صفحه اصلی / به سلامتی شما / جالب ترین اسطوره ها اسطوره باستانی خوانده شد

جالب ترین اسطوره ها اسطوره باستانی خوانده شد

اگر تمام نظام های گاهشماری کهن را کنار هم بگذاریم و به خلقت جهان بنگریم، دو الگوی کلی پیدا می کنیم.

اولبر اساس اکثر سنت ها یا افسانه های باستانی، صلح پس از آن اتفاق افتاد که خدای متعال موجود دیگری را با ذبح، آتش زدن یا قطعه قطعه کردن آن قربانی کرد. در همان زمان، دنیایی از اعضای بدن این قربانی شکل گرفت.

دومبرای بسیاری از مردم، خلقت جهان آغاز می شود تقریباً 5500 سال قبل از میلاد مسیح:

  • سیستم گاهشماری بیزانسی در 1 سپتامبر 5509 قبل از میلاد آغاز می شود.
  • روسی قدیمی - از 1 مارس 5508 قبل از میلاد،
  • اسکندریه - از 29 اوت 5493 قبل از میلاد،
  • دوران انطاکیه از پیدایش جهان - 1 سپتامبر 5969 قبل از میلاد،
  • یهودی، یا گاهشماری از آدم - از 7 اکتبر 3761 قبل از میلاد.

در مجموع بیش از صد تاریخ مختلف برای خلقت جهان وجود دارد و دوره زمانی از خلقت جهان تا میلاد مسیح از 3483 تا 6984 سال است.
ویژگی بارز فرهنگ سنتی هند این است که گاهشماری را نمی شناسد. ماهیت چرخه‌ای همه چیز، «دایره بازگشت ابدی» بر آن مسلط است. در اساطیر هندی، این "بی زمانی" در این واقعیت آشکار می شود که فاقد یک اسطوره واحد در مورد آفرینش جهان است.

وداها در مورد خلقت جهان

قبلاً در وداها چندین نسخه مساوی از اسطوره کیهانی وجود دارد و برهماناها، اوپانیشادها و پوراناها نسخه های خود را به آنها اضافه می کنند. با مطالعه دقیق و مقایسه این نسخه ها، آنها یک ویژگی مشترک را نشان می دهند - ایده هرج و مرج اولیه، که از آن، در نتیجه اقدامات "عوامل" مختلف الهی، جهانی منظم بوجود آمد.

بنابراین، بر اساس «سلسله مراتب زمانی»، اول نسخه‌های اسطوره کیهانی است که در وداها یافت می‌شود، سپس نسخه‌های برهمن‌ها، اوپانیشادها و پوراناها، و سپس نسخه‌هایی که توسط وایشنویت‌ها و شیویان «متقدّس» شده‌اند.

در ریگ ودا، مانند سایر متون باستانی، اسطوره هایی که به طور کامل ارائه شده اند بسیار نادر هستند. اغلب با تکه‌هایی از اسطوره‌ها و حتی نقوش اساطیری منزوی مواجه می‌شویم که در نتیجه اسطوره‌ها باید بازسازی و بازسازی شوند. اسطوره های ودایی بازسازی شده عبارتند از:

  • اسطوره کشتن مار شیطانی ویترا توسط ایندرا؛
  • درباره عقابی که نوشیدنی فوق العاده سوما را از آسمان می دزدد،
  • در مورد پرواز خدای آگنی; که نمی خواست کشیش شود.
  • در مورد سه برادر فناپذیر - صنعتگر ریبو که جاودانگی دریافت کردند.
  • درباره حکیم آگاستیا، که ایندرا و خدایان ماروت را آشتی داد، و همچنین اسطوره های کیهانی مربوط به ایندرا و ویشنو.

(ادبیات هند باستان، که از وداها شروع می شود، حاوی نسخه های بسیاری از افسانه آفرینش است. معمولاً حتی در داخل یک بنای تاریخی مانند ریگودا یا مهابهاراتا، هیچ مفهوم کیهانی واحدی وجود ندارد و متناقض ترین ایده ها در مورد منشأ جهان ارائه می شود. نسخه مربوط به منشأ جهان از جنین طلایی (هیرانیاگاربا) که در آبهای اولیه پدید آمد، گسترده ترین است، از ادبیات برهمن و در کل دوره حماسی شروع می شود. ارائه ما از متون کیهانی از کتاب دوازدهم مهابهاراتا و همچنین برهماناهای شاتاپاتا (کتاب یازدهم) استفاده می‌کند، جایی که ایده‌های اساسی منطبق هستند. در شاتاپاتا برهمانا خدای خالق پراجاپاتی نامیده می شود. از متن کیهانی اولین کتاب اوپانیشاد بریهادارانیاکا نیز استفاده شده است که خالق آن پوروشا (انسان) است. (برای نسخه قبلی دیگر از افسانه خلقت، به شماره 13 مراجعه کنید.))

