صفحه اصلی / طلسم / ایمان چیست؟ معنی و تفسیر واژه ورا، تعریف اصطلاح تعاریف و خواص اساسی

ایمان چیست؟ معنی و تفسیر واژه ورا، تعریف اصطلاح تعاریف و خواص اساسی

1. حالت خاصی از روان انسان که شامل پذیرش کامل و بدون قید و شرط اطلاعات، متون، پدیده ها، رویدادها یا عقاید و نتایج خود فرد است که در آینده می تواند به عنوان پایه و اساس خود عمل کند و برخی از آنها را تعیین کند. اعمال، قضاوت ها، هنجارهای رفتار و روابط فرد. 2. «تشخیص چیزی با چنان قاطعیتی که از قوت شواهد منطقی واقعی و صوری خارجی فراتر می رود، این بدان معنا نیست که حقایق ایمان مشمول هیچ دلیلی نمی شوند، بلکه تنها به این معناست که قوت ایمان به یک دلیل بستگی دارد. کنش ذهنی مستقل خاص، که کاملاً توسط دلایل تجربی و منطقی تعیین نشده است» (ول. سولوویوف). از منظر ماتریالیسم، ایمان همیشه به عنوان نتیجه کار مقدماتی آگاهی ظاهر می شود، که ایده های سوژه را در مورد جهان، در مورد مکان او در آن، در مورد ارتباطات و روابط این جهان ایجاد می کند. ساختن تصویری منسجم و همه جانبه از جهان (-> تصویر جهان) کار آگاهی سوژه است، بر اساس مکانیسم های شناخت، پیش بینی (-> پیش بینی)، اسناد علّی، سرکوب، عقلانی سازی، جایگزینی. و غیره هر چه ذهن انسان کنجکاوتر باشد، ساخت ذهنی آن پیچیده تر باشد، دلیل کمتری برای ایمان کور دارد. اگر «ایمان بیش از آنچه در داده‌های تجربه حسی و نتیجه‌گیری‌های تفکر عقلانی است تأیید می‌کند، به این معناست که ریشه آن خارج از قلمرو دانش نظری و به طور کلی آگاهی روشن است». ایمان همیشه با یک شی مرتبط است که به طور معناداری توسط آن تعیین می شود و در جلوه های آن بی نهایت متنوع است. بنابراین، اگر موضوع ایمان، پدیده‌های واقعیت خارجی باشد و سوژه‌ای که آنها را مطالعه می‌کند، مدرکی بر صدق نتایج خود ارائه دهد که تجربه آن را تأیید می‌کند، در این صورت اعتقاد یا ایمان به حقانیت خود وجود دارد. در موردی که انسان قادر به درک بیش از حد پیچیده یا ناتوان از تبیین عقلانی یک شی با ذهن خود نباشد، ایمان محتوای متفاوتی دارد. سپس او به هر طریقی از دانش، از جمله سازوکارهای سرکوب، جایگزینی یا عقلانی کردن امتناع می ورزد، یا موضوع را ساده و تقلیل می دهد و ایمان غیرمنطقی را بدون هیچ مدرکی ترجیح می دهد. پایه‌های چنین ایمانی عمیق‌تر از دانش و تفکر است. در رابطه با آنها، به عنوان یک واقعیت اولیه و در نتیجه قوی تر از آنها عمل می کند. به عنوان مثال، در رابطه با مبانی وجودی ما، ایمان یک بازنمایی کم و بیش مستقیم یا غیرمستقیم، ساده یا پیچیده در ذهن از ارتباط پیش آگاهانه بین یک موضوع و یک شی است. هر چه این ارتباط ساده تر، جامع تر و اجتناب ناپذیرتر باشد، ایمان مربوط به آن قوی تر است. بنابراین، قوی‌ترین باور به واقعیت جهان بیرونی است، زیرا فقط آن واقعیت اولیه، ساده و تقلیل‌ناپذیر را در آگاهی منعکس می‌کند که هر فرد بخشی از کل کلی است، بخشی از موجود مشترک. ارتباط نزدیک با موضوع از ویژگی های ایمان دینی است که موضوع آن مسائل جاودانگی روح، اختیار، وجود معبود، کثرت مظاهر آن و... مرتبط بودن با جستجوی انسان است. روح، ایمان دینی مستقیماً به مبانی ساده و بدون قید و شرطی مانند واقعیت وجود فیزیکی فرد در جهان فیزیکی وابسته نیست. بنابراین، نه تنها فرآیندهای وجود معنوی، بلکه خود اشیاء و اصول ایمان دینی نیز موضوع خاصی از ایمان هستند. آزادی مذهب دقیقاً در این واقعیت نهفته است که شخص در تصویر خود از جهان وجود جهان خارج از مادی را در بر می گیرد و همچنین در صورت عدم آزار و اذیت برای اعتراف به ایمان.

در این مقاله سعی می کنیم با شما بفهمیم ایمان چیست. این مفهوم را نه تنها از منظر دین و کلام، بلکه در نتیجه تحقیقات علمی نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.

ایمان یکی از پایه‌های خودشناسی و وجود انسان در جامعه است، بنابراین درک دقیق‌تر این پدیده برای همه ضروری است.
در ادامه بخوانید و متوجه خواهید شد که طرفداران ادیان مختلف و همچنین جامعه شناسان، روانشناسان و سایر محققان در مورد نیاز به ایمان چه فکر می کنند.

ریشه شناسی و معنای کلاسیک این اصطلاح

قبل از اینکه در مورد تعریف این پدیده صحبت کنیم، بیایید به ریشه شناسی کلمه "ایمان" نگاه کنیم. دانشمندان معنی را در یک صفت همخوان از لاتین می بینند. در این زبان باستانی، «وروس» به معنای «راست، راستگو» بود. کلماتی با صداها و معانی مشابه در هر دو زبان ایرلندی باستان و آلمانی عالی قدیمی وجود دارد.

حالا بیایید در مورد ایمان برای یک فرد معمولی صحبت کنیم که به پیچیدگی های روانشناسی، فلسفه یا ادیان مختلف نمی پردازد.

بنابراین، معلوم می شود که ایمان نوعی واقعیت اثبات نشده است که صرفاً با اعتقاد ذهنی توجیه می شود، نیازی به تأیید ندارد، اما گاهی می تواند برای یافتن آن تلاش کند.

مفهوم "اعتماد" از اینجا می آید. این حالت اساس همه روابط اجتماعی است. از جمله وفاداری، به قوانین خاصی بستگی دارد که در صورت شکستن، رابطه را به دسته دیگری - خیانت - منتقل می کند.

اما قبل از احراز شرایط، این مفهوم به توانایی بدون قید و شرط فاعل در انتقال برخی حقوق، اطلاعات، اشیا یا افراد به موضوع اعتماد اشاره دارد.

او می نویسد که به محض اینکه مدرکی به دست می آید، نمی توان از ایمان صحبت کرد. سپس ما قبلاً در مورد دانش صحبت می کنیم.

موضوع و موضوع ایمان

پس از اینکه مفهوم اساسی چیستی ایمان را به اختصار تعریف کردیم، بهتر است به تعمیق آن بپردازیم. حال سعی می کنیم مفعول و فاعل را از هم جدا کنیم.

اولین مورد معمولاً اصلاً احساس نمی شود. هیچ یک از آن پنج نفر قادر به تشخیص وجود موضوع ایمان نیست. در غیر این صورت، این قبلاً اثبات تجربی وجود فیزیکی خواهد بود.

بنابراین، شیء برای جامعه منحصراً در حالت امکان قرار دارد. اگرچه برای یک فرد یا گروهی از مردم به نظر می رسد که در واقعیت وجود دارد. با توجه به فرآیندهای مختلف در بدن، می توان آن را از نظر روانی، عاطفی، مجازی احساس کرد.

موضوع، کل بشریت به طور کلی و هر فرد به طور خاص است. اگر از این منظر نگاه کنید، ایمان به معنای نگرش یک فرد یا جامعه نسبت به یک شی است.

به عنوان مثال، آنها معتقد بودند که رعد، غرش ارابه های خدایان است که بر آنها خشمگین شده و رعد و برق می فرستند. این نگرش جامعه بدوی به چنین پدیده طبیعی بود که باعث وحشت و وحشت می شد. امروزه به دلیل اکتشافات علمی، حتی یک دانش آموز می داند که اینها فقط فرآیندهایی در جو سیاره هستند. آنها به هیچ وجه متحرک نیستند، بلکه فقط مکانیکی هستند.

بر این اساس، ایمان نیز تغییر کرد. ما برای نجات جان خود به "رعد و برق های مهیب" قربانی نمی دهیم، بر خلاف مردمان باستانی که صادقانه به توصیه چنین رفتاری اعتقاد داشتند.

درک دینی

باور معنوی اغلب با مترادف هایی مانند دین، عقیده و آموزه دینی جایگزین می شود. شما می توانید هر دو اصطلاح "مسیحیت"، "دین مسیحی" و "ایمان مسیحی" را بشنوید. اغلب در ارتباطات محاوره ای اینها یک چیز هستند.

منظور ما از کلمه «مؤمن» در زمینه دینی، طرفدار تصویر خاصی از جهان است که از دیدگاه یکی از ادیان موجود حمایت می کند.

اگر از مسیحیان، مسلمانان یا سایر نمایندگان جهان بینی توحیدی بپرسیم که ایمان چیست، خواهیم شنید که این مهمترین فضیلت انسانی است. در غیاب این کیفیت، بسیاری از رویدادها هم در طول زندگی و هم پس از مرگ مؤمن غیرممکن است.

به عنوان مثال، همه کافران و شکاکان در جهنم یا جهنم آتشین با عذاب ابدی روبرو هستند.

حکیمان باستانی که افکارشان به صورت جزئی در کتب مقدس مختلف ذکر شده است، مثال های خیره کننده ای در این مورد از زندگی روزمره می آورند.

اگر کشاورز را مثال بزنیم. او ممکن است مسیحی، بت پرست یا حتی ملحد باشد، اما فعالیت های او مبتنی بر ایمان است. هیچ کس برای کشت یک مزرعه، کاشت غلات، بدون اعتقاد به برداشت پربار آینده، سخت کار نخواهد کرد.

جامعه شناسی

اساس جامعه مدرن غربی ایمان مسیحی است. این اصول آن است که روابط بین مردم تقریباً در تمام قاره ها را تنظیم می کند.

اما جامعه شناسان خواستار جدایی دین از ایمان هستند. آنها می گویند که اولی بیشتر برای سرکوب ذات انسانی در فرد طراحی شده است. از این نظر که در واقع مؤمن فقط به خود و نیازها و منافع خود علاقه دارد. بعید است که خواسته های واقعی یک فرد شامل تمایل به کمک نوع دوستانه به کلیسا یا کشیش باشد.

افکار طبیعی افراد صرفاً مبتنی بر خودخواهی است که در چارچوب هنجارهای رفتاری اجتماعی وارد می شود. بنابراین ایمان را فقط از این منظر باید درک کرد.

بنابراین، جامعه شناسان به خود پدیده ایمان علاقه ندارند، بلکه به نتیجه ای که در جامعه به آن منتهی می شود علاقه دارند. دانشمندان با مطالعه ادیان مختلف به این نتیجه می رسند که مردم تلاش می کنند تا از طریق شرکت در گروه ها، فرقه ها، آشرام ها و سایر انجمن ها شرایط بهینه را برای شادی فردی ایجاد کنند.

روانشناسی

روانشناسان اول از همه می گویند که همه ایمان ها ذهنی هستند. بنابراین، نمی توان از هیچ پدیده واحدی که دقیقاً برای همه شرکت کنندگان یکسان باشد صحبت کرد. هر کس بهترین توانایی ها، نگرش ها، آسیب ها و شک های قبلی را درک کرده و احساس می کند.

از دیدگاه روانشناسی، ایمان مسیحی بر عدم وجود تضاد استوار است. هیچ سوال روشن کننده ای وجود ندارد و هیچ کس به نظرات مردم عادی علاقه مند نیست. کشیش باید مراقب گله خود باشد و آن را به سوی رستگاری هدایت کند.

بنابراین، روانشناسی ایمان را متضاد خود می داند. قابل درک، اندازه گیری یا محاسبه نیست. این چیزی است که با "عامل انسانی" بدنام قابل مقایسه است که منجر به عواقب غیرمنتظره می شود.

الهیات

این رشته ایمان را اساس شناخت جهان قرار می دهد. "من معتقدم، پس وجود دارم."

مسئله شناسی این موضوعات در علم کلام به فهم های وسیع و مضیق تقسیم می شود.

در مورد اول، مطالعه شامل کل علم است، زیرا نه تنها محتوای مفهوم، بلکه اجرای آن را در دنیای ما نیز بررسی می کند. یعنی در اینجا به ایمان به عنوان یک تمرین زندگی و رابطه شخصی انسان با خدا توجه ویژه ای می شود.

در معنای محدود، ایمان، ارتباط و معرفت خداوند متعال توسط مردم است که توسط خداوند آغاز شده است. یعنی ایمان ارتدکس از درک خدا فقط با کمک وسایلی که خود او داده صحبت می کند. این در درجه اول شامل مکاشفات می شود.

والا به عنوان ناشناخته تلقی می شود. بنابراین، ما فقط می‌توانیم آنچه را که او به ما می‌رساند، بر اساس توانایی‌های انسانی درک کنیم.

آتئیست ها

در چارچوب این مقاله، ارزش دارد به مفهومی مانند بی خدایی دست بزنیم. اگر به ترجمه این اصطلاح بپردازیم، به معنای «الحاد» است.

در واقع بی خدایی ایمان به انسان، علم و پیشرفت است. اما خود مفهوم «ایمان» در اینجا غیرقابل قبول است. بیخدایی علمی معتقد است که اساس جهان بینی پیروانش پذیرش حقایق مستدل و اثبات شده است و نه اعتقاد به افسانه ها.

بنابراین، چنین جهان بینی صرفاً تلاش می کند تا جهان مادی مرئی را توصیف کند، بدون اینکه اصلاً به سؤال خدا و ایمان دست بزند.

ماتریالیست ها

در زمان شوروی، ماتریالیسم به عنوان ایمان روسی شناخته می شد. با جهان بینی مشابه، با توسل به علم و الحاد بود که سعی کردند مبانی اجتماعی قبلی را جایگزین کنند.

اما امروزه طرفداران این فلسفه از آن به عنوان یک ایمان یاد می کنند. امروزه ماتریالیسم این باور بدون قید و شرط است که ماده اولیه و روح ثانویه است.

بنابراین ایمان به انسان و توانایی او در حکومت بر جهان و با رشد مناسب، جهان هستی، اساس این جهان بینی را تشکیل می دهد.

ایمان در جوامع باستانی

بیایید اکنون در مورد آنچه قبل از ظهور اولین ادیان سیستماتیک جهان اتفاق افتاد صحبت کنیم.

در جامعه بدوی، مردم ابتدا به همه اشیاء، موجودات زنده، اشیاء منظره روح می بخشیدند. این جهان بینی امروزه آنیمیسم نامیده می شود.

اما بین این دیدگاه‌ها، بی‌خدایی و متعاقب آن بازگشت به معنویت، مسیر طولانی‌ای وجود دارد که بشر در چارچوب ادیان مختلف طی کرده است.

مسیحیت

گفت و گو در مورد نگرش به ایمان در ادیان فردی باید با مسیحیت به عنوان رایج ترین باور در این سیاره آغاز شود. این جهان بینی بیش از دو و نیم میلیارد پیرو دارد.

تمام آرزوهای زندگی یک مسیحی واقعی با هدف رستگاری است. متکلمان می گویند که اساس ایمان نه تنها در آرزوی خداوند، بلکه در رویدادهای زندگی واقعی نیز نهفته است. اگر به تاریخ بشر نگاه کنیم، خواهیم دید که تصویر در طول هزاره ها تغییر نمی کند. همانطور که فروم به درستی اشاره کرد، تاریخ با خون نوشته شده است.

بر این واقعیت است که ایمان ارتدکس استوار است. در اینجا اساس گناه اصلی است. کشیش ها ادعا می کنند که شرایطی که ما در آن زندگی می کنیم نتیجه تمایلات ناهمگون بدن، ذهن و روح است. بنابراین در مدت اقامت خود در این دنیا باید کفاره این شکست را اصلاح کنید تا در بهشت ​​بعد از مرگ احساس سعادت کنید.

ایمان روسی همیشه برای تقدس تلاش کرده است. در این قلمرو است که معجزات در سلول ها رخ می دهد و افراد مختلف خدا با داشتن توانایی شفا، موعظه و سایر مواهب سفر می کنند.

اسلام

مسلمانان به مسائل اعتقادی با دقت بیشتری برخورد می کنند. در اینجا «ایمان» به معنای پذیرش کامل و بی قید و شرط هر چیزی است که پیامبر اسلام به مردم ابلاغ کرده است. هر گونه شک حداقل در یکی از شش رکن اسلام، مسلمان را کافر می کند. در این صورت ناچار است خالصانه توبه کند و شهادت را بخواند، مشروط بر اینکه هر کلمه گفته شده را بفهمد.

اساس اسلام در شش اصل اساسی است: ایمان به خدا، فرشتگان، کتب، رسولان، روز قیامت و تعیین سرنوشت. مسلمان مؤمن موظف است همه این «ارکان» را بشناسد، روزی پنج بار نماز بخواند و کوچکترین تخلفی مرتکب نشود.

بنابراین، ایمان به آینده در واقع کنار گذاشته می شود. از یک سو، تقدیرگرایی مسلمانان در این واقعیت نهفته است که هیچ چیز به شخص بستگی ندارد، همه چیز قبلاً در کتاب بزرگ نوشته شده است و هیچ کس قدرت تغییر سرنوشت او را ندارد. از سوی دیگر، شامل این اعتقاد صادقانه است که خداوند فقط بهترین ها را برای فرزندانش انتخاب کرده است، پس اتفاقات بد فقط درس است.

یهودیت

اگر یهودیت را با ادیان دیگر مقایسه کنید، مقداری اختلاف پیدا می کنید. ایمان در اینجا بالاتر از دانش قرار نمی گیرد. در اینجا آنها سعی می کنند به هر سوال، حتی گیج کننده ترین، پاسخ دهند، زیرا اعتقاد بر این است که فقط با پرسیدن می توان به حقیقت پی برد.

برخی منابع به تفسیر نقل قول حواکوک اشاره می کنند. او گفت که یک شخص عادل واقعی فقط با ایمان خود زندگی می کند. اما ترجمه از عبری، کلمه "emunah" به معنای "اعتماد" است.

بنابراین آنچه در ادامه می آید بحث و مقایسه این دو مفهوم است. ایمان یک احساس تایید نشده از حقیقت یک شی یا رویداد معین است. اعتماد مبتنی بر آگاهی از قوانین خاصی است که دو طرف به آن پایبند هستند.

بنابراین یهودیان معتقدند که خداوند متعال تنها آنچه را که درست و نیک و نیک است برای آنها می فرستد. و اساس زندگی انسان دقیقاً در اعتماد کامل به خداوند است که به نوبه خود سنگ بنای همه احکام است.

از اینجا ایمان به آینده رشد می کند، به عنوان یک روند دائمی توسعه و بهبود روح انسان.

بودیسم

بودیسم از نظر بسیاری یکی از محبوب ترین ادیان در جهان است. اما در واقع این یک باور فلسفی است. اگر به تاریخچه پیدایش این پدیده و همچنین فلسفه آن نگاهی بیندازیم، تفاوت های فاحشی را مثلاً با عقاید ابراهیمی مشاهده خواهیم کرد.

بودایی ها گناه اصلی را نمی شناسند. علاوه بر این، آنها کارما را قانون اساسی می دانند که یک کد اخلاقی نیست. بنابراین گناه ذاتاً غیراخلاقی نیست. این یک اشتباه ساده است، یک عمل نادرست یک فرد در مسیر روشنگری.

بودا گفت که هدف اصلی دستیابی به روشنگری است. برای این، چهار حقیقت شریف و راه هشتگانه وجود دارد. اگر تمام افکار، گفتارها و اعمال هر ثانیه با این دو اصل مرتبط باشد، آنگاه امکان قطع (تولد مجدد) و رسیدن به نیروانا وجود خواهد داشت.

بنابراین، ما فهمیدیم که ایمان چیست. ما در مورد اهمیت این پدیده برای دانشمندان و همچنین برای معتقدان ادیان مختلف صحبت کردیم.

ایمان چیست؟

  1. ایمان یک فیلمنامه الهام شده است که بر اساس آن کسی که این فیلمنامه به او تحمیل شده زندگی می کند.

    این یک داروی خوب برای آرامش افراد ضعیف روحیه است.

  2. عبرانیان 11:1
    «اکنون ایمان، جوهر چیزهایی است که به آنها امید می‌رود و شاهد چیزهایی است که دیده نمی‌شوند. "
  3. بله، شما می توانید مکان های زیادی را ذکر کنید و استدلال کنید. از تجربیاتم بهت میگم ایمان به عنوان بذر کلام توسط خدا داده شده و شما را بارور می کند. تو مثل خاک یا زنی هستی که بچه ای به دوش می کشد و رنج می کشد تا زایمان کند. ایمان میوه می دهد. فقط یک زاده شده از خدا می تواند ایمان داشته باشد. همچنین از آب و روح ایمان داشته باشید، حتی به اندازه یک دانه خردل، که می تواند با غلبه و پیروزی، کوه های مشکلات را از سر راه شما دور کند. ایمان یک زندگی جالب پر از ماجراها و اکتشافات غیرمنتظره است. ایمان زندگی پر از معنا و خوشبختی است.
  4. ایمان فضیلت اصلی مسیحی است که شامل رضایت داوطلبانه اراده انسان برای پذیرش حقیقت الهی است. ایمان مایه چیزهایی است که به آنها امید می رود و اطمینان از چیزهایی که دیده نمی شوند. (عبرانیان 11:1). و بدون ایمان رضای خدا محال است. زیرا کسی که نزد خدا می آید باید ایمان بیاورد که او وجود دارد و پاداش کسانی است که او را می جویند. (عبرانیان 11:6)
    1. ایمان نسبت به دیگر فضایل. ایمان یک فضیلت اساسی مسیحی است.
    در رأس فضایل مقدس، ایمان است - ریشه و جوهر همه فضایل مقدس. همه فضایل مقدس از آن سرچشمه می گیرد: دعا، عشق، توبه، تواضع، روزه، حلم، رحمت و غیره کشیش جاستین پوپوویچ
    2. ماهیت ایمان. ایمان مرکب از اراده انسان و فعل فیض الهی است. او خود یک راز مقدس است که در آن اراده انسانی و فیض الهی هماهنگ است. هر فضیلت مقدسی در روح یک مسیحی ارتدکس یک آیین مقدس است، زیرا هر یک از آنها در ارتباط ارگانیک با راز مقدس غسل تعمید است و از طریق آن با کل راز مذهبی کلیسا، برای مثال، ایمان یک فضیلت مقدس است. و در نتیجه یک آیین مقدس که یک مسیحی ارتدکس بی وقفه در آن زندگی می کند. و ایمان مقدس به نیروی قداست خود سایر فضایل مقدس - دعا، عشق، امید، روزه، رحمت، فروتنی، حلم و... را در روح او می زاید. و هر یک از آنها دوباره یک راز مقدس است. کشیش جاستین پوپوویچ
    3. محتوای ایمان. ایمان عبارت است از پذیرش حقایق وحی الهی مندرج در کتاب مقدس و سنت مقدس که در تعالیم جزمی کلیسا تدوین شده است. این حقایق فوق محسوس، غیر مادی، نامرئی، غیر مادی، مرموز هستند. آنها از جهان مادی قابل مشاهده پیشی می گیرند، از حواس و عقل انسانی پیشی می گیرند و بنابراین نیاز به ایمان دارند. همانطور که چشم ها اشیاء نفسانی را می بیند، ایمان نیز با چشم روحانی به پنهان می نگرد. ارجمند اسحاق شامی
    4. انواع ایمان ایمان به نظری (جزمی) و فعال، زنده تقسیم می شود که در اجرای احکام انجیل بیان می شود. این نوع ایمان مکمل یکدیگر در رستگاری انسان هستند. بدون ایمان، نجات یافتن غیرممکن است، زیرا همه چیز، اعم از انسانی و معنوی، مبتنی بر ایمان است. اما ایمان به هیچ وجه به کمال نمی رسد مگر از طریق تحقق هر چیزی که مسیح نشان داده است. بدون اعمال، ایمان مرده است، همانطور که اعمال بدون ایمان مرده است. ایمان واقعی در آثار نشان داده می شود. ارجمند جان دمشقی
    در زبان عبری، کلمه ایمان مانند emunah از کلمه هامان، وفاداری به نظر می رسد. ایمان مفهومی بسیار نزدیک به مفهوم وفاداری، فداکاری است. بدیهی است که ایمان اعتماد منفعلانه به قدرت بیرونی نیست، بلکه نیرویی پویا است که انسان را متحول می کند، هدف زندگی را پیش روی او قرار می دهد و رسیدن به این هدف را ممکن می سازد. سیری را با شادی اشتباه نگیرید. حقیقت این است که ما هیچ چیز دائمی روی این زمین نداریم. همه چیز در یک لحظه می گذرد و هیچ چیز متعلق به ما نیست، همه چیز به امانت است. سلامتی، قدرت و زیبایی را قرض بگیرید. O. نیکولای سربسکی.
    «آدمی هرگز با ایمان بیگانه نیست... خداوند در روح همه رمزگذاری شده است: در احساس ابدیت، احساس برتری. و بنابراین، برای رسیدن به ایمان، باید به خود بیایید. طوری زندگی می کنیم که انگار از خودمان دور هستیم. ما عجله داریم سر کار، در مورد کارهای خانه سر و صدا داریم. اما ما اصلا خودمان را به یاد نمی آوریم. اغلب به یاد سخنان مایستر اکهارت می افتم: «خداوند در سکوت حرف خود را می گوید.» سکوت! سکوت ما کجاست؟ همه چیز در این اطراف همیشه در حال لرزش است. اما برای رسیدن به برخی ارزش های معنوی، باید جزیره های سکوت، جزیره های تمرکز معنوی ایجاد کرد. یک دقیقه توقف کنید. ما همیشه طوری می دویم که انگار مسافت زیادی در پیش داریم. و فاصله ما کم است. هیچ هزینه ای برای اجرا ندارد. بنابراین، برای شناخت، تعمیق و درک ایمانی که در درون ما زندگی می کند، باید به خودمان بازگردیم. مردان اسکندر.
  5. ایمان

    برای نزدیک شدن به پدر آسمانی و دریافت تمام برکاتی که او برای شما دارد، ابتدا باید به خداوند عیسی مسیح ایمان داشته باشید. پطرس رسول تعلیم داد که «هیچ نام دیگری در زیر آسمان به مردم داده نشده است که به وسیله آن نجات یابیم» (اعمال رسولان 4:12).

