صفحه اصلی / برای روابط / جوهر مکتب گرایی قرون وسطی. ویژگی ها و مشکلات اصلی مکتب شناسی

جوهر مکتب گرایی قرون وسطی. ویژگی ها و مشکلات اصلی مکتب شناسی

اسکولاستیکیسم(از دانشمند یونانی، انجام کاری، تدریس، صحبت کردن) - جهت غالب فلسفه قرون وسطی. یکی از ویژگی‌های متمایز مکتب، سیستمی از استدلال‌های نظری، یعنی استدلال‌های منطقی، مصنوعی و کاملاً صوری است که هدف آن توجیه نظری جزم‌های مسیحی (در مکتب‌گرایی اروپایی) است. این سیستم منطقی «اثبات» مفاد کتاب مقدس، مکتب گرایی را از جهت دیگری از دوران قرون وسطی - عرفان متمایز می کند، که با انکار اهمیت عقل، تفکر منطقیبرای درک عقاید مسیحیت، بر وحی، خلسه و تأمل فوق العاده تأکید داشت. اما هم عرفان و هم مکتب شناسی از شناخت وجود خدا یعنی جهان دیگر سرچشمه می گیرد. زندگی پس از مرگ، جاودانگی روح و غیره مکتب، بودن جهان بینی فلسفیطبقات حاکم جامعه فئودالی از این اصل سرچشمه می‌گیرند که: فلسفه کنیز الهیات است. بنابراین، طبیعی است که مکتب یک فلسفه دینی-ایده‌آلیستی بود که با تفسیر کتاب مقدس و آن مقامات فلسفی که توسط کلیسا به رسمیت شناخته شده بود، توضیح داده شد. مکتب ذهنیتی پوچ و منفک از تجربه و زندگی بود که با تحلیل مفاهیم خالی از محتوای علمی، با انواع ترفندهای منطقی و ارجاع به بیانات مراجع، به نتایجی خوشایند خادمان دینی رسیدند. «اثبات» تثلیث خدا، یعنی خلقت جهان از هیچ، جایگاه برجسته‌ای در مکتب‌شناسی داشت.
آنسلم مکتبی کانتربری (1033-1109) وجود خدا را بر اساس مفهوم خدا به عنوان موجودی حاوی تمام کمالات قابل تصور، «اثبات» کرد. پس استدلال کرد که وجود هم دارد. برای توجیه عقاید مسیحی در مورد گناه اولیه، دانشمندان مدعی شدند که اراده انسان کاملاً آزاد است، یعنی مستقل از انگیزه ها، در نتیجه آدم و حوا مرتکب گناه شدند و بنابراین باید مجازات شوند. . با این حال، به رسمیت شناختن اراده آزاد با جزم مسیحی جبر، که بر اساس آن تمام اعمال انسان از پیش تعیین شده توسط خداوند، در تضاد بود. میل به کمک انواع ترفندهای منطقی برای آشتی دادن گزاره های متناقض دین از ویژگی های اسکولاستیک در طول تاریخ آن بوده است.
پیدایش مکتب تقریباً به قرن هشتم برمی گردد. در اولین دوره وجود خود، مکتب (نگاه کنید به) فلسفه نوافلاطونی را در ارتباط با نیازهای مسیحیت توسعه داد. بعدها، به ویژه از قرن دوازدهم، فلسفه ارسطو موضوع اصلی درمان مکتبی شد. مکتب با درک آموزه های او در مورد ماده و صورت، در مورد انواع علل و غیره، اندیشه های ماتریالیستی و دیالکتیکی ارسطو را از بین برد، افکار او را تحریف کرد و آنها را به جزمات مرده تبدیل کرد. مکتب در قرون 10-11 نشان دهنده یک جهت واحد نبود. دو جریان متضاد پدید آمدند - رئالیسم و ​​. که مبارزه بین آنها در اصل مبارزه بین ایده آلیسم و ​​گرایشات ماتریالیستی در حال ظهور بود. همان طور که ک. مارکس اشاره کرد، یکی از حامیان نومینالیسم، فیلسوف اسکاتلندی دونس اسکاتوس (متولد حدوداً 1265 - متوفی 1308) یکی از پیشینیان ماتریالیسم مدرن بود. بزرگترین نماینده مکتب و حامی به اصطلاح. رئالیسم معتدل راهب دومینیکن توماس آکویناس (74-1225) بود که آموزه هایش توسط کاتولیک قدیس شد. این هنوز فلسفه رسمی واتیکان است.
از حدود قرن 11 شروع شد. مکتب گرایی بر آموزش و تدریس مدرسه حاکم بود. نظام آموزشی مکتبی با فرمالیسم، انتزاع و پرحرفی مشخص می شد. آموزش و پرورش به حفظ کردن مفاد جزمی تأیید شده توسط کلیسا تبدیل شد، به سؤالات آماده - پاسخ هایی بدون محتوای زندگی. با درک نیاز به تبیین جهان به کمک عقل، مکتب گرایی تا حدی تفکر را توسعه داد، ذهن های پیچیده در ایجاد طبقه بندی، تعاریف و غیره را توسعه داد، اما به طور کلی تأثیر مکتب بر تدریس منفی بود. مکتب گرایی که بر پایه استدلال انتزاعی بنا شده بود، مدرسه را از مطالعه واقعیت پیرامون منحرف کرد و آن را به حوزه دین کشاند. سوالات فلسفی، گمانه زنی های بی نتیجه محتوای اصلی تعلیم و تربیت مکتبی عبارت بود از تریویوم (دستور زبان، بلاغت، دیالکتیک) و کوادریویوم (حساب، هندسه، نجوم، موسیقی). تأثیر مکتب نه تنها در قرون وسطی، بلکه در قرون بعدی نیز بر کار مدرسه تأثیر گذاشت.
ظهور روابط سرمایه داری در اعماق فئودالیسم و ​​توسعه فرهنگ شهری منجر به پیدایش آموزه های جدید و پیشرفته در آن زمان در درون اسکلاستیک شد (فیلسوفان انگلیسی R. Bacon, حدود 1214-94؛ W. Ockham, حدود 1300). - حدود 1350)، و در حال حاضر در قرن 14-15 - به افول مکتب. علاقه به دانش علوم طبیعی بوجود می آید. متفکران رنسانس و پس از آن فیلسوفان بورژوازی قرن هفدهم. آموزه های خود را در مبارزه با مکتب گرایی ایجاد کنند. فیلسوف انگلیسیاف بیکن (1561-1626) گفت که مکتب عقیم است، مانند راهبه. دانشمند و فیلسوف فرانسوی آر. دکارت (1596-1650) حکمت کتاب مکتبی را در مقابل " کتاب عالیصلح" - طبیعت. ظهور و توسعه علوم طبیعی تجربی و ماتریالیسم مرتبط در قرن 17 و 18. شکست نهایی را برای مکتب به ارمغان آورد. خود کلمه «مکتب گرایی» به عنوانی برای یک بحث بی معنی، جدا از واقعیت ها و تجربه، بر اساس حدس و گمان مبتنی بر نقل قول، و یک بحث بی نتیجه درباره کلمات تبدیل شده است. با این حال، حتی در قرن 17-19. ویژگی‌های خاصی از فلسفه مکتبی در آموزه‌های ایده‌آلیستی ارتجاعی حفظ شد. یکی از جریان های گسترده تفکر فلسفی بورژوازی مدرن، نئواسکولاستیسیسم است.

