صفحه اصلی / طلسم / طراحی برای اسطوره ازیریس و ایزیس. شخصیت های اصلی

طراحی برای اسطوره ازیریس و ایزیس. شخصیت های اصلی

اوزیریس پادشاه مصر است.این اتفاق خیلی وقت پیش افتاد، پس از اینکه خدای Ra زمین را ترک کرد و به آسمان صعود کرد. مصری ها هنوز نمی دانستند که چگونه دامپروری کنند، مزارع بکارند، محصول برداشت کنند، و نمی دانستند چگونه ساده ترین بیماری ها را درمان کنند. مردم با هم دشمنی می کردند و هرازگاهی بین آنها دعواهای خونینی در می گرفت.

اما اوزیریس پادشاه مصر شد. او خدای خرد توث را فراخواند و با کمک او به مصریان آموخت که غلات بکارند، انگور بکارند، نان بپزند، آبجو و شراب تهیه کنند، مس و طلا استخراج کنند، مس و طلا را استخراج کنند، بیماری ها را درمان کنند، خانه ها، کاخ ها، معابد بسازند، بخوانند و بنویسند. و به نجوم (مطالعه ستارگان)، ریاضیات و سایر علوم بپردازند. او به مردم قوانین و عدالت می آموخت. دوران شادی بود، دوران "طلایی" در زندگی مصر.

سارکوفاگ مجموعه.اوزیریس پسر بزرگ الهه آسمان، نات و خدای زمین گب بود. سپس پسر دوم آنها به دنیا آمد - ست، خدای شیطانی صحرا. اوزیریس به عنوان بزرگتر، فرمانروای مصر شد که شیث به آن بسیار حسادت می کرد. خودش آنقدر می خواست بر کشور و مردم حکومت کند که تصمیم گرفت با حیله گری برادر بزرگترش را نابود کند. او علیه اوزیریس نقشه کشید و 72 شیاطین در این امر به او کمک کردند. یک بار اوزیریس پس از یک مبارزات نظامی موفق بازگشت و تصمیم گرفت به افتخار پیروزی خود جشنی ترتیب دهد. شیث توانست از این فرصت استفاده کند. او پس از اندازه‌گیری مخفیانه بدن اوزیریس، دستور داد تا بر اساس این اندازه، تابوتی بسازند که با طلا و نقره تزئین شده بود. سنگ های قیمتی. ست این تابوت را به جشن خدایان آورد. همه از چنین چیز شگفت انگیزی خوشحال شدند. همه می خواستند صاحب آن شوند.

ست نقشه شیطانی خود را به سرانجام می رساند.ست، گویی به شوخی، پیشنهاد کرد که شرکت کنندگان در جشن به نوبت در تابوت دراز بکشند - هر کس مناسب باشد آن را دریافت خواهد کرد. همه شروع به امتحان کردن آن کردند، اما تابوت برای کسی مناسب نبود. اوزیریس که به چیزی مشکوک نبود، به آنچه در حال رخ دادن بود را تماشا کرد. او به ثروت علاقه ای نداشت و به سختی می توانست فقط برای بدست آوردن آن به تابوتخانه می رفت. با این حال، اوزیریس نمی خواست برادرش را توهین کند. او به تابوتخانه نزدیک شد، در آن دراز کشید و ست و همدستانش به سرعت درپوش را به هم کوبیدند، پیچ را فشار دادند، آن را با سرب پر کردند و تابوت را به داخل آب های نیل انداختند. تابوت را با جریان رود نیل به دریا بردند و در آنجا امواج آن را به شهر بیبلوس رساندند و در آنجا در کنار بوته ای هدر به ساحل انداختند. هدر به سرعت رشد کرد و تابوت را درون تنه خود پنهان کرد. و سپس به دستور شاه بیبلوس این تنه را بریدند و از آن ستونی برای کاخ سلطنتی ساختند.

داعش به دنبال جسد شوهرش است.ایسیس، همسر فداکار و وفادار اوزیریس، به دنبال شوهرش رفت. گریه کرد و زاری کرد:

«آسمان با زمین یکی می شود، سایه ای بر زمین امروز، دلم از دوری طولانی از تو می سوزد.


ای پروردگار که به سرزمین های سکوت رفته ای، به شکل سابقت به سوی ما بازگرد.»
مومیایی ازیریس، پخته شده

به خاکسپاری توسط آنوبیس

دیوانه از اندوه، راه می رفت و راه می رفت و از هر کسی که می دید می پرسید که آیا اوزیریس را دیده اند یا نه، و سرانجام فهمید که تابوت با جسد شوهرش در ساحل دریا در نزدیکی شهر بیبلوس سرازیر شده است. داعش به آنجا رفت. هیچ کس در بیبلوس نمی دانست که او یک الهه است و او به کاخ رفت تا به عنوان خدمتکار کار کند. او به ملکه بیبلوس خدمت کرد و از پسر کوچکش پرستاری کرد. و شب هنگام که همه خواب بودند، پسر پادشاه را در آتش گذاشت و برای جاودانگی او طلسم کرد. اما یک روز ملکه بیبلوس این را دید و از ترس فریاد زد. این فریاد طلسم ایزیس را شکست و او نتوانست شاهزاده را جاودانه کند. ایسیس نام واقعی خود را صدا زد، ستون را برید، تابوت با جسد اوزیریس را بیرون آورد و با آن به مصر بازگشت. در آنجا او تابوت را در دلتای نیل پنهان کرد و در حالی که آن را با شاخه هایی پوشانده بود تا دیده نشود، به سمت خواهرش رفت که می خواست با او ازیریس را عزاداری کند و او را با افتخار دفن کند.
الهه ایزیس

در همین حین شیث به شکار رفت. او عاشق شکار شبانه زیر ماه بود. شرور با یک تابوت روبه‌رو شد، از دیدن جسد برادر بدبخت خود متعجب شد، آن را تکه تکه کرد و در سراسر مصر پراکنده کرد. به زودی خواهران برگشتند، تابوت را باز کردند و خالی بود. غم و اندوه داعش به مدت دوازده روز در جستجوی اجساد شوهرش بود تا اینکه آنها را پیدا کرد و آنها را دفن کرد. و جایی که او بخش هایی از بدن اوزیریس را یافت، یک استیل سنگی برپا کرد و از آن جا تکریم اوزیریس در مصر آغاز شد.

هوروس، انتقام‌گیر آینده، از ایسیس متولد می‌شود.سپس داعش به باتلاق های دلتا رفت تا از آزار و شکنجه ست خائن پنهان شود. در آنجا پسرش هوروس به دنیا آمد. او موفق شد نوزاد را تغذیه و نجات دهد. یک روز، زمانی که هوروس تنها بود، او را گاز گرفت مار سمی. در بازگشت، ایسیس جسد بی جان پسر کوچکش را دید. مادر نگون بخت فریاد هولناکی بلند کرد و از خدایان و مردم التماس کرد که به کمک او بیایند. خدای خرد توث او را آرام کرد و با طلسم های معجزه آسای خود نوزاد را شفا داد.

هوروس بزرگ شد، بالغ شد و تصمیم گرفت انتقام مرگ پدرش را بگیرد.

پس از آن که توث حکیم پنج روز را از ماه برد و آنها را به آن ضمیمه کرد سال شمسی، الهه نات این توانایی را به دست آورد که در هر پنج روز سال نو یک فرزند به دنیا بیاورد.

روز اول اوزیریس را به دنیا آورد. وقتی بچه به دنیا آمد، آنقدر گریه کرد که این فقط یک معنی داشت: بزرگترین خدایان به دنیا آمده بودند! در همان لحظه صدایی از بالا اعلام کرد:

مردم و خدایان! پروردگار همه چیز به دنیا آمده است!

در روز دوم، گروه کر بخدتسکی متولد شد. هوروس و اوزیریس پسران Ra بودند.

در روز سوم شیث (پسر گب) به دنیا آمد، خدایی به شکل مردی با صورت حیوانی، با چشمان قرمز و موهای قرمز (رنگ شن)، پروردگار بلایای طبیعی و جنگ، خدا. از کویر مرده او زودتر از موعد از کنار مادر نات بیرون آمد.

در روز چهارم، ایسیس (ایست مصری)، دختر توث، الهه وفاداری زناشویی، مادری و عشق، محافظ مردگان به دنیا آمد. دادگاه زندگی پس از مرگ. ایزیس برادر و شوهرش ازیریس را حتی قبل از تولد، زمانی که در رحم الهه نات بود، دوست داشت.