    اما ایمان چیست و چگونه می توان آن را توسعه داد؟

    اعتقاد به خدا بیش از یک اعتقاد نظری به خداست. ایمان به خدا یعنی اعتماد به او، اطمینان به او و تلاش برای عمل به ایمان خود به او. این قانون مبتنی بر عمل و زور است.

    ایمان آوردن به خدا به معنای «اعتماد به چیزی است که نمی بینید، درست است» (کتاب مورمون، آلما 32:21). هر روز کاری را انجام می دهید که امیدوارید انجام دهید، حتی قبل از اینکه نتیجه نهایی را ببینید. این خیلی شبیه ایمان است.

    آلما، پیامبر کتاب مورمون، ایمان را با یک بذر مقایسه کرد. اگر بذری بکارید و آن را تغذیه کنید، اگر بذر خوبی باشد، رشد می کند و سپس میوه می دهد (آلما 32:28-43). ایمان نیز همین گونه است. اگر از دستورات خدا اطاعت کنید، کلام او را مطالعه کنید، و اگر میل به ایمان آوردن به مسیح دارید، ایمان در روح شما رشد خواهد کرد.

  6. همانطور که معجزات عیسی را به طور دقیق مطالعه می کنیم، به طور فزاینده ای متقاعد می شویم که آنها واقعاً اتفاق افتاده اند (دوم تیموتائوس 3:16). و همانطور که قبلا ذکر شد، چنین مطالعه ای ایمان به وعده های خدا برای شفای همه افرادی که از او اطاعت می کنند را تقویت می کند. کتاب مقدس می گوید که ایمان انتظار معقول از آنچه به آن امید است، تجلی آشکار چیزهایی است که هر چند دیده نمی شوند (عبرانیان 11:1). خدا ما را تشویق نمی کند که ساده لوح یا بیهوده باشیم، بلکه ما را تشویق می کند که ایمان قوی و مبتنی بر شواهد ایجاد کنیم (اول یوحنا 4: 1). با ایجاد این ایمان، قدرت معنوی، سلامتی و شادی به دست می آوریم (متی 5: 3؛ رومیان 10: 17).
  7. ایمان یک انتظار معقول از چیزی است که به آن امید می رود، دلیل روشنی از چیزهایی است که دیده نمی شوند (عبرانیان 11:1).
    به عبارت دیگر، ایمان سندی است بر مالکیت چیزی که با اطمینان کامل به آن امید می رود.
  8. فرضیه :)
  9. در اینجا معنی دقیق کلمه "ایمان" در یونانی آمده است:

    #960;#8055;#963;#964;#953;#962; ایمان، وفاداری، اعتماد، اعتقاد، گواهی.

  10. ایمان دانش بزرگی است.
  11. ایمان کلمه ای است که از دیرباز در اذهان مردم ریشه دوانده است، به عنوان اعتقاد مردم به آنچه ندیده اند، اما از سخنان پیامبرانی که وحی برای دیدن عالم روحانی خالق داشته اند. توصیفی از این جهان به آن گونه که آنها می‌دانستند ارائه کرد. در ارتدکس، سلسله مراتب آسمانی به این ترتیب درک می شود: خداوند و فرشتگان نه چهره، نه چهره دارای سه رتبه هستند. رتبه اول شامل: تاج و تخت، کروبیان چند چشم، سرافیم شش بال. به دوم - قدرت، سلطه، قدرت؛ به سوم - فرشتگان، فرشتگان، آغازها.
    در کتاب مقدس در انجیل لوقا در 17:6 وجود دارد که مسیح به حواریونی که از او پرسیدند گفت: ایمان ما را افزایش دهید. 6. خداوند فرمود: اگر به اندازه یک دانه خردل ایمان داشتی و به این درخت انجیر می‌گفتی ریشه کن و در دریا کاشته شو، به تو گوش می‌دهد.
    ایمان در اینجا به صراحت گفته می شود، با این کار به آنها توضیح می دهد: شما با من قدم می زنید، می بینید که چگونه و به چه طریقی این کار را انجام می دهم. و من به تو فیض دادم، علاوه بر این، تو معتقدی که من خداوند هستم و شما با دانستن چگونگی و دانستن اینکه چه کسی با شماست، به این امکان اطمینان ندارید.
    ایمان، اطمینان به امکان از دیدگاه ذهن انسان است، هر چقدر هم که غیر ممکن به نظر برسد.
  12. ایوان تعریفی از ایمان نوشت. (بالا را ببین)

    اما در انجیل نیز آمده است: «ایمان بدون کار مرده است».

    خیلی ها می گویند ایمان دارند، اما با عمل نمی توانند ایمان خود را تأیید کنند.

    و بیشتر! "ایمان از شنیدن می آید و شنیدن از کلام خدا" (رومیان 10:17).

    موفق باشید، MAXIM برای شما!

  13. همانطور که افراد عاقل می گویند:
    ایمان یک حالت درونی است، اعتقاد درونی در برخی از حق تعالی، قدرت های برتر. انسان نمی تواند چیزی را بفهمد و توضیح دهد، با علم عقلی و فهم «این» به او داده نمی شود، دست نیافتنی است، اما با این حال معتقد است که «این» چنین است. معتقد است.
    دین به عنوان کل مجموعه اسنادی بیرونی مظاهر ایمان درک می شود: مناسک، معبد، جزم اندیشی، نهاد کشیشی. علاوه بر این، دین شامل ایمان نیز می شود: ایمان پایه معنوی درونی است که دین بر آن استوار است.
    یک مؤمن ممکن است غیر مذهبی یا بسیار کم مذهبی باشد. او ممکن است به هیچ یک از ادیان موجود پایبند نباشد: آنها به نحوی برای او مناسب نیستند. او معتقد است که آنها محدود یا در معرض خطر هستند. او ممکن است به کنوانسیون آنها نیاز نداشته باشد. در روابط بین خود و قدرت های برتر، بدون واسطه و مستقیم انجام می دهد. ایمان او به ویژگی‌های بیرونی یا تقویت‌های بیرونی بسیار کمی نیاز دارد.
    به نوبه خود، یک فرد مذهبی ممکن است ایمان بسیار کمی داشته باشد. او ممکن است با غیرت تمام لوازم دینی بیرونی را رعایت کند - و معتقد باشد که این به طور کلی کافی است. ممکن است رفتار او فاقد انگیزه درونی ایمان باشد و نسخه بیرونی دین جایگزین آن شود، یعنی نه به دستور درونی، بلکه به حکم، حکم، قانون و غیره بیرونی عمل کند.
    ایمان ناسازگاری انسان با شرایط موجود است. این تجسم میل است با وجود دانش، شواهد - همه چیز. بیش از حد میل. انرژی عصبی بیش از حدی که برای زندگی لازم است. جنبه آشتی ناپذیری درونی، بنیادی و درونی یک فرد با کل وضعیت موجود در این جهان. و در جایی که انسان دیگر نمی تواند جهان اطراف، بیرونی و عینی را بازسازی کند، جهان درونی، ذهنی و خیالی را از نو می سازد. آن را به میل خود بازسازی می کند. ایمان بازسازی ایده جهان است: ما ایده را از نو می سازیم و در نتیجه جهان را از نو می سازیم.

    بر اساس کتاب مقدس، ایمان، جوهر چیزهایی است که به آنها امید می رود و شاهد چیزهایی است که دیده نمی شوند. بر پیشینیان گواهی می دهد. (عبرانیان 11:1-2)
    ایمان سرآغاز اتحاد ما با خداست: یک مؤمن واقعی سنگ معبد خدا است که برای بنای خدای پدر آماده شده است و با قدرت عیسی مسیح، یعنی صلیب، با کمک به اوج می رسد. از طناب، یعنی فیض روح القدس. ایمان بدون اعمال مرده است و کارهای ایمان عشق، صلح، صبر، رحمت، فروتنی، حمل صلیب و زندگی در روح است. فقط چنین ایمانی به حقیقت نسبت داده می شود. ایمان واقعی بدون اعمال نمی تواند باشد: هر که واقعاً ایمان داشته باشد، قطعاً اعمال دارد.
    در ایمان خود فضیلت را نشان دهید: در فضیلت، احتیاط است، در احتیاط، خویشتن داری، در خویشتن داری، صبر، در صبر، خداپرستی، در خداپرستی، مهربانی برادرانه، و در مهربانی برادرانه، محبت است. (2 پطرس 1:5-7)

  14. ایمان یادگار گذشته است.
  15. در واقع قبلاً به شما پاسخ داده شده است. عبرانیان 11:1 اگر دوران باستان را دوست ندارید و چیزی مدرن می خواهید، ای. لوکین را در نظر بگیرید: "ایمان چیزی است که نمی توان تأیید کرد."
  16. ایمان یک احساس از بالاترین پانتئون احساسات است، همراه با عشق / نفرت، ترس / بی ترسی...
    احساس بسیار قوی است، اگر به درستی از آن استفاده شود معجزه می کند.
    همه ادیان بر پایه ایمان به عنوان یک بازدارنده یا برعکس نیروی محرکه استوارند... (و همچنین فرقه ها و سیاستمداران از ایمان برای اهداف خود استفاده می کنند)
    ایمان، پذیرش هر مفهومی به عنوان حقیقت است!
    اگر از سؤالات ابدی صحبت کنیم، ضرب المثل "مؤمن خوشحال است - شک دان است" می گوید که مؤمن نوعی نظام ارزشی را پذیرفته است.
  17. ایمان بر خلاف سنت دینی، در علم به منزله مقام عقلی است که احکام خاصی را می‌پذیرد که قابل اثبات نیست. به این معنا، معرفت نقطه مقابل معرفت است. ما علم را چیزی می دانیم که می توان آن را تأیید کرد، تأیید کرد، توجیه کرد، اثبات کرد. با این حال، همه باورهای یک فرد قابل آزمایش و توجیه نیستند. برخی از آنها را ما بدون دلیل پذیرفته ایم، اصطلاحاً «در ایمان»؛ ما معتقدیم که این باورها درست، مفید، خوب هستند، اگرچه نمی توانیم آن را ثابت کنیم.
  18. ورا یک نام زنانه است.
  19. ایمان عبارت است از گرفتن حرف یک شخص بدون تفکر و رشد.

هنگام استفاده از مواد از www.psi.webzone.ru
این فرهنگ لغت به طور خاص برای کاربران سایت ایجاد شده است تا بتوانند هر اصطلاح روانشناسی را در یک مکان پیدا کنند. اگر تعریفی پیدا نکردید یا برعکس آن را می دانید، اما ما آن را نداریم، حتماً برای ما بنویسید و ما آن را به فرهنگ لغت پرتال روانشناسی "Psychotest" اضافه خواهیم کرد.

ایمان
BEPA حالتی معنوی است که شامل مولفه های فکری، عاطفی و ارادی است و بیانگر نگرش فرد نسبت به واقعیت یا پدیده های خیالی است، زمانی که پایایی و حقیقت آنها بدون شواهد نظری و عملی پذیرفته شود. ایمان داشتن به معنای متقاعد شدن، اطمینان به چیزی است: ایمان به موفقیت، ایمان به نجابت دوست خود، به آینده روشن مردم خود و غیره. ایمان مذهبی سیستمی از اعتقادات است که توسط یک شخص خاص (مثلاً مسیحی، مسلمان، بودایی) وجود دارد. موضوعات ایمان دینی خدا، فرشتگان، جهان دیگر، جاودانگی روح و جزمات هستند. در حوزه علم، واژه «ایمان» به اعتقاد مبتنی بر دانش، اطمینان به صدق برخی نظریه‌ها، قوانین، اصول، احکام است و علم کلام، انسان را بدون تکیه بر ایمان، با توجه به آن، از درک واقعی جهان ناتوان می‌داند. به عنوان یک ویژگی جدایی ناپذیر روح، بالاترین تجلی آگاهی

لیست تگ های تصادفی:
,
Wolf Christian (Wolff) Christian (01/24/1679 – 04/9/1754) - فیلسوف آلمانی، رایج‌کننده و نظام‌دهنده فلسفه G.W. لایب نیتس. استاد فلسفه در هاله (23-1706)، در ماربورگ، دوباره در هاله (از 1740). از جمله شنوندگان او M.V. لومونوسوف هدف فلسفه او دستیابی به سعادت جهانی مردم بود که برای آن روشن ساختن اولین مبنای وجود همه مخلوقات را ضروری می دانست. روانشناسی به دو دسته تجربی و عقلی تقسیم شد. یکی ارتباط بین روح و بدن را در نظر می گیرد (Psychologia empirica. 1732)، دومی فقط به روح جاودانه می پردازد (Psychologia rationalis. 1734). او پیوند روح با بدن را معجزه ای غیرقابل توضیح می دانست و همه پدیده های ذهنی را به توانایی های خاص روح تقلیل می داد. مقالات. Eigene Lebensbeschreibung. Lpz., 1841; فیزیک تجربی ولفیان خلاصه شده از اصل آلمانی به زبان لاتین، که میخائیلو لومونوسوف از آن به روسی ترجمه شده است. سن پترزبورگ، 1760.
,
ارگونومی - ارگونومی گروهی از علوم است که به طور جامع به مطالعه سیستم‌های *انسان - ماشین - محیط*، راه‌های بهبود و افزایش بهره‌وری نیروی کار می‌پردازد. ارگونومی از دستاوردهای روانشناسی مهندسی، فیزیولوژی و بهداشت شغلی، انسان شناسی، زیبایی شناسی فنی، تئوری مدیریت و غیره استفاده می کند.
,
پارادوکس Lapierre - پارادوکس R. Lapierre پدیده ای از نگرش های اجتماعی است. اختلاف بین نگرش های اجتماعی که در پاسخ های کلامی منعکس می شود و رفتار واقعی. آزمایش لاپیر نشان داد که در حالی که نگرش های بین قومی منفی در این نظرسنجی بیان شده است، در روابط واقعی با نمایندگان واقعی سایر ملیت ها بسیار کمتر خود را نشان می دهند. ادبیات. La Piere R. نگرش در مقابل عمل // (ویرایش) Fishbein M., John N. Attitude Theory and Measurement. N.Y.، 1967.

1) ایمان- - برخلاف سنت دینی، V. در علم به عنوان یک مقام عقلی است که احکام خاصی را می پذیرد که قابل اثبات نیست. به این معنا، معرفت نقطه مقابل معرفت است. ما علم را چیزی می دانیم که می توان آن را تأیید کرد، تأیید کرد، توجیه کرد، اثبات کرد. با این حال، همه باورهای یک فرد قابل آزمایش و توجیه نیستند. برخی از آنها را ما بدون دلیل پذیرفته ایم، اصطلاحاً «در ایمان»؛ ما معتقدیم که این باورها درست، مفید، خوب هستند، اگرچه نمی توانیم آن را ثابت کنیم.

2) ایمان- - 1) همان عقیده، یعنی سیستمی از عقاید، دیدگاه هایی که شخص یا شخص دیگری به آن پایبند است (مثلاً مسیحی، مسلمان، بودایی). 2) خاص نگرش نسبت به اشیاء، پدیده ها (و حالت معنوی متناظر) واقعی یا خیالی، زمانی که اعتبار و حقیقت آنها بدون ملاحظات نظری پذیرفته شود. و عملی شواهد و مدارک. این نوع دانش (که کور نامیده می شود) در تقابل با دانش قرار می گیرد. این دقیقاً پدیده دین V. است که اشیاء آن خدا، فرشتگان، جهان دیگر، جاودانگی روح، جزمات و غیره است. 3) اصطلاح "V." همچنین بیانگر اعتقاد مبتنی بر دانش، اعتماد فرد به صحت برخی مفاهیم علمی است. یا اجتماعی - سیاسی ایده ها.