در ابتدا چیزی وجود نداشت. نه خورشید بود، نه ماه، نه ستاره. فقط آبها بی انتها امتداد داشتند. از تاریکی هرج و مرج اولیه، که بدون حرکت آرام می گرفت، گویی در خوابی عمیق، آب ها پیش از دیگر مخلوقات برخاستند. آبها آتش را به وجود آوردند. تخم طلایی در درون آنها با قدرت زیاد گرما متولد شد. در آن زمان هنوز یک سال نگذشته بود، زیرا کسی نبود که زمان را اندازه بگیرد. اما تا زمانی که یک سال طول می کشد، تخم طلایی در آب ها، در اقیانوس بی کران و بی انتها شناور بود. یک سال بعد، اجداد برهما از جنین طلایی بیرون آمد. او تخم مرغ را شکست و به دو نیم شد. نیمه بالایی آن بهشت ​​و نیمه پایینی آن به زمین تبدیل شد و برهما بین آنها برای جدا کردن آنها فضای هوایی قرار داد. و زمین را در میان آبها استوار کرد و کشورهای جهان را آفرید و زمان را بنا نهاد. جهان هستی اینگونه خلق شد.

اما سپس خالق به اطراف نگاه کرد و دید که هیچ کس جز او در سراسر جهان وجود ندارد. و ترسید ( انگیزه ترس از تنهایی به عنوان دلیل انگیزشی برای تولید مثل در اسطوره کیهانی اوپانیشاد بریهادارانیاکا یافت می شود. اما در این نسخه، پوروشا با تقسیم شدن به دو نیمه، زن را خلق می کند. نسخه حماسی را با حذف زن از عمل تولد، مشخصه اساطیر پدرسالاری دنبال می کنیم (نک: تولد آتنا از سر زئوس در اساطیر یونان و غیره).). از آن به بعد ترس به سراغ هرکسی می آید که تنها بماند. اما او فکر کرد: «بالاخره، اینجا جز من از کسی نیستم بترسم؟» و ترس او از بین رفت. زیرا ممکن است ترس از شخص دیگری باشد. اما او شادی را هم نمی شناخت. و بنابراین کسی که تنهاست شادی را نمی شناسد.

او فکر کرد: چگونه می توانم فرزندانی بیافرینم؟ و با قدرت افکارش شش پسر به دنیا آورد ( تعداد و نام پسران برهما در متون مختلف حماسی و پورانی متفاوت است. ما رایج ترین گزینه را انتخاب کرده ایم. در «ماهابهاراتا» و پوراناها، علاوه بر شش و هفتمین فهرست - داکشا، پسران برهما نیز بهریگو (نگاه کنید به شماره 2)، رودرا-شیوا (نگاه کنید به شماره 3)، نارادا (نگاه کنید به شماره 3) نامیده می شوند. 29)، واسیتا، دارما، و غیره.)، شش پروردگار بزرگ خلقت ( پراجاپاتی. در ادبیات برهمن، این نام متعلق به خدای خالق است. در حماسه ها و پوراناها این یک لقب رایج برای پسران برهما است، اولین موجوداتی که در دنیایی که او خلق کرد.). بزرگ ترین آنها ماریچی بود که از روح خالق متولد شد ( غالباً هر شش نفر به عنوان "روح زاده" ("manasoja") اعلام می شوند، اما در برخی از نسخه های پورانا فقط ماریچی از روح برهما متولد می شود، در حالی که بقیه به طور معجزه آسایی از قسمت های مختلف بدن او متولد می شوند. متن ما، اگرچه نسخه ها متفاوت است. گاهی اوقات ماریچی منشأ متفاوتی دارد: به عنوان مثال، در اسطوره Brahmavaivarta Purana (کتاب اول) ماریچی از شانه برهما، آتری از سوراخ بینی راست، کراتو از سمت چپ متولد می شود، و بیشتر ارائه با نسخه ما متفاوت است. قبول کنید. همچنین در زیر در مورد تولد پسران دیگر برهما - بهریگو (شماره 2)، رودرا (شماره 3)، نارادا (شماره 29) - و در مورد منشاء راکشاساس و یاکشاس (شماره 34) نگاه کنید.) از چشمان او پسر دوم به دنیا آمد - آتری. سوم - آنگیراس - از دهان برهما ظاهر شد. چهارم - پولاستیا - از گوش راست؛ پنجم - پولاخا - از گوش چپ؛ کراتو، ششمین - از سوراخ بینی اجداد. پسر ماریچی کاشیاپا دانا بود ( در برخی متون کاشیاپا را پسر خود برهما می نامند. در حماسه او اغلب لقب پراجاپاتی را نیز دارد.) که از آنها خدایان، شیاطین و مردم، پرندگان و مارها، غول ها و هیولاها، کاهنان و گاوها و بسیاری دیگر از مخلوقات الهی یا اهریمنی که در آسمان ها، زمین و جهان زیرین ساکن بودند، آمدند. آتری، دومین پسر برهما، دارما را به دنیا آورد. دارما خدای عدالت است، تجسم مفهوم قانون نظم اخلاقی - دارما (نگاه کنید به شماره 75). در حماسه و بعدها، او گاهی با یاما، خدای مرگ، یکی می شود.) که خدای عدالت شد. آنگیراس، سومین پسر، پایه و اساس سلسله حکیمان مقدس آنگیراس را بنا نهاد. Angiras - قبلاً در Rigveda ذکر شده است، خانواده ای از حکیمان و بینندگان اسطوره ای، واسطه بین خدایان و مردم. محققان زبان سانسکریت Anïgiras را با آگلوس یونانی «پیام‌آور» (فرشته) گرد هم می‌آورند.بزرگ‌ترین آنها بریهاسپاتی، اوتاتیا و ساموارتا بودند.

