صفحه اصلی / برای یک پسر / اصل نظام مندی در علم مدرن. اصل ثبات در دانش علمی

اصل نظام مندی در علم مدرن. اصل ثبات در دانش علمی

رویکرد سیستماتیک- جهتی از فلسفه و روش شناسی علم، دانش علمی خاص و عملکرد اجتماعی که مبتنی بر مطالعه اشیاء به عنوان سیستم است. رویکرد سیستمی بر تحقیق بر آشکار کردن یکپارچگی یک شی و مکانیسم‌هایی که آن را ارائه می‌کنند، شناسایی انواع مختلف اتصالات یک شی پیچیده و گردآوری آنها در یک تصویر نظری واحد متمرکز است. مفهوم "رویکرد سیستمی" از زمان پایانی به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. دهه 1960 - اوایل دهه 1970 در ادبیات فلسفی و سیستمی انگلیسی و روسی. مفاهیم «تحقیق سیستمی»، «اصل سیستماتیک»، «نظریه سیستم‌های عمومی» و «تحلیل سیستم‌ها» از نظر محتوایی نزدیک به «رویکرد سیستمی» است.

رویکرد سیستمی یک جهت بین رشته ای فلسفی، روش شناختی و علمی پژوهش است. بدون اینکه مستقیما تصمیم بگیریم مسائل فلسفیرویکرد سیستمی نیازمند تفسیری فلسفی از مفاد آن است. بخش مهمی از توجیه فلسفی رویکرد سیستمی است اصل سیستماتیک .

از لحاظ تاریخی، ایده های تحقیق سیستماتیک در مورد اشیاء جهان و فرآیندهای شناخت در فلسفه باستان(افلاطون، ارسطو)، به طور گسترده در فلسفه دوران مدرن (کانت، شلینگ) توسعه یافتند و توسط مارکس در رابطه با ساختار اقتصادی جامعه سرمایه داری مورد مطالعه قرار گرفتند. در تئوری تکامل بیولوژیکی که داروین ایجاد کرد، نه تنها ایده، بلکه ایده واقعیت سطوح مافوق ارگانیسم سازمان زندگی (مهمترین پیش نیاز تفکر سیستمی در زیست شناسی) تدوین شد.

رویکرد سیستمی نشان دهنده مرحله خاصی در توسعه روش های شناخت، فعالیت های تحقیق و طراحی، روش های توصیف و توضیح ماهیت اشیاء تحلیل شده یا مصنوعی است. اصول رویکرد سیستمی جایگزین آنهایی هستند که به طور گسترده در قرن 17 تا 19 استفاده می شد. مفاهیم مکانیزم و با آنها مقابله کنید. روش های رویکرد سیستمی به طور گسترده در مطالعه اشیاء در حال توسعه پیچیده - چند سطحی، سلسله مراتبی، بیولوژیکی خودسازماندهی، روانی، اجتماعی و غیره استفاده می شود. سیستم ها، سیستم های فنی بزرگ، سیستم های انسان و ماشین و غیره.

مهمترین وظایف رویکرد سیستمی عبارتند از: 1) توسعه ابزاری برای نمایش اشیاء مورد مطالعه و ساخته شده به عنوان سیستم. 2) ساخت مدل های تعمیم یافته سیستم، مدل های کلاس های مختلف و ویژگی های خاص سیستم ها. 3) بررسی ساختار نظریه های سیستم ها و سیستم های مختلفمفاهیم و تحولات جدید در تحقیقات سیستمی، شی مورد تجزیه و تحلیل به عنوان مجموعه معینی از عناصر در نظر گرفته می شود که به هم پیوستگی آنها ویژگی های جدایی ناپذیر این مجموعه را تعیین می کند. تاکید اصلی بر شناسایی انواع ارتباطات و روابطی است که هم در درون شی مورد مطالعه و هم در روابط آن با محیط خارجی اتفاق می افتد. ویژگی‌های یک شی به عنوان یک سیستم انتگرال نه تنها و نه چندان با جمع ویژگی‌های عناصر منفرد آن، بلکه با ویژگی‌های ساختار آن، تشکیل سیستم خاص، اتصالات یکپارچه شی مورد بررسی تعیین می‌شود. برای درک رفتار سیستم ها (در درجه اول هدفمند)، لازم است فرآیندهای کنترلی اجرا شده توسط یک سیستم معین - اشکال انتقال اطلاعات از یک زیرسیستم به سیستم دیگر و روش هایی که برخی از بخش های سیستم بر دیگران تأثیر می گذارند، شناسایی شود. از سطوح پایین تر سیستم توسط عناصر بالاترین سطح کنترل آن، تأثیر بر دومی تمام زیرسیستم های دیگر. اهمیت قابل توجهی در رویکرد سیستمی به شناسایی ماهیت احتمالی رفتار اشیاء مورد مطالعه داده می شود. یکی از ویژگی های مهم رویکرد سیستمی این است که نه تنها شی، بلکه خود فرآیند تحقیق نیز به عنوان یک سیستم پیچیده عمل می کند که وظیفه آن به ویژه ترکیب مدل های مختلف شی در یک کل واحد است. اشیاء سیستم اغلب نسبت به فرآیند تحقیق خود بی تفاوت نیستند و در بسیاری از موارد می توانند تأثیر قابل توجهی بر آن داشته باشند. تحت شرایط استقرار انقلاب علمی و فناوریدر نیمه دوم قرن بیستم توضیح بیشتری در مورد محتوای رویکرد سیستمی وجود دارد - افشای مبانی فلسفی آن، توسعه اصول منطقی و روش شناختی، پیشرفت بیشتر در ساخت. نظریه سیستم های عمومی . رویکرد سیستمی مبنای نظری و روش شناختی است تجزیه و تحلیل سیستم .


پیش نیازی برای نفوذ رویکرد سیستمی به علم در قرن بیستم. اول از همه، انتقال به نوع جدیدی از مشکلات علمی وجود داشت: در تعدادی از زمینه های علم، مشکلات سازماندهی و عملکرد اشیاء پیچیده شروع به اشغال یک مکان مرکزی کردند. شناخت با سیستم‌هایی عمل می‌کند که مرزها و ترکیب آن‌ها آشکار نیست و در هر مورد نیاز به تحقیق ویژه دارد. در نیمه دوم. قرن بیستم وظایفی از نوع مشابه در عمل اجتماعی به وجود می آیند: در مدیریت اجتماعی، به جای وظایف و اصول قبلی غالب محلی، بخشی، مشکلات پیچیده بزرگی که نیاز به ارتباط نزدیک از جنبه های اقتصادی، اجتماعی، زیست محیطی و سایر جنبه ها دارند، شروع به ایفای نقش اصلی می کنند. زندگی عمومی(مثلاً مشکلات جهانی، مشکلات پیچیده توسعه اجتماعی-اقتصادی کشورها و مناطق، مشکلات ایجاد صنایع مدرن، مجتمع ها، توسعه شهری، اقدامات حفاظت از محیط زیست و غیره).

تغییر در نوع مسائل علمی و عملی با ظهور مفاهیم علمی عمومی و خاص علمی همراه است که با استفاده از این یا آن شکل از ایده های اساسی رویکرد سیستمی مشخص می شود. همراه با اشاعه اصول رویکرد سیستمی به حوزه های جدید دانش و عمل علمی از سر. قرن بیستم توسعه سیستماتیک این اصول از نظر روش شناختی آغاز می شود. در ابتدا تحقیق روش شناختیحول وظایف ساختن یک نظریه کلی از سیستم ها گروه بندی شده است. با این حال، توسعه تحقیقات در این راستا نشان داده است که مجموع مشکلات در روش شناسی تحقیق سیستم ها به طور قابل توجهی فراتر از محدوده وظایف توسعه تنها یک نظریه کلی از سیستم ها است. برای تعیین این حوزه گسترده تر از مشکلات روش شناختی، اصطلاح "رویکرد سیستمی" به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است.

رویکرد سیستمی در قالب یک مفهوم نظری یا روش شناختی دقیق وجود ندارد: این کارکردهای اکتشافی خود را انجام می دهد و مجموعه ای از اصول شناختی باقی می ماند که معنای اصلی آن جهت گیری مناسب مطالعات خاص است. این جهت گیری به دو صورت انجام می شود. اولاً، اصول ماهوی رویکرد سیستمی امکان مستندسازی ناکافی بودن موضوعات قدیمی و سنتی مطالعه برای تنظیم و حل مسائل جدید را فراهم می کند. ثانیاً، مفاهیم و اصول رویکرد سیستمی کمک قابل توجهی به ساخت موضوعات جدید مطالعه، تعیین ویژگی‌های ساختاری و گونه‌شناختی این موضوعات و غیره می‌کند. کمک به شکل گیری سازنده برنامه های تحقیقاتی. نقش رویکرد سیستمی در توسعه دانش علمی، فنی و عملی محور به شرح زیر است. اولاً، مفاهیم و اصول رویکرد سیستمی واقعیت شناختی گسترده تری را در مقایسه با آنچه در دانش قبلی ثبت شده بود نشان می دهد (به عنوان مثال، مفهوم بیوسفر در مفهوم V.I. Vernadsky، مفهوم بیوژئوسنوز در اکولوژی مدرن، بهینه ترین حالت رویکرد در مدیریت و برنامه ریزی اقتصادی و غیره). ثانیاً، در چارچوب رویکرد سیستمی، طرح های توضیح جدیدی در مقایسه با مراحل قبلی توسعه دانش علمی در حال توسعه است که مبتنی بر جستجوی مکانیسم های خاص یکپارچگی یک شی و شناسایی نوع شناسی است. از اتصالات آن ثالثاً، از پایان نامه در مورد انواع اتصالات یک شی، که برای رویکرد سیستمی مهم است، چنین بر می آید که هر شی پیچیدهچندین تقسیم را مجاز می کند. در این مورد، معیار انتخاب مناسب‌ترین تقسیم‌بندی شی مورد مطالعه می‌تواند میزان امکان ساخت «واحد» تحلیل باشد که به فرد اجازه می‌دهد تا ویژگی‌های جدایی‌ناپذیر شی، ساختار و پویایی آن را ثبت کند. .

گستردگی اصول و مفاهیم اساسی رویکرد سیستمی، آن را در ارتباط نزدیک با سایر حوزه های روش شناختی علم مدرن قرار می دهد. در تنظیمات شناختی، رویکرد سیستمی شباهت زیادی با آن دارد ساختارگرایی و تحلیل ساختاری-عملکردی، که با آن نه تنها از طریق عملکرد با مفاهیم سیستم، ساختار و عملکرد، بلکه با تأکید بر مطالعه انواع مختلف اتصالات یک شی مرتبط است. در عين حال، اصول رويكرد سيستمي داراي محتواي گسترده‌تر و منعطف‌تري است كه در معرض آنچنان مفهوم‌سازي و مطلق‌سازي سفت و سخت‌تري قرار نگرفته‌اند كه مشخصه برخي از تفاسير ساختارگرايي و تحليل‌هاي ساختاري-كاركردي بود.

با گذار به مطالعه اشیاء بزرگ و پیچیده سازمان یافته، روش های قبلی علم کلاسیک بی اثر بود. برای مطالعه چنین اشیایی، در اواسط قرن بیستم، تجزیه و تحلیل سیستم، یا رویکرد سیستمی به تحقیق، به طور فعال شروع به توسعه کرد. یک "جنبش سیستمی" کامل پدید آمده است که شامل جهات مختلف است: نظریه سیستم های عمومی (GTS)، رویکرد سیستمی، تجزیه و تحلیل ساختاری سیستم، مفهوم فلسفی سیستماتیک بودن جهان و دانش.

مبتنی بر مطالعه اشیاء مادی و ایده آل به عنوان سیستم هایی است که ساختار خاصی دارند و تعداد معینی از عناصر به هم پیوسته را در بر می گیرند. ویژگی روش شناختی تجزیه و تحلیل سیستم با این واقعیت تعیین می شود که تحقیق را به سمت آشکار کردن یکپارچگی یک شی و مکانیسم هایی که این یکپارچگی را تضمین می کند، شناسایی انواع مختلف اتصالات یک شی پیچیده و گرد هم آوردن آنها در یک تصویر نظری واحد تعیین می کند. .