مکتب گرایی در فلسفه جهتی از اندیشه علمی است که در تقاطع منطق و الهیات متولد شده است. فیلسوفان مکتبی، با استفاده از فنون منطقی، در پی تحلیل و درک اصل الهی همه چیزهایی بودند که می شناختند.

امروزه مرسوم است که بحث‌های مکتبی را از ابتدا، قضاوت‌های بی‌معنا در مورد چیزی که باور کردنش غیرممکن است، گفتگوهای بی‌معنا می‌نامند. از کلمات "مکتبی، مکتبی" می توان به عنوان استفاده کرد ویژگی های منفییک شخص یا یک پدیده جاری

اما اولاً، چنین قضاوتی اساساً اشتباه است و در زیر آنچه را که این به بشریت آموخته است، تحلیل خواهیم کرد. جهت فلسفی. و دوم اینکه همیشه اینطور نبود. در حال حاضر در اروپای غربیقرون IX-XII این رشته علمی تأثیر زیادی در توسعه خودآگاهی عمومی ، شکل گیری هماهنگی عقل و ایمان داشت.

این شاخه از تفکر فلسفی پس از بیش از هزار سال از شکل گیری و توسعه آن - در قرن 19، بار معنایی منفی دریافت کرد. عصر روشنگری - دوران انکار الهی، انحراف گسترده از دین به سمت توسعه فعالانه تفکر علمی، به سادگی مکتب را از ذهن معاصران جابجا کرد.

اولین کسی که به منطق ایمان فکر کرد چه کسی بود؟

مشخص است که افلاطون (428-348 قبل از میلاد) و ارسطو (384-322 قبل از میلاد) در ارتباط بین اعتقاد به یک موجود برتر با قوانین منطق صوری کار کردند.

پروکلوس فیلسوف (412-485) که در قرن پنجم پس از میلاد در امپراتوری بیزانس زندگی می کرد، از نزدیک درگیر تفسیر الهیات و عرفان شد. پروکلوس پس از مطالعه با بزرگترین ذهن ها و سخت کار کردن، ریاست آکادمی افلاطونی آتن را بر عهده داشت، زیرا مردی نسبتاً جوان بود - هنوز 40 ساله نشده بود.

فرآیندهای اجتماعی که در ویرانه های امپراتوری بزرگ روم اتفاق افتاد، مسیر توسعه اندیشه علمی فیلسوف را تعیین کرد. امپراتوری بیزانس یک دولت تئوکراتیک بود. قدرت برتر متعلق به کلیسای مسیحی، فرقه های بت پرستی بدعت اعلام شدند و مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. اعتقاد بر این بود که شخصی با ذهن خود قادر به درک عمق کامل مشیت خدا نیست، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد. همه موظف بودند به کلیسا اعتماد کنند و بدون فکر و استدلال به خدا ایمان داشته باشند.

ذهن کنجکاو پروکلوس فیلسوف و معلم با گزینه "ایمان کور" مناسب نبود. او و پیروانش به فکر گرویدن اجباری به مسیحیت و تخریب اشیاء مذهبی بودند میراث تاریخی. پس از انتشار اثر "ایرادات علیه مسیحیان" که در 18 جلد تکمیل شد و تا به امروز وجود ندارد، رئیس آکادمی افلاطونی حتی برای مدتی مجبور به فرار از آتن شد.

اساسی برای مکتب * جهت در فلسفه باستان* آثار پروکلوس «مبانی الهیات» و «الهیات افلاطون» که به بررسی و تحلیل عالی ترین اصول همه چیز اختصاص دارد، مورد توجه قرار گرفته است.

علم مکتب چگونه و کجا شکل گرفت؟

پس از پرداختن به ریشه ها، اجازه دهید به طور خلاصه به نقاط عطف اصلی در توسعه اندیشه مکتبی بپردازیم.
در آغاز هزاره دوم، سیستم آموزشی مدرسه در اروپای غربی ظاهر شد. دانشگاه ها شروع به توسعه کردند. قبلاً در سال 1088، اولین دانشگاه در شهر بولونیا ایتالیا ایجاد شد. در مدت کوتاهی، موسسات آموزشی مشابهی در اکثر شهرهای بزرگ اروپا سازماندهی شد. آنها بر اساس یک مدل واحد از 3 دانشکده پزشکی، حقوقی و الهیات تشکیل شدند. در دانشکده های الهیات بود که به دنبال شناخت خدا بودند و جنبه های منطقی ایمان و الهیات را مطالعه می کردند.

بنابراین، *تعریف* شاخه مکتبی اندیشه فلسفی به عنوان مکتب، فلسفه تربیتی(از لاتین scolia "محقق"، "مدرسه"). این جهت را نباید یک فلسفه *برای آدمک*ها دانست. کسانی که با موفقیت به زبان لاتین و کتب مقدس تسلط داشتند، موفق به تحصیل در حساب و نحو، نجوم، منطق و حتی موسیقی که یک رشته اجباری در مدارس قرون وسطی بود، می توانستند وارد دانشکده الهیات شوند.

وظایف اصلی فلسفه مکتب آن زمان توانایی درک منطقی، در دسترس قرار دادن محتوای ایمان و وارد کردن آموزه های کلیسا و آثار متفکران مسیحی به سیستم بود.

به زبان سادهفلسفه آن زمان ابزاری برای شناخت خدا بود. مسائل حل شده توسط مکتب شناسی دوره اولیه تا حد زیادی شامل رسمی کردن ایمان - ترتیب "در قفسه" دانش موجود در مورد عالی ترین جوهر معنوی بود.

با این حال، دانش پژوهان آن زمان دیگر در مورد تعدادی از مسائل اساسی فلسفی، به ویژه در مورد بحث تعامل هر چیز و مفاهیم کلی، اتفاق نظر نداشتند. اینگونه بود که جنبش ها ظاهر شدند: رئالیسم، نومینالیسم و ​​مفهوم گرایی. در جریان اختلافات و تقسیم دکترین به چندین شاخه بود که بزرگ ترین آثار دایره المعارفی با محتوای فلسفی و کلامی ایجاد شد - مبالغ.

