صفحه اصلی / به سلامتی شما / قتل آیینی در هرمیتاژ اپتینا در شب عید پاک سه راهب: هیرومونک واسیلی، راهبان تروفیم و فراپونت. اسکارلت ایستر عید پاک سال 1993 بود

قتل آیینی در هرمیتاژ اپتینا در شب عید پاک سه راهب: هیرومونک واسیلی، راهبان تروفیم و فراپونت. اسکارلت ایستر عید پاک سال 1993 بود

عید پاک در سال 1993 در 18 آوریل جشن گرفته شد. این دومین عید پاک در زندگی من بود. و هنگامی که در مراسم شبانه با شادی فریاد زدیم "به راستی او برخاسته است" ، حتی تصور اینکه چه اتفاقات وحشتناکی برای همیشه در تاریخ کلیسای ما خواهد ماند غیرممکن بود.

صبح دوشنبه در هفته مبارکسوار اتوبوس شدم و طبق معمول برای کار به مرکز منطقه ای همسایه رفتم. در شهر ما، تمام سازمان های ساخت و ساز پس از آن به وضعیت سقوط کرد مرگ بالینی. تنها سی کیلومتر دورتر از خانه امکان یافتن یک محل ساخت و ساز فعال وجود داشت که در آن به سنگ تراشی ها نیاز بود.

غروب با همان اتوبوس معمولی جیر به خانه برگشتم. ناگهان در خروجی شهر، یک ایست بازرسی واقعی ما را متوقف کرد: یک کامیون که مسیر را مسدود کرده بود، دو ماشین رسمی UAZ با چراغ های چشمک زن، افسران پلیس مسلح. اکنون بعید است چنین تصویری کسی را شگفت زده کند، اما در آن زمان برای استان ما منظره بی سابقه ای بود.

دو پلیس با جلیقه های ضد گلوله وارد سالن نیمه خالی شدند. یکی با مسلسل آماده، بلافاصله جلوی پاساژ ایستاد. دیگری به سرعت از کنار مسافران وحشت زده گذشت و صندلی های خالی را بررسی کرد. سپس به سمت من آمد و از من خواست که مدارکم را نشان دهم. خوب، به طور کلی، تعجب آور نیست که به من رسید. یک پسر بزرگ، یک ژاکت کار با کلاه، یک ریش کوتاه نشده، موهای بلند مشکی کلاه بافتنی. اگر قرار است مدارک کسی بررسی شود، اول این است.

و سپس من یک نوزاد هار بودم: در کیف من یک جلد "پرولاژ در آموزه ها" بود، در جیب سینه ژاکت من یک چین کوچک چوبی وجود داشت - ناجی، مادر خدا و سنت الکساندر نوسکی. من آن را در Optina Pustyn خریدم. من هر ماه به آنجا می رفتم، خوشبختانه پوستین تنها صد کیلومتر با ما فاصله دارد.

و به این ترتیب، وقتی پلیس از من مدارک خواست، چنین فکر روشنی در سرم پیچید، انگار صدای کسی را شنیدم: «به جای پاسپورت کیف تاشو خود را به او نشان بده. فقط تواضع بگو - اینم مدارکم برادر.» و این فکر آنقدر وسوسه انگیز بود که حتی دستم را به جیبم رساندم و به سختی جلوی آن را گرفتم.

او آن را همانطور که هست گفت - آنها می گویند، من پاسپورت ندارم، از سر کار به خانه می روم. پلیس سریع چند سوال ساده پرسید: چه نوع سازمانی، نام رئیس و مهندس ارشد، آدرس دفتر؟ و به نوعی بلافاصله برای من روشن شد که اگر من آن چیزی که می گویم نبودم، این اپرا من را در ده ثانیه تقسیم می کرد. اما من حقیقت را گفتم. پلیس به پاسخ های من گوش داد و دوباره فضای داخلی را بررسی کرد. سپس دستش را برای همسرش تکان داد و با او بیرون رفت. درها بسته شد و اتوبوس با صدای جیر جیر حرکت کرد.

اومد خونه حتی قبل از اینکه وقت کنم لباس‌هایم را در بیاورم، صدای پدرشوهرم را از اتاق شنیدم:

- ساشا، آیا می دانی که راهبان در اپتینا کشته شده اند؟

- چطور کشتي؟

- مردی با چاقو به من ضربه زد. سه. درست در عید پاک، بعد از خدمت. زود برو، در تلویزیون در این مورد صحبت می کنند.

یک ثانیه بعد، در حالی که من - با یک چکمه - قبلاً در کنار پدر شوهرم نشسته بودم و به گوینده برنامه خبری که در مورد فاجعه اپتینا اتفاق افتاده بود گوش می دادم.

و چند ثانیه بعد با وحشت به یاد آوردم که چگونه در اتوبوس شیطان به من گفته بود به جای پاسپورت یک نماد به پلیس نشان دهم. حتی نمی خواستم به این فکر کنم که اگر به او گوش می دادم چه اتفاقی می افتاد.

چند ماه بعد من یک بار دیگر به Optina Pustyn آمدم. ساخت برج ناقوس صومعه به تازگی آغاز شده بود. بنابراین، ناقوس های عظیمی روی ناقوس آویزان شدند که مستقیماً روی زمین زیر یک سایبان قرار داشتند. حدود نیم ساعت مانده به شروع خدمت. روی نیمکتی کنار ناقوس نشستم و شروع کردم به یادداشت نوشتن.

وقتی نام اقوام و دوستان درگذشته را نوشتم «درباره آرامش»، تصمیم گرفتم راهبان کشته شده در عید پاک را به یاد بیاورم. واضح است که در اینجا هر روز توسط کل صومعه بزرگداشت آنها برگزار می شود. اما با این حال تصمیم گرفتم نام آنها را نیز بنویسم.

او با دقت نوشت: «... هیرومونک واسیلی». تازه شروع به نوشتن "... راهب تروفیم" کرده بودم که ناگهان ضربه ای چنان شدید آمد که نزدیک بود از روی نیمکت بیفتم. نزدیک ناقوس بود که زنگ بزرگ برای خدمت زده شد. آیا می دانید وقتی صدای زنگ هفت تنی ناگهان در چهار متری شما به صدا در می آید چه احساسی دارید؟ بنابراین تا آن زمان نمی دانستم.

آرام آرام به خودم آمدم و یادم آمد که چرا اینجا نشسته ام و چه کار می کنم. یادداشت و خودکارم را برداشتم و به نوشتن ادامه دادم: «... راهب فراپونت». و سپس - ضربه دوم. دوباره نزدیک بود از روی نیمکت بیفتم روی زمین.

و تنها پس از مدتی به آنها رسید: آنها در اینجا، در این ناقوس، تروفیم و فراپونت کشته شدند. و بعد متوجه شدم که چقدر همه چیز اینجا در Optina نزدیک است. نیمکت - به ناقوس، گذشته - به حال، زمین - به بهشت.

امروز سالگرد مرگ عادلانه راهبان کشته شده Optina است. هنوز رسمیت رسمی آنها صورت نگرفته است. اما سال هاست که هزاران و هزاران نفر برای عبادت قبورشان آمده اند. اکنون کلیسایی زیبا بر فراز آنها ساخته شده است. و من در این مکان سه تپه خاک تازه با صلیب های چوبی را به یاد دارم.

شهیدان مقدس هیرومونک واسیلی، راهب فراپونت و راهب تروفیم، برای ما از خدا دعا کنید.

برادران کشته شده در عید پاک 1993 گشت 3 بعدی صومعه اسکیت معابد برای زائران طرح صومعه و صومعه محل اسکان خطبه های دعا کتاب کتابخانه کتاب ها، مقالات نت انتشارات گالری صوتی کتاب های صوتی سرودهای خطبه ها دعاها گالری ویدیو گالری عکس

کتاب جدید

در انتشارات صومعه ما منتشر شده است کتاب جدید"زندگی شهید روحانی ونیامین (کازان)، متروپولیتن پتروگراد و گدوف، و کسانی مانند او که از شهید ارجمند سرگیوس (شین)، شهیدان یوری نوویتسکی و جان کوشاروف رنج بردند. » .

در کتاب جدید ارشماندریت دمشقی (اورلوفسکی) شاهنامه‌نویس مشهور روسی، زندگی متروپولیتن ونیامین (کازان) پتروگراد - یکی از اولین شهدای مقدس که در جریان آزار و اذیتی که آغاز شد با روح و وجدان خود گناه نکردند، به خواننده پیشنهاد می‌شود. و جان خود را برای مسیح و کلیسای او دادند.

همه آموزش ها →

اپتینا
کتاب ها

اپتینسکی
تعطیلات

سومین کشف سر پیشرو و باپتیست خداوند جان (حدود 850)

جدول خدمات الهی

ژوئن ← →

دوشنبهسه شنبهچهارشنبهپنج شنبهجمعهنشستخورشید
1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

جدیدترین آلبوم عکس

خدمات الهی در حیاط مسکو صومعه اپتینا

ویدئو

گفتگوی معنوی با زائران

همه ویدیوها →

صفحه ای اختصاص داده شده به برادران اپتینا که در عید پاک 1993 کشته شدند: هیرومونک واسیلی، راهبان تروفیم و فراپونت

سال‌هاست که در صومعه اپتینا پوستین، برادران مقتول - هیرومونک واسیلی (روسلیاکوف)، راهب تروفیم (تاتارنیکوف) و راهب فراپونت (پوشکارف) - هر روز در مراسم عبادت الهی گرامی داشته می‌شوند. زائران بی شماری از همه جا می آیند تا قبور مطهر خود را زیارت کنند و در رفع نیازهای معنوی و روزمره کمک های کریمانه طلب کنند.

در این مدت، شهرت راهبان مقتول نه تنها در سراسر روسیه، بلکه بسیار فراتر از مرزهای آن گسترش یافت. خداوند برگزیدگان خود را که جان خود را در راه نام مقدس او فدا کردند، تجلیل می کند.

خبر شهادت سه راهب اپتینا به دست یک شیطان پرست در عید پاک 1993، مانند رعد آسمانی، زندگی عادی روزمره را درنوردید و روح و قلب انسان ها را شوکه کرد.