پیش نیازهای یک رویکرد سیستماتیک در علم از نیمه دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم شکل گرفت - در اقتصاد (ک. مارکس، آ. بوگدانوف)، در روانشناسی (روانشناسی گشتالت)، در فیزیولوژی (N.A. برنشتاین). در اواسط قرن بیستم، تحقیقات سیستمی تقریباً به موازات زیست شناسی، فناوری، سایبرنتیک و اقتصاد توسعه یافت و تأثیرات متقابل قوی را اعمال کرد.

یکی از اولین علومی که در آن موضوعات مورد مطالعه به عنوان سیستم در نظر گرفته شدند، زیست شناسی بود. نظریه تکاملی چارلز داروین بر اساس یک توصیف آماری از موضوعات مورد مطالعه شکل گرفت. آگاهی از کاستی های این نظریه دانشمندان را وادار کرد تا درک گسترده تری از فرآیندهای زندگی ایجاد کنند و این روند در دو جهت پیش رفت. اول، گسترش دامنه تحقیقات فراتر از مرزهای موجودات و گونه ها، که محدود به داروین بود، وجود داشت.

در نتیجه در نیمه اول قرن بیستم دکترین بیوسنوزها و بیوژئوسنوزها شکل گرفت و توسعه یافت. ثانیاً، در مطالعه موجودات، توجه محققان از فرآیندهای فردی به تعاملات آنها معطوف شده است. کشف شد که مهمترین جلوه های زندگی که در نظریه داروین توضیح داده نشده است، توسط تعاملات درونی تعیین می شود و نه توسط محیط بیرونی. به عنوان مثال، اینها پدیده های خود تنظیمی، بازسازی، هموستاز ژنتیکی و فیزیولوژیکی هستند.

بیایید توجه داشته باشیم که همه این مفاهیم در سایبرنتیک به وجود آمدند و نفوذ آنها به زیست شناسی به ایجاد تحقیقات سیستمی در زیست شناسی کمک کرد. در نتیجه، مشخص شد که تکامل را نمی توان بدون مطالعه سازماندهی انجمن های فوق ارگانیسمی موجودات زنده مانند جمعیت، بیوسنوز و بیوژئوسنوز درک کرد. چنین اشیایی تشکیلات سیستمی هستند و بنابراین باید از منظر رویکرد سیستمی مورد مطالعه قرار گیرند. به عبارت دیگر موضوع تحقیق تعیین کننده روش تحقیق است. اصول اساسی یک رویکرد سیستمی برای مطالعه اشیاء با هر ماهیت در نظریه عمومی بین رشته ای سیستم ها فرموله شده است، که اولین نسخه دقیق آن توسط زیست شناس نظری اتریشی L. Bertalanffy در دهه 40-50 قرن بیستم ایجاد شد. . وظیفه اصلی نظریه سیستم های عمومی یافتن مجموعه ای از قوانین است که رفتار، عملکرد و توسعه کل کلاس اشیاء را به طور کلی توضیح می دهد.رویکرد سیستمی علیه تقلیل گرایی است که سعی می کند هر پدیده پیچیده را با کمک قوانین حاکم بر رفتار آن توضیح دهد.

اجزاء

هنگام مطالعه یک شی به عنوان یک سیستم، توصیف اجزای آن اهمیت خودبسنده ای ندارد، زیرا آنها به خودی خود (مانند علم طبیعی کلاسیک) در نظر گرفته نمی شوند، بلکه با در نظر گرفتن جایگاه آنها در ساختار کل؛ اگرچه اجزای سیستم ممکن است از یک ماده تشکیل شده باشند، اما در تجزیه و تحلیل سیستم، دارای خواص، پارامترها، عملکردهای متفاوتی در نظر گرفته می شوند و در عین حال توسط یک برنامه کنترل مشترک متحد می شوند. مطالعه سیستم ها شامل در نظر گرفتن شرایط خارجی وجود آنها است (که در تحلیل ساختاری عنصری پیش بینی نشده است). خاص رویکرد سیستمی، مسئله ایجاد خصوصیات کل از ویژگیهای اجزاء و برعکس، وابستگی ویژگیهای اجزاء به سیستم کل است. برای سیستم های بسیار سازمان یافته، که ارگانیک نامیده می شوند، توصیف علّی معمول رفتار آنها ناکافی است، زیرا با مصلحت مشخص می شود (تحت نیاز به دستیابی به یک هدف خاص). تجزیه و تحلیل سیستم ها عمدتاً برای سیستم های پیچیده و بزرگ (بیولوژیکی، روانی، اجتماعی، سیستم های فنی بزرگ و غیره) قابل استفاده است.

در نتیجه، یک سیستم یک کل است که توسط بسیاری از عناصر به هم پیوسته تشکیل شده است، که در آن عناصر، زیرسیستم های پیچیده و سازمان یافته سلسله مراتبی مرتبط با محیط هستند. یک سیستم همیشه مجموعه ای منظم از عناصر به هم پیوسته است که اتصالات داخلی آنها قوی تر از اتصالات خارجی است. یک سیستم همیشه یکپارچگی محدود مشخص (مجموعه ای منظم) است که از بخش های وابسته به هم تشکیل شده است که هر یک به عملکرد یک کل واحد کمک می کند. اصلی ترین چیزی که یک سیستم را تعریف می کند، رابطه متقابل و تعامل اجزا در کل است. هر سیستمی از عناصر مختلفی تشکیل شده است که دارای ساختار و سازماندهی هستند.

بنابراین، مهمترین ویژگی های هر سیستم

ما یکپارچگی، سازمان (نظم)، ساختار، سلسله مراتب ساختار، تعدد عناصر و سطوح هستیم. همه این خصوصیات سیستم را از اشیاء و پدیده هایی که سیستم نیستند و مجموعه نامیده می شوند متمایز می کند. (مثلاً یک توده سنگ، یک کیسه نخود و ...).

ساختار (از لاتین structura - ساختار، نظم، اتصال) یک مفهوم علمی کلی است که مجموعه ای از ارتباطات داخلی پایدار یک شی (سیستم) را بیان می کند که یکپارچگی و هویت آن را با خود تضمین می کند. حفظ خواص اساسی تحت تغییرات مختلف خارجی و داخلی. ساختار یک سیستم مجموعه ای از آن روابط و تعاملات خاص است که باعث ایجاد ویژگی های انتگرالی می شود که فقط ذاتی کل سیستم است و از اجزای تشکیل دهنده آن غایب است. به این ویژگی های کل نگر اورژانس می گویند.

در علم مدرن، مفهوم ساختار معمولاً با مفاهیم سیستم، سازمان، عملکرد در ارتباط است و به عنوان مبنایی برای استقرار تحلیل ساختاری-عملکردی عمل می کند.

سازمان (از Lat.organizmo - من ظاهری باریک می دهم، مرتب می کنم) یکی از آنهاست مفاهیم کلیدیرویکرد سیستمی، مشخص کردن نظم داخلی عناصر کل، و همچنین مجموعه ای از فرآیندهایی که روابط بین بخش های منفرد سیستم را تضمین می کند.

رویکرد سیستمی اصول کلی روش شناختی علمی زیر را پیش‌فرض می‌گیرد - الزامات تحقیق علمی اشیاء به عنوان سیستم:

شناسایی وابستگی هر عنصر به مکان و عملکرد خود در سیستم، با در نظر گرفتن این واقعیت که ویژگی های کل به مجموع ویژگی های عناصر آن تقلیل ناپذیر است. تجزیه و تحلیل میزانی که رفتار سیستم هم با ویژگی های عناصر فردی و هم ویژگی های ساختار آن تعیین می شود. تحقیق در مورد مکانیسم وابستگی متقابل، تعامل بین سیستم و محیط. مطالعه ماهیت سلسله مراتب ذاتی در یک سیستم معین؛ استفاده از تعدد توضیحات به منظور پوشش چند بعدی سیستم. در نظر گرفتن پویایی سیستم، تجزیه و تحلیل آن به عنوان یکپارچگی در حال توسعه.

بنابراین، رویکرد سیستمی با در نظر گرفتن کل نگر از اشیاء، تعیین ماهیت تعامل اجزا یا عناصر، و کاهش ناپذیری خصوصیات کل به خواص اجزای آن مشخص می شود.

یکی از جنبه های ضروری آشکار کردن محتوای مفهوم یک سیستم، شناسایی انواع مختلف سیستم ها (نوع شناسی یا طبقه بندی) است. در کلی‌ترین اصطلاح، سیستم‌ها را می‌توان به مادی و ایده‌آل (یا انتزاعی) تقسیم کرد.

سیستم‌های مادی، در محتوا و ویژگی‌هایشان، مستقل از موضوع شناخت (به‌عنوان مجموعه‌ای جدایی‌ناپذیر از اشیاء مادی) وجود دارند. آنها به سیستم های طبیعت معدنی (فیزیکی، زمین شناسی، شیمیایی و غیره) و سیستم های زنده (یا آلی) تقسیم می شوند که هم ساده ترین سیستم های بیولوژیکی و هم اشیاء بیولوژیکی بسیار پیچیده مانند یک موجود زنده، گونه ها، اکوسیستم را شامل می شوند. کلاس خاصی از سیستم های مواد تشکیل می شود سیستم های اجتماعی، از نظر انواع و اشکال بسیار متنوع (از ساده ترین انجمن های اجتماعی تا ساختارهای اجتماعی-اقتصادی و سیاسی جامعه). سیستم های ایده آل (انتزاعی یا مفهومی) محصول تفکر و شناخت انسان هستند. آنها همچنین به انواع مختلفی تقسیم می شوند: مفاهیم، ​​فرضیه ها، نظریه ها، مفاهیم و غیره. در علم قرن بیستم، توجه زیادی به مطالعه زبان به عنوان یک سیستم (نظام زبانی) معطوف شد. در نتیجه تعمیم این مطالعات، یک نظریه کلی از سیستم های نشانه ای پدید آمد - نشانه شناسی.

بسته به وضعیت و تعامل با محیط، سیستم های ایستا و دینامیک متمایز می شوند. این تقسیم کاملاً دلخواه است، زیرا همه چیز در جهان در حال تغییر و حرکت دائمی است. با این حال، در علم مرسوم است که بین استاتیک و دینامیک اشیاء مورد مطالعه تمایز قائل شود.

در بین سیستم های پویا، سیستم های قطعی و تصادفی (احتمالی) معمولاً متمایز می شوند. این طبقه بندی بر اساس ماهیت پیش بینی پویایی رفتار سیستم است. پیش‌بینی‌های رفتار سیستم‌های قطعی کاملاً مبهم و قابل اعتماد هستند. اینها سیستم های دینامیکی هستند که در مکانیک و نجوم مورد مطالعه قرار می گیرند. در مقابل، سیستم های تصادفی، که اغلب احتمالاتی-آماری نامیده می شوند، با حجم زیاد یا تکراری سروکار دارند. رویدادهای تصادفیو پدیده ها بنابراین، پیش‌بینی‌های موجود در آن‌ها منحصراً قابل اعتماد نیستند، بلکه فقط ماهیت احتمالی دارند. در ادامه مطالب گفته شده را با جزئیات بیشتر برای کسانی که کنجکاو هستند توضیح می دهیم.

وضعیت یک سیستم مادی، مشخص بودن خاصی از سیستم است که به طور منحصر به فرد تکامل آن را در طول زمان تعیین می کند. برای تنظیم وضعیت سیستم، لازم است: 1) مجموعه ای از مقادیر فیزیکی که این پدیده را توصیف می کند و وضعیت سیستم را مشخص می کند - پارامترهای وضعیت سیستم را تعیین کنید. 2) شرایط اولیه سیستم مورد نظر را شناسایی کنید (مقادیر پارامترهای حالت را در لحظه اولیه زمان ثابت کنید). 3) قوانین حرکت را که تکامل سیستم را توصیف می کند، اعمال کنید.