در روز پنجم، دختر هبه، خواهر و همسر ست نفتیس (نبتوت مصری) به دنیا آمد، که قرار بود مانند داعش، حامی مردگان شود.

وقتی اوزیریس بزرگ شد، تاج و تخت گب را به ارث برد و فرمانروایی زمینی شد. مصریان در آن روزگار هنوز بربر و آدمخوار بودند، بنابراین اوزیریس شروع به آموزش به آنها کرد. او به آنها توضیح داد که چه چیزی می توانند بخورند و چه چیزی نمی توانند بخورند، با کمک توث قوانینی را وضع کرد، به آنها آموخت که چگونه کانال های آبیاری بسازند، مزارع را آبیاری کنند، محصولات کشاورزی کنند و خدایان را پرستش کنند.

توث حکیم به اوزیریس در این فعالیت شریف کمک کرد: او زبان و نوشتار را به مردم داد، نام هایی برای آنها و نام هایی برای چیزها پیدا کرد. صنایع دستی، معماری و هنر را به مصریان آموخت.

اوزیریس و توث بدون هیچ خشونتی علیه مردم در مصر حکومت کردند و هرگز اجازه خونریزی را ندادند. این بهترین دوران عصر طلایی بود!

هنگامی که تمام ساکنان مصر باسواد شدند و نظمی که خدایان را پسندید در سراسر کشور برقرار شد، اوزیریس تصمیم گرفت به یک سفر تبلیغی به کشورهای همسایه برود، زیرا بقیه مردم هنوز در حالت بربریت بودند. او که تاج و تخت را به سرپرستی همسر و خواهرش ایسیس واگذار کرد، با همراهی خوانندگان، نوازندگان و گروهی از خدایان کوچک به راه افتاد.

خدا و همراهانش روی زمین راه می رفتند، سرود می خواندند، و پس از سرگردانی های طولانی، تمام جهان را دگرگون کردند همانطور که زمانی مصر را متحول کرده بودند. اوزیریس بدون استفاده از زور، مردم را تنها با فصاحت و اعمال نجیب تسخیر کرد، به زودی تمام مردمان و قبایل همسایه را تحت سلطه خود درآورد.

در حالی که خدا در سفر بود، داعش در مصر ماند و بر کشور حکومت کرد. بنابراین، ایزیس را تجسم تاج و تخت اوزیریس می دانند.

ایسیس و توث به مردم جادو، دارو، طلسم های مقدس را آموزش دادند و به آنها یاد دادند که گیاهان دارویی را جمع آوری کنند. الهه توانایی خود را در اداره خانه و مراقبت از خانواده به زنان منتقل کرد.

پس از بازگشت اوزیریس از سفر تبلیغی، ست، که مخفیانه عاشق ایسیس بود، نقشه ای برای کشتن اوزیریس و تصرف تاج و تخت زمینی کشید. او با ملکه آسو اتیوپی که از طرح او حمایت کرد، به توافق رسید و 72 شیطان دیگر که از حکومت اوزیریس ناراضی بودند به آنها پیوستند.

ست مخفیانه قد اوزیریس را اندازه گیری کرد و با اندازه گیری های انجام شده، صندوقچه ای با طلا و نقش هایی از سنگ های زینتی ساخت. وقتی صندوق آماده شد، ست و بقیه توطئه گران یک ضیافت برگزار کردند که ازیریس به آن دعوت شد.

در اوج جشن، ست صندوق را وارد سالن کرد. مهمانان شروع به رقابت با یکدیگر کردند تا از محصول باشکوه ابراز تحسین کنند. سپس شیث، گویی به شوخی گفت:

به نوبت در قفسه سینه دراز بکشید! به هر کس که مناسب باشد هدیه می گیرد.

مهمانان مست شروع به بالا رفتن از قفسه سینه کردند ، اما برای برخی معلوم شد که خیلی بزرگ است ، برای برخی دیگر خیلی کوچک ، برای برخی دیگر خیلی پهن یا خیلی باریک است. بالاخره نوبت به اوزیریس رسید. خدا به هیچ چیز مشکوک نبود، در سینه دراز کشید. در همان لحظه، توطئه گران درب را محکم به هم کوبیدند، سینه را با تسمه بستند و به رودخانه رساندند و به آبهای خور تانیس انداختند. از آن زمان، این دهان مورد نفرت و نفرین مصریان قرار گرفت.

این در بیست و هشتمین سال سلطنت اوزیریس در روز هفدهم ماه آتیر اتفاق افتاد.

داعش که فهمید چه اتفاقی افتاده است موهایش را کوتاه کرد و پوشید لباس عزاداریو به دنبال سینه با بدن اوزیریس رفت. در کنار خودش با اندوه، الهه ناله کرد.

ایسیس در حالی که گریه می‌کرد، از جایی به جای دیگر راه می‌رفت و از هرکسی که می‌دید پرسید که آیا سینه را دیده است. اما هیچ کس نمی توانست به الهه غمگین چیزی بگوید. داعش جاده های زیادی را پیاده روی کرد، در روستاها و شهرها قدم زد، قبل از ملاقات با کسانی که به او کمک کردند از افراد زیادی پرسید - یک گروه پر سر و صدا از کودکان که سینه را دیدند که در امتداد رودخانه به سمت دریا شناور بود.

ایسیس با تشکر از بچه ها، طلسم جادویی که پدرش، خدای حکیم توث، به او آموخت، انداخت و بلافاصله حدس زد که این صندوق را باید در ساحل Uaj-Ur، در شهر فینیقی Gebala (بیبلوس) جستجو کرد. توسط جریان شسته شده بود.

امواج رودخانه سینه را با جسد اوزیریس به سواحل جبال برد، به خشکی پرتاب کرد و سینه روی جوانه جوانی از هدر دراز کشید. در حالی که داعش سرگردان بود، هدر توانست رشد کند، قد بلند شد، سینه را احاطه کرد و آن را در تنه خود پنهان کرد. و پس از مدتی ملک مالکاور جبال در حال راه رفتن درختی زیبا دید و دستور داد آن را بریده و ستونی برای کاخ خود درآورند.

هنگامی که ایسیس که به جبال آمده بود، متوجه این موضوع شد، خسته از چشمه نشست و از ناامیدی ناامید کننده شروع به گریه کرد.

در این هنگام، کنیزان آسارته، ملکه جبال، به سرچشمه آمدند. آنها گریه الهه را شنیدند، به او نزدیک شدند و علت گریه او را پرسیدند. داعش با آنها وارد گفتگو شد. معلوم شد که دختران مهربان و دلسوز هستند، الهه از آنها خوشش آمد، و او که می خواست برای آنها کار خوبی انجام دهد، موهای آنها را بافته و پوست آنها را با عطر الهی خیس کرد.

هنگامی که دختران به قصر بازگشتند و همه چیز را به آستارت گفتند، ملکه مشتاق دیدن مرد خارجی بود که مو و پوستش بوی آمبروسیا می داد. آنها به دنبال ایزیس فرستادند و الهه با همراهی خادمان سلطنتی به زودی به قصر آمد.

آسارته واقعاً او را دوست داشت و ملکه گیبالا او را به عنوان پرستار اصلی و پرستار پسرش که به تازگی به دنیا آمده بود منصوب کرد.

ایسیس عاشق پسران سلطنتی شد و تصمیم گرفت به نوزاد جاودانگی بدهد. او به او شیر نداد، بلکه اجازه داد انگشت دست الهی خود را بمکد. شبانه شازده کوچولو را در شعله جادویی فرود آورد که آن را در آتشگاه روشن کرد و آتش قسمت های فانی بدن او را سوزاند. در حالی که کودک در آتش دراز کشیده بود، ایزیس که به پرستو تبدیل شد، در حالی که گریه می کرد دور ستون هدر پرواز کرد.

این کار برای چندین شب متوالی ادامه داشت. اما یک روز ملکه آسارته می خواست ببیند این خارجی چگونه از فرزندش مراقبت می کند. آسارته پس از خزیدن به اتاق هایی که شازده کوچولو در آن قرار داشت، در را باز کرد، با دقت به داخل نگاه کرد و چون دید فرزند دلبندش در شعله های آتش فرو رفته است، فریاد دلخراشی کشید. این فریاد طلسم جادویی داعش را نابود کرد و فرصت اعطای جاودانگی به کودک برای همیشه از دست رفت.

ملکه خشمگین از ایسیس توضیحات فوری خواست و الهه چاره ای جز باز شدن با آستارت نداشت.

ناراضی! - داعش فریاد زد. -چرا اذیتم کردی؟ بدانید: من ایزیس هستم، الهه بزرگ جادو، افسون و جادو. می خواستم پسرت را جاودانه کنم. وای بر تو به خاطر تو، طلسم من قدرت خود را از دست داده است و پسرت نیز مانند همه مردم پیر می شود و می میرد.