هفتمین پسر برهما، هفتمین خداوند خلقت، داکشا بود. از انگشت شست پای راست بیرون آمد ( داکشا (در وداها - یکی از آدیتیاها). این نام با دکستر لاتین، اسلاوی "دست راست"، که ارتباط با سمت راست را توضیح می دهد، همسایه است. در Brahmavaivarta Purana، داکشا از سمت راست خالق (از سمت چپ - Bhrigu) متولد می شود.) اجداد. از انگشت پای چپ برهما دختری به دنیا آمد. نام او ویرینی است ( ویرینی که با شب (راتری) یکی است، در برخی متون داکشی نامیده می شود.) که به معنای شب است. او همسر داکشا شد. پنجاه دختر داشت ( برخی منابع از شصت دختر صحبت می کنند که ده تا از آنها را به همسری مانو، زاده بشریت داده اند.و سیزده تن از آنها را داکشا به کاشیاپا، بیست و هفت تن را به سوما، خدای ماه، همسر داد، - اینها به بیست و هفت صورت فلکی در آسمان تبدیل شدند. ده دختر داکشا همسر دارما شدند. و دختران بیشتری از داکشا به دنیا آمدند که قرار بود همسر خدایان و حکیمان بزرگ شوند.

بزرگ ترین دختر داکشا ( اغلب فهرست همسران کاشیاپا در متون حماسی با آدیتی و پس از آن دیتی و دانو آغاز می شود، اما ایده آسوراهای شیطان به عنوان برادران بزرگ خدایان که منعکس کننده کهن ترین جهان بینی است، به وضوح در مهابهاراتا بیان شده است. .دیتی، همسر کاشیاپا، مادر شیاطین مهیب - دایتیاها بود. دانا، دختر دوم، غول های قدرتمندی به دنیا آورد - داناواس. سوم - آدیتی - دوازده پسر روشن به دنیا آورد - آدیتیاس ( در وداها، این گروه از خدایان از هفت یا هشت عضو تشکیل شده است. در دوره پس از ودایی تعداد آنها به دوازده افزایش می یابد، خدایان Indra، Tvashtar، Savitar و دیگران که قبلاً به آن تعلق نداشتند، در این گروه قرار می گیرند، در عین حال داکشا از آن حذف می شود. نام Aditya اغلب به خدای Vivaswat (نگاه کنید به شماره 6) اشاره دارد و مترادف با خورشید می شود.) خدایان بزرگ وارونا، خدای اقیانوس، ایندرا، خدای رعد و برق، ویواسوات، خدای خورشید که سوریا نیز نامیده می شود، قدرتمندترین آنها بودند. اما کوچکترین پسر آدیتی، ویشنو، در شکوه از همه پیشی گرفت ( در وداها، ویشنو یک خدای کوچک است (که اعتقاد بر این است که با اساطیر خورشید مرتبط است) و در میان آدیتیاها به حساب نمی آید. با شروع از برهمن، اهمیت آن به سرعت افزایش می‌یابد، و در حماسه‌ی بعدی، قبلاً از آدیتیا جدا شده است. پسر آدیتی و کاشیاپا تنها یکی از تجسمات او محسوب می شود (نگاه کنید به شماره 75). در دین هندو، ویشنو یکی از خدایان برتر، نگهبان جهان است.)، نگهبان جهان، فرمانروای فضا.