در مکانیک کلاسیک، پارامتری که وضعیت یک سیستم مکانیکی را مشخص می‌کند، مجموع تمام مختصات و لحظه‌ای از نقاط مادی است که این سیستم را تشکیل می‌دهند. تنظیم وضعیت یک سیستم مکانیکی به معنای نشان دادن تمام مختصات و ممان تمام نقاط مادی است. وظیفه اصلی دینامیک این است که با دانستن وضعیت اولیه سیستم و قوانین حرکت (قوانین نیوتن)، وضعیت سیستم را در تمام لحظات بعدی به طور واضح تعیین کند، یعنی به طور واضح مسیرهای ذره را تعیین کند. حرکت مسیر حرکت با ادغام معادلات دیفرانسیل حرکت به دست می آید. مسیر حرکت توصیف کاملی از رفتار ذرات در گذشته، حال و آینده را ارائه می دهد، یعنی آنها با ویژگی های جبر و برگشت پذیری مشخص می شوند. در اینجا عنصر شانس کاملاً کنار گذاشته شده است، همه چیز از قبل به طور دقیق توسط علت و معلول تعیین می شود. می‌توان گفت که در نظریه‌های پویا، ضرورت که در قالب یک قانون منعکس می‌شود، به‌عنوان مخالف مطلق امر تصادفی ظاهر می‌شود. علاوه بر این، مفهوم علیت در اینجا با جبرگرایی شدید در روح لاپلاس همراه است. (در ادامه توضیح خواهیم داد که این به چه معناست).

در تصویر مکانیکی جهان، هر رویدادی به شدت توسط قوانین مکانیک از پیش تعیین شده بود. تصادفی بودن، در اصل، از این تصویر از جهان مستثنی بود. متفکر فرانسوی A. Holbach (1723-1789) فریاد زد: "علم دشمن شانس است." زندگی و ذهن در تصویر مکانیکی جهان هیچ ویژگی کیفی نداشت. خود انسان به عنوان یک مکانیسم خاص در نظر گرفته می شد. «انسان-ماشین» عنوان رساله معروف فیلسوف فرانسوی هانری لا متری بود. بنابراین حضور یک فرد در دنیا چیزی را تغییر نداد. اگر روزی یک نفر از روی زمین محو می شد، جهان چنان به حیات خود ادامه می داد که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. به عبارت دیگر، دیدگاه های دانشمندان در آن زمان تحت سلطه جبر مکانیکی بود - دکترین پیش تعیین جهانی و مشروط بودن بدون ابهام پدیده های طبیعی. تمام فرآیندهای مکانیکی در مفاهیم کلاسیک تابع اصل "جبرگرایی آهنین" هستند، یعنی. پیش بینی دقیق رفتار یک سیستم مکانیکی در صورتی امکان پذیر است که وضعیت قبلی آن مشخص باشد.

در علم، این دیدگاه ثابت شده است که فقط قوانین پویا به طور کامل علیت را در طبیعت منعکس می کنند. علاوه بر این، مفهوم علیت در روح لاپلاس با جبرگرایی شدید همراه است. در اینجا مناسب است به اصل اساسی که توسط دانشمند فرانسوی اعلام شده است استناد شود

قرن هجدهم توسط پیر لاپلاس، و به تصویری که در ارتباط با این اصل وارد علم شده است، به نام "دیو لاپلاس" توجه کنید: "ما باید وضعیت موجود جهان را به عنوان پیامد حالت قبلی و به عنوان علت وضعیت بعدی بدانیم. . ذهنی که در در حال حاضرهمه نیروهای فعال در طبیعت را می دانست و موقعیت نسبی همه موجودات تشکیل دهنده آن را می دانست، اگر هنوز آنقدر گسترده بود که همه این داده ها را در نظر بگیرد، با همان فرمول حرکات بزرگترین اجرام کیهان و سبک ترین اتم ها هیچ چیز برای او نامشخص نخواهد بود و آینده نیز مانند گذشته در برابر چشمانش قرار خواهد گرفت.»

تکامل سیستم‌های قطعی دینامیکی با آگاهی از شرایط اولیه و معادلات دیفرانسیل حرکت تعیین می‌شود، که بر اساس آن‌ها می‌توان وضعیت سیستم را در گذشته، حال و آینده در هر نقطه از زمان مشخص کرد. به این معنا که هنگام توصیف چنین سیستم هایی، کل مجموعه ای از حالات مربوط به هر لحظه از زمان در نظر گرفته می شود.

در فیزیک آماری، هنگام در نظر گرفتن سیستم های متشکل از تعداد زیادی ذره (به عنوان مثال، در نظریه جنبشی مولکولی)، وضعیت سیستم با مجموعه ای کامل از مقادیر مختصات و لحظه ای همه ذرات مشخص نمی شود، بلکه مشخص می شود. با احتمال اینکه این مقادیر در فواصل معینی قرار دارند. سپس با استفاده از یک تابع توزیع که به مختصات، لحظه لحظه تمام ذرات سیستم و زمان بستگی دارد، وضعیت سیستم مشخص می شود. تابع توزیع به عنوان چگالی احتمال تشخیص یک کمیت فیزیکی خاص تفسیر می شود. با استفاده از یک تابع توزیع شناخته شده، می توان مقادیر متوسط ​​هر کمیت فیزیکی را بسته به مختصات و لحظه، و احتمال اینکه این کمیت مقدار معینی را در فواصل معین دریافت کند، پیدا کرد.

تفاوت مهمی بین توصیف یک حالت در فیزیک آماری و مکانیک کوانتومی وجود دارد. این واقعیت شامل این واقعیت است که یک حالت در مکانیک کوانتومی نه با چگالی احتمال، بلکه با یک دامنه احتمال توصیف می شود. چگالی احتمال متناسب با مجذور دامنه احتمال است. این منجر به یک اثر صرفا کوانتومی تداخل احتمالات می شود.

ایده آل توصیف کلاسیک واقعیت فیزیکی به عنوان شکلی پویا و قطعی از قوانین فیزیک در نظر گرفته شد. بنابراین، فیزیکدانان در ابتدا نگرش منفی نسبت به ورود احتمال به قوانین آماری داشتند. بسیاری بر این باور بودند که احتمال در قوانین بیانگر میزان ناآگاهی ماست. با این حال، این درست نیست. قوانین آماری نیز ارتباطات ضروری را در طبیعت بیان می کنند. در واقع، در تمام تئوری های آماری بنیادی، حالت یک مشخصه احتمالی سیستم است، اما معادلات حرکت همچنان به طور منحصر به فرد وضعیت (توزیع آماری) را در هر زمان بعدی با توجه به توزیع معین در لحظه اولیه تعیین می کند. تفاوت اصلی بین قوانین آماری و پویا در در نظر گرفتن تصادفی بودن (نوسانات) است. قوانین آماری قوانینی با اعداد زیاد هستند که میزان آن چه را که در انبوه فرآیندها و پدیده های تصادفی لازم است، منعکس می کنند. احتمال، احتمال آنها فلسفه مدتهاست که ایده هویت دیالکتیکی و تفاوت طرفهای مخالف هر پدیده را توسعه داده است. در دیالکتیک، ضروری و حادث دو نقطه مقابل یک پدیده واحد، دو روی یک سکه هستند که متقابلاً همدیگر را شرط می‌کنند، یکدیگر را متحول می‌کنند و بدون یکدیگر وجود ندارند. تفاوت اصلی قوانین پویا و آماری از منظر فلسفی و روش شناختی این است که در قوانین آماری، ضرورت در ارتباط دیالکتیکی با تصادفی و در قوانین پویا - به عنوان نقطه مقابل تصادفی بودن ظاهر می شود. و از این رو نتیجه گیری: «قوانین پویا نشان دهنده اولین مرحله پایین تر در فرآیند درک جهان اطراف ما هستند. قوانین آماری بازتاب مدرن تری از ارتباطات عینی در طبیعت ارائه می دهند: آنها مرحله بعدی و بالاتر شناخت را بیان می کنند.

گام به گام، با غلبه بر اینرسی بدنام تفکر، پیروی از هنجارهای سنتی توضیح و توصیف طبیعت، دانشمندان باید مطمئن می شدند که ماهیت احتمالی و آماری ذاتی در هر فرآیند تکاملی - بیولوژیکی، اقتصادی، کیهانی و کیهانی است. درست همانطور که در یک زمان به نظر می رسید که جهان ایده آل ترین مکانیسم (و بر این اساس، تأیید مفهوم مکانیکی) باشد، "سناریوهای" مدرن برای تکامل "جهان منشعب" و فرآیندهای خود سازمان دهی در آن رخ می دهد. تبدیل به واضح ترین بیان تفکر علمی اکنون غیرکلاسیک و حتی پسا غیر کلاسیک شده است. به گفته دانشمندان، احتمال به ملکه تکامل در تمام سطوح تبدیل می شود. علاوه بر این، معلوم می‌شود که قوانین پویای واضح طبیعت، که با دقت مورد توجه قرار گرفته و از تجاوز محافظت می‌شوند، تنها یک ایده‌آل‌سازی قوی هستند، یک مورد شدید از قوانین آماری پیچیده‌تر.

بر اساس ماهیت تعامل با محیط، سیستم های باز و بسته (ایزوله) متمایز می شوند. این نیز مشروط است، زیرا ایده سیستم های بسته در ترمودینامیک کلاسیک به عنوان یک انتزاع خاص مطرح شد، که معلوم شد با واقعیت عینی مطابقت ندارد، جایی که تقریباً همه سیستم ها باز هستند، یعنی. تعامل با محیط از طریق تبادل ماده، انرژی و اطلاعات.

در حال توسعه تحقیق سیستمیدر قرن بیستم، وظایف و کارکردهای اشکال مختلف تحلیل نظری کل مجموعه مسائل سیستمی به وضوح مشخص شد. وظیفه اصلی نظریه های سیستم های تخصصی ساختن است

فقدان دانش علمی خاص در مورد انواع مختلف و ویژگی‌های سیستم‌ها وجود دارد، در حالی که مشکلات اصلی نظریه کلی سیستم‌ها حول اصول منطقی و روش‌شناختی تحلیل سیستم‌ها و ساخت یک فرانظریه تحقیق سیستم‌ها متمرکز شده‌اند.

رویکرد سیستمی به عنوان یک پارادایم علمی میان رشته ای، نقش اساسی در آشکار ساختن وحدت جهان و دانش علمی درباره آن داشته است. پارادایم سیستمی در شکل گیری پارادایم تکاملی-هم افزایی مدرن بیشتر توسعه یافت. نظریه سیستم های عمومی (GTS) اگر نه به عنوان یک سلف بلافصل هم افزایی، بلکه به عنوان یکی از حوزه های دانشی در نظر گرفته می شود که مشکلات خود سازماندهی را آماده کرد. اشیاء OTC و synergetics همیشه سیستمیک هستند. رویکرد سیستمی به عنوان یک روش شناسی رایج منجر به شکل گیری یک نظریه کلی سیستم ها - فرانظریه ای شد که موضوع آن کلاس نظریه های خاص سیستم ها و اشکال مختلف ساخت سیستم است.

در مورد هم افزایی، در اینجا دیگر در مورد سیستم ها به عنوان چنین چیزی صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد روند ساختار آنها صحبت می کنیم. هسته مورد توجه خود سازماندهی است. می توان گفت که گذار از استاتیک سیستم ها به پویایی آنها صورت گرفته است.

دیالکتیک- شناخته شده در فلسفه مدرن نظریه توسعه همه چیزو بر اساس آن روش فلسفی

دیالکتیک به طور نظری رشد ماده، روح، آگاهی، شناخت و سایر جنبه های واقعیت را از طریق قوانین دیالکتیک، مقولات و اصول منعکس می کند. در میان راه های درک دیالکتیک توسعه، قوانین، مقولات و اصول متمایز می شود. اصل (از مبناي اصلي يوناني، مبدأ) ايده اساسي است، مفاد بنيادين زيربناي كل نظام دانش است كه به آنها سازگاري و يكپارچگي خاصي مي بخشد.اصول اساسی دیالکتیک

عبارتند از:

اصل ارتباط جهانی؛

اصل سیستماتیک؛

اصل علیت؛

اصل تاریخ گرایی.اصل سیستماتیک سیستماتیک بودن به این معنی است که ارتباطات متعدد در دنیای اطراف نه به طور آشفته، بلکه به صورت منظم وجود دارد. این اتصالات یک سیستم یکپارچه را تشکیل می دهند که در آن به ترتیب سلسله مراتبی مرتب شده اند.