در قرن سیزدهم، دوران شکوفایی فلسفه اسکولاستیک آغاز شد که تا قرن پانزدهم ادامه داشت. در این مرحله، دانش پژوهان درباره جاودانگی و توانایی های روح سؤالاتی را مطرح کردند. مسائل مربوط به رابطه اراده فرد و مشیت الهی مطرح شد. در این دوره، آثار فیلسوفان مکتبی رنگ و بوی خاصی پیدا کرد. رابطه انسان و خدا به عنوان مجموعه ای از حقوق و مسئولیت ها تلقی می شود. جنبش هایی مانند اراده گرایی و روشنفکری ظاهر می شوند.

بحران و ناپدید شدن فلسفه مکتبی به قرن هجدهمبه دلیل تغییر نیازهای جامعه علوم طبیعی به طور فعال در حال توسعه بودند. برای بشریت جالب تر شده است که چیزهای جدید را به طور تجربی یاد بگیرد تا اینکه زمان را مشخص کند و بارها و بارها در مورد صحیح ترین تفسیر بحث کند. کتاب مقدس. توجه جامعه از دانش دنیای درون به مطالعه بیرونی معطوف شد، جایی که جایی برای مکتب گرایی نبود.

جالب است که در طول دوره رنسانس (XVI-XVII) این فلسفه همچنان فلسفه رسمی مورد مطالعه در اکثر دانشگاه های اروپایی بود. فلسفه مکتب که موضوعیت خود را از دست داده بود، قرن ها از روی سکون به مطالعه ادامه داد که در نهایت این روند فلسفی را در جهان علم بی اعتبار کرد.

جالب‌تر این است که با وجود همه آزار و اذیت‌ها، نام بسیاری از علما اغلب در آثار چهره‌های مدرن ذکر می‌شود. آثار آنها مورد مطالعه و تقاضا در جامعه علمی است. بسیاری از مردم با نام های آلبرتوس مگنوس (1206-1280)، بوناونچر (1218-1274)، توماس آکویناس (1225-1274)، جان دانز اسکاتوس (1265-1308)، ویلیام اکهام (1285-1347)، ریموند لول آشنا هستند. (1232-1315)، ژان بوریدان (1295-1358) و غیره.

مکتب چه فوایدی به همراه داشت؟

سه دلیل برای «احترام» به این فلسفه الهیاتی:

  1. اعتقاد بر این است که این مکتب بود که به بشریت آموخت که منطقی فکر کند. این سمت و سوی تفکر فلسفی، با موضوع مطالعه خدا، به هیچ وجه نمی تواند در توسعه علوم طبیعی تأثیر بگذارد. با این حال، در تلاش برای درک رابطه بین انسان و ذات معنوی عالی، او مجبور شد مسائل پیچیده منطقی چند جزئی را حل کند و اینگونه بود که منطق ریاضی مدرن متولد شد.
  2. واژگان و دستگاه مفهومی ایجاد شده توسط فیلسوفان این گرایش تا به امروز به طور گسترده در علم استفاده می شود.
  3. جنبش های فلسفی مدرن بر اساس فرمالیسم های ایجاد شده توسط فلسفه الهیات و شیوه های تفکر پذیرفته شده در آن بود. می توان گفت مکتب شناسی مهد فلسفه مدرن است.

این مقاله به طور مختصر و واضح تمام مهم ترین چیزهایی را که امروز باید در مورد این مهم بدانیم توضیح می دهد. تدریس فلسفی. ما به ویژگی های دشوار درک جریان تفکر کلامی و فلسفی نپرداختیم و ایده پیچیده ای از علم را شکل دادیم.

با احترام، آندری پوچکوف

سلام، خوانندگان عزیز! به وبلاگ خوش آمدید!

فلسفه قرون وسطی- مهمترین چیز کوتاه بودن است.این موضوع دیگری از سلسله مقالات فلسفه در خلاصه.

از مقالات قبلی یاد گرفتید:

فلسفه قرون وسطی - مهمترین چیز به طور خلاصه

قرون وسطی دوره ای از تاریخ اروپا است که تقریباً یک هزار سال طول می کشد. از قرن پنجم (فروپاشی امپراتوری روم) شروع می شود، شامل دوران فئودالیسم می شود و در آغاز قرن پانزدهم با ظهور رنسانس به پایان می رسد.

فلسفه قرون وسطی - ویژگی های اصلی

مشخصه فلسفه قرون وسطی است ایده اتحاد همه افراد از طبقات، حرفه ها، ملیت های مختلف با کمک ایمان مسیحی

فیلسوفان قرون وسطی گفته اند همه مردم با غسل تعمید، در زندگی آینده از مزایایی برخوردار خواهند شد که در این زندگی از آنها محروم هستند.ایده جاودانگی روح همه را برابر کرد: گدا و پادشاه، صنعتگر و باجگیر، زن و مرد.

فلسفه قرون وسطی، به طور خلاصه، یک جهان بینی مسیحی است که در آگاهی عموم وارد شده است، اغلب در نوری مطلوب برای اربابان فئودال.

مشکلات اصلی فلسفه قرون وسطی

عمده ترین مشکلاتی که فیلسوفان قرون وسطی مورد توجه قرار داده اند عبارتند از:

نگرش به طبیعت.در قرون وسطی تلقی جدیدی از طبیعت شکل گرفت که متفاوت از تصور باستانی بود. طبیعت، به عنوان موضوع آفرینش الهی، دیگر موضوعی مستقل برای مطالعه در نظر گرفته نمی شد، همانطور که در دوران باستان مرسوم بود. انسان بالاتر از طبیعت قرار گرفت و فرمانروا و پادشاه طبیعت نامیده شد. این نگرش نسبت به طبیعت کمک چندانی به مطالعه علمی آن نکرد.

انسان مَثَل خداست، تصویر خداست.به انسان از دو جهت نگریسته می شد، از یک سو به مثابه و صورت خداوند و از سوی دیگر مانند فیلسوفان یونان باستان- به عنوان یک "حیوان معقول". سوال این بود که چه فطرتی در انسان بیشتر است؟ فیلسوفان دوران باستان نیز انسان را بسیار تمجید می کردند، اما اکنون او به مثابه خدا کاملاً از مرزهای طبیعت فراتر رفته و بالاتر از آن ایستاده است.

مشکل روح و جسم.عیسی مسیح خدایی است که در انسان تجسم یافت و برای نجات تمام گناهان بشر بر روی صلیب کفاره داد. ایده اتحاد خدا و انسان، هر دو از دیدگاه فلسفه بت پرستی، کاملاً جدید بود. یونان باستانو نیز مواضع یهودیت و اسلام.

مشکل خودآگاهی.خداوند به انسان اراده آزاد داده است. اگر در فلسفه قدیم عقل در وهله اول بود، در فلسفه قرون وسطی اراده به منصه ظهور می رسد. آگوستین گفت که همه مردم اراده هستند. نیکی می دانند اما اراده از آنها اطاعت نمی کند و بد می کنند. فلسفه قرون وسطی تعلیم می داد که انسان بدون کمک خدا نمی تواند بر شر غلبه کند.