در ابتدا چیزی وجود نداشت. نه خورشید بود، نه ماه، نه ستاره. فقط آبها بی انتها امتداد داشتند. از تاریکی هرج و مرج اولیه، که بدون حرکت آرام می گرفت، گویی در خوابی عمیق، آب ها قبل از دیگر مخلوقات برخاستند. آبها آتش را به دنیا آوردند. تخم طلایی در درون آنها با قدرت زیاد گرما متولد شد. در آن زمان سالی وجود نداشت، زیرا کسی نبود که زمان را اندازه بگیرد. اما تا زمانی که یک سال طول می کشد، تخم طلایی در آب ها، در اقیانوس بی کران و بی انتها شناور بود. یک سال بعد، Progenitor از جنین طلایی به وجود آمد. او تخم مرغ را شکست و به دو نیم شد. نیمه بالایی آن بهشت ​​و نیمه پایینی آن به زمین تبدیل شد و برهما بین آنها برای جدا کردن آنها فضای هوایی قرار داد. و زمین را در میان آبها استوار کرد و کشورهای جهان را آفرید و زمان را بنا نهاد. جهان هستی اینگونه خلق شد.

اما سپس خالق به اطراف نگاه کرد و دید که هیچ کس جز او در سراسر جهان وجود ندارد. و ترسید. از آن به بعد ترس به سراغ هرکسی می آید که تنها بماند. اما او فکر کرد: «بالاخره، اینجا کسی جز من نیست. از کی بترسم؟ و ترس او از بین رفت. زیرا ممکن است ترس از شخص دیگری باشد. اما او شادی را هم نمی شناخت. و بنابراین کسی که تنهاست شادی را نمی شناسد.

او فکر کرد: "چگونه می توانم فرزندانی بیافرینم؟" و با قدرت افکار خود شش پسر، شش پروردگار مخلوقات را به دنیا آورد. بزرگ ترین آنها ماریچی بود که از روح خالق متولد شد. از چشمان او پسر دوم به دنیا آمد - آتری. سوم - آنگیراس - از دهان برهما ظاهر شد. چهارم - پولاستیا - از گوش راست؛ پنجم - پولاخا - از گوش چپ؛ کراتو، ششمین - از سوراخ بینی اجداد. پسر ماریچی کاشیاپا دانا بود که از او خدایان، شیاطین و مردم، پرندگان و مارها، غول‌ها و هیولاها، کاهنان و گاوها و بسیاری دیگر از موجودات الهی یا اهریمنی که در آسمان‌ها، زمین و جهان زیرین ساکن بودند، آمدند. آتری، دومین پسر برهما، دارما را به دنیا آورد که خدای عدالت شد. آنگیراس، سومین پسر، پایه و اساس سلسله حکیمان مقدس آنگیراس را بنا نهاد که بزرگ‌ترین آنها بریهاسپاتی، اوتاتیا و ساموارتا بودند.

هفتمین پسر برهما، هفتمین خداوند خلقت، داکشا بود. از شست پا در پای راست Progenitor بیرون آمد. از انگشت پای چپ برهما دختری به دنیا آمد. نام او ویرینی است که به معنای شب است. او همسر داکشا شد. او پنجاه دختر داشت و داکشا سیزده تا از آنها را به کاشیاپا، بیست و هفت تای آنها را به خدای ماه به همسری داد، اینها به بیست و هفت صورت فلکی در آسمان تبدیل شدند. ده دختر داکشا همسر دارما شدند. و دختران بیشتری از داکشا به دنیا آمدند که قرار بود همسر خدایان و حکیمان بزرگ شوند.

بزرگترین دختر داکشا، دیتی، همسر کاشیاپا، مادر شیاطین مهیب - دایتیاها بود. دانا، دختر دوم، غول های قدرتمندی به دنیا آورد - داناواس. سومی دوازده پسر باهوش به دنیا آورد - آدیتیاس، خدایان بزرگ.

