صفحه اصلی / نشانه ها / پیامی با موضوع سرنوشت سرنوشت یک فرد اغلب قبل از تولد مشخص می شود.

پیامی با موضوع سرنوشت سرنوشت یک فرد اغلب قبل از تولد مشخص می شود.

بسیاری از مردم متقاعد شده اند که هیچ چیز تصادفی در زندگی آنها وجود ندارد و هرگز اتفاق نیفتاده است: همه جلسات منجر به نتایجی شد، همه آشنایی ها منجر به برخی اقدامات شد، همه تصمیم ها به برخی چرخش ها منجر شد و مهمتر از همه، همه چیز همانطور که باید پیش می رود. باشد، اما هیچ چیز قابل تغییر نیست. آیا این حقیقت دارد یا خیر؟ بعید است که کسی بتواند به این سوال پاسخ معتبری بدهد. خیر، البته همه می توانند پاسخ دهند، اما آیا همه یا حداقل اکثریت با این دیدگاه موافق هستند؟ در اینجا تردیدهای زیادی وجود دارد، زیرا به تعداد افراد، به همان اندازه نظرات وجود دارد.

سرنوشت چیست

این چیزی بیش از همه رویدادها و همچنین شرایطی نیست که در زندگی یک فرد رخ داده است. آنها تأثیر زیادی بر کل وجود انسان دارند. یعنی هر قدم، هر عملی به دیگری منتهی می‌شد که متعاقباً زنجیره‌ای از رویدادها به نام ایجاد می‌شد زندگی یک فرد خاص. و معلوم شد که او همان چیزی است که اکنون هست. علاوه بر این، سرنوشت یک پیش تعیین معین نامیده می شود، یعنی نتیجه ای که قبلاً شناخته شده یا تصمیم گرفته شده است. مردم اغلب کلمه "سرنوشت" را با برخی از مترادف های آن استفاده می کنند: "fatum"، قدرت های بالاتر، سرنوشت. اما در واقع این مفاهیم یکسان نیستند.

سرنوشت و تاریخ

سرنوشت انسان را می توان هم در طبیعت و هم در الهی فرض کرد. به عنوان مثال، همانطور که همه می دانند، در بسیاری از ادیان تلویحا این است که خداوند خالق سرنوشت انسان است. این اوست که همه اعمال خود را می داند و اوست که کل خط زندگی یا سرنوشت هر ساکن زمین را رهبری می کند و می تواند هر لحظه آن را قطع کند. چنین باورهایی در اسلام و مسیحیت بسیار رایج است. اما، اگر مظاهر اولیه اعتقاد به سرنوشت را در نظر بگیریم، یونانیان باستان نیز به یک اصل الهی اعتقاد داشتند که از پیش تعیین می کند و مستقیماً بر زندگی انسان تأثیر می گذارد. به عنوان مثال، در یونان، مردم به خدایان بسیاری اعتقاد داشتند: خرمن، جنگ، خانواده و غیره، و اگر شخصی در زمینه ای از زندگی ناراضی بود، دعا می کرد و برای خدایان قربانی می کرد. از یک طرف، ممکن است فکر کنیم که در آن لحظه این خدایان بودند که سرنوشت انسان را تغییر دادند، اما در واقع چیز دیگری ظاهر می شود: یونانی ها معتقد بودند که آنها حق دارند تصمیم بگیرند که سرنوشت را تغییر دهند یا نه. بالاخره انسان ممکن است نماز نخواند، درست است؟ و این در حال حاضر چیزی در مسیر خودشناسی است.

کلمه "fatum" اغلب استفاده می شود - این تا حدی تجسم سرنوشت است. به زبان لاتین توسط رومیان باستان آغاز شد. علاوه بر این، مرسوم بود که خدایان را با این کلمه می نامیدند. Fatum چیزی غیرقابل درک بود، فرآیند یا مفهومی که تعیین می کرد سرنوشت یک فرد چگونه خواهد بود و این از بدو تولد انجام می شد. رواقیون عموماً بر این باور بودند که سرنوشت بر جهان حاکم است. و رومی ها به مشتری به عنوان داور اصلی سرنوشت اعتقاد داشتند. علاوه بر این، یک واقعیت جالب این است که بینندگان را فقط به صورت جمع یا بهتر بگوییم آنچه پیش بینی می کردند، سرنوشت نامیده می شدند و چیزی بیش از آن را پیش بینی نمی کردند. خواست خدا. و این البته به این معنی بود که بیننده سرنوشت شما را به شما می گفت - سرنوشت.