به لطف این، دنیای اطراف دارد مصلحت داخلیاصل نظام مندی و رویکرد سیستماتیک مرتبط یک جهت روش شناختی مهم در علم و عمل مدرن است که مجموعه ای کامل از ایده های نظریه دیالکتیک را در بر می گیرد. نقطه شروع هر تحقیق سیستمی ایده یکپارچگی سیستم مورد مطالعه است - اصل صداقت. در این حالت، خواص کل با در نظر گرفتن عناصر درک می شود و بالعکس. ایده یکپارچگی سیستم از طریق مفهوم مشخص می شودسیستم ها ماهیت این نظم و جهت آن مشخص است سازمانسیستم ها راهی برای تنظیم یک سلسله مراتب چند سطحی و اطمینان از ارتباط بین سطوح مختلف است کنترل کنید.

این اصطلاح به روش های اتصالات سطحی اشاره دارد که از نظر صلبیت و شکل متفاوت هستند و عملکرد طبیعی و توسعه سیستم های پیچیده را تضمین می کنند.

توانایی دیالکتیک در شناخت همه جانبه جهان از طریق سیستمی از مقولات - مفاهیم فلسفی که ارتباطات جهانی هستی را آشکار می کند، آشکار می شود. گروهی از مقولات که بر در نظر گرفتن "سازمان"، "نظم"، "نظام مندی" بودن تمرکز می کنند: "نظام - عنصر - ساختار، "فرد - کلی"، "جزئی - کل"، "فرم - محتوا"، " متناهی - نامتناهی» و غیره.فرم - محتوا. مقوله ای که از قدیم الایام در فلسفه کاربرد داشته است. زیرمحتوا به عنوان مجموعه ای از عناصر مختلف که خصوصیات و عملکرد اشیاء را تعیین می کنند درک می شود. محتوا هر چیزی است که در سیستم موجود است.این نه تنها شامل بسترها - عناصر، بلکه روابط، اتصالات، فرآیندها، روند توسعه، تمام بخش های سیستم می شود. فرم- این سازماندهی خاصی از محتوا است. هر جسم نسبتاً پایدار است و ساختار خاصی دارد. فرم مشخصه این ساختار درونی است، که بیان خود را در ظاهر بیرونی، سازماندهی بیرونی جسم می یابد.مانند ساختار یک شی، فرم نیز چیزی است

داخلی

اصل تحلیل سیستم در علوم طبیعی مدرن، فیزیک، علوم کامپیوتر، زیست شناسی، فناوری، بوم شناسی، اقتصاد، مدیریت و غیره استفاده می شود. با این حال، نقش اساسی رویکرد سیستمی در تحقیقات میان رشته ای نهفته است، زیرا با کمک آن وحدت دانش علمی حاصل می شود.

این روش به شما امکان می دهد هر مشکلی را با در نظر گرفتن آن به عنوان یک سیستم منحصر به فرد، در ارتباط با سایر مشکلات، با در نظر گرفتن اتصالات خارجی و داخلی و جنبه های بررسی آن بررسی کنید.

تجزیه و تحلیل سیستم در تحقیقات پزشکی مجموعه ای از روش هاست که به بررسی ویژگی های کمی و کیفی روابط، تفاوت ها و شباهت های بین سیستم ها، زیرسیستم ها، ساختارها و عناصر آنها با در نظر گرفتن تأثیر عوامل محیطی بر وضعیت این سیستم می پردازد. سیستم پیچیده تری است

کنترل خارجی در سیستم های پزشکی به استفاده از عوامل مختلف برای تأثیرگذاری بر این سیستم ها به منظور حصول نتیجه قابل پیش بینی اشاره دارد. در این حالت، تعامل بین بدن کنترل (موضوع) و شی کنترل از طریق روش های خاصی صورت می گیرد.

ارسال کار خوب خود به پایگاه دانش آسان است. از فرم زیر استفاده کنید

دانشجویان، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، دانشمندان جوانی که از دانش پایه در تحصیل و کار خود استفاده می کنند از شما بسیار سپاسگزار خواهند بود.

دانشگاه دولتی بلاروس

علوم کامپیوتر و الکترونیک رادیویی

دانشکده مکاتبات، عصر

و آموزش از راه دور

تخصص

شبکه های مخابراتی

تست شماره 1

توسط رشته

"فلسفه"

کاتوشونکا دیمیتری ولادیمیرویچ

گروه 703001

مقدمه

مفهوم سیستم

رویکرد سیستماتیک

ساختار روش شناختی رویکرد سیستمی

اصل سیستماتیک

چشم انداز هم افزایی جهان

نتیجه گیری

مقدمه

رویکرد سیستمی در دهه های اخیر مورد توجه ویژه قرار گرفته است. اشتیاق علاقه مندان به این گرایش که نقش بسزایی در تعمیق درک ماهیت سیستم ها و نقش اکتشافی رویکرد سیستمی ایفا می کردند، از این جهت بیان می شد که این رویکرد مطلق و گاه به یک رویکرد خاص تعبیر می شد. و جهت گیری جهانی جدید اندیشه علمی، علیرغم این واقعیت که خاستگاه آن حتی در دیالکتیک باستانی کل و اجزای آن است. اصل سازگاری ویژگی اصلی روش دیالکتیکی است.

مفهوم سیستم

مفهوم سیستم نقش مهمی در فلسفه مدرن، علم، فناوری و فعالیت های عملی دارد. از اواسط قرن بیستم، تحولات فشرده ای در زمینه رویکرد سیستمی و نظریه کلی سیستم ها انجام شده است. مفهوم سیستم تاریخچه طولانی دارد. قبلاً در دوران باستان، این تز فرموله شد که کل بزرگتر از مجموع اجزای آن است. مورخان این نظام را به نظم جهانی تعبیر کرده اند. در توسعه فلسفه، از دوران باستان (افلاطون، ارسطو)، به آشکار ساختن ویژگی‌های خاص نظام دانش نیز توجه زیادی شد. کنت بر ماهیت سیستماتیک دانش تأکید کرد. این خط توسط شلینگ و هگل بیشتر توسعه یافت. در قرن 17-19 انواع خاصی از سیستم ها (سیستم های هندسی، مکانیکی و غیره) در علوم مختلف مختلف مورد مطالعه قرار گرفتند. مارکسیسم مبانی فلسفی و روش شناختی دانش علمی سیستم های در حال توسعه یکپارچه را فرموله کرد. مهمترین نقش را در این زمینه اصل دیالکتیکی- ماتریالیستی نظام مندی ایفا می کند. در اواسط قرن بیستم ارزش عالیسایبرنتیک و چرخه رشته های علمی و فنی مرتبط در درک مکانیسم های سیستم های کنترل (سیستم های بزرگ و پیچیده) نقش داشتند. مفهوم یک سیستم به طور ارگانیک با مفهوم یکپارچگی، عنصر، زیر سیستم، ارتباط، رابطه، ساختار و غیره مرتبط است. همچنین با یک وحدت ناگسستنی با محیط، در روابطی که سیستم یکپارچگی خود را نشان می دهد. هر سیستمی را می توان به عنوان عنصری از یک سیستم مرتبه بالاتر در نظر گرفت، در حالی که عناصر آن می توانند به عنوان یک سیستم مرتبه پایین تر عمل کنند.

مشخصه اکثر سیستم ها وجود فرآیندهای انتقال و کنترل اطلاعات است. پیچیده ترین انواع سیستم ها، که رفتار آنها تابع دستیابی به یک هدف خاص است، سیستم های خودسازماندهی هستند که قادر به تغییر ساختار خود در فرآیند عملکرد خود هستند. علاوه بر این، بسیاری از سیستم های پیچیده (زندگی، اجتماعی و غیره) با وجود اهداف در سطوح مختلف، اغلب ناسازگار با یکدیگر، همکاری و تضاد این اهداف و غیره مشخص می شوند.

در کلی‌ترین اصطلاح، سیستم‌ها به مادی و انتزاعی (ایده‌آل) تقسیم می‌شوند. اولی به نوبه خود شامل سیستمی از طبیعت معدنی (سیستم های فیزیکی، شیمیایی، زمین شناسی و غیره)، سیستم های زنده، طبقه خاصی از سیستم های مادی است که سیستم های اجتماعی را تشکیل می دهند. سیستم های انتزاعی محصول تفکر انسان هستند و همچنین می توان آنها را به انواع مختلفی تقسیم کرد. پایه های دیگر برای طبقه بندی سیستم ها نیز استفاده می شود. توسعه فشرده در قرن بیستم روش های سیستمی، تحقیق و استفاده گسترده از این روش ها برای حل مسائل عملی علم و فناوری (به عنوان مثال، برای تجزیه و تحلیل سیستم های مختلف بیولوژیکی، سیستم های تأثیر انسان بر طبیعت، برای ساختن یک سیستم کنترل برای حمل و نقل، پروازهای فضایی، سیستم های مختلف تولید سازمان و مدیریت، سیستم های مدل سازی توسعه جهانی و غیره)، مستلزم توسعه تعاریف رسمی دقیق از مفهوم یک سیستم است که با استفاده از زبان مجموعه نظریه ها، ریاضی ساخته می شود. منطق، سایبرنتیک و غیره متقابلاً یکدیگر را تکمیل می کنند.

رویکرد سیستماتیک

رویکرد سیستمی، جهتی در روش شناسی دانش علمی خاص و عملکرد اجتماعی، که مبتنی بر مطالعه اشیا به عنوان سیستم است. یک رویکرد سیستماتیک به فرمول بندی مناسب مسائل در علوم خاص و توسعه یک استراتژی موثر برای مطالعه آنها کمک می کند.

رویکرد سیستمی به طور آزمایشی برای آشکار کردن یکپارچگی شی و اطمینان از مکانیسم های آن، شناسایی انواع مختلف اتصالات یک شی پیچیده و کاهش آنها به یک تصویر نظری واحد مورد مطالعه قرار می گیرد.

مشکلات بازتولید کافی در دانش ابژه های ایدئولوژیک اجتماعی پیچیده برای اولین بار توسط ک. مارکس و چارلز داروین به صورت علمی مطرح شد. "سرمایه" مارکس به عنوان یک نمونه کلاسیک از تحقیقات سیستمی به عنوان یک کل و حوزه های مختلف زندگی اجتماعی و اصول مطالعه کل ارگانیک تجسم یافته در آن (صعود از انتزاعی به عینی، وحدت تحلیل و ترکیب، منطقی) خدمت کرد. و تاریخی، شناسایی ارتباطات با کیفیت متفاوت در یک شی و تعاملات آنها، سنتز ایده های ساختاری، عملکردی و ژنتیکی در مورد یک شی و غیره) مهمترین لحظه در روش شناسی دیالکتیکی - ماتریالیستی دانش علمی بود. نظریه تکامل بیولوژیکی که داروین ایجاد کرد نه تنها ایده توسعه را وارد علوم طبیعی کرد، بلکه ایده واقعیت سطوح فوق ارگانیسمی سازمان زندگی را که مهمترین پیش نیاز تفکر سیستمی در زیست شناسی است، تثبیت کرد.