نمای 3 بعدی داخلی کلیسا

اندکی پس از مرگ برادران، تلگرافی برای پدر نایب السلطنه فرستاده شد:

مسیح برخاست! من شادی عید پاک را با شما و برادران صومعه به اشتراک می گذارم! من نیز همراه با شما در غم مرگ غم انگیز سه نفر از ساکنان Optina Pustyn شریک هستم. برای شادی روحشان دعا می کنم. من ایمان دارم که خداوند، که آنها را در اولین روز رستاخیز مقدس مسیح از طریق شهادت فراخواند، آنها را در عید پاک ابدی در روزهای غیر عصر پادشاهی خود شرکت خواهد کرد.

قلب من با شما و برادرانم است.

پاتریارک الکسی دوم

برادران و خواهران خواهشمند است اطلاعات مربوط به موارد کمک معجزه آسا را ​​از طریق دعای برادران مقتول به آدرس زیر برای ما ارسال نمایید: جالب ترین آنها در وب سایت منتشر خواهد شد.

قتل سه راهب در Optina Pustina در عید پاک 1993. عرفان روز عید پاک..

شاید شما خواننده عزیز کتاب "عید پاک سرخ" نینا پاولوا یا حتی مقاله "سه لبخند" اثر گئورگی گوپالو را خوانده باشید، به هر حال، من می خواهم چیزی را به شما بگویم، آنچه را که در مورد قتل سه راهب می دانم را به تفصیل به شما بگویم. صومعه Optina Pustyn
هنگامی که این قتل در 18 آوریل 1993 اتفاق افتاد، من هنوز در کشتی بودم، در اولین سفرم به عنوان ملوان در یک کشتی ترال کار کردم. در پایان آوریل از پرواز به کالینینگراد بازگشتیم و به زودی از این جنایت وحشتناک مطلع شدم. این واقعیت من را بی تفاوت نگذاشت، مرا شوکه کرد و تا ته دلم تکان داد. در جولای همان سال به بلغارستان رفتم و با زن روشن بین وانگا ملاقات کردم و در راه بازگشت از قطار صوفیه-مسکو در کالوگا پیاده شدم و برای آن روز به اپتینا پوستین آمدم. قبرهای تازه راهب تروفیم، راهب فراپونت و هیرومونک واسیلی را دیدم. سپس در اکتبر 1993 از کالینینگراد به Optina Pustyn آمدم. در صومعه به عنوان یک کارگر ساده شغلی پیدا کردم، ثبت نام موقت گرفتم و با همه زائران و کارگران دیگر در کلیسای سنت زندگی کردم. هیلاریون در صومعه تا فوریه 1994.

باید گفت که صومعه Optina Pustyn در درجه اول منحصر به فرد است زیرا توسط دزد توبه کننده Opta ساخته شده است. چه بر سر روح قاتل اپتا آمده است؟ چه واقعه عرفانی و متافیزیکی در روح او رخ داده است؟ چرا از جنایات خود پشیمان می شود و زندگی زاهدانه ای را آغاز می کند و صومعه ای را تأسیس می کند؟ ما از آن خبر نداریم و هرگز نخواهیم دانست. با این حال، بخشی از معنویت اصیل عرفانی خالق آن به طور نامرئی در صومعه وجود دارد.
تعداد کمی از مردم می دانند که در صومعه Optina Pustyn قبل از انقلاب 1917، یک حادثه منحصر به فرد رخ داد: یک دانش آموز دیوانه کاملاً برهنه در طول مراسم شب وارد کلیسای Vvedensky شد. او از یک در کناری کاملاً برهنه وارد معبد شد. همه جا خوردند. یک دانش آموز برهنه وارد محوطه محراب شد. او پرید و روی محراب ایستاد، پاها و دست هایش را به طرفین باز کرد، مانند نقاشی معروف لئوناردو داوینچی... تصویر را تصور کنید. مردی برهنه در محراب مقابل مؤمنان ایستاده است. این هتک حرمت و هتک حرمت، توهین به احساسات مؤمنان است. مدت زیادی اینطوری ایستاد. دانش آموز از محراب بیرون کشیده شد و دستگیر شد. محراب دوباره تقدیس شد. این مورد بود.
پس از استقرار در صومعه در اکتبر 1993، شروع به انجام تحقیقات خود در مورد قتل سه راهب - راهبان تروفیم و فراپونت و هیرومونک واسیلی کردم. در کوزلسک، خانه‌ای را پیدا کردم که عمه نیکولای، آورینا در آن زندگی می‌کرد و پلیس قاتل را در خواب یافت.
پس از قتل در Optina Pustyn، Averin 32 ساله به داخل جنگل هجوم برد و به کلبه جنگلبان رفت. او هیجان زده بود و رفتار پرخاشگرانه ای داشت، با یک تفنگ ساچمه ای اره شده به زمین شلیک کرد، خواستار لباس شد و در ازای آن چند فشنگ گذاشت. خودش به جنگلبان گفت که سه راهب را کشته است. از جنگلبان به شهر سووروف رفت، خانه ای را در آنجا دزدید، چند آینه دزدید، آنها را فروخت، سپس به کالوگا رسید و شبانه به کوزلسک رفت. در کوزلسک صبح زود به خانه عمه اش آمد و به رختخواب رفت. او قصد خودکشی و پایان دادن به زندگی خود را داشت.
جنگلبان ماجرا را به پلیس گزارش داد. رئیس اداره امور داخلی ناحیه کوزلسکی، سرهنگ ن. زوبوف، و دو معاونش، کاپیتان‌های N. Gunko و Yu Sidorchuk، یک پرتره شفاهی ترسیم کردند، از این پرتره برای شناسایی Averin استفاده کردند و یک کمین ایجاد کردند. یک ساعت 24 ساعته در خانه اش در روستای ولکنسک.
وقتی آورین به خواب رفت، عمه ورا بسیار ترسیده بود و تاتیانا ایلینیچنا آورینا، مادر قاتل را در ولکنسک صدا کرد. بلافاصله پس از این تماس، پلیس در خانه او بود. آنها نیکلای آورین را در خواب یافتند و او را دستگیر کردند.
آورین گفت: "هیچ خدایی نیست که همه چیز را کنترل کند، من مجبور شدم دو نفر را بکشم."
آنچه در مورد او آموختم این است: نیکولای نیکولایویچ آورین در 13 ژوئن 1951 متولد شد. از کودکی به موسیقی گرایش داشت و در کلاس آکاردئون از مدرسه موسیقی فارغ التحصیل شد و به خوبی گیتار می نواخت. او شخصیت مهربانی داشت، عاشق شوخی بود و دوستان زیادی داشت. در سال ۱۳۵۹ به ارتش فراخوانده شد و به افغانستان اعزام شد. او خمپاره انداز یک گروهان شناسایی بود. او در افغانستان چندین بار در شرایطی قرار گرفت که در آستانه مرگ بود. یک بار او نزدیک بود توسط خلبانان هلیکوپترش کشته شود، که به اشتباه گروه خود را با دوشمان اشتباه گرفتند. یک نفر خدا را شکر توانست به موقع یک شراره شلیک کند. یک روز، اطلاعات نادرست گزارش دادند که با گروه بزرگی از دوشمان برخورد کردند. آنها حیله گری نظامی نشان دادند - آنها از سنگ به سنگ می دویدند و آتش گروه زیادی از مبارزان را تقلید می کردند. ارواح ایمان آوردند و حمله نکردند. کسی که با او بود کشته نشد. نیکلای آورین از افغانستان یک فرد متفاوت آمد، او هم در خارج و هم در داخل تغییر کرد. موهایش ریخت و ریش در آورد. او در زندگی شخصی بدشانس بود. در ابتدا به عنوان یک پدر به عنوان یک راننده مشغول به کار شد. سپس یک جای خالی در یک باشگاه محلی ایجاد شد و برای گرفتن این سمت، او وارد کالج فیلم و مکانیک در کالوگا شد. در آنجا به خدا می اندیشد، زندگی زاهدانه ای دارد، شروع به شنیدن صداها می کند و ادبیات مختلف مذهبی می خواند. او حتی در کالوگا با انجیل قدم می زند و سعی می کند کلام خدا را موعظه کند. او به اپتینا پوستین آمد، اما درک متقابلی در بین راهبان پیدا نکرد. آورین در سال 1367 از مدرسه فنی فارغ التحصیل شد و به روستای زادگاهش بازگشت. او برای خواب شروع به نوشیدن می کند و صداهایی را که او را مسخره می کند خاموش می کند. و سپس تصمیم گرفت که این خداوند است که او را مسخره می کند و او را مجازات می کند. شیطان همه چیز را کنترل می کند و نیکی می کند و خداوند با صداهایش او را عذاب می دهد. او به جادو علاقه دارد و کتاب های مختلفی در این زمینه می خواند. سعی می کند قلب را متوقف کند. او تصمیم می گیرد به مسکو به موسسه روانشناسی گانوشکین برود. آورین یک ماه آنجا ماند، او را در آنجا نفهمیدند، او به دروغ گفت که صداها گذشته است و به خانه بازگشت. در سال 1991، حادثه ای در عید پاک رخ داد. او و دوستانش تصمیم گرفتند مشروب بخورند. آورین و یکی از دوستانش به سراغ زنی 45 ساله رفتند که مهتاب می فروخت. وقتی به خانه اش آمدند، معلوم شد که معشوقش آنجاست. دعوا شد. این زن در مورد اقدام به تجاوز به پلیس بیانیه ای نوشت. دوست او زندانی شد و نیکولای آورین 10 ماه را در بیمارستان روانی در شهر کالوگا گذراند. او از بیمارستان روانی مرخص شد. گفت صداها گذشته است. اما این درست نبود.
صداها به او می گفتند که خدا از او انتقام می گیرد. او از بی خوابی و کابوس رنج می برد. می گفت اگر خداوند به شکل یک مرد در برابر او ظاهر می شد، تمام گیره مسلسلش را در او خالی می کرد. او آماده می شود تا از خدا انتقام بگیرد، تا کشیش ها را به عنوان بندگان خدا بکشد. آورین به درون خود می رود و برای خودکشی آماده می شود. در سال 1993، در پنجشنبه بزرگ، او با یک تفنگ ساچمه ای اره شده به Optina Pustyn می آید، اما Averin شلیک نکرد - او برای بچه ها متاسف شد. در عید پاک می خواستم در صفوف مذهبی تیراندازی کنم، اما نتوانستم. می خواست برود، اما صدایی به شدت به او گفت: «تو آدم ترسو نیستی!» و سپس در صومعه ماند و شروع به انتظار برای لحظه ای مناسب کرد. پشت انبوهی از آجرها پنهان شد. سرما باعث شد دندان هایش درد بگیرد و دوباره می خواست برود. ناگهان زنگی به صدا درآمد...

