صفحه اصلی / روی چیزها / فلسفه امپدوکلس. آموزه های فلسفی امپدوکلس در اینجا شرح مفصل تری از "تکامل از نظر امپدوکلس" ارائه شده است.

فلسفه امپدوکلس. آموزه های فلسفی امپدوکلس در اینجا شرح مفصل تری از "تکامل از نظر امپدوکلس" ارائه شده است.

امپدوکلس فیلسوف یونان باستان تنها 2 شعر را به یادگار گذاشت و آنها فقط در قالب قطعات و نقل قول ها حفظ شدند ، اما در آنها فرزندان ایده های جسورانه بسیاری را کشف کردند که آینده دور را پیش بینی می کردند. در زندگی نامه یک متفکر، جدا کردن حقایق از افسانه ها دشوار است. معاصران معتقد بودند که او دارای قدرت های ماوراء طبیعی است و حتی قادر به احیای مردگان است و خود متفکر با کمال میل از ایده منشأ الهی او حمایت می کند. در کتاب «تاریخ فلسفه غرب» به نام امپدوکلس

"مخلوطی از فیلسوف، پیامبر، مرد علم و شارلاتان."

دوران کودکی و جوانی

اطلاعات کمی در مورد سالهای اولیه فیلسوف وجود دارد و حتی اطلاعات مربوط به تاریخ تولد او متناقض است. اکثر مورخان تمایل دارند که معتقد باشند که آن سال 490 قبل از میلاد بوده است. بخش اصلی زندگی این متفکر در شهر آکراگانته (اکنون آگریجنتو) در سیسیل سپری شد، به همین دلیل است که در شواهد مکتوب باقی مانده اغلب او را Empedocles of Acragante می نامند. برخی منابع همچنین حاوی توضیح "پسر اگزنت" هستند.

اطلاعات زندگی نامه درباره فیلسوف عمدتاً از آثار دیوژن لائرتیوس، نوشته های خود امپدوکلس و آثار سایر متفکران باستانی شناخته شده است. او بنیانگذار مکتب خطابه شد، متون خطابه را نوشت و به سخنان شیوا شهرت داشت. ارسطو او را بنیانگذار بلاغت می دانست.

امپدوکلس حامی سرسخت دموکراسی بود و از آکراگانتوس جوان این مسیر را دنبال کرد. موقعیت او در جامعه قابل توجه و موقعیت او قانع کننده بود، اما نتوانست شیوه زندگی مطلوب را در شهر حفظ کند. حامیان استبداد قدرت را به دست گرفتند و فیلسوف را به تبعید از شهر محکوم کردند. پس از شکست، امپدوکلس از سیاست کناره گیری کرد و کاملاً در فلسفه غوطه ور شد.

معاصران بر این باور بودند که امپدوکلس بسیار سفر کرد و این منبع دانش عمیق او بود - ظاهراً فقط کاهنان مصر می توانستند هنر پیشگویی و اسرار جادوگری و پزشکی را به او بیاموزند - حکیمان شرقی، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد. متفکر باستانی در واقع از کشورهای مختلف دیدن کرده است.


فیلسوف در سرزمین مادری خود یک معجزه گر و جادوگر به حساب می آمد. معجزات مختلفی از جمله رستاخیز مردگان به او نسبت داده شد - ظاهراً او توانست زنی را که 30 روز بی جان خوابیده بود زنده کند. به او لقب بادبانر داده شد - طبق افسانه، زمانی که باد یک بار آنقدر قوی شد که به محصولات آسیب رساند، امپدوکلس دستور داد از پوست الاغ پوست بسازند و آنها را بر روی تپه ها و قله ها بکشند، پس از آن هوا بهبود یافت.

این فیلسوف همچنین به خاطر نجات Selinunte از اپیدمی طاعون نسبت داده می شود: او دستور داد سنگی را بشکنند تا هوای تازه وارد شهر در حال مرگ شود و به زودی بادهای شمالی جو را التیام بخشید و بیماری را با خود برد.

فلسفه

امپدوکلس عقاید خود را در قالب شاعرانه بیان کرد. متفکران پیش از سقراط دو شعر او را حفظ کردند و در آثار خود ثبت کردند: «تطهیر» و «درباره طبیعت». احتمالاً هر دوی آنها 5 هزار بیت داشتند، اما فقط 450 بیت باقی مانده است. ابیاتی که در اشعار گنجانده شده است، نه تنها به دقت، بلکه با ظرافت افکار او را بیان می کند: امپدوکلس استاد سبک بود و به طرز ماهرانه ای از استعاره ها و سایر فنون شعری استفاده می کرد.


امپدوکلس در جوانی خود از جنبش فیثاغورث حمایت کرد، اما پس از آن او را از صفوف شاگردانش اخراج کردند - یا به این دلیل که او دانش مخفی را علنی کرد، یا به این دلیل که او دستاوردهای دیگران را تصاحب کرد (در این مورد اتفاق نظر وجود ندارد). برخی از ایده ها، به ویژه آموزه تناسب، بعدها اساس فلسفه طبیعی متفکر را تشکیل دادند.

آموزه های امپدوکلس مبتنی بر آموزه آرک - اصل اساسی زیربنای 4 عنصر است که با 4 خدا مطابقت دارد - و Nestis. عناصر، ازلی و تغییرناپذیر بودن، پیوسته حرکت می کنند، فضا را پر می کنند و همه چیز را در اطراف، از جمله بدن انسان، تشکیل می دهند. به عنوان مثال، خون از 4 عنصر به نسبت مساوی تشکیل شده است و استخوان ها از 4 قسمت آتش، 2 قسمت خاک و 2 آتش تشکیل شده اند. در عین حال، عناصر خود منفعل هستند و چیزی ایجاد نمی کنند، اما به دلیل برخورد 2 نیروی مخالف - Philea (عشق) و Neikos (نفرت) حرکت می کنند.


امپدوکلس تولد و مرگ را مفاهیمی نادرست می دانست که در پس آنها پیوند ساده و جدایی عناصر وجود دارد. این دوگانگی زیربنای همه هستی است و فرآیندی چرخه ای را شکل می دهد که در آن وحدت و کثرت متوالی ظاهر می شوند.

فیلسوف در اشعار منظوم خود دهها اندیشه درخشان را بیان می کند که از زمان خود جلوتر بود. سپس، البته، چنین ایده های جسورانه ای را نمی توان به طور تجربی تأیید کرد، و دیدگاه های امپدوکلس برای معاصرانش فوق العاده به نظر می رسید، اما با پیشرفت علم، دانشمندان از کشف آغاز بسیاری از ایده های مهم در طومارهای باستانی شگفت زده شدند.

به عنوان مثال، امپدوکلس از قانون بقا (که اولین بار توسط الئیتیک ها بیان شد) حمایت کرد و استدلال کرد که هیچ چیز از خلأ ناشی نمی شود. او در رساله خود "درباره طبیعت" نوشت که نور با سرعت معینی حرکت می کند که بزرگ اما محدود است. همچنین در آثار امپدوکلس، پایه های نظریه انتخاب طبیعی کشف شد، توسعه یافت: فیلسوف استدلال کرد که گونه ها دائماً در حال تغییر هستند و فقط مناسب ترین آنها زنده می مانند.


به طور طبیعی، آموزش او با ایده های زیست شناسی مدرن اشتراک زیادی ندارد - به عنوان مثال، متفکر معتقد بود که اولین حیوانات مکانیکی و تصادفی اندام های فردی از جمله انسان هستند، اما فرضیه های او در آثار منعکس شده و توسعه یافته است. از پیروانش و پایه های اساسی مطالعه زندگی ارگانیک را بنا نهاد.

این تنها کمک فیلسوف به علم نیست. امپدوکلس نویسنده مفهوم هوا به عنوان یک ماده خاص بود، مشاهداتی از حقایق نیروی گریز از مرکز را ثبت کرد و اشاره کرد که ماه نه با خود، بلکه با نور منعکس شده می درخشد. او همچنین به موضوع زایمان علاقه داشت: او تولد فرزندان دوقلو با جنس مخالف را مرموز می دانست و سعی می کرد این پدیده را از طریق نظریه انتقال ارواح توضیح دهد.