تاریخ و خاطره. تقدس تاریخ هستی. اوایل قرون وسطی شاهد علاقه شدید به تاریخ بودیم. اگرچه در دوران باستان تاریخ هستی بیشتر با فضا و طبیعت مرتبط بود تا تاریخ خود بشریت.

یونیورسال ها- این مفاهیم کلی(مثلاً موجود زنده) به جای موارد خاص. مسئله کلیات در زمان افلاطون مطرح شد. سؤال این بود: آیا کلیات (مفاهیم کلی) واقعاً به تنهایی وجود دارند یا فقط در چیزهای خاص متجلی می شوند؟ مسئله کلیات باعث پیدایش جهت گیری در فلسفه قرون وسطی شد واقع گرایی, اسم گراییو مفهوم گرایی.


وظیفه اصلی فیلسوفان قرون وسطی خداجویی بود

فلسفه قرون وسطی قبل از هر چیز جستجوی خدا و تأیید وجود خداست. فیلسوفان قرون وسطی اتمیسم فیلسوفان باستان و هم جوهی بودن خدا را در تفسیر ارسطو رد کردند. افلاطونی در جنبه تثلیث خداوند پذیرفته شد.

3 مرحله از فلسفه قرون وسطی

به طور متعارف، 3 مرحله از فلسفه قرون وسطی وجود دارد که جوهر آنها به طور خلاصه به شرح زیر است.

  • مرحله اول عذرخواهی- بیانیه ای در مورد تثلیث خدا، اثبات وجود او، تجدید نظر در نمادهای اولیه مسیحی و آیین های خدمت به شرایط جدید.
  • پاتریستیک مرحله دوم- استقرار تسلط کلیسای مسیحی کاتولیک در تمام عرصه های زندگی کشورهای اروپایی.
  • مرحله سوم مکتب- بازاندیشی در عقایدی که در دوره های قبل مشروعیت یافتند.

عذرخواهی در فلسفه چیست؟

نمایندگان اصلی عذرخواهی - مرحله اول در فلسفه قرون وسطی - کلمنت اسکندریه و کوئینتوس سپتیمیوس فلورنت ترتولیان.

عذرخواهی در فلسفه به طور خلاصه بخش اصلی الهیات است که در آن حقیقت وجود خدا و احکام اصلی ایمان مسیحی با استفاده از ابزارهای عقلی اثبات می شود.

آیا این پدرشناسی در فلسفه است؟

در مرحله دوم فلسفه قرون وسطی دیگر نیازی به اثبات وجود خدا نبود. مرحله گسترش ایمان مسیحی آغاز شد.

پاتریتیک (از یونانی" پدر" -پدر) به طور خلاصه در فلسفه - این الهیات و فلسفه پدران کلیسا است.که کار رسولان را ادامه داد. جان کریزوستوم، ریحان کبیر، گریگوری نیسا و دیگران دکترینی را توسعه دادند که اساس جهان بینی مسیحی را تشکیل داد.

آیا این مکتب در فلسفه است؟

مرحله سوم فلسفه قرون وسطی، مکتب گرایی است. در دوران اسکولاستیک مدارس و دانشگاه هایی با گرایش الهیاتی پدید آمدند و فلسفه به الهیات تبدیل شد.

اسکولاستیک(از یونانی "مکتب") در فلسفه، فلسفه اروپای قرون وسطی است که ترکیبی از فلسفه ارسطو و الهیات مسیحی بود. اسکولاستیک الهیات را با رویکردی عقلانی به مسائل و مسائل فلسفه ترکیب می کند.

متفکران مسیحی و جستجوهای فلسفی

متفکران برجسته مرحله اول فلسفه قرون وسطی عبارتند از: عذرخواهیتاتیانا و اوریجن. تاتیان چهار انجیل را در یک (مرقس، متی، لوقا، یوحنا) جمع آوری کرد. آنها را عهد جدید نامیدند. اوریگن نویسنده شاخه ای از زبان شناسی شد که بر اساس داستان های کتاب مقدس بود. او مفهوم خدا-انسان را معرفی کرد.


متفکر برجسته در دوران پدریبوئتیوس بود. او فلسفه قرون وسطی را برای تدریس در دانشگاه ها تعمیم داد. یونیورسال ها زاییده فکر Boethius هستند. او 7 حوزه دانش را به 2 نوع رشته تقسیم کرد - علوم انسانی (گرامر، دیالکتیک، بلاغت) و علوم طبیعی (حساب، هندسه، نجوم، موسیقی). او آثار اصلی اقلیدس، ارسطو و نیکوماخوس را ترجمه و تفسیر کرد.

به متفکران برجسته مکتباز جمله راهب توماس آکویناس. او اصول کلیسا را ​​سیستماتیک کرد و 5 دلیل نابود نشدنی وجود خدا را نشان داد. یونایتد ایده های فلسفیارسطو با تعلیم مسیحی. او ثابت کرد که همیشه دنباله ای از تکمیل عقل با ایمان، طبیعت با فیض، فلسفه با وحی وجود دارد.

فیلسوفان کلیسای کاتولیک

بسیاری از فیلسوفان قرون وسطی مقدس شناخته شدند کلیسای کاتولیک. این سنت آگوستین، ایرنائوس لیونی، کلمنت اسکندریه، آلبرت کبیر، جان کریزوستوم، توماس آکویناس، ماکسیموس اعتراف کننده، جان دمشقی، گریگوری نیسا، دیونیسیوس آرئوپاگیت، ریحان کبیر، بوئتیوس، که به عنوان سنت سورینوس مقدس شناخته شدند و دیگران.

جنگ های صلیبی - علل و پیامدها

شما اغلب می توانید این سوال را بشنوید که چرا جنگ های صلیبی در قرون وسطی تا این حد ظالمانه بود، اگر دلیل سازماندهی آنها تبلیغ ایمان به خدا بود؟ اما خدا عشق است. این سؤال اغلب مؤمنان و غیر مؤمنان را گیج می کند.

اگر شما نیز علاقه مند به دریافت پاسخی عمیق به این سوال با تایید حقایق تاریخی هستید، این ویدئو را تماشا کنید. پاسخ را یک مبلغ مشهور، متکلم، دکتر می دهد علوم تاریخیآندری کورایف:

کتاب های فلسفه قرون وسطی

  • گلچین فلسفه قرون وسطی و رنسانس. پروزنتسف سرگئی.
  • ریچارد ساترن. اومانیسم اسکولاستیک و اتحاد اروپا.
  • دی رئال، دی آنتیسری. فلسفه غرب از پیدایش تا امروز: قرون وسطی. .