اکنون ستونی را که کاخ تو را زینت می دهد به من بده تا جبال را ترک کنم.

ملکه که به شدت ترسیده بود در برابر الهه به سجده افتاد. Isis به راحتی ستون هدر را از زمین جدا کرد، چوب را برید و سینه را جدا کرد. او با صورت به سمت او افتاد و چنان فریاد زد که کوچکترین پسر سلطنتی نتوانست فریاد او را تحمل کند و بلافاصله مرد.

بنابراین آستارت به دلیل دخالت در کار الهه مجازات شد.

ایسیس روغن شیرینی را روی تنه بریده شده هدر ریخت، روی آن را با کتان پوشاند و به مالاکاندر و آستارت داد. از آن زمان، ستون چوبی Djed نمادی از اوزیریس بوده است.

پادشاه مالاکاندر یک کشتی برای ایسیس تجهیز کرد و پسر بزرگ خود را برای همراهی الهه در سفر فرستاد. هنگامی که کشتی از ساحل به راه افتاد، ایزیس صندوق را باز کرد و با دیدن اوزیریس مرده، اشک ریخت. پسر مالاکاندر از روی کنجکاوی به الهه نزدیک شد: او می خواست ببیند چه چیزی در سینه است. ایسیس رو به شاهزاده کرد و چنان نگاه خشمگینی به او دوخت که مرد جوان فوراً به زمین افتاد و جان باخت.

پس از بازگشت به مصر، ایسیس صندوقچه را با جسد اوزیریس در دلتای نیل، در نیزارها پنهان کرد.

حتی قبل از اینکه ست برادرش را بکشد، نفتیس، همسر ست، عاشق اوزیریس شد. به شکل ایسیس، شبانه به بالین او آمد و از این ارتباط خدای بزرگ دوات آنوبیس (اینپوی مصری) متولد شد.

نفتیس از ترس اینکه ست به خاطر خیانت به او از او انتقام بگیرد و بچه آنوبیس را بکشد، نفتیس شوهرش را فریب داد و به او اطمینان داد که او، ست، پدر آنوبیس است.

وقتی ست اوزیریس را کشت، نفتیس از دست او فرار کرد و به داعش پیوست.

یک روز ست به شکار شبانه در دلتای نیل رفت و در آنجا، در حالی که در میان نیزارها سرگردان بود، به طور تصادفی با صندوقچه ای که توسط ایسیس پنهان شده بود روبرو شد. بند ها را باز کرد، درپوش را عقب انداخت و با دیدن اوزیریس مرده، عصبانی شد. شرور با لعن و نفرین، شمشیر را بیرون آورد، جسد برادرش را به چهارده تکه کرد و در سراسر مصر پراکنده کرد.

ایسیس پس از اطلاع از دردسر جدید، به دنبال بقایای شوهر محبوبش رفت. او یک قایق پاپیروسی ساخت و با آن در کنار رودخانه ها و باتلاق ها حرکت کرد. Nephthys که از ست فرار کرد، در همه چیز به داعش کمک کرد.

جستجو برای یافتن اعضای بدن اوزیریس به مدت دوازده روز ادامه داشت. در هر مکانی که ایسیس هر یک از قطعات را پیدا می‌کرد، سنگ قبری برپا می‌کرد تا ست فکر کند که اوزیریس دفن شده است و آیین اوزیریس در سراسر مصر گسترش یابد.

تنها قسمتی از بدن که ایزیس نتوانست آن را پیدا کند فالوس بود: ماهی - لپیدوت، اکسیرینکوس و فراگ خورده شد. از آن زمان، مصریان این ماهی ها را تحقیر و تحقیر کردند.

ایزیس یک فالوس از خاک رس ساخت، آن را تقدیس کرد و به بدن مونتاژ شده ازیریس متصل کرد.
سپس ایسیس جسد اوزیریس را با روغن‌های الهی مسح کرد و بدین وسیله از پوسیدگی محافظت کرد. در خلق این اولین مومیایی روی زمین، نفتیس، توث و آنوبیس، متخصص اسرار مومیایی کردن، به ایسیس کمک کردند.

پس از 70 روز مومیایی ساخته شد. ایسیس و نفتیس شروع به سوگواری برای شوهر و برادر محبوب خود کردند.

ایسیس بسیار غمگین بود زیرا در طول زندگی اوزیریس وقت نداشت که از او پسری به دنیا بیاورد. اما او با دانستن جادو و اسرار جادوگری توانست از شوهر مرده خود بچه دار شود. ایسیس با تبدیل شدن به یک بادبادک ماده - پرنده کلاه، بال های خود را روی مومیایی ازیریس باز کرد، کلمات جادویی به زبان آورد و باردار شد.

ست پس از اطلاع از اینکه ایسیس بقایای اوزیریس را دفن کرده است، خشمگین شد و دستور داد که او را زندانی کنند. حتی این تصور که به اوزیریس مراسم تشییع جنازه داده شد، برای شرور غیرقابل تحمل بود، اما او نمی دانست که جسد اوزیریس بازسازی شده است.

داعش با کمک توث توانست از بازداشت فرار کند. او در باتلاق‌های دلتای رودخانه بزرگ پنهان شد و در آنجا هوروس، وارث برحق تاج و تخت اوزیریس را به دنیا آورد.

ادبیات: Rak I.V. "اسطوره ها مصر باستان"، سنت پترزبورگ: انتشارات "Petro-RIF"، 1993. ترجمه های قطعاتی از متون مصر باستان - Mathieu M.E. and Pavlova O.I.

اوزیریس خدایی بود که زمانی بر مصر حکومت می کرد در زمانی که مرگ هنوز در جهان ظاهر نشده بود. مردم از گناهان چیزی نمی دانستند. هیچ خشونت، هیچ حرص و آز، حسادت، نفرت، یا اختلاف دیگری بین مردم وجود نداشت. مردم در میان خود به زبان شیرین شعر صحبت می کردند. آنها همیشه صادق و حلیم بودند. اوزیریس مردم را دوست داشت و هنرهای کشاورزی و آبیاری، حکمت و قوانین خدایان را به آنها آموخت.

گب (زمین) و نات (آسمان) والدین اوزیریس و همسرش ایسیس بودند. از آنجایی که آنها خدا بودند، گناهی نداشت که هر دو زن و شوهر و خواهر و برادر بودند. آن دو بر کشور حکومت کردند و آن رونق یافت. آنها باعث طغیان رود نیل شدند و گل و لای حاصلخیز را در مزارعی که محصولات در آن رشد می کردند به جا گذاشتند. دستیار فداکار آنها خدای خرد، توث، بود که نوشتن و اعداد را اختراع کرد و این هنرها را به اولین مردم آموزش داد.

اما خدایان یک برادر شیطانی به نام ست نیز داشتند که در صحرای بی جان سلطنت می کرد. اوزیریس فرمانروای زندگی و خلاقیت بود، مجموعه ای از تخریب. شیث ذاتاً آنقدر بی رحم بود که حتی در بدو تولد نیز سوراخی در پهلوی مادرش پاره کرد. وقتی مردم یاد گرفتند که زمین ها را آبیاری کنند، ست از اینکه اوزیریس به این ترتیب قلمرو بیابانی خود را کاهش داده بود عصبانی شد. روز به روز بیشتر و بیشتر به برادرش حسادت می کرد.

ست به اطراف پادشاهی خود نگاه کرد و فقط تپه های شنی، عقرب ها و سنگ ها را دید. او زمان زیادی برای فکر کردن داشت، زیرا هیچ اتفاقی در حوزه او رخ نداد. یک روز قد اوزیریس را اندازه گرفت و متوجه سایه برادرش شد و صندوقچه ای زیبا از چوب معطر برای او ساخت.

در آستانه فصل خشک (به طور طبیعی، زمان مورد علاقه ست از سال)، ست خدایان را برای یک جشن بزرگ جمع کرد و یک صندوق را در مرکز راهرو قرار داد. همه خدایان سینه را تحسین می کردند: رایحه های مریم گلی، سدر و بخور را در آن متصاعد می کردند. خدایان بازی را شروع کردند و به نوبت از سینه بالا رفتند. اوزیریس برای جشن دیر شده بود و وقتی او ظاهر شد، همه خدایان دیگر از قبل در سالن ضیافت نشسته بودند. بنابراین، ست و اوزیریس خود را در راهرویی که صندوقچه در آن قرار داشت، تنها یافتند. ست برادر صادق و قابل اعتماد خود را متقاعد کرد که سعی کند وارد سینه شود. اما به محض اینکه اوزیریس در سینه بود، خدمتکاران ست دوان دوان آمدند، درپوش را با میخ کوبیدند و با سرب داغ مهر و موم کردند.