فیلسوف قدیم در زمینه پزشکی، به ویژه در زمینه فیزیولوژی و ادراک حسی، نظرات و حدسیاتی داشت. او یکی از اولین کسانی بود که سعی کرد شفا را از سحر و باورهای کور جدا کند. امپدوکلس اصرار داشت که پزشکی یک علم است، نه دانش جادویی مخفی، و پزشک موظف است بدن انسان را مطالعه کند و فقط از افسانه های باستانی پیروی نکند.


امپدوکلس از دیدگاه معرفت شناسی، حامی معرفت حسی و نسبت به حدود آن خوش بین بود و معتقد بود که حقیقت وجود دارد و هیچ مانع اساسی برای درک آن وجود ندارد. در همان زمان، فرد جهان را از طریق احساسات تجربه می کند: اندام های او با شی مورد مطالعه سازگار می شوند و اطلاعات را از طریق منافذ خاص درک می کنند. هر چه منافذ بازتر باشد، اطلاعات چندوجهی و پیچیده تری را می توان از طریق آنها درک و آموخت.

امپدوکلس همراه با آناکساگوراس پایه های توسعه فلسفه یونانی را بنا نهاد که بعدها آموزه های اتمیست ها، آثار و غیره از آن رشد کرد.

زندگی شخصی

از همسر فیلسوف بزرگ چیزی در دست نیست. با این حال، او فرزندانی داشت: ساتیر در "زندگینامه" خود اشاره می کند که امپدوکلس پسری داشت که متفکر به افتخار پدرش او را اگزنتوس نامید. همچنین در برخی منابع به دختری اشاره شده است که عمدا یا سهوا بخشی از دست نوشته های ناتمام باقی مانده فیلسوف را سوزانده است.


امپدوکلس رفتاری زیاده‌روی داشت و دوست داشت بر برتری خود بر دیگران تأکید کند. او لباس یک کشیش را می پوشید - ردای ارغوانی، کمربند طلایی و تاج دلفی، در همه جا در محاصره همراهان و دانش آموزان مشتاق ظاهر می شد و تکبر با شکوه او باعث ایجاد هیبت در همشهریانش می شد. او از پدر و مادرش ثروت مناسبی به ارث برد که ترجیح داد آن را به روشی اصیل خرج کند و به دختران فقیری که نیمی از او می شناخت جهیزیه بدهد و ازدواج موفقی برای آنها ترتیب دهد.

مرگ

نسخه های زیادی در مورد چگونگی مرگ امپدوکلس وجود دارد - از روزمره تا خارق العاده. دیوژن لائرتیوس 2 مورد از آنها را ذکر می کند. بر اساس اولی، فیلسوف معروف را زنده به بهشت ​​بردند و «به گونه‌ای باید برای او قربانی کرد که گویی خدایی شده است». طبق دوم، امپدوکلس خودکشی را انتخاب کرد: با احساس نزدیک شدن به مرگ، خود را به دهان آتشفشان اتنا انداخت. همشهریان با کشف صندل برنزی او در خاکستر نزدیک کوه از مرگ او مطلع شدند.


با این حال، در برخی از شواهد مکتوب آن زمان، نسخه های ساده تری یافت می شود: شاید امپدوکلس از گاری که به تعطیلات در مسن می رفت سقوط کرد، لگن خود را شکست و پس از آن مریض شد، مرد. همچنین اشاره شده است که وی در واقع لیز خورده و به دریا افتاده است. فیلسوف که پیرمرد ضعیفی بود، نتوانست با موجی که می آمد کنار بیاید و غرق شد.

اینکه کدام تعبیر صحیح است و دقیقاً چه چیزی باعث مرگ شده است به طور قطع مشخص نیست. مورخان حتی در مورد اینکه این متفکر در زمان مرگش چند ساله بوده است، اختلاف نظر دارند: 60، 77 یا 109.

نوادگان مجسمه امپدوکلس را در زادگاهش برپا کردند. بعداً رومی ها آن را به پایتخت منتقل کردند و در میدان روبروی ساختمان سنا قرار دادند. پرتره های مجسمه ای از این فیلسوف نیز حفظ شده است که از آنها می توان تصوری تقریبی از ظاهر او به دست آورد.

نقل قول ها

بسیاری از بدبختی های چشمگیر افکار کنجکاو را کسل کننده می کند.
حیف است که نظر مبهمی در روحش نسبت به جاودانه ها داشته باشد.
یک کیهان وجود دارد، اما کیهان کیهان را تشکیل نمی‌دهد، بلکه تنها بخش کوچک و معینی از کیهان را تشکیل می‌دهد، بقیه آن ماده خام است.
هیچ چیز از هیچ به وجود نمی آید و هیچ راهی وجود ندارد که بتوان آن چیزی را که وجود دارد از بین برد.

ê امپدوکلس (حدود 490 - حدود 430 قبل از میلاد)در اصل از Agrigente، شاعر، فیلسوف، دموکرات.

او بر کل جهت گیری تفکر علمی و فلسفی تأثیر گذاشت. او سهم زیادی در توسعه علوم طبیعی داشت. او با هوا به عنوان یک ماده خاص برخورد کرد. او مسئول مشاهده واقعیت نیروی گریز از مرکز بود: اگر یک کاسه آب را که در انتهای یک طناب بسته شده بچرخانید، آب بیرون نخواهد ریخت. او می دانست که گیاهان رابطه جنسی دارند. امپدوکلس فرضیه تکامل گیاهان و جانوران را مطرح کرد و اصل بقای شایسته گفت که ماه با نور منعکس شده می درخشد، زمان مشخصی طول می کشد تا نور منتشر شود، اما آنقدر کوتاه است که ما این کار را می کنیم. متوجه آن نشو دستاوردهای او در پزشکی قابل توجه است. امپدوکلس در تفسیر خود از هستی، تز پارمنیدس را نقطه شروع خود می‌گیرد، که عبارت است از این که به معنای واقعی نه ظهور و نه نابودی وجود دارد. Empedocles ظهور و ناپدید شدن ظاهری را با اختلاط عناصر اصلی - "ریشه های" همه چیز - و از هم پاشیدگی این مخلوط توضیح می دهد. عناصر اولیه با محمولات غیر ظهوری، فنا ناپذیر و تغییرناپذیر مشخص می شوند: آنها موجودی ابدی هستند و از حرکت فضایی که در نتیجه در روابط مختلف آمیخته می شوند، هم تنوع و هم تغییر اشیاء منفرد باید توضیح داده شود.

بنابراین، امپدوکلس به این درک رسید که هر چیزی که به نحوی وجود دارد، از چیزی و به چیزی، سازماندهی شده، رخ داده است، و گهگاه در وضعیتی یک بار و برای همیشه باقی نمانده است.

امپدوکلس در دیدگاه‌های خود در مورد دانش، تا حد زیادی خود را با الئاتیک‌ها همسو می‌کند: او از ناقص بودن احساسات سخن می‌گوید و در مسائل حقیقت فقط به عقل اعتماد می‌کند، تا حدی انسانی و تا حدی الهی. به عقیده امپدوکلس، ذهن در افراد مطابق با دانش جهان رشد می کند و انسان تنها با نیروی عقل می تواند به خدا فکر کند. امپدوکلس اصل معروف معرفت حقیقی را مطرح کرد: «مثل با شبیه شناخته می شود». امپدوکلس در جست‌وجوی‌های مذهبی و تفسیر روح، بر ایده فیثاغورث در مورد جاودانگی و انتقال ارواح تکیه کرد.

ê آناکساگوراس (حدود 500-428 قبل از میلاد)

مورخان علم آناکساگوراس را اولین دانشمند حرفه ای می دانند که تماماً خود را وقف علم کرده است.

