صفحه اصلی / برخاستن / رابطه آزادی و اخلاق. ارزش ها و رهنمودهای اخلاقی

رابطه آزادی و اخلاق. ارزش ها و رهنمودهای اخلاقی

آزادی- "عصب فلسفه کانت"، "یکی از سنگ بنای اخلاق و دین و همچنین کلید ساخت سیستماتیک است." دلیل نابو عقل نظری» - این گونه است که کانت گرایان متافیزیکی اهمیت مسئله آزادی را در فلسفه کانت توصیف می کنند. کانت در بررسی مفهوم آزادی از زبان متافیزیک دوری نمی جوید. او اساساً محتوای بی قید و شرط آن را آشکار نمی کند و خود را به اظهاراتی در مورد آزادی منفی، یعنی «آزادی از...» محدود می کند، اگرچه با مفهوم «آزادی» به گونه ای برخورد می کند که گویی دانش درباره آن حاصل شده است. عقل نمی تواند توضیح دهد که چگونه این آزادی ممکن است. کانت در نقد عقل محض نشان داد که چگونه می‌توانیم به آن فکر کنیم بدون اینکه دچار تناقض شویم. اثبات واقعیت آن را به عقل عملی واگذار کرد. کانت با شناخت نقص طبیعی انسان، در عین حال موجودی عاقل را در او دید که قادر است به کمک عقل و ضرورت اخلاقی خود، امیال خود را محدود کند و بر آن غلبه کند. «مردم از هوش کافی برای خویشتن داری و رفتار اخلاقی برخوردارند».

کانت به عنوان یک دوگانه گرا فقط می داند دو سطحعلیت - درون طبیعتو آزادیو در اولی مکانیکی و در دومی متافیزیکی و از آنجایی که آزادی انسان از آزادی طبیعی مستثنی است، طبیعت، جسم و روح مطلقاً از یکدیگر جدا هستند، بنابراین هرگز نمی توان ایده ها و فرضیه های مربوط به آنها را به درستی تشخیص داد. کانت آزادی یک موجود عقلانی در دنیایی که ضرورت حاکم است، یعنی علیت لازم و نه آزاد، چگونه ممکن است؟ کانت تماس می گیرد مفهوم آزادی"کلید توضیح استقلال اراده." ایده یک اراده جهانی توسط امر مقوله ای توسعه یافته است، اما نیاز به حلقه اتصال سومی بین اراده انسانی که آن را تأیید می کند و قانون اخلاقی جهانی است. این پیوند سوم مفهوم آزادی است. به لطف ایده آزادی، کانت یک ویژگی از ماهیت ذهن انسان را آشکار کرد - "گناه" آن، که در درون خود ناسازگاری مهلکی بین الزامات طبیعت و سطح توانایی های آن است. تمام تلاش ها برای حل مسائل معناساز زندگی نشان دهنده نردبان متافیزیکی وجود انسان است که در موقعیتی غم انگیز غوطه ور است. کانت راه برون رفت را در جستجوی راه هایی برای رسیدن به متافیزیک جدید می داند. به همین منظور بود که انتقاد مثبت او تلاشی شد برای ارائه فلسفه نظری به عنوان «پیشگام» اخلاق، به عنوان راهی به سوی فلسفه عملی. فلسفه کانت متافیزیک نظری را رد می کند، اما تنها به منظور گشودن دری به روی متافیزیک «اخلاقی شده»، «ادعاهای عقل نظری را محدود می کند و امکان توسعه نامحدود عقل عملی را فراهم می کند. به طور خلاصه، مسیر جدیدی را برای متافیزیک باز می کند...»

در پیش نویس های اولیه برای او فلسفه اخلاق کانت از یک مفهوم پیچیده از عمل که با سه نوع ارزش عملی متفاوت بیان می شود: مهارت، احتیاط و خرد. بر این اساس، هر یک از آنها زیربنای طبقه بندی گونه ها است فعالیت انسانی- فنی، عملی، اخلاقی. بر اساس این درک از عمل، کانت انواع خیر را به مسئله‌ای، عمل‌گرایانه و اخلاقی تقسیم می‌کند و از این سه گانه تمایز بین الزامات فرضی، عملی و مقوله‌ای به دست می‌آید. به گفته کانت، مهارت نیاز به یک بعد عملگرایانه از تمرین دارد. عقل از قبل به سمت اجرای قانون اخلاقی هدایت شده است. امر اخلاقی شامل شرایط محدود کننده همه الزامات احتیاط است در اینجا امکان تعارض بین یک عمل عاقلانه و عاقلانه به وجود می آید و تنها در بعد اخلاقی است که انسان می تواند آزادی و شدت کامل پیدا کند.

مفهوم آزادیکانت اجازه تفسیر مبهم را می دهد و می تواند اولاً به عنوان "آزادی مثبت" درک شود که در آن شخص تنها زمانی آزاد است که اعمال او توسط قانون اخلاقی تعیین شود و ثانیاً به عنوان "آزادی خنثی" که در مواردی رخ می دهد. انتخاب یک شخص از حق یا اقدامات اشتباهدقیقاً زمانی که ترجیح می دهد برخلاف وظیفه عمل کند. برای نظریه کانت، هر دوی این جنبه‌های آزادی بسیار مهم هستند، زیرا از یک سو، تنها شرطی شدن کنش توسط امر مقوله‌ای، یعنی کنش عقلانی محض، با خصلت واقعی موجودات اسمی سازگار است. از سوی دیگر، با نیاز به واگذاری امکان مسئولیت اخلاقی برای افرادی که برخلاف قوانین اخلاقی عمل می کنند، مفهوم آزادی بی طرف را ضروری می کند. با این حال، اینها دو مفهوم آزادیناسازگار هستند، وقتی فاعل برخلاف دستورات وظیفه عمل کند، به معنای خنثی آزاد و به معنای مثبت غیرآزاد خواهد بود.

چنین تفسیری از مسئله آزادی تنها می تواند تا حدی بر اساس اخلاق کانت با تمایز مفاهیم اراده و خودسری باشد. علاوه بر این، اگر در آثار اولیه از مفهوم اراده برای تعیین اراده و خودسری استفاده می شد، در آثار بعدی اراده عقل عملی محض است و منشأ قانون عینی اخلاق است و خودسری انتخاب بین دستورات اراده و نفسانی را ترویج می کند. . استفاده از مفهوم اراده در دو معانی مختلفبه عنوان اراده و به عنوان خودسری، کانت استدلال می کند که این دو مفهوم ظاهرا متضاد کاملاً قابل آشتی هستند و بنابراین، انسان از نظر نظری آزادی انتخاب دارد. مشکل اراده و خودسری با تلاش کانت برای تبیین شر اصلی در ارتباط است طبیعت انسانبدون انکار آزادی انسان گرایش به شر، گرچه مبنای آن آزادی است، اما جلوه ای از خودسری است. در واقع، کانت به دلیل «تمایل طبیعی انسان به شر» به تقابل گناه انسانی می رسد. این تضاد دوگانگی آموزه آزادی کانت را بازتولید می کند. در «نقد عقل محض»، آزادی، همراه با جاودانگی روح و وجود خدا، مربوط به حوزه‌ای است که خارج از معرفت است، یعنی فراتر از حواس و عقل. عقل اخلاقی نوع خاصی از عقل است، دلیل آرزوی عملی و غیرشناختی که احساسات هیچ ارتباطی با آن ندارد. در نتیجه تضاد بین احساسات و عقل اخلاقی، شادی و وظیفه به وجود می آید.

در سخنرانی‌های اخلاق، کانت شروع به تمایز عمل از قصد می‌کند، که در آن باید نطفه تمایز اساسی بعدی بین آنچه هست و آنچه باید باشد را دید: «اعمال آزاد خوب هستند: 1) در پیامدهایشان (با توجه به درجه‌شان). ) - از نظر بدنی خوب است. 2) بر حسب نیتشان (بر حسب درجه) - از نظر اخلاقی نیکو... افعال آزاد اخلاقی دارای حسناتی است که نه به اقتضای عمل، بلکه به اقتضای نیت بها داده می شود. در غیر این صورت اخلاقیات کمتر از جسمانی خواهد بود.» کانت حوزه اخلاق آزاد را از طبیعت جدا می‌کند، زیرا آنچه در اینجا مهم است، فعل علّی نیست، بنابراین، نه فعل به طور کلی (چون دومی بدون علت وجود ندارد)، بلکه قصد، انگیزه، باید. این مسیر را برای توضیح کامل اصل آزادی توسط کانت مشخص می کند، زیرا آزادی اجرای انتخاب آزاد و کنش آزاد است، بدون توجه به الزامات واقعیت حسی موجود.