در قرن بیستم، شناخت سیستمیک یکی از جایگاه‌های پیشرو را اشغال می‌کند دانش علمی. پیش نیاز نفوذ او به علم، قبل از هر چیز، گذار به نوع جدیدی از مسائل علمی بود. در تعدادی از زمینه های علم، مشکلات سازماندهی و عملکرد اشیاء پیچیده شروع به اشغال یک مکان مرکزی کرده است. دانش، من شروع به کار با سیستم هایی می کنم که مرزها و ترکیب آنها کاملاً واضح نیست و در هر مورد به تحقیقات اجتماعی نیاز دارد. در نیمه دوم قرن بیستم، وظایفی از نوع مشابه در عمل اجتماعی، در مدیریت اجتماعی به جای وظایف محلی و بخشی که قبلا غالب بود، به وجود آمد و مشکلات پیچیده بزرگ اساساً نقش اصلی را ایفا کردند، الزامات نزدیک. پیوند اقتصادی، اجتماعی-اقتصادی و سایر عناصر زندگی اجتماعی (به عنوان مثال، مشکلات جهانی، مشکلات توسعه اجتماعی-اقتصادی کشورهای منطقه، مشکلات ایجاد مجتمع های تولید مدرن، توسعه شهری، اقدامات حفاظت از محیط زیست).

تغییرات در نوع مسائل عملی با ظهور مفاهیم علمی عمومی و خاص علمی همراه است که با استفاده از یک شکل یا شکل دیگر از ایده های اساسی رویکرد سیستمی مشخص می شود. همزمان با گسترش اصول رویکرد سیستمی به حوزه های جدید دانش علمی و عملاً از اواسط قرن بیستم، توسعه سیستماتیک این اصول در عمل روش شناختی آغاز شد. در ابتدا، مطالعات روش شناختی حول وظایف ساختن یک سیستم نظری کلی گروه بندی شدند.

با این حال، توسعه تحقیقات در این راستا نشان داده است که مجموعه مسائل روش شناسی به طور سیستماتیک وجود یک چارچوب برتر از مسائل نظریه سیستم های عمومی را بررسی کرده است. برای تعیین این حوزه گسترده تر از مشکلات روش شناختی، از اصطلاح "رویکرد سیستمی" استفاده می شود که از دهه 70 به طور جدی وارد استفاده علمی شده است. رویکرد سیستمی در قالب مفاهیم روش شناختی دقیق وجود ندارد. این کارکردهای اکتشافی خود را انجام می دهد در حالی که مجموعه ای از اصول شناختی باقی می ماند که معنای اصلی آن جهت دهی مناسب به مطالعات خاص است. این جهت گیری به دو صورت انجام می شود. اولاً، اصول ماهوی رویکرد سیستمی امکان فرموله کردن موضوعات قدیمی و سنتی مطالعه ناکافی برای فرموله کردن و حل مسائل جدید را فراهم می کند. ثانیاً، مفهوم و اصول رویکرد سیستمی به طور قابل توجهی به ایجاد موضوعات جدید مطالعه، تعریف ساختارها و ویژگی های گونه شناختی این موضوعات کمک می کند.

استقرار اصول سیستم در زیست شناسی مدرن با تحلیل انتقادی از یک طرفه بودن رویکرد تکاملی محدود به طبیعت زنده همراه بود که به ما اجازه نمی دهد اهمیت نقش مستقل عوامل سازمان بیولوژیکی را ثابت کنیم. بنابراین، این کارکرد رویکرد سیستمی ماهیت سازنده دارد و اول از همه با تشخیص ناقص بودن موضوعات مورد مطالعه موجود، ناسازگاری آنها با وظایف علمی و همچنین با شناسایی کاستی های برخی از اصول و موارد مرتبط است. روش های ساخت دانش اثربخشی این کار مستلزم اجرای مداوم اصل تداوم در توسعه سیستم های دانش بود.

نقش مثبت رویکرد سیستمی را می توان به نکات اصلی زیر کاهش داد.

اولاً، مفهوم و اصول رویکرد سیستمی واقعیت شناختی گسترده تری را در مقایسه با آنچه در دانش قبلی ثبت شده بود نشان می دهد (به عنوان مثال، مفهوم بیوسفر در مفهوم V.I. Vernadsky، مفهوم biogeocenosis در بوم شناسی مدرن، بهینه بهینه رویکرد در مدیریت و برنامه ریزی اقتصادی

ثانیاً، رویکرد سیستمی حاوی یک طرح توضیحی جدید در مقایسه با قبلی است که مبتنی بر جستجوی مکانیسم های خاص یکپارچگی یک شی و شناسایی فناوری اتصالات آن است.

ثالثاً، از پایان نامه در مورد انواع اتصالات بین اشیاء، که برای رویکرد سیستمی مهم است، نتیجه می شود که یک شی پیچیده امکان چندین تقسیم را فراهم می کند. در این مورد، معیار انتخاب مناسب‌ترین تقسیم‌بندی‌های مطالعه یک شی می‌تواند تا چه حد امکان ساخت یک «واحد» تحلیل (مثلاً به عنوان یک کالا در آموزه‌های اقتصادی مارکس) باشد. یا biogeocenosis در اکولوژی)، که به شخص اجازه می دهد تا یکپارچگی ویژگی های جسم، ساختار و پویایی آن را ثبت کند.

گستردگی اصول و مفاهیم اساسی رویکرد سیستمی، آنها را در ارتباط نزدیک با سایر حوزه های روش شناختی علم مدرن قرار می دهد.

از نظر نگرش‌های شناختی، رویکرد سیستمی به‌ویژه با ساختارگرایی و تحلیل‌های ساختاری-کارکردی مشترک است، که نه تنها از طریق عملکرد آنها با مفاهیم ساختار و عملکرد، بلکه با تأکید بر مطالعه اتصالات مختلف یک شی در عین حال، اصول رویکرد سیستمی دارای محتوای انعطاف پذیرتر و گسترده تر است، آنها در معرض مفهوم سازی و مطلق سازی خیلی سفت و سخت قرار نگرفتند، همانطور که در مورد برخی از خطوط در توسعه این جهت ها بود. .

بدون حل مستقیم مسئله فلسفی، رویکرد سیستمی با نیاز به تفسیر فلسفی از مفاد آن مواجه است. خود تاریخچه شکل گیری رویکرد سیستمی به طور قانع کننده ای نشان می دهد که مبنای فلسفی آن است اصل سیستم، که عمیق ترین پیشرفت را در آثار کلاسیک های مارکسیسم-لنینیسم دریافت کرد. این ماتریالیسم دیالکتیکی است که مناسب ترین تفسیر فلسفی- ماتریالیستی را از رویکرد سیستمی ارائه می دهد: از نظر روش شناختی توسط آن بارور می شود، در عین حال محتوای خود را غنی می کند. با این حال، رابطه تبعیت دائماً بین دیالکتیک و رویکرد سیستمی حفظ می شود، زیرا آنها سطوح مختلف روش شناسی را نشان می دهند. رویکرد سیستمی به عنوان تثبیت اصول دیالکتیک در رابطه با مطالعه اشیاء طراحی شده و ساخته شده به عنوان سیستم عمل می کند.

رویکرد سیستمی دارای انواع خاصی است. با این حال، به عنوان یک کل، با توجه به ماهیت دانشی که آنها را تشکیل می دهد، آنها را تشکیل می دهند

گویی دو جهت معرفتی متفاوت. یکی از آنها اساساً مبتنی بر دانش نظری عمومی است ، دیگری - عمدتاً بر دانش علمی و علمی - عملی خاص.

این تفاوت بین دو جهت توسعه رویکرد سیستمی صرفاً معرفت شناختی است. هیچ اشکال خاصی را برجسته نمی کند، بلکه فقط به مبانی اشاره می کند که به عنوان مبنای نظری-شناختی انواع خاصی از دانش سیستمی عمل می کند. همچنین باید توجه داشت که این تقسیم بزرگ رویکرد سیستمی به دو جهت را می توان با تجزیه و تحلیل دقیق تر از تأثیر اشکال عمومی دانش متمایز کرد. جداسازی جهت‌های «نظری عمومی» و «علمی خاص» رویکرد سیستمی در معنای سنتی فلسفی به کار می‌رود و تنها برای تمایز بین اشکال تحلیل‌شده، که در واقع دو سطح به هم پیوسته تبیین پدیده‌های سیستمی را تشکیل می‌دهند، عمل می‌کند. هر دو جهت در واقع در نیمه دوم قرن بیستم شروع به توسعه کردند، و هر دو دلایل توسعه فشرده روش شناسی سیستم را در شکل گیری نیازهای جدید برای دانش علمی می بینند، اما آنها به طور متفاوتی آن را درک می کنند. نمایندگان یکی از جهت‌ها، که عموماً به‌عنوان «نظری کلی» نام‌گذاری می‌شوند، این نیازهای جدید دانش را عمدتاً در تغییرات اساسی در تصویر علمی جهان می‌بینند که در قرن‌های 19 و 20 در نظریه‌های کلان و میانی شکل گرفته است. و ریزساختار واقعیت عینی، مستلزم توسعه مدل‌های چند سیستمی و چند سطحی جهان است. در تعمیق شناخت پدیده ها، تلاش برای آشکار ساختن هر چه بیشتر مبانی اساسی اشیا، قوانین عملکرد، توسعه، سازماندهی سیستمی-ساختاری و در نهایت در پیچیدگی رویه های تحلیل و سنتز علمی.

همه اینها منجر به مشکلات زیادی می شود که در آن ابزارهای روش شناختی رویکرد سیستمی کافی ترین و گاهی اوقات به سادگی غیر قابل جایگزینی هستند. بارزترین و اساسی ترین نمونه های تفکر سیستمی در نیمه دوم قرن 19 و 20. نمایندگان این جهت نظریه اجتماعی-اقتصادی ک. مارکس و اف. انگلس، دکترین تکاملی چارلز داروین، نظریه د. مندلیف، ن. لوباچفسکی، آ. انیشتین و غیره را در نظر می گیرند. به طور کلی، آنها استدلال می کنند که رویکرد سیستمی پیشرفت تفکر علمی "کودک مشروع" است، با این حال، به عنوان یک آموزش روش شناختی مستقل، بلافاصله توسعه نیافته است، اما یک دوره تقریبا یک قرنی "توسعه داخل رحمی" داشت، زمانی که به شکل یکی از ویژگی های آموزه های نظری و روش شناختی گسترده و نظریه های علمی، به عنوان مثال، دیالکتیک ماتریالیستیدرک ماتریالیستی از تاریخ، دکترین تکاملی، سیستم تناوبی عناصر شیمیایی، هندسه های غیر اقلیدسی، فیزیک غیر کلاسیک و غیره.

نمایندگان جهت دیگری در توسعه یک رویکرد سیستماتیک، که در اینجا به عنوان "علمی خاص" و "علمی و عملی" تعیین شده است،

نیازهای جدید دانش را که منجر به «جنبش سیستمی» می‌شود، عمدتاً با نیازهای خاص انقلاب علمی و فناوری، ریاضی‌سازی، مهندسی و سایبری‌سازی علم و عمل تولید، و توسعه ابزارهای منطقی و روش‌شناختی جدید پیوند می‌دهد. ایده های اولیه این جهت توسط L. Bertalanffy مطرح شد و سپس در آثار M. Mesarovich, L. Zade, R. Akoff, J. Clear, A.I. اورمانتسف و دیگران. بر همین اساس، رویکردهای مختلفی برای ساخت یک نظریه کلی از سیستم ها ارائه شده است. نمایندگان این جهت اعلام می کنند که تدریس آنها فلسفی نیست، بلکه "علمی خاص" است و بر این اساس آنها دستگاه مفهومی خود را (متفاوت از اشکال سنتی فلسفی) توسعه می دهند.

تفاوت و تضاد این مواضع نباید به خصوص گیج کننده باشد. در واقع، همانطور که بعداً مشاهده خواهد شد، هر دو مفهوم کاملاً موفق عمل می کنند و موضوع را از جنبه های مختلف و در جنبه های مختلف آشکار می کنند، هر دوی آنها برای توضیح واقعیت مورد نیاز هستند و پیشرفت دانش علمی مدرن به فوریت به تعامل آنها و ترکیب روش شناختی خاصی نیاز دارد. .

دو نوع رویکرد سیستمی وجود دارد: فلسفی و غیر فلسفی.