در نوامبر 1993، دادگاه نیکولای آورین برای چند روز در کالوگا برگزار شد. در جلسات درخواست مرخصی دادم و به کالوگا رفتم. از آنجایی که معاینه پزشکی قانونی نیکولای آورین را مجنون روانی اعلام کرد، دادگاه بدون حضور وی برگزار شد. مواد دادگاه کالوگا در بایگانی است. من چندین بار برای بازدید از آنها به روستای ولکنسک رفتم و چیزهای زیادی در مورد زندگی نیکولای آورین آموختم.
خود آورین، بدون دستیار، قتل را آماده کرد و چندین سال تحت تأثیر "صداهای" بود. زندگی پس از مرگ. او تصمیم گرفت که شیطان بر جهان حکومت می کند و خداوند او را مسخره می کند و از او انتقام می گیرد، سپس تصمیم گرفت از خدا انتقام بگیرد. یک روز او برهنه در اطراف روستا دوید و کفر گفت و انجیل را با تبر خرد کرد. او یک تفنگ ساچمه ای اره شده آماده کرد و در کارگاه مزرعه جمعی یک شمشیر ساخت و سه شش را بر روی آن زد. نیکولای آورین تمام شب سرد عید پاک را در صومعه پنهان کرد. در مراسم مذهبی می خواست با تفنگ ساچمه ای اره شده به مردم شلیک کند، اما نظرش تغییر کرد. از آنجایی که او فقط قرار بود راهبان را بکشد، صدا گفت: راهبان دشمنان شیطان هستند. دندان هایش را از سرما به هم می کوبید و پشت انبوه آجرهایی که برای ساختن برج ناقوس آورده بودند پنهان شد. ساعت شش صبح اولین صداهای زنگ او را از گیجی بیرون آورد. انگار موجود اهریمنی دیگری او را تسخیر کرده بود. راهبان تروفیم و فراپونت در ناقوس بودند و زنگ ها را به صدا در می آوردند و پشت به یکدیگر ایستاده بودند. آنها متوجه قاتل نشدند که او دوید و شمشیر خود را ابتدا به پشت یکی و سپس راهب دوم فرو برد.
سپس آورین در مصاحبه با خبرنگاران گفت: "من بیمار و منزجر بودم، اما این کار را کردم." پس از سلاخی راهبان روی سکو، ناقوس، با عجله به سمت دیوار صومعه دوید. در حین دویدن مورد توجه زائران زن قرار گرفت. در این هنگام هیرومونک واسیلی از سلول خود بیرون آمد و این را شنید زنگ زدنناگهان متوقف شد Averin گفت که او نمی خواهد کسی دیگر را بکشد ... آنها ناگهان روبرو شدند - Hieromonk Vasily و شیطان پرست Averin.
هیرومونک واسیلی در جاده خود ایستاد و پرسید: "چه اتفاقی افتاده است؟" در پاسخ، آورین او را با شمشیر سوراخ کرد. دوید جلوتر، از روی حصار پرید، شمشیر را با سه شش ناک اوت انداخت، بلند شد و طاووس سیاه دزدیده شده را پرت کرد.
هیرومونک واسیلی تا حد مرگ خونریزی کرد و در آمبولانس در راه بیمارستان کوزلسک درگذشت. آمبولانس فقط جسد او را به بیمارستان آورد، اما روحش قبلاً پرواز کرده بود.
به گفته ساکنان محلی، یک روز قبل از قتل، ظهور مریم مقدس بر ساختمان بیمارستان کوزلسک وجود داشت.
فکر کردم چرا جلوی او را نگرفتند؟ حالا اگر پدر واسیلی حتی یک دقیقه در سلولش می ماند، زنده می ماند. اما گذشته را نمی توان تغییر داد و حال و هوای فرعی و ذره «بخواهد» را تحمل نمی کند. اتفاقی که افتاد، باید می افتاد. هیچ چیز در صومعه بدون برکت اتفاق نمی افتد.
هیچ چیز روی زمین بدون اثری نمی گذرد و این قتل راهبان قربانی غیبی سه گانه غیر قابل درک بود.
این از بالا تصمیم گرفته شد. همانطور که مسیح با دو دزد مصلوب شد، قربانی سه گانه نیز در عید پاک در سال 1993 تقدیم شد. زندگی سه راهب در محراب بود.
سپس به Optina Pustyn نیز آمدم، به Volkonsk رفتم و با والدین Averin ملاقات کردم. اکنون او تحت درمان اجباری در یک بیمارستان روانی در شهر سوخینیچی یا کالوگا است. مادرش دلش برایش می سوزد و گاهی می آید و بسته های غذا تحویل می دهد. آورین به او گفت که در ابتدا به جای صداها، زنگ ها با صدایی کر کننده در سر او به صدا درآمدند.

در سال 2013، من از کلیسای ارتدکس روسیه به سازمان‌دهی شده سفر کردم سفر زیارتیبه اسرائیل برای عید پاک ارتدکس. متأسفانه، من به کلیسای مقبره مقدس نرسیدم. پلیس اسرائیل به من و بسیاری دیگر از زائران اجازه ورود نداد. با زائران متعددی ملاقات کردم آتش مقدسبیرون از دیوارهای شهر قدیمی در نزدیکی دروازه یافا. سپس به کوه زیتون رفتم و یک قطعه نسبتاً بزرگ ماسه سنگ قرمز توجهم را جلب کرد. آن را به یاد زیارت با خود به خانه آوردم. یک روز صبح خواب واضحی دیدم: هیرومونک واسیلی در مقابل من ایستاده بود که گویی در لباس سیاه راهب زنده است. او به من گفت: «به اپتینو برو، اعتراف کن، استون را نزد پدر ایلیودور برسان».
عرفان! اما چنین رویاهای غیر معمول تصادفی نیستند.
سنگ اورشلیم را در یک جعبه چوبی مخصوص قرار دادم، آن را امضا کردم و به Optina Pustyn آوردم. در صومعه، پس از مراسم شب، به هیرومونک ایلیودور نزدیک شدم و داستانم را به او گفتم. جعبه سنگ را به او دادم. پدر ایلیودور نیز به من توصیه کرد که همه اینها را به فرمانده صومعه، پدر تیخون، بگویم، زیرا او داستان های غیرداستانی مشابهی را جمع آوری می کند.
پدر ایلیودور سنگ کوه الئون را به عنوان زیارتگاه بوسید و آن را به کارگران بخش خود داد تا به آن احترام بگذارند. در اعتراف، این داستان را برای پدر تیخون تعریف کردم. او تعجب کرد، اما با آرامش به داستان من گوش داد. دوباره از من پرسید:
- می خواستی سنگ را برای خودت نگه داری؟
- بله، تا زمانی که این خواب را دیدم.
- روشن
من به ولکنسک رفتم و یک بار دیگر با تاتیانا ایلینیچنا آورینا ملاقات کردم. عمه و پدر آورین در آن زمان مرده بودند. مادر آورین هنوز به دیدن پسرش در بیمارستان روانی می رود، بسته ها را تحویل می دهد و امیدوار است که او روزی مرخص شود...

بعد از اپتینا پوستین به مسکو رفتم و به معبد فرود روح القدس در قبرستان لازارفسکویه رفتم. از جمله چیزهای دیگر مرتاضان ارتدکس، چکمه هایی با خون پدر واسیلی در آنجا نگهداری می شود. من دعا کردم و نمادی از مادر خدا کازان را در معبد خریدم که هیرومونک واسیلی آن را دوست داشت و به آن احترام می گذاشت. او در دفتر خاطرات خود نوشت:
17 اکتبر 1988 به صومعه آمد. بزرگوار پدر ما آمبروز، از خدا برای من دعا کنید!
17 نوامبر 1988 نماد کازان مادر خداو نماد سنت آمبروز مر تراوش کرد. مادر خدا ما را تقویت کن! پیر مقدس، برای صومعه شفاعت کن!

"چطور عشق بیشتر، روح بیشتر رنج می برد. چگونه عشق کامل تر، دانش کامل تر هر چه محبت شعله ورتر باشد، نماز آتش سوزی تر است. هر چه عشق کامل تر باشد، زندگی مقدس تر است." سیلوان پیر.
"هیچ چیز نمی تواند شما را از عشق ورزی به خدا باز دارد تا در روح و جسم خود آرامش داشته باشید، باید همه را همانطور که خود را دوست دارید، دوست داشته باشید و هر ساعت آماده مرگ باشید."
هیرومونک واسیلی
«وقتی سرمای شدید مرا گرفت، با شدت بیشتری شروع به خواندن دعای خود خواهم کرد و به زودی کاملاً گرم خواهم شد اگر گرسنگی بر من غلبه کند، بیشتر شروع به صدا زدن نام عیسی مسیح خواهم کرد و فراموش خواهم کرد که من وقتی مریض می شوم، درد در پشت و پاهایم شروع می شود توهین و عصبانیت می گذرد و همه چیز را فراموش می کنم.»
داستان های صادقانه یک سرگردان برای پدر معنوی خود.

ایگور روسلیاکوف، روزنامه نگار، ورزشکار - استاد ورزش، قهرمان واترپلو اروپا، شاگرد روحانی پیر جان کرستیانکین - هیرومونک واسیلی از صومعه اپتینا پوستین.
وقتی اهل محله Optina Metochion در مسکو از او سوالی پرسیدند: "پدر، آیا آرزوی گرامی داری؟"
او پاسخ داد: "بله" من دوست دارم در عید پاک با زنگ ها بمیرم.
از کتاب «عید پاک»: مدخلی از خاطرات او: «14-19 آوریل 1988» پنج بازی روزه را از روی تجربه آموختم: زانوهایم از روزه گرفتن ضعیف شده بود پروردگارا، حفظ کن و حفظ کن!»
راه معنوی را برگزیدگان انتخاب می کنند. اینها تعداد کمی هستند، اما دنیای ما هنوز بر آنها استوار است. این ایگور روسلیاکوف - هیرومونک واسیلی بود. روح و دنیای درونی غنی او وقف خدمت به کلیسای ارتدکس و مسیح بود.
اشعار زیبا:
"من در حلقه دوستان مست ننشستم،
من روبتسوف و بلوک را برای آنها نخواندم.
غمگین شدم و با غمم
تنها کنار نمادها نشستم"
و بیشتر از خاطرات او:
نیروهای تاریک با ما خشمگین هستند، زیرا ما با نزدیک شدن به خدا، آنها را محکوم می کنیم، بنابراین، فردی که بی خودی نیکی می کند، خشم و تحقیر افراد رذل را برمی انگیزد.
هگومن ملچیسیدک گفت: «پدر واسیلی در آن شب پیش‌بینی خاصی داشت، او تنها یکی از برادران بود که نماد رستاخیز مسیح را حمل می‌کرد و در زمان مراسم عید پاک او تنها کسی بود که لباس به تن داشتیم. لباس قرمز (همه با لباس سفید بودیم)، چون در حال اجرای پروسکومدیا بود که به او نزدیک شدم و گفتم: «برادر! مسیح برخاست!" - او به لباس قرمز خود نگاه کرد و به من پاسخ داد:
"و من قبلاً برخاستم" انگار شوخی کنم، اما این عبارت او نبوی شد..." هیرومونک واسیلی در سن مسیح بود، در 23 دسامبر 1993، او 33 ساله می شد...