این احساس نیست، طبیعت نیست، بلکه در نهایت عقل است - یک دلیل خاص و غیرشناختی که اعمال اخلاقی یک فرد را تعیین می کند. و منبع اعمال اخلاقیموضوع - آزادی به عنوان یکی از جنبه های تعیین کننده عقل اخلاقی. آزادی، وجود خدا و جاودانگی روح، سه فرض اخلاق هستند که در «نقد عقل محض» به نقاط عطفی تبدیل می‌شوند که معرفت را محدود می‌کنند: اولین آنها آزادی است. کانت می نویسد که تبعیت انسان از طبیعت همیشه دشوار است، اما اجتناب ناپذیر است. «بی‌رحمانه‌تر و غیرطبیعی‌تر از این بار ضرورت، اطاعت یک نفر در برابر اراده دیگری است. برای کسی که به آزادی عادت دارد، هیچ بدبختی بزرگتر از این نیست که به قدرت موجودی مثل خودش سپرده شود، که بتواند او را وادار به چشم پوشی از اراده و انجام آنچه می خواهد کند.» نیاز به آزادی به قدری زیاد است که اگر بین مرگ و بردگی انتخاب شود، اکثریت، همانطور که کانت فکر می کند، مرگ را ترجیح می دهند. از این گذشته ، اراده هر فرد فقط محصول آرزوها ، تمایلات خود او است و با ایده های خود در مورد رفاه سازگار است. «در تبعیت از دیگری نه تنها چیزی به شدت خطرناک، بلکه چیزی منزجر کننده و متناقض نیز وجود دارد که در عین حال نشان دهنده غیرقانونی بودن آن است... حیوانی که تسلیم انسان شود، البته اگر این شخص نامهربان باشد، بدبختی خود را احساس می کند. اما به نظر کانت، این در هر لحظه احساس نمی شود و حیوان چیزی از وجود خود به عنوان یک کل نمی داند. فردی که به دیگری وابسته است دیگر یک فرد نیست. او این عنوان را از دست داده است، او چیزی جز مال دیگری نیست.» بنابراین، کانت به این نتیجه می رسد که آزادی چنان ویژگی اساسی وجود انسان است که آن را بالاتر از کل جهان حیوانات قرار می دهد. آزادی- این حوزه نه خارجی است، بلکه احساس درونی، می توان آن را احساس کرامت انسانی و خودمختاری انسانی نامید. آزادی هنوز به عنوان یک منطقه قابل درک شناخته نشده است، اما قبلاً اعلام شده است که بالاتر از قلمرو حیوانات است و خاصیت عقل و در آن دلیل خاص است.

چگونه ممکن است؟ آزادیو اخلاقی? کانت می گوید انسان در عین حال به دو جهان تعلق دارد. یکی عالم طبیعت، پدیده های وجود تجربی، مکان و زمان، ضرورت بیرونی; دیگری جهان اسمی است، خارج از مکان، زمان و هر آنچه هست، جهانی معقول، که فقط در مقولات عقل عملی قابل تفکر است، دنیای آزادی. بر این اساس، همه قوانین قابل تصور توسط کانت به «قوانین طبیعت» و «قوانین آزادی» یا اخلاق تقسیم می شوند. آزادی برای کانت به معنای بی علت نیست، بلکه به معنای توانایی یک موجود عاقل است که برای خود قانونی به عنوان ضروری و جهانی وضع کند. وقتی شخصی قانونی را بر خود تحمیل می‌کند، اما قانونی که در عین حال می‌تواند یک قانون جهانی باشد که به کل بشریت تسری پیدا می‌کند («واجب مقوله‌ای» معروف کانتی)، در این صورت آزاد است. این اخلاق است، عین آزادی. این واقعیت که این قانون توسط اختیار آزاد و شخصی فرد تعیین می شود، که به نوبه خود توسط هیچ تعیین کننده طبیعی از پیش تعیین نشده است، توسط چیزی غیر از خود ذهن انسان، ماهیت ذهنی و مستقل اخلاق را آشکار می کند. از آنجایی که این قانون نمی تواند بیان ساده ای از خودسری شخصی باشد، بلکه فقط می تواند جهانی باشد، عینیت و ضرورت آن آشکار می شود - عینیت نه از جنبه تجربی، بلکه در سطح اسمی، ماورایی، ضرورتی که انسان را فراتر از مرزها می برد. از دنیای طبیعی کانت حدس می‌زند که آزادی مقدم بر اخلاق به‌عنوان پیش‌فرض اصلی آن نیست، بلکه بیانی است از ماهیت خاص الزام اخلاقی.

با یه سوال در مورد آزادینزدیک مرتبط است فلسفه کانتیتاریخ با ایده پیشرفت، آموزش در مورد صلح ابدی، در مورد دولت، در مورد قانون. کانت اهمیت آرمان توسعه اجتماعی را «در پیروزی اشکال جهانی قانون» در غلبه بر تضاد اخلاق و سیاست در مسیرهای صلح ابدی می دید. تجسم واقعی این آرمان می تواند شعار کانتی «انضباط، پرورش، متمدن» باشد.

کانت در فهم ابهام دارد آزادیفرد در بخش نظری و اخلاقی آموزه در مقایسه با نظریه سیاسی خود، بین موضع اخلاق کانتی که بیان می کند انسان غایت خود است و نظریه سیاسی که انسان را وابسته به عوامل بیرونی می داند، تضاد ایجاد می کند. به او، مانند مثلاً مانند داشتن مال. کانت محدودیت هایی را برای حقوق سیاسی زنان، کودکان و به اصطلاح «شهروندان منفعل» مجاز دانست. این نشان دهنده درک اجتماعی محدود کانت از آزادی های دموکراتیک فرد است. اما در عین حال، در نظریه سیاسی کانت این ایده به وضوح بیان شده است که دقیقاً کجا باید به دنبال راه هایی برای بهبود نظم های حقوقی بود. کانت استبداد را محکوم کرد، حکومت پدرانه، که در آن رعایا، به عنوان خردسال، نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزی برای آنها مفید است و چه چیزی مضر است (رئیس دولت برای آنها تصمیم می گیرد) - چنین حکومتی بزرگترین استبداد است. دولت نباید «پدرانه» باشد، بلکه باید داخلی باشد و شهروندان توانمند قانونی را متحد کند. در اینجا آسیب اصلی کار کانت است. کانت اخلاق آزادی اخلاق

این حوزه تاریخ است که رویکرد اخلاقی را در معرض آزمون مشروعیت و قوام خود قرار می دهد. از نظر کانت، انگیزه‌های خودگرایانه در تاریخ بشریت مؤثر هستند و به اعمال مردم پی می‌برند. کل ملت‌ها در روابط خود با یکدیگر، مانند افراد فردی «رفتار» می‌کنند، یعنی در تاریخ بشریت، همه چیز طبق قوانین اخلاقی اتفاق نمی‌افتد. این دیدگاه در «ایده تاریخ جهانی در طرح مدنی جهان» آمده است: «افراد افراد و حتی کل ملت‌ها... هر کدام بنا به درک خود و اغلب به ضرر دیگران، به دنبال برداشت خود هستند. اهداف»، یعنی از نظر کانت، تاریخ غیراخلاقی است و رویکرد به آن باید خالی از اخلاق‌سازی باشد. قانون اخلاقی در تاریخ ناتوان است. «انسان حیوانی است که در میان دیگر اعضای هم نوع خود زندگی می‌کند و به استاد نیاز دارد. واقعیت این است که او لزوماً از آزادی خود در رابطه با همنوعان خود سوء استفاده می کند. و اگرچه او به عنوان یک موجود عاقل، مایل است قانونی داشته باشد که برای همه مرزها را مشخص کند، تمایل حیوانی خودخواهانه او را وادار می کند تا جایی که به آن نیاز دارد، استثنایی برای خود قائل شود... نمی توان فهمید که چگونه او رئیس عدالت عمومی را برای خود ایجاد می کند که خود منصفانه خواهد بود. از این گذشته، هرکسی که با قدرت سرمایه گذاری کرده باشد، همیشه از آزادی خود سوء استفاده می کند، در حالی که هیچ کس بالاتر از او نباشد که او را مطابق قوانین از دست بدهد... از چوبی کج مانند چوبی که یک شخص از آن ساخته شده است، هیچ چیز نمی تواند درست باشد. انجام شود. فقط رویکرد به این ایده توسط طبیعت به ما سپرده شده است.»