تفاوت بین دو نوع رویکرد سیستمی - نظری عام و علمی-عملی - جوهره تفاوت های آنها را به عنوان مفاهیم در بر می گیرد که یکی از آنها عمدتاً دارای دانش ایدئولوژیک و فلسفی است و دیگری - علمی و علمی-عملی خاص. یادآوری مجدد این نکته مهم است زیرا هر یک از این جهت‌ها دارای ساختار مفاهیم اساسی، قوانین، نظریه‌ها و از این نظر، "منشور دید" خود از واقعیت است. با این حال، دیالکتیک به ما می آموزد که برای درک تفاوت بین پدیده ها کافی نیست، ما باید وحدت آنها را نیز درک کنیم. بر این اساس، عمل کردن این تفاوت‌ها به‌عنوان اضداد متضاد متقابل، بدون توجه به این نیاز معرفت‌شناختی، اشتباه خواهد بود. بنابراین، برای مثال، «شمول» مطلق هر ایده در فلسفه و «حذف» مطلق از آن نسبی است. روزی روزگاری در دوران باستان، فلسفه - اولین شکل دانش نظری - تقریباً تمام دانشی را که در آن زمان وجود داشت پوشش می داد. به تدریج زمینه های تحصیلی گسترش یافته و متمایز شد پدیده های طبیعیو سپس دانش اجتماعی، اخلاقی و روانی کاملاً از هم جدا شد. در قرن ما، یکی از قدیمی ترین شاخه های فلسفه - منطق، در اتحاد با ریاضیات، علوم طبیعی و فنی، "منطق غیر فلسفی" را به وجود می آورد.

از سوی دیگر، در فلسفه، فرآیندهای معکوس همیشه رخ داده و در حال وقوع است - فلسفه به روش خود «غیر فلسفه» را مانند هنر، دین، علوم طبیعی، علوم اجتماعی و غیره جذب می کند و بر این اساس بخش های خاصی را ایجاد می کند. از بتن دانش فلسفی. در نتیجه زیبایی شناسی به عنوان ظاهر می شود نظریه فلسفیهنر، سوالات فلسفیعلوم طبیعی، مسائل فلسفی حقوق، فلسفه علم و غیره. علاوه بر این، فرآیندهایی از این دست اتفاق افتاده و همیشه در حال وقوع است. بنابراین، تقابل بین جنبش های فلسفی و غیرفلسفی به یک معنا بسیار نسبی است و این مهم است که در نظر داشته باشیم. امروزه در ساختار فلسفه می توان زمینه های پژوهشی مانند مسائل فلسفی سایبرنتیک، نظریه اطلاعات، فضانوردی، علوم فنی، مسائل جهانی توسعه جهان و غیره را یافت.

به طور کلی، تعامل فلسفه با حوزه‌های غیرفلسفی معرفت، فرآیندی عادی و دائمی است. و در واقع، با این "متابولیسم" سه فرآیند به طور همزمان اتفاق می افتد:

منطقه مطالعات فلسفیبر این اساس با رشد عمومی حوزه دانش علمی گسترش می یابد.

درک فلسفی دانش شاخه‌های جدید علم به آنها کمک می‌کند تا نظریه‌های خود را دقیق‌تر از نظر روش‌شناسی و ایدئولوژیک تدوین کنند.

در نتیجه، تعامل بهبود می یابد علم فلسفیبا علوم طبیعی، علوم اجتماعی و فناوری، اتحاد بسیار ضروری آنها تقویت می شود.

این روند گاهی بیشتر و گاهی کمتر آرام و مثمر ثمر پیش می‌رود، اما برای هر دو طرف ضروری است، زیرا فلسفه در علوم خاص مبنای واقعی شناختی خود را دارد و علوم خاص در فلسفه مبنای کلی نظری و روش‌شناختی کلی خود را دارد: نظریه دانش و مفاهیم کلی جهان بینی و روش شناسی . بنابراین، ظاهراً نباید تفاوت بین دو جهت رویکرد سیستمی را به‌عنوان تفاوت معرفت «فلسفی» و «غیر فلسفی» تعریف کرد، زیرا هر کدام در نهایت محتوای فلسفی خاص خود را دارند.

رویکرد سیستمی امروزه یکی از اجزای فعال فرآیند دانش علمی است. بازنمایی‌های سیستمی و ابزارهای روش‌شناختی نیازهای تحلیل کیفی مدرن را برآورده می‌کنند، الگوهای یکپارچه‌سازی را آشکار می‌کنند و در ساخت تصویری چند سطحی و چند بعدی از واقعیت مشارکت می‌کنند. نقش مهمی در سنتز و ادغام دانش علمی دارند. تعیین ماهیت و محتوای رویکرد سیستمی دشوار است - همه موارد فوق ویژگی های مختلف آن را تشکیل می دهند. اما اگر همچنان سعی می‌کنید هسته رویکرد سیستمی، مهم‌ترین جنبه‌های آن را شناسایی کنید، شاید اینها را باید ابعاد کیفی-یکپارچه و چند بعدی واقعیت در نظر گرفت. در واقع، مطالعه یک شی به‌عنوان یک کل، به‌عنوان یک سیستم، همیشه به عنوان وظیفه اصلی خود افشای چیزی است که آن را به یک سیستم تبدیل می‌کند و کیفیت‌های سیستمی، ویژگی‌ها و الگوهای یکپارچه‌اش را تشکیل می‌دهد. اینها قوانین تشکیل سیستم (ادغام اجزا در کل)، قوانین سیستم خود کل (قوانین اساسی یکپارچه ساختار، عملکرد و توسعه آن) هستند. در عین حال، کل مطالعه مسائل پیچیدگی مبتنی بر درک سیستمی چند سطحی و چند بعدی از واقعیت است که تصویر کلی واقعی از عوامل تعیین کننده پدیده، تعامل آن با شرایط وجود، "شامل" را ارائه می دهد. ” و ” تناسب اندام ” در آنها.

علاوه بر این، لازم به ذکر است که استفاده از تکنیک های روش شناسی سیستم ها در عمل به: راه حل بهتر برای مشکلات تعادل و پیچیدگی در اقتصاد ملی، پیش بینی سیستماتیک پیامدهای توسعه جهانی جهانی، بهبود برنامه ریزی بلند مدت کمک می کند. و استفاده گسترده تر از دستاوردهای روش شناختی پیشرفته برای افزایش کارایی تمام فعالیت های خلاقانه ما.

ساختار روش شناختی رویکرد سیستمی

تحقیقات سیستم های مدرن یا همان طور که گاهی گفته می شود جنبش سیستم های مدرن جزء ضروری علم، فناوری و اشکال مختلف فعالیت عملی زمان حاضر است. جنبش سیستمی یکی از جنبه های مهمانقلاب علمی و فناوری مدرن تقریباً همه رشته های علمی و فنی درگیر هستند. به همان اندازه بر تحقیقات علمی و توسعه عملی تأثیر می گذارد. تحت تأثیر آن، روش هایی برای حل مشکلات جهانی در حال توسعه است و غیره. به دلیل ماهیت میان رشته ای، تحقیقات سیستم های مدرن خود پیچیده است ساختار سلسله مراتبیکه هم شامل مولفه های فوق العاده انتزاعی، صرفا نظری و فلسفی-روش شناختی و هم کاربردهای عملی متعددی است. تا به امروز وضعیتی با مطالعه مبانی فلسفی تحقیق سیستمی ایجاد شده است که در آن از یک سو بین فیلسوفان مارکسیست در به رسمیت شناختن دیالکتیک ماتریالیستی به عنوان مبنای فلسفی تحقیقات سیستمی وحدت وجود دارد و از سوی دیگر، در نظرات متخصصان غربی در مورد مبانی فلسفی سیستم های نظریه عمومی، رویکرد سیستمی و تحلیل سیستم ها اختلاف نظر قابل توجهی وجود دارد. در یکی از کتاب های منتشر شده در سال های اخیر بررسی تحلیلی"جنبش سیستم ها" تصویر نسبتاً مناسبی از وضعیت امور در این زمینه ارائه می دهد: تقریباً هیچ کس در اهمیت این حوزه از تحقیقات سیستمی شک ندارد، اما هرکسی که در آن کار می کند فقط با مفهوم خود سر و کار دارد، بدون اینکه به آن اهمیت دهد. ارتباط با مفاهیم دیگر درک متقابل بین متخصصان به طور قابل توجهی به دلیل ناسازگاری اصطلاحات، عدم دقت آشکار در استفاده از مفاهیم کلیدی و غیره مختل می شود. این وضعیت را البته نمی توان راضی کننده دانست و باید برای رفع این مشکل تلاش کرد.

اصل سیستماتیک

خاصیت نظام مندی در ادبیات معمولاً در مقابل خاصیت جمع قرار می گیرد که زیربنای مفاهیم فلسفی عنصرگرایی، اتمیسم، مکانیسم و ​​موارد مشابه است. در عین حال، ساختارهای عملکرد و توسعه اشیاء سیستم با مدل های یکپارچگی ارائه شده توسط حامیان حیات گرایی، کل گرایی، ظهور گرایی، ارگانیسم و ​​غیره یکسان نیست. به نظر می رسد که نظام مندی بین این دو قطب منعقد شده است و روشن شدن مبانی فلسفی آن مستلزم تثبیت واضح رابطه نظام مندی، از یک سو، با قطب، به اصطلاح، مکانیسم، و در از سوی دیگر، به اصطلاح، به قطب غول‌گرایی، جایی که، همراه با ویژگی‌های یکپارچگی، به ویژه بر هدفمندی رفتار اشیاء مربوطه تأکید می‌کند. راه‌حل‌های اصلی مسائل فلسفی مرتبط با دوگانگی کل و اجزا، با تعیین منبع توسعه نظام‌ها و روش‌های شناخت آنها، سه رویکرد فلسفی بنیادی را تشکیل می‌دهند. اولین آنها - اجازه دهید آن را عنصرگرایی بنامیم - تقدم عناصر (قطعات) را بر کل تشخیص می دهد، منشأ توسعه اشیاء (سیستم ها) را در عمل اشیاء خارج از شی مورد نظر می بیند و فقط روش های تجزیه و تحلیل را در نظر می گیرد. به عنوان راهی برای درک جهان از لحاظ تاریخی، رویکرد عنصرگرایی به اشکال مختلفی ظاهر شده است که هر یک بر اساس موارد ذکر شده، ظاهر شده است ویژگی های مشترکابتدایی گرایی، این یا آن را عینیت می بخشد. بنابراین، در مورد رویکرد اتمی، توجه اصلی به شناسایی اتم های غیرقابل تقسیم ("بلوک های سازنده") جهان در مکانیسم، ایده تقلیل گرایی غالب است - کاهش هر سطح از واقعیت عمل قوانین مکانیک و غیره

دومین رویکرد فلسفی بنیادی - توصیه می شود آن را کل نگر بنامیم - مبتنی بر شناخت تقدم کل بر اجزا است، منشأ توسعه را در برخی عوامل کل نگر، به عنوان یک قاعده، ایده آل می بیند و تقدم ترکیبی را به رسمیت می شناسد. روش های درک اشیاء بر روش های تجزیه و تحلیل آنها. طیف گسترده ای از سایه های کل گرایی وجود دارد - از حیات گرایی آشکارا ایده آلیستی، کل گرایی J. Smuts، که تفاوت چندانی با آن ندارد، تا مفاهیم علمی کاملاً محترم اورژانتیسم و ​​ارگانیسم. در مورد اورژانسی، منحصر به فرد بودن سطوح مختلف واقعیت و تقلیل ناپذیری آنها به سطوح پایین تر مورد تاکید قرار می گیرد. ارگانیسم، به بیان مجازی، تقلیل گرایی برعکس است: اشکال پایین واقعیت دارای ویژگی های موجودات زنده هستند. مشکل اساسی هر گونه کل نگری در فقدان یک راه حل علمی برای مسئله منبع توسعه سیستم ها نهفته است. این دشواری تنها در اصل فلسفی نظام مندی قابل غلبه است.