در یونان در اواسط قرن پنجم قبل از میلاد. ه. این یک نوع شخصیت خلاق جدید و بی سابقه بود. آناکساگوراس نظرات خود را این گونه بیان می کند: یونانیان در این فکر اشتباه می کنند که هر چیزی آغاز یا پایانی دارد. هیچ چیز تولید و یا نابود نمی شود، زیرا همه چیز انباشت و جدایی از چیزهای موجود قبلی است. بنابراین، هر چیزی که تشکیل می شود را می توان اختلاط - جداسازی نامید. این بدان معناست که هیچ فعل آفرینشی وجود نداشته است، بلکه تنها انفاق بوده و هست.

بنابراین، اگر هیچ چیز نمی تواند از هیچ به وجود بیاید، آنگاه همه اشیا فقط می توانند ترکیبی از اصول موجود باشند. آن چیزی که وارد اتحاد می شود یا در معرض جدایی قرار می گیرد دانه ها یا همئومرها نامیده می شود. (این چیزی شبیه به درک مدرن از عناصر شیمیایی است.) برخلاف پارمنیدس و تالس، که تعلیم دادند که «همه یکی است»، آناکساگوراس استدلال کرد: «همه چیز بسیار است». اما توده عناصر خود آشفته است. چه چیزی عناصر را ترکیب می کند؟ کدام نیروی از انبوه بی شمار عناصر جنینی یک سیستم هارمونیک جامع ترتیب می دهد؟ آناکساگوراس گفت این نیرو عقل است ( نوس) نیرویی است که جهان را به حرکت در می آورد. او از پیروان آناکسیمنس بود و برای اولین بار دلیل را بر ماده افزود و کار خود را اینگونه آغاز کرد: «همه چیز به هم ریخت، سپس عقل آمد و به آنها دستور داد». بنابراین، آناکساگوراس به عقل ملقب شد. او سرنوشت را به عنوان چیزی تاریک و همچنین شانس را رد کرد و آن را علتی ناشناخته برای ذهن انسان دانست.


آناکساگوراس اولین کسی بود که اصل غیر مادی اندیشه یا ذهن را از ماده جدا کرد. او دریافت که ماده به عنوان چنین پدیده‌های حرکت، تفکر و مصلحت در نظم جهانی جهانی را توضیح نمی‌دهد. آناکساگوراس اصل غیر مادی هستی را با قیاس با روح عقلانی انسان تعریف کرد. بدین ترتیب برای اولین بار مفهوم یک اصل جهانی معرفی شد که نقش یک موتور جهانی را ایفا می کند.

عقل، همانطور که آناکساگوراس آن را درک کرد، یک نیروی دانای کل و محرک است که عناصر را به یک ساختار معین هدایت می کند.

وزارت علوم و آموزش و پرورش فدراسیون روسیه

دانشگاه ایالتی یاروسلاول به نام. دمیدوا.

بر اساس مفهوم علوم طبیعی مدرن - زیست شناسی

موضوع: امپدوکلس

دانش آموزان تکمیل کردند:

بررسی شد:

یاروسلاول، 2004

1. مقدمه…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………

2. امپدوکلس آکراگانتوس…………………………………………………………………………………

3. فلسفه امپدوکلس……………………………………………………………………………………

4. نتیجه گیری……………………………………………………………………….

5. مراجع…………………………………………………………………………………

معرفی.

عشق و دشمنی!

هر دو جاودانه اند...»

امپدوکلس

امپدوکلس فیلسوف یونان باستان هیچ شباهتی در میان هم عصران خود ندارد - او بسیار منحصر به فرد و فردی است. او در دوران کلاسیک یونان زندگی می کرد، اما تصویر او به قدری غیرکلاسیک است که تشابهات را فقط در اواخر دوران باستان می توان یافت. گاهی در او ویژگی هایی می بینند که اصلاً ویژگی یک هلنی نیست.

امپدوکلس، مانند فیلسوفان اول، با ترکیبی از عمق حدس و گمان، مشاهده گسترده و دقیق با تمایلات عملی - با میل به خدمت کردن دانش به زندگی مشخص می شود. فلسفه هنوز توسط امپدوکلس از علم جدا نشده بود و در خود علم نیز دیدگاه نظری از صورت بندی مسائل مختلف عملی جدا نیست. بنابراین، امپدوکلس پدیده های بیولوژیکی و فیزیولوژیکی را مورد مطالعه قرار داد و تعدادی فرضیه مرتبط با این پدیده ها را ایجاد کرد. اما در همان زمان به عنوان بنیانگذار یک دانشکده پزشکی معروف در دوران باستان مشهور شد. بی‌تردید در بخش معروفی از گزارش‌های خارق‌العاده، تعدادی از بهره‌برداری‌های چشمگیر امپدوکلس در تسخیر طبیعت توسط انسان حفظ شده است. علیرغم تمام اغراق‌های آشکاری که در آنها وجود دارد، این گزارش‌ها نشان می‌دهد که امپدوکلس معاصران خود را با گستردگی و نبوغ خود در حل مشکلات بزرگ عملی شگفت‌زده کرد.

امپدوکلس آکراگانتوس

Empedocles of Acragantum - فیلسوف و شاعر سیسیلی، سیاستمدار و مصلح مذهبی، پزشک و معجزه‌گر، دایره‌المعارف و بلاغت‌نویس، معاصر ارشد سقراط - اساساً برای افراد کمی ناشناخته است.

تاریخ دقیق تولد و مرگ امپدوکلس مشخص نیست. برخی از نویسندگان باستانی گزارش می دهند که او 60 سال و برخی دیگر بیش از 100 سال زندگی کرد. تاریخ تقریبی زندگی: 484-424. قبل از میلاد مسیح. برخی منابع تاریخ مشروط «شکوفایی» فیلسوف را به المپیاد 84 (حدود 444 قبل از میلاد) ارجاع می دهند. اعتقاد بر این است که امپدوکلس از خانواده اشرافی بود. در جنگ سیاسی که در زمان او در آکراگانت جریان داشت، از طرف دموکراسی حمایت کرد، در آن به جایگاه والایی دست یافت و با دستی محکم کوشید تا آکراگانت جوان را از تلاش برای بازگرداندن قدرت اشرافی حفظ کند. در افسانه های مربوط به زندگی و کار امپدوکلس، بسیاری از ویژگی های به وضوح خارق العاده و ساختگی وجود دارد.

تصویر فیلسوف آکراگانت بسیار ناهماهنگ و دوگانه است. امپدوکلس در گشودگی خودنمایی خود در برابر عموم چشمگیر است و در عین حال او شخصیتی مرموز و کم درک از یونان کلاسیک است. در ذهن معاصرانش، او شخصیتی غیرقابل توضیح باقی ماند که متفکری درخشان و یک سوفسطایی جاه طلب را ترکیب می کرد. در آکراگانت، مانند همه مردان برجسته شهر، مجسمه ای برای او ساخته شد، اما در یک ویژگی نسبتاً غیرمنتظره با بقیه تفاوت داشت: مجسمه فیلسوفی با چهره ای پوشیده به تماشاگران ارائه کرد - نشانه ای از ناامید، آسیب ناپذیر. رازداری

Empedocles توسط پلت فرم سیاسی عمومی و ملی جذب می شود. جامعه بسته روشنفکران فلسفی برای او مناسب نیست. او مطمئناً می خواهد در زمان حیاتش یک بت ملی باشد، یک بت جمعیت باشد و در این امر موفق شد. شهرت امپدوکلس بیش از حد قابل قبول بود. نه تنها هموطنان او، بلکه ساکنان شهرهای دیگر هلاس نیز از معجزات او شنیده بودند. ظاهر اصلی او، شخصیت او، غرق در اختراعات خارق العاده، همیشه عبادت بی صدا را برانگیخت. آنها نمی خواستند او را فانی ببینند. تمام هلاس او را بت کردند.

اما او بین تبلیغات و تنهایی می شتابد و به هیچ جا آرامش نمی یابد. از یک سو، آرمان یک حکیم منزوی، عبوس و غیرقابل معاشرت برای او غیرقابل تحمل است. از طرف دیگر نسبت به جمعیت سرد و غیرقابل دسترس است، مراقب است که به فاصله دست دادن آنها نرسد.