فیلم به طور خلاصه فلسفه قرون وسطی

امیدوارم مقاله فلسفه قرون وسطی به طور خلاصه، مهمترین چیز برای شما مفید بوده باشد. در مقاله بعدی می توانید با آن آشنا شوید.

برای همه آرزوی عطش بی پایان برای شناخت خود و دنیای اطرافتان دارم، الهام بخش در همه امور شما!

محتویات مقاله

اسکولاستیکیسم.اصطلاح "مکتب شناسی" از نظر ریشه شناختی با کلمه اسکولا (مدرسه) که از یونانی وام گرفته شده است، مرتبط است. در مراکز آموزشی دوران مسیحیت اولیه، اسکولاستیک ها نامی بود که به معلمان مدارسی که توسط کلیسا تأسیس شده بود، داده می شد، بنابراین اصطلاح "مکتب گرایی" به مرور زمان برای مشخص کردن مجموعه ای از پدیده هایی که زندگی فکری عمدتاً رومیان را مشخص می کرد، مطرح شد. کلیسای کاتولیک برای چندین قرن. دوران مکتب را می توان به چند دوره تقسیم کرد.

پنج دوره مکتب.

اولین دوره از این دوره هنوز اسکولاستیک به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه دوره ای است برای آماده سازی راه برای شکوفایی آن. در قرن 9 آغاز می شود. از جان اسکاتوس اریوجنا (حدود ۸۱۰–۸۷۸) و در پایان قرن دوازدهم به پایان می‌رسد. فعالیت های متکلمان برجسته ای مانند آنسلم کانتربری (1033-1109)، گیلبرت پورتن (1076-1154) و سایر نمایندگان مکتب شارتر، هیو سنت ویکتور (1096-1141) و دیگر متکلمان مدرسه سنت. - ویکتوریان ابی، پیتر آبلار (1079-1142)، برنارد کلروو (1091-1153)، پیتر لومباردی (حدود 1100-1160) و بسیاری دیگر. بذرهایی که کاشتند به برانگیختن علایق فکری در تمام طبقات جامعه کمک کرد و منجر به افزایش شدید تعداد دانش آموزان (و در نتیجه مدارس در کلیساها و کلیساها) و متعاقباً ظهور دانشگاه های متعدد در قرن سیزدهم شد.

دوره دوم که قرن سیزدهم را در بر می گیرد، «عصر طلایی مکتب» نامیده می شود. این دوره متفکران برجسته ای مانند آلبرتوس مگنوس (1206-1280)، بوناونچر (1221-1274) و توماس آکویناس (1224-1274) بود. سپس یک دوره افول در فعالیت های فکری آغاز شد که تا رنسانس ادامه یافت که دوره جدید و چهارمی را باز کرد. متفکران برجسته این دوران عبارتند از: توماس کاجتان (1469-1534)، فرانسیس سیلوستر از فرارا (متوفی 1526)، فرانچسکو دو ویتوریا (متوفی 1546)، دومینگو بانز (درگذشته 1604)، لوئیس مولینا (درگذشته 1600)، روبرتو. بلارمینو (1542-1621)، فرانسیسکو دو سوارز (1548-1617) و غیره متعاقباً، تأثیر دکارت (1596-1650) و سایر فیلسوفان عصر جدید منجر به محدود شدن دایره متفکران مکتبی و از دست دادن آنها شد. قدرت سابق آنها، اما در نیمه دوم قرن نوزدهم. مکتب وارد دوره رونق جدیدی شد که تا امروز ادامه دارد. این دوره آخر را معمولاً نئواسکولاستیسم می نامند. محرک اولیه برای توسعه مکتب نو توسط بخشنامه داده شد آترنی پاتریس(1879) توسط پاپ لئو سیزدهم، که حاوی فراخوانی برای بازگشت به آموزه های واقعی مکتب قرون وسطی (عمدتاً آموزه های توماس آکویناس) و همچنین تعدادی از بخشنامه های بعدی بود.

تنوع درونی مکتب.

مکتب چیست؟ پاسخ به این سؤال دشوارتر است زیرا خود این اصطلاح در مورد طیف بسیار گسترده ای از متفکران به کار می رفت که نه تنها قرن ها از یکدیگر جدا بودند، بلکه در دیدگاه های خود نیز متفاوت بودند. اگرچه همه آنها در مورد نکات دکترین که به وضوح در مکاشفه الهی بیان شده و به طور رسمی توسط کلیسای کاتولیک روم تأیید شده است، با یکدیگر توافق داشتند، اما در چارچوب این آموزه، هر یک از اساتید این حقایق را در پرتو مفاهیم فلسفی و مبتنی بر خود توسعه و تفسیر کردند. بر روی ایده های خودش در هر چیزی که فراتر از آن باقی ماند توسط کلیسا پذیرفته شده استاعتقادات، می توان تفاوت های عمیق و اغلب آشتی ناپذیر در رویکردها و مواضع را کشف کرد. بنابراین، به عنوان مثال، در قرن 13th. بسیاری از ایده های ارائه شده توسط توماس آکویناس با ایده هایی که توسط معلم توماس، آلبرتوس مگنوس، یا دیگران مطرح شده بود، تفاوت اساسی داشت. متکلم برجستهاز همان دوران - Bonaventure. در قرن بعد، متکلمینی که خود را تومیست می نامیدند، هم با پیروان دانز اسکاتوس (حدود 1275-1308) و هم با پیروان ویلیام اوکام (حدود 1285-1349) درگیر مناقشات تلخی شدند که به نوبه خود اغلب با هر یک مخالف بودند. دیگر . در قرن بیستم ما به همان اندازه تنوع گسترده ای از دیدگاه ها را می یابیم. علاوه بر اسکاتلندی‌ها، اوکامیست‌ها و سواریست‌ها، تومیست‌هایی نیز وجود دارند که خود را ذات‌گرایان می‌دانند، و تومیست‌هایی که خود را اگزیستانسیالیست اصیل می‌نامند (که خود را از اگزیستانسیالیست‌های «رادیکال»، جی.پی. سارتر و دیگر فیلسوفان متمایز می‌کنند). بنابراین، مکتب گرایی را نه چندان باید به عنوان یک اجتماع آموزه ها، بلکه به عنوان یک محیط معنوی واحد که در آن آموزه های مختلف مکتب ها توسعه دادند، درک کرد.

عصر طلایی اسکولاستیک.

این چه چهارشنبه بود؟ اگر به «عصر طلایی» مکتب‌گرایی روی بیاوریم، شاید پاسخ به این سؤال آسان‌تر باشد. در این عصر، فضای معنوی، اولاً با اولویت بی قید و شرط ایمان بر عقل و ثانیاً وجود روش های خاص و دقیق توسعه یافته در آموزش «علم» مشخص می شد.

اولویت ایمان.