سومین رویکرد اساسی فلسفی، اصل فلسفی نظام مندی است. این تقدم کل را بر اجزاء تأیید می کند، اما در عین حال بر ارتباط متقابل کل و اجزا تأکید می کند، که به ویژه در ساختار سلسله مراتبی جهان بیان می شود. منبع توسعه در اینجا به عنوان حرکت خود تفسیر می شود - نتیجه وحدت و مبارزه طرف های متضاد، جنبه های هر شی در جهان. شرط دانش کافی، وحدت روش های تحلیل و ترکیب است که در این مورد مطابق با تفسیر کاملاً عقلانی (و نه شهودی) آنها درک می شود. طرف معین اصل فلسفیسیستمی بودن ساختارگرایی دیالکتیکی است. ماهیت اصل سازگاری را می توان به مفاد زیر تقلیل داد:

1. ماهیت کل نگری اشیاء عالم خارج و اشیاء معرفت.

2. رابطه عناصر هر شی (موضوع) و این شیء با بسیاری از اشیاء دیگر.

3. ماهیت پویا هر شی.

4. عملکرد و توسعه هر شی در نتیجه تعامل با

محیط آن، با تقدم قوانین درونی شی (حرکت خود) بر قوانین خارجی.

به این ترتیب، اصل نظام مندی یک جنبه یا جنبه اساسی دیالکتیک است. و دقیقاً در مسیر مشخصات بیشتر است و نه در مسیر ساخت ویژه فلسفه سیستمبا ایستادگی فراتر از سایر مفاهیم فلسفی، باید انتظار پیشرفت آینده در درک مبانی فلسفی و معنای فلسفی تحقیق سیستمی را داشته باشیم. در این مسیر، شفاف سازی ساختار روش شناختی رویکرد سیستمی امکان پذیر می شود. بنابراین، بیایید ساختار روش شناختی رویکرد سیستمی را در قالب نمودار زیر در نظر بگیریم:

S= .

اجازه دهید محتوای این طرح را فاش کنیم، با در نظر گرفتن اینکه به طور همزمان در مورد ویژگی های اساسی سیستم به عنوان یک موضوع مطالعه (آن را با S نشان می دهیم) و الزامات روش شناختی رویکرد سیستمی صحبت خواهیم کرد (در این مورد ما همچنین آن را با S نشان خواهیم داد). اساسی ترین ویژگی یک سیستم یکپارچگی آن (W) است و اولین نیاز رویکرد سیستمی، در نظر گرفتن شی مورد تجزیه و تحلیل به عنوان یک کل است. در بیشتر نمای کلیاین بدان معنی است که یک شی دارای ویژگی های انتگرالی است که قابل تقلیل به مجموع ویژگی های عناصر آن نیست. وظیفه رویکرد سیستمی یافتن ابزاری برای تثبیت و مطالعه چنین خصوصیات یکپارچه سیستم‌ها است و ساختار روش‌شناختی پیشنهادی رویکرد سیستمی دقیقاً به گونه‌ای ساخته شده است که چنین مشکل اساساً مصنوعی را حل کند.

با این حال، این کار تنها با استفاده از کل زرادخانه ابزارهای تحلیلی موجود در حال حاضر قابل انجام است. بنابراین، طرح ما شامل بخش‌های زیادی از سیستم مورد مطالعه به عناصر (M) است. ضروری است که ما باید به طور خاص در مورد مجموعه تقسیم بندی ها (مثلاً دانش علمی به مجموعه مفاهیم، ​​گزاره ها، نظریه ها و غیره) با ایجاد روابط بین آنها صحبت کنیم. هر تقسیم سیستم به عناصر، جنبه خاصی از سیستم را آشکار می کند و تنها انبوه آنها، همراه با برآورده شدن سایر الزامات روش شناختی رویکرد سیستمی، می تواند آشکار کند. شخصیت کل نگرسیستم ها الزام به انجام مجموعه خاصی از تقسیمات یک شی سیستم به عناصر به این معنی است که برای هر سیستمی با مجموعه خاصی از توصیفات مختلف آن سروکار خواهیم داشت. برقراری ارتباط بین این توصیفات یک روش ترکیبی است که به این ترتیب فعالیت تحلیلی تعیین و مطالعه ترکیب عنصری شی مورد علاقه ما را تکمیل می کند.

برای اجرای چنین وحدت تجزیه و تحلیل و ترکیب، به موارد زیر نیاز داریم:

اولاً، در انجام مطالعات سنتی خواص (P)، روابط (R) و اتصالات (a) یک سیستم معین با سایر سیستم‌ها و همچنین با زیرسیستم‌ها، قطعات، عناصر آن.

ثانیاً در ایجاد ساختار (سازمان) سیستم (Str (Org)) و ساختار سلسله مراتبی آن (ier). علاوه بر این، نوع اول پژوهش عمدتاً تحلیلی است و دومی ماهیت مصنوعی دارد.

هنگام ایجاد ساختار (سازمان) یک سیستم، ماهیت تغییر ناپذیر آن را در رابطه با ویژگی های کیفی عناصر تشکیل دهنده آن و همچنین نظم آن ثابت می کنیم. ساختار سلسله مراتبی یک سیستم به این معنی است که یک سیستم می تواند عنصری از یک سیستم سطح بالاتر باشد و به نوبه خود، یک عنصر از یک سیستم معین می تواند یک سیستم سطح پایین تر باشد.

آخرین گروه از الزامات روش‌شناختی رویکرد سیستم و بر این اساس، ویژگی‌های سیستم که شناسایی کردیم، مربوط به تثبیت رابطه سیستم با محیط (E)، اهداف سیستم و زیرسیستم‌های آن (G) است. شرح رفتار سیستم (B)، از جمله توسعه آن، استقرار جنبه اطلاعاتی سیستم (I ) و بر اساس اطلاعات کنترل سیستم (C) در حال گردش در سیستم و محیط آن است. با صحبت در مورد این گروه از الزامات روش شناختی رویکرد سیستمی، ما همچنین می خواهیم در رابطه با آنها بر وحدت تحلیلی (هنگام مطالعه رابطه بین سیستم و محیط آن، هنگام ایجاد جریان اطلاعات در سیستم و غیره) و ترکیبی تأکید کنیم. (عمدتا هنگام در نظر گرفتن اهداف سیستم و مدیریت آن) روشها. همچنین وحدت انگیزه های بیرونی و داخلی (که عمدتاً توسط اهداف سیستم تعیین می شود) برای عملکرد و توسعه سیستم ضروری است - این یکی از مهمترین ویژگی های فلسفی اصل نظام مندی را نشان می دهد که منبع توسعه را تعیین می کند. سیستم ها خود رانش آنهاست.

بنابراین، ساختار روش‌شناختی رویکرد سیستمی، مؤلفه‌های اساسی اصل فلسفی نظام‌مندی، یعنی توسعه آنها و وحدت تحلیل و سنتز در مطالعه سیستم‌ها را بیان می‌کند. به نظر می‌رسد این طرح می‌تواند راهنمای روش‌شناختی مفیدی در انجام تحقیقات سیستمی خاص باشد.

دید هم افزایی از جهان

چشم انداز هم افزایی از جهان نه تنها به رسمیت شناختن خود-فعالی بودن هستی، بلکه وحدت تمامی فرآیندهای جاری، اعم از اجتماعی، ذهنی و اخلاقی است. در هم افزایی، «سوم» که در بالا ذکر شد، نظم متافیزیکی است که به عنوان شدن است. برای درک آن نیاز به یک معرفت شناسی جدید است. سینرژتیک هسته اصلی علم پسا غیر کلاسیک است. رابطه شناختی پیشرو علم کلاسیک، رابطه "موضوع - شی" است. علم پسا غیر کلاسیک مربوط به معرفت شناسی گفتگو است که با مقوله های "من - دیگر" عمل می کند.

با این حال، این گفتگوی بین جهان و انسان تازه در حال شکل گیری است. و فیلسوف در اینجا با دشواری هایی کمتر از دانشمند روبرو نیست، زیرا غلبه بر سنت رد متقابل رویکرد طبیعت گرایانه (رویکرد کلاسیک) و رویکرد پدیدارشناختی-هرمنوتیکی به معنای آشتی دادن آنها در قسمت های مساوی نیست. این شکل گیری چیزی جدید است، اما از طریق دانش هر دو. در این زمینه، ارزیابی هم افزایی به عنوان نه تنها کاملاً قابل قبول به نظر می رسد نقاشی جدیدجهان، اما به عنوان یک جهان بینی علمی، از جمله درونی معنای فلسفی. V. I. Arshinov و Ya Svirsky می نویسند: «هم افزایی به عنوان راهی برای وجود و شکل گیری مفهومی آن است و بنابراین در ابتدا فلسفی است. پدیدارشناسی هستی با جهت گیری هرمنوتیکی «فلسفه هم افزایی حتی یک فلسفه علم مدرن پسا کلاسیک نیست، بلکه اگر بخواهید، یک فلسفه است. فرهنگ مدرن" .

رابطه شناختی پیشرو علم پسا غیر کلاسیک، به ویژه هم افزایی، رابطه "من - دیگری" است. همانطور که قبلاً اشاره شد، گفتمان هم افزایی بر شناسایی قوانین متمرکز نیست، بلکه هدف آن گفتگوی سازنده و ایجاد تفاسیر است. در چارچوب هم افزایی، به گفته V.I Arshinov، چیزی بیش از دلیل ارتباطی مجاز است. Synergetics یک شخصیت باز و ارتباط گرا را پیش فرض می گیرد.

هم افزایی و زبان حوزه توسعه بشردوستانه هم افزایی هستند. امید است که هم افزایی به شکل گیری زبان جدید طبیعت کمک کند. طبق فرضیه نسبیت زبانی Sapir-Whorf، هر زبان هستی شناسی خاص خود را دارد. تصویر مکانیکی طبیعت نیز گفتمان در علوم طبیعی را تحت سلطه خود درآورد. تصویر مکانیکی طبیعت نیز زبان خود را دیکته می کند: سوژه، شی، ناظر، مشاهده شده، نیرو، بدن، جرم... در چارچوب یک دید هم افزایی، در چارچوب یک هستی شناسی جدید، زبان جدیدعلم، که در حال حاضر اتفاق می افتد.

تصویر پارادایم شناختی، که با رویکرد کلاسیک مطابقت دارد، می تواند با تصویر استعاری شناخته شده شناخت به عنوان رویکردی به حقیقت - "درآوردن کلم" نشان داده شود. دوران مدرنیته که از زمان کوپرنیک و گالیله تا هایزنبرگ و دیراک امتداد یافت، وجود واقعیت عینی و سوژه ای را پیش فرض می گرفت که این واقعیت را می شناسد و به تدریج به حقیقت عینی نزدیک می شد. فرآیند شناخت به عنوان حرکتی به سوی ذات، به عنوان جستجوی حقیقت، در کتاب های درسی از طریق تصویری مانند کندن برگ های کلم و نزدیک شدن تدریجی به ساقه به تصویر کشیده شد. در پارادایم هم افزایی، هیچ حقایق از پیش آماده شده ای در گفت و گو شکل نمی گیرد.

در ادامه "بازی" با این تصویر قدیمی، V. I. Arshinov خاطرنشان می کند: "و در اینجا ما که توسط غریزه شناختی هدایت می شود، برای رسیدن به چیزی، عملیات در آوردن لباس را انجام می دهیم، دیگر به اصل چیزها نمی رسیم: هسته سختی وجود ندارد. اینجا، هیچ جهت گیری انتخابی، کجا، چرا و چرا در شرایط شناختی خود حرکت می کنیم." بنابراین، نویسنده پیاز را به عنوان تصویری استعاری از پارادایم جدید ارائه می‌کند و یادآور می‌شود که طعم تلخ‌تری دارد. این امر نه تنها به دلیل فروپاشی امیدها برای دستیابی به کمال و وضوح است، بلکه به دلیل آگاهی از افق های جدیدی است که در نظریه عملگرایانه حقیقت فلسفه و در پارادایم هم افزایی علم گشوده شده است.