فلسفه امپدوکلس با شخصیت او مطابقت دارد: همه چیز در آن نیز متناقض، پیچیده و دوگانه است.

آیا پیشینیان پاسخ دادن به اینکه او کیست دشوار بود: شاعر، پیامبر، فیلسوف، دانشمند یا پزشک؟ دامنه تحقیقات فکری امپدوکلس واقعا نامحدود است و شاید بتوان او را یکی از اولین دایره المعارف نویسان یونان باستان نامید. به هر حال از نظر وسعت ذهن او را با دموکریت مقایسه می کنند. او به هر چیزی که نبوغ بشری در آن ظاهر می شود علاقه مند بود و در هر کجا که نشانی از فردیت پایان ناپذیرش می گذاشت، نشان می داد. و با این حال، تطبیق پذیری او برای او سودی نداشت، بلکه به او آسیب رساند. او بود که او را سرزنش کرد. او موهبت خلاق طبیعی خود را با انواع دانش معاوضه کرد و طبیعتاً آن را خرد کرد، به عنوان یک فیلسوف موفق نشد، به یک جهان‌شمولی سطحی بدون عمق و درک منحط شد. نقدهای فلسفی بعدی هرگز این موضوع را فراموش نکرد و مدتهاست که شهرت او را به عنوان متوسط ​​فلسفی تثبیت کرده است.

به شهادت گذشتگان. امپدوکلس نویسنده ای پرکار بود: تراژدی ها، رساله های سیاسی و پزشکی، سرودهایی برای خدایان نوشت. اما حتی قطعاتی از آنها باقی نمانده است. قطعاتی از دو اثر او به دست ما رسیده است: شعر طبیعی - فلسفی «درباره طبیعت» و شعر دینی - معادشناسی (به روح اورفیک) «تطهیر».

امپدوکلس متعلق به یک خانه اشرافی ثروتمند و از نظر سیاسی قدرتمند بود. این از این واقعیت مشهود است که پدربزرگ او (همچنین به نام امپدوکلس) برای مسابقات المپیک اسب دوانی می کرد که لذتی افتخارآمیز اما بسیار گران قیمت بود. امپدوکلس پدربزرگ نیز بر امور دولتی تأثیر گذاشت. او از اختیارات و امتیازات سفیران برخوردار بود، یعنی. به عنوان یک مقام دولتی عمل کرد. پدربزرگ من نیز به عنوان قهرمان المپیک مشهور شد - در سال 496 قبل از میلاد. او در مسابقه ارابه سواری پیروز شد. این تضمین انکارناپذیر اقتدار قبیله ای و شخصی است. پدر فیلسوف، متون، نیز به ورزش علاقه داشت و همچنین یک قهرمان المپیک بود.

تقریباً می توان با اطمینان گفت که اولین مربیان او چه کسانی بودند. فیثاغورثی ها، به احتمال زیاد، اولین مربیان امپدوکلس بودند. ارتباط او قابل تردید نیست - نویسندگان باستان مستقیماً او را فیثاغورثی می نامند. اما او یک فیثاغورثی خاص بود. موقعیت احتمالی امپدوکلس: جدایی بیرونی از اتحادیه در عین وفاداری به آموزه های آن. بر خلاف اخلاق دایره فیثاغورثی، لب های او بسته نیست، بلکه بی وقفه صحبت می کند. او پس از نقض قاعده دستور مبنی بر عدم افشای دانش دینی و علمی، اخراج شد.

همدردی های سیاسی امپدوکلس را نمی توان به هیچ آموزه ای مختص دوران باستان تقلیل داد. به نظر می رسد که او اصلاً نگران شکل حکومت نبوده است. تنها رژیمی که او بدون قید و شرط با آن آشتی ناپذیر است، استبداد است. خانواده امپدوکلس احتمالاً در سرنگونی استبداد آکراگانتی شرکت داشته و حتی ممکن است کودتا را رهبری کرده باشند. از تیمائوس داستانی به دست ما رسیده است که اولین حضور سیاسی فیلسوف را به تصویر می کشد. یکی از رهبران ارتش ایالتی او را به یک جشن دعوت کرد. مدتها بود که میهمانان جمع شده بودند، اما در مورد شراب تردید کردند و آن را سرو نکردند. امپدوکلس خشمگین شد و خواستار توضیح شد و معلوم شد که صاحب خانه منتظر شخص مهمی از شورای شهر است. به محض ظهور، صاحب دستور داد که شراب سرو کنند. فیلسوف در این بی تدبیری تلاشی برای خودکامگی دید. او میزبان و مهمانش را به محاکمه فراخواند و برای آنها حکم اعدام صادر کرد.

از آن پس، نفوذ سیاسی فیلسوف افزایش یافته است. اما او حتی زمانی که شهروندان شهر از او دعوت کردند تا پادشاه آنها شود، بی‌تفاوتی خود را نسبت به قدرت آشکار می‌کند. او نپذیرفت و ترجیح داد یک شهروند خصوصی باقی بماند.

امپدوکلس به عنوان یک جادوگر مشهور است. قبلاً قدیم ها او را با جادوگران بت پرست افسانه ای همتراز می کردند: فیثاغورث که زبان طبیعت را می فهمید. اپیمنیدس کرت، گفتگوی شخصی زئوس؛ Abaris از Hyperborean، که می داند چگونه خود را بی وزن کند. همانطور که هراکلیدس می گوید، امپدوکلس، زن متوفی پانته آ آکراگانتیا را که یک ماه تمام بدون تنفس یا نبض خوابیده بود، زنده کرد.

اما مرموزترین چیز مرگ اوست. چندین روایت از مرگ او وجود دارد. اما همه آنها تحت الشعاع یک چیز هستند - خودسوزی رسمی در اتنا داغ. هراکلیدس در مورد سرنوشت فیلسوف چنین می گوید. یک شب، امپدوکلس به مناسبت رستاخیز یک زن آکراگانتی با دوستانش جشن می گرفت. پس از جشن، امپدوکلس ناپدید شد. ناگهان به یاد آوردند که در نیمه شب صدای بلندی شنید که امپدوکلس را صدا می کرد. آنها این را باور نکردند، اما وقتی اطراف را شانه زدند و فیلسوف را پیدا نکردند، به ناپدید شدن ماوراء طبیعی اعتقاد داشتند و اعلام کردند که او خدایی شده است.

Hypobotus روایت متفاوتی از مرگ Empedocles ارائه می دهد. پس از آنکه رویایی بر فیلسوف مهمان نازل شد، به اتنا رفت و خود را در دهانه آتشفشان آتشفشان انداخت. و شاهد مادی این امر یک کفش مسی است که توسط یک توده آتشفشانی به بیرون پرتاب شده است.

بسیاری این مرگ زیبا را باور نکردند و بر علیه آن استدلال آوردند. بحث اصلی این است که آتشفشان به دلیل گرمای غیر قابل تحمل غیر قابل دسترس است.

از مرگ فیلسوف نیز نقل شده است که او تا سنین پیری زندگی کرد و بر اثر ضعف پیری به دریا افتاد و خفه شد. همچنین گفته شده که او خود را حلق آویز کرد.

اما افسانه خودسوزی، با تمام خارق‌العاده‌ای که داشت، بیشتر به مذاق فرزندان خوش آمد. به یک معنا، او امپدوکلس را تجلیل کرد.

مرگ امپدوکلس نه مجازاتی برای خودپرستی یک نابغه، نه انتقام خدایان یا مردم، بلکه یک فاجعه کور و اجتناب ناپذیر نیست. فیلسوف در آن پاسخ راز خود و هدف خود را در جهان می یابد. مرگ برای او همان خلقت هر یک از آثار اوست، یعنی. ادامه طبیعی شعر او او با کشتن خود، سرنوشت خود را رقم می زند، قربانی آیینی-شعری می کند، جایی که کشیش و قربانی، شاعر و اثر شاعرانه خودش است.

فلسفه امپدوکلس.

امپدوکلس دکترین فیزیکی خود را در مورد جهان در شعر «درباره طبیعت» بیان کرد. همان شرایطی که اثر طبیعی فلسفی او در قالب یک اثر هنری اجرا شد، از ماهیت و حدود علم طبیعی او حکایت دارد. امپدوکلس یک دانشمند طبیعی و نه یک دانشمند تحلیلی به معنای معمول کلمه است.