دوشنبه روشن، 17 آوریل 2017 - اولین روز پس از عید پاک، ساعت 06:00، پشت لپ تاپم نشستم و بلافاصله شروع به تایپ کردم. با کلماتی در سرم از خواب بیدار شدم: "تاریکی ها انرژی تو را گرفته اند، نمی توانی بنوشی."
عرفان! شما نمی توانید به این معنی که نمی توانید.
حالم بد شد انگشتان دست راستم بی حس هستند - اشاره، وسط و شست. با این انگشتان من علامت صلیب را می سازم. گلو و سرم درد می کند. مدت زیادی مالیدم دست راستتا زمانی که انگشتان شروع به خم شدن عادی کردند.
در عید پاک یک گردهمایی مجدد فارغ التحصیلان در یک کافه و یک شب آهنگ های بارد برگزار شد ... آنجا سرگرم کننده بود. آرام بودم، نوشیدنی و حتی کمی زیاده روی کردم. اکنون ضربه ای به سلامتی ام وارد شده است. بلند شدم، لباس پوشیدم، دویدم تا ورزش کنم، در معدن شیرجه زدم، دویدم، دوش گرفتم و شروع به کار روی این مقاله کردم، زیرا شما باید همیشه آماده باشید تا با ضربه ای سبک به یک ضربه تاریک پاسخ دهید. ضربات شیاطین نباید بدون عواقب باقی بماند. جنایت باید مجازات داشته باشد. تهدید اعتصاب سبک و مجازات اجتناب ناپذیر شما را از ارواح تاریک ترساند. «دزد باید به زندان برود» جرم نباید بدون مجازات بماند وگرنه فکر می‌کنند هر کاری می‌خواهند می‌کنند.
این تجربه معنوی من است. و من سعی می کنم به او خیانت نکنم.

رستاخیز درخشان مسیح، عید پاک شادترین و عرفانی ترین روز سال است!
بسیاری از افراد مقدس در عید پاک مردند و رنج بدن را بر روی زمین گناه آلود ترک کردند و به ملکوت بهشت ​​رفتند. و به ویژه تعجب آور است که نه تنها قدیسان مسیحی به عید پاک می روند، بلکه حتی مقدسین غیر مسیحی - مانند قدیس هندی سای بابا و سایر مقدسین. خداوند چقدر بزرگ است! این روز بزرگ و شاد به طرز باورنکردنی و غیرقابل توضیحی عرفانی است!
این روز بزرگترین رویداد با اهمیت کیهانی است - رستاخیز مسیح، تولد دوباره و آغاز یک زندگی جدید! روز شادی کیهانی و زمینی و نه تنها انسانی، بلکه فرشته ای، فرشته ای و الهی! این مقدس برای همه است مردم روشنروز بزرگ خشم ناتوان و دندان قروچه را در میان نیروهای تاریک شیطانی روی زمین برمی انگیزد.
ما نمی دانیم و چیز زیادی نمی دانیم، ایمان کورکورانه، ترس، تعصب، خرافات در این زمینه دانش وجود دارد.
کلمات جاودانه ترانه ویکتور تسوی را به خاطر بسپارید: "هر کجا که هستید، هر کاری که می کنید، بین زمین و آسمان جنگ است."
ویکتور تسوی می دانست که جنگ بین نیروهای روشن و تاریک روی زمین، بین فرشتگان و شیاطین ادامه دارد و ادامه خواهد داشت.
در یکی از کتاب‌های آموزش اخلاق زندگی «برگ‌های باغ موریا» عبارت‌های زیر آمده است:
"فرزندان من، متوجه نشوید که در اطراف شما چه جنگی در حال وقوع است."
دین مبتنی بر کتاب مقدس، این جنگ را تأیید می کند، اما به طور نمادین، مبهم و غیر مشخص از نبرد دیرینه خدا و شیطان، نبرد نیروهای روشنایی و تاریکی روی زمین صحبت می کند. اما ما غرق در نگرانی ها و مشکلات زندگی زمینی و دنیای کوچکمان هستیم.
همینطور بود، همینطور هست و همینطور خواهد بود.
فقط افراد برگزیده و فداکار قادر به کشف حقیقت در مورد این جنگ مافوق جهان هستند، چنین برگزیده ای هنرمند هیرونیموس بوش بود، چنین پیامبری دانته، نویسنده "کمدی الهی"، امانوئل سوئدنبورگ و نویسنده معاصر ما بود. "رز جهان" دانیل آندریف.
اگر می‌خواهید در این مورد بیشتر بدانید، این کتاب‌ها، به‌خصوص «رز جهان» فصل 3 «مفهوم اصلی» قسمت 2 «منشاء شر - قوانین جهان - کارما» را دوباره بخوانید.

با این حال، "رز جهان"، این کتاب بزرگ - مکاشفه معنوی زمان ما، نیاز به به روز رسانی و تنظیم مداوم، مطابق با وضعیت امور در واقعیت ماوراء الطبیعه متافیزیکی، که هنوز برای ذهن ما غیرقابل دسترس است، دارد. من از مکاشفات معنوی مشابهی در میان معاصران اطلاعی ندارم.
علاوه بر همه جنگ‌های روی زمین، یک جنگ فراموش نشدنی خیر و شر بوده، هست و خواهد بود. ما در این مورد اطلاعات کمی داریم، اما باید بدانیم، زیرا در این مورد نمی دانیم چه کار می کنیم، می توانیم ناخواسته همدستان نیروهای شر و نابودی روی زمین در دنیای ظریف شویم.
هر کجا که بودید، هر کاری که کردید، به هر آنچه فکر کردید و برای آن تلاش کردید، جنگ بود، هست و خواهد بود. این حرف ها خود به خود به من رسید. طرف کی هستی؟ در این جنگ غیرممکن است که از نظر خودخواهانه بی طرف و بی تفاوت بمانیم.
خانه من در لبه است، و من چیزی نمی دانم - این بهانه ای برای تنبلی، بزدلی و بی تفاوتی بی تفاوت نیست.
وقتی شخصی در دفاع از خود می گوید: من به دستور رهبری خود عمل کردم - این نمی تواند بهانه ای برای جنایات شخصی باشد.
انسان همیشه با یک انتخاب روبروست. او بسته به اینکه همیشه مسئول اعمال یا عدم عمل خود است وضعیت زندگی. از قدیم گفته اند که جهل انسان را از مسئولیت اعمال و اعمال برکنار نمی کند.
در نبرد معنوی برای روح یک فرد، نیروهای نور و تاریکی شکست هایی دارند، اما پیروزی هایی نیز وجود دارد!
فرد به راحتی قابل پیشنهاد است. افکار و احساسات روشن و مهربان را به خود و اطرافیانتان القا کنید.
ما بیش از حد غرق در امور زمینی خود هستیم و تقریباً هیچ چیز در مورد رمز و راز نبرد نمی دانیم. این معرفت معنوی را فقط افراد روحانی می توانند قبول کنند. اما می توانند حجاب را هم کمی بلند کنند. ما یک چیز را به یقین می دانیم: جنگ خیر و شر به طور آشکار و نامرئی برای هزاران سال بر روی زمین بوده است، اکنون ادامه دارد و ادامه خواهد داشت و میدان نبرد، مانند گذشته، ناقل معنویت است. هر فرد و کل بشریت، قلب شما، آگاهی و ناخودآگاه شما، جهان بینی و نگرش شما نسبت به خود و مردم.
یک بی عدالتی وحشتناک - یک جنایت پنهان - قتل سه راهب صومعه Optina Pustyn در عید پاک در 18 آوریل 1993 این حقیقت را تأیید می کند.
در پایان مقاله خطوطی از کتاب "چهره های آگنی یوگا" 1972، بند 442 نقل می کنم:
«ناهنجاری های روانی افرادی هستند که حجاب را برداشته و دست زده اند دنیای ظریف، اما نتوانستند تعادل خود را حفظ کنند. بنابراین، تعادل حرف اول را می زند.»

و همچنین سخنان پدر جان (کرستیانکین):
"برای راهبان دعا کنید - آنها ریشه زندگی ما هستند و مهم نیست که چگونه درخت زندگی ما قطع شود، تا زمانی که ریشه حیات بخشش زنده است، شاخه های سبز می دهد."

بررسی ها

چندین بار می خواست جنایت کند - خودش به دین وصل بود اما ممکن است به دلایلی از آن دور شده باشد...

"هیچ کس با نفرت در قلب خود به دنیا نمی آید" نلسون ماندلا

انگار منتظر بود و بارها و بارها منتظر اجازه بود و به موضوع تاریکی مثل راسکولنیکف - تصمیم گیری یا تصمیم نگرفتن - راه افتاد و همچنان تصمیم گرفت...

در آنجا، یکی از قتل های وحشتناک کودکان قبلاً در قرن بیستم توسط فرقه ای از شیطان پرستان انجام شد.

موضع مسیحیت این است که وقتی برای شیطان قربانی می شود، خداوند برای کسی که در برابر این شیطان ایستاده است، تاجی به بهشت ​​آماده می کند.

اگر از نظر شر، عمل لازم، قتل است، از نظر خیر، مرگ حقیرانه نیکوکار پاکی بیشتر از گناهان است.

مخاطب روزانه پورتال Proza.ru حدود 100 هزار بازدید کننده است که در مجموع بیش از نیم میلیون صفحه را طبق تردد شماری که در سمت راست این متن قرار دارد مشاهده می کنند. هر ستون شامل دو عدد است: تعداد بازدیدها و تعداد بازدیدکنندگان.