3) ایمان - (از لات. veritas - حقیقت، verus - درست) - 1) توانایی معنوی روح انسان برای شناخت مستقیم لایه های پنهان وجود ("ذات")، به طور عرفانی در مرکز یک شیء قابل شناخت قرار می گیرد و به طور شهودی درک می کند. ذات؛ 2) توانایی شخص در تشخیص کفایت تصاویر حسی خود برای اشیا و پدیده های درک شده. 3) ارزیابی گزاره ها و سایر اشکال دانش واسطه ای به عنوان واقعی بدون توجیه منطقی و واقعی کافی. از منظر ریشه‌شناسی، عبارت «بررسی صدق یک گزاره» ماهیت توتولوژیک دارد، زیرا «بررسی کردن» چیزی بیش از اثبات حقیقت نیست. از کلمه «ایمان» مشتق شده است: وثاقت، احتمال، وفاداری، تأیید، اعتماد، اعتقاد، اقرار، و غیره. اعتقاد به قرائت ابزارهای اندازه گیری یا سخنان شاهدان عینی یک چیز است، اما اعتقاد به یک ایده، یک بدیهیات، یک دکترین، یک نظریه چیز دیگری است. وفادار ماندن به یک دوست یا مرجع به هیچ وجه شبیه به تأیید چیزی از تجربه خود نیست. محاسبه احتمال (احتمال) برخی از رویدادها با اعتقاد به مکاشفه شهودی یک موجود متفاوت است. معنای جمعی اصطلاح "ایمان" به زبان روسی برای متمایز ساختن دو مسیر متضاد انسان به امر فوق محسوس کافی نیست - (الف) مسیر به دنیای پنهان از طریق تجربیات بیرونی، علائم و مفاهیم و (ب) مسیر رسیدن به کمال وجود (ماهیت) از طریق حضور مستقیم روح انسان در روح همه جا، نمونه های اولیه، اصالت های قابل شناخت. در کشورهای انگلیسی زبان، اصطلاح «ایمان» معمولاً بیانگر نگرش معنوی و مقدس شخص به هستی، حقیقت است و نگرش سکولار و معرفتی به حقیقت در اصطلاح «باور» گنجانده شده است. توصیه می شود از این سنت استفاده کنید و دو مفهوم کلی را در گردش فلسفی به زبان روسی وارد کنید - "ایمان-باور" و "باور-باور". به عنوان یک جزء واقعی از کل کیهانی، هر فردی توسط اتصالات نامرئی مشترک در کل جهان نفوذ می کند، در آنها ساکن می شود و آنها را تجربه می کند. حضور مستقیم در پیوندهای لایتناهی و کل هستی، لازمه ایمان به عنوان علم مستقیم است. ایمان ایمانی، کشش روحی روح به مبانی غایی هستی، اقامت عرفانی در آنها، بینش مستقیم جوهرهای متعالی و (یا) پیوندهای جوهری است. ایمان ایمانی، یا ایمان معنوی، کپی از موضوع آن نیست و به عنوان تصویر ذهنی (نقشه) جهان عینی توصیف نمی شود. به نظر می رسد با نسخه اصلی ادغام شده است. بین آن و هدف آن، هیچ واسطه معمولی برای معرفت بیرونی مانند بت ها، آرمان ها، نسخه ها، نشانه ها، نمادها و فال ها وجود ندارد. موضوع آن پدیداری نیست، بلکه جهان اسمی است. ایمان ایمانی را می توان به عنوان سرآغاز واقعی دانش بشری و منبع مستقیم اطلاعات در مورد جهان به عنوان یک کل و حوزه های بزرگ وجود دانست. بودن در «اشیاء فی نفسه» (در اصالت) V معنوی را تعیین می کند. حداکثر اعتبار، هویت حقیقت معرفت شناختی به عنوان مطابقت معرفت با واقعیت و حقیقت هستی شناختی (حقیقت). ایمان ایمانی به مثابه کشش روح فرد به روح بی کران، تضاد روح و روح، موضوع و ابژه را از بین می برد، نگرش غیر منفعت طلبانه فرد را نسبت به ارزش های معنوی بی قید و شرط ایجاد می کند و به عالی ترین احساسات درونی عشق تبدیل می شود. و زیبایی شوک از جاذبه به بی نهایت، از اعتبار، زیبایی و حقیقت زندگی کیهانی، تجربه شده در ایمان، نیاز به بیان آگاهی مستقیم خاموش در کلمات، حرکات و متون دیگر را ایجاد می کند. سه جنبه ایمان ایمانی - موقعیت روح در روح، بازنمایی شهودی موجودات و ارزیابی فراعقلانی از آنچه وجدان در نظر می گیرد - مستلزم رشد و بیان غیر مستقیم آنهاست. فرد با استفاده از تصاویر ایده آل موجودات و تقسیم جهان به قطعات، به سمت شناخت غیرمستقیم جهان می رود. در سطح انعکاس به شکل ایده آل، یک جهان واحد توسط بسیاری از اجسام مادی دیده می شود، اما ارتباط درونی بین چیزها برای چشم بیرونی ضعیف است. تصویر حسی یک چیز داده شده بیرونی توسط پیچیده ترین فرآیندهای عصبی پویا در بدن انسان واسطه می شود. اعتبار تصویر حسی یک چیز مشروط، نسبی، تحریف شده- ذهنی است و اساساً با اعتبار بی قید و شرط ایمان ایمان متفاوت است. ایمان بیلیف با یک رابطه غیرمستقیم بین سوژه و ابژه و با تقابل «من» با جهان خارج همراه است. آزمودنی بسته به نیازها، علایق و الگوهای عمل خود، شیء جدا شده از او را می بیند و می فهمد. ابژه ای که توسط سوژه به ابژه ای قابل شناخت تبدیل می شود، بسیاری از پیوندهای زندگی سابق خود را از دست می دهد و تا حدی شخصیتی تصنعی پیدا می کند. برای شناخت یک شیء خارجی به عنوان یک واقعیت حسی، ابتدا باید مطمئن بود که ادراکات ما را فریب نمی دهند و آن شیء با شیء مورد شناخت یکسان است. تسلط بر پدیده های مادی با یقین حسی ذهنی آغاز می شود که به خودی خود به شناخت اصیل وجود نمی انجامد. ایمان باوری با این شکل از یقین آغاز می‌شود و نمی‌توان آن را مبنای غایی معرفت یا معرفت به معنای واقعی نامید. هرگز نمی‌توان عقیده ایده‌آلیسم ذهنی را با استناد به ایمان زیست‌زندگی رد کرد، اما دقیقاً به لطف ایمان ایمانی اوست که حتی یک ایده‌آلیست سوبژکتیو جرأت نکرده است به طور کامل با فلسفه او زندگی کند. قابلیت اطمینان ذهنی احساسات و ادراک اشیاء مادی شکل اولیه باور زیست‌زندگی است. شکل دوم این باور در ساختار معرفت عقلانی یافت می شود و با بازنمایی، آرمان های فرهنگی و شواهد معتبر همراه است. این شکل از ایمان اعتقادی را می توان اعتماد نامید، یعنی انتظار حقیقت، امید به داشتن آن به نوعی غیر مستقیم. اعتماد ماهیتی احتمالی دارد، زیرا مستقیماً موضوع خود را نمی شناسد. اعتماد اغلب از طریق روش های متقاعدسازی، اثبات، تایید با حقایق و فشار روانی به دست می آید. اعتماد می تواند سزاوار و نالایق باشد، مردم آن را "وارد" می کنند و "ترک" می کنند. اعتماد به استاندارد، اعتماد به آرمان های فرهنگ، اعتماد به نظر معتبر - نوعی اعتماد به تصویر ایده آل (نماینده) واقعیت فوق محسوس. تحقق خواسته ها، پیگیری اهداف و استفاده از وسایل بدون اعتماد غیرممکن است. ایمان بیلیف در کل ساختار تفکر نفوذ می کند و با یک احساس مؤثر قدرت تفکر را افزایش می دهد. بنابراین، ایمان- ایمان توانایی روح، متمرکز بر جهان آفریده شده و از نظر کیفی متنوع، برای تشخیص نسبتاً مستقیم (بدون دلیل کافی) حقیقت تصاویر حسی و عقلانی در قالب های اعتماد ذهنی و اعتماد، اطمینان و انتظار است. به شخص اجازه می دهد تا برخی از نشانه های حقیقت تصاویر ذهنی دنیای بیرون را درک کند، ایمان زیستی به طور فعال روند سنتز احساسات، عقل و اراده را به دانش غیرمستقیم و تعیین هدف هدایت می کند. تمایز اساسی بین دو نوع ایمان - ایمان ایمانی و ایمان دوجانبه - این امکان را فراهم می کند که بر شناسایی "ایمان به طور کلی" با ایمان مذهبی موجود در ادبیات غلبه کنیم (A. I. Vvedensky, P. Johnson, K. K. Platonov). مفاهیم سکولار و دینی V. تفاوت معناداری دارند. در عین حال، ایمان بیلیف در نهایت توسط آن جهان بینی کل نگر، خاموش و بی واسطه هدایت می شود که توسط ایمان ایمانی تعیین می شود. برداشت های متفاوت از پدیده دانش ناشی از تفاوت در تفسیر منبع دانش است. کسب علم با غوطه ور شدن در درون اشیا امکان پذیر است - از نشانه های بیرونی تا جوهر کیفیت یا از شهود مستقیم، درک مستقیم ذات، از طریق نشانه ها و تصاویر تا دانش غیرمستقیم. فیلسوفان معمولاً این مسیرها را مشکل معرفت غیرمستقیم و مستقیم می دانند. راه حل این مشکل توسط دو مدل متضاد ارائه شده است. طبق یک مدل، یک فرد فقط قادر به دانش غیرمستقیم است. برای مثال، هگل دانش را به عنوان وحدت هماهنگ حساسیت ذهنی قابل اعتماد و مفهوم یک شی تعریف کرد. شناخت یک شی به معنای درک ذات آن و تصور اینکه این ذات چگونه خود را نشان می دهد. از نظر هگل، اصولاً نمی توان علم مستقیم به ذات وجود داشت. این دیدگاه توسط تعدادی از فیلسوفان مدرن روسیه (Yu. P. Vedin، P. V. Kopnin، M. N. Rutkevich) توسعه یافت. بر اساس مدل دوم، معرفت انسان با حضور مستقیم روح در واقعیت حقیقی آغاز می شود و علم مستقیم به این واقعیت، نور درونی اولیه است که از نور کم نور بیرونی متمایز می شود. به لطف نور خارجی، تصویر ادراک اصالت ذهنی را دریافت می کند. نور معنوی باطن، علم مستقیم به وجود و اصالت واقعی ایمان است. این مدل توسط سقراط، افلاطون، برنارد کلروو، ن. کوسانسکی، ن. او. لوسکی، اس. ال. فرانک و دیگران به طرق مختلف اثبات شد، به عنوان مثال، افلاطون امکان شناخت مستقیم ذوات حقیقی ("عقاید عینی") را با این واقعیت اثبات کرد. که وقتی روح ما مستقیماً ایده‌ها را می‌دید، اما پس از حرکت از سرزمین ملکوتی خود به خانه‌ای خشن زمینی، روح‌ها تنها با خاطره‌ای از یک دنیای ایده‌آل باقی می‌ماندند. S. L. Frank ادعای تقدم دانش مستقیم (faythvera) را از این فرض به دست آورد که فقط دانش ما از جهل و غیرقابل درک بودن وجود نامشروط دارای اعتبار واقعی است. هر دو مدل مبتنی بر استدلال های قوی هستند؛ هیچ یک از آنها را نمی توان به طور کامل رد کرد یا به روش های کاملاً منطقی و منطقی از آنها دفاع کرد. سنت باطنی در دین و فلسفه با رد ادله عقلی به نفع وجود ایمان ایمانی به عنوان معرفت اصیل و مستقیم حقیقت، با اشاره به تجربه درونی شخصی افراد از واقعیت ایمان ایمانی دفاع می کند. اگر اندام‌های فیزیکی بینایی و شنوایی به فرد اجازه می‌دهند که اشیاء خارجی را در نور مادی منعکس شده ببیند و صداهای بیرونی را بشنود، بینایی معنوی و گوش معنوی درون قلب انسان مستقیماً هماهنگی جهان بهشت ​​را در خود جذب می‌کند. عرفا نزول نور معنوی در درون ما را ملاک معرفت مستقیم می دانند. سرودهای ودایی در مورد شکل آگنی، نور آتش ازلی جهانی، که در همه چیز نفوذ می کند و پشت آتش محسوس ایستاده است، صحبت می کند. زرتشت پیامبر می فرماید که ازلی به واسطه فعل زنده، نور آسمانی، بذر اورمزد، آغاز نور و آتش مادی را آفرید. کتاب مقدس می گوید که آفرینش نور مقدم بر آفرینش نورهای مادی بوده است. در آموزه های عرفانی هراکلیتوس ما به طور خاص در مورد آتش ظاهراً نامرئی صحبت می کنیم که کل کیهان را به هم پیوند می دهد. آموزه های تئوسوفی در مورد نور اختری به روش خود آموزه مخفی فعل-خورشید ادیان شرق باستان و یونان باستان را بازتولید می کند. در این آموزه‌ها «روح جهانی» به عنوان واسطه‌ای بین «روح مطلق» و ماده تعبیر می‌شود. ایده نور معنوی که در ایمان برای ما آشکار شد، به عنوان یک کهن الگوی ایدئولوژیک از مفاهیم فلسفی در مورد مکانیسم "مکاشف شدن ذات" عمل می کند: جوهر خود را نشان می دهد، می درخشد، از طریق پدیده ها، ظاهرها ظاهر می شود. موضوع ایمان به عنوان یک مشکل ابدی دین و معرفت باقی می ماند. آیا ایمان اصالت واقعی زندگی را فراهم می کند و آیا به شما امکان می دهد فقدان یک مانع اساسی بین «خود من» و دنیای روح آزاد را تجربه کنید؟ چرا تلاش برای پاسخ به این سوال مردم را به خوش بین و بدبین تقسیم می کند؟ به گفته اف. نیچه، خوش بینان در اشتیاق آپولونی برای تجربه جهان سهیم هستند، در حالی که بدبینان نگرش دیونوسی را به جهان ترجیح می دهند و به زندگی به عنوان رنج، هرج و مرج و خود فروپاشی نگاه می کنند. تضاد بین ایمان ایمان و ایمان به زندگی احتمالاً دائماً بحث وجودی در مورد معنای زندگی را بازتولید می کند. متکلمان و فیلسوفانی که پدیده ایمان ایمانی را به رسمیت می شناسند در مورد ماهیت محتوای این اعتقاد در افراد مختلف با یکدیگر اختلاف نظر دارند. اگر وجود واحد و موحد است، وجود در آن به معناي معنوي، بايد همان محتواي ايمان ايماني افراد مختلف را تعيين كند; همه ادیان در مورد یک خدا آموزش می دهند، اما به طور غیرمستقیم معرفت اولیه مطلق را به روش های مختلف بیان می کنند. این خط فکری طرفداران یکسانی محتوای ایمان افرادی است که به خدا می اندیشند. این را می توان با گفتن اینکه مضمون علم مستقیم به مطلق نه تنها به مطلق، بلکه به خصوصیات ارواح شخصی که مستقیماً با روح نامتناهی در تماس هستند، ایراد گرفت. هر عقیده ای موضوع خاص خود را دارد وگرنه نمی توان آن را از یک تجربه نامعین یا از موضوع کفر تشخیص داد. ایمان-ایمان نه تنها محتوایی را که مستقیماً بر آن نازل می‌شود هدف قرار می‌دهد، بلکه در صحت موضوع آن نیز تردیدی ندارد. بنابراین، در مقابل بی ایمانی، شک گرایی، تک گرایی و نیهیلیسم قرار دارد. ایمان بسته به ویژگی های موضوع خود، اشکال مختلفی به خود می گیرد. ریاضیدانان نوافلاطونی از یک شهود ریاضی خاص صحبت می کنند که مستقیماً و بدون شک موجودات بالقوه نامتناهی را می شناسد (L. E. Brouwer، G. Weil، A. Heyting). بسیاری از نظریه پردازان هنر به شهود زیبایی شناختی اشاره می کنند که به لطف آن شخص مستقیماً هارمونی وجود را درک می کند (افلاطون، شلینگ، کروچه). کانت «قانون اخلاقی پیشینی» را در روح هر فرد تحسین می‌کرد، و اخلاق‌گرایان غیرعقل‌گرا پیشنهاد می‌کنند که شهود آنچه درست است، زیربنای رفتار انسان است و تصمیم‌های غیرمنتظره را در موقعیت‌های منحصربه‌فرد زندگی از پیش تعیین می‌کند. N. O. Lossky و K. Jaspers یک ایمان-شهود فلسفی خاص را شناسایی کردند: یک ایده فلسفی ابتدا خود را به صورت شهودی، احساسی و بدون شکل مجازی برای ما آشکار می کند، و تنها پس از آن به دنبال بیان آن در تصاویر و مفاهیم است، با تمرکز بر روح و ماده فرهنگ عصر خود اگر ایمان دینی، آگاهی مستقیم، مقدس و تجربه شده به وجد فرد از ارتباط واقعی یا بازسازنده او با امر مطلق است، ایمان فلسفی معمولاً خالی از تقدس است و معطوف به برقراری ارتباط شخصی با امر مطلق نیست. ایمان فلسفی با میل به تمرکز بر هر وجه خاص جهانی وجود و برجسته کردن آن به عنوان غالب است. وجه وجودی که با شهود کشف می شود، دارای مقام جوهری است که می توان آن را آب، هوا، آتش، اتم، اراده، غریزه، عقل و... دانست. در یک فرد واقعی، طرفدار یک فرقه دینی، متبحر یک جهت فلسفی، مکتب علمی و... هم‌زمان با هم ترکیب می‌شوند، بنابراین ایمان دینی، فلسفی، هنری و... در ایمان محتوای متقابلی را تشکیل می‌دهند. لازم است بین ایمان دینی و ایمان به زندگی مشارکت کننده در توسعه دینی جهان تمایز قائل شد. نیاز به بیان معرفت مستقیم در مورد پیوند انسان با امر مطلق، موجب فرآیندی از شناخت غیرمستقیم دینی می شود که از تصاویر حسی پدیده ها و مفاهیم عقلی تشکیل شده است. تصاوير تصويري مصنوعي از نشانه هاي مطلق و مفهوم خالق و مخلوقات او، همسو با يكديگر، به تدريج انواعي از معارف غيرمستقيم ديني را تشكيل مي دهند. چنین دانشی در متونی بیان شده است که در میان آنها کتاب مقدس نقش اصلی را ایفا می کند. ایمان بیلیف که فی نفسه علم نیست، قطعاً در شکل گیری و انتقال معرفت دینی با واسطه مشارکت دارد. این همان چیزی است که غالباً می گویند علم و دانش یکی نیستند و علم و دانش می توانند با یکدیگر تضاد داشته باشند و مکمل یکدیگر باشند. هرچقدر هم که پیامبرانی که در مبدأ کتاب مقدس ایستاده‌اند بزرگ بوده‌اند و هر چقدر هم که صادقانه و دقیق سعی در بیان ایمان و ایمان خود از طریق کلامی داشته باشند (حتی اگر «دست خدا آنها را با قلم هدایت کند») ، کلمات هر زبان ملی برای انتقال کافی تجربه عرفانی از کمال وجود کافی نیست. پیامبران اغلب به تمثیل متوسل می شوند. کتاب مقدس دانش غیر مستقیم را بیان می کند. اولین قرائت کتاب مقدس توسط شخصی که به دنبال V. است، مبتنی بر ایمان بیلیث است، اما این قرائت می تواند ایمان ایمانی خفته در روح را بیدار کند که معیار وجدان آن محتوای متن مقدس را تأیید می کند. با انتخاب صمیمانه کتاب مقدس "راستین" برای خود، شخص به آن اعتماد می کند زیرا در آن است که بیان نسبتا کامل ایمانی را که تجربه می کند در آن می بیند. بدون نابغه بودن در انتقال وحی، یک فرد عادی به ندرت قادر است اعتقاد و ایمان خود را با ابزارهای گفتمانی به وضوح بیان کند، و بنابراین، با انتخاب این یا آن کتاب مقدس، در مورد اعتقادات خود در کلمات به دیگران می گوید. از متنی که برای او معتبر است. پیشرفت در دین با ظهور یک پیامبر راستین جدید رخ می دهد که جنبه های غیرقابل وصف ایمان را در تعاریف موجز و به طور کلی معتبر تجسم می بخشد. برخی از مؤمنان سعی می کنند بین ایمان ایمانی و ایمان دوجانبه به هماهنگی دست یابند، در حالی که برخی دیگر به دنبال عینیت بخشیدن به شناخت مستقیم خود از حقیقت نیستند و خود را به محتوای شهود خود محدود می کنند و به این یا آن اعتراف پایبند نیستند. ایمان-ایمان به معنای عدم تجسم آن در اشکال بصری بیرونی کور است، اما کور نیست به این معنا که تحت مفهوم کلی بینایی قرار می گیرد که نمایانگر بینش معنوی است. معرفت غیرمستقیم محتوای بی‌واسطه ایمان ـ اعتقادی را تکمیل و تا حدودی آشکار می‌سازد و از این طریق این باور را معقول و معقول و بینا می‌سازد، اما هرگز آن را کاملاً جذب نمی‌کند و کاملاً عقلانی نمی‌کند. در کلام و فلسفه بحثی در مورد اینکه آیا باید بر ایمان تکیه کرد یا معرفت عقلی، در جریان است. C. S. F. Tertullian (160-220) فرمول «من معتقدم چون پوچ است» را مطرح کرد و در مورد شکاف بین خرد معنوی و عقل استدلالی آموزش داد. آگوستین مقدس (354 - 430) فرمول متفاوتی را استخراج کرد - "من برای فهمیدن ایمان دارم." آنسلم کانتربری (1033 - 1109) ایمان را پیش‌نیاز معرفت عقلانی می‌دانست و استدلال می‌کرد: «من به دنبال درک نیستم تا باور کنم، بلکه معتقدم تا بفهمم». فلورنسکی این سه فرمول را در مفهوم مراحل V. ترکیب کرد: از "من معتقدم، زیرا پوچ است" از "من معتقدم تا بفهمم" به "من می فهمم تا باور کنم" به تدریج صعود می کند. توماس آکویناس (1225 - 1274) عقاید V. را به عقلاً قابل درک ("خدا وجود دارد") و عقلاً غیرقابل درک ("جهان از هیچ آفریده شد") تقسیم کرد. در شورای حواس (1140) درگیری مهمی بین طرفداران عقل به نمایندگی از پیتر آبلار (1079 - 1142) و طرفداران شهودگرایی به نمایندگی از برنارد کلروو (1091 - 1153) رخ داد. آبلارد تعلیم داد که شما نمی توانید چیزی را که ابتدا متوجه نشده اید باور کنید، که برنارد به آن اعتراض کرد: V. وقتی به دنبال شواهد معقول می گردد فایده ای ندارد. بحث، تقریباً بدون شروع، از نظر روانی توسط برنارد برنده شد. نمونه ای از بحث مشابه در زمان ما می تواند مناظره ای باشد که در رادیو بین اف. کاپلستون نو-تومیست، که تقدم ایمان ایمان را به رسمیت می شناسد، و آتئیست پوزیتیویست، بی راسل، صورت گرفت. اما این اختلاف اندکی به تکامل مسئله رابطه بین ایمان و معرفت، ایمان و اعتقاد و اعتقاد اعتقادی افزود. ادیان پانتئیستی مؤمنان را بر بهبود ایمان خود متمرکز می کنند و نیازی به بیان منطقی آن ندارند. برعکس، ادیان خداباور، پایبندی به ایمان دوجانبه را تجویز می کنند - اعتماد به کتاب مقدس، جزمات کلیسا، دلیل صلح آمیز. یهودیت، مسیحیت و اسلام ابراهیم را به عنوان نمونه ای از یک مؤمن نشان می دهند که ارادت خود را به یهوه و خداوند ثابت کرده است. به مردم از عهد با خدا گفت. مفهوم "وفاداری" به معنای پیروی از (انطباق) V. D. V. Pivovarov است

4) ایمان- (فلسفی) به معنای واقعی دانستن چیزی با چنان قاطعیتی است که از قوت شواهد منطقی واقعی و صوری خارجی فراتر رود. این بدان معنا نیست که حقایق ایمان مشمول هیچ دلیلی نیستند، بلکه تنها به این معناست که قوت ایمان به یک فعل ذهنی مستقل وابسته است که کاملاً با دلایل تجربی و منطقی تعیین نمی شود. بنابراین، برای مثال، ما بدون قید و شرط به وجود جهان خارج به خودی خود (صرف نظر از ظاهر آن برای ما) اعتقاد داریم، وجود آن را به عنوان یک حقیقت مسلم می شناسیم، در حالی که براهین عقلی این حقیقت که تاکنون توسط فلاسفه ارائه شده است، چنین است. در مقابل انتقاد شدید نمی ایستند و در هر صورت بحث برانگیز هستند و همه شبهات را برطرف نمی کنند. اگر ایمان بیش از آنچه در داده های تجربه حسی موجود است تصدیق کند، ریشه در خارج از قلمرو دانش نظری و به طور کلی آگاهی روشن دارد. پایه‌های ایمان عمیق‌تر از دانش و تفکر است که در ارتباط با آنها، یک واقعیت اولیه و در نتیجه قوی‌تر از آنهاست. بیانی است کم و بیش مستقیم یا غیرمستقیم، ساده یا پیچیده در آگاهی از ارتباط پیش آگاهانه بین سوژه و ابژه. هر چه این ارتباط ساده تر، کلی تر و اجتناب ناپذیرتر باشد، ایمان مربوط به آن قوی تر است. بنابراین، ما قویاً به وجود جهان خارج اعتقاد داریم، زیرا این ایمان تنها در آگاهی ما آن واقعیت اولیه، ساده و تقلیل ناپذیر را منعکس می کند که ما، یعنی یک موضوع معین، بخشی از وجود مشترک هستیم، عضوی از کل جهانی از آنجا که این حقیقت مقدم بر هر تفکر و معرفتی است، ایمانی که به آن معین شده است، با هیچ فرآیند ذهنی و شناختی قابل حذف نیست. اعتماد و اعتماد را باید از ایمان به معنای واقعی متمایز کرد. Vl. با.

5) ایمان- یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های اساسی سیستم‌های اطلاعاتی (و هوشمندی) که به نوبه خود به دلیل محدودیت منابع (هم خود اطلاعات و هم توانایی پردازش آن) امکان وجود آنها را تعیین می‌کند. در مرحله اولیه شناخت واقعیت، سیستم نه از راه‌حل واقعی، بلکه با اولین راه‌حلی که به دست می‌آید رضایت می‌دهد که به اندازه کافی واقعیت را از مقوله شبه صحیح (قابل قبول) و در نگاه اول ایمن منعکس می‌کند. چنین تصمیمی از تجربه موفق قبلی گرفته شده است، در حالی که سیستم به طور عینی مجبور است آینده خود را به خطر بیندازد. اگر سیستم درست حدس بزند و به وجود خود ادامه دهد، این تصمیم به تجربه آن تبدیل خواهد شد. مفاهیم درجه خطر، حقیقت و دروغ ارتباط تنگاتنگی با پدیده ایمان دارند. در جهت‌های غیراصولی هستی، ایمان شروع به زندگی مستقل می‌کند، که کاملاً قابل درک است، زیرا تقویت می‌شود: نظام واقعاً به وجود خود ادامه می‌دهد، زیرا جهت، از نظر بقا، اساسی نیست. وجود ایمان به اندازه کافی طولانی، با ظهور افراد مبتکر و با استعدادی که می توانند جهت های غیراصولی هستی را به منابع وجود (هستی) خود تبدیل کنند، آن را به یک هنر حرفه ای - کلیسا یا دین تبدیل می کند. سیستم های عقل گرا با توسعه (افزایش منابع در اختیار) تلاش می کنند تا درجه عدم قطعیت را کاهش دهند و ایمان را در همه جهات هستی جایگزین دانش کنند. در کتاب صد خرافات نوشته ی بوچنسکی آمده است: بر اساس پیش داوری دیگری، ایمان یک عمل غیرمنطقی است، به این معنا که مؤمن هیچ دلیل معقولی برای ایمان ندارد، در واقع یک فرد سالم از نظر روانی نمی تواند فکر کند. هر موضعی صادق است، یعنی بدون هیچ دلیلی به نفع آن، بدون دلیل کافی برای آن، به آن اعتقاد داشته باشیم.» بلوک انجمنی سخت است، آه، بسیار دشوار، طبقه بندی کلیسا به عنوان یک سیستم فکری.

6) ایمان- مهمترین پدیده دنیای درونی و معنوی یک فرد، پذیرش مستقیم هنجارها و ارزش های خاص توسط آگاهی بدون قید و شرط واقعی، نگرش روانشناختی فرد برای پذیرش چیزی به عنوان واقعی، یک روش عاطفی برای تسلط بر جهان. ، که شامل پذیرش اطلاعات در مورد آن بدون شواهد نظری و عملی، بدون تأیید فردی است. جایگزینی برای شک است - درک انتقادی از هر اطلاعات توسط ذهن. ایمان نیاز انسان به پذیرش وقایع آن گونه که می خواهد آنها را درک کند، توانایی ارزیابی واقعیت از اعماق وجود انسان است. در ذهن ما ایمان معمولاً با دین همراه است. اما ایمان فقط در آن یافت نمی شود. برای مثال در زبان انگلیسی دو کلمه وجود دارد: باور، باور نظری به وجود چیزی و اعتقاد مذهبی. درک فلسفی ایمان گسترده‌تر است، غالباً محتوای مقدس، یعنی مقدس ندارد. ایمان نگرش روانشناختی فردی است که آنچه را که هنوز به درستی اثبات نشده است به عنوان واقعا موجود می پذیرد. ویژگی ایمان فلسفی موضوع آن خواهد بود: وجود انسان در جهان و جهان در انسان. به عنوان مثال، شما متقاعد شده اید که آینده متعلق به بشریت است، زندگی بر اساس قوانین خرد به عنوان عالی ترین شکل وجود انسان! آیا شما یک پیامبر هستید و می توانید آینده را بدون قید و شرط قضاوت کنید؟ نه، البته، اعتقاد شما به این که زندگی شگفت انگیزی در انتظار بشریت است، بر روحیه خاصی از روح استوار است. این ایمان است... ایمان در اعماق طبیعت انسان رشد می کند. انسان بدون ایمان نمی تواند زندگی کند، زیرا او فقط موجودی نیست که بر اساس غریزه عمل کند. و نه فقط ظرف عقل. فردی مرموز و چندوجهی. و دنیای درونی او قطعاً باید شامل شهود، یک احساس توسعه یافته از ایمان به چیزی باشد: به خدا، حکمت کیهانی، به خیر، در نجات، در خوشبختی، در سرنوشت... انسان می تواند از ایمان خود سرخورده شود و دور شود. از آن. یک چیز از شخص انکار می شود - او نمی تواند باشد، یعنی بدون ایمان زندگی کند.