همچنین، من می خواهم توجه کنم مذهب هندیو فلسفه، که اصطلاح دیگری نزدیک به سرنوشت بر آن مبتنی بود - کارما. این یک "سرنوشت" هندی نیست، بلکه مفهومی دورتر است و فقط از نظر ویژگی ها شبیه آن است. مسئله این است که سرنوشت مستلزم هیچ اقدامی برای گرفتن نتیجه نیست. انسان زندگی خود را اینگونه خواهد گذراند، زیرا سرنوشت چنین است، یا به این دلیل که سرنوشت غیر از این حکم کرده است. یعنی در فرهنگ ما، سرنوشت اساساً یک قرعه کشی است. کارما پدیده ای کاملا متضاد است که دلالت بر چنین ارتباطی دارد: علت، معلول و مجازات. بنابراین، برای هر عمل واکنشی وجود دارد و خود عمل بر چگونگی زندگی بعدی شخص تأثیر می گذارد. همه بد هستند و اقدامات خوبدر کارما مانند نوعی سینه یا شاید در ترازو رسوب می کنند. اگر اعمال بد بیشتر از کارهای خوب باشد، به این معنی است که فرد بر اساس قوانین بودایی زندگی نکرده است و مجازات می شود. و از آنجایی که بودایی ها به تناسخ روح اعتقاد دارند، او زندگی بعدی خود را به عنوان مثال در قالب یک سنگ سپری می کند. اگر کسی صادق بود، هرگز کارهای بد انجام نداد و نخواست چیزهای بد برای مردمسپس او می تواند به زندگی امیدوار باشد زندگی بهتر. در هر صورت، آگاهی از وجود کارما و نحوه زندگی شما، آنچه فکر می کنید و انجام می دهید مستقیماً بر زندگی بعدی شما تأثیر می گذارد به این واقعیت منجر می شود که بودایی ها بسیار منضبط هستند. این افراد مهربان و شاد هستند، همیشه با خلق و خوی خوب، به خود اجازه نمی دهند اگر در فقر زندگی کنند ناراحت شوند، در واقع هموطنان ما با کوچکترین شکستی در زندگی می توانند با تلخی گریه کنند و تیرها را به سرنوشت بدی تبدیل کنند.

جالب‌ترین چیز این است که هنگام مطالعه مفهوم سرنوشت، می‌فهمید که اصلی‌ترین چیز معنای آن نیست، به عنوان یک تعریف. یعنی شما می بینید که در فرهنگ های مختلف، دوره های زمانی نام های خاص خود را دارند که تا حد زیادی یک مفهوم کامل را تشکیل می دهند. مهم این است که مردم چه چیزی را از این دانش می گیرند. آیا آنها را قبول دارند مسیر زندگیبدون حرکات غیر ضروری یا تلاش برای تغییر چیزی. آیا از مشکلات کوچک ناراحت می شوند و معتقدند اینها حقه های سرنوشت است، آیا برای دیگران دردسر ایجاد می کنند و در نتیجه سرنوشت دیگری را رقم می زنند؟ احتمالاً اعتقادات بودیسم و ​​به ویژه کارما بیشترین تعداد طرفداران را در اینجا جمع می کند.

چگونه بر سرنوشت تأثیر بگذاریم

اگر به هندی ها نگاه کنید، مهم نیست در چه شرایطی زندگی می کنند، همیشه آتشی غیرقابل اشتعال در دلشان است، چشمانشان از شادی می درخشد و می دانند که زندگی چیز خوبی است و بر اساس اصول درست زندگی می کنند. اگر هر یک از ما شکست‌های زندگی را می‌پذیرفتیم، منفی‌گرایی در جهان بسیار کمتر می‌شد و مردم شادتر و همیشه حال خوبی داشتند. بنابراین، برچسب اصلی بودیسم این است که انسان خود خالق سعادت خود است و اینکه آیا او چگونه زندگی خواهد کرد یا خیر، تنها به اعمال و افکار او بستگی دارد. اگر هر یک از ما فکر می کردیم که همه اعمال ما سنجیده می شود و متعاقباً سرنوشت ما را تعیین می کند، مطمئناً بسیاری از آنها سبک زندگی خود را تغییر می دهند.

من می خواهم چند کلمه دیگر را به چنین پدیده جالب و عجیبی مانند اصل یا اثر پروانه اختصاص دهم. احتمالا همه فیلم معروفی به همین نام را تماشا کرده اند، اما در واقعیت این پدیده جای خود را دارد علم مدرن، فرهنگ و آگاهی ما. آیا می توانید تصور کنید که تکان دادن بال های یک پروانه می تواند سونامی در آن سوی جهان ایجاد کند؟ چگونه؟ بگذارید کارشناسان به این مسائل رسیدگی کنند. و از اینجا فقط می‌توانیم یک مورد را که به واقعیت‌های زندگی نزدیک‌تر است در نظر بگیریم: هر ژست، عمل، کلمه‌ای که در قلب‌ها گفته می‌شود یا ناگفته می‌تواند زندگی او و سایر افراد را به طور قابل توجهی تغییر دهد.