در شب عید پاک، سه راهب: هیرومونک واسیلی، راهبان تروفیم و فراپونت

اپتینا شهدای جدید

در روز سه شنبه هفته عید پاک 1993، سه صلیب به طور همزمان در قبرستان برادران جدید در اپتینا پوستین برخاستند. خون راهبانی که در زیر آنها دفن شده بودند برای روسیه و برای کل جهان بر روی قبر بزرگان بزرگ ریخته شد. ناقوس موقت، که بر روی آن دو نفر کشته شدند - خالقان انجیل عید پاک - با عجله برای عید پاک 1991 در محوطه خالی قبرستان قدیمی صومعه برپا شد. قاتل بدون اینکه نیت خود را پنهان کند، نام مستعار و شماره خود را بر روی شمشیر قتل تشریفاتی خود حک کرد: 666.

این رویداد آشکار و نمادین است: در صومعه معروف، که در زمان بزرگان اوج معنوی ارتدکس جهانی و در نتیجه شکوه روسیه بود، یک پرستنده آشکار شیطان در عید پاک سه راهب را می کشد. با این حال، به جای پیام‌های تسلیت فوری رهبران کشور (مثلاً در جریان حمله به کنیسه در ژانویه 2006)، همه کانال‌های تلویزیونی در آن روز برنامه‌های سرگرمی معمولی پخش کردند و بی‌تفاوتی آشکار نشان دادند، حتی مقالات تمسخرآمیز منتشر شد. در Izvestia و Moskovsky Komsomolets" (یک عنوان برای خود صحبت می کند - "سکوت بره ها"!)...

داستان اوگنی تازه کار

رستاخیز روشن مسیح. روزی که ما را به یاد رستاخیز مشترک برای همه می اندازد. زیرا اگر مردگان برخیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است. و اگر مسیح زنده نشده باشد، ایمان شما بیهوده است: شما هنوز در گناهان خود هستید (اول قرنتیان 15:16-17).راهب آمبروز از اپتینا نوشت: "بدون زندگی بی پایان پر برکت آینده، اقامت زمینی ما ناقص و غیر قابل درک خواهد بود."

عید پاک سال 1993 در اپتینا پوستین، طبق معمول، با دفتر نیمه شب عید پاک آغاز شد و پس از آن یک راهپیمایی به سمت صومعه سنت جان باپتیست - طبق سنت تثبیت شده صومعه احیاگر- آغاز شد. سپس تشریفات عید پاک آغاز شد و به مراسم عبادت اولیه تبدیل شد.

آنها می گویند که رویدادهای آینده سایه می اندازند. بسیاری از مردم احساس یک چیز سنگین داشتند. حتی خوانندگان دو گروه کر نیز گاهی گیج می شدند. برخی از زائران گفتند که انگار خودشان را مجبور به شادی کردند. مراسم ساعت شش صبح تمام شد و برادران برای افطار در سفره خانه رفتند. پس از صرف غذا، راهبان تروفیم و فراپونت به ناقوس صومعه بازگشتند تا شادی قیام مسیح را به همه مردم اعلام کنند.

به معنای واقعی کلمه ده دقیقه بعد زنگ عید پاک متوقف شد. زائران نگران که به سمت امدادرسانی صومعه و سلول فرماندار که در آن زمان با برادران صومعه صحبت می کرد، دویدند، گزارش دادند که زنگ ها یا کتک خورده اند یا کشته شده اند. ساکنانی که در گرگ و میش قبل از سحر بیرون دویدند، دو راهب را روی سکوی ناقوس دیدند. هر دو بی حرکت دراز کشیده بودند. درک کنید که چگونه کابوس، هیچ چیز غیرممکن نبود: حتماً یک نفر آنقدر به آنها ضربه می زد که از هوش می رفتند یا شاید هنگام سقوط به شدت آسیب دیده بودند. زنی فریاد زد: "یک سوم دیگر وجود دارد" و در مسیر منتهی به برج صومعه راهب دیگری را دیدند که روی زمین افتاده بود. راهب تروفیموس شروع به بردن به معبد کرد. او چشم آبیکاملاً باز بودند و معلوم نبود که آیا زندگی هنوز در او می درخشد یا روحش قبلاً از بدنش جدا شده بود. به محض اینکه وارد درهای باز کلیسای کوچک نیکولسکی شدند، برادرانی که پدر را حمل می کردند. تروفیم، چکه‌ای از خون را روی کف مرمر سفید کلیسای جامع وودنسکی دید. این بدان معنی است که آنها او را با چاقو یا چیز تیز زدند ... در همان زمان، دکتر صومعه، ولادیمیر تازه کار، سعی کرد تنفس مصنوعی را روی پدر فراپونت درست در ناقوس انجام دهد، اما به زودی متوجه شد که قبلاً بی فایده است ...

نفر سوم هیرومونک واسیلی بود که برای اعتراف به زائران در مراسم عبادت که در ساعت شش صبح آغاز شد، در راه بود. برخی از کسانی که به سمت او دویدند حتی بلافاصله نمی‌توانستند تشخیص دهند کدام یک از راهبان اپتینا در مقابل آنها خوابیده است، بنابراین چهره کشیش از خون تخلیه شد. او حتی یک ناله نکرد و فقط از چشمانش می شد رنجی را که در حال تجربه کردنش بود حدس زد. هگومن ملخیزدک با پتو دوید تا پدر را حمل کند. واسیلی، اما او قبلاً در آغوش آنها به کلیسای جامع وودنسکی برده شده بود و در کلیسای جامع سنت آمبروسیفسکی روبروی حرم با یادگارها گذاشته شده بود.

یکی از زنها صدای Fr. تروفیم که به زدن زنگ ادامه داد، در حالی که از هوش رفت گفت: «خدایا، به ما رحم کن...» یکی از زائران مردی را دید که کت پوشیده بود و به سمت زنگ‌ها می‌دوید. آثاری بر روی سقف انباری که در نزدیکی دیوار شرقی صومعه قرار داشت، یافت شد. وقتی آن را بلند کردند، دیدند خنجر کوچکی در داخل آن است. تیغه براق بود. احساس نوعی غیر واقعی بودن وجود داشت: قاتل نمی توانست تا زمانی که درخشید آن را پاک کند و چرا به آن نیاز داشت؟ اما سپس، زیر دیوار یک ساختمان چوبی دو طبقه، بین انبار و برج صومعه، شمشیر خونین عظیمی پیدا کردند. آنها به آن دست نزدند تا اثر انگشت اضافی باقی نماند. تصویر قتل به نحوی واضح تر شد.

پالتو روی حصار دور فونداسیون آویزان شده بود کلیسای سابقنماد ولادیمیر مادر خدا. اعتراف کننده برادر، طرحواره ابات ایلی، قبلاً آنجا ایستاده بود، که برادران و زائران دور او جمع شده بودند. پدر الی بلافاصله در مورد آنچه اتفاق افتاده است گفت: «این قتل تصادفی کار بندگان شیطان است، جای هیچ تردیدی نیست.

همه اینها زمانی اتفاق افتاد که Fr. واسیلی به کلیسای جامع وودنسکی منتقل شد. منتظر آمبولانس و پلیس بودیم. برادر ولادیمیر شروع به پانسمان کردن آن کرد - زخم وحشتناک بود. از زنانی که شب را در معبد گذراندند خواسته شد که کلیسای سنت آمبروز را ترک کنند - هیچ کس نباید جسد راهب را ببیند.

هیرودیاکون میتروفان که وارد کلیسا شد، گفت: "اینگونه است که شیطان از به صدا درآمدن زنگ ها متنفر است." "ما باید به صومعه برویم و به آنها بگوییم که به خاطر بسپارند." "بله، برو و به من بگو."

هیرومونک میخائیل، که در کلیسای سنت جان باپتیست عبادت می کرد، از قبل متحیر بود که چرا چنین پدر واجب همیشه نمی آید. واسیلی، هنگامی که قبل از خواندن رسول وارد محراب روی پروکینا شدم.

- پدر، راهبان تازه فوت شده تروفیم و فراپونت را به یاد بیاور. -کدوم صومعه؟ - مال ما

– اپتینا را اینگونه ارباب اکرام کرد... حالا شهدا داریم. برای عید پاک!..

- برای سلامتی پدر دعا کنید. واسیلی، او به شدت زخمی شده است. بلافاصله پس از خواندن انجیل، یک مراسم عبادت بهداشتی اعلام شد، که سه درخواست برای هیرومونک واسیلی به شدت بیمار اضافه شد. سپس - این یک مناسبت خاص بود - مراسم تشییع جنازه با دعای "خدای ارواح و تمام جسم" آغاز شد. از دفتر سلامت عبادی از Fr. میخائیل قطعه ای در مورد سلامت هیرومونک واسیلی و از سند تشییع جنازه در مورد آرامش راهبان تروفیم و فراپونت بیرون آورد. خادم هیرودیاکون هیلاریون اشک بر گونه هایش جاری بود.

و هنگامی که مراسم عبادت به پایان رسید، هیرودیاکون استفان به کلیسا آمد و به برادران آوازخوان گفت که بیمارستان مرگ پدر را گزارش کرده است. واسیلی زائران این را شنیدند و معبد پر از هق هق شد.

دو روز بعد، هیرومونک تئوفیلاکت، پیشوای متوکیون مسکو اپتینا پوستین، که به مراسم تشییع جنازه آمده بود، گفت که با اطلاع از مرگ پدر. واسیلی، صبح روز دوشنبه، همراه با هیرومونک هیپاتیوس و راهب آمبروز، نزد مادرش رفت و گفت که پدرش. واسیلی، تنها پسر او، در حال حاضر با مسیح است. آنا میخایلوونا بلافاصله فهمید: "او مرده است؟" در سلول Fr. ریحان رسول دراز کشیده باقی ماند که در فصل چهارم از رساله دوم پولس رسول به تیموتائوس باز شد: من جنگ نیکو کردم، مردم، ایمان را حفظ کردم. در غیر این صورت تاج عدالت برای من محفوظ خواهد ماند که خداوند داور عادل در آن روز به من پاداش خواهد داد. نه تنها برای من، بلکه برای همه کسانی که ظاهر او را دوست داشتند(2 تیم. 4، 7-8)...