مردم باستان چگونه فکر می کردند جهان به وجود آمده است؟ در نظریات پیشینیان درباره پیدایش جهان چه چیزی مشترک است؟ چرا زئوس مردم را دوست نداشت و چه سرنوشتی برای آنها در نظر گرفت؟ چه کسی بشریت را نجات داد و چگونه برای آن هزینه کرد؟ نماد تخم مرغ برای مردم هند باستان چه بود؟ چرا انسان و گاو در هند باستان برابر بودند؟ بر اساس اسطوره اسلاوهای باستان چه کسی به مردم عقل داد؟ روس ها می گویند: "صبح عاقل تر از عصر است"، اما آنها در هند باستان چه می گفتند و چرا؟ سوال، سوال، سوال... اما جواب دارند و در این کارگاه ویدئویی هستند.

موضوع: اسطوره های مردم جهان

درس: اسطوره های هند باستان. "آفرینش". "داستان خلقت شب"

هدف از این درس آشنایی با اسطوره های هند باستان در مورد منشاء جهان و دیدن آنچه در ایده های مردم باستان در مورد منشاء جهان و انسان رایج است.

بیایید به یاد بیاوریم که چیست اسطوره.

اسطوره- یک ژانر باستانی هنر عامیانه شفاهی، داستانی در مورد منشأ جهان و انسان، در مورد اعمال خدایان و قهرمانان. اسطوره پدیده های طبیعی مختلف را توضیح می دهد.

اساطیر مردمان کشورهای مختلف ویژگی های مشترکی دارد. حوادث مشابهی در زندگی مردمان مختلف رخ می دهد. این منجر به همان تعمیم ها می شود. اما اسطوره های اقوام مختلف نیز ویژگی های خاص خود را دارند. این به دلیل شرایط طبیعی و اقلیمی، سنت ها و روابط اجتماعی موجود است.

بیایید با اسطوره باستانی هند "آفرینش" آشنا شویم.

در آغاز هیچ چیز وجود نداشت... نه خورشید، نه ماه، نه ستاره. فقط آبها بی انتها امتداد داشتند. از تاریکی هرج و مرج اولیه، آرام بدون حرکت، گویی در خوابی عمیق...

جمله اول اسطوره ما را به یاد چه چیزی می اندازد؟ و ما را به یاد آغاز اساطیر یونان می اندازد:

در آغاز، فقط هرج و مرج ابدی، بی حد و حصر و تاریک وجود داشت...

بیایید افسانه عامیانه درباره خورشید را به یاد بیاوریم:

مادر پنیر زمین در تاریکی و سرما افتاده بود، مرده بود، نه نور، نه گرما، نه صدا، نه حرکت.

ما می بینیم که در اندیشه های مردمان مختلف، تمام جهان از هرج و مرج، یک عنصر بی نظم و سازمان نیافته برخاسته است.

...آب ها قبل از آفریده های دیگر پدید آمدند. آبها آتش را به دنیا آوردند. تخم طلایی در درون آنها با قدرت زیاد گرما متولد شد. در آن زمان هنوز یک سال نگذشته بود، زیرا کسی نبود که زمان را اندازه بگیرد. اما تا زمانی که یک سال طول می کشد، تخم طلایی... در اقیانوس بی کران... شناور بود. یک سال بعد، اجداد برهما از تخم طلایی بیرون آمد. او تخم مرغ را شکست و به دو نیم شد. نیمه بالایی آن بهشت ​​و نیمه پایینی آن به زمین تبدیل شد و برهما بین آنها برای جدا کردن آنها فضای هوایی قرار داد. و زمین را در میان آبها استوار کرد و کشورهای جهان را آفرید و زمان را بنا نهاد. جهان هستی اینگونه خلق شد.

چرا خدای برهما، آسمان و زمین از تخم بیرون آمدند؟ قدیم ها وقتی پیدایش جوجه را از چیزی که فکر می کردند یک جسم بی جان، یک تخم بودند دیدند، معتقد بودند که اینگونه می تواند جهان هستی پدیدار شود. زیرا تخم مرغ نمادی از منشا حیات است.