اگر فردی می توانست در زمان سفر کند، کاملاً غیرممکن بود که بدانیم اگر در یک موقعیت متفاوت عمل می کرد، سرنوشت او چگونه رقم می خورد. اما در حالی که چنین فرصت هایی نداریم، فقط می توانیم حدس بزنیم، اما این واقعیت که اثر پروانه ای وجود دارد و زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد غیر قابل انکار است.

سرنوشت خود را بساز و به یاد داشته باشید که همه افکار، اعمال و اعمال دارند ارزش عالیبرای رسیدن به هماهنگی با خود و برای خلق و خوی خوب خود!

از دیدگاه وداها، شخص یکی از اشکال یا مراحل میانی تکامل ذات است که از ساده‌ترین اشکال آگاهی از عناصر اتم‌ها و مولکول‌ها به شکلی فوق‌العاده پیچیده تبدیل می‌شود. به طور مشروط به نام قادر مطلق یا ذهنی که جهان جداگانه ای را کنترل می کند.

در این سریال انسان جایگاهی میانی بین حیوانات و آوا تاراس دارد. اصطلاح آوا تارا - ستاره پرنده در سانسکریت نشان دهنده مرحله بعدی رشد انسان است. آوا تار از دید یک انسان معمولی عملا خدایی است که قادر است فوراً به هر نقطه از مکان و زمان در کیهان حرکت کند، فوراً هر جسمی را برای خود تشکیل دهد، محیط را تغییر دهد و غیره. ، چه کسی می تواند کارهایی را انجام دهد که برای انسان ها غیرقابل درک است.

به عبارت دیگر، آوا تار یک شهروند تمام عیار کیهان است که می تواند در هر بخشی از آن وجود داشته باشد، بر خلاف شخصی که فقط می تواند روی زمین وجود داشته باشد. برای کسانی که می دانند بدن انسان چگونه کار می کند، امکان وجود آن فقط روی زمین غیرقابل انکار است و خیال پردازی های آنها در مورد سفر به ستاره ها در بدن انسان در قوطی های نوع "سفارشی" فقط باعث خنده می شود. در وداها، آوا تارا پروانه ای نامیده می شود که بر خلاف یک شخص می تواند هر کجا که بخواهد پرواز کند، کرمی که فقط می تواند روی زمین بخزد.

در واقع، تبدیل یک فرد به آوا تارا کار بزرگی بر روی خود است که بر اساس توانایی کنترل انرژی روح القدس یا انرژی اولیه در اصطلاح وداها است. مشهورترین مورد تبدیل شدن یک فرد به آوا تار، رستاخیز مسیح است، اما تعداد کمی از مردم می دانند که مسیح تنها یکی از بسیاری از آوا تارهای متولد شده روی زمین است. در طول تاریخ بشر، میلیون ها آوا تار که مرحله تکامل انسان را به پایان رساندند، زمین را ترک کردند و شهروند کیهان شدند. چگونه یک کودک بزرگ می شود و از آن جا به جا می شود مهد کودکبه مدرسه، بنابراین آوا تاراس، که روی زمین شکل می گیرد، به کیهان می رود.

بنابراین، هدف واقعی انسان انتقال به مرحله بعدی رشد است یعنی در وضعیت آوا تارا (خدا) و نه ساختن یک جامعه مصرف کننده تکنولوژیک روی زمین که تمام منابع طبیعی روی زمین را نابود می کند. این تنها زمانی امکان پذیر است که اکثر ارواح متجسم روی زمین به مرحله بالایی از رشد برسند، یعنی بر قوانین عملکرد یک ابر رایانه از نوع "جهان" تسلط داشته باشند. اما، از آنجایی که ارواح با سطوح مختلف رشد به طور همزمان روی زمین وجود دارند، از جمله ارواح بسیار بالا، روند تشکیل آوا تار در سیاره ما هرگز قطع نمی شود.

همه ادیان سنت ها و تکنیک هایی برای کار با روح القدس دارند، هدف نهاییکه انتقال به حالت آوا تارا است، اما آنها فقط برای افرادی که به مرحله خاصی رسیده اند در دسترس هستند رشد معنوی. هیچ تبعیض یا رازی در این وجود ندارد، فقط اینها به خودی خود تکنیک های بسیار پیچیده ای هستند و علاوه بر این، "حفاظت از احمقانه" در جهان وجود دارد، یعنی مسدود کردن دسترسی به دانش برای ارواح با سطح پایین رشد معنوی. ، به نفع خودشون به عنوان مثال، شما نباید یک نارنجک زنده را به یک کودک کوچک بدهید. انرژی روح چیزی است که کیهان از آن آفریده شده است، و بنابراین دسترسی کامل به آن تنها توسط یک ذات "بالغ" که عواقب اعمال خود را درک می کند، به دست می آید.