به عقیده کانت، افرادی که خود تاریخ خود را می آفرینند، چیزی در مورد چشم انداز آن، درباره «طرح مخفی طبیعت»، که علاوه بر نیات معقول، از جمله خیر، انسان از طریق شر اخلاقی انجام می شود، نمی دانند. کانت به ایده نقش سازنده تاریخی شر پایبند است. در «ایده تاریخ جهانی»، تاریخ او در نهایت با استقرار اصول اخلاقی حل می‌شود، که در آن کانت «توجیه طبیعت» را می‌بیند، که از ابزارهای مشکوک اخلاقی برای اهداف خوب استفاده می‌کند: هر اراده خصوصی معطوف به این است. هدف کلی بشریت رسیدن به کمال و کمال در توسعه از طریق هرج و مرج، تضاد، اختلاف، جاه طلبی، منفعت شخصی، شهوت قدرت، کینه توزی، حسادت، از طریق اشتیاق به نابودی، از طریق همخوانی بی معنی امور انسانی. این همیشه جای تعجب دارد نسل قدیمی تربا عرق پیشانی خود طوری کار می کند که گویی منحصراً به خاطر نسل های آینده است، یعنی برای آن ها صحنه ای را آماده کند که بنای مقدر طبیعت را بتوان در آن بالاتر برپا کرد و فقط نسل های بعدی سعادت آن را داشته باشند. در این ساختمان زندگی می کنند که مدت ها پیش مجموعه ای از پیشینیان (البته ناخواسته) برای ساخت آن تلاش کرده اند، از فرصت لذت بردن از شادی که تدارک دیده بودند محروم بودند. اما هر چقدر هم که چنین دستوری مرموز به نظر برسد، ضروری است...» روزی، نه خیلی زود، نژاد بشر سرانجام به آن وضعیتی می رسد که تمام تمایلات طبیعی اش به طور کامل رشد کند و هدفش بر روی زمین محقق شود.

در حوزه اجتماعیکانت به جای «انقلاب در شیوه تفکر»، ایده عقلانیت روشنگری را در مورد تغییر آهسته به سمت بهتر ارائه می دهد. او از ارزیابی های اخلاقی سختگیرانه پیشرفت اجتماعی طفره می رود، خیر و شر از او جابه جا می شود و مقوله های بهتر و بدتر جایگزین آن می شود، تقابل بی قید و شرط مفاهیم اخلاقی با بهبود تدریجی، «بی نهایت حرکت رو به جلو از بد به بهتر» «فرسایش» می یابد. ” او معتقد است که خودپرستی فردی و جمعی در نهایت آسیبی به جامعه نمی رساند، بلکه رقابت درونی بین افراد را به همراه دارد - یک شرط مثبت و مطلوب برای بهبود افراد و پیشرفت جامعه، نزدیک شدن به یک "دولت مدنی جهانی و جهانی". در این مورد، کانت رویکرد اخلاقی را کنار می گذارد و به ارزیابی اجتماعی و اخلاقی «آینده اتحاد دولت بزرگ» متوسل می شود.

در میان تمایلات انسانی، کانت توانایی "ارتباط با هم نوعان خود" را مشخص می کند. او ارتباط را به شکلی منفی تقلیل می دهد، به تضاد بین افراد جدا شده از یکدیگر، این گونه «ارتباطات» مستقیماً از «مالکیت غیر ارتباطی» ذاتی در طبیعت انسان، از میل شدید به بازنشستگی، به انزوا، از میل به «توافق» ناشی می شود. همه چیز فقط به درک خود شخص. چنین شخصی ناگزیر انتظار مقاومت از همه جا را دارد، زیرا از خود می داند که خود تمایل به مقاومت در برابر دیگران دارد. رشد چنین تمایلاتی در افراد مانند جاه طلبی، شهوت قدرت و طمع، به گفته کانت، به شکوفایی استعدادها و روشنگری ها منجر می شود: «تمام فرهنگ و هنر که زینت بشریت است، بهترین نظم اجتماعی - همه اینها ثمرات است. غیر اجتماعی بودن.» از این منظر، خیر در تاریخ به‌عنوان محصول جانبی شر اخلاقی ظاهر می‌شود: «شرّ اخلاقی این خاصیت را دارد که از ماهیتش جدا نیست، که در اهدافش (به‌ویژه در رابطه با دیگرانی که طرز تفکر مشابهی دارند) از نظر درونی متناقض و خود ویرانگر است و بنابراین، اگرچه به کندی، جای خود را به اصل اخلاقی نیکی می دهد.» کانت استدلال می کند که از خودخواهی افسارگسیخته و خودخواهی افسارگسیخته از طریق پیشرفت به انضباط و روشنگری، هنوز هم می توان به تدریج به هدفی که برای بشریت مقدر شده است رسید و «رضایت اجباری بیمارگونه به زندگی در جامعه در نهایت می تواند به یک کل اخلاقی تبدیل شود». تمدن بر پایه تکثر آرمان های خودخواهانه بنا شده است، اما به طور کلی به خیر منتهی نمی شود. بنابراین، در این مورد، کانت باید حل مسئله اخلاقی جهان حسی را به «فاصله‌ای بسیار زیاد» براند.

VKontakte فیس بوک Odnoklassniki

حقوق و آزادی های فردی، جدا از اخلاق، دامنه وسیعی را برای سوء استفاده باز می کند

یکی از نگران‌کننده‌ترین و مخرب‌ترین جریان‌های عصر ما، کاهش شدید مبانی معنوی و اخلاقی در توسعه تک تک کشورها و جامعه بین‌المللی است. چگونه می توان این را توضیح داد؟ دلایل این پدیده کجاست؟ چگونه در برابر او مقاومت کنیم؟ این روند به چه چیزی منجر می شود؟ چه تأثیری بر سرنوشت هر یک از کشورها و از همه مهمتر بر حل مشکلات صلح و امنیت خواهد داشت؟ این مسائل نه تنها به پژوهشگران علمی و عموم مردم، بلکه سیاستمدارانی که به مسئولیت خود در قبال توسعه سالم و صلح آمیز کشورهای خود و در کل جامعه بین المللی آگاه هستند، مربوط می شود.

در غرب درباره رابطه و وابستگی متقابل آزادی و اخلاق بسیار نوشته شده است. نکته قابل توجه نظرات جالب و بسیار درستی است که هلموت اشمیت صدراعظم سابق آلمان در این مورد بیان کرده است. در کتاب «پس از استعفا. وی یکی از مهم‌ترین شروط سیاست‌های داخلی و خارجی سودمند دولت‌ها را اینگونه بیان کرد: «هر سیاستمداری باید به وجدان خود گزارش دهد که چه می‌کند و چه می‌گوید. برای من، وجدان خودم بالاترین مقام است.» این «بالاترین مقام» باید به عنوان مبنای اخلاق و اخلاق هم در حوزه سیاست عمومی و هم در زندگی روزمرهجامعه و فرد

جی. اشمیت این موضع را با اندیشه بسیار جالبی در مورد چگونگی ارتباط اخلاق و اخلاق با حقوق بشر و آزادی تکمیل کرد: «در مدارس و مؤسسات آموزش عالی ما، در روزنامه‌نگاری و سیاست، از حقوق و مطالباتی صحبت می‌کنند که یک فرد می‌تواند و باید به دولت بدهد. اما آنها تقریباً هرگز در مورد مسئولیت شهروندان در قبال خانواده خود، در برابر شرکت خود، در برابر کل جامعه، ملت و دولت صحبت نمی کنند. آنها به ندرت به مسئولیت در قبال ملل همسایه توجه می کنند، اگرچه در کلیساهای ما موعظه های عشق به همسایه اغلب موعظه می شود. اشمیت خواستار پایبندی به معیارهای اخلاق و اخلاق است، به ویژه برای کسانی که دارای قدرت دولتی هستند و اهداف و محتوای سیاست داخلی و بین المللی را تعیین می کنند.

متأسفانه به جای پرورش اخلاق، در سیاست و زندگی اجتماعی بیش از پیش نادیده گرفته می شود. زمانی که نخبگان حاکم قدرت‌های بزرگ که از سندروم سلطه رنج می‌برند، به این موضع پایبند باشند، این یک خطر خاص است. بنابراین، ایالات متحده اصلی ترین "ارزش های تمدنی" را اعلام کرد که همه کشورها باید به عنوان حقوق و آزادی های فردی و همچنین دموکراسی به معنای آمریکایی عمل کنند. آنها اساس مسیحیت جهانی آمریکایی را تشکیل می دهند. اخلاق و همه ارزش‌های دیگر در پس‌زمینه فرو می‌روند یا به‌عنوان غیرضروری کاملاً فراموش می‌شوند. تنها چیزی که در خدمت منافع خودخواهانه یا ایدئولوژیک و دستیابی به اهداف سیاسی فرد باشد، اخلاقی تلقی می شود.

تحت تأثیر ایالات متحده، نگرش نسبی گرایانه به اخلاق در سیاست های خارجی و داخلی بسیاری از دولت ها مشاهده می شود. در دیدگاه روزمره، همانطور که می گویند، "نوار کششی هر چه باشد: هر کجا که بچرخید، همان جایی است که بیرون می آید." این نگرش به اخلاق منجر به نقض فاحش قوانین بین المللی می شود و اغلب به درگیری ها و جنگ های بین المللی ختم می شود.