خدایان دیگر صدای چکش را شنیدند و نگاهشان را از جشن گرفتند. اما وقتی وارد راهرو شدند، ست و یارانش از قبل با سینه به بیابان زیر پوشش تاریکی می دویدند. خدایان سعی کردند به آنها برسند و متوجه شدند که اوزیریس در سینه است، اما دیگر خیلی دیر شده بود. سرانجام شروران صندوق را به رود نیل انداختند. در این زمان اوزیریس قبلاً از خفگی مرده بود.

پس از مرگ اوزیریس، بدبختی هایی که تاکنون ناشناخته بود به مصر رسید. صحرای ست از هر طرف زمین های حاصلخیز را احاطه کرده بود. مردم در خطر گرسنگی بودند. سپس مردم شروع به دعوای بین خود برای غذا و دزدی کردند. مادران شب ها از گریه بچه های گرسنه نمی توانستند بخوابند. با کاهش کشاورزی و آبیاری، پادشاهی شنی ست شروع به رشد کرد و تقریباً به سواحل نیل رسید. ناامیدی به حدی بود که مردم شروع به حسادت مردگان کردند.

ایسیس، خواهرش نفتیس (که همسر ست بود) و توت حکیم به دنبال اوزیریس در سراسر مصر رفتند و مسیر رود نیل را دنبال کردند. صندوق از رودخانه پایین رفت، از دلتا گذشت و به دریای مدیترانه ختم شد. او سرانجام با کشتی به بیبلوس رفت، که توسط پادشاه Melqart و ملکه Astarte اداره می شد.

بعد از مدتی درختی در کنار سینه رشد کرد. رشد کرد و به درخت بزرگی تبدیل شد که ریشه های آن از روی سینه رشد کرد. به لطف چوب معطری که قفسه سینه از آن ساخته شده بود، درخت شروع به تراوش کردن عطری کرد که آن را در سراسر جهان مشهور کرد. ایزیس در مورد این معجزه شنید و متوجه شد که توصیف این عطر شبیه عطر یک سینه است.

در راه بیبلوس، ایزیس یک دسته از موهایش را به نشانه اندوه قطع کرد. او به او توصیه کرد در جزیره ای در باتلاق های پوشیده از پاپیروس در دلتای نیل استراحت کند. هفت عقرب در سفر داعش را همراهی کردند. هنگامی که در خانه زنی با تقوا استراحت می کرد، یکی از عقرب ها پسر آن زن را گاز گرفت و پسر مرد. الهه که از گریه مادر متاثر شده بود، بچه را زنده کرد.

قبل از اینکه ایسیس به بیبلوس برسد، پادشاه Melqart و ملکه Astarte تصمیم گرفتند که درخت معروف یکی از گنجینه های پادشاهی آنها باشد و دستور قطع آن را دادند. از آن برای ساختن ستونی در کاخ سلطنتی استفاده می شد. بنابراین، هنگامی که ایسیس به بیبلوس رسید، فقط یک کنده معطر از درخت باقی ماند. الهه ماهها پشت سر هم روی این کنده نشست بدون اینکه حرفی بزند.

وقتی ملقرت و آستارت در مورد خارجی زیبا - شاید یک الهه - شنیدند، بلافاصله به دنبال او فرستادند. ایزیس به کاخ سلطنتی آمد و دستش را روی سر ملکه گذاشت. و بلافاصله بدن آسارته شروع به پخش عطر شیرین کرد. داعش با انگشت خود به فرزند ملکه غذا می داد، درست همانطور که زنان دیگر به فرزندان خود شیر می دهند. او پرستار پسر پادشاه شد و در قصر زندگی کرد.

یک شب، آیسیس مخفیانه تراشه‌هایی را از ستونی که اوزیریس در آن قرار داشت برید و به داخل آتش انداخت. چوب به طور معجزه آسایی در اثر تماس با بدن اوزیریس دگرگون شد، به طوری که هنگام سوختن، امکان لمس این آتش بدون هیچ آسیبی وجود داشت. داعش پسر پادشاه را در آتش فرود آورد تا او را گرم کند و کودک سالم ماند.

اما پس از آن ملکه آسارته وارد سالن شد و با وحشت از دیدن فرزندش که آتش گرفته بود، او را از اجاق گاز ربود. ایسیس به شکل یک پرستو درآمد و شروع به پرواز در اطراف ستون کرد. او با قلب آسارته صحبت کرد و به او توضیح داد که اگر کودک کمی بیشتر در آتش می ماند، جاودانه می شد. اکنون به سادگی به او عمر طولانی داده خواهد شد. سپس ایسیس دوباره شکل انسانی به خود گرفت و کل داستان اوزیریس را به آستارت گفت. در صبح، پادشاه ملکارت دستور داد ستون را شکافتند و صندوق را بگیرند.

داعش با سینه به مصر بازگشت. با باز کردن آن، او متوجه شد که جسد اوزیریس پوسیده نشده است، اما کاملاً حفظ شده است. او جسد بی جان شوهرش را در آغوش گرفت، او را بوسید و در او جان دمید و اوزیریس زنده شد. هنوز از ست ظالم می ترسیدند، از او پنهان شدند و مخفیانه زندگی کردند.

اما ست به سرعت متوجه شد که اوزیریس زنده شده است، زیرا ماسه ها فوراً فروکش کردند و محصولات دوباره شروع به رشد کردند. مردم دوباره شروع به زندگی در صلح با همسایگان خود کردند. البته، ست شروع به طراحی یک قتل دیگر از برادرش کرد. یک روز، ست در پوشش غزال های شکار به اوزیریس خفته نزدیک شد و جسد برادرش را به چهارده تکه کرد و آنها را در سراسر زمین پراکنده کرد. تا به امروز، این چهارده مکان در مصر به عنوان "آرامگاه" اوزیریس در نظر گرفته می شود. با مرگ اوزیریس، شر دوباره به کشور بازگشت، البته به میزان کمتری نسبت به دفعه قبل.

داعش در سراسر مصر سفر کرد تا چهارده قطعه از بدن تکه تکه شده اوزیریس را جمع آوری کند. او آنها را پیدا کرد و در جزیره ای در وسط نیل قرار داد. هنگامی که اعضای بدن اوزیریس دوباره به هم پیوستند، صلح دوباره به مصر بازگشت. اما ایسیس صدایی شنید که به او گفت این دنیا دوام نخواهد داشت: ست قبلاً توانسته بود قلب مردم را مسموم کند. اما با این حال، شر هرگز به طور کامل مردم را تسخیر نخواهد کرد. روح اوزیریس به سرزمین مردگان رفت و در آنجا پادشاه مردگان و قاضی بزرگ شد و از این پس مردان و زنان فانی توانستند پس از مرگ به جاودانگی روح برسند تا در رستاخیز جسم و روح آنها دوباره به هم پیوند بخورد. . و اگرچه ست گناه را به جهان آورد، اما اوزیریس امید آورد.

اندکی پس از اینکه ازیریس پادشاه شد عالم اموات، ایسیس فرزندی به دنیا آورد که هوروس نام داشت. نفتیس و توث از او مراقبت کردند و فرزندش را بزرگ کردند. قرار بود هوروس با رهبری لشکرکشی خدایان و مردان علیه ست انتقام پدرش را بگیرد. پس از تولد هوروس، قدرت ست دیگر تقسیم نشده بود. اما ست عقربی را فرستاد که هوروس را نیش زد و او را کشت.

ایسیس شروع به دعا برای را، خدای خورشید کرد، که توث را فرستاد تا به او طلسم هایی را بیاموزد که می توانست پسر را احیا کند. این واقعیت که هوروس مدتی را در سرزمین مردگان گذراند برای او خوب بود: بالاخره او توانست پدرش ازیریس را در آنجا ملاقات کند و از او حکمت بیاموزد. هوروس قدیس حامی فرعون حاکم و نگهبان رفاه مصر در نظر گرفته می شود.

قوانین اوزیریس

اوزیریس قوانینی را وضع کرد که بر سرزمین مردگان حاکم بود. هر فرد دارای سه بخش است - بدن، روح (کا) و روح (با). پس از مرگ، «کا» به حیات خود ادامه می دهد و بدن از طریق مومیایی کردن حفظ می شود، زیرا این خاصیت و جایگاه «کا» است. هنگامی که اوزیریس مردگان را به رستاخیز دعوت می کند، "ka" به طور کامل بدن را در اختیار می گیرد.