هنگام انتقال به حالت آوا تارا که با فلاش نور همراه است، شخص تمام بدن خود از جمله بدن فیزیکی را با خود می برد. نقش معروف بر کفن تورین که بدن مسیح در آن پیچیده شده بود، گواه انتقال او به ایالت آوا تارا است. اگر شخصی در طول زندگی خود فرصتی برای رفتن به حالت آوا تارا نداشته باشد، اما بتواند از انرژی روح ظاهری از چنین بدنی ایجاد کند، بدن فیزیکی او پس از مرگ تجزیه نمی شود، بلکه فاسد نشدنی می ماند. این پدیده فساد ناپذیری بدن، معیاری است که کلیسا چنین شخصی را قدیس اعلام می کند. اجساد فاسد صدها قدیس که در سیاه چال‌های لاورای کیف-پچورا خوابیده‌اند، گواه تمرین گسترده کسب روح در دوران باستان است.

رشد معنوی اصطلاحی است که توانایی کسب روح را تعریف می کند، یعنی توانایی فرد برای کار با انرژی های روح و سطح دسترسی او به مدیریت این انرژی ها. خواص انرژی های روح، قوانین عملکرد هر دو بدن انسان و ابر رایانه از نوع "جهان" را تعیین می کند که در آن یک فرد وجود دارد. آنها بسیار ساده هستند، اما اکثر مردم سعی می کنند یا این قوانین را دور بزنند یا نادیده بگیرند، هر بار از اعمال خود نوع بسیار خاصی از واکنش ابررایانه را دریافت می کنند، که تجربه زندگی یک فرد را شکل می دهد. این تجربه زندگی ، پاک از جزئیات زندگی، می شود تجربه روح ، که او آن را در تجسمات بعدی خود می گیرد.

اجازه دهید قوانین اساسی عملکرد یک ابر رایانه از نوع کیهان را در نظر بگیریم که شامل سه سطح هستی است که در وداها جهان آتشین، جهان اختری و جهان فیزیکی نامیده می شوند. جهان آتشین را می توان پردازشگر کیهان نامید که در آن اشکال مختلف زندگی و مدل های واقعیت دائماً از انرژی روح ایجاد و متلاشی می شود. موفق ترین اشکال از دنیای آتشین پوسته های بیرونی به دست می آورند و به اشکال جهان اختری تبدیل می شوند. به نوبه خود، اشکال جهان اختری که با پوسته های بیرونی ماده رشد کرده اند، به اشکال جهان فیزیکی تبدیل می شوند. بنابراین، مدل‌های واقعیت و شکل‌های زندگی دنیای فیزیکی، مرحله نهایی تبلور روح هستند، یعنی در این اشکال، انرژی‌های روح در امتداد ثابت‌ترین مسیرها در گردش هستند.

در فیلم‌ها، ما تاکنون فقط به تکامل خودکار جهان توجه کرده‌ایم، به‌طور پیش‌فرض با این فرض که پس از خلقت جهان، خالق که همان آگاهی روح است، به کار خود رفت و وجود آن را فراموش کرد. . در واقع، همه چیز دقیقاً برعکس است، زیرا آگاهی روح از زمان خلقت خود به طور مداوم در جهان کار می کند. از آنجایی که این ابررایانه تریلیون‌ها سال است که با سرعتی بسیار فراتر از سرعت نور کار می‌کند و با حجم عظیمی از اطلاعات که تصور آن غیرممکن است، کار می‌کند، نتایج فعالیت این ابر رایانه بسیار فراتر از حد تصور انسان است.

اگر طبق محافظه کارانه ترین تخمین ها، ده تا دو صدم میکروکوانتا در یک واحد ماده پنهان باشد، آنگاه تمام منابع محاسباتی تمدن بشری مدرن برای محاسبه دقیق، به عنوان مثال، فرآیند تبخیر یک قطره کافی نیست. از آب بنابراین، هر یک از مدل‌های ما فقط می‌تواند به طور تقریبی ویژگی‌های یکپارچه هر فرآیند را با درجه‌ای از احتمال، نسبت به زمان و مکان توصیف کند. و خود زمان و مکان، همانطور که قبلاً توضیح دادیم، توسط حرکت انرژی روح ایجاد می شود، یعنی فقط روح سیستم مختصات مطلق را می داند که در رابطه با آن واقعیت را ایجاد می کند، یعنی حرکت روح. انرژی های روح، که ما آن را به عنوان جهان عینی موجود درک می کنیم.

در واقع، تنها بخش کوچکی از واقعیت جهان هستی قابل دسترسی به آگاهی انسان است که انسان آن را با حواس و گستره هوشیاری انسانی درک می کند. مثال زیر را می توان به عنوان یک قیاس استفاده کرد. در حال حاضر هزاران کانال تلویزیونی روی زمین فعالیت می کنند که به طور همزمان تعداد زیادی برنامه تلویزیونی را پخش می کنند، اما یک نفر قادر است تنها یک برنامه تلویزیونی را به طور کامل درک کند. همانطور که در هر کشوری یک کانال دولتی اصلی وجود دارد، در واقعیت جهانی نیز "کانالی واقعیت انسانی" وجود دارد که آگاهی مردم به آن تنظیم می شود.