فیزیک امپدوکلس یا دکترین اصول فیزیکی جهان در نگاه اول بسیار ساده و غیراصیل است. این به شدت شبیه فلسفه طبیعی ایونی است. به گفته امپدوکلس، جهان بر چهار عنصر استوار است: آتش، هوا، آب و خاک. همه این عناصر در برابر او مطرح شد و او چیزی به آنها اضافه نکرد. او فقط آنها را ترکیب کرد.

چهار عنصری که او می پذیرد، کمیت های مساوی و کنار هم نیستند که از ترکیب آنها جهان شکل می گیرد. جهان شبیه یک عرصه مبارزه بین اصول متضاد است: "بالا" - آتش حیات بخش و خوب و "پایین" - زمین شر بی اثر با فضای مجاور آن. زندگی یک رقابت است، مبارزه اضداد که برای لغو متقابل تلاش می کنند. بنابراین، اصول اولیه و تعیین کننده کیهان چهار نیستند، بلکه دو اصل هستند. به گفته ارسطو، امپدوکلس عناصر خود را «نه به عنوان چهار، بلکه به گونه ای تفسیر می کند که گویی فقط دو وجود دارد: از یک سو آتش جدا، و از سوی دیگر، زمین، هوا و آب...». پس اساس زندگی جهانی چهار عنصر نیست، بلکه تنها دو عنصر است; بقیه فقط مراحل انتقالی از یک قطب به قطب دیگر هستند و محصول تعامل آنهاست.

اما این سؤال مطرح می شود: اگر عناصر منشأ اشیا نبودند، پس چه بودند؟ اظهارات مستقیم امپدوکلس باقی نمانده است. اما در مورد این موضوع پیام مهمی از Aetius پیدا می کنیم. او ادعا می کند که طبق آموزه های امپدوکلس، حتی قبل از تشکیل چهار عنصر، ذرات بسیار کوچک، عناصری با اندازه های مختلف، قبل از "چهار ریشه" وجود داشته است. Aetius این ذرات هم اندازه را "عناصر عناصر" می نامد.

بنا به گفته امپدوکلس، اساس هستی، ماهیت اساسی-غیر کیفی عناصر ماقبل عنصری است. این یک میدان خنثی را تشکیل می دهد که درام در آن پخش می شود. شرکت کنندگان اصلی عبارتند از: بالا که نقش مثبت حیاتی دارد و معادل فیزیکی آن گرما (آتش) است و پایین که نقش منفی کم دارد و معادل آن سرد (زمین و عناصر مجاور آن) است. روند جهان یک گسترش متناوب است: گاهی اوقات صعود با نشانه حیات و خوبی خود پیروز می شود و سپس جهت روند کیهانی به عنوان صعود، رشد یا "مسیر به سمت بالا" تحقق می یابد. سپس پایین با نشانه شر و مرگ غلبه می کند و سپس جهت مانند کاهش یا «راه پایین» است. در "راه صعود" نقطه ای است که نگرانی ها و احساسات فروکش می کند و "آرامش حاکم می شود". امپدوکلس این وضعیت جهان را "هارمونی ارجمند" یا حتی خدا می نامد. امپدوکلس خدا را - Sphairos - نامیده است - کره ای جامع، خود یکسان و از نظر اندازه در همه نقاط.

امپدوکلس این عناصر را «خدایان بادوام و مورد احترام» می نامد. عناصر او نه تنها وجود دارند، بلکه "هر یک از آنها اعمالی مطابق با ماهیت خود انجام می دهند." امپدوکلس عناصر مادی را در تصاویر اساطیر سنتی مجسم می کند: آتش او زئوس است، هوا هرا است، آب نستیس است، زمین هادس است. اما آنها قهرمانان اساطیری نیستند، بلکه صرفاً نیروهای حیاتی نامشخص، خدایان اهریمن، ارواح عنصری هستند که در آغوش یک "پیوستار حیات ارگانیک" مستحکم زندگی می کنند.

جهان به تدریج تکه تکه و خرد می شود. حد از هم پاشیدگی Sfairos عناصر نفسانی است - آتش، هوا، خاک، اما در انزوای متقابل آنها. هستی به چهار عنصر متضاد و متخاصم متمایز می شود. همه عناصر در درون خود بسته اند و به عطش نابودی متقابل آلوده شده اند. اما این یک لحظه طول می کشد و دوباره به وحدت اولیه اولیه Sfairos باز می گردد. یک چرخه جهانی جدید آغاز می شود.

به گفته امپدوکل، جهان با دو حد محدود می شود، که به طور متناوب جایگزین یکدیگر می شوند: "بالا" هماهنگی یکی است، "پایین" خصومت بسیاری است.

در کیهان باید دو علت متقابل وجود داشته باشد. و امپدوکلس چنین قدرت هایی دارد. اولین آنها با هماهنگ کردن توافق و اتحاد بر خصومت و اختلاف غلبه می کند. این قدرت در تصاویر آفرودیت، اروس و دوستی تجسم یافته است. دیگری، برعکس، جهان را تقسیم می کند و هماهنگی را در هرج و مرج فرو می برد. امپدوکلس این نیرو را آرس، دشمنی، نفرت می نامد. آفرودیت و آرس در امپدوکلس ارواح عنصری بدون چهره، تصویر یا جنسیت هستند که نماد گرایش‌های کیهانی متضاد به سمت فروپاشی و اتحاد مجدد هستی هستند. بنابراین، عشق و نفرت در توصیف امپدوکلس یا به عناصر تشبیه شده اند یا خود عناصر هستند. آنها مانند دو عنصر اضافی به نظر می رسند که به عنوان نوعی آنزیم یا "مایع پویا" عمل می کنند: یکی یک ماده را مرتبط می کند، دیگری تجزیه می کند. همانطور که ارسطو اشاره می کند، عشق و نفرت بخشی از کل جهان هستند و بنابراین، همراه با عناصر دیگر، "در ترکیب کلی عناصر شرکت می کنند." زندگی کیهانی، طبق تصویر امپدوکلس از کیهان‌زایی در سطح عنصری، شکل‌گیری ماده است که از طریق مبارزه آفرودیت و آرس انجام می‌شود.

جهان، همانطور که امپدوکلس آن را درک می کرد، اساساً چرخه ای است: وحدت مطلق و کثرت مطلق به طور دوره ای جایگزین یکدیگر می شوند. فیلسوف سه مقام مثبت را در شکل گیری جهان شناسایی می کند: خدا (سفایروس)، چیزهای طبیعی (فضا) و انسان. بر این اساس، توسعه جهانی به سه مرحله ژنتیکی تقسیم می شود: تئوژنز، کیهان زایی و انسان زایی.

خدای اولیه یا اسفایروس الهی در امپدوکلس فاقد هرگونه معنای خداباوری است. خدای امپدوکلس جوهری در حال رشد است که به تدریج وارد جهان می شود. نماد ریاضی Sfairos یک توپ است. توپ گرفته شد زیرا در آن لبه ها، تفاوت ها و عدم تناسب ذاتی در دنیای تشکیل مواد تا حد امکان صاف می شود. این واقعیت که خدای امپدوکلس چیزی فراتر از یک شیء فیزیکی عظیم است، با توانایی اسپایروس در تجربه گواه است.

کیهان شناسی امپدوکلین چهار مرحله از چرخه جهان را متمایز می کند. از این میان، دو مورد محدود کننده هستند، یعنی. یک حالت تسلط کامل عشق و غلبه کامل دشمنی و دو حالت میانی، یعنی. گذار از عشق به دشمنی (نزولی) و از دشمنی به عشق (صعودی). کیهان و انسان در مراحل انتقالی و میانی چرخه جهان متولد می شوند. وجود امپدوکلس در ابتدا و به صورت محوری دوشاخه است: وحدت و کثرت، که قطب های متضاد چرخه جهان را تشکیل می دهد.