7) ایمان-: 1) ایمان - ایمان راهی است به جهان معنوی عینی به صورت حضور مستقیم روح در این یا آن روح همه جا. این ایمان، کشش روحی روح به مبانی غایی هستی، اقامت عرفانی در آنها، بینش مستقیم جوهرهای متعالی و (یا) پیوندهای جوهری است. 2) اعتقاد و ایمان، راه رسیدن به موجودات پنهان از طریق مقامات مادی و حواس ظاهری است. این ایمان توانایی روح متمرکز بر جهان آفریده شده و از نظر کیفی متنوع است که به طور نسبی مستقیم (بدون دلیل کافی) حقیقت تصاویر حسی و عقلانی را در قالب های اعتماد ذهنی و اعتماد، اطمینان و انتظار تشخیص دهد.

8) ایمان - یک جهانی عمیق جهانی از فرهنگ که پدیده پیچیده آگاهی فردی و توده ای را شامل می شود، از جمله جنبه هایی مانند معرفت شناختی (پذیرش به عنوان یک تز واقعی که با قطعیت ثابت نشده یا اساساً غیرقابل اثبات است)، روانشناختی (آگاهی و تجربه محتوای این پایان نامه به عنوان یک ارزش، عزم برای پایبندی به آن با وجود شرایط زندگی و تردیدها، که به عنوان یک عامل انگیزشی عمیق در استراتژی زندگی شخصی - تا انکار خود عمل می کند: "من معتقدم" به عنوان "من معتقدم") و مذهبی (هنگام نسبت دادن محتوای موضوع ایمان به حوزه ماوراء الطبیعه). با تمام عقل گرایی سنت غربی، پدیده V.، با این حال، در متن خود به عنوان یک ارزش عالی تعبیر می شود و مقوله V. در فرمول ارزش شناختی "V. - Hope - Love" بیرون می آید. ، بنیادی برای فرهنگ اروپایی. ترتیب معنایی و وضعیت پدیده V. در یک فرهنگ خاص تا حد زیادی به ویژگی های سنت دینی مربوطه بستگی دارد - اول از همه، به اینکه آیا دومی به جنبشی مانند خداباوری تعلق دارد یا نه. ادیان از نوع خداباوری، با محوریت پدیده V.، بردار ارزش شناختی تأکید آن را به عنوان یک ارزش در درک ساختار مقوله ای فرهنگ تعیین می کنند. تفسیر الهیات انضباطی V. نه تنها و نه چندان به عنوان یک اعتقاد ذهنی به وجود خدا، بلکه به عنوان یک نگرش کلی عاطفی و ذهنی از تجربه کردن خود به عنوان «در دستان خدا» پیش‌فرض است. در چارچوب یک آگاهی دینی بالغ، مبتنی بر دین، آموزه ایمان به عنوان یک نظام جزمی شکل می گیرد، یعنی. مفاد بدیهی (دگم یونانی - تصمیم، نظر، موضع پذیرفته شده عمومی)، که پذیرش آن شرط لازم برای پیوستن به یک سنت دینی است و در چارچوب این سنت به عنوان یک نتیجه الهام شده الهی (در مسیحیت "الهام گرفته") درک می شود. وحی که در متون مقدس بیان شده است. ترکیب یک دکترین دینی با یک فعالیت مذهبی خاص (عبادت) در چارچوب یک سازمان کلیسایی معین، اعتراف متناظر را تشکیل می دهد (لاتین confcssio - اعتراف). بیانیه رسمی اصول اساسی یک عقیده خاص، اعتقادنامه آن را تشکیل می دهد. پدیده V. جایگاه و اهمیت ویژه ای در ادیان با جهت خداباوری پیدا می کند (در واقع خداباوری به عنوان آموزه ای مبتنی بر ایده شخصیت تجسم یافته الوهیت شکل می گیرد که احساس شخصی و شدیداً احساس می شود. با تجربه V. ). تکامل خداباوری را می‌توان به‌عنوان تقویت جایگاه V. و تأکید فزاینده‌ای قابل توجه آن در نظر گرفت. بنابراین، در رابطه با مسیحیت، اگر در قرون وسطی، V. به عنوان داده ای از آگاهی مؤمن تلقی می شد و قبل از هر چیز در اعمال نیک و درستی رفتار (مذهب قرون وسطایی مترادف راهب) و اطاعت بیان می شد. «و شیاطین ایمان می‌آورند و می‌لرزند»)، سپس سوتریولوژی پروتستانی تحت سلطه‌ی اصل نجات «V. به تنهایی» است (اصل سولا فید). V. به عنوان نگرش عمیق آگاهی خداباور، وفاداری و اعتماد به خدا را پیش‌فرض می‌گیرد (ر.ک: همان ریشه و ایمان مرتبط - ایمان - وفاداری در انگلیسی، ایمان - اعتماد - وفاداری در روسی و غیره). یکی از مؤلفه‌های مهم V. نیز اطمینان به «درخشش فیض» و خیر سرنوشت شخصی است که به مشیت خداوند سپرده شده است. نتیجه منطقی این نگرش، طراحی دعا به عنوان یک متن متعارف است (در مقابل بداهه توسل بت پرستانه به خدا): نباید با درخواست هایی که به طور خاص فرموله شده است به خداوند متعال مراجعه کرد (بی اعتمادی نشان داد، گویی موارد لازم را پیشنهاد می کند. عمل نیک)، اما با تکیه بر حکمت مشیت تجلیل کنید (نگاه کنید به. اجرا در عبادت مسیحی به عنوان دعا از متن اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه - "من معتقدم"). پدیده‌های همین مجموعه عبارتند از تسلط تدریجی V. درونی و عمیقاً شخصی در تاریخ مسیحیت بر مظاهر مذهبی بیرونی آن («من به روح خود ایمان دارم»)، و همچنین غلبه بر اهمیت «V معنوی». به عنوان مبنای فیض اعطا شده بر به اصطلاح شایستگی ها: از کتاب مقدس «بر حسب ایمانت برایت انجام شود» تا لوتری «آنچه شما معتقدید همان چیزی است که دارید». توکل بر خدا مستلزم چشم پوشی از نوعی شبکه ایمنی، میل به تأمین رحمت خداوند برای خود از طریق مبادله تجاری معادل در چارچوب یک عهد وفا شده، و همچنین تمایل به تضمین این رحمت با یک توافق قانونی عادلانه در مورد پاداش است. عدالت همراه با فیض: قبلاً در مسیحیت اولیه تز در مورد "فیض آزادانه داده شده" فرموله شده بود "(آگوستین)، در پروتستانتیسم V. خود به عنوان الهام گرفته از خدا "در آن زمان و آنجا، چه زمانی و در کجا مورد رضایت خدا بود" درک می شود (لوتر). ) و - بعلاوه - دقیقاً با الهام از کسی که خود در ابتدا، و نه بر حسب شایستگی، «به رستگاری» (حداکثر بیان فرض توکل بر خدا) را برگزیده است: V. از بالا داده می شود و شخص به آن می آید. ارتباط با خدا فقط از طریق «پشت قلب». در چارچوب فرهنگ اروپایی، موضع معرفت شناختی وی نمی تواند با اصول کلی فرهنگی عقل گرایی در تضاد نباشد. در واقع، کتاب مقدس قبلاً به این نکته اشاره می کند: "یونانیان به دنبال حکمت هستند، اما خدا چیزهای احمقانه جهان را برگزید تا خردمندان را رسوا کند" (اول قرنتیان 1: 22، 27). تقابل وی با نقد عقلانی، که از نظر تئوریک می تواند به اشکال مختلف انجام شود، در واقع با سه گزینه تثبیت شده تاریخی نشان داده می شود: 1) شکل ارتدکس ("من معتقدم تا بفهمم") - موضعی که رسما توسط جامعه پذیرفته شده است. قانون کلیسا (تألیف متعلق به آنسلم کانتربری است)؛ 2) فرم آزاداندیشی ("من می فهمم تا باور کنم") - موضعی که توسط کلیسای ارتدکس به عنوان یک بدعت رد شده است (نویسندگی متعلق به پیر آبلارد است). 3) شکل افراطی ("من معتقدم، زیرا پوچ است") - credidile est quia ineptum معروف) - موضعی که بیان کامل و منطقی مطلق ماهیت V. به عنوان یک نگرش معرفت شناختی است که نیازی به عقلانی ندارد. مبانی و توجیهات است، اما به دلیل افراط و تفریط آن به عنوان یک مؤلف رسمی عمل نمی کند (تألیف منسوب به سنت به ترتولیان به دوره قبلی - آغاز پس از میلاد برمی گردد). مشکل رابطه عقل و فلسفه، که نقش بسیار مهمی در تاریخ مسیحیت ایفا کرد، فوراً شدت خود را آشکار نمی کند و به طور ضمنی بالغ می شود. برای مثال، دوسوگرایی معرفت‌شناختی پدرشناسان در سطح خودارزیابی تأملی به‌عنوان یک مشکل ثابت نیست: اوریگن وظیفه ترکیب کردن فلسفه باستان (افلاطونی و رواقی‌گرایی) را با مسیحیت تعیین می‌کند. تداوم سنت فلسفی باستانی توسط جاستین بدون مشکل ثبت شده است. «گفتمان درباره رستاخیز مردگان» آتناگوراس، هم از نظر ژانر و هم از نظر روش‌شناسی، به نوع فلسفه‌پردازی یونان باستان برمی‌گردد. موضع افراطی ترتولیان، نشان دادن فاصله ای اساسی از میراث باستانی و ادعای ناسازگاری ایمان مسیحی با خرد بت پرستان، فعلاً افراطی باقی می ماند و انطباق گسترده ای در سنت توده ای دریافت نمی کند. به طور کلی، از نظر گیلسون، پاتریتیک چیزی بیش از ترکیبی از فلسفه باستان با مسیحیت نیست.» حتی آگوستین، بدون هیچ گونه قید و شرط روش شناختی، وظیفه الهیات را به عنوان وظیفه «شناخت آنچه مورد قبول V در پرتو عقل است» فرموله می کند. او در اثر خود «درباره علوم مسیحی» (!) که «بالاترین حقیقت» را فوق عقلانی توصیف می کند، در عین حال وضعیت علوم تجربی (پزشکی، نجوم) و ریاضی را تعریف می کند و استدلال می کند که با بعدها، بید بزرگوار (حدود 673-755) هدف خود را در هماهنگی دانش در مورد طبیعت و تاریخ با دانش کتاب مقدس خواهد دید (این نگرش تجسم عملی خود را در جداول عید پاک که او گردآوری کرد، محاسبه کرد، یافت. از قبل تا سال 1064، که از طریق آن وقایع تاریخی با گاهشماری از تولد مسیح گره خوردند). با این حال، در قرون وسطی، شیفتگی الهیات مسیحی به ارسطوگرایی (ماهیت خردگرایی روش‌شناختی کهن!) به صراحت مشکل رابطه عقل و فلسفه را مطرح کرد و بدین وسیله ناسازگاری عمیق درونی الهیات را به عنوان تلاشی برای مفهوم‌سازی عقلانی توضیح داد. اساسا غیر منطقی به عنوان تلاشی برای حذف این تضاد در چارچوب مسیحیت قرون وسطی، مفهوم وحدت دانش و ایمان، که از پاتریتیک ها (کلمنت اسکندریه و اوریژن) سرچشمه می گیرد، مفهوم سازی شد - نظریه "حقیقت دوگانه" بر اساس پایه گذاری شد. اصل تفکیک حوزه های دانش و دانش. بیانگر کلاسیک این موضع جان دون اسکاتوس است که الهیات و فلسفه را بر اساس معیار عینیت (اگر موضوع الهیات خدا باشد پس فلسفه وجود است) و فرضی که بر اساس آن فلسفه می تواند خدا را چنین تصور کند تقسیم کرد. ، اما فقط به عنوان هستی (هگل گفت که «موجودات دیگر» خواهد بود)، اما این یک درک ناکافی است، زیرا غیرممکن است که در مورد پدیده های ماوراء طبیعی بر اساس تجربه حسی فکر کنیم. بر اساس صورت بندی هوگو دو سنت ویکتور (حدود 1096-1141)، محتوای جزمیات می تواند یا فوق عقل یا مطابق با آن باشد، اما هرگز مخالف آن نیست. جان سالزبری (حدود 1115 - حدود 1180) یک تز به طور کلی یکپارچه در مورد عدم امکان اساسی تضاد بین الهیات و فلسفه به دلیل تفاوت اساسی در حوزه موضوعی آنها دارد: نجات روح از یک سو، افراد با تجربه. شناخت منطقی-عقلانی طبیعت از سوی دیگر. (در موازی مسلمانان، موضعی مشابه در زمینه ای مشابه توسط ابن رشد بیان شده است.) بر اساس نظریه «حقیقت دوگانه» در فرهنگ قرون وسطی، تفسیر علم خدا به دو صورت به روز می شود: به طور طبیعی (از طریق شناخت جهان خلقت، با داشتن اثر خیر و صلاح خالق) و ماوراء طبیعی (مستقیماً از طریق وحی). بر اساس این تمایز در فرهنگ قرون وسطی، مکتب و عرفان به شکل کنونی با برنامه های جایگزین خود - به ترتیب - توجیه عقلانی جزمات دینی از طریق روش های استدلالی منطقی، از یک سو و پرورش عمل به آن شکل گرفت. ادراک مستقیم حقیقت در فعل وحی الهی، از سوی دیگر. پیوند بنیادی مفهوم «حقیقت دوگانه» به آن یک موازنه ارزشی نامعین می‌دهد (برخلاف وضوح کامل تفکیک انحصاری)، و فرمول ارتدکس «من برای فهمیدن معتقدم» اساساً مبهم می‌سازد: اگر مکتب ارتدکس تومیسم آن را به معنای استقلال حقیقت تفسیر کرد. از دانش مثبت، سپس متفکران مکتب شارتر - به معنای استقلال عقل از V. سیگر برابانت (حدود 1240 - حدود 1281) - به معنای امکان و جواز در تعارض مستقیم حقیقت علم عقلی با حقیقت وحی (مانند، برای مثال، نظریه ابدیت جهان مطرح شده توسط او، که با ایده خلاقیت در تضاد است). و راجر بیکن - حتی به معنای وابستگی الهیات به علوم. به بیان دقیق، این و تنها آنسلم کانتربری، به‌عنوان اولین دانش‌آموز، بود که می‌توانست «من معتقدم و می‌فهمم» بی‌دردسر غیرتجزیه‌کننده‌اش را بپذیرد. تا قرن سیزدهم. تشدید وضعیت از قبل نیازمند شفاف سازی صریح و تایید شده رسمی بود. مفروضات اولیه این امر توسط توماس آکویناس ارائه شد: اصل هماهنگی عقل و فلسفه مبتنی بر اولویت جزمیات فلسفه است که در نسخه مطلق ثابت شده است: اگر نتایج عقلانی با وحی در تضاد باشد، این نشان دهنده اشتباه در استدلال است. علاوه بر این، توماس دگم‌ها را به آنهایی که عقلاً قابل درک هستند، متمایز کرد، یعنی. هم به عنوان موضوع الهیات و هم فلسفه (جزمیات در مورد وجود خدا، جاودانگی روح و غیره) و از نظر عقلی غیرقابل درک، غیرقابل دسترس برای منطق و بنابراین به عنوان موضوع دانش منحصراً الهیاتی عمل می کند (جزمیات درباره تثلیث خداوند، آفرينش جهان، گناه اوليه و... در چارچوب مرجع توميستي، جزمات ديني و اصول معرفت عقلي، حوزه‌هاي معرفت‌شناختي خودمختار و غير همپوشاني الهيات و فلسفه را ترسيم مي‌كند، اما براي اهداف روش‌شناختي و تربيتي، الهيات مي‌تواند از پتانسیل عقلانی و تبیینی فلسفه برای تطبیق حقایق باطنی وحی با ادراک آنها توسط آگاهی توده استفاده کنید (توماس آکویناس تز معروف «فلسفه کنیز الهیات است» را که به جان دمشقی برمی‌گردد. با این رویکرد، موضع رسمی کلیسای ارتدکس در مورد مشکل رابطه بین دانش و ایمان رسمیت می یابد. در حال حاضر در سال 1277، اسقف پاریسی تامیر نظریه "حقیقت دوگانه" را به عنوان الهیات تحقیرکننده محکوم کرد - کلیسای ارتدکس تاکید کرد. جنبه سازگاری دانش مثبت با حقیقت متن کتاب مقدس به عنوان تأییدی ضروری بر حقیقت آنها (نگاه کنید به مبارزه کلیسای کاتولیک علیه هلیومرکزی: آزار و شکنجه کوپرنیک، اعدام برونو، محکومیت گالیله توسط تفتیش عقاید، که در سال 1979 پاپ ژان پل دوم پیشنهاد لغو آن را به عنوان ناعادلانه ارائه کرد. به طور کلی، از نظر تاریخی، نگرش کلیسا به دانش عقلانی از کفر به عقل گرایی در "سیلابوس" معروف ("فهرست خطاهای انسانی زمان ما"، 1864) تا تز "کلیسا دوست علم است" در بخشنامه پاپ پیوس سیزدهم و قانون اساسی دومین شورای واتیکان «شادی و امید. درباره کلیسا در دنیای مدرن» که بیانگر نیاز به ارزیابی مثبت از پیشرفت علمی و فناوری و سازگاری با پیامدهای آن، از جمله پیامدهای ذهنی است. با این حال، اگر ما نه در مورد یک موضع بیرونی و بازتابی، بلکه در مورد عمیق صحبت کنیم. مبانی پارادایمی، پس می توان ادعا کرد که تأثیر ارزش شناختی و ماهوی بافت فرهنگی خردگرایانه سنت اروپایی به عنوان زمینه ایدئولوژیک تحول مسیحیت همواره قصد عمیق دکترین مسیحی را نسبت به عقلانیت (با بیان بی قید و شرط بنابراین، شاخه اساسی الهیات مسیحی، عذرخواهی است که «الهیات بنیادی» یا «الهیات پایه» نیز نامیده می‌شود و به طور هدفمند حول مسئله دفاع از (توجیه) یک عقیده با کمک استدلال‌هایی متمرکز شده است. عقل (البته مجدداً با این قید که جزمات درک شده توسط عقل باید «در مرحله پنجم» پذیرفته شوند). متحد، الهیات معذرت خواهی را پرورش نمی دهد، آن را با «دکترین اصول» جایگزین می کند و استدلال می کند که V. که ریشه در یک احساس زنده دارد، نیازی به توجیه عقلانی-منطقی ندارد. چارچوب سنت فلسفی: چگونه در یک طرح صرفا معرفت شناختی، و همچنین در یک طرح گسترده تر - مردم شناسی عمومی -. در نیمه دوم قرن 18، جنبش "فلسفه احساس و فلسفه" در فلسفه آلمان شکل گرفت. انگیزه اولیه برای توسعه در تاریخ فلسفه سنت های شهودگرایی، فلسفه زندگی و اگزیستانسیالیسم را تعیین کرد. "فلسفه احساس و V" "معرفت عقلانی" را رد می کند، که به عنوان ناتوان از آشکار کردن انسان در خود ارزیابی می شود. "منبع بی قید و شرط اراده آزاد" (F. G. Jacobi). "داده مستقیم" به آگاهی انسان از جهان اشیا (تأثیر ماهوی بر فلسفه هیوم). "، "وحی"، "عقل" در مقابل عقل (پیش بینی تمایز کانت). با توجه به درک V. به عنوان یک روش جهانی معرفت، ژاکوبی تفاوتی بین واقعیت حسی (طبیعی) و فوق محسوس (مطلق) قائل نیست - هر دو به یک اندازه به عنوان محتوای V عمل می کنند، مانند " وجود مطلق، نوع خاصی از فردی بودن را تعیین می کند. تسخیر ماهرانه اشتیاق نوستالژیک یک فرد از جامعه غیرسنتی برای جا افتادن در جامعه، انحلال آگاهی پدرانه در جامعه، یعنی. با از دست دادن ایمان و اطمینان، ژاکوبی مدلی از هستی فردی هماهنگ را بر اساس V فرموله می‌کند. حضور انسان در جهان (پیش‌بینی «رهاکردگی» اگزیستانسیالیستی) دقیقاً با «داده شدن فوری» وجود مطلق به او «رستگار و توجیه می‌شود». شخص «داده بودن» مطلق را تجربه می کند (باور دارد، احساس می کند و می داند) که به نوبه خود «داده شدن فوری» منبع فردیت شخصی و اراده آزاد او را به عنوان مبنایی برای او آشکار می کند. دخالت در امر مطلق - آپوتئوزیس فردیت از طریق جذب در امر جهانی. به همین ترتیب، مفهوم فلسفی I.G. هامانا مبتنی بر نقد رادیکال فرهنگ خردگرایانه روشنگری است: او وحدت شخصیت را پیچیده می‌داند، و کلیت آن را «دانش مستقیم»، مترادف با V.، که مخالف عقل‌گرایی گفتمانی است، تضمین می‌کند. ایده های "فلسفه احساس و V." توسط فلسفه مدرن غرب هم در چارچوب مسئله شناسی انسان محور (فلسفه زندگی، اگزیستانسیالیسم) و هم در چارچوب مسئله شناسی معرفتی محور (شهودگرایی، نسخه های غیرمنطقی از مفهوم دانش مستقیم پس از برگسون) درک شدند. مقوله V. جایگاه قابل توجهی در فلسفه اگزیستانسیالیسم دارد که به عنوان "V فلسفی" مفهوم سازی می شود. (یاسپرس)، ترکیب «V. در خدا» و «V. در علم». پدیده V. جایگاهی مرکزی در نئوتومیسم دارد که به فرمول مدرن شده مفهوم «حقیقت دوگانه» پایبند است: «استقلال مشروع دین و علم» و «استقلال مشروع علم در چارچوب خودمختاری مشروع». ارزش های زمینی» (جان پل دوم) ترکیب فرهنگ مدرن و گرایش علم به ترکیب بین رشته ای به عنوان مبنایی برای ترسیم حوزه «مسائل مرزی» بین الهیات، فلسفه و علوم طبیعی درک می شود. آگاهی علوم طبیعی از محدودیت‌های روش‌های عقلانی محض خود، که به آن اجازه نمی‌دهد حوزه زیست‌شناسی را به عنوان موضوع خود درک کند، طبق نئوتومیسم، «چهره جدیدی» از علم طبیعی ایجاد می‌کند (O. Spülbeck, R. Karisch). ، D. Bonifaczi، I. Ratzinger). در زمینه اولویت داده شده V.، "عملکرد یکپارچه گفتگوی بین رشته ای" الهیات، فلسفه و علوم طبیعی تشکیل می شود که شامل همگرایی استدلال علمی الهیاتی، فلسفی و انضمامی، تشکیل یک ترکیب ترکیبی "همگرا" است. حقیقت (K. Ra-ner, H. Friz, F.Rau). M.A. موژیکو