اما یک فرد قادر است آگاهی خود را به "کانال های" دیگر واقعیت تغییر دهد و این تکنیک ها از ابتدای توسعه تمدن برای بشر شناخته شده است. آنها را می توان به روش های شیمیایی، فیزیکی، مراقبه و بیولوژیکی تغییر آگاهی تقسیم کرد. تعداد زیادی سوئیچ شیمیایی شناخته شده وجود دارد - از الکل گرفته تا توهم زا. روش‌های فیزیکی عمدتاً مبتنی بر تکنیک‌های تنفس و حرکت هستند که ترکیب گاز خون و سطوح هورمونی را تغییر می‌دهند. تکنیک‌های مراقبه مبتنی بر تغییر ارادی در نقطه تجمع آگاهی است. روش های بیولوژیکی الگوهای خواب و بیداری هستند. در حالی که فرد بیدار است، کانال انسانی واقعیت را در هنگام خواب می بیند، نسخه های جایگزین وجود خود را می بیند.

اگر فردی ناآماده به طور ناگهانی آگاهی خود را به کانال دیگری از ادراک واقعیت تغییر دهد، به عنوان مثال، با وارد کردن دوز مواد توهم زا به بدن خود، این امر می تواند منجر به عواقب مرگبار شود. اولاً، درک واقعیت دیگری مستلزم سطح متفاوتی از مصرف انرژی است که بدن برای آن کاملاً آماده نیست، بنابراین به سرعت "تخلیه" می شود، که به عنوان خستگی مفرط احساس می شود. ثانیاً، کل متابولیسم سلولی تغییر می کند که منجر به ساییدگی و پارگی سریع بدن می شود، یعنی بیماری های اعتیاد به مواد مخدر همراه با تغییر و بازگشت به سطح اولیه متابولیسم سلولی. سوم، «نمایش‌های تلویزیونی» که در یک کانال Reality دیگر نشان داده می‌شود، می‌تواند برای یک فرد ناآماده چنان شوکه کننده باشد که به راحتی می‌تواند در یک کلینیک روانپزشکی بیمار شود. در بهترین سناریویک فرد مدرن آنچه را که می دید به عنوان موجودات فضایی معرفی می کند، اما صد سال پیش می گفت که شیاطین یا شیاطین را دیده است.

بنابراین، بدون آمادگی خاص، تغییر نقطه تجمع آگاهی، یا تغییر تنظیمات آن، به دلایل ذکر شده در بالا بسیار خطرناک است. بنابراین، چنین روش‌هایی را فقط می‌توان تحت راهنمایی یک معلم تمرین کرد، که باید به دانش‌آموز توضیح دهد که در واقعیت دیگری چه خواهد دید و چگونه می‌تواند با خیال راحت به واقعیت انسانی بازگردد. علاوه بر این، روش های مراقبه ای برای تغییر نقطه تجمع آگاهی، ایمن ترین برای بدن، بدون راهنمایی واجد شرایط تقریبا غیرممکن است.

ما کانال های متعدد ادراک واقعیت را فقط برای روشن ساختن پیچیدگی کیهان ذکر کردیم که در آن این کانال ها یا واقعیت های موازی به طور همزمان همزیستی دارند و متقابلاً بر یکدیگر تأثیر می گذارند. هم مردم و هم موجودات دیگر نه تنها می توانند واقعیت های موازی را درک کنند، بلکه با استفاده از تکنیک های خاص می توانند بین آنها حرکت کنند. بنابراین، "بیگانگان"، که بشریت به طور ناموفق در ستارگان دور در جستجوی سرزمینشان است، در واقع همان ما ساکنان زمین هستند، آنها فقط در واقعیتی متفاوت زندگی می کنند. و ظهور آنها در مکان‌هایی که بشریت آزمایش‌های خطرناکی مانند انفجارهای هسته‌ای را انجام می‌دهد، قبل از هر چیز به دلیل نگرانی از این است که بشریت غیرمنطقی کل طیف واقعیت‌های مرتبط با سیاره ما را نابود نکند.

تعداد گزینه ها برای توسعه واقعیت سیاره ما بی پایان است. همه آنها در حافظه روح، نیروانا، بر اساس همان اصل ضبط شده اند که مردم مثلاً یک بازی مجازی خاص را روی دیسک رایانه ضبط می کنند. این بازی دارای مناظری است که می تواند تغییر کند و شخصیت های مجازی نیز وجود دارند بازیگران. اما شخصیت ها و مناظر هر دو توسط کسی که این بازی را انجام می دهد کنترل می شود و او می تواند همان بازی را انجام دهد، یک واقعیت واحد، تعداد بی نهایت بار، هر بار تغییر مناظر یا اعمال شخصیت های مجازی را شروع کند. بازی از هر مرحله و پایان بازی در هر زمان.