تبلیغات ایالات متحده شامل دستکاری گسترده حقوق و آزادی های فردی است. مشخص است که در زمان کلینتون آنها حتی بالاتر از حاکمیت کشورها قرار گرفتند و شروع به توجیهی برای مداخله در امور داخلی یا تصرف بسیاری از کشورها به منظور نصب رژیم های "دمکراتیک" طرفدار آمریکا در آنها کردند. نمونه غم انگیز یوگسلاوی در این زمینه کاملاً گویاست. "انقلاب های رنگی" در گرجستان، اوکراین و دیگر جمهوری های پس از شوروی به چه معناست؟ چیزی بیش از کودتاهای الهام گرفته از ایالات متحده و حمایت مالی ایالات متحده. با شعار حمایت از حقوق فردی و آزادی و «اعمال دموکراسی»، نیروهای ضد روسی در این کشورها به قدرت می رسند. بوش جونیور یک بار عبارت جذابی را گفت: "ما شاهد انقلاب رز، انقلاب نارنجی، انقلاب ارغوانی، انقلاب لاله ها و انقلاب سرو بوده ایم و این تازه آغاز است... این در راستای منافع ملی ماست."

اینها چه نوع "منافع ملی" بوش هستند؟ آنها با صراحت بدبینانه در بیانیه سیاستی نومحافظه کاران که ستون فقرات دولت بوش را تشکیل می دادند، بیان می کنند: «ما باید نقش منحصر به فرد ایجاد و گسترش نظم جهانی را به آمریکا بسپاریم که در خدمت امنیت، رفاه و اصول ما باشد. " امنیت ملی و منافع ملی دیگران چطور؟ در مورد رفاه دیگران چطور؟ چنین چیزهایی برای "نخبگان جهانی" آمریکایی وجود ندارد. واشنگتن در پس تمام صحبت‌ها درباره «ارزش‌های» آمریکایی و نقش مسیحایی اشاعه حقوق و آزادی‌های فردی در همه جا به تعبیر آمریکایی‌شان، قصد دارد به سلطه جهانی دست یابد.

من به هیچ وجه تمایل ندارم اهمیت حقوق و آزادی های فردی، دموکراسی را به عنوان ارزش های مهم اجتماعی و بشردوستانه کم رنگ کنم. در طول تاریخ بشر، کلمه شیرین «آزادی» نیروی محرکه توده‌ها و افراد در تلاش برای خودتأیید اجتماعی، سیاسی و ملی بوده است. اما حدس و گمان یک جانبه در مورد این ارزش برای اهداف خودخواهانه موضوع دیگری است. بازی با این کارت برای اهداف ژئوپلیتیکی سودهای سیاسی و استراتژیک بالایی برای ایالات متحده به همراه دارد. اما این بازی بر روی زمین لرزان ساخته شده است. در واقع برای توسعه سالم جامعه یک ارزش تمدنی مهمتر از حقوق و آزادی های فردی وجود دارد - اخلاق. باید هم در سطح روزمره و هم در حوزه سیاست عمومی خود را نشان دهد.

اخلاق و اخلاق ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. هنجارهای اخلاقی آن چیزی است که به طور تاریخی در جامعه رشد می کند، در اذهان تک تک شهروندان و در آگاهی عمومی تثبیت می شود، در قوانین اساسی و سایر اسناد رسمی منعکس می شود و در نهایت در 10. احکام مسیحی. و رعایت موازین اخلاقی رفتار اخلاقی افراد و سیاست دولت است. به ساده ترین عبارت و به طور گسترده درک شده استمفهوم اخلاق را می توان اینگونه تعریف کرد: الف) حیثیت، آبرو، وجدان و حیثیت خود. ب) منافع محیط نزدیک شما؛ ج) منافع مردم آن؛ د) منافع مردمان دیگر؛ ه) محیط طبیعی.

اخلاق مستلزم احترام به کرامت انسانی، شرافت، عدالت، تعهد به حقیقت، مهربانی و انسانیت، اطاعت از قانون، تساهل ملی و دینی است. با سلطه طلبی، با ظلم، فساد، جنایت، با دروغ و فریب عموم، با خودخواهی ناسازگار است. یک سیستم اجتماعی که در آن همه چیز حول محور پول می چرخد، که در آن روابط انسانی با پول سنجیده می شود، جایی که دیکتاتوری سود و کسب افسار گسیخته حاکم است، نمی تواند به عنوان یک زمینه مساعد برای اخلاق چه در سطوح روزمره و چه در سطوح دولتی باشد. در عین حال، تنها سیاست اخلاقی برای مردم خیر و آرامش می آورد. در جایی که اخلاق وجود نداشته باشد، حقوق و آزادی های واقعی نمی تواند برای توسعه جامعه در هر کشور و جامعه بین المللی به عنوان یک کل مفید باشد. تفکیک حقوق و آزادی های فردی به مقوله ای جداگانه بدون ارتباط تنگاتنگ با وظایف و مسئولیت های فرد (سیاستمداران) در قبال جامعه، مردم و وجدان خود، امری شریرانه، ضد اجتماعی و ضد ملی است. این فقط به نفع "نخبگان جهانی" است، و همچنین کسانی که از راه های ناعادلانه به قدرت رسیده اند، آن را به هر وسیله ای حفظ می کنند، تلاش می کنند تا شرایطی را برای تسلط بر دیگران ایجاد کنند و به هزینه دیگران سود ببرند.

سیاست‌های رژیم یلتسین، که اصلاحات سوسیالیستی را کوتاه کرد و سرمایه‌داری را به بدترین شکل وحشیانه‌اش در کشور بازگرداند، این پدیده‌های اجتماعی را به وضوح نشان داد. انواع کلاهبرداران از حقوق و آزادی ها برای غارت مردم، سوء استفاده از ثروت ملی کشور و صدور بلامانع سرمایه ها و اشیای قیمتی روسیه که به طور غیرقانونی به دست آمده استفاده کردند. همه اینها با مصونیت کامل برای کلاهبرداری جنایی و حتی قتل تشویق شد.

بنابراین، حقوق و آزادی های فردی، جدا از اخلاق، دامنه وسیعی را برای سوء استفاده و خودسری باز می کند - فرقی نمی کند که در مورد روسیه صحبت کنیم یا کشورهای غربی. هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجی در دوران یلتسین ماهیت آشکارا غیراخلاقی داشتند و نمونه‌های زیادی از آن وجود دارد. این امر به ویژه در مورد آسیب هایی که به پایه های موجودیت و معیشت مردم ما وارد می شود صادق است.

کریل پاتریارک مسکو و تمام روسیه در سخنرانی خود در شورای جهانی خلق روسیه دوازدهم در فوریه 2008 به وضعیت فاجعه بار معنوی و اخلاقی جامعه روسیه توجه کرد: نظام اقتصادیکه تنها بر اساس میل به سود، بر بی‌تفاوتی نسبت به سرنوشت انسان، بی‌اعتنایی به معیارهای اخلاقی بنا شده است، از ثبات تهی است و هر لحظه می‌تواند فرو بریزد و سرنوشت مردم را زیر آوار خود دفن کند. اقتصاد غیراخلاقی ناکارآمد و علاوه بر آن غیرقابل دوام و خطرناک است. تصادفی نیست که آیین نامه اصول و قواعد اخلاقی در اقتصاد، که توسط شورای جهانی خلق روسیه تصویب شده است، می گوید: "وضعیت اقتصاد مستقیماً به وضعیت معنوی و اخلاقی فرد بستگی دارد."

این سخنان پدرسالار کریل را می توان مستقیماً به ماهیت اقتصاد در کشورهای غربی نسبت داد. بی اخلاقی همراه همیشگی سرمایه داری است. مشتق آن فساد است. او به فاجعه ای برای روسیه تبدیل شده است. و هر چقدر هم که در مورد لزوم خلاص شدن از آن صحبت شود، تا زمانی که نظام سرمایه داری وجود دارد، از بین نخواهد رفت. دیگر بر کسی پوشیده نیست که دسیسه های غیراخلاقی محافل مالی و الیگارشی آمریکا به بحران عمیق اقتصادی، معنوی و اخلاقی کنونی نظام سرمایه داری جهانی منجر شده است. تعهد به اخلاق در روابط بین الملل اهمیت ویژه ای پیدا می کند. سرنوشت جنگ و صلح به این بستگی دارد.