اما بعد خالق به اطراف نگاه کرد و دید که کسی جز او نیست... ترسید. از آن به بعد ترس به سراغ هرکسی می آید که تنها بماند. اما برهما فکر کرد: «به هر حال، هیچکس جز من اینجا نیست. از کی بترسم؟ و ترس او از بین رفت. زیرا ممکن است ترس از شخص دیگری باشد. اما او شادی را هم نمی شناخت. و بنابراین کسی که تنهاست شادی را نمی شناسد.

و برهما تصمیم گرفت فرزندانی ایجاد کند. از پسران او خدایان، شیاطین و مردم، پرندگان و مارها، غول‌ها و هیولاها، کاهنان و گاوها و بسیاری دیگر از موجودات الهی و اهریمنی که در آسمان‌ها، زمین و جهان‌های زیرزمینی و زیر آب زندگی می‌کردند، پدید آمدند.

اسطوره توضیح می دهد که چرا همه موجودات زنده برادرند و به یک اندازه لایق عشق الهی هستند، چرا تنهایی باعث ترس می شود و یک فرد تنها شادی را نمی شناسد.

تفاوت بین افسانه های خلقت چیست؟ اول از همه در رابطه با شخص. در اساطیر هندی، انسان موجودی برابر با دیگران است. در اسطوره اسلاو، یاریلو یک فرد را متمایز می کند و به او عقل و "گفتار بالدار" می بخشد. اما سرنوشت انسان در اساطیر یونان باستان اسفناک است. زئوس می خواست از شر افراد احمق خلاص شود و آنها را به پادشاهی مردگان بفرستد. پرومتئوس به بدبختان رحم کرد، آتش الهی را برای آنها ربود، صنایع دستی، کشاورزی و سایر هنرها را به آنها آموخت. زئوس پرومته را به شدت مجازات کرد. پس از خواندن اسطوره پرومتئوس، می توانید متوجه شوید که بعداً چه اتفاقی برای او افتاده است.

حالا بیایید با «داستان آفرینش شب» آشنا شویم.

افسانه- داستان، افسانه ای که به شکل ادبی، شفاهی یا مکتوب بیان می شود. (فرهنگ توضیحی D.N. Ushakov).

اولین مردم را یاما و یامی می نامیدند. وقتی یاما... مُرد، یامی، خواهرش... اشک های تسلی ناپذیری ریخت و اندوهش حدی نداشت... به همه اقناع و نصیحتشان پاسخ داد: «اما او همین امروز مرد!» و بعد نه روز بود و نه شب. خدایان گفتند: پس او هرگز او را فراموش نخواهد کرد! شب بسازیم!" و شب را آفریدند. و شب گذشت و صبح شد و یامی دلداری داد و غم خود را فراموش کرد. به همین دلیل است که می گویند: چرخه شب و روز، غم را فراموش می کند.

داستان با یک ضرب المثل به پایان می رسد. حکمت موجود در این ضرب المثل بازتاب ضرب المثل ها و گفته های مردمان دیگر است.

ضرب المثل- یک ژانر از هنر عامیانه شفاهی، یک ضرب المثل قصیده، که معمولاً از دو بخش تشکیل شده است، به شکل ریتمیک.

ضرب المثل های ملل مختلف درباره روز و شب.

الف) یک ساعت بامداد دو ساعت در شب می ارزد (ضرب المثل انگلیسی).

ب) عصر در مورد همه چیز دروغ گفت، اما صبح همه چیز را رد می کند (ضرب المثل ترکی).

ج) در بهار برای سال برنامه ریزی کنید، صبح برای روز برنامه ریزی کنید (ضرب المثل چینی).

د) یک ساعت بامداد بهتر از دو شب است (ضرب المثل تاجیکی).

ه) صبح عاقل تر از شام است (ضرب المثل روسی).

1. ادبیات. کلاس ششم. در ساعت 2 / [V.P. پولوخینا، وی.یا. کورووینا، V.P. ژوراولف، وی.آی. کرووین]؛ ویرایش شده توسط وی.یا. کوروینا. - م.، 2013.

2. Temkin E.N., Erman V.G. اسطوره های هند باستان - مسکو: تحریریه اصلی ادبیات شرقی انتشارات ناوکا، 1982.

3. دایره المعارف «افسانه های مردم جهان». - م.، 1980-1981، 1987-1988.

1. افسانه ها و اسطوره های مردم جهان ().

2. افسانه ها و اسطوره های مردم جهان. اساطیر هندی ().

3. دایره المعارف اساطیری ().