این بازیکن یک ذات است که شامل آگاهی شخصیت و آگاهی روح است. این آگاهی متحد بازی خود را انجام می دهد که در وداها Race Lila نامیده می شود، یعنی رقصی در واقعیت. و راه کنترل بازی تشکیل دستورات ذهنی است که توسط ابررایانه یعنی Universe اجرا می شود. در وداها به این دستورات اشکال فکری گفته می شود. این را می توان به صورت بصری به شکل مسیری نشان داد که Entity در واقعیت مجازی یک بازی رایانه ای برای یک یا چند شخصیت ترسیم می کند. این مسیر مسیر زندگی یا سرنوشت شخصیت در شرایطی است که توسط ذات الگوبرداری شده است.

یک شخص، به عنوان یک قاعده، فقط از آگاهی شخصیت آگاه است، و بنابراین اغلب خود را ارباب سرنوشت می داند، و مشکوک نیست که روح، برای این تجسم خاص، برنامه های کاملاً متفاوتی دارد. روح، که این بدن خاص تنها یکی از شخصیت هایی است که برای آن بازی می کند، سعی می کند با صدای آرام Co-News مسیر مورد نظر سرنوشت را به شخصیت پیشنهاد دهد، اما اغلب شخصیت خودخواه به سادگی این "تداخل" را کنار می گذارد. راه رسیدن به اهدافش که توسط شخصیت ابداع شده است. اگر شخصیت نمی خواهد به روح گوش دهد، آنگاه روح شروع به قطع منبع انرژی شخصیت می کند که منجر به بیماری های بدن می شود که برای متوقف کردن حرکت شخصیت در مسیر اشتباه طراحی شده اند. اگر این کمکی نکرد، روح بدن را ترک می کند.

در عین حال، بدن اغلب می تواند به عنوان یک مکانیسم فیزیولوژیکی، با عملکردهای محدود فعالیت عقلانی و حرکتی، برای مدتی یک وجود فلاکت بار را به جلو بکشد، اما این سایه شخصی که روح او را ترک کرده است، دیگر به هیچ پیوندی محدود نمی شود. وجدان، و بنابراین قادر به هر جنایت و هر جنایتی است. متأسفانه، این اغلب اتفاق می افتد و افراد مشابه زیادی در اطراف زمین قدم می زنند که به هیچ معیار اخلاقی پایبند نیستند. اما در بیشتر موارد خروج روح به معنای مرگ جسم است، یعنی مرگ شخصیتی که روح در لحظه مرگ تجربه زندگی او را با خود می برد. در لحظه مرگ، شخص متوجه می شود که ارباب واقعی ذات و سرنوشت او کیست، اما دیگر دیر شده است - بازی برای او تمام شده است.

در حقیقت جوهر انسان از هفت بدن تشکیل شده است که سه بدن آن توسط روح، سه بدن توسط بدن فیزیکی و یک بدن مشترک که هم توسط روح و هم از بدن تشکیل می شود. سه بدن روح در سنت مسیحی فرشته، سرافیم و کروب نامیده می شوند. آنها از انرژی های سطوح سوم، چهارم و پنجم فضای کیهان تشکیل می شوند و بخش "ابدی" یک فرد هستند که پس از تولد شروع به ورود به بدن انسان می کنند و در سی سالگی به طور کامل در بدن انسان تجسم می یابند. -سه سالگی، پس از آن، از نظر روح، بالغ می شود.

سه بدن فیزیکی از انرژی های سطوح هشتم، هفتم و ششم به وجود می آیند که به آنها اجسام فیزیکی، اختری و ذهنی می گویند. نام ها خیلی خوب نیستند، اما ادای احترام به سنت هستند. این سه بدن در امتداد خط بیولوژیکی از والدین به فرزندان همراه با اطلاعات مربوط به تجسم های قبلی منتقل می شوند. بنابراین، فرد می تواند تجسم های قبلی خود را، هم در امتداد خط اجداد بیولوژیکی و هم در امتداد خط تجسم های قبلی روح، به عنوان مثال، تحت هیپنوتیزم، یا در حین مراقبه خاص، به خاطر بیاورد. پس از مرگ یک فرد، تمام فرآیندهای متابولیک در بدن فیزیکی در روز نهم متوقف می شود و بدن اختری و ذهنی به ترتیب پس از چهل روز و یک سال متلاشی می شوند. سنت های یادبود شناخته شده برای همه با این دوره های زمانی مرتبط است.