Sfairos نقطه اولیه ارزش آفرینی فرآیند جهانی است. Sphairos متلاشی می شود، متمایز می شود و به شکل گیری های کمتر کامل تبدیل می شود. کیهان زوال فزاینده خدای جهان، سقوط تدریجی آن به آشوب است.

به گفته امپدوکلس، انسان زایی نیز ساختار ژنتیکی دو وجهی دارد، یعنی. در هر چرخه جهانی، بشریت دو بار متولد می شود: یک بار در مسیر خدای کروی به عناصر، بار دیگر در مسیر از عناصر به خدا. در مورد اول، شخص متولد نمی شود، بلکه تجسم می یابد: مردم خدایان سقوط کرده، شیاطین، ارواح هستند. در حالت دوم، توسعه انسانی ادامه می یابد، مردم ناتمام می مانند، تبدیل به خدا می شوند.

این سوال باقی می ماند که انسان در چه دنیایی زندگی می کند؟ معلوم نیست خود فیلسوف در این باره چه فکری کرده است. برخی از محققان بر این باورند که طبق نظریه امپدوکلس، ما به مرحله تکامل تعلق داریم. با این حال، به گفته امپدوکلس، ما در دنیای زوال، نابودی و انحطاط زندگی می کنیم. امپدوکلس معتقد است که دومی برای فانی ممکن است. او شعر خطبه "تصفیه" را می نویسد - نوعی راهنمایی برای نجات یک گمگشته و غرق در رذایل بت پرست.

به گفته امپدوکلس، در این جهان، مردم ساکنان موقت هستند، مانند غریبه ها، مهمانان یا تبعیدیان. آنها با از دست دادن وطن اصلی خود، سرزمین عشق و حقیقت، مجبور می شوند در جاده های هستی زمینی که امپدوکلس آن را "دره غم ها" می نامد، سرگردان شوند.

در واقع، نجات از نظر امپدوکلس به معنای غلبه بر نیاز به بیرون افتادن از رابطه علت و معلولی رویدادها، از زمان و زمان نیست. مرد قدر آزادی داده شده را ندانست. بدن مقصر نیست که ما در آن هستیم، بلکه روح در ارتکاب گناه مقصر است. برای رهایی از بدن، باید توجه خود را به روح معطوف کنید. نه برای دور انداختن گوشت، بلکه برای غلبه بر آن در درون خود، یعنی. فرد باید خود را از نظر روحی از گناهی که منجر به شر می شود پاک کند.

امپدوکلس اینگونه در برابر ما ظاهر می شود: یک اورفیک دیرهنگام، یک رمانتیک مذهبی-فلسفی، یک ایده آلیست اخلاقی و یک هنرمند که توهمات جانبخش خود را در مبارزه با دنیای اجتماعی دشمنی هدر داد و همانطور که افسانه ادعا می کند صلح را در آن یافت. خودکشی رسمی در اتنا سیسیلی.

نتیجه.

بنابراین، امپدوکلس یک فیلسوف یونان باستان است. او معتقد بود که ظهور و محو شدن به معنای واقعی وجود ندارد، بلکه تنها خلط و جدایی، پیوند و جدایی عناصر لایتغیری است که به وجود نمی آیند و از بین نمی روند. او چهار مورد از این عناصر را برشمرد: آتش، هوا، آب، خاک. از حالت اولیه اختلاط مطلق، که در آن چیزهای جداگانه ای وجود ندارد، به تدریج حالت جدایی مطلق عناصر ایجاد می شود، از حالت اخیر دوباره حالت مخلوط، و غیره تا بی نهایت. او معتقد بود که نیروی محرکه این پیشرفت، عشق و دشمنی است.

امپدوکلس متعلق به آن شخصیت های رنگارنگ دوران باستان است که نمی توان در مورد عقایدشان سکوت کرد. امپدوکلس نه فقط یک متفکر، نه یک فیلسوف اندیشه، بلکه فیلسوف زندگی، معلم و مبلغ زندگی دینی و اخلاقی است. هدف اصلی فلسفه او خود کیهان نیست، بلکه ریشه انسان در آن است، سرنوشت روح در فرآیند جهانی.

کتابشناسی - فهرست کتب.

1. Asmus V.F. "فلسفه باستان"؛ م.، 1998.

2. تاریخ فلسفه. جلد اول - م.، 1940.

3. Semushkin A.V. امپدوکلس م.، "اندیشه"، 1985

«عشق و دشمنی!

هر دو جاودانه اند...»

امپدوکلس

مقدمه.

یکی از مهم ترین پیامدهای جنگ های یونان و ایران، حرکت مرکز حیات اقتصادی و فرهنگی یونان از شرق به غرب بود. شهرهای ایونی که ویران و محروم از بازارهای شرقی بودند، اهمیت سابق خود را از دست دادند. آتن، اسپارت و سیسیل به میدان می آیند.

فعالیت های امپدوکلس در آگریژنتوم در سواحل سیسیل انجام شد. Agrigent در قرن 5 بود. قبل از میلاد مسیح. یکی از مهم ترین شهرهای تجاری یونان در سواحل سیسیل. تاریخ دقیق تولد و مرگ امپدوکلس مشخص نیست. برخی از نویسندگان باستانی گزارش می دهند که او 60 سال و برخی دیگر بیش از 100 سال زندگی کرد. برخی منابع تاریخ مشروط «شکوفایی» فیلسوف را به المپیاد 84 (حدود 444 قبل از میلاد) ارجاع می دهند. اعتقاد بر این است که امپدوکلس از خانواده اشرافی بود. در جنگ سیاسی که در زمان او در آگریژنتوم شعله ور بود، از طرف دموکراسی حمایت کرد، در آن جایگاه والایی به دست آورد و با دستی محکم کوشید تا از ساختار دمکراتیک جوان در آگریژنتوم در برابر تلاش برای بازگرداندن قدرت اشرافی محافظت کند. در افسانه های مربوط به زندگی و کار امپدوکلس، بسیاری از ویژگی های به وضوح خارق العاده و ساختگی وجود دارد. جدا کردن دانه در گزارش های نویسندگان باستان از گزارش های غیر قابل اعتماد بعدی آسان نیست. امپدوکلس به عنوان یک حکیم، به عنوان یک پزشک و معجزه گر قدرت مافوق بشر ظاهر می شود. فعالیت او به اندازه فعالیت اولین فیلسوفان میلزی چند وجهی بود: امپدوکلس به عنوان فیلسوف برجسته، شاعر، استاد خطابه و بنیانگذار مکتب فصاحت در سیسیل وارد تاریخ فرهنگ یونان شد. ارسطو گفت که امپدوکلس اولین کسی بود که بلاغت را ابداع کرد و او می دانست که چگونه خود را با استفاده از استعاره ها و دیگر ابزارهای زبان شعری ماهرانه بیان کند. او دیدگاه های فلسفی خود را نه در یک رساله منثور، بلکه در شعر «درباره طبیعت» بیان کرد. امپدوکلس شاید پس از فیثاغورث، اولین فیلسوف باستانی باشد که در دوران باستان ادبیات وسیعی، تا حدی بحث برانگیز، درباره او پدید آمد. Zeno of Elea و Melis علیه فیلسوف نوشتند. تک نگاری درباره امپدوکلس توسط بزرگترین شاگرد ارسطو، تئوفراستوس، نوشته شد. پلوتارک و هرماخوس اپیکوری آثار ویژه ای را به امپدوکلس تقدیم کردند. ما در ارسطو قضاوت های متعددی درباره امپدوکلس و جدلی با او در مورد مسائل مختلف می یابیم.