1. «قصه خلقت شب» با این ضرب المثل خاتمه می یابد: «دور شب و روز فراموشی غم می آورد». چه حکمتی در آن نهفته است؟

ضرب المثل های روسی را به یاد بیاورید که معنای مشابهی دارند.

2. بر اساس افسانه هایی که مطالعه کرده اید برای یک مسابقه سوالاتی بسازید.

در ابتدا چیزی وجود نداشت. نه خورشید بود، نه ماه، نه ستاره. فقط آبها بی انتها امتداد داشتند. از تاریکی هرج و مرج اولیه، که بدون حرکت آرام می گرفت، گویی در خوابی عمیق، آب ها قبل از دیگر مخلوقات برخاستند. آبها آتش را به دنیا آوردند. تخم طلایی در درون آنها با قدرت زیاد گرما متولد شد. آن زمان هنوز یک سال نگذشته بود، زیرا کسی نبود که زمان را اندازه بگیرد. اما تا زمانی که یک سال طول بکشد، تخم طلایی در اقیانوس وسیع و بی انتها شناور بود.

یک سال بعد، اجداد برهما از جنین طلایی برخاست. تخم مرغ را شکست و دو نیم شد. نیمه بالایی آن آسمان و نیمه پایینی زمین شد و برهما بین آنها برای جدا کردن آنها فضای هوا را قرار داد. و زمین را در میان آبها استوار کرد و کشورهای جهان را آفرید و زمان را بنا نهاد. کیهان اینگونه خلق شد.

اسطوره های یونان باستان شب، ماه، سپیده دم و خورشید

الهه Night-Nyukta با ارابه خود که توسط اسب های سیاه کشیده شده است، به آرامی در آسمان می چرخد. او زمین را با پوشش تیره خود پوشانده بود. تاریکی همه چیز را در بر گرفت. ستارگان در اطراف ارابه الهه شب ازدحام می کنند و نور بی وفا و سوسوزن خود را بر روی زمین می ریزند - اینها پسران جوان الهه سپیده دم هستند - Eos و Astraea. تعداد زیادی از آنها وجود دارد، آنها در تمام آسمان شب نقطه نقطه هستند. انگار درخشش نوری در شرق ظاهر شد. بیشتر و بیشتر شعله ور می شود. این الهه لونا-سلنا است که به آسمان صعود می کند. گاوهای نر با شاخ گرد ارابه او را به آرامی در آسمان می راند. الهه لونا با آرامش و با شکوه در ردای بلند سفید خود سوار می شود و هلال ماه روی روسری خود دارد. به آرامی بر زمین خوابیده می درخشد و همه چیز را با درخششی نقره ای پر می کند. پس از سفر در اطراف طاق بهشت، الهه ماه به غار عمیق کوه لاتما در کاریا فرود خواهد آمد...

صبح نزدیک تر می شود. الهه ماه مدتهاست که از آسمان نازل شده است. مشرق کمی روشن شده است... شرق روشن تر می شود. اکنون الهه صورتی رنگ، Zarya-Eos دروازه ها را باز کرده است، که خدای درخشان خورشید-هلیوس به زودی از آن بیرون خواهد آمد. الهه سحر با لباس‌های زعفرانی روشن، روی بال‌های صورتی، به آسمان درخشان پر از نور صورتی پرواز می‌کند. الهه شبنم را از ظرفی طلایی روی زمین می‌ریزد و شبنم علف‌ها و گل‌ها را با قطراتی که مثل الماس می‌درخشند می‌بارد. همه چیز روی زمین بوی معطر می دهد، عطرها همه جا را دود می کنند. زمین بیدار با شادی از خدای در حال طلوع خورشید هلیوس استقبال می کند.

بر چهار اسب بالدار در ارابه ای طلایی ساخته شده توسط خدای هفائستوس، خدای درخشان از سواحل اقیانوس به آسمان می رود. قله‌های کوه‌ها با پرتوهای طلوع خورشید روشن می‌شوند، یکی پس از دیگری در آغوش تاریک شب ناپدید می‌شوند. ارابه هلیوس بالاتر و بالاتر می رود. او با تاجی درخشان و با لباس های درخشان بلند، بر آسمان سوار می شود و پرتوهای حیات بخش خود را بر زمین می ریزد و به آن نور، گرما و حیات می بخشد.

خدای خورشید پس از اتمام سفر روزانه خود به سمت آب های مقدس اقیانوس فرود می آید. یک قایق طلایی در آنجا انتظار او را می کشد، که در آن به سمت شرق، به سرزمین خورشید، جایی که قصر شگفت انگیز او قرار دارد، حرکت خواهد کرد. خدای خورشید شب در آنجا آرام می گیرد تا روز بعد در شکوه سابق خود طلوع کند.