در طول زندگی یک فرد، تمام اطلاعات حواس و تمام تجربیات او در ساختارهای بدن ثبت می شود. آنها همچنین اشکال فکری خود او و اشکال فکری را که از محیط بیرونی جذب کرده است، ثبت می کنند. در نتیجه، ساختار اصلی بدن او با زباله های اطلاعاتی "انسداد" شده است که عملکرد آنها را مختل می کند. با وجود ظرفیت اطلاعاتی عظیم بدن انسان، محدود است و بنابراین انسان فانی است. و اگر اشکال فکری مضر تولید کند و جذب کند، خیلی سریع منجر به از کار افتادن سیستم‌های بدن می‌شود. روش های زیادی برای پاکسازی اطلاعات بدن وجود دارد، اما امروزه برای افراد کمی شناخته شده است. در وداها، ضایعات اطلاعاتی بدن "کلسا" نامیده می شود، یعنی "چرخ حلقه حلقه". انرژی حیاتی"، که از طریق آن شروع به گردش می کند و انرژی زندگی را از بدن سلب می کند.

بدن روح نیز با زباله های اطلاعاتی مسدود شده است، و بنابراین روح، به طور دقیق، ابدی نیست و بدن های روح مختلف امید به زندگی متفاوتی دارند. اما مدت چرخه وجود روح در مقایسه با چرخه وجود جسم فیزیکی بسیار زیاد است و علاوه بر آن پس از پایان یک چرخه وجود، روح دوباره متولد می شود. بنابراین روح هم در وداها و هم در همه ادیان جاودانه شمرده می شود.

بر اساس ساختار پیچیده هفت بدن انسان، به نظر می رسد ایده های "علمی" فعلی در مورد تکامل او از میمون، هذیان یک دیوانه است، و تلاش برای بهبود طبیعت انسانبا کمک مهندسی ژنتیک می توانند هیولاهایی بسازند که هیچ محدودیت اخلاقی ندارند. طبق وداها، تکامل انسان روی زمین یک و نیم میلیارد سال است که ادامه داشته است و اجرای آن به تمام قدرت ابررایانه جهان نیاز دارد که هر هفت بدن را شبیه سازی کرده و در انسان کاشته و از او ایجاد می کند. شباهت خدا بر روی زمین به عبارت دیگر انسان به مثابه خداوند کرمی است که می تواند به پروانه یعنی آوا تارا تبدیل شود.

بنابراین، انسان به عنوان مَثَل خدا، دسترسی محدودی به کنترل ابررایانه جهانی دارد که به محض اینکه مسیر رشد معنوی را در پیش گرفت، برای او گسترش می یابد. متاسفانه، منافع اکثر مردم است تمدن مدرنفقط در جهت ارضای نیازهای بدن فیزیکی هستند. به شعار معروف مردم زمان امپراتوری روم، "نان و سیرک"، تمدن کنونی "مزایای" متعددی را با هدف ارضای نیازهای بدن اضافه کرده است، اما تقریباً به طور کامل فراموش کرده است که یک فرد نیازهای معنوی مرتبط با تکامل به آوا تارا دارد. خوشبختانه صدای آرام So-Vesti هنوز توسط تعداد زیادی از مردم شنیده می شود و این امید را ایجاد می کند که همه چیز از دست نرفته است.

اما کل سیستم آموزش مدرنبه مردم دانشی می دهد که ربطی به مدیریت آگاهی و سرنوشت آنها ندارد. بنابراین، اکثر مردم بر این باورند که سرنوشت چیزی است که به یک شخص بستگی ندارد و به همین دلیل با درماندگی پشت "چوپان" که آنها را مانند گله به سلاخی می کشند سرگردان می شوند. در این میان، سرنوشت انسان کاملاً به خودش بستگی دارد، به شرطی که بداند چگونه آن را مدیریت کند. برای انجام این کار، شخص باید مسیر رشد معنوی را در پیش بگیرد، یعنی بفهمد که مسیر سرنوشت او توسط روح تعیین می شود و شخصیت یک "کت و شلوار یکبار مصرف" است که در آن روح لباس می پوشد و می خواهد از طریق خاصی عبور کند. مسیر در شرایط خاص

اگر شخصی این را بفهمد، آنگاه شروع به شنیدن صدای آرام روح در درون خود می کند که آن را به عنوان پیام مشترک، یعنی پیامی از روح درک می کند. این پیام به شخصیت اجازه می دهد تا یک پاسخ فوری از روح در مورد نحوه صحیح عمل کردن در شرایط خاص دریافت کند و این پاسخ همیشه صحیح است. روانشناسان این پاسخ را شهود می نامند، اما در واقع پاسخ یک فرشته است، یعنی پوسته بیرونی روح انسان. یک فرد عادی فقط می تواند پاسخ فرشته را بشنود، اما از نظر روحی افراد توسعه یافتهآنها همچنین می توانند پاسخ بخش های بالاتر روح، یعنی سرافیم و کروبیان را بشنوند.