امپدوکلس، و همچنین اولین فیلسوفان میلزی، با ترکیبی از عمق حدس و گمان، مشاهده گسترده و دقیق با گرایش های عملی - با میل به خدمت کردن دانش به زندگی - مشخص می شود. فلسفه هنوز توسط امپدوکلس از علم جدا نشده بود و در خود علم نیز دیدگاه نظری از صورت بندی مسائل مختلف عملی جدا نیست. بنابراین، امپدوکلس پدیده های بیولوژیکی و فیزیولوژیکی را مورد مطالعه قرار داد و تعدادی فرضیه مرتبط با این پدیده ها را ایجاد کرد. اما در همان زمان به عنوان بنیانگذار یک دانشکده پزشکی معروف در دوران باستان مشهور شد. بی‌تردید در بخش معروفی از گزارش‌های خارق‌العاده، تعدادی از بهره‌برداری‌های چشمگیر امپدوکلس در تسخیر طبیعت توسط انسان حفظ شده است. علیرغم تمام اغراق‌های آشکاری که در آنها وجود دارد، این گزارش‌ها نشان می‌دهد که امپدوکلس معاصران خود را با گستردگی و نبوغ خود در حل مشکلات بزرگ عملی شگفت‌زده کرد.

داستانی در مورد چگونگی تغییر آب و هوای آگریژنتوم توسط امپدوکلس حفظ شده است: او ظاهراً در صخره هایی که شهر را با دیوار احاطه کرده بود عبور کرد و از این طریق راه را از طریق شکاف حاصل برای بادهای گرم مفید باز کرد. از نظر قابلیت های فنی آن زمان، این پیام آنقدر باورنکردنی است که البته لازم نیست آن را جدی گرفت. با این حال، این داستان ساده لوحانه و خارق العاده یک ویژگی واقعی از فعالیت امپدوکلس را منعکس می کرد - تمایل به پیوند حدس و گمان، نظریه با فعالیت عملی.

دوم ایده های اساسی فلسفه امپدوکلس.

امپدوکلس آموزش فلسفی خود را در مدرسه الین دریافت کرد. یکی از نتایج فلسفه الئاتیک تأثیر زیادی بر رشد بعدی تفکر فلسفی یونان در قرن پنجم داشت. قبل از میلاد مسیح ه. این نتیجه تفکر الین ها است که بر اساس آن موجودی واقعا موجود نمی تواند از بین برود و به وجود نیاید. آنها این موقعیت را با قدرت زیاد توسعه دادند، اما آن را با اعتقاد خود به تغییرناپذیری حقیقت عناصر موجود مرتبط کردند. این ایده، پس از الین ها، پیش نیاز بزرگ ترین آموزه های مادی قرن پنجم و نیمه اول قرن چهارم شد. قبل از میلاد مسیح ه. از این قبیل آموزه های امپدوکلس در سیسیل، آناکساگوراس در آتن و دموکرات در آبدرا هستند. حتی اگر در دنیا آنچه را پیدایش، تولد، تغییر یا مرگ، تباهی، نابودی نامیده می شود مشاهده کنیم، این فقط یک ظاهر فریبنده است. همه این پدیده ها باید به گونه ای تبیین شوند که هیچ توضیحی تز اساسی و اصیل را در مورد ابدیت و تغییر ناپذیری، در مورد ماهیت ناپدید و غیر فناپذیر وجود واقعی، خدشه دار نکند. در میان الینیان، وجود حقیقی یکی است در آن نه تنها مبدأ، تغییر و مرگ وجود دارد، بلکه هیچ کثرتی نیز وجود ندارد. امپدوکلس لئونیسم سختگیرانه الین ها را رد می کند. او سعی نمی کند همه انواع اشکال و پدیده ها را از یک اصل توضیح دهد - یک اصل مادی واحد. او چهار اصل را می شناسد - عناصر مادی اساسی و غیر قابل تقلیل. اینها آتش، هوا، آب، خاک هستند. امپدوکلس این اصول مادی را "ریشه همه چیز" می نامد. با این حال، تنها با فرض وجود این چهار «ریشه» نمی‌توان پدیده‌های مرئی طبیعت را توضیح داد. برای تبیین آنچه که در نظر مردم به عنوان پیدایش یا پیدایش همه چیز در جهان طبیعی به نظر می رسد، به گفته امپدوکلس، علاوه بر وجود چهار «ریشه» (عناصر مادی، اصول)، لازم است که وجود دو نیروی محرکه متضاد عناصر یا «ریشه‌ها» توسط این نیروها به حرکت در می‌آیند: آنها یا به هم متصل می‌شوند، به هم می‌آیند، ترکیب می‌شوند، یا برعکس، از هم جدا می‌شوند، از یکدیگر دور می‌شوند یا از هم جدا می‌شوند. از نظر امپدوکل، حیات طبیعت شامل ترکیب و جدایی، اختلاط کمی و کیفی و بر این اساس، جدایی کمی و کیفی عناصر مادی است که خود به عنوان عناصر بدون تغییر باقی می مانند.

در اینجا هنوز اسطوره های باستانی زیادی وجود دارد. اصول یا عناصر مادی توسط Empedocles نه به عنوان استخوان، ماده بی جان و مرده، بلکه به عنوان موجودات الهی - زنده و قادر به احساس مشخص می شوند. عناصر مادی از نیروهای محرک جدا نیستند. همه عناصر دارای نیروی محرکه هستند. امپدوکلس از این نیروی محرکه همه عناصر، دو نیروی محرکه خاص را متمایز می کند. نیروی محرکه فعال در قالب دو نیروی متضاد ظاهر می شود. او نیرویی که پیوند را ایجاد می کند، نیرویی که پیوند را ایجاد می کند، عشق (یا دوستی، محبت، هماهنگی، حتی آفرودیت، به نام الهه عشق که زن و مرد را به هم پیوند می دهد) می نامد. او نیرویی را که ایجاد تفرقه می کند نفرت (دشمنی، آرس) می نامد. دیدگاه امپدوکلس در مورد نیروی محرکه ریشه در عقاید بسیار قدیمی یونانیان دارد.

اصالت امپدوکلس بر خلاف پیشینیانش این بود که با وام گرفتن نظریه چهار ماده اولیه از سنت یونان باستان، امپدوکلس آن را با مفهوم عنصر مرتبط کرد که در قسمت دوم شعر پارمنیدس یافت. ، جایی که نویسنده فرضیه های فیزیکی خود را بیان کرده و مفهوم فیزیکی واضح تری از عنصر قبلاً پدیدار شده است. امپدوکلز پس از جدا کردن علت متحرک یا فاعل از عناصر مادی طبیعت، عنصری از دوشاخه را در هر یک از این دو پایه معرفی می‌کند - هم نیروی محرکه فعال و هم «ریشه‌های همه چیز» مادی. او عناصر مادی را به دو دسته تقسیم می کند. علاوه بر نیروهای محرک عشق و دشمنی، که به بیان دقیق، عناصر چیزها نیستند، اصل محرکه امپدوکلس نیز عنصر مادی آتش است. به این معنا، امپدوکلس آتش و هوا را به عنوان خدایان مذکر در مقابل زمین و آب به عنوان خدایان زن قرار می دهد. گاه هر چهار عنصر را جوهر زنده می داند.

در مورد رابطه وحدت با کثرت، فلسفه قبل از امپدوکلس دیدگاه‌های عمیقاً متضادی را از الئون‌ها و هراکلیتوس مطرح کرد. برای الین ها فقط وحدت قابل تصور است، هیچ کثرتی وجود ندارد، فقط یک توهم حواس است. از نظر هراکلیتوس، یک و چند به طور همزمان وجود دارند: همه از یک و از همه یک. امپدوکلس یک دیدگاه مصالحه‌آمیز و «ملایم‌تر» را ترسیم می‌کند. از نظر او، متضاد وحدت و کثرت، حب و دشمنی نه همزمان، بلکه به صورت متوالی وجود دارند. امپدوکلز زندگی طبیعت را به عنوان یک فرآیند چرخه ای یا ریتمیک نشان می دهد که در آن عشق، که عناصر فیزیکی را متحد می کند، و دشمنی، که آنها را از هم جدا می کند، به طور متناوب غالب می شوند. جهان به تناوب با عشق و دشمنی اداره می شود. در طول سلطنت عشق، همه چیز متحد می شود، طبیعت یک "توپ" بی پایان است و اصالت عناصر مادی فردی دیگر در آن حفظ نمی شود. در حال حاضر ما در آن نه خواص عجیب و غریب آتش، و نه خواص عجیب و غریب هر یک از عناصر دیگر را در آن نخواهیم یافت - هر کدام در اینجا ظاهر خود را از دست می دهند. برعکس، در دوران خصومت، همه چیز زیاد می شود، منحصر به فرد بودن عناصر ظاهر می شود، برجسته می شوند و منزوی می شوند. بین دوره های تسلط کامل عشق و همان غلبه دشمنی، دوره های انتقالی وجود دارد. عشق پس از عقب نشینی به پیرامون جهان در دوران حکومت دشمنی که خود را در مرکز جهان قرار داده بود، پیروزمندانه به سمت این مرکز پیشروی می کند و تا حدی تسلط می یابد تا اینکه به پیروزی کامل دست می یابد. در این زمان، خصومت از مرکز به پیرامون حذف می شود. اما به محض اینکه عشق به پیروزی برسد، دشمنی دوباره به سمت مرکز حرکت می کند و عشق به سمت پیرامون. فرآیند جهانی، تکرار و بازگشت موزون این مراحل است. با تمام تغییراتی که در طول این فرآیند رخ می دهد، خود عناصر مادی نه بوجود می آیند و نه از بین می روند.