برای درک اینکه ایده برتری ایمان بر عقل از کجا آمده است، کافی است به یاد بیاوریم که دانشگاه های قرون وسطایی، با منشأ خود، مستقیماً با کلیسای جامع و مدارس صومعه مرتبط هستند. تصور اینکه تشخیص این اولویت در عمل چه معنایی داشت و به چه پیامدهایی منجر شد دشوارتر است. اول از همه، پزشکی و حقوق (اعم از متعارف و مدنی)، به عنوان رشته های دانشگاهی، کاملاً تابع کنترل کلیسا بودند. مهمتر از آن، دانشکده «علوم لیبرال» (یعنی فلسفه) نیز تحت کنترل بود. گاهی این کنترل در محکومیت اسقف‌های محلی بیان می‌شد که از توصیه‌های نمایندگان دانشکده‌های الهیات (گاهی در حد تحریک) پیروی می‌کردند، آن دسته از نتایج فلسفی که با حقایق ایمان در تضاد بودند. نمونه آن محکومیت سیزده پایان نامه فلسفی در سال 1270 است، از جمله: «اینکه اراده انسان از روی ناچاری خود را ابراز می کند و انتخاب می کند... اینکه دنیا جاودانه است... اینکه روح آسیب می بیند وقتی که بدن. آسیب می بیند... اینکه خداوند علم به خصوصیات و امور خاص ندارد... این که اعمال انسان از طریق مشیت الهی نیست.»

به خصوص ارزش عالیروشی داشت که خود متکلمان از فلسفه استفاده می کردند. تمرکز آنها بر حقایقی بود که در وحی الهی ابلاغ شده بود، که نه تنها باید از تفاسیر بدعتی محافظت می شد، بلکه باید به درستی تبیین، توسعه و تفسیر می شد. برای انجام این وظایف، متکلمان معمولاً باید به اندیشه های متفکران دوره های پیشین، از جمله فیلسوفان، تکیه می کردند. در نتیجه، آنها نه تنها به درک عمیق تری از مواضع الهیاتی فردی دست یافتند، بلکه موضع خود را نیز توسعه دادند مفاهیم فلسفی. به عنوان مثال، از آنجایی که متکلمان مفاهیم «شخص» و «طبیعت» را در ارتباط با آموزه های تثلیثی و مسیحی توسعه دادند، می توان در نوشته های آنها نفوذ عمیق تری به فلسفه «شخص» و «طبیعت» نسبت به نوشته های فیلسوفان یافت. که در حل مسائل کلامی تجربه ندارند. به همین ترتیب، از آنجایی که آنان به روشن ساختن معنای مفهوم «هستی» در رابطه با خداوند و مخلوقات او مشغول بودند، در رساله های آنها با استفاده از دستاوردهای سنت فلسفی پیشین، به روایت های مختلفی از متافیزیک وجود می پردازیم، اما در عین حال بسیار فراتر از آنچه توسط فیلسوفان قبلی انجام شده بود. این متکلمان قرن سیزدهم بودند. سهم قابل توجه و ملموسی در توسعه متافیزیک، روانشناسی، نظریه دانش و سایر رشته های فلسفی داشته است.

نگرش به الهیات که در مکتب شناسی شکل گرفت به پیامدهای بسیار مهمی منجر شد که در نوعی «دوگانگی رویکردها» بیان می شود که مشخصه فضای زندگی فکری در «عصر طلایی» مکتب است. متکلمان وظیفه خود را دفاع، توسعه و تفسیر حقایق تأیید شده توسط ایمان می دانستند. یکی از ابزارهای اطمینان از اجرای این وظیفه، مطالعه دقیق آثار پیشینیان خود بود. به طور طبیعی، اینها در درجه اول آثار نویسندگان مسیحی - گریگوری نیسا، جان دمشقی و سایر یونانی ها، و همچنین پدران کلیسای لاتین: آگوستین، هیلاری پیکتاویا، بوئتیوس، ارجمند بد، ایزیدور سویل و دیگران بودند. با این حال، آنها با ولع تمام آثار افلاطون، ارسطو، پروکلوس و سایر فیلسوفان را که در دسترس داشتند، و نیز آثار عرب (فارابی، غزالی، ابن سینا، اوروس) و یهودیان (در صورت امکان) را مطالعه کردند و (در صورت امکان) استفاده کردند. ابن جبیرول، موسی میمونیدس) نویسندگان قرون وسطی.

روش شناسی "مدرسه".

علاوه بر تشخیص برتری ایمان بر عقل، فضای اندیشه مکتبی نیز با استفاده از روش‌های خاص تابع وظایف آموزش «مدرسه‌ای» مشخص شد. اصلی‌ترین و قابل‌توجه‌ترین این روش‌ها، روش بحث بود (یعنی روش «پرسش‌ها» و «پاسخ‌ها» که شامل بررسی هر موضوع به این شکل بود: «در اینجا سؤال مطرح می‌شود...»)، تقریباً بدون شکست، توسط همه دانش پژوهان استفاده می شود.

هدف این رویکرد در درجه اول رسیدن به نتیجه نهایی در مورد موضوع یا مسئله مورد بررسی تنها پس از سنجیدن و ارزیابی تمامی پاسخ های ممکن به سوال مطرح شده بود. اما هدف از این روش نه تنها رسیدن به یک نتیجه صحیح، بلکه تربیت دانشمندانی برای تفکر، ارزیابی اظهارات و رسیدن به نتایج معقول و معتبر بود. این روش در زمانی که آموزه های اساسی و پذیرفته شده مورد چنین بحثی قرار می گرفت و برای مطالعه مواضع جدید و بحث برانگیز مورد استفاده قرار می گرفت، به همان اندازه مؤثر بود. او بود که اصالت ژانری اکثر آثار مکتبی را که از دیوارهای دانشگاه های قرون وسطی بیرون آمدند تعیین کرد. به عنوان مثال، Questiones disputatae(مسائل بحث برانگیز) چیزی جز ثبت مناظره های واقعی نبود که به صورت هفتگی یا دوهفته ای برگزار می شد و طیف وسیعی از نظرات و دیدگاه های مختلف را آشکار می کرد. ژانر کردن quaestiones disputataeبه ویژه به کار توماس آکویناس تعلق دارد در مورد حقیقتکه مربوط به دوره تدریس او در دانشگاه پاریس (1256-1259) است و شامل 253 سؤال جداگانه در مورد مسئله حقیقت و مسئله خیر است. «summa» قرون وسطایی ارائه‌ای جامع و منظم از فلسفه یا الهیات به طور کامل (از این رو اصطلاح «summa»)، بر اساس همان روش بررسی همه جانبه مسائل بود. این روش حتی در تفسیرهای پیتر لومباردی، ارسطو، بوئتیوس و کتاب دلایل، زمانی که لازم بود از معنای تحت اللفظی که قبلاً تمام شده بود فراتر رفت.