«کا» در لحظه مرگ از بدن خارج می شود و به قضاوت می رود. روح در تالارهای کاخ اوزیریس سرگردان است، جایی که شواهدی از زندگی روح برای اولین بار توسط چهل و دو مقام بررسی می شود. این مقامات کاملاً بی طرف هستند: موقعیتی که شخص در طول زندگی خود اشغال کرده است به هیچ وجه بر تصمیم دادگاه پس از مرگ تأثیر نمی گذارد. اما حکم نهایی در مورد روح توسط سه قاضی مرده که در سالن دو حقیقت نشسته اند بیان می شود.

این داوران خدایان هوروس، آنوبیس و توث هستند. توث، خدای خرد، در یک مقیاس، در مقابل شواهد زندگی روح، یک پر سفید خالص قرار می دهد که نماد Maat - "حقیقت" است. اگر روح صادقانه اعلام کند که مرتکب هیچ یک از چهل و دو گناه نیست، او را به تخت اوزیریس می برد که از این پس بر این روح حکومت می کند و در سعادت ابدی می ماند و روزی بدن را زنده خواهد کرد. این شخص، آن را دوباره با روح پیوند می دهد.

اگر شخصی کمتر از نیمی از چهل و دو گناه را مرتکب شود، به اوزیریس روی می‌آورد تا این روح را به سعادت ابدی بپذیرد. در چنین مواردی، شواهد قاطع، شاهد دل ـ نیت شخص ـ خواهد بود. حتی برخی ادعا می کنند که قلب های گرم و سرد را در ترازوهای مختلف می سنجند.

اگر روح بیش از نیمی از چهل و دو گناه را مرتکب شده باشد و اگر آن شخص قلب سردی داشته باشد، ازیریس یا به او دستور می دهد که دوباره تجسم کند و تاوان گناهان خود را با سخت کوشی در زمین بپردازد یا او را به جهنم می فرستد که باید در آنجا باشد. از گناهان پاک شوید و سپس در آزمایش دوم قرار بگیرید.

در دفن‌های مصری، غذا و وسایل شخصی را پیدا می‌کنند که همراه با جسد در آنجا قرار داده شده است. این برای حفظ زندگی روح "کا" که به غذای زیادی نیاز ندارد و همچنین برای روزی که اوزیریس بدن را زنده می کند ضروری بود. جسد به تقلید از بدن فاسد نشده اوزیریس مومیایی شد.

مصری‌ها، وقتی از افراد اخیراً درگذشته یاد می‌کردند، اغلب آنها را «اوزیریس» می‌نامیدند مردم مدرنآنها را "متوفی" می نامند.

این اسطوره توسط پلوتارک در مقاله خود "درباره ایسیس و اوزیریس" که در قرن اول پس از میلاد نوشته شده است، توصیف شده است.

از بین پنج خدایی که توسط رئا و کرونوس متولد شدند - برادران و خواهران - ایسیس و اوزیریس به ویژه نزدیک بودند و در شکم مادرشان عاشق یکدیگر شده بودند. اوزیریس پس از رسیدن به تاج و تخت، شروع به مراقبت از مردم خود کرد. او بود که مردم را با فرهنگ آشنا کرد و با موسیقی خود مردم را مسحور و مطیع خود کرد.
اوزیریس نه تنها به مصری ها اهمیت می داد، بلکه در سراسر زمین سفر کرد و مزایای زندگی فرهنگی را برای مردم به ارمغان آورد و آنها را از تاریکی بربریت رها کرد. در طول سرگردانی اوزیریس، همسر و خواهر محبوبش ایسیس نظم و آرامش را در مصر تضمین کردند.

اما ناآرامی پنهانی علیه اوزیریس نیکوکار و مهربان به وجود آمد. هدایت شد برادراوزیریس تایفون که به اقتدار و محبوبیت او حسادت می کرد. یک روز، تایفون (سث) و 72 نفر از همفکرانش از اوزیریس که از سفر دیگری بازگشته بود استقبال جدی کردند.
اعلام شد که یک صندوقچه باشکوه از آثار بسیار ارزشمند به کسی می رسد که به اندازه کافی قد داشته باشد تا با آن مطابقت داشته باشد. کسانی که می خواستند هدیه بگیرند در سینه دراز کشیدند اما قدشان نبود. اما پس از آن اوزیریس در آن دراز کشید و در کمال تعجب همه، مشخص شد که سینه مخصوص او ساخته شده است (سینه در واقع مطابق با قد اوزیریس ساخته شده است). تایفون (ست) و گروه شرورش بلافاصله درپوش را کوبیدند، آن را با میخ کوبیدند و سینه را با اوزیریس از شاخه تانیت نیل به داخل دریا پایین آوردند.

دریا سینه ای را در ساحل شهر فنیقی بیبلوس پرتاب کرد و معجزه ای در اینجا رخ داد: درختی باشکوه ناگهان از سینه بیرون آمد و آن را با ریشه هایش پنهان کرد. ایسیس رسید و قفسه سینه با بقایای اوزیریس را از ریشه آزاد کرد و به دلتا برد و آن را در باتلاق‌های نزدیک شهر بوتو، جایی که پسر اوزیریس، هوروس در آن قرار داشت، پنهان کرد.
اما تایفون بی قرار و شیطانی (ست) به اینجا هم رسید. او جسد اوزیریس را از سینه بیرون آورد و آن را به 14 قسمت تقسیم کرد که در سراسر مصر پراکنده شد. ایزیس تسلیت ناپذیر تمام اعضای بدن شوهرش را به استثنای فالوس پیدا کرد که توسط یک ماهی نیل بلعیده شده بود. او هر قسمت از بدن را در جایی که آن را پیدا کرد دفن کرد - از این رو بسیاری از دفن اوزیریس در سراسر مصر انجام شد.

بدین ترتیب زندگی خدای-شاه اوزیریس بر روی زمین به پایان رسید. این در بیست و هشتمین سال سلطنت او اتفاق افتاد. با این حال، اوزیریس از دنیای اموات بازگشت و پسرش هوروس را برای انتقام آماده کرد. هوروس جنگی خستگی ناپذیر و طولانی را علیه تایفون (سث) و یارانش آغاز کرد و در نهایت همه آنها را شکست داد و تاج و تخت پدرش را تصرف کرد.

به گفته پلوتارک، محتوای اسطوره این است. نسخه پلوتارک عمدتاً با عقاید اساطیری و مذهبی مصریان درباره ایسیس و اوزیریس منطبق است که در متون معتبر مصری منعکس شده است. درست است، این متون بسیار غنی تر هستند، آنها تنوع بیشتری از اپیزودهای اساطیری و، شاید، گونه هایی از اسطوره را ارائه می دهند که برای پلوتارک ناشناخته مانده یا از روایت ناچیز او حذف شده اند. بنابراین، برای مثال، در داستان پلوتارک هیچ کلمه ای وجود ندارد که ایزیس پسرش "هوروس کودک" را از اوزیریس قبلاً متوفی باردار کرده باشد، هیچ جزئیاتی در مورد نبرد مرگبار بین هوروس و ست در مورد احیای دوباره وجود ندارد. از اوزیریس متوفی توسط ایسیس، در مورد مومیایی کردن او و غیره.


اوزیریس- پسر خدای زمین گب و الهه آسمان نوت. تصویر ازیریس بسیار پیچیده و چندوجهی است. این مورد توسط خود مصریان باستان ذکر شده است. یکی از سرودهای مصر باستان که به اوزیریس اختصاص داده شده است، می گوید: "طبیعت تو، ای اوزیریس، تاریک تر از طبیعت خدایان دیگر است."

اول از همه، اوزیریس حامی و محافظ مردم است. او اولین پادشاه مصر شد، به مصریان آموخت که زمین را زراعت کنند و نان بپزند، انگور بکارند و شراب بسازند، سنگ معدن را از زمین استخراج کنند، شهرها بسازند، بیماری ها را درمان کنند، آلات موسیقی بنوازند و خدایان را پرستش کنند.

اما، علاوه بر این، ازیریس به عنوان خدای گیاهی، نیروهای مولد طبیعت مورد احترام بود. در معابدی که به او اختصاص داده شده بود، یک قاب چوبی نصب شده بود که خطوط بدن او را دنبال می کرد، با خاک حاصلخیز پوشانده شده بود و دانه کاشته می شد. در بهار، "بدن اوزیریس" با شاخه های جوان جوانه زد.