سوم متافیزیک امپدوکلس.

از میان چهار عنصر فیزیکی امپدوکلس، آتش نقش مهمی دارد. فیلسوف که آغاز هر چیزی را دشمنی و محبت می‌دانست، می‌گوید که همه چیز از آتش برخاسته و به آتش تبدیل می‌شود. این یکی از شواهد تأثیر قوی است که ظاهراً آموزه های هراکلیتوس بر امپدوکلس گذاشته است. با توجه به اهمیت ویژه ای که آتش در فیزیک امپدوکل دارد، می توان در مورد امپدوکلس گفت که به طور دقیق، او با دو عنصر فیزیکی عمل می کند: آتش که خود آن را در نظر می گیرد و عناصر مخالف آتش که برای او وجود دارد. زمین، هوا و آب هستند. اما آیا به گفته امپدوکلس، چهار «ریشه همه چیز» عناصر ابدی طبیعت بودند، یا فکر می کرد که آنها از اصول اولیه تری تشکیل شده اند؟ در مورد این موضوع پیام مهمی از Aetius پیدا می کنیم. او ادعا می کند که طبق آموزه های امپدوکلس، حتی قبل از تشکیل "چهار عنصر"، ذرات بسیار کوچک مادی وجود داشته اند - عناصر به همان اندازه جزئی که قبل از "چهار ریشه" بودند. اگر چنین است، پس فلسفه امپدوکلس نقش خاصی در تهیه نظریه آتی اتمیسم ایفا می کند. بر اساس همه این مفاهیم و آموزه ها، امپدوکلس توضیح خود را از «پیدایش»، یعنی منشأ همه چیزهای طبیعی، توسعه داد. او با پیدایش فقط ارتباط یا ترکیب عناصر ابدی و غیر پدیدآمده را درک کرد. به گفته ارسطو: «اتصالات (آنها) باید مانند دیوار (ساخته شده) از آجر و سنگ باشد.

یادداشت 1

امپدوکلس (490 دلار - 430 دلار قبل از میلاد) فیلسوف، پزشک، سیاستمدار، کشیش یونان باستان. بنیانگذار مکتب بلاغت. او به طرز صحبت کردن زیبا و صحیح توجه داشت. فلسفه امپدوکلس بسیار تحت تأثیر مکتب فیثاغورث قرار گرفت.

امپدوکلس در قالب اشعار، به سبک فیثاغورثی ها - در هگزامتر، با تأکید بر این واقعیت که او فقط افکار خود را بیان نمی کرد، بلکه دانش خداگونه را بیان می کرد، نوشت.

آثار اصلی: "درباره طبیعت"، "تصفیه توسط کاتارما" - تأثیر سنت فیثاغورث، در مورد نیاز به حفظ خود در وضعیت مناسب.

بخش‌هایی از نوشته‌های او به پارمنیدس نزدیک است.

اصلی "بودن"برای امپدوکلس نیز به عنوان پایه عمل می کند. پارمنیدس همه چیز را دارد. امپدوکلس می کوشد کثرت را توضیح دهد. دیدگاه او مبتنی بر پلورالیسم، کثرت آرک (آغاز) است.

آموزه های او شامل نظریه چهار عنصر، ریشه و دو نیروی فیلیا (عشق) و نیکوس (دشمنی) است که وحدت و کثرت اشیاء را در جهان توضیح می دهد. او از طریق این مفهوم ایده تولد و مرگ اشیا را انکار می کند.

امپدوکلس گفت که در ابتدا چهار ریشه یا به قول او عنصر در جهان وجود دارد:

  • آتش
  • زمین
  • هوا

ریشه مترادف آغاز است. طبیعت آغاز و هدف را به خاطر چه چیزی ترکیب می کند. طبیعت در یک هدف نیست، طبیعت در یک آغاز وجود ندارد. امپدوکلس در مورد ریشه ها صحبت کرد که برای وجود چیزی ضروری است.

تعامل این اصول به دلیل وجود دو نیرو امکان پذیر است:

  • عشق
  • نفرت

امپدوکلس همه چیز را در قالب عشق و نفرت توضیح می دهد. اولی متصل می شود، دومی جدا می شود.

عشق می کوشد همه چیز را متحد کند، تولد تحت تأثیر قدرت آن رخ می دهد. مرگ به دلیل نفوذ نیروهای خصمانه رخ می دهد. وقتی عشق یک چیز را به هم وصل می کند، با اتصال آن چیز دیگری جدا می شود. اگر عشق همزمان عمل می کند، دشمنی نیز در همان زمان عمل می کند. و بالعکس، دشمنی با محبت عمل می کند که تقسیم شده را متحد می کند. بنابراین محبت و دشمنی مراحل مختلف وجود جهان نیستند، همزمان وجود دارند.

تبصره 2

هیچ پوچی در طبیعت وجود ندارد و هر چیزی که وجود دارد توسط این نیروها هدایت می شود. به لطف ارتباط و جدایی آنها، که به طور همزمان در جهان رخ می دهد، چیزهای مختلفی ظاهر می شود. هستی با نیروی عشق با هم متحد شده است. در حال مرگ، متلاشی می شود، اما به عنوان یک موجود واحد، به چند قسمت متلاشی می شود، و هر عنصر این اجزا، ریشه ها (زمین، آب، هوا، آتش) دوباره با عشق به عنوان این عناصر متحد می شوند. آنها به یک چیز یا چیز دیگری تبدیل می شوند، در حالی که در همان زمان با خودشان یکسان می مانند. هیچ بخشی از کل خالی نیست

هر چیزی از کجا می تواند بیاید؟ هیچ ابروجودی وجود ندارد، همه چیز به سادگی وجود دارد. دنیا به خودی خود از بین نمی رود، اگر فقط دشمنی بود، دنیا از پا در می آمد. جهان همیشه جهان می ماند، همیشه یکی است. اگر آنچه را که به نظر ما مرگ است ببینیم، در واقع تجزیه است که دوباره به صورت اتحاد، بازگشت عناصر به خود ظاهر می شود.

ارسطو بعداً از امپدوکلس به عنوان فیلسوفی که این را معرفی کرد نام برد دلیل بیان شده برای شروع جنبش. حرکت به دلیل تأثیر دو نیرو رخ می دهد. تحت تأثیر دشمنی، انبوهی وجود دارد. تحت تأثیر عشق، هر چیز خودش است و به اندازه هر موجود دیگری در آن هستی وجود دارد. تناوب دشمنی و عشق هرگز متوقف نمی شود، زیرا آنها همیشه آنجا هستند، بی حرکت در دایره. در اینجا امپدوکلس تعلیم پارمنیدس را که با ذهن سپهر قرار دادن یک موجود واحد را که کثرت جهان را تثبیت می کند، مطرح می کند، جذب می کند.

نکته 3

یعنی جهان یک کره است، یک توپ. توپ شکلی است که بیانگر کمال است. جهان به عنوان یک کره فقط با ذهن قابل مشاهده است