یکی دیگر از ویژگی‌های روش‌شناسی «مدرسه» قرون وسطایی، تلاش مداوم معلمان و دانش‌آموزان برای تفکر و بیان افکار خود به روشن‌ترین، دقیق‌ترین و دقیق‌ترین شکل بود.

اسکولاستیک در ادوار بعدی.

فضای فکری قرون بعدی با همین دو ویژگی اصلی مشخص می شد، اما ویژگی های خاص خود را نیز داشت. در قرن 14 به ایده برتری ایمان بر عقل، بی اعتمادی قابل توجهی به عقل و گمانه زنی های فلسفی اضافه شد (که با محکومیت تفسیر آورویستی ارسطو در پاریس در سال 1277 توضیح داده شد)، که متعاقباً به شکافی بین الهیات و الهیات منجر شد. فلسفه بسیاری از دانش پژوهان شروع به استفاده از روش مسئله دار نه چندان برای حل مسائل اساسی کردند، بلکه برای دفاع از آموزه های توماس آکویناس در برابر انتقادات Duns Scotus یا برعکس، دفاع از Duns Scotus در برابر انتقادات Thomists و Occam. با این حال، در دوران رنسانس، بسیاری از متفکران کلیسا به این نتیجه رسیدند که تشخیص برتری ایمان به هیچ وجه به معنای نگرش شکاکانه نسبت به فلسفه نیست. علاوه بر این، آنها به حل مسائل مربوط به حوزه نظریات سیاسی روی آوردند - به عنوان مثال، به مشکل رابطه بین کلیسا و دولت، پاپ و حاکمان سکولار، به مسئله منشأ و جوهر جامعه مدنی و به مسئله مسئله امکان اتحاد ملتها با پرداختن به این مسائل، دانش‌آموزان سهم بسزایی در توسعه دموکراسی غربی داشتند. آنها همچنین سعی کردند رابطه آزادی اراده انسان و جبر الهی را درک کنند، اما علیرغم تلاش های انجام شده و تألیفات فراوان در این زمینه، نتوانستند به موفقیت چشمگیری در این زمینه دست یابند. علیرغم جذابیت سالم و مثمر ثمر متفکران این عصر در بحث مسائل اساسی، تلاش و انرژی فراوانی برای دشمنی های یسوعی ها، فرانسیسکن ها و دومینیکن ها صرف شد. برای تکمیل آن، روش مشکل ساز در نهایت به روش "پایان نامه" انحطاط پیدا کرد. این دومی شامل این بود که معلم موضع یا تز خاصی را مطرح می کرد که قرار بود از آن دفاع کند. وی سپس دیدگاه خود را با استناد به شواهدی که برای تأیید صحت موضع خود طراحی شده بود، توضیح داد و سپس به ایرادات پیشنهادی پاسخ داد. از نقطه نظر آموزشی، این روش بسیار کمتر از روش مسئله ثمربخش بود، زیرا شامل ارزیابی اولیه و در نظر گرفتن تمام پاسخ های ممکن برای سؤال مطرح شده نبود. علاوه بر این، در قرن 16 و 17. مکتب کالونیستی توسعه یافت، که فلسفه ای بود که برتری ایمان را به رسمیت می شناخت (اگرچه اقتدار جزمی کلیسای روم را به رسمیت نمی شناخت) و مبتنی بر روش «تز» بود.

این دو ویژگی اصلی که مشخصه مکتب است چگونه در نئواسکولاستیک منعکس شد؟ با ملاحظاتی می توان پذیرفت که مکتب مدرن بسیاری از برجسته ترین ویژگی های مکتب شناسی قرون وسطی را احیا کرده است. به لطف مطالعه بی‌طرفانه آثار اصلی متکلمان و فیلسوفان دوره‌های قبل، بسیاری از دانش‌آموزان مدرن دوباره به این باور رسیده‌اند که آموزه برتری ایمان بر عقل به هیچ وجه لغو نمی‌شود. فلسفه مسیحی، اما آن را غنی و توسعه می دهد.

چکیده با موضوع:

"مکتب شناسی قرون وسطی و مشکلات آن"

تکمیل شده توسط یک دانشجوی سال اول FBD: M. A. Klimenok.

بررسی شده توسط معلم: Vasilyeva I. L.

مینسک 2001

فهرست ادبیات مورد استفاده:

1. مقدمه ای بر فلسفه: کتاب درسی برای دانشگاه ها. ساعت 2 قسمت 1

/ تحت ژنرال ویرایش آی تی فرولووا. – م.: پولیتزدات، 1989. ص. 118 - 125

2. شاپوالوف V. F.«مبانی فلسفه. از کلاسیک تا مدرنیته: کتاب درسی. کتابچه راهنمای دانشگاه ها - M.: FAIR PRESS، 1999. Pp. 164-169

    ویژگی های کلی مکتب

    ویژگی های اسکولاستیک قرون وسطی

    ایمان و عقل - پارادایم فلسفه اسکولاستیک

    اسکولاستیک و «فتح جهان توسط مسیحیان»

    زمان، مردم، افکار

    توماس آکویناس - نظام‌دهنده اسکلاستیک قرون وسطی

ویژگی های کلی مکتب

تمدن غرب قرون وسطی، دنیایی معنوی و فرهنگی با غنای عظیم محتوا و اشکال است که با دستاوردهای منحصربه‌فرد مشخص شده و در یک بازه زمانی چندین قرن گسترش یافته است. غنای فرهنگ غرب قرون وسطی به آثار الهیات مکتبی محدود نمی شود. با این حال، قرون وسطی نه تنها بدون مکتب غیر قابل تصور است، بلکه تا حد زیادی توسط آن تعیین می شود. الهیات اسکولاستیک تأثیر عمیقی بر کل فرهنگ قرون وسطی غربی گذاشت. مقایسه معروفی از معبد گوتیک قرون وسطایی با آثار الهیاتی و فلسفی وجود دارد. معبد گوتیک مشابه «Summa Theologica» است (این همان چیزی است که آثار متکلمان نامیده می شد): همان هماهنگی باشکوه، تناسب اجزا و جامعیت. این شورا، نه کمتر از یک رساله الهیاتی، کلیت ایده های زمان خود را بیان می کرد. کل تعالیم مسیحی به وضوح در برابر چشمان مؤمن آشکار شد. از طریق معماری بیرونی و درونی، از طریق سازماندهی فضا، هدایت روح انسان به سمت بالا، از طریق تنوع عظیمی از جزئیات که نقشی کاملاً تعریف شده ایفا می کنند، از طریق تصاویر مجسمه ای منتقل می شد. معبد گوتیک - الهیات مکتبی در سنگ. این قیاس نمی تواند اهمیت نقش الهیات مکتبی را در قرون وسطی نشان دهد.