اوزیریس همچنین فرمانروای جهان اموات، قاضی منصف و بی طرف مردگان بود.

اسطوره اوزیریس، همسر وفادارش ایسیس و برادر شرورش ست یکی از جالب‌ترین و پرطرفدارترین اسطوره‌هایی است که در اساطیر مصر. خاورشناس مشهور روسی B. A. Turaev (1868-1920) آن را "اسطوره اصلی" نامیده است. دین مصریدر کل فرهنگ مصری ها جایگاه اصلی را به خود اختصاص داده است."

اوزیریس یک برادر داشت، ست شرور و خیانتکار. که به اوزیریس حسادت کرد و تصمیم گرفت او را نابود کند. مخفیانه قد اوزیریس را اندازه گرفت و دستور داد جعبه ای به اندازه های او با تزئینات زیبا درست کنند. سپس اوزیریس را به مهمانی خود دعوت کرد. همه مهمانان جشن، که همدستان ست بودند، با صدای بلند شروع به تحسین جعبه کردند. ست گفت که جعبه را به کسی می دهد که هم اندازه او باشد. همه به نوبت وارد جعبه شدند، اما به جز اوزیریس برای کسی مناسب نبود. هنگامی که اوزیریس در جعبه دراز کشید، ست درب را کوبید، قفل را قفل کرد و همدستانش جعبه را به رود نیل بردند و در آب انداختند.

همسر اوزیریس، ایسیس، پس از اطلاع از مرگ شوهرش، به دنبال جسد او رفت تا او را با وقار دفن کند.

امواج جعبه را با جسد اوزیریس به ساحل نزدیک شهر بیبلوس بردند. درخت قدرتمندی بالای سرش رشد کرد و جعبه را در تنه اش پنهان کرد. پادشاه محلی دستور داد که درخت را بریده و ستونی برای تزئین قصرش درآورند.

ایسیس به شهر بیبلوس رسید، جسد اوزیریس را از ستون بیرون آورد و آن را روی ناحیه تناسلی به دلتای نیل برد. آنجا، در خلوت، در میان مرداب ها، شروع به عزاداری برای شوهرش کرد.

...تاریکی اطراف ماست، گرچه راع در آسمان است، آسمان با زمین آمیخته شد، سایه ها بر زمین افتاد.

دلم می سوزد از جدایی بد، دلم می سوزد که خودت را با دیوار از من حصار کرده ای...

(ترجمه آنا آخماتووا)

شب هنگام که ایسیس به خواب رفت، ست شیطان صفت برای شکار بیرون رفت مهتاب. و چنین شد که در ساحل بیابان جسد برادر منفور خود را دید. ست بدن اوزیریس را به چهارده تکه برش داد و در سراسر جهان پراکنده کرد.

ایسیس غمگین دوباره به دنبال جسد شوهرش رفت. در سفرهایش، مردم و حیوانات، مارها و پرندگان به او کمک کردند و حتی کروکودیل ها نیز وقتی با قایق پاپیروسی از میان باتلاق ها عبور کرد، آسیبی به او وارد نکردند. مصریان معتقد بودند که به یاد الهه بزرگ، تمساح ها هرگز به کسی که روی قایق ساخته شده از پاپیروس حرکت می کند، دست نمی زنند.

در یکی از نسخه‌های این اسطوره، ایسیس قسمت‌های پیدا شده بدن اوزیریس را در مکان‌های مختلف دفن کرد. این توضیح می دهد که چرا چندین مقبره ازیریس در مصر وجود داشته است. در دیگری بدن او را جمع کرد و گفت: «ای اوزیریس روشن! استخوان هایت جمع شده، بدنت جمع شده، دلت به بدنت داده شده است!»

خدای آنوبیس بدن اوزیریس را مومیایی کرد و اولین مومیایی جهان را ساخت. از آن زمان، مصریان رسم مومیایی کردن مردگان را داشتند.

ایسیس به طور معجزه آسایی صاحب پسری به نام هوروس از اوزیریس متوفی شد. پس از بلوغ، هوروس انتقام پدرش را گرفت، ست را شکست داد و پادشاه مصر شد.

و اوزیریس به زندگی پس از مرگ رفت و فرمانروا و قاضی مردگان شد.

ست برادرش اوزیریس، خدای زمین و رشد را کشت. اما او زنده شد و در آخرت سلطنت کرد و فرمانروای قبور و مردگان، فرمانروای آخرت و منادی رستاخیز کل نسل بشر شد.

اوزیریس به عنوان یک پادشاه مرده و پادشاه مردگان در مصر باستان مورد احترام خاص بود. عشق ایزیس، خواهر پادرا او، اوزیریس را نجات داد و او زنده شد. این خدا تجسم تولد دوباره است. با تشکر از او، هر کسی که گذشت روز قیامت، به دست خواهد آورد زندگی جدید. و قبل از اسامی کسانی که در این داوری "عادل" اعلام می شوند، نام "اوزیریس" ظاهر می شود. اوزیریس خدای نجات است، بنابراین مردم بیش از همه به او نیاز دارند!

تصاویری از اوزیریس

اوزیریس یک خدای انسان نما، یعنی خدایی با ظاهر یک انسان است. علاوه بر این، کفن سفیدی که او در آن پیچیده شده است، او را شبیه مومیایی می کند. این نشانه ای از جهان اموات است که توسط اوزیریس اداره می شود. این خدا همیشه در حالت ایستا به تصویر کشیده می شد: اغلب ایستاده، کمتر نشسته و هرگز راه نمی رفت. گاهی خواهرانش، ایسیس و نفتیس، در کنار او ظاهر می شوند.

گاهی اوقات نیز تصاویری از اوزیریس دراز کشیده وجود دارد. این اشاره ای است به افسانه ثمر دادن اوزیریس که در مقاله بعدی بیشتر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.

حیوانی که برای او قربانی شده بود اغلب در مقابل اوزیریس به تصویر کشیده می شد.

اوزیریس همیشه تاج گذاری می شود. افسانه ها می گویند که او اولین پادشاه مصر بود. او نمادهای قدرت را در دست دارد - یک شلاق و یک عصا. اوزیریس، خواهر و همسرش ایسیس و پسر هوروس خانواده مقدس اصلی پانتئون مصر را تشکیل می دهند: خدا، الهه و فرزند الهی.

خدای تجدید

پوست اوزیریس سبز یا سیاه است. رنگ سیاه در مصر نشانه عزاداری محسوب نمی شد. رنگ تولد دوباره است، رنگ زندگی جدید، درست مثل سبز. و چون مرگ راهی است برای دنیای جدید، ازیریس همیشه با گیاهان همراه است. نیلوفر آبی، انگور یا درخت است. تاج اوزیریس یک برگ گندم، قایق از پاپیروس، و دید از دسته های نی ساخته شده است.

افسانه ها در مورد اوزیریس

داستان اوزیریس داستان یک خداست، اما در عین حال بسیار انسانی است. این پر از وعده برای افرادی است که محکوم به مرگ هستند. این و داستان عشق، که در مرکز آن همسر خدا، ایسیس قرار دارد. و اگرچه اسطوره های اوزیریس عمدتاً در مورد دنیای زیرین که او پادشاه آن است صحبت می کند ، این خدا تجسم زندگی و تولد دوباره است.

اسطوره اوزیریس با داستان خدای Ra آغاز می شود که زوج الهی، شو و تفنوت را به دنیا آورد. از پیوند آنها گب، مظهر زمین، و نات، تجسم آسمان متولد شدند. آنها چنان به یکدیگر وابسته شدند که جدا کردن آنها غیرممکن به نظر می رسید. دیگر هیچ چیز آسمان و زمین را از هم جدا نمی کرد و را (خورشید) دیگر نمی توانست در آسمان سفر کند. این یک شورش علیه قدرت خدای خدایان است! شو موفق شد دخترش را از شوهرش جدا کند و هوا و آب و آفتاب به فضای خالی نفوذ کرد. اما رع تصمیم گرفت عاشقان را به خاطر بی احتیاطی مجازات کند.

با دانستن اینکه نات پنج نوزاد را در شکم خود حمل می کند، دستور داد که در هیچ یک از دوازده ماه سال نمی توان بچه به دنیا آورد!

زایمان سخت

خدای توث علیه این تصمیم ظالمانه شورش کرد. او به ماه رفت و از پنج روز اضافی او که در پایان سال به تقویم اضافه شد برنده شد (این روزها، روزهای "اضافی" بودند). اوزیریس اولین نوزاد از پنج نوزاد به دنیا آمد، بنابراین اولین روز از این روز به او اختصاص دارد. سپس برادران و خواهران او به دنیا آمدند: هوروس، ست (قاتل آینده خدا)، نفتیس و ایسیس (همسر آینده او).