از سخنان هیرومونک تئوفیلاکت در مراسم تشییع جنازه راهبان کشته شده اپتینا

هر مسیحی که با آموزه های کلیسا آشنا باشد می داند که مردم در عید پاک به این راحتی نمی میرند و هیچ حادثه ای در زندگی ما رخ نمی دهد و رفتن نزد خداوند در روز عید پاک افتخار و رحمت خاصی است خداوند از این روز که این سه برادر کشته شدند، زنگ های اپتینا پوستین به شکلی خاص به صدا در می آید. و او نه تنها از پیروزی مسیح بر دجال خبر می دهد، بلکه اکنون سرزمین اپتینا پوستین را نه تنها از عرق زاهدان و ساکنان، بلکه از خون برادران اپتینا نیز سیراب می کند و این خون یک پوشش ویژه و شواهدی از تاریخچه آینده Optina Pustyn. اکنون می دانیم که شفاعت کنندگان ویژه ای برای ما در برابر عرش خدا وجود دارد...

راهبان را نمی توان در طول زندگی خود ستود. پدران مقدس می گویند که اصلاً نمی توان کسی را ستایش کرد که در حالت ناامیدی است. اما حالا که این سه برادر با بدنشان در مقابل ما حاضر می شوند و روحشان امروز در سومین روز پس از مرگشان در مقابل عرش خدا ایستاده است، می توانیم اتفاقات خوبی را که در زندگی آنها رخ داده است به یاد بیاوریم...

اولین کسی که باید در موردش صحبت کنیم هیرومونک واسیلی است. او قبلاً در مرتبه کشیش بود و برایش سخت بود که آن صفات تقوا و زهد را که از اولین روزهای اقامت در اپتینا پوستین درونی و درونی کرده بود پنهان کند. هرکسی که او را می‌شناخت، می‌تواند بگوید که او بی‌روحانه زندگی رهبانی را پیشه کرده است و هرگز در پی آن نبود که هر چه سریع‌تر سرسخت یا منصوب شود، بلکه به این فکر می‌کرد که چگونه روح‌القدس را در قلب خود به دست آورد. کسانی که در همسایگی او یا در سلول های مجاور زندگی می کردند، می توانند به یاد داشته باشند که شب ها از طریق پارتیشن تخته سه لا می توانستند صدای او را در حال خواندن زبور با صدای آهسته بشنوند، و اگرچه برای تعظیم، یک ژاکت روکش دار یا یک تکه نمد بر تن می کرد. در طبقه، شنیده شد که او در حال خواندن دعای عیسی است. او در ابتدا در Optina Pustyn و در مسکو در هنگام افتتاح کامپوند خدمت کرد، که سخت ترین، سخت ترین بود. و اگرچه چیزهای زیادی در آنجا وجود داشت که در درون خود خم می شد و آرام می گرفت، او تزلزل ناپذیر باقی ماند. به شهادت نزدیکان و دوستانش در دنیا هم همینطور بود. همه کسانی که پدر را می شناختند. واسیلی ، آنها به نوعی از درون امیدوار بودند که او یک کشیش خوب شود ، که او یک راهب واقعی باشد ، که می توانند برای مشاوره به او مراجعه کنند ، که هرگز ترک نمی کند. اما ظاهراً یک دادگاه انسان است و دیگری دادگاه. و خداوند او را قضاوت کرد که از مسیر این سرزمین عبور کند تا در آنجا، در غروب پادشاهی خدا، برای ما شفاعت کند.

راهب تروفیم در حالی که هنوز در زندگی غیرنظامی زندگی می کرد، در کشاورزی کار می کرد و در اینجا، در اپتینا پوستین، امیدهای زیادی در راه اندازی یک مزرعه فرعی به او بسته شد و او این امیدها را توجیه کرد. او با سادگی، مهربانی، سخاوت و بخشش متمایز بود. چشمان آبی مهربانش همیشه از شادی درونی می درخشید.

راهب فراپونت به عنوان مردی متواضع و ساکت در حافظه ما باقی خواهد ماند، مانند مردی که هر شب نماز پنطیکاستی را مخفیانه با کمان انجام می داد. در حالی که در اطاعت عمومی بود، در جایی کار می کرد که سلسله مراتب صومعه به او اختصاص داده بود ...

ما معتقدیم که این برادران اکنون تقوای زندگی سعادتمندانه ابدی را به ارث برده اند، زیرا حتی در رابطه با افراد دنیوی و حتی در خارج از دوره عید پاک می گویند که قاتل هنگام کشتن یک نفر، تمام گناهان او را به جان او می برد. از این رو ای برادران و خواهران به سوی خداوند رفتند و ناتوانی های انسانی خود را با خون های بی گناهی که ریخته شد پاک کردند...

قاتل راهبان - آورین - در افغانستان خدمت سربازی می کرد. پس از بازگشت از افغانستان به عرفان آماتوری علاقه مند شد. او شروع به حضور در کلیسا کرد، اما تصور کرد که با کمک عرفانی "از بالا روشن شده است". صداهایی برای او ظاهر شد و دیکته می کرد که چه کاری انجام دهد. این صداها یا بهتر است بگوییم صدایی که به تدریج بر او قدرت یافت، خود را «خدا» نامیدند.

این صداها واقعاً گاهی به آورین کمک کرد و او را از مشکلات نجات داد. و او بیشتر و بیشتر به نظرش نسبت به خودش برخاست. تسلیم شدن او در برابر روح شیطان دلیلی برای ابتلا به بیماری روانی شد و شیاطین برای اینکه فرد را تحت سلطه خود درآورند، اختلال روانی بیشتری ایجاد کردند. دیو به او اجازه استراحت نداد، سپس به هر طریق ممکن او را سرزنش و تحقیر کرد و او را مجبور به انجام کاری کرد. شب و روز صدایی در سر مرد شنیده می شد که به سادگی او را عذاب می داد.

روحی که آورین را عذاب می داد او را به قتل رساند. آورین این را فهمید ، اما دیگر نمی توانست خود را از او رها کند - او بسیار تابع او بود. او شروع به پرستش شیطان به عنوان دشمن خدا کرد، زیرا موجودی که او را عذاب می داد خود را «خدا» نامید. او شروع به خدمت به شیطان و سرودن اشعار کفرآمیز کرد. و سپس لحظه ای فرا رسید که روحی که اورین را در اختیار داشت از او خواست که چه اتفاقی افتاده است. (از توصیف پدر تیخون شوکونف از مکالمه خود با قاتل.)

از مطالب وب سایت Optina New Martyrs استفاده شد:
http://optina1993.narod.ru/opt_golgof.htm

هر چه زمان ما را از وقایع غم انگیز آن عید پاک دورتر می کند، مقیاس آن چه رخ داده واضح تر می شود. قتل راهبان بسیار فراتر از محدوده جنایت پیش پا افتاده بود. شهادت معاصران ما زنجیره ای از انواع معجزات و نشانه ها را به دنبال داشت... در چهلمین روز از لحظه قتل راهبان بر مزار آنها، اولین شفای شخصی که توسط پزشکی به عنوان بیمار لاعلاج شناخته شده بود، انجام شد. . و از آن زمان تاکنون هزاران نفر شاهد معجزات نازل شده به جهان بوده اند. بسیاری در مورد حک شده اند. فراپونت، صلیب ها با گذشت زمان شروع به جاری شدن مر کردند. درست یک سال پس از مرگ راهبان، جریان فراوان مر از صلیب هایی که بر روی قبور آنها گذاشته شده بود کشف شد.

حتی از نظر ارتدکس سنت مذهبی- بسیار غنی از نمونه هایی از نشانه ها و شگفتی ها - این یک رویداد استثنایی به نظر می رسد. معجزات متعددی در ارتباط با وسایل شخصی راهبان مرده ثبت شده است.

معجزات آشکار شده در سالهای گذشته بسیار زیاد است و چنان قانع کننده به فیض الهی در مورد هر چیزی که با شهدای جدید Optina مربوط می شود شهادت می دهد، که شاید نسل کنونی (یعنی هم عصران مقتول) بتوانند آنها را به عنوان مقدس ببینند.

در یک زمان، سنت جان کرونشتات پیشگویی کرد که روسیه تا زمانی که حداقل یک نفر زنده است، از بین نخواهد رفت، آماده مرگ برای خداوند خداوند. از این منظر، مرگ راهبانی که در دوران بی خدایی کامل متولد شده بودند، اما ایمان را یافته بودند و آماده بودند بدون ترس برای آن بمیرند، در نوع خود خوش بینانه به نظر می رسد. نه یک نفر در روسیه در آن صبح عید پاک آماده بود برای مسیح بمیرد، بلکه سه نفر در آن واحد آماده بودند! و شهادت برای هر یک تاج زندگی شایسته بود. این دقیقاً همان چیزی است که مؤمنان رفتار مردگان را برای بازرسان توضیح دادند.

آورین در بازجویی ها نیز بر عرفانی بودن عمل خود تأکید می کرد. او مستقیماً اعلام کرد که قتل راهبان توسط او عمدا و از قبل آماده شده بود. او به عنوان انگیزه از دستورات صدای درونی استناد کرد که برای چندین سال دائماً در ذهن او شنیده می شد. این صدا برای مدت طولانی آورین را با انواع غرش ها و زمزمه ها عذاب می داد که باعث سردردهای وحشتناکی می شد. هیچ راهی برای مبارزه با او وجود نداشت و با گذشت زمان Voice به انقیاد کامل Averin دست یافت. به دستور Voice، جنایتکار غیرقابل تصورترین اعمال را مرتکب شد: خوردن دستمال توالت مستعمل، خرد کردن انجیل با تبر، حمله به زنان، سوگند غیرقابل کنترل در ملاء عام و غیره. صدا از ارتدکس و هر چیزی که با مسیحیت مرتبط است متنفر بود، و بنابراین خود آورین با نفرت از دین آغشته شد. جنایتکار موافقت کرد که این صدای درونی متعلق به شیطان است و خود او - نیکولای آورین - دستیار آگاه ارواح شیطانی است.

این اظهارات متهم به ما این امکان را می دهد که جرمی را که او مرتکب شده است، در زمره تشریفات، یعنی به انگیزه تعصب مذهبی قرار دهیم. در این مورد دین قاتل شیطان پرستی بود. شایان ذکر است که قوانین داخلی مدرن به هر طریق ممکن از مفهوم "جرم آیینی" دور شده و انگیزه سیاسی یا اقتصادی را جایگزین انگیزه مذهبی می کند. در این میان، قانون روسیه قبل از انقلاب (یعنی قبل از 1917) در این زمینه بسیار عاقلانه تر بود. بدیهی است که نظام های حقوقی که از تعصب مذهبی به عنوان انگیزه ارتکاب جرم خودداری می کنند، یک جانبه بودن قابل توجه را نشان می دهند...