یک نمونه کلاسیک از پیامدهای نادیده گرفتن اخلاق در این زمینه، سیاست های آلمان نازی است. در سال 1938، ژنرال لودویگ بک، رئیس ستاد کل نیروهای زمینی آلمان، که بعدها توطئه علیه هیتلر را رهبری کرد، با پیش بینی اینکه نقشه های ماجراجویانه پیشور منجر به یک جنگ جهانی و یک فاجعه ملی در آلمان می شود، نوشت: دولت حق دارد فقط اهداف اخلاقی برای خود تعیین کند... غیراخلاقی در هسته خود، سیاست عطش برهنه و خام برای تصرف دولت ها، که توسط ناپلئون انجام شد، بسیار غیر اخلاقی است... این یک گناه علیه معنای تاریخ این است که تنوع غنی مردم همسایه باید به یکنواختی بیابانی یک امپراتوری جهانی تبدیل می شد... سیاست جهانی فتح امپراتوری قیصر قدیم امروز نیز به عنوان یک اشتباه فاحش به نظر ما می رسد. آلمان وظیفه تسخیر کشورهایی را بر عهده گرفت که نمی خواستند در برابر دولت ملی ما تسلیم شوند و نمی توانستند متحدان قابل اعتماد او باشند... بنابراین، همه دولت ها تابع قوانین رفتار اخلاقی هستند. نقض این قوانین نمی تواند بدون مجازات بماند.»

این سخنان امروز بسیار درست است. آنها می توانند مستقیماً خطاب به رهبران ایالات متحده باشند. چرا در سخنرانی های خود از بیان اهمیت اخلاق برای سیاست خارجی پرهیز می کنند؟ به یک دلیل ساده: در برنامه های ایجاد یک امپراتوری جهانی ایالات متحده بر اساس «ارزش های آمریکایی» نمی گنجد. این را کتاب میت رامنی که در سال 2010 با عنوان پیشنهادی «بدون عذرخواهی» منتشر شد، نشان می‌دهد. به نظر وی، رهبری آمریکا نباید به خاطر بلایی که با سیاست های سلطه آمریکا بر مردم عراق، افغانستان و بسیاری از کشورهای دیگر وارد شد، عذرخواهی کند. وی همچنین خواستار تقویت و گسترش این سیاست است. اما او به سمت معکوس آن «توجه نکرد»: محافل حاکم کشورهایی که تحت تهدید این سلطه هستند، برای تقویت قدرت خود راه محدود کردن آزادی‌های دموکراتیک را در پیش می‌گیرند، برای حفظ حاکمیت و استقلال کشور به سمت حکومت استبدادی گرایش دارند. کشور، و علاوه بر این، به دنبال حفاظت در تسلط بر سلاح های هسته ای است. و در میان توده هاچنین سیاستی باعث گسترش تروریسم - نوعی اعتراض علیه سلطه خارجی - می شود.

حفاظت از اخلاق در حال حاضر بسیار مهم است. همانطور که می دانید سازمان ملل دارای شورای حقوق و آزادی های شخصی است. چرا شورای اخلاق زیر نظر این سازمان معتبر بین المللی ایجاد نمی شود؟ رعایت آن این روزها به یک معضل واقعاً جهانی تبدیل شده است که بی توجهی به آن نه تنها توسعه اجتماعی را مختل می کند، بلکه تهدیدی بزرگ برای امنیت و صلح بین المللی است.

به نظر می رسد جامعه بین الملل نیاز به تکمیل قوانین بین المللی با منشور اخلاقی در سیاست دارد که حاملان آن باید به آن پایبند باشند. به عنوان مثال در سیاست خارجی اقداماتی مانند میل به تسلط بر مردم، تجاوز، نقض حاکمیت دولت ها، دخالت در امور داخلی آنها، تسخیر و استثمار مردم، تحمیل ارزش های معنوی و دینی بیگانه بر آنها و غیره. باید غیراخلاقی اعلام شود: کودتا و تصرف غیرقانونی قدرت، غیرقانونی بودن حکومت، ماهیت تمامیت خواهانه یا استبدادی آن، تقلب در انتخابات، دروغ و فریب مردم، استفاده از بودجه. رسانه های جمعیبه نفع قدرت الیگارشی یا برای اهداف شخصی یک حاکم و طایفه اش، غنی سازی در مناصب دولتی، القای قبیله گرایی و خویشاوندی در اداره دولتی، فساد و غیره. همه اینها می تواند به طور قابل توجهی بی اخلاقی گسترده ای را که در حال حاضر در سیاست مشاهده می شود محدود کند. اقتصاد، فرهنگ و هنر، در زندگی روزمره.

رئیس جمهور روسیه همچنین دارای کمیته حقوق و آزادی های فردی است. اما با توجه به وضعیت کنونی جامعه ما، ایجاد کمیته ای برای رعایت اخلاق بسیار مناسب است.

آزادی و اخلاق.

نام پارامتر معنی
موضوع مقاله: آزادی و اخلاق.
روبریک (دسته موضوعی) فلسفه

اخلاق و آزادی. اخلاق چیست؟ این سؤال نه تنها سؤال اولیه، بلکه اولین سؤال در اخلاق نیست. در طول تاریخ این علم که حدود دو و نیم هزار سال را در بر می گیرد، کانون اصلی علایق پژوهشی آن باقی مانده است. مکاتب و متفکران مختلف به این سوال پاسخ های متفاوتی می دهند. هیچ تعریف واحد و غیرقابل انکاری از اخلاق وجود ندارد که ارتباط مستقیمی با منحصر به فرد بودن این پدیده داشته باشد. تصادفی نیست که تأملات در مورد اخلاق، تصاویر متفاوتی از خود اخلاق است. اخلاق چیزی بیش از مجموعه ای از حقایق است که قابل تعمیم است. این به طور همزمان به عنوان یک وظیفه عمل می کند که در میان چیزهای دیگر، نیاز به تأمل نظری برای حل آن دارد. اخلاق فقط آن چیزی نیست که هست.

بلکه آن چیزی است که باید باشد. بنابراین، رابطه کافی بین اخلاق و اخلاق محدود به بازتاب و تبیین آن نیست. اخلاق نیز موظف به ارائه الگوی اخلاقی خاص خود است، فیلسوفان اخلاق را در این زمینه می‌توان به معمارانی تشبیه کرد که وظیفه حرفه‌ای آنها طراحی مسائل جدید است.

این تعاریف تا حد زیادی با دیدگاه های پذیرفته شده عمومی در مورد اخلاق مطابقت دارد. اخلاق در دو تفاوت مرتبط، اما با این حال متمایز ظاهر می شود: الف) به عنوان ویژگی یک فرد، مجموعه ای از ویژگی های اخلاقی، فضایل، به عنوان مثال، راستگویی، صداقت، مهربانی. ب) به عنوان ویژگی روابط بین مردم، مجموعه ای از هنجارهای اخلاقی (تقاضا، دستورات، قوانین)، به عنوان مثال، "دروغ نگو"، "دزدی نکن"، "نکش".

آزادی یکی از مشکلات سنتی اخلاق را نشان می دهد که در ارتباط با مشکل به وجود می آید انتخاب اخلاقی، تعیین شرایطی که چنین انتخابی را ممکن می کند (وجود گزینه ها)، درک دلایل انتخاب، فعالیت فرد در فرآیند انجام آن. مورد دوم با مسئولیت فرد در قبال نتایج انتخابی خود همراه است.

در یک مفهوم عینی، انتخاب همیشه یک واقعیت جدید ایجاد می کند، دایره جدید روابط عمومی، غایب تا کمیسیون ᴇᴦο. این روابط ممکن است مثبت یا ارزش منفیبرای افراد دیگر، ممکن است منافع برخی افراد را برآورده یا تا حدی برآورده کند و منافع برخی دیگر را برآورده نکند.

بر این اساس، مسئولیت اخلاقی ناشی از این واقعیت است که انتخاب بر منافع افراد دیگر تأثیر می گذارد، به تثبیت برخی روابط اجتماعی، بازتولید ارتباط متقابل اجتماعی (از جمله در مقیاس گسترده و مترقی) در صورتی که درست انجام شود کمک می کند. توازن ترکیب منافع مختلف یا بالعکس منجر به درگیری ها و تنش هایی می شود که تأثیر مخربی بر زندگی عمومی می گذارد.

آزادی و اخلاق. - مفهوم و انواع طبقه بندی و ویژگی های رده "آزادی و اخلاق". 2015، 2017-2018.

زندگی مشترک بدون ایجاد قوانین و هنجارهای مکتوب و نانوشته ای که همه شرکت کنندگان به آن پایبند باشند و از آنها هدایت شوند غیرممکن است. زندگی اجتماعیدر زندگی روزمره، کار، سیاست، شخصی، گروهی، روابط بین الملل.