به زودی ازیریس قدرت سلطنتی را بر جهان به دست آورد و فراعنه سلسله های اول فرقه ای را به او اختصاص دادند. «به محض اینکه او پادشاه جهان شد، بلافاصله مصریان را از حالت جانوران وحشی بیرون آورد و در نیازهایشان به آنها کمک کرد و به آنها نشان داد که چگونه زمین را آباد کنند، به آنها قوانین داد و به آنها احترام به خدایان را یاد داد. و سپس به سراسر جهان رفت تا آن را با فرهنگ آشنا کند.» متون باستانی آغاز سلطنت این پادشاه-خدا را اینگونه توصیف می کنند.

خانواده اوزیریس

اسطوره آفرینش که در هلیوپولیس، شهر خدای Ra رایج است، می گوید که اوزیریس پسر گب (زمین) و نوت (بهشت) است. او با دخالت توث، خدای زمان و شمارش، همراه با ست، ایزیس، نفتیس و هوروس متولد شد. اما در خانواده الهی همه چیز خوب نبود. اوزیریس آشکارا با برادرش ست دعوا کرد. روابط با داعش نیز دشوار بود: خدا می خواست نه تنها برادر او، بلکه شوهرش نیز باشد.

ست، برادر حسود

اما عشق و احترامی که مردم به اوزیریس برای کارهای خوب او می کردند، حسادت و حسادت خدایان دیگر و قبل از هر چیز برادرش ست را برانگیخت. برای خلاص شدن از شر اوزیریس، ست نقشه موذیانه ای را طراحی کرد. در افسانه ها آمده است که خدا مخفیانه قد برادرش را اندازه گرفت. سپس با استفاده از این اندازه‌ها، یک صندوقچه چوبی پر زرق و برق ساخت. در شب، ست آن را به مهمانی آورد و به شوخی قول داد که صندوق را به کسی که آن را دوست دارد بدهد. ابتدا همه حاضران تلاش کردند... وقتی نوبت ازیریس رسید، او به راحتی داخل دراز کشید. و سپس دستیاران ست دویدند، به سرعت سینه را چکش زدند و آن را به رود نیل انداختند. در این لحظه است که ایسیس، خواهر و همسر اوزیریس وارد عمل می شود. و جستجو برای اوزیریس آغاز می شود.

تکه تکه شدن اوزیریس

نسخه‌ای از اسطوره قتل اوزیریس توسط برادرش ست، «تجزیه اوزیریس»، اساس فرقه این خدا شد. ست که مخفیگاهی را که داعش جسد برادر و شوهر فقیدش را در آنجا پنهان کرده بود، کشف کرد، بلافاصله اوزیریس را به 14 قطعه تقسیم کرد و آنها را در 4 گوشه مصر پراکنده کرد. جستجوی ایسیس طولانی بود، او تصمیم گرفت که هر قطعه در جایی که پیدا شد دفن شود. این افسانه توضیح می دهد که آثار ازیریس در آن نگهداری می شد معابد مختلف. بنابراین در پناهگاه اصلی آن، در ابیدوس، سر خدا نگهداری می شد.

تلاش برای اوزیریس

افسانه جستجوی اوزیریس انواع مختلفی دارد. یکی از آنها می گوید که ایسیس و نفتیس به دنبال جسد اوزیریس رفتند و به زودی آن را در ساحل نیل پیدا کردند.

در دیگری که معمولاً «تجزیه اوزیریس» نامیده می‌شود، ایسیس جسد شوهرش را بسیار دورتر، در شهر فنیقی بیبلوس (در لبنان امروزی) کشف کرد. او آن را به مصر آورد و پنهان کرد. اما شیث با اطلاع از این مخفیگاه، جسد را تکه تکه کرد و اجزای آن را در جهات مختلف پراکنده کرد. سپس دو خواهر در سوگ جنازه به خدایان فریاد زدند و از را، توث و آنوبیس التماس کردند که به درخواست های آنها توجه کرده و خدا را زنده کند.

ایسیس به طور معجزه آسایی صاحب پسری به نام هوروس از اوزیریس متوفی شد. پس از به دنیا آمدن، هوروس کوچک در انتقام گرفتن از ست برای پدرش کوتاهی نکرد. و اوزیریس که با عشق بی حد و مرز همسرش زنده شده بود، فرمانروای شب و همه چیزهای ماورایی شد و در زندگی پس از مرگ سلطنت کرد. او قدرت روز و جهان زندگان را به خدای Ra واگذار کرد.

فرقه اوزیریس

همانطور که اغلب در باورهای باستانی اتفاق می افتد، تصویر اوزیریس در نتیجه ادغام فرقه های خدایان محلی ظاهر شد. محققان بر این باورند که یکی از آنها Anjeti از Busiris و دیگری Hentamentiou از Abidos بود. در این دو شهر بود که ازیریس بیش از همه مورد احترام بود.

احتمالاً پادشاهی اوزیریس (که هرگز از دست نخواهد داد) از آنجنتی می آید. و از خدای دوم لقب «رب الغرب» یعنی ارباب مردگان را دریافت کرد. اوزیریس، به عنوان خدای تشییع جنازه و فرمانروای جهان اموات، توسط همه مصریان به اتفاق آرا پرستش می شد. شور و شوقی که او با آن تجلیل شد با این واقعیت توضیح داده می شود که این اوزیریس بود که به نظر می رسید آخرین قاضی مردم باشد. این دوست خدای جدید بی شک ارزش دو دوست قدیمی را دارد، زیرا اوست که در آستانه یک زندگی جدید با او روبرو می شود!

آبیدوس: شهر اوزیریس


فراعنه همه سلسله‌ها، از جمله سلسله اول، با ابیدوس رفتار مساعدی داشتند، زیرا این شهر شهر هنتامنتیو، سلف اوزیریس بود. نمایندگان سلسله های اول و دوم در اینجا به خاک سپرده شدند. در دوره سلسله های پنجم و ششم، خنتامنتیو به تدریج با اوزیریس مصر سفلی یکی شد. پس از آن بود که فرقه ابعاد چشمگیری پیدا کرد. در طول پادشاهی میانه، ابیدوس به یک مکان بسیار محبوب برای عبادت تبدیل شد. زائران از سراسر مصر به اینجا آمدند و کاهنان اعلام کردند که سر خدایی در شهر نگهداری می شود. بسیاری از مصری‌ها به‌ویژه در دوران پیری به دنبال دلجویی از اوزیریس بودند. آنها سنوتاف‌های کوچک آجری (یادبودهای تدفین) و استوانه‌های سنگی بین معبد اوزیریس و گورستان‌های سنتی برپا کردند.

این معبد در ابتدا به هنتامنتیو وقف شده بود، اما از زمان سلسله دوازدهم به پناهگاه اوزیریس تبدیل شد. این بنای باستانی از آجر ساخته شده است. فقط قاب پنجره ها و دهانه های درها از سنگ ساخته شده بود. این امر ناپدید شدن تقریباً کامل ویرانه های حرم را توضیح می دهد. به دلیل اعتقاد به حضور عرفانی خداوند، بسیاری از فراعنه معابد مردگان خود را در ابیدوس ساختند. اولین آنها معبد سسوستریس سوم بود.

هر گونه دفن بخشی از فرقه اوزیریس است

ایسیس هوروس را باردار کرد که پس از مرگ اوزیریس متولد شد و وارث او شد. هوروس به طور خستگی ناپذیری با عمویش ست جنگید تا ادعای خود را برای تاج و تخت به دست آورد. اما دادگاه آسمانی در مبارزه آنها دخالت کرد و خدایان هوروس را در حلقه خود پذیرفتند. بر اساس قیاس، هر فرعون حاکم در طول زندگی خود با هوروس شناخته می شود. در حال مرگ، او به اوزیریس تبدیل می شود.