9) ایمان - - حالت علاقه شدید، روانی. نگرش، موقعیت ایدئولوژیک و کنش شخصی کل نگر، متشکل از شناخت وجود و حقیقت بی قید و شرط چیزی با چنان قاطعیت و صلابتی که فراتر از اقناع واقعیت است. و منطقی شواهد و مدارک و با وجود همه تردیدها به آن وابسته نیست. V. ارتباط نزدیکی با «اعتماد» و «وفاداری» دارد، اما به آنها تقلیل نمی‌یابد و تنها پس از اینکه خدا به عنوان یک شخص درک می‌شود، با آنها همراه می‌شود. پیچیدگی و ابهام پدیده V. منجر به تفسیرهای گوناگونی از ماهیت و کارکردهای آن شده است. V. با دانش مقایسه می شود یا با آن مخالف است. در این مورد، اعتقاد، اول از همه، به عنوان اطمینان به دانش غیر قابل اعتماد یا ناکافی قابل اعتماد، یعنی. چنین دانشی که مبنای آن داده نشده یا پنهان است. با این حال، چنین درکی به راحتی به مطلق شدن تداوم ذهنی و اراده شخصی ناشی از آن تبدیل می شود و V. به باورها تقلیل می یابد. از سوی دیگر، باورها همیشه منبع آنارشیسم نیستند. یا صرفاً فردگرا. خودخواهی در واقع، در این مورد ما بهتر است در مورد توهمات و وسواس فکری صحبت کنیم که ساختار انسان را خراب می کند. انجمن. برعکس، باورهای مشترک شرط و اساس زندگی مشترک مردم را تشکیل می دهد. چنین باورهایی عبارتند از، برای مثال، اطمینان به وجود جهان خارج، به تغییرناپذیری قوانین طبیعت، در این واقعیت که در تعریف. شرایطی که مردم به طور کامل عمل خواهند کرد. راه و غیره در نهایت، ما در مورد احتمال صحبت می کنیم، در مورد انتخاب از بین مفروضات مختلف آنچه به دانش نزدیک است. به عبارت دیگر، باورها معرفتی هستند که V. باید در آن حداقل وجود داشته باشد، هرچند نمی توان آن را به طور کامل حذف کرد. باورها به طور جدایی ناپذیری با دانش فرد در مورد جهان و خود پیوند دارند. با این حال، اگر دانش ایجاد شود، باورها به عنوان اساس انسانیت عمل می کنند. نگرش به جهان به طور کلی - هم متفکرانه، هم نظری و هم عملی، زیرا این نگرش پیش از این مستلزم "اعتماد به نفس" است. این اعتقادات است که وقتی می تواند "به چیزی تکیه کند" چنین نگرشی را نسبت به جهان برای فرد فراهم می کند و این موقعیت پیش نیاز فکر و عمل است. اعتقادات نقش مهمی در قانون اساسی بشریت دارند. واقعیت، زیرا سطح اولیه «واقعیت» دقیقاً شامل آن چیزی است که شخص در زندگی خود به آن «تکیه» می کند و شک را از بین می برد. انسان می‌تواند از همان ابتدا ایده‌ها یا حتی سیستمی از عقاید را رد کند یا آن‌ها را نپذیرد، اما این بدان معناست که به آن‌ها شک می‌کند یا باور ندارد. شک، به نوبه خود، جنبه ای از اعتقاد است، و شخص در شک وجود دارد، مانند اعتقاد. شک بر اساس قوانین اعتقادی زندگی می کند و عمل می کند و به شک نیز مانند عقل معتقدند. بنابراین شک نیز در تشکیلات انسان سهیم است. واقعیت اگر باور یک واقعیت ثابت و بدون ابهام را تشکیل می دهد، آنگاه شک یک واقعیت ناپایدار و مبهم است که نمی توان به آن «اتکا کرد». این تضاد دو عقیده است که ثبات انسان را از بین می برد. واقعیت و در نتیجه اعتماد به آن. در نتیجه، این تردید وجود دارد که به عنوان منبع ساخت ذهنی جهان عمل می کند، و ساخت های ذهنی دقیقاً به این دلیل ایجاد می شوند که باورها منطقه مربوطه را ترک کرده اند. نقش باورها در افراد زندگی پویایی را نشان می دهد ماهیت واقعیتی که شخص در آن زندگی می کند. در ابتدا و به عنوان یک واقعیت اولیه مشخص داده نمی شود، بلکه ثمره تلاش و نبوغ افرادی است که وضعیت قبلی فرهنگ را ایجاد کرده اند. این تلاش‌ها شکل باورهایی را به خود می‌گیرند، لایه‌لایه‌ای بر هر چیزی که انسان تا به حال در خود و اطراف خود با آن مواجه شده است و نشان‌دهنده یک توالی ناقص مرموز از ممکن و غیرممکن است. به عبارت دیگر، سازه های ذهنی که به باور تبدیل شده اند، بخش اساسی از میراثی را تشکیل می دهند که مراحل اولیه توسعه فرهنگی برای آینده به جا می گذارد. به این ترتیب چیزهای مختلف ایجاد می شود. جهان های خیالی، که به لطف فراموشی منشأ آنها، با واقعیت اولیه شناسایی می شوند (به ویژه، این مکانیسم شکل گیری ایده هایی در مورد زمان و مکان است). باور تبدیل به اعتماد می شود، روش به دست آوردن برش ناشناخته یا پنهان می ماند، اما باورها نیز تحت تأثیر آنتروپی فرهنگی قرار می گیرند، آنها ضعیف یا ناپدید می شوند. به عبارت دیگر، آنها به تنهایی وجود ندارند، نگهداری آنها نیاز به تعریف دارد. تلاش های معاصران با این حال، محتوای مفهوم V. محدود به باورها نیست. در نهایت، باورها با مراجعه به تجربه زندگی قابل آزمایش هستند. V. به طور کلی همچنین در مناطقی که تأیید آزمایشی غیرممکن است اعمال می شود. سپس V به صورت غیر تصدیق کننده و غیر انعکاسی ظاهر می شود و نتیجه اطاعت و اعتماد به مرجعیت می شود، یعنی. مراجعی که باید اظهارات آنها را معصوم دانست. اما مقامات به عنوان چنین مقاماتی سلسله مراتبی را تشکیل می دهند که باید با اقتدار نهایی و مطلق خاتمه یابد. دیگر به عنوان بالاترین مقام عمل نمی کند، بلکه به عنوان منبع همه اقتدارها و شرط وجود آن به عنوان چنین است. خداوند به عنوان چنین اقتداری شناخته می شود که نمی توان آن را نتیجه یک برون یابی ساده از ایده اقتدار دانست. برای این که اقتدار چنین تلقی شود، باید به عنوان یک هادی و بیان کننده اراده خداوند عمل کند و آزادانه خود را به عنوان قابل اعتماد بدون ارجاع به هیچ مرجع دیگری به انسان نشان دهد. بنابراین، V. به طور جدایی ناپذیر با وحی به عنوان خودیابی آزادانه خدا، حضور بی واسطه او پیوند خورده است. تاثیر بر روح انسان V. اولاً با وحی به خودی خود مرتبط است و نه با حاملان وحی که سطح پایین تری دارند (مثلاً متون مقدس مدون). اما این ارتباط شرط و دلیل بر علم نیست، زیرا در غیر این صورت تفاوتی با علم ولو «مستقیم» نخواهد داشت. V. به عنوان یک عمل کل نگر از فرد، و نه جنبه ای از دانش، بیشترین علاقه را نشان می دهد. اگرچه کلمات "علاقه" و "علاقه" نیز به پدیده های پیچیده دلالت می کنند، اما توضیح تعدادی از موجودات، جنبه های مفهوم B را ممکن می سازند. ما فقط در مورد یک جهت گیری خاص از اراده صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد یک کل نگر خاص صحبت می کنیم. عملی که ماهیت شخصیت را بیان می کند. این عمل شامل ناخودآگاه می شود. عناصر، اما V. به عنوان چنین آگاه است. به عنوان یک موجود زنده، شخص به چیزهای زیادی علاقه مند است - مادی و معنوی که برای وجود او ضروری است. بسیاری از آنها می توانند ادعا کنند که "نهایی" هستند، یعنی. از یک شخص فداکاری کامل خود را بخواهید که در نتیجه باید خواسته به طور کامل برآورده شود. وعده تحقق نهایی خواسته اغلب به صورت نمادین بیان می شود و با تقاضای اطاعت همراه است. در صورت سرپیچی مرتد مجازات می شود و آرزوی او برآورده نمی شود. خدایان دقیقاً اینگونه عمل می کنند. به طور همزمان هم به عنوان اشیاء مورد علاقه و هم به عنوان نیروهای قهری فرافردی عمل می کنند. بنابراین، علاقه، تقاضا، وعده و تهدید - اساسی است. اجزای اکت B. کلاسیک. درک V. در زبان پولس رسول چنین است: "الان ایمان، جوهر چیزهای امید شده و شاهد چیزهای نادیده است" (عبرانیان 11:1). در اینجا منظور ما از "نامرئی" نه تنها عدم دسترسی به حواس، بلکه واقعیت اجباری برخی پدیده ها، رویدادها، فرآیندها است. برعکس، تمام دانش - چه حسی باشد چه منطقی. دانش اجباری و اجتناب ناپذیر است. ادراک k.-l. چیزها به اراده شخص و تمایل او به درک یا عدم درک آن بستگی ندارد. به محض اینکه با او تماس می گیرد، او بدون توجه به میل او وارد آگاهی او می شود. منطقی، یعنی دانش استنتاجی مبتنی بر «منطق آهنین» نیز به انتخاب ارادی وابسته نیست؛ از یک قضاوت ناگزیر از قضاوت دیگری تبعیت می‌کند و غیره. هر دو نوع دانش اجباری هستند. علاوه بر این. دانش اجباری و غیر قابل اعتماد، یعنی. باورها اما منطقی دانش مبتنی بر حس است و یک چیز تنها در صورتی قابل درک می شود که شخص «با آن تماس پیدا کند»، یعنی. او را با اراده آزاد خود انتخاب می کند. اراده از هر چیز دیگر روی برمی گرداند، وارد شعور انسان نمی شود و V. در آن ضعیف یا کاملاً غایب است. بنابراین، تنها چیزی که در جریان بیان آزادانه اراده انتخاب شده است، «مشهود» و معلوم می‌شود و آنچه که اراده مردود است، نامرئی و ناشناخته می‌شود. این ابراز اراده است که سپس در باورها به عنوان دانش، حتی اگر غیرقابل اعتماد، استحکام یابد. . V. افق دانش را تعیین می کند، با این حال، عملکرد بسیار سازنده آن حفظ می شود. همچنین می توان به «نامرئی» ایمان آورد، یعنی. امکان انتخاب آزاد او را فراهم کند. این عمل حاوی خطر و خطر است، زیرا در دانش، بر خلاف دانش، حداقل تضمینی وجود ندارد - دقیقاً به این دلیل که اجبار مدرکی وجود ندارد. بنابراین، لازمه اثبات V. بر اساس عمیق ترین سوء تفاهم از ماهیت آن است. V. قابل اثبات نیست و مبتنی بر "مستقیم" است. دانش برگرفته از وحی تعبیر «من معتقدم، زیرا پوچ است» منسوب به ترتولیان دقیقاً بر این بی قید و شرط ایمان تأکید دارد، بنابراین ایمان با فرض معجزه همراه است. آن ها تأثیر نیروهایی که ما درباره آنها نمی دانیم، اما وجود آنها را می توانیم باور کنیم. از سوی دیگر، V. نیز «تحقق انتظار» است و این ویژگی زمانی آن را آشکار می‌کند. دقیقاً به همین دلیل است که زمان نقش مهمی در تشکیل زمان فرهنگی دارد. به لطف V.، آینده را دیگر نمی توان به عنوان یک ادامه ساده از گذشته و حال درک کرد؛ نمی تواند و نباید آن تصاویر "مرئی" را که از قبل شناخته شده اند تکرار کند. در نتیجه، هرچه یک V کمتر «تصویری» باشد، باید آن را بیشتر تشخیص داد. این الزام، V. را مانعی برای تبدیل زمان به یک چرخه ساده، به بازتولید آنچه قبلاً رخ داده است، می کند، و در این است که V. با امید متفاوت است. فقط می توان به تصاویر خاص، به تکرار آنچه قبلا دیده شده امیدوار بود و امید موضوع خود را می داند. اگر امید، امکان گسست در جریان زمان را فراهم کند، امید شرط استمرار آن است. منبع امید در گذشته است، منبع امید در آینده است، و امید یک "کشش" ویژه ایجاد می کند که در زمان حال عمل می کند، بدون آن آینده "جدید" نخواهد بود. نه امید، اما V. فراتر از مرگ و دیگران است. شخص و بخش فرهنگ. این اطمینان یک فرد به آینده بدون خود و بدون «دنیای» خود است، اما مشروط به مشارکت یک مؤمن در چنین آینده ای است. بنابراین، امید، بر خلاف V.، تبدیل به یک رابطه پرتنش بین خیر تجربه شده قبلی و رستگاری مورد انتظار در پایان زمان به عنوان عالی ترین شکل این خیر می شود. V. و امید به نوبه خود پیوند ناگسستنی با عشق دارند که به عنوان نیروی وحدت بخش توسط انسان ایجاد می شود. جوامعی که بدون زمان مشترک برای یک جامعه معین غیرممکن هستند. به لطف عشق، زمان حال پدید می آید که با ظهور هر یک از اعضای جامعه از فردگرایانه خود ایجاد شده است. انزوا بنابراین، امید و عشق جنبه های به هم پیوسته ای جدایی ناپذیر از فرآیند کل نگر تشکیل زمان هستند که در آن گذشته، حال و آینده وجود دارد و آینده مراحل سپری شده را لغو نمی کند، اما تکرار ساده آنها نیست. بنابراین، امید و عشق، «حالات» ذهنی نیستند، بلکه شرایط وجودی برای تبدیل زمان به تاریخ هستند. اما دقیقاً به همین دلیل است که نمی توان به عشق، امید و به ویژه باور «دستور» یا «اجبار» کرد. V. امید و عشق نیروهای سازنده تاریخ هستند. زمان، فقط به عنوان تنظیمات مشترک برای یک فرد معین. تیم او هم مثل بقیه انسان است. دولت‌ها، برای ایجاد و حفظ آنها به اعمال آیینی خاصی نیاز دارند (نه لزوماً منحصراً "مذهبی") که از دست دادن یا لغو آنها مستلزم آزاد کردن نیروهای متلاشی کننده و از هم گسیختگی رفتار زندگی است. این دوباره مشکل رابطه بین دانش و دانش را مطرح می کند که به طور سنتی در محدوده های مشخص شده توسط بلوک مورد بحث قرار می گیرد. آگوستین و آنسلم کانتربری از یک سو ("من برای فهمیدن ایمان دارم") و آبلار از سوی دیگر ("می فهمم تا باور کنم"). موضعی که ترتولیان ارائه می کند ("من معتقدم چون پوچ است") معمولاً در الهیات به عنوان افراطی رد می شود و فقط در میان برخی از متفکران بسیار رادیکال (مثلاً کی یرکگور یا شستوف) حمایت می شود. در شرایط سکولاریزاسیون، آمیزه‌ای از امید و امید وجود دارد که ویژگی همه آرمان‌شهری‌هاست. جنبش ها، و همچنین همذات پنداری V. با باورها، که اکنون اغلب به صورت مصنوعی به عنوان "ایدئولوژی" ساخته می شوند. پدیده «انسان تک بعدی» که توسط مارکوزه تعیین و تحلیل شده است، بیانگر آن درجه از ناشنوایی شبیه سازی شده در رابطه با الزامات آینده است که دقیقاً مشخصه وضعیت تضعیف تنش وجودی V است. این وضعیت زمینه مناسبی برای احیای زبان های قدیمی و ایجاد زبان های جدید است. فرقه ها یا به عنوان «ترکیبی از همه ادیان»، یا به عنوان یک دین اساساً جدید در سطح بالاتر، یا به عنوان یک ایدئولوژی «نجات دهنده» از نوع سکولار ارائه می شوند. فرقه های خاصی از این نوع عنصر ضروری اعمال توتالیتر هستند که آگاهانه از ویژگی های صرفا بیرونی پدیده بهره برداری می کنند. V. Lit.: Polanyi M. Personal Knowledge. م.، 1985; بردیایف N.A. فلسفه آزادی. معنای خلاقیت. م.. 1989; Ortega y Gasset X. ایده ها و باورها // Ortega y Gasset X. Aesthetics. فلسفه فرهنگ. م.، 1991; لوئیس ک.اس. عشق. رنج کشیدن. امید: تمثیل. رساله ها. م.، 1992; فرانک اس.ال. خدا با ماست: سه بازتاب // Frank S.L. مبانی معنوی جامعه م.، 1992; شاهزاده دی. ایمان به عنوان یک روش زندگی. م.، 1993; بولگاکف S.N. نور عصر نیست. تعمق و حدس و گمان. م.، 1994; Buber M. دو تصویر از ایمان. م.، 1995; Tillich P. Favorites: Theology of Culture. م.، 1995; Rokeach M. ذهن باز و بسته: تحقیقات در مورد ماهیت سیستم های اعتقادی و سیستم های شخصیتی. N.Y., 1960; قیمت H.H. باور. L. N.Y., 1969; Benedikt M. Wissen und Glauben: Zur Analyze der Ideologien in historischkritischer Sicht. W., 1975; Molnar T. خداباوران و آتئیست ها: گونه شناسی غیر اعتقادی. لاهه و غیره، 1980. A. I. Pigalev

10) ایمان- پذیرش چیزی به عنوان حقیقت که مستلزم تأیید کامل لازم بر صدق آن چیزی نیست که حس و عقل آن را پذیرفته است و بنابراین نمی تواند ادعای اهمیت عینی داشته باشد. در زبان انگلیسی واضح ترین تمایز بین باور نظری وجود چیزی (باور) و اعتقاد مذهبی (ایمان) است. گرچه هم ایمان دینی و هم «ایمان» علمی (فرض، فرضیه) مبتنی بر واقعیات است، در حالی که این دومی با مقدمات پیوند عقاید و نتیجه‌گیری‌ها، در محدوده دانستنی (طبیعی) و حلال باقی می‌ماند، اما ایمان دینی به درون می‌رود. قلمرو ناشناخته ها (ماوراء طبیعی، متافیزیکی) و آزادی ای را که او برای جهان ماوراء طبیعی قائل است به طبیعت نیز تعمیم می دهد. کانت در نقد عقل نشان داد که هیچ شناختی در مورد چیزهای ماورایی، فراطبیعی و ماوراء طبیعی امکان پذیر نیست: «من مجبور بودم دانش (دانش وهمی در مورد چیزهای به ظاهر متعالی) را محدود کنم تا جایی برای ایمان باز کنم (در ایده ها و آرمان ها به عنوان مثال). راهنماهای آرمان های بشری)» («نقد عقل محض»). در مفهوم دینی، ایمان از یک سو به معنای عمل و رفتار شخص (اعتماد به فداکاری و وفاداری) و از سوی دیگر به تعبیر مسیح است. تعلیم «فضیلت ماوراء الطبیعه» که به لطف خداوند امکان پذیر است. در مفهوم اخلاقی، ایمان به معنای توانایی اعتماد است، نوعی قدرت اخلاقی که مستلزم استحکام ذهنی است. ایمان اساس اعتماد است. توجیه این باور تنها احساس ارزش اخلاقی شخص دیگری است. ایمان همیشه یک خطر است، زیرا این احساس می تواند اشتباه باشد. در ذات خود، همیشه "کور" است، زیرا ایمانی که دارای مبنای قابل اعتماد و تضمین عینی است، واقعی نیست، فاقد لحظه تعیین کننده برای به خطر انداختن شخصیت خود است. کسی که می داند نمی تواند باور کند. ایمان کورکورانه (یا اعتماد کور) در راه خود بالاترین آزمون قدرت اخلاقی است، معیار واقعی وحدت در همه عمیق ترین روابط انسان با انسان.

11) ایمان- حالت سوژه، ارتباط تنگاتنگ با دنیای معنوی فرد، که بر اساس اطلاعات معینی در مورد شیء، بیان شده در ایده ها یا تصاویر، همراه با احساس اعتماد به نفس و تعدادی از احساسات دیگر پدید می آید و به عنوان یک انگیزه، انگیزه، نگرش و راهنمای فعالیت های انسانی. در تاریخ فلسفه و روانشناسی سه نوع نظریه عاطفه متمایز می شود: عاطفی که عاطفه را در درجه اول یک احساس می دانند (هیوم، جیمز و غیره). روشنفکر، که در آن V. به عنوان یک پدیده هوش تعبیر می شود (J. St. Mill، Brentano، Hegel، و غیره). با اراده قوی، V. را به عنوان یک صفت اراده (دکارت، فیشته و غیره) تشخیص می دهد. V. یک عنصر ضروری از آگاهی فردی و اجتماعی، یک جنبه مهم از فعالیت های مردم است. اشیاء V. - حقایق، پدیده ها، روندهای توسعه واقعیت طبیعی و اجتماعی - به صورت نفسانی به موضوع داده نمی شوند و فقط به صورت یک امکان ظاهر می شوند. در این مورد، شی V. به نظر می رسد که در واقعیت، به صورت مجازی، احساسی وجود دارد. موضوع V. می تواند یک فرد، یک گروه اجتماعی یا یک کل جامعه باشد. V. نه تنها شیء را منعکس می کند، بلکه ch. arr نگرش سوژه نسبت به او و در نتیجه وجود اجتماعی سوژه، نیازها و علایق او. V. عنصر مهمی از آگاهی ارزشی (Axiology, Values) در کنار چنین مقولاتی است. مثل امید و عشق یک مورد خاص از تجلی پدیده V. دینی است که توسط شرایط خاص وجود یک جامعه، در درجه اول طبقه ایجاد می شود، یعنی: ناتوانی افراد در روند تعامل خود با محیط طبیعی و اجتماعی و ... باید این ناتوانی را جبران کنند تا بیگانگی خود (بیگانگی) را که یک دنیای دیگر توهم آمیز است، منطبق بر نظام ارزشی آنها، دوباره پر کنند. الهیات ایمان دینی را به عنوان یک ویژگی لاینفک روح انسان یا فیض الهی می شناسد. در این معنا V. در مقابل عقل و معرفت قرار دارد. ماتریالیسم دیالکتیکی که ریشه های اجتماعی و معرفتی دین را روشن می کند، نشان دهنده راه ها و ابزارهای واقعی غلبه بر اندیشه های دینی است.

ایمان

برخلاف سنت دینی، در علم، فلسفه به منزله مقام عقلی است که گزاره های خاصی را می پذیرد که قابل اثبات نیست. به این معنا، معرفت نقطه مقابل معرفت است. ما علم را چیزی می دانیم که می توان آن را تأیید کرد، تأیید کرد، توجیه کرد، اثبات کرد. با این حال، همه باورهای یک فرد قابل آزمایش و توجیه نیستند. برخی از آنها را ما بدون دلیل پذیرفته ایم، اصطلاحاً «در ایمان»؛ ما معتقدیم که این باورها درست، مفید، خوب هستند، اگرچه نمی توانیم آن را ثابت کنیم.

1) همان عقیده، یعنی نظامی از عقاید، دیدگاه هایی که این یا آن شخص به آن پایبند است (مثلاً مسیحی، مسلمان، بودایی). 2) خاص نگرش نسبت به اشیاء، پدیده ها (و حالت معنوی متناظر) واقعی یا خیالی، زمانی که اعتبار و حقیقت آنها بدون ملاحظات نظری پذیرفته شود. و عملی شواهد و مدارک. این نوع دانش (که کور نامیده می شود) در تقابل با دانش قرار می گیرد. این دقیقاً پدیده دین V. است که اشیاء آن خدا، فرشتگان، جهان دیگر، جاودانگی روح، جزمات و غیره است. 3) اصطلاح "V." همچنین بیانگر اعتقاد مبتنی بر دانش، اعتماد فرد به حقیقت برخی چیزهای علمی است. یا اجتماعی - سیاسی ایده ها.