علیرغم اینکه جنایتکار دستگیر و افشا شد، در تحقیقات هیچ گاه تعدادی از نکات بسیار مهم روشن نشد. این واقعیت که نیکولای آورین حدود سه ماه قبل از ارتکاب جنایت مقدار قابل توجهی پول در اختیار داشت، توضیحی در مورد آن باقی ماند. در همین حال ، بسیاری از کسانی که قبلاً او را به عنوان فردی که دائماً به بودجه نیاز دارد می شناختند با تعجب خاطرنشان کردند که او ناگهان شروع به قرض دادن به آسانی و نوشیدن به مستها کرد. اورین خودش مشروب ننوشید، اما بعد از سال نو (در سال 1993) ناگهان شروع به دادن پول برای نوشیدنی به افرادی کرد که نمی توانست از آنها انتظار بازپرداخت بدهی داشته باشد... تحقیقات هرگز مشخص نکرد که از چه منابعی و به چه شایستگی Averin در ماه های اول سال 1993 پول دریافت کرد، اگرچه خود واقعیت غنی سازی غیرمنتظره او به طور غیرارادی حاکی از وجود دوستان ناشناس (و احتمالاً همفکران) قاتل شیطان پرست است.

تحقیقات نمی خواست به ماهیت شواهد متعددی توجه کند که (البته به طور غیرمستقیم!) به احتمال وجود یک گروه سازمان یافته شیطان پرست اشاره می کرد که هدف خود را ترساندن راهبان هرمیتاژ اپتینا و اهل محله با تهدید بود. وحشت...

تحقیقات در واقع نشانه هایی مبنی بر اینکه همدستان اورین در زمان قتل در صومعه بودند را نادیده گرفت. دو زن زائر که شاهد حمله قاتل به زنگ‌زنان بودند، گزارش دادند که وقتی از آنچه دیدند فریاد زدند، دو مرد ناآشنا که در آن نزدیکی ایستاده بودند، فریاد زدند: "خب، ساکت شوید، وگرنه همین اتفاق برای شما خواهد افتاد!" شایان ذکر است که این افراد در لیست شاهدان جنایتی که توسط تیم تحقیقاتی تشکیل شده بود نبودند. به عبارت دیگر، این افراد با سوء استفاده از آشفتگی به وجود آمده، به خروج از صومعه شتافتند. این رفتار بسیار عجیب تر است زیرا همه افرادی که در صومعه بودند، با گیج شدن از شکست غیر منتظره زنگ جشن، با عجله به سمت ناقوس رفتند.

قتل زائران در هرمیتاژ اپتینا هر سال در دهه 90 قرن گذشته رخ می داد. اغلب اوقات این جنایات همزمان با تعطیلات اقدس مقدس بود رستاخیز مسیح. با این حال، آنها نه در خود صومعه، بلکه در جنگل های اطراف اتفاق افتادند، که به سازمان های مجری قانون محلی اجازه می داد آنها را به هیچ وجه مرتبط با مأموریت های زیارتی تلقی نکنند و مواد تحقیق را به طور کامل در نظر نگیرند.

ماهیت خاص برخی از این قتل ها به عنوان نشانه غیرمستقیم وجود یک سازمان شیطانی خاص است که واقعیت وجود خود را تبلیغ نمی کند (می توان فرض کرد که این کاملاً با نیات و احساسات مقامات محلی مطابقت دارد). به احتمال زیاد، این سازمان در مسکو مستقر است و پیروان آن به طور متناوب در مجاورت ارمیتاژ اپتینا ظاهر می شوند ...

به احتمال زیاد، هیچ کس هرگز نمی تواند به طور قابل اعتماد مشخص کند که آیا Averin عضو چنین سازمانی بوده است یا خیر. و بنابراین، آیا واقعاً می توان رذیلت را مجازات شده و حقیقت را پیروز دانست؟

قاتلی که از دیو اطاعت می کند، نمی تواند به معبد برود، افراد نزدیک خود را آزار می دهد، والدین این راهبان، به درستی روی شمشیر نوشته شده بود سه 666 شیطان، او شیطان پرست است، چرا باید در جهنم بسوزد، مار زیر چاه

همه ما مشیت خدا را فراموش می کنیم. و چه خوب که تاج شهید در آن است کلیسای ارتدکساز خود بیشتر عمر نکرده است اولین شهید استفان را به یاد بیاورید. اکنون ما کتابهای دعا در پیشگاه خداوندی داریم که در زمان ما در کنار ما زندگی می کرد.

یک سال پس از مرگ راهبان ...

ای مردم، چشمان خود را به بهشت ​​بلند کنید،
بگذارید ایمان با نیرویی تازه در قلب شما شعله ور شود.
فقط یک سال گذشت و مر در حال جاری شدن است
صلیب های متوفیان بر روی قبور گذاشته شد.

قدیسان جدید به جهان ظاهر شده اند -
راه رستگاری را برای مردم آسان کنید.
و اغلب در اینجا افرادی به شدت بیمار هستند
ناگهان معجزه شفا پیدا می کنند.

و من با تمام وجودم ایمان دارم، -
تاریکی بی ایمانی سرزمین پدری را فرا نخواهد گرفت،
تا زمانی که حداقل سه قدیس در آن باشد،
حاضرند جان خود را به نام زندگی بدهند!!!

دیمیتری باتراکوف
2011

از یک سو اشک و اندوه از سوی دیگر، تاج شهادت جلال پروردگار است!

نفوذ سلاح های روانگردان با هدف پرورش یک قاتل بی چون و چرا و این در افغانستان موفقیت آمیز بود، او آشکارا کشت!

آورین قربانی سلاح های روانگردان!

پس واقعاً چه کسی راهبان را کشت؟ سرزنش بیگناه؟ به دنبال آثاری در خود صومعه باشید. اطلاعات همیشه تغییر می کند! مرعوب کردن

چه کسی آنها را کشت و چرا ما به این نیاز نداریم، زیرا زمان را نمی توان به عقب برگرداند و برگرداند و ما نمی توانیم به زندگی برگردیم. ما فقط می توانیم از نوعی گناه از محکومیت به خواسته های شیطانی نزول کنیم! ما می توانیم انرژی خود را در طول زمان با دعای بخشش و آمرزش گناهان برای بندگان خداوند که در روز روشنی که خداوند مرگ را شکست داد، به طور مفید به خالق خرج کنیم در پادشاهی او! خداوند در قدیسان خود شگفت انگیز است!

در خانواده ما، ما واقعاً شهیدان اپتینا واسیلی، تروفیم و فراپونت را دوست داریم. ما به آنها دعا می کنیم و چندین بار از طریق دعا به آنها کمک دریافت کرده ایم. شاید کسی اطلاعات موثقی در مورد سرنوشت نیکولای آورین داشته باشد؟ حدود 7 سال پیش در اینترنت اشاره ای دیدم که در بیمارستان روانی که نیکلای در آن دوران محکومیت خود را سپری می کرد، او دعا کرد و در برابر نماد تعظیم کرد. می گوید که راهبان مقتول او را بخشیده اند و به او کمک می کنند تا به سوی خدا بازگردد. معلوم نیست که آیا این حقیقت دارد یا یک داستان "تقوا" است. با احترام، لیودمیلا

قتل سه برادر، نشانه خداوند است که رهبانیت با اعطای «شماره نام جانور-666» که در شناسه‌های الکترونیکی موجود است، به همه ساکنان صومعه‌ها «کشته» می‌شود (ویران می‌شود). هویت فرد و در رسانه های الکترونیکی.

در مورد این راهبان بخوانید، "عید پاک سرخ" را خواندم و گریه کردم. پروردگارا به ما گناهکاران رحم کن
نکته: بگذار خدا با nnn، 6666 و قاتلان هم برخورد کند.

در اوایل صبح عید پاک، 18 آوریل 1993، سه راهب در Optina Pustyn درگذشت.

هیرومونک واسیلی - ایگور روسلیاکوف (متولد 1960) در 17 اکتبر 1988 وارد اپتینا شد. در 23 اوت 1990 راهب شد و 3 ماه بعد به عنوان راهب منصوب شد.

راهب تروفیم - لئونید تاتارنیکوف (متولد 1954) در آگوست 1990 به اپتینا آمد و در اینجا چیزی را یافت که روحش مدتها به دنبال آن بود. شش ماه بعد در صفوف برادران پذیرفته شد و در 25 سپتامبر 1991 راهب شد.

راهب فراپونت - ولادیمیر پوشکارف (متولد 1955) رویای رهبانیت را دید. او در تابستان 1990 با پای پیاده به اپتینا آمد. در کیریوپاشا در سال 1991 روسری پوشیده شد و شش ماه بعد، به شفاعت مریم باکره، او را راهب کردند.

چهارده سال پیش، صبح شاد عید پاک اپتینا پوستین با فریاد جوانی تازه کار که اشک می جوشید، سوراخ شد: «آنها برادران را کشتند! برادران!..» سرزمین رنج کشیده به خون آغشته شد و آسمان بالای خانقاه به خونی آغشته شد که در آن ساعت بسیاری آن را دیدند، بی خبر از فاجعه ای که پیش آمده بود.
«عید پاک سرخ، عید فصح خداوند» که در استیکرای این جشن اعیاد و جشن‌ها تجلیل می‌شود، به معنای واقعی کلمه قرمز شد. این عنوان کتاب واقعاً تکان دهنده "عید پاک سرخ" است که قبلاً در یک نسخه اضافی منتشر شده است. اجتناب از تشابه در اینجا دشوار است. به خاطر کار بزرگش به او تعظیم فرود آورید.
این سرزمین آسان نیست. تمام روسیه شهر کوچک کوزلسک را می شناسند که ساکنان آن به مدت هفت هفته - تا آخرین بازمانده - در مقابل نیروهای باتو خان ​​ایستادند. تاتارها کوزلسک را "شهر شیطانی" می نامیدند. و در قرون XIV-XV. در حدود پنج کیلومتری شهر، اپتینا پوستین برخاست که قرن 19به قول پاول فلورنسکی، کشیش دانشمند، "مرکز معنوی زندگی روسیه" شد. دهقانان لاپوت و سرشناس ترین مردم کشور برای تسلیت و راهنمایی اینجا هجوم آوردند. ژوکوفسکی و تورگنیف، چایکوفسکی و روبینشتاین، برادران کیریفسکی و سرگئی نیلوس، کنت لئو تولستوی و گراند دوککنستانتین رومانوف. گوگول اپتینا را "نزدیک به بهشت" نامید. داستایوفسکی، با در نظر داشتن امبروز ارجمند اپتینا، در برادران کارامازوف تلاش کرد تا بفهمد که پیری برای روسیه چیست.
قرن بیستم الحادی به دنبال نابودی بزرگان همراه با ایمان بود. اپتینا بی‌رحمانه ویران شد، اما اعتراف‌کنندگان و شهدای جدید، برخلاف آنچه آشکار بود، به صلیب خود صعود کردند، به فرزندان روحانی خود دستور دادند: "شما زنده خواهید ماند تا افتتاح صومعه را ببینید." و هنگامی که در سال 1988، در میان خرابه های به سختی پوشیده شده اپتینا، اولین خدمات برگزار شد عبادت الهی، بابا اوستیا که کاملاً به این اعتقاد نداشت ، در میان اشک شوق فریاد زد: "من موفق شدم!"