هر زمینه فعالیت قوانین و هنجارهای خاص خود را ایجاد می کند: کدهای افتخار، منشورها، مقررات، قوانین فنی، دستورالعمل ها. با این حال، در چارچوب هر فرهنگی، تنظیم کننده خاص و جهانی خود برای زندگی اجتماعی و روابط اجتماعی توسعه می یابد. چنین تنظیم کننده ای اخلاق است - سیستمی از هنجارها و قواعد عمومی، الزامات تحمیل شده بر هر فرد و تثبیت آن چیز کلی و اساسی که فرهنگ روابط بین بشری را تشکیل می دهد، که در تجربه قرن ها توسعه یک معین ایجاد شده است. جامعه

اخلاق (از لات. اخلاقیات- اخلاقی) به همه اعضای یک جامعه تسری می یابد و از این طریق آگاهی جامعه و وحدت و تعلق هر فرد به جامعه خاصی را تضمین می کند. اخلاق به عنوان نظامی از هنجارها، قواعد و الزامات اخلاقی باید از اخلاق متمایز شود - میزان پذیرش الزامات اخلاقی توسط فرد و جامعه و هدایت آنها در زندگی واقعی.

اخلاق نه تنها در هنجارها و مقتضیات، ممنوعیت ها و محدودیت ها، بلکه در آداب و رسوم، الگوهای مثبت، آرمان ها که نمونه هایی از رفتار اخلاقی از گذشته پرافتخار، ایثارگرانه و شایسته رفتار تقلیدی معاصران است، تحقق می یابد. چنین مثال‌ها و آرمان‌هایی به‌عنوان ارزش‌های اخلاقی عمل می‌کنند که ایده‌هایی را درباره رفتار مطلوب، مناسب و «پذیرفته‌شده» بیان می‌کنند.

تحکیم ارزش های اخلاقی و اخلاق در جامعه به طور کلی توسط: آموزش خانواده، سیستم آموزش مدرسه و خارج از مدرسه، کار فرهنگی و آموزشی موسسات و سازمان های فرهنگی، سازمان ها و جنبش های عمومی مختلف انجام می شود. اخلاق و اخلاق به عنوان پیش نیاز و مبنای قانون - یک سیستم تنظیم اجتماعی مبتنی بر قوانین است که تصویب آن و همچنین کنترل اجرای آنها به مقامات دولتی واگذار می شود.

شاخه خاصی به مطالعه اخلاق و ارزش های اخلاقی تشکیل دهنده آن می پردازد. دانش فلسفی- اخلاق بالاترین ارزش اخلاقی، نیکی است. تعداد زیادی به تفاسیر مختلف از خیر و معیارهای تشخیص آن از شر اختصاص داده شده اند. رساله های فلسفی، خطبه ها و دستورات دینی. اکثریت قریب به اتفاق آثار هنری به نوعی این ایده ها، ناسازگاری و ارتباط ابدی آنها را بیان می کنند. علیرغم این واقعیت که جوامع مختلف و دوره های مختلف ایده های خاص خود را در مورد خوبی دارند، با توسعه تمدن بشری، ارزش های جهانی انسانی توسعه می یابد - مشترک برای نمایندگان ملل مختلفو عقاید ادیان مختلف در مورد خیر. چنین ارزش هایی هستند زندگی انسان، کیفیت این زندگی، آزادی و کرامت فرد، عدالت.

آزادی و مسئولیت

هدف نهایی اخلاق و اخلاق، خودمختاری یک فرد اخلاقی است که قادر به پذیرش وظیفه باشد. محتوای واقعی فلسفه اخلاق در شناخت حیثیت و ارزش هر فرد، آزادی او و در نتیجه حق مسئولیت نهفته است. از سوی دیگر، شر همواره به عنوان تحقیر و تحقیر کرامت انسانی عمل می کند. مردم، اصولاً برای شاد بودن نیازی به چیزهای زیادی ندارند: تضمینی برای به رسمیت شناختن کرامت و حق آزادی. وظیفه اخلاقی را نمی توان تحمیل کرد - این همیشه نتیجه انتخاب آزادانه فرد است. حتی مطالبه استرداد وجه قرض شده و یا انجام هر گونه تعهد در صورتی امکان پذیر است که قبلاً قول بازگشت وجه و انجام تعهدات را دریافت کرده باشیم.

این ریاکاری و نیرنگ است که از مردم قهرمانی فداکارانه بخواهیم. معنی و اهمیت یک عمل قهرمانانه این است که یک عمل است خود مختاری آزادشخصیت

تحمیل فروتنی از بیرون به شخص می تواند اشکال عمیقاً غم انگیز و انحرافی داشته باشد، مثلاً در مورد افرادی که از جهنم اردوگاه های کار اجباری فاشیستی و استالینیستی عبور کردند و در آن حیثیت و شرافت یک فرد به طرز تمسخرآمیزی پایمال شد، اتفاق افتاد. . در اردوگاه، شخص از مؤلفه اصلی کرامت محروم شد - فرصتی برای مسئولیت اقدامات خود. هر دقیقه از زندگی متعلق به یک شخص نیست، او خود را کاملاً از اراده و در واقع توانایی انجام اعمال محروم می یابد.

برای اینکه به طور کامل در وضعیت "زندانی ایده آل" قرار نگیرید، یعنی. برای اینکه به یک شخصیت کاملاً له شده و لکه دار تبدیل نشوید، شخص باقی می ماند تنها راهرستگاری - ایجاد یک "منطقه آزادی" در اطراف خود، یعنی. حوزه زندگی که در آن شخص کاری را انجام می دهد که هیچ کس او را مجبور به انجام آن نمی کند. او خودش در مورد اعمال تصمیم می گیرد و مسئول آنهاست. اجازه دهید حتی یک تصمیم برای مسواک زدن باشد. حتی مسواک زدن دندان‌هایتان می‌تواند به یک عمل تبدیل شود، نی‌هایی که حرمت یک فرد، خود او را به عنوان یک شخص حفظ می‌کند. این اولین شرط برای حفظ نفس و بقای فردی است که از بیرون از حیثیت محروم است. دوم ایجاد یک "خط" معین در رفتار است که نمی توان از آن عبور کرد. چنین ویژگی در اعمال، که حوزه رفتار مستقل را مشخص می کند، حداقل لازم برای حفظ شخصیت خود در شرایط ضد انسانی است.

ضامن درونی عزت نفس، وظیفه، فداکاری، خویشتن داری، به معنای واقعی کلمه - خودتعیین (تعیین حد برای خود، "ویژگی") فرد است. اما این وظیفه‌ای است که از بیرون تحمیل نمی‌شود، نه از جانب فرد «مطالبه». این "من نمی توانم غیر از این انجام دهم" یک فراخوان شخصی آگاهانه و انتخاب اخلاقی است. فقط بدهی درونی که خود شخص بر عهده می گیرد اخلاقی است و اخلاق وظیفه فقط به عنوان یک خود تعیین کننده درونی امکان پذیر است، زمانی که شخص به همه چیز موظف باشد، اما به هیچ کس. اگر اخلاق تکلیف در مورد دیگران اعمال شود، غیراخلاقی می شود و منجر به خشونت می شود.

فردی که حدود آزادی و مسئولیت خود را نمی شناسد خود را خارج از اخلاق می بیند. مسئولیتی که انسان با رهایی درونی از دنیا درک کرده و در زندگی سعی در تحقق آن دارد، اخلاق است. هر چه منطقه رفتار خودمختار (آزاد) گسترده تر باشد، منطقه مسئولیت گسترده تر است. و هر چه این حوزه گسترده تر باشد، شخص اخلاقی تر است (آزادتر = مسئولیت پذیرتر). جوامع سنتی دامنه آزادی را توسط گروه قومی خود محدود کردند، بعداً توسط نژاد، ملت، طبقه محدود شد. امروزه، خودتعیین اخلاقی به معنای تعیین حدود آزادی و مسئولیت بسیار گسترده‌تر است و در واقع به کل جهان تسری پیدا می‌کند.

ارزش شخصی یک شخص برای خود ارزشی نیست، در مقابل خود، بلکه بیانگر تمایل به شناخت خود، یافتن جایگاه خود در زندگی و انجام کاری است که هیچ کس جز شما نمی تواند انجام دهد. انسان نه تنها درگیر جهان است، نه تنها از آن آزاد است، بلکه در قبال آن، برای آینده اش نیز مسئول است، زیرا در آن زندگی می کند، در آن می آفریند، در دانش و دگرگونی آن مشارکت می کند. سنکا، در نامه‌های اخلاقی خود به لوسیلیوس، این ایده را در مورد درجه معنای ممکن در زندگی به عنوان یک الزام برای مفید بودن یک فرد برای هر چه بیشتر مردم بیان کرد. اگر این غیرممکن است، حداقل برای چند نفر. اگر این غیرممکن است، حداقل برای همسایگان خود. اگر حتی این غیر ممکن است، پس حداقل برای خودتان.