(از lat. veritas - حقیقت، verus - درست) - 1) توانایی معنوی روح انسان برای شناخت مستقیم لایه های پنهان وجود ("ذات")، به طور عرفانی در مرکز یک شیء قابل شناخت قرار می گیرد و به طور شهودی ماهیت ها را درک می کند. 2) توانایی شخص در تشخیص کفایت تصاویر حسی خود برای اشیا و پدیده های درک شده. 3) ارزیابی گزاره ها و سایر اشکال دانش واسطه ای به عنوان واقعی بدون توجیه منطقی و واقعی کافی. از منظر ریشه‌شناسی، عبارت «بررسی صدق یک گزاره» ماهیت توتولوژیک دارد، زیرا «بررسی کردن» چیزی بیش از اثبات حقیقت نیست. از کلمه «ایمان» مشتق شده است: وثاقت، احتمال، وفاداری، تأیید، اعتماد، اعتقاد، اقرار، و غیره. اعتقاد به قرائت ابزارهای اندازه گیری یا سخنان شاهدان عینی یک چیز است، اما اعتقاد به یک ایده، یک بدیهیات، یک دکترین، یک نظریه چیز دیگری است. وفادار ماندن به یک دوست یا مرجع به هیچ وجه شبیه به تأیید چیزی از تجربه خود نیست. محاسبه احتمال (احتمال) برخی از رویدادها با اعتقاد به مکاشفه شهودی یک موجود متفاوت است. معنای جمعی اصطلاح "ایمان" به زبان روسی برای متمایز ساختن دو مسیر متضاد انسان به امر فوق محسوس کافی نیست - (الف) مسیر به دنیای پنهان از طریق تجربیات بیرونی، علائم و مفاهیم و (ب) مسیر رسیدن به کمال وجود (ماهیت) از طریق حضور مستقیم روح انسان در روح همه جا، نمونه های اولیه، اصالت های قابل شناخت. در کشورهای انگلیسی زبان، اصطلاح «ایمان» معمولاً بیانگر نگرش معنوی و مقدس شخص به هستی، حقیقت است و نگرش سکولار و معرفتی به حقیقت در اصطلاح «باور» گنجانده شده است. توصیه می شود از این سنت استفاده کنید و دو مفهوم کلی را در گردش فلسفی به زبان روسی وارد کنید - "ایمان-باور" و "باور-باور". به عنوان یک جزء واقعی از کل کیهانی، هر فردی توسط اتصالات نامرئی مشترک در کل جهان نفوذ می کند، در آنها ساکن می شود و آنها را تجربه می کند. حضور مستقیم در پیوندهای لایتناهی و کل هستی، لازمه ایمان به عنوان علم مستقیم است. ایمان ایمانی، کشش روحی روح به مبانی غایی هستی، اقامت عرفانی در آنها، بینش مستقیم جوهرهای متعالی و (یا) پیوندهای جوهری است. ایمان ایمانی، یا ایمان معنوی، کپی از موضوع آن نیست و به عنوان تصویر ذهنی (نقشه) جهان عینی توصیف نمی شود. به نظر می رسد با نسخه اصلی ادغام شده است. بین آن و هدف آن، هیچ واسطه معمولی برای معرفت بیرونی مانند بت ها، آرمان ها، نسخه ها، نشانه ها، نمادها و فال ها وجود ندارد. موضوع آن پدیداری نیست، بلکه جهان اسمی است. ایمان ایمانی را می توان به عنوان سرآغاز واقعی دانش بشری و منبع مستقیم اطلاعات در مورد جهان به عنوان یک کل و حوزه های بزرگ وجود دانست. بودن در «اشیاء فی نفسه» (در اصالت) V معنوی را تعیین می کند. حداکثر اعتبار، هویت حقیقت معرفت شناختی به عنوان مطابقت معرفت با واقعیت و حقیقت هستی شناختی (حقیقت). ایمان ایمانی به مثابه کشش روح فرد به روح بی کران، تضاد روح و روح، موضوع و ابژه را از بین می برد، نگرش غیر منفعت طلبانه فرد را نسبت به ارزش های معنوی بی قید و شرط ایجاد می کند و به عالی ترین احساسات درونی عشق تبدیل می شود. و زیبایی شوک از جاذبه به بی نهایت، از اعتبار، زیبایی و حقیقت زندگی کیهانی، تجربه شده در ایمان، نیاز به بیان آگاهی مستقیم خاموش در کلمات، حرکات و متون دیگر را ایجاد می کند. سه جنبه ایمان ایمانی - موقعیت روح در روح، بازنمایی شهودی موجودات و ارزیابی فراعقلانی از آنچه وجدان در نظر می گیرد - مستلزم رشد و بیان غیر مستقیم آنهاست. فرد با استفاده از تصاویر ایده آل موجودات و تقسیم جهان به قطعات، به سمت شناخت غیرمستقیم جهان می رود. در سطح انعکاس به شکل ایده آل، یک جهان واحد توسط بسیاری از اجسام مادی دیده می شود، اما ارتباط درونی بین چیزها برای چشم بیرونی ضعیف است. تصویر حسی یک چیز داده شده بیرونی توسط پیچیده ترین فرآیندهای عصبی پویا در بدن انسان واسطه می شود. اعتبار تصویر حسی یک چیز مشروط، نسبی، تحریف شده- ذهنی است و اساساً با اعتبار بی قید و شرط ایمان ایمان متفاوت است. ایمان بیلیف با یک رابطه غیرمستقیم بین سوژه و ابژه و با تقابل «من» با جهان خارج همراه است. آزمودنی بسته به نیازها، علایق و الگوهای عمل خود، شیء جدا شده از او را می بیند و می فهمد. ابژه ای که توسط سوژه به ابژه ای قابل شناخت تبدیل می شود، بسیاری از پیوندهای زندگی سابق خود را از دست می دهد و تا حدی شخصیتی تصنعی پیدا می کند. برای شناخت یک شیء خارجی به عنوان یک واقعیت حسی، ابتدا باید مطمئن بود که ادراکات ما را فریب نمی دهند و آن شیء با شیء مورد شناخت یکسان است. تسلط بر پدیده های مادی با یقین حسی ذهنی آغاز می شود که به خودی خود به شناخت اصیل وجود نمی انجامد. ایمان باوری با این شکل از یقین آغاز می‌شود و نمی‌توان آن را مبنای غایی معرفت یا معرفت به معنای واقعی نامید. هرگز نمی‌توان عقیده ایده‌آلیسم ذهنی را با استناد به ایمان زیست‌زندگی رد کرد، اما دقیقاً به لطف ایمان ایمانی اوست که حتی یک ایده‌آلیست سوبژکتیو جرأت نکرده است به طور کامل با فلسفه او زندگی کند. قابلیت اطمینان ذهنی احساسات و ادراک اشیاء مادی شکل اولیه باور زیست‌زندگی است. شکل دوم این باور در ساختار معرفت عقلانی یافت می شود و با بازنمایی، آرمان های فرهنگی و شواهد معتبر همراه است. این شکل از ایمان اعتقادی را می توان اعتماد نامید، یعنی انتظار حقیقت، امید به داشتن آن به نوعی غیر مستقیم. اعتماد ماهیتی احتمالی دارد، زیرا مستقیماً موضوع خود را نمی شناسد. اعتماد اغلب از طریق روش های متقاعدسازی، اثبات، تایید با حقایق و فشار روانی به دست می آید. اعتماد می تواند سزاوار و نالایق باشد، مردم آن را "وارد" می کنند و "ترک" می کنند. اعتماد به استاندارد، اعتماد به آرمان های فرهنگ، اعتماد به نظر معتبر - نوعی اعتماد به تصویر ایده آل (نماینده) واقعیت فوق محسوس. تحقق خواسته ها، پیگیری اهداف و استفاده از وسایل بدون اعتماد غیرممکن است. ایمان بیلیف در کل ساختار تفکر نفوذ می کند و با یک احساس مؤثر قدرت تفکر را افزایش می دهد. بنابراین، ایمان- ایمان توانایی روح، متمرکز بر جهان آفریده شده و از نظر کیفی متنوع، برای تشخیص نسبتاً مستقیم (بدون دلیل کافی) حقیقت تصاویر حسی و عقلانی در قالب های اعتماد ذهنی و اعتماد، اطمینان و انتظار است. به شخص اجازه می دهد تا برخی از نشانه های حقیقت تصاویر ذهنی دنیای بیرون را درک کند، ایمان زیستی به طور فعال روند سنتز احساسات، عقل و اراده را به دانش غیرمستقیم و تعیین هدف هدایت می کند. تمایز اساسی بین دو نوع ایمان - ایمان ایمانی و ایمان دوجانبه - این امکان را فراهم می کند که بر شناسایی "ایمان به طور کلی" با ایمان مذهبی موجود در ادبیات غلبه کنیم (A. I. Vvedensky, P. Johnson, K. K. Platonov). مفاهیم سکولار و دینی V. تفاوت معناداری دارند. در عین حال، ایمان بیلیف در نهایت توسط آن جهان بینی کل نگر، خاموش و بی واسطه هدایت می شود که توسط ایمان ایمانی تعیین می شود. برداشت های متفاوت از پدیده دانش ناشی از تفاوت در تفسیر منبع دانش است. کسب علم با غوطه ور شدن در درون اشیا امکان پذیر است - از نشانه های بیرونی تا جوهر کیفیت یا از شهود مستقیم، درک مستقیم ذات، از طریق نشانه ها و تصاویر تا دانش غیرمستقیم. فیلسوفان معمولاً این مسیرها را مشکل معرفت غیرمستقیم و مستقیم می دانند. راه حل این مشکل توسط دو مدل متضاد ارائه شده است. طبق یک مدل، یک فرد فقط قادر به دانش غیرمستقیم است. برای مثال، هگل دانش را به عنوان وحدت هماهنگ حساسیت ذهنی قابل اعتماد و مفهوم یک شی تعریف کرد. شناخت یک شی به معنای درک ذات آن و تصور اینکه این ذات چگونه خود را نشان می دهد. از نظر هگل، اصولاً نمی توان علم مستقیم به ذات وجود داشت. این دیدگاه توسط تعدادی از فیلسوفان مدرن روسیه (Yu. P. Vedin، P. V. Kopnin، M. N. Rutkevich) توسعه یافت. بر اساس مدل دوم، معرفت انسان با حضور مستقیم روح در واقعیت حقیقی آغاز می شود و علم مستقیم به این واقعیت، نور درونی اولیه است که از نور کم نور بیرونی متمایز می شود. به لطف نور خارجی، تصویر ادراک اصالت ذهنی را دریافت می کند. نور معنوی باطن، علم مستقیم به وجود و اصالت واقعی ایمان است. این مدل توسط سقراط، افلاطون، برنارد کلروو، ن. کوسانسکی، ن. او. لوسکی، اس. ال. فرانک و دیگران به طرق مختلف اثبات شد، به عنوان مثال، افلاطون امکان شناخت مستقیم ذوات حقیقی ("عقاید عینی") را با این واقعیت اثبات کرد. که وقتی روح ما مستقیماً ایده‌ها را می‌دید، اما پس از حرکت از سرزمین ملکوتی خود به خانه‌ای خشن زمینی، روح‌ها تنها با خاطره‌ای از یک دنیای ایده‌آل باقی می‌ماندند. S. L. Frank ادعای تقدم دانش مستقیم (faythvera) را از این فرض به دست آورد که فقط دانش ما از جهل و غیرقابل درک بودن وجود نامشروط دارای اعتبار واقعی است. هر دو مدل مبتنی بر استدلال های قوی هستند؛ هیچ یک از آنها را نمی توان به طور کامل رد کرد یا به روش های کاملاً منطقی و منطقی از آنها دفاع کرد. سنت باطنی در دین و فلسفه با رد ادله عقلی به نفع وجود ایمان ایمانی به عنوان معرفت اصیل و مستقیم حقیقت، با اشاره به تجربه درونی شخصی افراد از واقعیت ایمان ایمانی دفاع می کند. اگر اندام‌های فیزیکی بینایی و شنوایی به فرد اجازه می‌دهند که اشیاء خارجی را در نور مادی منعکس شده ببیند و صداهای بیرونی را بشنود، بینایی معنوی و گوش معنوی درون قلب انسان مستقیماً هماهنگی جهان بهشت ​​را در خود جذب می‌کند. عرفا نزول نور معنوی در درون ما را ملاک معرفت مستقیم می دانند. سرودهای ودایی در مورد شکل آگنی، نور آتش ازلی جهانی، که در همه چیز نفوذ می کند و پشت آتش محسوس ایستاده است، صحبت می کند. زرتشت پیامبر می فرماید که ازلی به واسطه فعل زنده، نور آسمانی، بذر اورمزد، آغاز نور و آتش مادی را آفرید. کتاب مقدس می گوید که آفرینش نور مقدم بر آفرینش نورهای مادی بوده است. در آموزه های عرفانی هراکلیتوس ما به طور خاص در مورد آتش ظاهراً نامرئی صحبت می کنیم که کل کیهان را به هم پیوند می دهد. آموزه های تئوسوفی در مورد نور اختری به روش خود آموزه مخفی فعل-خورشید ادیان شرق باستان و یونان باستان را بازتولید می کند. در این آموزه‌ها «روح جهانی» به عنوان واسطه‌ای بین «روح مطلق» و ماده تعبیر می‌شود. ایده نور معنوی که در ایمان برای ما آشکار شد، به عنوان یک کهن الگوی ایدئولوژیک از مفاهیم فلسفی در مورد مکانیسم "مکاشف شدن ذات" عمل می کند: جوهر خود را نشان می دهد، می درخشد، از طریق پدیده ها، ظاهرها ظاهر می شود. موضوع ایمان به عنوان یک مشکل ابدی دین و معرفت باقی می ماند. آیا ایمان اصالت واقعی زندگی را فراهم می کند و آیا به شما امکان می دهد فقدان یک مانع اساسی بین «خود من» و دنیای روح آزاد را تجربه کنید؟ چرا تلاش برای پاسخ به این سوال مردم را به خوش بین و بدبین تقسیم می کند؟ به گفته اف. نیچه، خوش بینان در اشتیاق آپولونی برای تجربه جهان سهیم هستند، در حالی که بدبینان نگرش دیونوسی را به جهان ترجیح می دهند و به زندگی به عنوان رنج، هرج و مرج و خود فروپاشی نگاه می کنند. تضاد بین ایمان ایمان و ایمان به زندگی احتمالاً دائماً بحث وجودی در مورد معنای زندگی را بازتولید می کند. متکلمان و فیلسوفانی که پدیده ایمان ایمانی را به رسمیت می شناسند در مورد ماهیت محتوای این اعتقاد در افراد مختلف با یکدیگر اختلاف نظر دارند. اگر وجود واحد و موحد است، وجود در آن به معناي معنوي، بايد همان محتواي ايمان ايماني افراد مختلف را تعيين كند; همه ادیان در مورد یک خدا آموزش می دهند، اما به طور غیرمستقیم معرفت اولیه مطلق را به روش های مختلف بیان می کنند. این خط فکری طرفداران یکسانی محتوای ایمان افرادی است که به خدا می اندیشند. این را می توان با گفتن اینکه مضمون علم مستقیم به مطلق نه تنها به مطلق، بلکه به خصوصیات ارواح شخصی که مستقیماً با روح نامتناهی در تماس هستند، ایراد گرفت. هر عقیده ای موضوع خاص خود را دارد وگرنه نمی توان آن را از یک تجربه نامعین یا از موضوع کفر تشخیص داد. ایمان-ایمان نه تنها محتوایی را که مستقیماً بر آن نازل می‌شود هدف قرار می‌دهد، بلکه در صحت موضوع آن نیز تردیدی ندارد. بنابراین، در مقابل بی ایمانی، شک گرایی، تک گرایی و نیهیلیسم قرار دارد. ایمان بسته به ویژگی های موضوع خود، اشکال مختلفی به خود می گیرد. ریاضیدانان نوافلاطونی از یک شهود ریاضی خاص صحبت می کنند که مستقیماً و بدون شک موجودات بالقوه نامتناهی را می شناسد (L. E. Brouwer، G. Weil، A. Heyting). بسیاری از نظریه پردازان هنر به شهود زیبایی شناختی اشاره می کنند که به لطف آن شخص مستقیماً هارمونی وجود را درک می کند (افلاطون، شلینگ، کروچه). کانت «قانون اخلاقی پیشینی» را در روح هر فرد تحسین می‌کرد، و اخلاق‌گرایان غیرعقل‌گرا پیشنهاد می‌کنند که شهود آنچه درست است، زیربنای رفتار انسان است و تصمیم‌های غیرمنتظره را در موقعیت‌های منحصربه‌فرد زندگی از پیش تعیین می‌کند. N. O. Lossky و K. Jaspers یک ایمان-شهود فلسفی خاص را شناسایی کردند: یک ایده فلسفی ابتدا خود را به صورت شهودی، احساسی و بدون شکل مجازی برای ما آشکار می کند، و تنها پس از آن به دنبال بیان آن در تصاویر و مفاهیم است، با تمرکز بر روح و ماده فرهنگ عصر خود اگر ایمان دینی، آگاهی مستقیم، مقدس و تجربه شده به وجد فرد از ارتباط واقعی یا بازسازنده او با امر مطلق است، ایمان فلسفی معمولاً خالی از تقدس است و معطوف به برقراری ارتباط شخصی با امر مطلق نیست. ایمان فلسفی با میل به تمرکز بر هر وجه خاص جهانی وجود و برجسته کردن آن به عنوان غالب است. وجه وجودی که با شهود کشف می شود، دارای مقام جوهری است که می توان آن را آب، هوا، آتش، اتم، اراده، غریزه، عقل و... دانست. در یک فرد واقعی، طرفدار یک فرقه دینی، متبحر یک جهت فلسفی، مکتب علمی و... هم‌زمان با هم ترکیب می‌شوند، بنابراین ایمان دینی، فلسفی، هنری و... در ایمان محتوای متقابلی را تشکیل می‌دهند. لازم است بین ایمان دینی و ایمان به زندگی مشارکت کننده در توسعه دینی جهان تمایز قائل شد. نیاز به بیان معرفت مستقیم در مورد پیوند انسان با امر مطلق، موجب فرآیندی از شناخت غیرمستقیم دینی می شود که از تصاویر حسی پدیده ها و مفاهیم عقلی تشکیل شده است. تصاوير تصويري مصنوعي از نشانه هاي مطلق و مفهوم خالق و مخلوقات او، همسو با يكديگر، به تدريج انواعي از معارف غيرمستقيم ديني را تشكيل مي دهند. چنین دانشی در متونی بیان شده است که در میان آنها کتاب مقدس نقش اصلی را ایفا می کند. ایمان بیلیف که فی نفسه علم نیست، قطعاً در شکل گیری و انتقال معرفت دینی با واسطه مشارکت دارد. این همان چیزی است که غالباً می گویند علم و دانش یکی نیستند و علم و دانش می توانند با یکدیگر تضاد داشته باشند و مکمل یکدیگر باشند. هرچقدر هم که پیامبرانی که در مبدأ کتاب مقدس ایستاده‌اند بزرگ بوده‌اند و هر چقدر هم که صادقانه و دقیق سعی در بیان ایمان و ایمان خود از طریق کلامی داشته باشند (حتی اگر «دست خدا آنها را با قلم هدایت کند») ، کلمات هر زبان ملی برای انتقال کافی تجربه عرفانی از کمال وجود کافی نیست. پیامبران اغلب به تمثیل متوسل می شوند. کتاب مقدس دانش غیر مستقیم را بیان می کند. اولین قرائت کتاب مقدس توسط شخصی که به دنبال V. است، مبتنی بر ایمان بیلیث است، اما این قرائت می تواند ایمان ایمانی خفته در روح را بیدار کند که معیار وجدان آن محتوای متن مقدس را تأیید می کند. با انتخاب صمیمانه کتاب مقدس "راستین" برای خود، شخص به آن اعتماد می کند زیرا در آن است که بیان نسبتا کامل ایمانی را که تجربه می کند در آن می بیند. بدون نابغه بودن در انتقال وحی، یک فرد عادی به ندرت قادر است اعتقاد و ایمان خود را با ابزارهای گفتمانی به وضوح بیان کند، و بنابراین، با انتخاب این یا آن کتاب مقدس، در مورد اعتقادات خود در کلمات به دیگران می گوید. از متنی که برای او معتبر است. پیشرفت در دین با ظهور یک پیامبر راستین جدید رخ می دهد که جنبه های غیرقابل وصف ایمان را در تعاریف موجز و به طور کلی معتبر تجسم می بخشد. برخی از مؤمنان سعی می کنند بین ایمان ایمانی و ایمان دوجانبه به هماهنگی دست یابند، در حالی که برخی دیگر به دنبال عینیت بخشیدن به شناخت مستقیم خود از حقیقت نیستند و خود را به محتوای شهود خود محدود می کنند و به این یا آن اعتراف پایبند نیستند. ایمان-ایمان به معنای عدم تجسم آن در اشکال بصری بیرونی کور است، اما کور نیست به این معنا که تحت مفهوم کلی بینایی قرار می گیرد که نمایانگر بینش معنوی است. معرفت غیرمستقیم محتوای بی‌واسطه ایمان ـ اعتقادی را تکمیل و تا حدودی آشکار می‌سازد و از این طریق این باور را معقول و معقول و بینا می‌سازد، اما هرگز آن را کاملاً جذب نمی‌کند و کاملاً عقلانی نمی‌کند. در کلام و فلسفه بحثی در مورد اینکه آیا باید بر ایمان تکیه کرد یا معرفت عقلی، در جریان است. C. S. F. Tertullian (160-220) فرمول «من معتقدم چون پوچ است» را مطرح کرد و در مورد شکاف بین خرد معنوی و عقل استدلالی آموزش داد. آگوستین مقدس (354 - 430) فرمول متفاوتی را استخراج کرد - "من برای فهمیدن ایمان دارم." آنسلم کانتربری (1033 - 1109) ایمان را پیش‌نیاز معرفت عقلانی می‌دانست و استدلال می‌کرد: «من به دنبال درک نیستم تا باور کنم، بلکه معتقدم تا بفهمم». فلورنسکی این سه فرمول را در مفهوم مراحل V. ترکیب کرد: از "من معتقدم، زیرا پوچ است" از "من معتقدم تا بفهمم" به "من می فهمم تا باور کنم" به تدریج صعود می کند. توماس آکویناس (1225 - 1274) عقاید V. را به عقلاً قابل درک ("خدا وجود دارد") و عقلاً غیرقابل درک ("جهان از هیچ آفریده شد") تقسیم کرد. در شورای حواس (1140) درگیری مهمی بین طرفداران عقل به نمایندگی از پیتر آبلار (1079 - 1142) و طرفداران شهودگرایی به نمایندگی از برنارد کلروو (1091 - 1153) رخ داد. آبلارد تعلیم داد که شما نمی توانید چیزی را که ابتدا متوجه نشده اید باور کنید، که برنارد به آن اعتراض کرد: V. وقتی به دنبال شواهد معقول می گردد فایده ای ندارد. بحث، تقریباً بدون شروع، از نظر روانی توسط برنارد برنده شد. نمونه ای از بحث مشابه در زمان ما می تواند مناظره ای باشد که در رادیو بین اف. کاپلستون نو-تومیست، که تقدم ایمان ایمان را به رسمیت می شناسد، و آتئیست پوزیتیویست، بی راسل، صورت گرفت. اما این اختلاف اندکی به تکامل مسئله رابطه بین ایمان و معرفت، ایمان و اعتقاد و اعتقاد اعتقادی افزود. ادیان پانتئیستی مؤمنان را بر بهبود ایمان خود متمرکز می کنند و نیازی به بیان منطقی آن ندارند. برعکس، ادیان خداباور، پایبندی به ایمان دوجانبه را تجویز می کنند - اعتماد به کتاب مقدس، جزمات کلیسا، دلیل صلح آمیز. یهودیت، مسیحیت و اسلام ابراهیم را به عنوان نمونه ای از یک مؤمن نشان می دهند که ارادت خود را به یهوه و خداوند ثابت کرده است. به مردم از عهد با خدا گفت. مفهوم "وفاداری" به معنای پیروی از (انطباق) V. D. V. Pivovarov است

(فلسفی) به معنای واقعی دانستن چیزی با چنان قاطعیتی است که از قدرت شواهد منطقی واقعی و صوری خارجی فراتر می رود. این بدان معنا نیست که حقایق ایمان مشمول هیچ دلیلی نیستند، بلکه تنها به این معناست که قوت ایمان به یک فعل ذهنی مستقل وابسته است که کاملاً با دلایل تجربی و منطقی تعیین نمی شود. بنابراین، برای مثال، ما بدون قید و شرط به وجود جهان خارج به خودی خود (صرف نظر از ظاهر آن برای ما) اعتقاد داریم، وجود آن را به عنوان یک حقیقت مسلم می شناسیم، در حالی که براهین عقلی این حقیقت که تاکنون توسط فلاسفه ارائه شده است، چنین است. در مقابل انتقاد شدید نمی ایستند و در هر صورت بحث برانگیز هستند و همه شبهات را برطرف نمی کنند. اگر ایمان بیش از آنچه در داده های تجربه حسی موجود است تصدیق کند، ریشه در خارج از قلمرو دانش نظری و به طور کلی آگاهی روشن دارد. پایه‌های ایمان عمیق‌تر از دانش و تفکر است که در ارتباط با آنها، یک واقعیت اولیه و در نتیجه قوی‌تر از آنهاست. بیانی است کم و بیش مستقیم یا غیرمستقیم، ساده یا پیچیده در آگاهی از ارتباط پیش آگاهانه بین سوژه و ابژه. هر چه این ارتباط ساده تر، کلی تر و اجتناب ناپذیرتر باشد، ایمان مربوط به آن قوی تر است. بنابراین، ما قویاً به وجود جهان خارج اعتقاد داریم، زیرا این ایمان تنها در آگاهی ما آن واقعیت اولیه، ساده و تقلیل ناپذیر را منعکس می کند که ما، یعنی یک موضوع معین، بخشی از وجود مشترک هستیم، عضوی از کل جهانی از آنجا که این حقیقت مقدم بر هر تفکر و معرفتی است، ایمانی که به آن معین شده است، با هیچ فرآیند ذهنی و شناختی قابل حذف نیست. اعتماد و اعتماد را باید از ایمان به معنای واقعی متمایز کرد. Vl. با.

یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های اساسی سیستم‌های اطلاعاتی (و هوشمندی) که امکان وجود آنها را تعیین می‌کند، به نوبه خود به دلیل منابع محدود (هم خود اطلاعات و هم توانایی پردازش آن) که در مرحله اولیه شناخت واقعیت، سیستم نه به راه حل واقعی، بلکه به اولین راه حلی که به آن برخورد می شود که به اندازه کافی واقعیت را از مقوله شبه صحیح (قابل قبول) و در نگاه اول ایمن منعکس می کند، راضی می شود. چنین تصمیمی از تجربه موفق قبلی گرفته شده است، در حالی که سیستم به طور عینی مجبور است آینده خود را به خطر بیندازد. اگر سیستم درست حدس بزند و به وجود خود ادامه دهد، این تصمیم به تجربه آن تبدیل خواهد شد. مفاهیم درجه خطر، حقیقت و دروغ ارتباط تنگاتنگی با پدیده ایمان دارند. در جهت‌های غیراصولی هستی، ایمان شروع به زندگی مستقل می‌کند، که کاملاً قابل درک است، زیرا تقویت می‌شود: نظام واقعاً به وجود خود ادامه می‌دهد، زیرا جهت، از نظر بقا، اساسی نیست. وجود ایمان به اندازه کافی طولانی، با ظهور افراد مبتکر و با استعدادی که می توانند جهت های غیراصولی هستی را به منابع وجود (هستی) خود تبدیل کنند، آن را به یک هنر حرفه ای - کلیسا یا دین تبدیل می کند. سیستم های عقل گرا با توسعه (افزایش منابع در اختیار) تلاش می کنند تا درجه عدم قطعیت را کاهش دهند و ایمان را در همه جهات هستی جایگزین دانش کنند. در کتاب صد خرافات نوشته ی بوچنسکی آمده است: بر اساس پیش داوری دیگری، ایمان یک عمل غیرمنطقی است، به این معنا که مؤمن هیچ دلیل معقولی برای ایمان ندارد، در واقع یک فرد سالم از نظر روانی نمی تواند فکر کند. هر موضعی صادق است، یعنی بدون هیچ دلیلی به نفع آن، بدون دلیل کافی برای آن، به آن اعتقاد داشته باشیم.» بلوک انجمنی سخت است، آه، بسیار دشوار، طبقه بندی کلیسا به عنوان یک سیستم فکری.

مهم ترین پدیده دنیای درونی و معنوی یک فرد، پذیرش مستقیم هنجارها و ارزش های خاص توسط آگاهی بدون قید و شرط واقعی، نگرش روانشناختی فرد برای پذیرش چیزی به عنوان واقعی، یک روش احساسی برای تسلط بر جهان، که شامل پذیرش اطلاعات در مورد آن بدون شواهد نظری و عملی، بدون تأیید فردی است. جایگزینی برای شک است - درک انتقادی از هر اطلاعات توسط ذهن. ایمان نیاز انسان به پذیرش وقایع آن گونه که می خواهد آنها را درک کند، توانایی ارزیابی واقعیت از اعماق وجود انسان است. در ذهن ما ایمان معمولاً با دین همراه است. اما ایمان فقط در آن یافت نمی شود. برای مثال در زبان انگلیسی دو کلمه وجود دارد: باور، باور نظری به وجود چیزی و اعتقاد مذهبی. درک فلسفی ایمان گسترده‌تر است، غالباً محتوای مقدس، یعنی مقدس ندارد. ایمان نگرش روانشناختی فردی است که آنچه را که هنوز به درستی اثبات نشده است به عنوان واقعا موجود می پذیرد. ویژگی ایمان فلسفی موضوع آن خواهد بود: وجود انسان در جهان و جهان در انسان. به عنوان مثال، شما متقاعد شده اید که آینده متعلق به بشریت است، زندگی بر اساس قوانین خرد به عنوان عالی ترین شکل وجود انسان! آیا شما یک پیامبر هستید و می توانید آینده را بدون قید و شرط قضاوت کنید؟ نه، البته، اعتقاد شما به این که زندگی شگفت انگیزی در انتظار بشریت است، بر روحیه خاصی از روح استوار است. این ایمان است... ایمان در اعماق طبیعت انسان رشد می کند. انسان بدون ایمان نمی تواند زندگی کند، زیرا او فقط موجودی نیست که بر اساس غریزه عمل کند. و نه فقط ظرف عقل. فردی مرموز و چندوجهی. و دنیای درونی او قطعاً باید شامل شهود، یک احساس توسعه یافته از ایمان به چیزی باشد: به خدا، حکمت کیهانی، به خیر، در نجات، در خوشبختی، در سرنوشت... انسان می تواند از ایمان خود سرخورده شود و دور شود. از آن. یک چیز از شخص انکار می شود - او نمی تواند باشد، یعنی بدون ایمان زندگی کند.

: 1) ایمان - ایمان راه رسیدن به جهان معنوی عینی به صورت حضور مستقیم روح در این یا آن روحی است که در همه جا حاضر است. این ایمان، کشش روحی روح به مبانی غایی هستی، اقامت عرفانی در آنها، بینش مستقیم جوهرهای متعالی و (یا) پیوندهای جوهری است. 2) اعتقاد و ایمان، راه رسیدن به موجودات پنهان از طریق مقامات مادی و حواس ظاهری است. این ایمان توانایی روح متمرکز بر جهان آفریده شده و از نظر کیفی متنوع است که به طور نسبی مستقیم (بدون دلیل کافی) حقیقت تصاویر حسی و عقلانی را در قالب های اعتماد ذهنی و اعتماد، اطمینان و انتظار تشخیص دهد.

جهانی عمیق فرهنگی که پدیده پیچیده آگاهی فردی و توده‌ای را در بر می‌گیرد، از جمله جنبه‌هایی مانند معرفت‌شناختی (پذیرش به عنوان یک تز واقعی که با قطعیت ثابت نشده یا اساساً غیرقابل اثبات است)، روان‌شناختی (آگاهی و تجربه از محتوای این پایان نامه به عنوان یک ارزش، عزم برای پایبندی به آن با وجود شرایط زندگی و شک و تردید، به عنوان یک عامل انگیزشی عمیق در استراتژی زندگی شخصی - تا انکار خود: "من معتقدم" به عنوان "من معتقدم") و مذهبی (در هنگام نسبت دادن محتوای موضوع ایمان به حوزه ماوراء طبیعی). با تمام عقل گرایی سنت غربی، پدیده V.، با این حال، در متن خود به عنوان یک ارزش عالی تعبیر می شود و مقوله V. در فرمول ارزش شناختی "V. - Hope - Love" بیرون می آید. ، بنیادی برای فرهنگ اروپایی. ترتیب معنایی و وضعیت پدیده V. در یک فرهنگ خاص تا حد زیادی به ویژگی های سنت دینی مربوطه بستگی دارد - اول از همه، به اینکه آیا دومی به جنبشی مانند خداباوری تعلق دارد یا نه. ادیان از نوع خداباوری، با محوریت پدیده V.، بردار ارزش شناختی تأکید آن را به عنوان یک ارزش در درک ساختار مقوله ای فرهنگ تعیین می کنند. تفسیر الهیات انضباطی V. نه تنها و نه چندان به عنوان یک اعتقاد ذهنی به وجود خدا، بلکه به عنوان یک نگرش کلی عاطفی و ذهنی از تجربه کردن خود به عنوان «در دستان خدا» پیش‌فرض است. در چارچوب یک آگاهی دینی بالغ، مبتنی بر دین، آموزه ایمان به عنوان یک نظام جزمی شکل می گیرد، یعنی. مفاد بدیهی (دگم یونانی - تصمیم، نظر، موضع پذیرفته شده عمومی)، که پذیرش آن شرط لازم برای پیوستن به یک سنت دینی است و در چارچوب این سنت به عنوان یک نتیجه الهام شده الهی (در مسیحیت "الهام گرفته") درک می شود. وحی که در متون مقدس بیان شده است. ترکیب یک دکترین دینی با یک فعالیت مذهبی خاص (عبادت) در چارچوب یک سازمان کلیسایی معین، اعتراف متناظر را تشکیل می دهد (لاتین confcssio - اعتراف). بیانیه رسمی اصول اساسی یک عقیده خاص، اعتقادنامه آن را تشکیل می دهد. پدیده V. جایگاه و اهمیت ویژه ای در ادیان با جهت خداباوری پیدا می کند (در واقع خداباوری به عنوان آموزه ای مبتنی بر ایده شخصیت تجسم یافته الوهیت شکل می گیرد که احساس شخصی و شدیداً احساس می شود. با تجربه V. ). تکامل خداباوری را می‌توان به‌عنوان تقویت جایگاه V. و تأکید فزاینده‌ای قابل توجه آن در نظر گرفت. بنابراین، در رابطه با مسیحیت، اگر در قرون وسطی، V. به عنوان داده ای از آگاهی مؤمن تلقی می شد و قبل از هر چیز در اعمال نیک و درستی رفتار (مذهب قرون وسطایی مترادف راهب) و اطاعت بیان می شد. «و شیاطین ایمان می‌آورند و می‌لرزند»)، سپس سوتریولوژی پروتستانی تحت سلطه‌ی اصل نجات «V. به تنهایی» است (اصل سولا فید). V. به عنوان نگرش عمیق آگاهی خداباور، وفاداری و اعتماد به خدا را پیش‌فرض می‌گیرد (ر.ک: همان ریشه و ایمان مرتبط - ایمان - وفاداری در انگلیسی، ایمان - اعتماد - وفاداری در روسی و غیره). یکی از مؤلفه‌های مهم V. نیز اطمینان به «درخشش فیض» و خیر سرنوشت شخصی است که به مشیت خداوند سپرده شده است. نتیجه منطقی این نگرش، طراحی دعا به عنوان یک متن متعارف است (در مقابل بداهه توسل بت پرستانه به خدا): نباید با درخواست هایی که به طور خاص فرموله شده است به خداوند متعال مراجعه کرد (بی اعتمادی نشان داد، گویی موارد لازم را پیشنهاد می کند. عمل نیک)، اما با تکیه بر حکمت مشیت تجلیل کنید (نگاه کنید به. اجرا در عبادت مسیحی به عنوان دعا از متن اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه - "من معتقدم"). پدیده‌های همین مجموعه عبارتند از تسلط تدریجی V. درونی و عمیقاً شخصی در تاریخ مسیحیت بر مظاهر مذهبی بیرونی آن («من به روح خود ایمان دارم»)، و همچنین غلبه بر اهمیت «V معنوی». به عنوان مبنای فیض اعطا شده بر به اصطلاح شایستگی ها: از کتاب مقدس «بر حسب ایمانت برایت انجام شود» تا لوتری «آنچه شما معتقدید همان چیزی است که دارید». توکل بر خدا مستلزم چشم پوشی از نوعی شبکه ایمنی، میل به تأمین رحمت خداوند برای خود از طریق مبادله تجاری معادل در چارچوب یک عهد وفا شده، و همچنین تمایل به تضمین این رحمت با یک توافق قانونی عادلانه در مورد پاداش است. عدالت همراه با فیض: قبلاً در مسیحیت اولیه تز در مورد "فیض آزادانه داده شده" فرموله شده بود "(آگوستین)، در پروتستانتیسم V. خود به عنوان الهام گرفته از خدا "در آن زمان و آنجا، چه زمانی و در کجا مورد رضایت خدا بود" درک می شود (لوتر). ) و - بعلاوه - دقیقاً با الهام از کسی که خود در ابتدا، و نه بر حسب شایستگی، «به رستگاری» (حداکثر بیان فرض توکل بر خدا) را برگزیده است: V. از بالا داده می شود و شخص به آن می آید. ارتباط با خدا فقط از طریق «پشت قلب». در چارچوب فرهنگ اروپایی، موضع معرفت شناختی وی نمی تواند با اصول کلی فرهنگی عقل گرایی در تضاد نباشد. در واقع، کتاب مقدس قبلاً به این نکته اشاره می کند: "یونانیان به دنبال حکمت هستند، اما خدا چیزهای احمقانه جهان را برگزید تا خردمندان را رسوا کند" (اول قرنتیان 1: 22، 27). تقابل وی با نقد عقلانی، که از نظر تئوریک می تواند به اشکال مختلف انجام شود، در واقع با سه گزینه تثبیت شده تاریخی نشان داده می شود: 1) شکل ارتدکس ("من معتقدم تا بفهمم") - موضعی که رسما توسط جامعه پذیرفته شده است. قانون کلیسا (تألیف متعلق به آنسلم کانتربری است)؛ 2) فرم آزاداندیشی ("من می فهمم تا باور کنم") - موضعی که توسط کلیسای ارتدکس به عنوان یک بدعت رد شده است (نویسندگی متعلق به پیر آبلارد است). 3) شکل افراطی ("من معتقدم، زیرا پوچ است") - credidile est quia ineptum معروف) - موضعی که بیان کامل و منطقی مطلق ماهیت V. به عنوان یک نگرش معرفت شناختی است که نیازی به عقلانی ندارد. مبانی و توجیهات است، اما به دلیل افراط و تفریط آن به عنوان یک مؤلف رسمی عمل نمی کند (تألیف منسوب به سنت به ترتولیان به دوره قبلی - آغاز پس از میلاد برمی گردد). مشکل رابطه عقل و فلسفه، که نقش بسیار مهمی در تاریخ مسیحیت ایفا کرد، فوراً شدت خود را آشکار نمی کند و به طور ضمنی بالغ می شود. برای مثال، دوسوگرایی معرفت‌شناختی پدرشناسان در سطح خودارزیابی تأملی به‌عنوان یک مشکل ثابت نیست: اوریگن وظیفه ترکیب کردن فلسفه باستان (افلاطونی و رواقی‌گرایی) را با مسیحیت تعیین می‌کند. تداوم سنت فلسفی باستانی توسط جاستین بدون مشکل ثبت شده است. «گفتمان درباره رستاخیز مردگان» آتناگوراس، هم از نظر ژانر و هم از نظر روش‌شناسی، به نوع فلسفه‌پردازی یونان باستان برمی‌گردد. موضع افراطی ترتولیان، نشان دادن فاصله ای اساسی از میراث باستانی و ادعای ناسازگاری ایمان مسیحی با خرد بت پرستان، فعلاً افراطی باقی می ماند و انطباق گسترده ای در سنت توده ای دریافت نمی کند. به طور کلی، از نظر گیلسون، پاتریتیک چیزی بیش از ترکیبی از فلسفه باستان با مسیحیت نیست.» حتی آگوستین، بدون هیچ گونه قید و شرط روش شناختی، وظیفه الهیات را به عنوان وظیفه «شناخت آنچه مورد قبول V در پرتو عقل است» فرموله می کند. او در اثر خود «درباره علوم مسیحی» (!) که «بالاترین حقیقت» را فوق عقلانی توصیف می کند، در عین حال وضعیت علوم تجربی (پزشکی، نجوم) و ریاضی را تعریف می کند و استدلال می کند که با بعدها، بید بزرگوار (حدود 673-755) هدف خود را در هماهنگی دانش در مورد طبیعت و تاریخ با دانش کتاب مقدس خواهد دید (این نگرش تجسم عملی خود را در جداول عید پاک که او گردآوری کرد، محاسبه کرد، یافت. از قبل تا سال 1064، که از طریق آن وقایع تاریخی با گاهشماری از تولد مسیح گره خوردند). با این حال، در قرون وسطی، شیفتگی الهیات مسیحی به ارسطوگرایی (ماهیت خردگرایی روش‌شناختی کهن!) به صراحت مشکل رابطه عقل و فلسفه را مطرح کرد و بدین وسیله ناسازگاری عمیق درونی الهیات را به عنوان تلاشی برای مفهوم‌سازی عقلانی توضیح داد. اساسا غیر منطقی به عنوان تلاشی برای حذف این تضاد در چارچوب مسیحیت قرون وسطی، مفهوم وحدت دانش و ایمان، که از پاتریتیک ها (کلمنت اسکندریه و اوریژن) سرچشمه می گیرد، مفهوم سازی شد - نظریه "حقیقت دوگانه" بر اساس پایه گذاری شد. اصل تفکیک حوزه های دانش و دانش. بیانگر کلاسیک این موضع جان دون اسکاتوس است که الهیات و فلسفه را بر اساس معیار عینیت (اگر موضوع الهیات خدا باشد پس فلسفه وجود است) و فرضی که بر اساس آن فلسفه می تواند خدا را چنین تصور کند تقسیم کرد. ، اما فقط به عنوان هستی (هگل گفت که «موجودات دیگر» خواهد بود)، اما این یک درک ناکافی است، زیرا غیرممکن است که در مورد پدیده های ماوراء طبیعی بر اساس تجربه حسی فکر کنیم. بر اساس صورت بندی هوگو دو سنت ویکتور (حدود 1096-1141)، محتوای جزمیات می تواند یا فوق عقل یا مطابق با آن باشد، اما هرگز مخالف آن نیست. جان سالزبری (حدود 1115 - حدود 1180) یک تز به طور کلی یکپارچه در مورد عدم امکان اساسی تضاد بین الهیات و فلسفه به دلیل تفاوت اساسی در حوزه موضوعی آنها دارد: نجات روح از یک سو، افراد با تجربه. شناخت منطقی-عقلانی طبیعت از سوی دیگر. (در موازی مسلمانان، موضعی مشابه در زمینه ای مشابه توسط ابن رشد بیان شده است.) بر اساس نظریه «حقیقت دوگانه» در فرهنگ قرون وسطی، تفسیر علم خدا به دو صورت به روز می شود: به طور طبیعی (از طریق شناخت جهان خلقت، با داشتن اثر خیر و صلاح خالق) و ماوراء طبیعی (مستقیماً از طریق وحی). بر اساس این تمایز در فرهنگ قرون وسطی، مکتب و عرفان به شکل کنونی با برنامه های جایگزین خود - به ترتیب - توجیه عقلانی جزمات دینی از طریق روش های استدلالی منطقی، از یک سو و پرورش عمل به آن شکل گرفت. ادراک مستقیم حقیقت در فعل وحی الهی، از سوی دیگر. پیوند بنیادی مفهوم «حقیقت دوگانه» به آن یک موازنه ارزشی نامعین می‌دهد (برخلاف وضوح کامل تفکیک انحصاری)، و فرمول ارتدکس «من برای فهمیدن معتقدم» اساساً مبهم می‌سازد: اگر مکتب ارتدکس تومیسم آن را به معنای استقلال حقیقت تفسیر کرد. از دانش مثبت، سپس متفکران مکتب شارتر - به معنای استقلال عقل از V. سیگر برابانت (حدود 1240 - حدود 1281) - به معنای امکان و جواز در تعارض مستقیم حقیقت علم عقلی با حقیقت وحی (مانند، برای مثال، نظریه ابدیت جهان مطرح شده توسط او، که با ایده خلاقیت در تضاد است). و راجر بیکن - حتی به معنای وابستگی الهیات به علوم. به بیان دقیق، این و تنها آنسلم کانتربری، به‌عنوان اولین دانش‌آموز، بود که می‌توانست «من معتقدم و می‌فهمم» بی‌دردسر غیرتجزیه‌کننده‌اش را بپذیرد. تا قرن سیزدهم. تشدید وضعیت از قبل نیازمند شفاف سازی صریح و تایید شده رسمی بود. مفروضات اولیه این امر توسط توماس آکویناس ارائه شد: اصل هماهنگی عقل و فلسفه مبتنی بر اولویت جزمیات فلسفه است که در نسخه مطلق ثابت شده است: اگر نتایج عقلانی با وحی در تضاد باشد، این نشان دهنده اشتباه در استدلال است. علاوه بر این، توماس دگم‌ها را به آنهایی که عقلاً قابل درک هستند، متمایز کرد، یعنی. هم به عنوان موضوع الهیات و هم فلسفه (جزمیات در مورد وجود خدا، جاودانگی روح و غیره) و از نظر عقلی غیرقابل درک، غیرقابل دسترس برای منطق و بنابراین به عنوان موضوع دانش منحصراً الهیاتی عمل می کند (جزمیات درباره تثلیث خداوند، آفرينش جهان، گناه اوليه و... در چارچوب مرجع توميستي، جزمات ديني و اصول معرفت عقلي، حوزه‌هاي معرفت‌شناختي خودمختار و غير همپوشاني الهيات و فلسفه را ترسيم مي‌كند، اما براي اهداف روش‌شناختي و تربيتي، الهيات مي‌تواند از پتانسیل عقلانی و تبیینی فلسفه برای تطبیق حقایق باطنی وحی با ادراک آنها توسط آگاهی توده استفاده کنید (توماس آکویناس تز معروف «فلسفه کنیز الهیات است» را که به جان دمشقی برمی‌گردد. با این رویکرد، موضع رسمی کلیسای ارتدکس در مورد مشکل رابطه بین دانش و ایمان رسمیت می یابد. در حال حاضر در سال 1277، اسقف پاریسی تامیر نظریه "حقیقت دوگانه" را به عنوان الهیات تحقیرکننده محکوم کرد - کلیسای ارتدکس تاکید کرد. جنبه سازگاری دانش مثبت با حقیقت متن کتاب مقدس به عنوان تأییدی ضروری بر حقیقت آنها (نگاه کنید به مبارزه کلیسای کاتولیک علیه هلیومرکزی: آزار و شکنجه کوپرنیک، اعدام برونو، محکومیت گالیله توسط تفتیش عقاید، که در سال 1979 پاپ ژان پل دوم پیشنهاد لغو آن را به عنوان ناعادلانه ارائه کرد. به طور کلی، از نظر تاریخی، نگرش کلیسا به دانش عقلانی از کفر به عقل گرایی در "سیلابوس" معروف ("فهرست خطاهای انسانی زمان ما"، 1864) تا تز "کلیسا دوست علم است" در بخشنامه پاپ پیوس سیزدهم و قانون اساسی دومین شورای واتیکان «شادی و امید. درباره کلیسا در دنیای مدرن» که بیانگر نیاز به ارزیابی مثبت از پیشرفت علمی و فناوری و سازگاری با پیامدهای آن، از جمله پیامدهای ذهنی است. با این حال، اگر ما نه در مورد یک موضع بیرونی و بازتابی، بلکه در مورد عمیق صحبت کنیم. مبانی پارادایمی، پس می توان ادعا کرد که تأثیر ارزش شناختی و ماهوی بافت فرهنگی خردگرایانه سنت اروپایی به عنوان زمینه ایدئولوژیک تحول مسیحیت همواره قصد عمیق دکترین مسیحی را نسبت به عقلانیت (با بیان بی قید و شرط بنابراین، شاخه اساسی الهیات مسیحی، عذرخواهی است که «الهیات بنیادی» یا «الهیات پایه» نیز نامیده می‌شود و به طور هدفمند حول مسئله دفاع از (توجیه) یک عقیده با کمک استدلال‌هایی متمرکز شده است. عقل (البته مجدداً با این قید که جزمات درک شده توسط عقل باید «در مرحله پنجم» پذیرفته شوند). متحد، الهیات معذرت خواهی را پرورش نمی دهد، آن را با «دکترین اصول» جایگزین می کند و استدلال می کند که V. که ریشه در یک احساس زنده دارد، نیازی به توجیه عقلانی-منطقی ندارد. چارچوب سنت فلسفی: چگونه در یک طرح صرفا معرفت شناختی، و همچنین در یک طرح گسترده تر - مردم شناسی عمومی -. در نیمه دوم قرن 18، جنبش "فلسفه احساس و فلسفه" در فلسفه آلمان شکل گرفت. انگیزه اولیه برای توسعه در تاریخ فلسفه سنت های شهودگرایی، فلسفه زندگی و اگزیستانسیالیسم را تعیین کرد. "فلسفه احساس و V" "معرفت عقلانی" را رد می کند، که به عنوان ناتوان از آشکار کردن انسان در خود ارزیابی می شود. "منبع بی قید و شرط اراده آزاد" (F. G. Jacobi). "داده مستقیم" به آگاهی انسان از جهان اشیا (تأثیر ماهوی بر فلسفه هیوم). "، "وحی"، "عقل" در مقابل عقل (پیش بینی تمایز کانت). با توجه به درک V. به عنوان یک روش جهانی معرفت، ژاکوبی تفاوتی بین واقعیت حسی (طبیعی) و فوق محسوس (مطلق) قائل نیست - هر دو به یک اندازه به عنوان محتوای V عمل می کنند، مانند " وجود مطلق، نوع خاصی از فردی بودن را تعیین می کند. تسخیر ماهرانه اشتیاق نوستالژیک یک فرد از جامعه غیرسنتی برای جا افتادن در جامعه، انحلال آگاهی پدرانه در جامعه، یعنی. با از دست دادن ایمان و اطمینان، ژاکوبی مدلی از هستی فردی هماهنگ را بر اساس V فرموله می‌کند. حضور انسان در جهان (پیش‌بینی «رهاکردگی» اگزیستانسیالیستی) دقیقاً با «داده شدن فوری» وجود مطلق به او «رستگار و توجیه می‌شود». شخص «داده بودن» مطلق را تجربه می کند (باور دارد، احساس می کند و می داند) که به نوبه خود «داده شدن فوری» منبع فردیت شخصی و اراده آزاد او را به عنوان مبنایی برای او آشکار می کند. دخالت در امر مطلق - آپوتئوزیس فردیت از طریق جذب در امر جهانی. به همین ترتیب، مفهوم فلسفی I.G. هامانا مبتنی بر نقد رادیکال فرهنگ خردگرایانه روشنگری است: او وحدت شخصیت را پیچیده می‌داند، و کلیت آن را «دانش مستقیم»، مترادف با V.، که مخالف عقل‌گرایی گفتمانی است، تضمین می‌کند. ایده های "فلسفه احساس و V." توسط فلسفه مدرن غرب هم در چارچوب مسئله شناسی انسان محور (فلسفه زندگی، اگزیستانسیالیسم) و هم در چارچوب مسئله شناسی معرفتی محور (شهودگرایی، نسخه های غیرمنطقی از مفهوم دانش مستقیم پس از برگسون) درک شدند. مقوله V. جایگاه قابل توجهی در فلسفه اگزیستانسیالیسم دارد که به عنوان "V فلسفی" مفهوم سازی می شود. (یاسپرس)، ترکیب «V. در خدا» و «V. در علم». پدیده V. جایگاهی مرکزی در نئوتومیسم دارد که به فرمول مدرن شده مفهوم «حقیقت دوگانه» پایبند است: «استقلال مشروع دین و علم» و «استقلال مشروع علم در چارچوب خودمختاری مشروع». ارزش های زمینی» (جان پل دوم) ترکیب فرهنگ مدرن و گرایش علم به ترکیب بین رشته ای به عنوان مبنایی برای ترسیم حوزه «مسائل مرزی» بین الهیات، فلسفه و علوم طبیعی درک می شود. آگاهی علوم طبیعی از محدودیت‌های روش‌های عقلانی محض خود، که به آن اجازه نمی‌دهد حوزه زیست‌شناسی را به عنوان موضوع خود درک کند، طبق نئوتومیسم، «چهره جدیدی» از علم طبیعی ایجاد می‌کند (O. Spülbeck, R. Karisch). ، D. Bonifaczi، I. Ratzinger). در زمینه اولویت داده شده V.، "عملکرد یکپارچه گفتگوی بین رشته ای" الهیات، فلسفه و علوم طبیعی تشکیل می شود که شامل همگرایی استدلال علمی الهیاتی، فلسفی و انضمامی، تشکیل یک ترکیب ترکیبی "همگرا" است. حقیقت (K. Ra-ner, H. Friz, F.Rau). M.A. موژیکو