اسکولاستیک (از یونانی"مدرسه" - فعالیت آرام، مطالعه) - یادگیری قرون وسطایی. این ارتباط نزدیک با نوظهور از قرون VIII-IX دارد. سیستم آموزشی در غرب در عین حال، این است مرحله جدیددر توسعه فرهنگ معنوی اروپا، که جایگزین پاتریتیک شد. این بر اساس ادبیات پدری بود و در عین حال یک شکل گیری فرهنگی کاملاً اصیل و خاص را نشان می داد.

دوره بندی زیر از مکتب پذیرفته شده است. مرحله اول از قرن ششم تا نهم است. - مقدماتی مرحله دوم از قرن نهم تا دوازدهم است. - دوره شکل گیری فشرده. مرحله سوم - قرن سیزدهم. - «عصر طلایی مکتب». مرحله چهارم - قرون XIV-XV. - محو شدن مکتب.

هر مرحله می تواند با شخصیت متفکرانی مرتبط باشد که ویژگی های آن را به وضوح بیان می کنند. دوره اول به وضوح توسط I.S. اریوجنا (د. حدود 877); دوم - آنسلم کانتربری (متوفی 1109) و پیر آبلارد (متوفی 1142); سوم - توماس آکویناس (1225-1274) و بوناونچر (1221-1274)؛ چهارم - W. Ockham (حدود 1285-1349).

یادگیری مکتبی در عمل مجموعه‌ای از پله‌ها بود که دانش‌آموز می‌توانست به بالاترین سطح صعود کند. «هفت هنر آزاد» در مدارس رهبانی و کلیسا مورد مطالعه قرار گرفت. دومی به "تریویوم" (از عدد "سه") و "کوادریویوم" (از عدد "چهار") تقسیم شد. دانش آموز باید ابتدا به چیزهای بی اهمیت مسلط می شد، یعنی. دستور زبان (لاتین)، دیالکتیک، بلاغت. کوادریویوم به عنوان یک سطح بالاتر شامل حساب، هندسه، موسیقی و نجوم بود. دانشگاه ها مؤسسات آموزشی بودند که حتی سطح بالاتری از آموزش را ارائه می کردند.

اولین دانشگاه ها در قرن دوازدهم به وجود آمدند. در پاریس و بولونیا در قرن XIII-XV. اروپا با یک شبکه کامل از دانشگاه ها پوشیده شده است. نیاز به آنها در درجه اول توسط نیازها و وظایف کلیسا تعیین می شد.

در بیشتر موارد، دانشگاه ها مستقیماً به حمایت مقامات کلیسا متکی بودند. هدف اصلی علوم دانشگاهی مطالعه و تفسیر کتاب مقدس و سنت مقدس (یعنی آثار پدران مقدس کلیسا) بود. تفسیر متون مقدس در انحصار کلیسا و علمای دانشگاهی مرتبط با آن بود تا از انتشار عقاید جاهلانه در مورد آن جلوگیری شود. ایمان مسیحی. دانشمندان حداقل دارای مدرک کارشناسی ارشد مجاز به تفسیر بودند. مطابق با وظیفه اصلی، اکثر دانشگاه ها شامل دو دانشکده بودند - دانشکده هنرهای لیبرال و دانشکده الهیات (الهیات). اولین مرحله مقدماتی لازم برای مرحله دوم بود.

هدف دانشکده الهیات مطالعه دقیق کتاب مقدس از طریق تفسیر آن و بیان سیستماتیک آموزه مسیحی بود. نتیجه این کار به اصطلاح "Summa Theologica" بود. فقط کسانی که قبلاً دوره های آموزشی را در دانشکده هنرهای آزاد گذرانده بودند، استاد الهیات شدند. شرایط تحصیل چشمگیر بود: در دانشکده هنرهای لیبرال - شش سال، در دانشکده الهیات - حداقل هشت سال. بنابراین، برای تبدیل شدن به یک استاد الهیات، باید حداقل چهارده سال را صرف مطالعه می کرد. با این حال، آموزش نمی تواند جذاب باشد، زیرا مشارکت فعال در بحث ها و اختلافات را پیش فرض می گرفت. سخنرانی ها متناوب با سمینارهایی بود که در آن دانش آموزان توانایی خود را برای به کارگیری مستقل دانش کسب شده تمرین کردند. نظم منطقی ذهن، تفکر انتقادی و بینش دقیق بسیار ارزشمند بود.

بنابراین دانشگاه ها چندین مشکل مرتبط را حل کردند. اول از همه، آنها کادری از مدافعان ایدئولوژیک مسیحیت را آموزش دیده و آماده تربیت کردند. آنها همچنین محصولات کلامی و فلسفی - رساله هایی برای اهداف مختلف، با ارائه پیچیده و منطقی آموزه های مسیحی تولید کردند. در طول قرن ها، ادبیات عظیمی خلق شده است (اثر Bonaventure به تنهایی 50 جلد است، اگرچه همه آنها منتشر نشده اند). مجموعه آموزه ها (نوعی «هیئت اعتقادی») که در قرون وسطی ایجاد شده است معمولاً نامیده می شود. مکتب به معنای واقعی.

توسعه دانشگاه ها علاوه بر نتایج مستقیم فعالیت های دانشمندان، عوارض متعددی را در پی داشته است که می توان از آنها به عنوان عوارض نام برد. با این حال، آنها برای فرهنگ قرون وسطی و پس از آن اروپا اهمیت زیادی داشتند. اولاً، دانشگاه ها به هموار کردن تضادهای اجتماعی کمک کردند، زیرا دسترسی به آنها برای افراد از همه طبقات و طبقات آزاد بود. علاوه بر این، دانش آموزان خانواده های فقیر می توانند برای کل دوره تحصیل روی حمایت مالی حساب کنند. بسیاری از آنها متعاقباً هم در یادگیری و هم در موقعیت اجتماعی به ارتفاعات زیادی دست یافتند. ثانیاً، دانشجویان و اساتید دانشگاه به طور جمعی یک طبقه ویژه تشکیل دادند - شرکتی از افراد با ریشه های مختلف. خاستگاه در این شرکت نقش تعیین کننده ای را که در کل جامعه قرون وسطی ایفا می کرد، متوقف کرد. دانش و هوش به منصه ظهور رسید. در این محیط، درک جدیدی از اشراف به وجود آمد - اشراف نه با خون و ثروت، بلکه با هوش. چنین نجابتی با پیچیدگی ذهن و رفتار، ظرافت روان و پالایش ذائقه همراه بود. سرانجام، دانش و دانش دانشگاهی به هیچ وجه موجب مخالفت و شورش نشد. برعکس، دانشجو و استاد قرون وسطایی دقیقاً کسانی هستند که بیشترین علاقه را به ثبات نظم موجود و بهبود تدریجی اخلاقی آن دارند. طبقه دانشگاه از جامعه جدا نبود، بلکه یکی از ارکان اساسی آن بود. احترام به دانش و فرهنگ که توسط دانشگاه های قرون وسطی شکل گرفت در تاریخ بعدی نقش داشت.