«اصل سنکا» به اندازه‌ای گسترده است که تقریباً هر نوع خودمختاری را که زندگی را توجیه می‌کند و به آن معنا می‌بخشد، اجرا می‌کند. زندگی "آماده" به انسان داده نشده است. به او فقط فرصت ها، چشم اندازهایی داده می شود که بر اساس آنها زندگی خود را می سازد. هیچ کس نمی تواند زندگی خود را برای او زندگی کند. و هرچه درک فرد از توانایی های خود و محدودیت های این توانایی ها واضح تر باشد، انتخاب او مسئولیت پذیرتر است، تجربه او از آزادی اراده اش حادتر می شود.

اخلاق و آزادی. اخلاق چیست؟ این سؤال نه تنها سؤال اولیه، بلکه اولین سؤال در اخلاق نیست. در طول تاریخ این علم که حدود دو و نیم هزار سال را در بر می گیرد، کانون اصلی علایق پژوهشی آن باقی مانده است. مکاتب و متفکران مختلف به این سوال پاسخ های متفاوتی می دهند. هیچ تعریف واحد و غیرقابل انکاری از اخلاق وجود ندارد که ارتباط مستقیمی با منحصر به فرد بودن این پدیده داشته باشد. تصادفی نیست که تأملات در مورد اخلاق، تصاویر متفاوتی از خود اخلاق است. اخلاق چیزی بیش از مجموعه ای از حقایق است که قابل تعمیم است. این به طور همزمان به عنوان یک وظیفه عمل می کند که در میان چیزهای دیگر، نیاز به تأمل نظری برای حل آن دارد. اخلاق فقط آن چیزی نیست که هست.

بلکه آن چیزی است که باید باشد. بنابراین، رابطه کافی بین اخلاق و اخلاق محدود به بازتاب و تبیین آن نیست. اخلاق نیز موظف است الگوی اخلاقی خود را ارائه دهد: فیلسوفان اخلاق از این نظر را می توان به معمارانی تشبیه کرد که وظیفه حرفه ای آنها طرح مسائل جدید است.

این تعاریف تا حد زیادی با دیدگاه های رایج در مورد اخلاق سازگار است. اخلاق در دو تفاوت به هم مرتبط، اما با این حال متفاوت ظاهر می شود: الف) به عنوان ویژگی یک فرد، مجموعه ای از صفات اخلاقی، فضایل، به عنوان مثال، راستگویی، صداقت، مهربانی. ب) به عنوان ویژگی روابط بین مردم، مجموعه ای از هنجارهای اخلاقی (تقاضا، دستورات، قوانین)، به عنوان مثال، "دروغ نگو"، "دزدی نکن"، "نکش".

آزادی یکی از مشکلات سنتی اخلاق است که در ارتباط با مسئله انتخاب اخلاقی، تعیین شرایطی که چنین انتخابی را ممکن می‌سازد (وجود گزینه‌ها)، درک دلایل انتخاب و فعالیت فرد در روند ساخت آن مورد دوم با مسئولیت فرد در قبال نتایج انتخابی خود همراه است.

در یک مفهوم عینی، یک انتخاب همیشه واقعیت جدیدی ایجاد می کند، دایره جدیدی از روابط اجتماعی که قبل از انجام آن وجود نداشتند. این روابط ممکن است برای افراد دیگر معنای مثبت یا منفی داشته باشد و ممکن است در خدمت منافع برخی افراد باشد یا تا حدی در خدمت منافع برخی افراد باشد نه منافع دیگران.

بر این اساس، مسئولیت اخلاقی ناشی از این واقعیت است که انتخاب بر منافع افراد دیگر تأثیر می گذارد، به تثبیت برخی روابط اجتماعی، بازتولید ارتباط متقابل اجتماعی (از جمله در مقیاس گسترده و مترقی) در صورت تعادل صحیح کمک می کند. ترکیبی از علایق مختلف پیدا می شود و یا بالعکس منجر به درگیری ها و تنش هایی می شود که تأثیر مخربی بر زندگی اجتماعی می گذارد.

در سطح فردی، انتخاب از نظر تأثیرگذاری بر رشد حوزه انگیزشی فرد نیز اهمیت دارد. اجرای آن و واکنش مردم به نتیجه عینی یک انتخاب تأثیر معکوس بر ماهیت انگیزه هایی دارد که در انجام این انتخاب نقش دارند. علاوه بر این، حتی یک نتیجه منفی به معنای عینی می تواند تأثیر مثبتی بر آگاهی اخلاقی یک فرد داشته باشد. به عنوان مثال، ظهور یک موقعیت درگیری در نتیجه یک انتخاب خاص می تواند به این واقعیت کمک کند که فرد شروع به تجزیه و تحلیل عمیق تر انگیزه های رفتار اخلاقی خود کند. اگر در نتیجه این امر حتی انگیزه های رفتاری را که باعث تعارض شده است کنار نگذارد، می تواند به نحوی آنها را اصلاح کند، ابزاری برای حل وضعیت تعارض بیابد، افراد دیگر را متقاعد کند که انگیزه های رفتار خود را تغییر دهند و غیره. بنابراین نتیجه یک انتخاب اخلاقی که از یک جهت و در برخی پارامترهای زمانی منفی است، ممکن است در مواردی در سایر پارامترهای زمانی مثبت باشد. همه اینها پیچیدگی باورنکردنی مسئله انتخاب اخلاقی و دشواری تعیین میزان مسئولیت یک فرد برای انجام آن را نشان می دهد. این شرایط باعث گسترش چشمگیر تصمیمات در مورد تعیین میزان آزادی و مسئولیت ارائه شده در اندیشه اخلاقی می شود. از مواردی که در آنها آزادی صرفاً یک توهم اعلام شده است (فلسفه رواقی)، تا مواردی که در آن فرد به معنای جهانی مسئولیت مطلق دارد، زیرا اعتقاد بر این است که انتخاب فردی او بر همه فرآیندهای در حال توسعه در جامعه تأثیر می گذارد، زیرا این واقعیت است که نمونه ای برای سایر افرادی می شود که راه زندگی خود را انتخاب می کنند (اگزیستانسیالیسم).

پایان کار -

این موضوع متعلق به بخش:

موضوع و کارکردهای اخلاق

موضوع و کارکردهای اخلاق.. رابطه بین مفاهیم اخلاق، اخلاق، اخلاق.. ماهیت و اشکال تاریخی اخلاق..

اگر به مطالب اضافی در مورد این موضوع نیاز دارید یا آنچه را که به دنبال آن بودید پیدا نکردید، توصیه می کنیم از جستجو در پایگاه داده آثار ما استفاده کنید:

با مطالب دریافتی چه خواهیم کرد:

اگر این مطالب برای شما مفید بود، می توانید آن را در صفحه خود در شبکه های اجتماعی ذخیره کنید:

تمامی موضوعات این بخش:

موضوع و کارکردهای اخلاق
اخلاق یک آموزه فلسفی است که موضوع آن اخلاق است و مشکل اصلی خیر و شر است. اخلاق پاسخ این سوال را می دهد که چگونه باید درست زندگی کرد. اخلاق عبارت است از: علم هنجاری مطالعه

ماهیت و اشکال تاریخی اخلاق
هر فرد در ابتدا دارای هر دو متضاد بود و هنوز هم دارد: فردگرایی و جمع گرایی. اولی منشأ بیولوژیکی دارد، دومی منشأ اجتماعی دارد که قبلاً در جنین وجود دارد.

ادایمونیسم، لذت گرایی، سخت گرایی، فایده گرایی
اودایمونیسم - معیار اصلی اخلاقی - جستجوی خوشبختی ارسطو، ولتر، هولباخ، دیدرو، مونتن، سنکا، رواقیون، اسپینوزا، توماس آکویناس، لذت گرایی اپیکور - لذت

ویژگی های بارز و ایده های اساسی اخلاق باستان
آموزه های اخلاقی یونان باستانپیش نیازهای اجتماعی فرهنگی برای اخلاق در یونان باستان گذاشتن مبانیدانش علمی

را می توان ویژگی خاص فرهنگ یونان باستان نامید. دیگر
سقراط و پیروانش

«پدر» اخلاق باستانی، سقراط (469-399 ق.م)، به معنایی اخلاق را مطلق می‌دانست و آن را پایه و اساس یک زندگی شایسته می‌دانست. دشواری بازسازی موقعیت اخلاقی شرکت
سختگیری اخلاق افلاطون

آموزه های افلاطون (427-347 قبل از میلاد) اولین تلاش برای نظام بخشیدن به اندیشه های اخلاقی تلقی می شود که توسط یک فیلسوف بر مبنای عینی-ایده آلیستی انجام شد. تفکیک اصول عقل گرایانه
اخلاق نیکوماخوس ارسطو

در آثار ارسطو (384-322 قبل از میلاد) اخلاق باستانی به بالاترین پیشرفت خود رسید، که اگر دانش آموز با انتخاب خدمت از معلم خود پیشی نمی گرفت، به سختی امکان پذیر بود.
اخلاق یونانی

اپیکور (341-270 قبل از میلاد)، بر اساس میراث سیرنائیک ها و دموکریتوس، اخلاق را "داروی روح" می دانست که به رهایی از رنج و یافتن تعادل درونی کمک می کند.
ویژگی های بارز اخلاق قرون وسطی آموزه اخلاقی انجیلی مسیحیت نوآوری های ملموسی را در تفسیر زندگی اخلاقی به ارمغان آورد: 1) در مقابلبه آرمان باستانی

حکیم، مسیحیت خطاب به افراد ساده است
اخلاق مسیحی

اخلاق قرون وسطی اخلاق را به عنوان پدیده ای غیرشخصی و فراشخصی نشان می داد. الزامات اخلاقی در آن به عنوان دستورات خداوند عمل می کند. به یاد بیاوریم دکالوگ - ده فرمان موسی: مطابق
اخلاق محمدی.