با این حال، فانی های صرف امید به زندگی جدید را تنها در دوران پادشاهی میانه یافتند، همانطور که سرژ سونرون مصر شناس (IFAO) می نویسد: "در آستانه پادشاهی میانه، همه مردگان شروع به اوزیریس و در نتیجه بشریت کردند. که زمانی فقط می‌توانست به طور غیرمستقیم در فتح بهشت ​​شرکت کند، از طریق حاکم متوفی، که مظهر تصویر جمعی مبهم و بی‌چهره مردمش بود، این فرصت را یافت که ازیریس را به دنیای دیگر دنبال کند، که به‌طور دموکراتیک به روی همه گشوده شده بود.» اوزیریس بودن به چه معناست؟ او مسیر زندگیو عشق همسرش، آیسیس، این خدا را برای هر مصری نزدیک و قابل درک می کند. اوزیریس پس از گشودن راه برای زندگی جدید، کلید پادشاهی جدید - زندگی پس از مرگ را به مردم داد. بنابراین، اوزیریس در مراحل مختلف مراسم تدفین مورد خطاب قرار می‌گیرد: هنگام مومیایی کردن، باز کردن دهان (که نفس را به متوفی باز می‌گرداند)، در طول راهپیمایی و غیره. کفن سفید با تاج عاطف در دست گرفته شده است نمادهای الهیمقامات نقاشی های موجود در مقبره های آنها نیز از نقش جدید فرعون خبر می دهد.

نمادهای قدرتی که ازیریس در دستان خود دارد در درجه اول به ما یادآوری می کند که این خدا بنیانگذار پادشاهی مصر است، اما منشأ آنها برای مردم عادی روشن است. عصای خمیده در انتها، عصای جادویی(کلمه هکا به معنای "جادو" است)، شکلی شبیه به کلاهبردار چوپان. آفلاژلوم (یا نهه) شبیه شلاقی است که برای جمع آوری بخور استفاده می شود. تاج عاطف نمادی از حاصلخیزی سرزمین های مصر است. خطوط آن شبیه خوشه های گندمی است که در بالا جمع شده است. این نشان می دهد که اوزیریس، طبق افسانه، به مردم آموزش داده است که زمین را زراعت کنند. دو پر (احتمالاً شترمرغ) در طرفین روسری نشان دهنده بالاترین درجه خداست. اوزیریس خدایی است که مظهر کشاورزی و دامپروری است که اساس تمدن مصر باستان را تشکیل می دهد.

جشن های ممفیس

در ممفیس، یک تعطیلات منحصر به فرد به افتخار اوزیریس جشن گرفته شد: "برپایی ستون Djed". این آیین اوزیریس را با قدرت سلطنتی مرتبط می کرد که او به آن قدرت الهی عطا کرد. در آستانه تاجگذاری و در طول سالگردها، خود فرعون بر نصب ستون دید به یاد ماندنی نظارت کرد که نماد پایداری و طول عمری است که ازیریس مظهر آن بود.

تعطیلات و مراسم

تعطیلات اصلی فرقه اوزیریس در ماه خویاک (مهر - نوامبر) بین رکود آبهای نیل و آغاز کاشت جشن گرفته می شود. خاکی که با گل و لای حاصل از سیل بارور شده است، به زودی کاشته می شود. این نماد زمینی تولد دوباره، که تمام نژاد بشر رویای آن را در سر می پرورانند، اساس آیین های پرستش اوزیریس است.

جشن ها با برگزاری مراسم عمومی در خارج از معبد (بسته به انسان های فانی ساده) آغاز می شود. خدا را در یک قایق نهمت با مجسمه اپوآوت به حضور مردم می آورند. این خدای شغال، «بازکننده راهها»، نقش سایکوپمپ (راهنمای روحها) را بازی می کند. او مردگان را تا قبر همراهی می کند و به آنها کمک می کند تا دوباره متولد شوند. پیروزی Upuaut بر شیاطین شیطانی همچنین پیروزی اوزیریس است که در تمام طول مراسم جشن با مامرها مبارزه می کند.

سپس «خروج بزرگ» می آید، یک اجرای واقع گرایانه و گاهی اوقات تا حدی وحشیانه که نبرد بین همراهان و دشمنان اوزیریس را بازسازی می کند. البته خدا از نبرد پیروز بیرون می آید و با همراهی جمعیتی شادمان به معبد خود باز می گردد.

ستون دیجد

ستون Djed یکی از رایج ترین نمادهای مصر باستان است. او بر روی دیوار مقبره ها نقاشی شده بود، تصویر او به عنوان یک طلسم برای زنده ها و مومیایی ها به دور گردن بسته می شد. خطوط کلی آن در نوشته های هیروگلیف منعکس شده است: هیروگلیف "ستون" به معنای "ثبات" و "دوام" است. این فتیش یک بسیار دارد منشا باستانی. برخی از دانشمندان بر این باورند که djed در اصل یک درخت بوده است. فصل 155 کتاب های مردگاناو را با ستون فقرات ازیریس و در نتیجه با مرگ مرتبط می کند. بنابراین، این علامت اغلب در داخل تابوتها به تصویر کشیده می شد. برخی دیگر آن را به عنوان یک نیلومتر می بینند، ستونی که سطح سیلاب های نیل را اندازه گیری می کند. افزایش بیش از حد یا خیلی کم آب تأثیر بدی روی محصولات داشت و چوب اندازه گیری به شما این امکان را می داد که بدانید برای چه چیزی باید آماده باشید.

اوزیریس میوه دار

سایر مراسم مخفیانه، در معابد، به دور از جمعیت، در میان کشیشان عالی رتبه و گاهی در حضور خود فرعون انجام می شود. هدف آنها تضمین رستاخیز عرفانی ازیریس است.

این آیین چگونه برگزار شد؟ ابتدا تصویر اوزیریس در گل و لای آورده شده از رودخانه نقاشی شد. در حالی که هنوز خیس بود، غلات روی آن کاشته شد که طی نه روز آینده آبیاری شد. هنگامی که شاخه ها روی سطح ظاهر شدند، این "ازیریس مثمر" به طور رسمی به یک قایق منتقل شد، همراه با صفوفی با 365 مشعل.

قایق که از میان آبهای مقدس دریاچه معبد عبور می کرد به جزیره رسید که نماد تپه ای بود که خدا در آن دفن شده بود. وقتی او لنگر انداخت، اوزیریس جوانه زده از او خارج شد. تصویر خشک شده سال گذشته حذف شد و خدای سبز در همان مکان قرار گرفت.

بنابراین، چرخه سالانه تجدید بسته شد. نیروهای حیات بخش طبیعت احیا شدند و چرخه جدیدی شروع شد. نه روز آبیاری، گل و لای که در آن دانه ها جوانه می زنند... ارتباط با بارداری و تولد یک زندگی جدید آشکار است. این زندگی اوزیریس در دنیای دیگر است! نه تصادفی خدای مصریبعدها با دیونیزوس یونان باستان، خدای شراب‌سازی، نیروهای مولد طبیعت، و پریاپوس، خدای باروری، مزارع و باغ‌ها شناخته شد.

نام های اوزیریس

ساکنان مصر باستان معتقد بودند که یک نام به تنهایی کافی نیست موجود الهیچه فرعون باشد چه خدا. بنابراین اوزیریس عناوین زیادی دریافت کرد.

او فرمانروای غرب است: در غرب نیل صحرا آغاز شد که هر غروب خورشید بر آن غروب می کرد. و غروب خورشید تصویری بسیار نمادین از مرگ است. مصریان معتقد بودند که در غرب، در زیر زمین، زندگی پس از مرگ (دوات) وجود دارد و خورشید باید هر شب از آن عبور کند. اوزیریس که توانست پس از مرگ دوباره متولد شود، به عنوان فرمانروای این جهان، فرمانروای غرب، به عبارت دیگر، پادشاه مردگان تلقی شد!

او «رَبِّ مَعْت» است: کلمه «مَعَت» به معنای «حقیقت و عدالت» است. این فضایل توسط الهه Maat تجسم یافته است. افرادی که «طبق گفته ماات» زندگی می کردند، می توانستند امیدوار باشند که در محاکمه نهایی تبرئه شوند. این قضاوت توسط خود اوزیریس انجام می شود و هنگامی که قلب متوفی (مسکن روح) سنجیده می شود، ماات به شکل وزنه ای در طرف دیگر ترازو ظاهر می شود. اگر ثقل مات بیشتر شود، به این معناست که بار اشتباهات زیاد نیست. و سپس متوفی زندگی جدیدی در پادشاهی اوزیریس می یابد.
او «رب الابدیت» است. این طبیعی به نظر می رسد، زیرا قدرت اوزیریس در حال گسترش است زندگی پس از مرگ. و به هر مرده ای که در آن پذیرفته شود وعده ابدیت داده شده است. این که آیا یک شخص شایسته است یا نه - این، همانطور که قبلاً گفتیم، توسط دادگاه اوزیریس تعیین می شود.

او یک «وجود خوب» (unefer) است. این نام ما را به یاد روشنگری هایی می اندازد که ازیریس به اولین مردمان بخشید. و اینکه او بود که اولین گاوآهن را ساخت و کشاورزی و باغداری را به مردم آموخت.