تمکین E. N.، Erman V. G.اسطوره های هند باستان م.، 1982. ص 15.

Kun N. Aافسانه ها و اسطوره های یونان باستان. م.، 1957، ص 68-69.

L. G. Morgan Thanksgiving to the Maple Tree

فرقه ایروکوئی نوعی سیستم بود. این جشنواره شامل جشنواره های دوره ای مکرر بود که در زمان های خاصی از سال برگزار می شد. این جشن ها با تغییر فصل، رسیدن میوه ها و برداشت تعیین می شد. آنها هر ساله با همان آداب و رسوم ثابت انجام می شدند که از قرن به قرن دیگر منتقل می شد ...

ایروکوئی ها شش روز تعطیل یا مراسم شکرگزاری را به طور منظم برگزار کردند. اولین آن جشنواره افرا بود. این یک ابراز سپاس از خود درخت افرا بود که آب شیرین خود را به مردم داد. بعد جشنواره کاشت بود که هدف آن عمدتاً توسل به روح بزرگ با درخواست برکت دادن بذرها بود. سومین جشنواره توت فرنگی بود که برای قدردانی از اولین میوه های زمین برپا شد. چهارمین جشنواره ذرت سبز بود که به منظور قدردانی از رسیدن ذرت، لوبیا و کدو تنبل بود. جشن بعدی جشن برداشت محصول بود که برای تشکر عمومی از «پرستاران ما» پس از برداشت محصول برپا شد. آخرین مورد در این لیست تعطیلات سال نو بود، یک جشنواره باشکوه ایروکوئی که در آن یک سگ سفید قربانی شد...

در وقت مقرر، مردم از نواحی اطراف جمع شدند، برخی دستورات دینی ارائه کردند، برخی دیگر برای رقص آماده شدند، برخی دیگر برای بازی و برخی دیگر برای لذت حضور در جشن آمدند. یکی از تعطیلاتی بود که همه مشتاقانه منتظرش بودند. بامداد زنان سالخورده با انجام وظایف محوله شروع به تهیه غذای سنتی به وفور که ایام سال و شرایط زندگی شکار می داد، شروع کردند. حوالی ظهر، سرگرمی ها و بازی های معمول در فضای باز در این گونه مناسبت ها به حالت تعلیق درآمد و مردم برای مجلس جمع شدند. سپس یکی از حافظان ایمان به ایراد سخنرانی افتتاحیه پرداخت. سخنرانی زیر که در افتتاحیه یکی از این مجالس ایراد شد، نمونه ای از این گونه سخنرانی هاست و ویژگی های اصلی آنها را نشان می دهد:

دوستان و اقوام! خورشید، فرمانروای روز، بر سر راه خود قرار دارد و ما باید در انجام وظیفه بشتابیم. ما به اینجا آمدیم تا رسم قدیمی خود را رعایت کنیم. این دستور را پدرانمان به ما رساندند. توسط روح بزرگ به آنها داده شد. روح بزرگ همیشه از مردمش می خواست که او

از او به خاطر همه کارهای خوبی که انجام داده بود تشکر کرد. ما همیشه سعی کرده ایم با این رفتار عاقلانه زندگی کنیم.

دوستان و اقوام، بیشتر گوش کنید. ما امروز برای انجام این وظیفه جمع شده ایم. دوباره فصلی فرا رسیده است که درخت افرا شیره شیرین خود را می دهد. همه از این بابت از او سپاسگزار هستند و بنابراین از شما انتظار داریم که همه در قدردانی مشترک ما از افرا متحد شوید. ما نیز از شما انتظار داریم که به ما بپیوندید و از روح بزرگ سپاسگزاری کنید که خردمندانه این درخت را به نفع انسان آفرید. امیدواریم و انتظار داریم که این نظم و هماهنگی در آینده نیز ادامه داشته باشد.

غالباً به دنبال آن سخنرانی های دیگری که ماهیت پند و اندرز داشت، مردم را به انجام وظیفه تشویق می کرد.

با پایان یافتن این سخنرانی ها و نصیحت ها، شروع رقص اعلام شد که از ویژگی های مهم جشن های مذهبی آنها بود.

مورگان ال.جی.لیگ Chodenosaunee یا Iroquois. M., 1983. S. 101-102.