، بلکه با یک انتزاعی-مفهومی مشخص می شود.

ب) جهان بینی فلسفی شکلی نظری از جهان بینی است که به صورت تاریخی پدید آمده است و به طور کلی اولین شکل تفکر نظری سیستماتیک است.

ج) تفاوت جهان بینی فلسفی با جهان بینی اسطوره ای و دینی در این است که دین و اسطوره با جهان بینی متناظر منطبق است، در حالی که فلسفه هسته جهان بینی علمی را تشکیل می دهد.

د) بر خلاف دین و اسطوره، فلسفه در شناخت جهان به طور سیستماتیک بر دانش علمی تکیه می کند.

ه) فلسفه می کوشد تا مسائل نهایی و مطلق وجود انسان را طرح و حل کند.

و) فلسفه نگرش شناختی، ارزشی، اجتماعی-سیاسی، اخلاقی و زیبایی‌شناختی انسان را به جهان بررسی می‌کند. معیارها و اصول خاصی از فعالیت های اجتماعی و فردی را نه بر اقتدار، بلکه بر شناخت ضرورت توسعه می دهد.

بنابراین، جهان بینی فلسفی مرحله ای طبیعی در رشد معنوی بشریت است که هم با تغییر در وجود اجتماعی مردم و هم با توسعه شاخه های مختلف آگاهی اجتماعی تعیین می شود.