حالت مورد علاقه شدید، روانی. نگرش، موقعیت ایدئولوژیک و کنش شخصی کل نگر، متشکل از شناخت وجود و حقیقت بی قید و شرط چیزی با چنان قاطعیت و صلابتی که فراتر از اقناع واقعیت است. و منطقی شواهد و مدارک و با وجود همه تردیدها به آن وابسته نیست. V. ارتباط نزدیکی با «اعتماد» و «وفاداری» دارد، اما به آنها تقلیل نمی‌یابد و تنها پس از اینکه خدا به عنوان یک شخص درک می‌شود، با آنها همراه می‌شود. پیچیدگی و ابهام پدیده V. منجر به تفسیرهای گوناگونی از ماهیت و کارکردهای آن شده است. V. با دانش مقایسه می شود یا با آن مخالف است. در این مورد، اعتقاد، اول از همه، به عنوان اطمینان به دانش غیر قابل اعتماد یا ناکافی قابل اعتماد، یعنی. چنین دانشی که مبنای آن داده نشده یا پنهان است. با این حال، چنین درکی به راحتی به مطلق شدن تداوم ذهنی و اراده شخصی ناشی از آن تبدیل می شود و V. به باورها تقلیل می یابد. از سوی دیگر، باورها همیشه منبع آنارشیسم نیستند. یا صرفاً فردگرا. خودخواهی در واقع، در این مورد ما بهتر است در مورد توهمات و وسواس فکری صحبت کنیم که ساختار انسان را خراب می کند. انجمن. برعکس، باورهای مشترک شرط و اساس زندگی مشترک مردم را تشکیل می دهد. چنین باورهایی عبارتند از، برای مثال، اطمینان به وجود جهان خارج، به تغییرناپذیری قوانین طبیعت، در این واقعیت که در تعریف. شرایطی که مردم به طور کامل عمل خواهند کرد. راه و غیره در نهایت، ما در مورد احتمال صحبت می کنیم، در مورد انتخاب از بین مفروضات مختلف آنچه به دانش نزدیک است. به عبارت دیگر، باورها معرفتی هستند که V. باید در آن حداقل وجود داشته باشد، هرچند نمی توان آن را به طور کامل حذف کرد. باورها به طور جدایی ناپذیری با دانش فرد در مورد جهان و خود پیوند دارند. با این حال، اگر دانش ایجاد شود، باورها به عنوان اساس انسانیت عمل می کنند. نگرش به جهان به طور کلی - هم متفکرانه، هم نظری و هم عملی، زیرا این نگرش پیش از این مستلزم "اعتماد به نفس" است. این اعتقادات است که وقتی می تواند "به چیزی تکیه کند" چنین نگرشی را نسبت به جهان برای فرد فراهم می کند و این موقعیت پیش نیاز فکر و عمل است. اعتقادات نقش مهمی در قانون اساسی بشریت دارند. واقعیت، زیرا سطح اولیه «واقعیت» دقیقاً شامل آن چیزی است که شخص در زندگی خود به آن «تکیه» می کند و شک را از بین می برد. انسان می‌تواند از همان ابتدا ایده‌ها یا حتی سیستمی از عقاید را رد کند یا آن‌ها را نپذیرد، اما این بدان معناست که به آن‌ها شک می‌کند یا باور ندارد. شک، به نوبه خود، جنبه ای از اعتقاد است، و شخص در شک وجود دارد، مانند اعتقاد. شک بر اساس قوانین اعتقادی زندگی می کند و عمل می کند و به شک نیز مانند عقل معتقدند. بنابراین شک نیز در تشکیلات انسان سهیم است. واقعیت اگر باور یک واقعیت ثابت و بدون ابهام را تشکیل می دهد، آنگاه شک یک واقعیت ناپایدار و مبهم است که نمی توان به آن «اتکا کرد». این تضاد دو عقیده است که ثبات انسان را از بین می برد. واقعیت و در نتیجه اعتماد به آن. در نتیجه، این تردید وجود دارد که به عنوان منبع ساخت ذهنی جهان عمل می کند، و ساخت های ذهنی دقیقاً به این دلیل ایجاد می شوند که باورها منطقه مربوطه را ترک کرده اند. نقش باورها در افراد زندگی پویایی را نشان می دهد ماهیت واقعیتی که شخص در آن زندگی می کند. در ابتدا و به عنوان یک واقعیت اولیه مشخص داده نمی شود، بلکه ثمره تلاش و نبوغ افرادی است که وضعیت قبلی فرهنگ را ایجاد کرده اند. این تلاش‌ها شکل باورهایی را به خود می‌گیرند، لایه‌لایه‌ای بر هر چیزی که انسان تا به حال در خود و اطراف خود با آن مواجه شده است و نشان‌دهنده یک توالی ناقص مرموز از ممکن و غیرممکن است. به عبارت دیگر، سازه های ذهنی که به باور تبدیل شده اند، بخش اساسی از میراثی را تشکیل می دهند که مراحل اولیه توسعه فرهنگی برای آینده به جا می گذارد. به این ترتیب چیزهای مختلف ایجاد می شود. جهان های خیالی، که به لطف فراموشی منشأ آنها، با واقعیت اولیه شناسایی می شوند (به ویژه، این مکانیسم شکل گیری ایده هایی در مورد زمان و مکان است). باور تبدیل به اعتماد می شود، روش به دست آوردن برش ناشناخته یا پنهان می ماند، اما باورها نیز تحت تأثیر آنتروپی فرهنگی قرار می گیرند، آنها ضعیف یا ناپدید می شوند. به عبارت دیگر، آنها به تنهایی وجود ندارند، نگهداری آنها نیاز به تعریف دارد. تلاش های معاصران با این حال، محتوای مفهوم V. محدود به باورها نیست. در نهایت، باورها با مراجعه به تجربه زندگی قابل آزمایش هستند. V. به طور کلی همچنین در مناطقی که تأیید آزمایشی غیرممکن است اعمال می شود. سپس V به صورت غیر تصدیق کننده و غیر انعکاسی ظاهر می شود و نتیجه اطاعت و اعتماد به مرجعیت می شود، یعنی. مراجعی که باید اظهارات آنها را معصوم دانست. اما مقامات به عنوان چنین مقاماتی سلسله مراتبی را تشکیل می دهند که باید با اقتدار نهایی و مطلق خاتمه یابد. دیگر به عنوان بالاترین مقام عمل نمی کند، بلکه به عنوان منبع همه اقتدارها و شرط وجود آن به عنوان چنین است. خداوند به عنوان چنین اقتداری شناخته می شود که نمی توان آن را نتیجه یک برون یابی ساده از ایده اقتدار دانست. برای این که اقتدار چنین تلقی شود، باید به عنوان یک هادی و بیان کننده اراده خداوند عمل کند و آزادانه خود را به عنوان قابل اعتماد بدون ارجاع به هیچ مرجع دیگری به انسان نشان دهد. بنابراین، V. به طور جدایی ناپذیر با وحی به عنوان خودیابی آزادانه خدا، حضور بی واسطه او پیوند خورده است. تاثیر بر روح انسان V. اولاً با وحی به خودی خود مرتبط است و نه با حاملان وحی که سطح پایین تری دارند (مثلاً متون مقدس مدون). اما این ارتباط شرط و دلیل بر علم نیست، زیرا در غیر این صورت تفاوتی با علم ولو «مستقیم» نخواهد داشت. V. به عنوان یک عمل کل نگر از فرد، و نه جنبه ای از دانش، بیشترین علاقه را نشان می دهد. اگرچه کلمات "علاقه" و "علاقه" نیز به پدیده های پیچیده دلالت می کنند، اما توضیح تعدادی از موجودات، جنبه های مفهوم B را ممکن می سازند. ما فقط در مورد یک جهت گیری خاص از اراده صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد یک کل نگر خاص صحبت می کنیم. عملی که ماهیت شخصیت را بیان می کند. این عمل شامل ناخودآگاه می شود. عناصر، اما V. به عنوان چنین آگاه است. به عنوان یک موجود زنده، شخص به چیزهای زیادی علاقه مند است - مادی و معنوی که برای وجود او ضروری است. بسیاری از آنها می توانند ادعا کنند که "نهایی" هستند، یعنی. از یک شخص فداکاری کامل خود را بخواهید که در نتیجه باید خواسته به طور کامل برآورده شود. وعده تحقق نهایی خواسته اغلب به صورت نمادین بیان می شود و با تقاضای اطاعت همراه است. در صورت سرپیچی مرتد مجازات می شود و آرزوی او برآورده نمی شود. خدایان دقیقاً اینگونه عمل می کنند. به طور همزمان هم به عنوان اشیاء مورد علاقه و هم به عنوان نیروهای قهری فرافردی عمل می کنند. بنابراین، علاقه، تقاضا، وعده و تهدید - اساسی است. اجزای اکت B. کلاسیک. درک V. در زبان پولس رسول چنین است: "الان ایمان، جوهر چیزهای امید شده و شاهد چیزهای نادیده است" (عبرانیان 11:1). در اینجا منظور ما از "نامرئی" نه تنها عدم دسترسی به حواس، بلکه واقعیت اجباری برخی پدیده ها، رویدادها، فرآیندها است. برعکس، تمام دانش - چه حسی باشد چه منطقی. دانش اجباری و اجتناب ناپذیر است. ادراک k.-l. چیزها به اراده شخص و تمایل او به درک یا عدم درک آن بستگی ندارد. به محض اینکه با او تماس می گیرد، او بدون توجه به میل او وارد آگاهی او می شود. منطقی، یعنی دانش استنتاجی مبتنی بر «منطق آهنین» نیز به انتخاب ارادی وابسته نیست؛ از یک قضاوت ناگزیر از قضاوت دیگری تبعیت می‌کند و غیره. هر دو نوع دانش اجباری هستند. علاوه بر این. دانش اجباری و غیر قابل اعتماد، یعنی. باورها اما منطقی دانش مبتنی بر حس است و یک چیز تنها در صورتی قابل درک می شود که شخص «با آن تماس پیدا کند»، یعنی. او را با اراده آزاد خود انتخاب می کند. اراده از هر چیز دیگر روی برمی گرداند، وارد شعور انسان نمی شود و V. در آن ضعیف یا کاملاً غایب است. بنابراین، تنها چیزی که در جریان بیان آزادانه اراده انتخاب شده است، «مشهود» و معلوم می‌شود و آنچه که اراده مردود است، نامرئی و ناشناخته می‌شود. این ابراز اراده است که سپس در باورها به عنوان دانش، حتی اگر غیرقابل اعتماد، استحکام یابد. . V. افق دانش را تعیین می کند، با این حال، عملکرد بسیار سازنده آن حفظ می شود. همچنین می توان به «نامرئی» ایمان آورد، یعنی. امکان انتخاب آزاد او را فراهم کند. این عمل حاوی خطر و خطر است، زیرا در دانش، بر خلاف دانش، حداقل تضمینی وجود ندارد - دقیقاً به این دلیل که اجبار مدرکی وجود ندارد. بنابراین، لازمه اثبات V. بر اساس عمیق ترین سوء تفاهم از ماهیت آن است. V. قابل اثبات نیست و مبتنی بر "مستقیم" است. دانش برگرفته از وحی تعبیر «من معتقدم، زیرا پوچ است» منسوب به ترتولیان دقیقاً بر این بی قید و شرط ایمان تأکید دارد، بنابراین ایمان با فرض معجزه همراه است. آن ها تأثیر نیروهایی که ما درباره آنها نمی دانیم، اما وجود آنها را می توانیم باور کنیم. از سوی دیگر، V. نیز «تحقق انتظار» است و این ویژگی زمانی آن را آشکار می‌کند. دقیقاً به همین دلیل است که زمان نقش مهمی در تشکیل زمان فرهنگی دارد. به لطف V.، آینده را دیگر نمی توان به عنوان یک ادامه ساده از گذشته و حال درک کرد؛ نمی تواند و نباید آن تصاویر "مرئی" را که از قبل شناخته شده اند تکرار کند. در نتیجه، هرچه یک V کمتر «تصویری» باشد، باید آن را بیشتر تشخیص داد. این الزام، V. را مانعی برای تبدیل زمان به یک چرخه ساده، به بازتولید آنچه قبلاً رخ داده است، می کند، و در این است که V. با امید متفاوت است. فقط می توان به تصاویر خاص، به تکرار آنچه قبلا دیده شده امیدوار بود و امید موضوع خود را می داند. اگر امید، امکان گسست در جریان زمان را فراهم کند، امید شرط استمرار آن است. منبع امید در گذشته است، منبع امید در آینده است، و امید یک "کشش" ویژه ایجاد می کند که در زمان حال عمل می کند، بدون آن آینده "جدید" نخواهد بود. نه امید، اما V. فراتر از مرگ و دیگران است. شخص و بخش فرهنگ. این اطمینان یک فرد به آینده بدون خود و بدون «دنیای» خود است، اما مشروط به مشارکت یک مؤمن در چنین آینده ای است. بنابراین، امید، بر خلاف V.، تبدیل به یک رابطه پرتنش بین خیر تجربه شده قبلی و رستگاری مورد انتظار در پایان زمان به عنوان عالی ترین شکل این خیر می شود. V. و امید به نوبه خود پیوند ناگسستنی با عشق دارند که به عنوان نیروی وحدت بخش توسط انسان ایجاد می شود. جوامعی که بدون زمان مشترک برای یک جامعه معین غیرممکن هستند. به لطف عشق، زمان حال پدید می آید که با ظهور هر یک از اعضای جامعه از فردگرایانه خود ایجاد شده است. انزوا بنابراین، امید و عشق جنبه های به هم پیوسته ای جدایی ناپذیر از فرآیند کل نگر تشکیل زمان هستند که در آن گذشته، حال و آینده وجود دارد و آینده مراحل سپری شده را لغو نمی کند، اما تکرار ساده آنها نیست. بنابراین، امید و عشق، «حالات» ذهنی نیستند، بلکه شرایط وجودی برای تبدیل زمان به تاریخ هستند. اما دقیقاً به همین دلیل است که نمی توان به عشق، امید و به ویژه باور «دستور» یا «اجبار» کرد. V. امید و عشق نیروهای سازنده تاریخ هستند. زمان، فقط به عنوان تنظیمات مشترک برای یک فرد معین. تیم او هم مثل بقیه انسان است. دولت‌ها، برای ایجاد و حفظ آنها به اعمال آیینی خاصی نیاز دارند (نه لزوماً منحصراً "مذهبی") که از دست دادن یا لغو آنها مستلزم آزاد کردن نیروهای متلاشی کننده و از هم گسیختگی رفتار زندگی است. این دوباره مشکل رابطه بین دانش و دانش را مطرح می کند که به طور سنتی در محدوده های مشخص شده توسط بلوک مورد بحث قرار می گیرد. آگوستین و آنسلم کانتربری از یک سو ("من برای فهمیدن ایمان دارم") و آبلار از سوی دیگر ("می فهمم تا باور کنم"). موضعی که ترتولیان ارائه می کند ("من معتقدم چون پوچ است") معمولاً در الهیات به عنوان افراطی رد می شود و فقط در میان برخی از متفکران بسیار رادیکال (مثلاً کی یرکگور یا شستوف) حمایت می شود. در شرایط سکولاریزاسیون، آمیزه‌ای از امید و امید وجود دارد که ویژگی همه آرمان‌شهری‌هاست. جنبش ها، و همچنین همذات پنداری V. با باورها، که اکنون اغلب به صورت مصنوعی به عنوان "ایدئولوژی" ساخته می شوند. پدیده «انسان تک بعدی» که توسط مارکوزه تعیین و تحلیل شده است، بیانگر آن درجه از ناشنوایی شبیه سازی شده در رابطه با الزامات آینده است که دقیقاً مشخصه وضعیت تضعیف تنش وجودی V است. این وضعیت زمینه مناسبی برای احیای زبان های قدیمی و ایجاد زبان های جدید است. فرقه ها یا به عنوان «ترکیبی از همه ادیان»، یا به عنوان یک دین اساساً جدید در سطح بالاتر، یا به عنوان یک ایدئولوژی «نجات دهنده» از نوع سکولار ارائه می شوند. فرقه های خاصی از این نوع عنصر ضروری اعمال توتالیتر هستند که آگاهانه از ویژگی های صرفا بیرونی پدیده بهره برداری می کنند. V. Lit.: Polanyi M. Personal Knowledge. م.، 1985; بردیایف N.A. فلسفه آزادی. معنای خلاقیت. م.. 1989; Ortega y Gasset X. ایده ها و باورها // Ortega y Gasset X. Aesthetics. فلسفه فرهنگ. م.، 1991; لوئیس ک.اس. عشق. رنج کشیدن. امید: تمثیل. رساله ها. م.، 1992; فرانک اس.ال. خدا با ماست: سه بازتاب // Frank S.L. مبانی معنوی جامعه م.، 1992; شاهزاده دی. ایمان به عنوان یک روش زندگی. م.، 1993; بولگاکف S.N. نور عصر نیست. تعمق و حدس و گمان. م.، 1994; Buber M. دو تصویر از ایمان. م.، 1995; Tillich P. Favorites: Theology of Culture. م.، 1995; Rokeach M. ذهن باز و بسته: تحقیقات در مورد ماهیت سیستم های اعتقادی و سیستم های شخصیتی. N.Y., 1960; قیمت H.H. باور. L. N.Y., 1969; Benedikt M. Wissen und Glauben: Zur Analyze der Ideologien in historischkritischer Sicht. W., 1975; Molnar T. خداباوران و آتئیست ها: گونه شناسی غیر اعتقادی. لاهه و غیره، 1980. A. I. Pigalev

پذیرش چیزی به عنوان حقیقت که مستلزم تأیید کامل لازم بر صدق آن چیزی نیست که حس و عقل آن را می پذیرد و بنابراین نمی تواند مدعی اهمیت عینی باشد. در زبان انگلیسی واضح ترین تمایز بین باور نظری وجود چیزی (باور) و اعتقاد مذهبی (ایمان) است. گرچه هم ایمان دینی و هم «ایمان» علمی (فرض، فرضیه) مبتنی بر واقعیات است، در حالی که این دومی با مقدمات پیوند عقاید و نتیجه‌گیری‌ها، در محدوده دانستنی (طبیعی) و حلال باقی می‌ماند، اما ایمان دینی به درون می‌رود. قلمرو ناشناخته ها (ماوراء طبیعی، متافیزیکی) و آزادی ای را که او برای جهان ماوراء طبیعی قائل است به طبیعت نیز تعمیم می دهد. کانت در نقد عقل نشان داد که هیچ شناختی در مورد چیزهای ماورایی، فراطبیعی و ماوراء طبیعی امکان پذیر نیست: «من مجبور بودم دانش (دانش وهمی در مورد چیزهای به ظاهر متعالی) را محدود کنم تا جایی برای ایمان باز کنم (در ایده ها و آرمان ها به عنوان مثال). راهنماهای آرمان های بشری)» («نقد عقل محض»). در مفهوم دینی، ایمان از یک سو به معنای عمل و رفتار شخص (اعتماد به فداکاری و وفاداری) و از سوی دیگر به تعبیر مسیح است. تعلیم «فضیلت ماوراء الطبیعه» که به لطف خداوند امکان پذیر است. در مفهوم اخلاقی، ایمان به معنای توانایی اعتماد است، نوعی قدرت اخلاقی که مستلزم استحکام ذهنی است. ایمان اساس اعتماد است. توجیه این باور تنها احساس ارزش اخلاقی شخص دیگری است. ایمان همیشه یک خطر است، زیرا این احساس می تواند اشتباه باشد. در ذات خود، همیشه "کور" است، زیرا ایمانی که دارای مبنای قابل اعتماد و تضمین عینی است، واقعی نیست، فاقد لحظه تعیین کننده برای به خطر انداختن شخصیت خود است. کسی که می داند نمی تواند باور کند. ایمان کورکورانه (یا اعتماد کور) در راه خود بالاترین آزمون قدرت اخلاقی است، معیار واقعی وحدت در همه عمیق ترین روابط انسان با انسان.

وضعیت یک موضوع، که ارتباط نزدیکی با دنیای معنوی فرد دارد، که بر اساس اطلاعات معینی درباره یک شی، بیان شده در ایده ها یا تصاویر، همراه با احساس اطمینان و تعدادی از احساسات دیگر به وجود می آید و به عنوان یک انگیزه عمل می کند. ، مشوق، نگرش و راهنمای فعالیت های انسانی. در تاریخ فلسفه و روانشناسی سه نوع نظریه عاطفه متمایز می شود: عاطفی که عاطفه را در درجه اول یک احساس می دانند (هیوم، جیمز و غیره). روشنفکر، که در آن V. به عنوان یک پدیده هوش تعبیر می شود (J. St. Mill، Brentano، Hegel، و غیره). با اراده قوی، V. را به عنوان یک صفت اراده (دکارت، فیشته و غیره) تشخیص می دهد. V. یک عنصر ضروری از آگاهی فردی و اجتماعی، یک جنبه مهم از فعالیت های مردم است. اشیاء V. - حقایق، پدیده ها، روندهای توسعه واقعیت طبیعی و اجتماعی - به صورت نفسانی به موضوع داده نمی شوند و فقط به صورت یک امکان ظاهر می شوند. در این مورد، شی V. به نظر می رسد که در واقعیت، به صورت مجازی، احساسی وجود دارد. موضوع V. می تواند یک فرد، یک گروه اجتماعی یا یک کل جامعه باشد. V. نه تنها شیء را منعکس می کند، بلکه ch. arr نگرش سوژه نسبت به او و در نتیجه وجود اجتماعی سوژه، نیازها و علایق او. V. عنصر مهمی از آگاهی ارزشی (Axiology, Values) در کنار چنین مقولاتی است. مثل امید و عشق یک مورد خاص از تجلی پدیده V. دینی است که توسط شرایط خاص وجود یک جامعه، در درجه اول طبقه ایجاد می شود، یعنی: ناتوانی افراد در روند تعامل خود با محیط طبیعی و اجتماعی و ... باید این ناتوانی را جبران کنند تا بیگانگی خود (بیگانگی) را که یک دنیای دیگر توهم آمیز است، منطبق بر نظام ارزشی آنها، دوباره پر کنند. الهیات ایمان دینی را به عنوان یک ویژگی لاینفک روح انسان یا فیض الهی می شناسد. در این معنا V. در مقابل عقل و معرفت قرار دارد. ماتریالیسم دیالکتیکی که ریشه های اجتماعی و معرفتی دین را روشن می کند، نشان دهنده راه ها و ابزارهای واقعی غلبه بر اندیشه های دینی است.