همانطور که شهردار فعلی کوزلسک و سپس رئیس مزرعه جمعی کیروف، ایوان بوگاچف، به نویسنده این سطور اعتراف کرد، با دیدن خرابه ها و انبار تجهیزات در معبد، احتمال احیای صومعه را باور نکردم. زمین های مزرعه جمعی هم مرز با زمین های صومعه. و راهبان که به سختی صومعه را بازسازی می کردند ، به گفته ایوان میخایلوویچ ، "از قلب و روح" با زمین خود کار کردند. نتیجه شگفت انگیز است: "اگر در زمین های خود 25 سنتر در هکتار جمع آوری کردیم، صومعه پنجاه سنتر جمع آوری کرد!"

اولین سالهای بازسازی اپتینا زمان معجزه بود. و در آنجا تقریباً از ورود فضانوردانی غافلگیر نشدند، که معلوم شد، از فضا از درخشش بر فراز این نقطه شگفت انگیز روی زمین عکس گرفته بودند. در عکس بزرگ شده می توان صومعه در حال افزایش و صومعه را تشخیص داد.

اما معجزه معجزه است و شاهکار رهبانی را شاهکار می نامند زیرا افراد زیادی نمی توانند از عهده آن برآیند. بسیاری از "دعاهای" الهام گرفته به صحرای تازه افتتاح شده هجوم آوردند و با صومعه بومی خود از نظر معنوی رشد کردند. سه برادر ارمیتاژ اپتینا، که نام آنها ده سال پیش در سراسر روسیه شناخته شد - هیرومونک واسیلی، راهب فراپونت و راهب تروفیم - در آن زمان به نظر می رسید یکی از بسیاری از آنها باشند، اما معلوم شد که برگزیدگان خدا هستند.

در طول هفته مقدس، یکی از کشیش های مسکو (نامزد علوم فیزیکی و ریاضی، کاپیتان هوانوردی دوربرد) در خطبه خود چنین منعکس کرد که امروز همه ما با یک گناه مشترک مشخص می شویم - فقدان اشراف: چه در گفتار و چه در عمل. در طول دهه های طولانی گذشته فراموش شده است که همه ما از نوع خوبی هستیم - مسیحی.
سه برادر اپتینا حتی در ظاهر با اشراف شگفت انگیز متمایز بودند. راهب خاموش، پدر سیبری. فراپونت با نوعی دنیای ماورایی برخورد کرد - یا یک صفحه ظریف ونیزی، یا همانطور که هنرمندان نفس نفس می زدند، "تیتیان - گونه های تراشیده شده، چشمان آبی روشن و فرهای طلایی روی شانه ها."

هموطن پر شور او که از شادی سخاوتمندانه می درخشید، Fr. تروفیم که مورد علاقه معمول صومعه، ساکنان محلی و زائران بود، همه کارها را به قدری زیبا انجام داد که مردم برخلاف میل او او را تحسین کردند: "او روی تراکتور می نشیند، انگار در حال بلند شدن است... او سوار بر اسبی از روی یک علفزار پرواز می کند. . زیبا، درست مثل فیلم ها."

هنرمندی که Fr. واسیلی از او خواست که نمادی از او نقاشی کند حامیان بهشتی- شاهزاده عادل ایگور چرنیگوف، سنت باسیل کبیر و سنت ریحان تبارک - ذهنی با او صحبت کردند. «بله، پدر، تو نجابت و شجاعت یک شاهزاده را داری. به شما نیز مانند ریحان کبیر، موهبت سخنوری داده شده است. و به شما حکمت آن مبارک داده شده است که همه این هدایا را پنهان کنید.»

هر سه برادر دارای استعدادهای غنی بودند. پدر فراپونت (در جهان ولادیمیر پوشکارف) استعداد زیادی در یادگیری چیزهای جدید داشت. او که یک جنگلبان بود، در صومعه کارهای زیادی انجام داد و حتی صلیب هایی را برای تناسب با پیکر منجی برید تا هنرمندان از او یاد بگیرند. پدر تروفیم (لئونید تاتارنیکوف) می توانست همه چیز را انجام دهد. او یک زنگ‌زن ارشد، یک سکستون، یک مهماندار هتل، یک صحافی، یک نقاش، یک نانوا، یک آهنگر، یک راننده تراکتور بود...

پدر واسیلی (ایگور روسلیاکوف) که با موفقیت از دانشکده روزنامه نگاری دانشگاه دولتی مسکو و موسسه تربیت بدنی فارغ التحصیل شد، شعر خوبی نوشت، صدای فوق العاده ای داشت، در صومعه، از جمله، اطاعت یک وقایع نگار را انجام داد. مکالمات تعلیماتی را در زندان ها انجام داد، یک مدرسه یکشنبه در سوسنسکی و یک مدرسه برای زائران در صومعه، بهترین واعظ در اپتینا بود. پس از شهادتش، با نگاهی به خاطرات، متوجه شدیم که یک نویسنده روحانی توانا را از دست داده ایم.

و در عین حال، هر سه راهبان واقعی بودند - راز، بدون فریسی. کتب ادعیه، روزه داران سختگیر و زاهدان، مخصوصاً در آخرین دوره عمرشان، روزه بزرگ. و بر اساس شهادت ها، هر سه در مورد عزیمت قریب الوقوع خود حدس زدند، که از قبل از طریق بسیاری از دعاها و بالا رفتن از یک نردبان روحانی شیب دار برای آن آماده شده بودند. به همین دلیل است که آنها انتخاب شدند - نه، نه توسط یک قاتل، بلکه توسط خداوند - برای بازی در نقش سه شماره (در تصویر تثلیث مقدس) شهدای جدید Optina، قدرتمند، همانطور که معلوم است، آسمانی هستند. شفاعت کنندگان برای صومعه و تمام روسیه ...

این سه راهب در طول زندگی خود قدرتمند و قد بلند بودند. راهب فراپونت به مدت پنج سال در ارتش هنرهای رزمی ژاپنی را آموخت و به گفته آنها کمربند مشکی داشت. راهب تروفیم به معنای واقعی کلمه پوکر را با دستان قدرتمند خود با کمان گره زد. هیرومونک واسیلی استاد بین المللی ورزش، کاپیتان تیم واترپلو دانشگاه دولتی مسکو و عضو تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی بود.

بله، یک کارمند فرهنگی و آموزشی، نیکولای آورین، در تحقیقات رسمی شناخته شده است. با این حال، در آستانه عید پاک، یک گروه جنایتکار در Optina فعالیت می کرد که توسط بسیاری از اسناد ثبت شده توسط کمیسیون عمومی کلیسا تأیید می شود. یک آماده‌سازی فنی و یک حمله روانی وجود داشت: به کشیش‌ها «نامه‌های ناشناس» با تابوت داده می‌شد و کل منطقه می‌دانستند که قرار است راهبان را «برش دهند».

هر سه برادر در جریان اطاعت کشته شدند. Trofim و Fr. Ferapont در طول زنگ عید پاک، Fr. واسیلی در راه اعتراف در صومعه. همه چیز فکر شده بود. اما قاتل آن عشق بزرگ مسیحی را که به خاطر آن سه جوان شگفت انگیز به صومعه رفتند، در نظر نگرفت. پدر اولین کسی بود که فورا کشته شد. فراپونت. اما پس از آن Fr. تروفیم با این وجود خود را روی طناب ها کشید و زنگ خطر را برای لحظه ای با آخرین نفس خود به صدا درآورد و زنگ صومعه را به صدا درآورد.

پدر واسیلی با همان شمشیری که "شیطان 666" حکاکی شده بود، به همان شکل خائنانه از ناحیه کمر مجروح شد. با این حال، از لحظه به صدا درآمدن آلارم، مردم از قبل به اینجا می دویدند. و به ناتاشا دختر 12 ساله این فرصت داده شد تا ببیند که چگونه رنج ناگهان برای مدتی ناپدید شد و چهره کشیش رو به آسمان شد و او به طرز شگفت انگیزی روشن شد ... برای یک ساعت تمام زندگی او را ترک می کرد. تمام درونش بریده شده بود. پزشکان می گویند در چنین مواردی، مردم از شدت درد فریاد می زنند. پدر واسیلی دعا کرد. و اپتینا با او دعا کرد و اشک ریخت. و همانطور که اعتراف کننده صومعه، طرحواره ایلی، در مراسم تشییع جنازه در 18 آوریل سال جاری گفت، در چهره او، شادی عید پاک و رستاخیز قبلاً منعکس شده بود ...

نمایندگانی از سراسر روسیه در اپتینا و کوزلسک برای روزهای یادبود شهدای جدید اپتینا گرد هم آمدند. ده سال پیش، یک کشیش Optina گفت: "ما سه راهب را از دست دادیم، اما سه فرشته دریافت کردیم." شواهد کمک آنها تقریباً هر روز بیشتر می شود: تومورهای سرطانی ناپدید می شوند، مست ها و معتادان به مواد مخدر درمان می شوند، سخت ترین موارد حل می شود، و Fr. تروفیم تنها سرباز بازمانده را از حلقه تنگ راهزنان چچنی خارج می کند.

قاتلان سپس به نتیجه معکوس دست یافتند. بهترین زنگ‌های کشور به سراغ نوجوانان بی‌حس آمدند و حتی مادربزرگ‌های متعددی به سوی زنگ‌ها هجوم آوردند. تروفیم که با خوشحالی از او مراقبت می کرد. و پس از چهلمین روز، که به معراج خداوند رسید، بسیاری که قبلاً به رهبانیت فکر نکرده بودند، در مسیر سربازان مسیح حرکت کردند.