در اینجا، برخلاف مفهوم عینی، حقیقت آن گونه که از طریق رنج در تاریخ بشر به دست آمده، به عنوان یک ارزش آشکار می شود. این خود را نه به یک خدمتکار بی‌علاقه - یک موضوع، بلکه به یک فرد مسئول نشان می‌دهد. محققان از این زمینه هم افزایی به عنوان ارتباطی یاد می کنند. تغییر پارادایم که در آن هم افزایی دخیل است، گشتالتی است که با گنجاندن بعد ارتباطی و در عین حال بعد اتوشعری شکل می گیرد.

خاطرنشان می شود که هم افزایی انتقال به پارادایم ارتباطی را تضمین می کند. از این رو علاقه ویژه به دانش شخصی در علم است. تمرکز ارتباطی بر تعامل بین فردی یک جزء ذهنی را به محتوای دانش وارد می کند، بدون اینکه عینیت را به عنوان یکپارچگی انکار کند. یک موضع شخصی سوبژکتیویسم نیست، بلکه یک موقعیت بسیار با انگیزه یک دانشمند است که شامل پارامتر نظمی مانند باورهای ایدئولوژیک است. ماهیت چندوجهی هم افزایی آنقدر ناشی از ناقص بودن نظری آن نیست، بلکه بازتابی از جوهر درونی آن است. نکته پایانی این است که "تفکر هم افزایی تفکر چند پارادایم است ... تفکر ارتباطی - زبان - ادراک است." از این نظر، راهبردهای شناختی هم افزایی به نسخه مدرن و پست مدرن پراگماتیسم نزدیک است.

یک جنبه کمی متفاوت از پارادایم هم افزایی، ویژگی چشم انداز هم افزایی است که توسط جی. هاکن برجسته شده است. کافی ترین دیدگاه برای یک بینش هم افزایی از واقعیت، دیدگاهی است که با آن کل و اجزای آن را به یکباره می بینیم. این دید از واقعیت، «نمای پراکندگی» نامیده می‌شود. همانطور که جی. هاکن اشاره می کند، یک نگاه کشویی یکی از ویژگی های بینش هم افزایی جهان است. به گفته جی. هاکن، سینرژیک نوعی پل بین سیستم به عنوان یک کل و اجزای آن است، بر تعامل، سازگاری کل و جزء، سطوح خرد و کلان متمرکز است، از این رو دیدگاه خاص آن - "پراکندگی" است. view”: جزئیات را حفظ می کند و امکان ثبت تصویر بزرگ را فراهم می کند. این دیدگاهی است که به ما امکان می دهد از یکپارچگی به جزئیات گذر کنیم (تصاویر "چشم جادویی" می توانند به عنوان تصویری از چنین دیدی عمل کنند). روش هم افزایی با ویژگی دید هم افزایی مرتبط است، زیرا تفکر شناختی تفکر بازتابی است. انعکاس در این مورد به معنای تمرکز آگاهی بر خود است.

این ویژگی، که مشخصه حرکت شناختی در هم افزایی است، به این دلیل است که هم افزایی نه تنها با واقعیت آشکار، بلکه با واقعیت آشکار سر و کار دارد. در داخل هم افزایی، همانطور که قبلاً اشاره شد، یک هسته تقلیل ناپذیر مشخص وجود دارد که خود، نامرئی بودن، امکان گفتمان هم افزایی را فراهم می کند. اینها فرآیندهایی هستند که با شناسایی آنها می‌توانیم درک کنیم که چگونه خودسازماندهی به شکل‌های ساختاری پیچیده‌تر رخ می‌دهد. مثلاً استاد، هنرمندی که حضورش از طریق طراحی، مهارت، سبک شناخته می شود. این هنرمند که نامرئی است، توسط بازدیدکننده موزه در حال مطالعه نقاشی های ناآشنا حدس می زند. یا تماشای فیلم‌های همان کارگردان به شما امکان می‌دهد خالق، خالق را «احساس» کنید، اگرچه او نامرئی است. این ایده، معنایی که استاد به ارمغان می‌آورد، «هسته‌ای آشکار نشده» است که اجازه می‌دهد همه آثار او وجود داشته باشند و قابل تشخیص باشند.

بنابراین، هم افزایی روابطی به نام خود سازماندهی را مطالعه می کند. این واقعیت است، اما واقعیتی که حالتی متفاوت از واقعیت مادی دارد. واقعیت هم افزایی به عنوان یک فرآیند درک می شود، و نه به صورت ایستا، محلی نیست، بلکه سطح متفاوتی از درک مفهومی واقعیت است. واقعیت به عنوان یکی از جنبه های تشکیل شده هستی آشکار می شود. بودن به صورت شدن ظاهر می شود.

نتیجه گیری

وضعیت فعلی فرهنگ و تمدن به عنوان یک بحران ارزیابی می شود. برای توصیف چنین جهانی نیاز به نظریه ای داریم که در چارچوب پارادایم تکاملی- هم افزایی شکل گرفته باشد. همانطور که سازندگان آن اشاره می کنند، تفکر خطی به سادگی ناکافی و حتی خطرناک می شود. هم افزایی پاسخی به درخواست عصر است: می تواند دنیایی از بی ثباتی را توصیف کند و به شکل گیری تفکر غیر خطی، متناسب با روش مدرن کمک می کند. تفکر خطی در شرایط غیر خطی می تواند خطرناک باشد. درک این نکته ضروری است که حتی تأثیرات کوچک می تواند پیامدهای جهانی برای توسعه آینده سیستم داشته باشد. اعتقاد بر این بود که طبیعت در حال حاضر، در چارچوب الگوی هم افزایی، یک جهان بینی کل نگر در حال ظهور است. روشن می شود که جهان به گونه ای ساخته شده است که امکان پیچیدگی فرآیندهای خودسازماندهی یک نظم جدید را فراهم می کند، پیچیدگی های جدیدی در جهان رخ می دهد. و برای اینکه امروزه وجود سیستم های پیچیده در سطح کلان امکان پذیر باشد، فرآیندهای ابتدایی در سطح خرد باید بسیار گزینشی پیش بروند.

ادبیات

Arshinov I.I., Svirsky Ya.B. فلسفه خود سازماندهی: افق های جدید // معرفت شناسی و علوم پسا غیر کلاسیک. - م.، 1992. - ص.4.

آرشینوف V.I. راهبردهای شناختی هم افزایی // هستی شناسی و معرفت شناسی هم افزایی. - م.، 1376. - ص.18.

بنگرید به: واقعه و معنا. تجربه هم افزایی زبان - م.، 1999.

آرشینوف V.I. راهبردهای شناختی هم افزایی // هستی شناسی و معرفت شناسی هم افزایی. - م.، 1376. - ص13.

آرشینوف V.I. هم افزایی به عنوان پدیده ای از علم پسا غیر کلاسیک. - م.، 1378. - ص140.

اسناد مشابه

    مفاهیم «علم»، «دانش علمی». موضوع فلسفه به عنوان یک علم. رویکرد سیستماتیک و کاربرد آن در مطالعه طبیعت و جامعه. اشکال اساسی دانش علمی معنای فلسفیقابلیت تبدیل جهان های خرد و کلان نظریه های تکامل.

    برگه تقلب، اضافه شده در 04/05/2008

    سطوح تجربی و نظری دانش علمی، وحدت و تفاوت آنها. مفهوم نظریه علمی. مسئله و فرضیه به عنوان اشکال تحقیق علمی. پویایی دانش علمی. توسعه علم به عنوان وحدت فرآیندهای تمایز و ادغام دانش.

    چکیده، اضافه شده در 1390/09/15

    مفهوم، ماهیت و موضوع روش شناسی. مفهوم "روش"، انواع اصلی روش ها و ارتباط آنها. روشهای دانش علمی روشهای پایه تجربی و دانش نظری. مسائل روش شناسی و راه های حل آنها. مهمترین وظایف روش.

    تست، اضافه شده در 11/11/2010

    ماهیت علمی کلی رویکرد سیستمی. مفاهیم ساختار و سیستم، "مجموعه روابط". نقش روش شناسی فلسفی در شکل گیری مفاهیم کلی علمی. ویژگی های محتوا و ویژگی های کلی سیستم ها. ویژگی های محتوای اساسی سیستم ها

    چکیده، اضافه شده در 2010/06/22

    علم شکل اساسی دانش بشری است، مدل سنتی ساختار. روش شناسی دکترین روش ها، روش ها، سیستمی از مفاهیم، ​​روابط آنها، جوهر آن است. روش به عنوان مجموعه ای از فنون و عملیات دانش تجربی و نظری.

    تست، اضافه شده در 12/03/2010

    روش تحقیق علمی به عنوان راهی برای درک واقعیت. سطوح اصلی روش شناسی روشهای تحقیق خاص، استفاده از آنها در یک شاخه از دانش علمی یا در چندین حوزه محدود دانش. ویژگی های نظریه مدل سازی.

    ارائه، اضافه شده در 2015/08/22

    ساختار کتاب. مفاهیم اساسی مفهوم کوهن. پارادایم. جامعه علمی علم عادی نقش کار در روش شناسی دانش علمی. در درک واقعیت، دانشمندان دائماً بر توافقات-پارادایم های خاص در مورد مسائل و روش های حل آنها تکیه می کنند.

    چکیده، اضافه شده در 2005/09/28

    روش علمی به عنوان یک ابزار دانش عقلانی. رویکردهای طبقه بندی روش تحقیق. تعاریف دایره المعارفی و نویسنده از روش شناسی. روشهای فلسفی، علمی عمومی و خاص تحقیق علمی. نمودار ساختار روش.

    چکیده، اضافه شده در 2010/01/25

    ویژگی و سطوح دانش علمی. فعالیت خلاق و رشد انسانی. روش های دانش علمی: تجربی و نظری. اشکال دانش علمی: مسائل، فرضیه ها، نظریه ها. اهمیت داشتن دانش فلسفی.

    چکیده، اضافه شده در 2006/11/29

    ویژگی های کلی روش های اکتشافی دانش علمی، مطالعه نمونه های تاریخی کاربرد آنها و تحلیل اهمیت این روش ها در فعالیت های نظری. ارزیابی نقش قیاس، تقلیل، استقراء در نظریه و عمل دانش علمی.

الزام نگاه کردن به هر شیء دانش به عنوان یک سیستم، که عملکرد آن تابع قوانین کلی وجود و تکامل هر شیء سیستم است. اصل نظام‌مندی معنای اکتشافی مهمی در علم دارد، زیرا هنگام توصیف هر شی به عنوان یک سیستم، اجازه می‌دهد تا قوانین کلی سیستمی هر سیستم را بدون توجه به محتوای خاص آن تعمیم دهیم. چنین ویژگی هایی در شاخه ای از ریاضیات مدرن مانند نظریه سیستم های عمومی مورد مطالعه قرار می گیرند. (رجوع کنید به اصل، نظام، شناخت).

تعریف عالی

تعریف ناقص ↓

اصل سیستمی

یک بیانیه جهانی فلسفی که بر اساس آن همه اشیاء و پدیده های جهان سیستم هایی با درجات مختلف یکپارچگی و پیچیدگی هستند. اصل نظام مندی از لحاظ جایگاهی که دارد مشابه سایر اصول جهانی فلسفی (علیت، توسعه و غیره) است و در دانش علمی و فلسفی اغلب به صورت ضمنی و ضمنی به کار می رود. اصل نظام مندی به خوبی با بیان معروف L. von Bertalanffy نشان داده شده است که «سیستم ها همه جا هستند» و ماهیت آن در تز مطرح شده در دوران باستان بیان شده است: «کل بزرگتر از مجموع اجزای آن است». اصل نظام‌مندی در طول تاریخ رشد شناخت انسان، به‌ویژه در مفاهیم علمی و فلسفی نظام‌محور به‌کار رفته است. در قرن بیستم بر اساس آن، توجیهات فلسفی تکتولوژی، نظریه سیستم های عمومی، سایبرنتیک، رویکرد سیستمی، تجزیه و تحلیل سیستم ها، هم افزایی و سایر نظریه های سیستم ساخته شد. در فلسفه روسیه در دهه 1960-1980. V.P. Kuzmin (1926-1989) یک تحلیل کل نگر از محتوای اصل سیستماتیک و نقش آن در دانش علمی انجام داد.