محمد بنیانگذار دین و تمدن مسلمانان است. اساس اخلاقی آن برنامه ایده خدای واحد است. به نظر او پیش نیاز و ضمانت فردی است
جهات اصلی جستجوهای اخلاقی در دوران رنسانس و مدرناندیشه اخلاقی

رنسانس.
در طول دوره رنسانس (قرن 14-16) در اروپا یک جهت گیری جهان بینی ژئومرکزی وجود داشت. فرهنگ با فرهنگ انسان محور جایگزین می شود. اصل سیستم سازی

اخلاق شخصی بی اسپینوزا
نگرش اصلی متفکران مدرن شامل اشتقاق اخلاق از طبیعت بود که غالباً تبدیل آن به دانش علمی طبیعی شد. میل به دادن اخلاق به عنوان یک علمی دقیق

اخلاق وظیفه و الزام قاطع آی. کانت
صورت بندی امر مقوله ای مشکل اصلی اخلاق آی. کانت مسئله آزادی انسان است. مشکل اصلی آن دوران بود. I. کانت برابری متقابل همه مردم را استنباط می کند

G.V.F. هگل درباره آزادی و اخلاق و قانون
اصل تاریخ گرایی، که G. W. F. هگل (1770-1831) به آن پایبند بود، به او این امکان را داد که از اخلاق اعتقاد درونی به یک نظریه اخلاق محور اجتماعی روی آورد. هگل عالی

جوهر انسان گرایانه نقد سرمایه داری در اخلاق مارکسیستی
در آلمان بود که از دهه 40 قرن نوزدهم، یک جهت ایدئولوژیک جدید شروع به شکل گیری کرد که متعاقباً تأثیر فوق العاده ای نه تنها بر طرز تفکر، بلکه در حوزه اجتماعی نیز داشت.

ایده هایی درباره آزادی و اصالت بودن در اگزیستانسیالیسم
اگزیستانسیالیسم («فلسفه هستی») این تز نظری را مطرح کرد: «ماهیت بر وجود مقدم است». در رابطه با وجود انسان این یعنی وجود دارد مسئله رابطه حقوق و اخلاق در فلسفه V.S. Solovyovدر او تدریس فلسفیدر حقوق V. S. Solovyov (1853-1900) بین قانون مثبت و قانون طبیعی تمایز قائل می شود. در عين حال طبيعي از وي تعبير مي شود

ایده کلی
pr

اخلاق کمک متقابل و انسان گرایی P.A. کروپوتکین
P. A. Kropotkin مجموعه ای کامل از آثار را نوشت که بعداً کتاب "کمک متقابل به عنوان یک عامل تکامل" را جمع آوری کرد. در آن او اصول اجتماعی خود را توسعه داد و اثبات کرد

مشکلات اخلاقی اصلی فعالیت قانونی (اتانازی، مجازات اعدام، شبیه سازی و غیره)
اصطلاح "اتانازی" از دو کلمه یونانی باستان گرفته شده است: thanatos - "مرگ" و eu - "خوب" که به معنای واقعی کلمه به عنوان "مرگ خوب، خوب" ترجمه می شود. در درک مدرن، این اصطلاح به معنای

آرمان ها و ارزش های اخلاقی
31. آرمان ها و ارزش های اخلاقی. ایده آل بالاترین ارزش است. بهترین حالت تکمیل شده یک پدیده خاص؛ نمونه ای از ویژگی ها و توانایی های شخصی؛ بالاترین اما

اخلاق به عنوان زیربنای فرهنگ حقوقی
اخلاق و قانون، نظام های تنظیمی ضروری، به هم پیوسته و متقابل هستند زندگی عمومی. آنها به دلیل نیاز به تضمین عملکرد جامعه از طریق هماهنگ کردن انواع مختلف به وجود می آیند

مشکل عدم خشونت و قانون
مفهوم خشونت نیز مانند خود کلمه، بدون شک بار عاطفی و اخلاقی منفی دارد. در بیشتر آموزه های اخلاقی فلسفی و دینی، خشونت با شر یکی می شود. آر

رابطه بین اهداف و وسایل در فعالیت حرفه ای یک وکیل
یک وکیل در انجام وظایف خود باید: الف) برای برآوردن نیازهای واقعی جامعه، در حد صلاحیت و وظایفی که پیش روی اوست، تلاش کند. کار برای کشور؛ ب) از نظر قانونی رعایت شود

آزادی به عنوان یک موضوع اخلاقی و قانونی
38. آزادی و مسئولیت: محتوای اخلاقی و بعد سیاسی و حقوقی. عدالت در جامعه درک می شودجنبه های مختلف

. این یک دسته از جنسیت اخلاقی است
وظیفه و وجدان. اخلاق سختگیری در حوزه فعالیت و روابط حقوقی

تکلیف مقوله ای از اخلاق است، به معنای نگرش فرد نسبت به جامعه و سایر افراد، که به صورت تعهد اخلاقی نسبت به آنها در شرایط خاص بیان می شود.
بدهی n

مفاهیم عدالت، صداقت، کرامت. عدالت و قانونمندی
عدالت در جامعه از جنبه های مختلف قابل درک است. این یک مقوله اخلاقی، سیاسی و حقوقی است. در اخلاق، عدالت مقوله ای است به معنای حالتی از امور که مورد توجه قرار می گیرد اخلاق علماخلاق علمی - در

علم مدرن
این مجموعه ای از قوانین رسمی منتشر شده است که نقض آن منجر به رسیدگی اداری می شود.

یک دانشمند باید اصول علم را رعایت کند
عدالت به عنوان یک نوع فعالیت دولتی که برای تأمین عدالت برای کسانی که حقوق و منافع آنها را تحت تأثیر قرار می دهد، بر اساس اصول حقوقی و اخلاقی استوار است. قانونی بودن

الزامات اخلاقی برای فعالیت یک قاضی
در هنر تقویت شده است. 10 قانون اساسی فدراسیون روسیهاصل تفکیک قوا و استقلال قوه قضائیه در کنار قوه مقننه و مجریه، هنجاری و عقیدتی ایجاد می کند.

اخلاق اقدامات تحقیقی
اقدامات تحقیقاتی که طی آن بازپرس شواهدی را به دست آورده و تأیید می کند، توسط قانون تنظیم می شود. معیار اخلاقی در هنجارهای آیین دادرسی کیفری بیان می کند

جوهر اخلاقی منشور اخلاقی برای دادستان ها
در میان شاخه های علم اخلاق، اخلاق حرفه ای متمایز می شود که مجموعه ای از قوانین رفتاری برای یک گروه اجتماعی خاص است که ماهیت اخلاقی روابط، شرایط را تضمین می کند.

اصول اخلاقی فعالیت یک وکیل
اصول و هنجارهای رفتار حرفه ای یک وکیل توسط منشور اخلاق حرفه ای وکیل (مصوب اولین کنگره همه روسی وکلای دادگستری در 31 ژانویه 2003) تنظیم می شود.

مبانی اخلاقی فعالیت یک سردفتر و یک وکیل شرکتی
سردفتر نیز مانند هر وکیل دیگری در اجرای الزام قانونی و اخلاقی عدالت به قانون تکیه می کند. در امور اسناد رسمی، اصل قانونی بودن عموماً به رسمیت شناخته شده است. حرفه ای

آداب معاشرت در فعالیت های حرفه ای وکیل
آداب و رسوم (فرانسوی «آداب - برچسب، برچسب) نظم رفتاری پایداری است که محتوای بیرونی اصول اخلاق را بیان می کند و متشکل از قواعد رفتار مؤدبانه در جامعه (آداب، لباس و غیره) است.