فرشته، به عنوان پوسته بیرونی روح، نگهبان روح انسان است و قادر به کارهای زیادی است. اگر تصمیم بگیرد شخصی را نجات دهد، حتی می تواند فوراً واقعیت خارجی را تغییر دهد، که به عنوان "معجزه" رستگاری در شرایط به ظاهر ناامیدکننده شناخته می شود. فرشته همچنین می تواند به طور موقت کنترل بدن انسان را به دست بگیرد تا او را نجات دهد. در عین حال، بدن انسان اعمالی را انجام می دهد که در شرایط عادی کاملاً قادر به انجام آنها نیست. تعداد زیادی داستان وجود دارد که به عنوان مثال، مادری یک کامیون سه تنی را بلند کرد تا فرزندش را از زیر آن بیرون بکشد، یا چگونه مردی برای فرار از یک گاو نر عصبانی از روی یک حصار سه متری پرید.

اما فرشته تنها زمانی انسان را نجات می‌دهد که مطمئن باشد که شخصیت با صدای روح هدایت می‌شود و نقشه‌اش، یعنی سرنوشتش را به انجام می‌رساند و برخلاف آن عمل نمی‌کند. اگر مطمئن باشد که شخصیت نمی‌خواهد نقشه روح را برآورده کند، آن شخص را ترک می‌کند و در این صورت شخص محکوم به فناست. بنابراین، شنیدن صدای روح، یعنی پیام مشترک، برای شخص یک ضرورت حیاتی است، نه یک فعالیت «تهی».

اکثر مردم صدای روح را ضعیف می شنوند، بنابراین اغلب اشتباهاتی مرتکب می شوند که عواقب جدی، از جمله کشنده، دارد. اما کسانی که شروع به گوش دادن به وجدان خود می‌کنند، صدای روح را بلندتر و واضح‌تر می‌شنوند، و بیشتر و بیشتر شروع به عمل می‌کنند، نه توسط عقل، که آگاهی شخصیت است، بلکه توسط شهود، که همان آگاهی روح.
ذهن، به عنوان پردازشگر آگاهی شخصیت، تنها قادر به بازتاب بخشی از واقعیت است که حواس آن را نشان می دهد. روحی که واقعیت را با حواس خود درک می کند که دامنه آن بسیار فراتر از دامنه حواس بدن فیزیکی است، قادر است طیف کاملی از واقعیت های جایگزین را درک کند که در میان آنها به راحتی مسیر درست را می یابد. بنابراین، ذهن فکر می کند که واقعیت را می شناسد، اما روح واقعاً آن را می داند.

ذهن، با هدایت دانشی که در نتیجه تربیت و تجربه زندگی دریافت کرده است، پیوسته تحلیل می کند وضعیت زندگی، تلاش برای یافتن راه درست برای اقدامات بعدی انسان. اما از آنجایی که دانش او در دوران تحصیل و تربیت، که تمدن از آن تغذیه می کند، پراکنده و تا حد زیادی نادرست است، عقل به ندرت پاسخ صحیح را می یابد. اما از آنجایی که ذهن در همان فرکانس حواس عمل می کند، صدای ذهن "بلندترین" است که شخص می شنود. در پس زمینه زمزمه های بلند مداوم ذهن، شنیدن صدای روح دشوار است.

بنابراین، برای شنیدن صدای روح، باید به ذهن دستور داد که «خفه شود». در واقع، گفتن آن آسان است، اما انجام آن دشوار است. تکنیک های مدیتیشن متعددی وجود دارد که می تواند به این نتیجه برسد. و کسانی که مراقبه نمی کنند می توانند صدای روح را در لحظه به خواب رفتن و بیدار شدن بشنوند، زمانی که آگاهی شخص به طور خودکار از آگاهی بدن به آگاهی روح تغییر می کند. در این لحظه، ذهن قادر به دیدن "تصویر" منتقل شده توسط آگاهی روح است. لازم به ذکر است که روح با صدای انسان صحبت نمی کند، بلکه با استفاده از تصاویر، یعنی اشکال فکری ارتباط برقرار می کند. اگر بیننده، یعنی شخصیت، به اندازه کافی واجد شرایط باشد، این اشکال فکری را می توان به عنوان یک تصویر یا فیلم ایستا با یک طرح خاص درک کرد.

بسیاری از مردم این ویدئوها را به عنوان رویاهایی به یاد می آورند که در آن اتفاقات کاملاً باورنکردنی از دیدگاه آنها رخ می دهد. اغلب افراد سعی می کنند رویاها را به عنوان نوعی درخواست از طرف روح برای اعمال خاص تعبیر کنند، اما در بیشتر موارد آنها این درخواست ها را اشتباه تعبیر می کنند. برای تفسیر صحیح اعلان‌های روح، باید بدانید که روح هنگام خواب می‌تواند گزینه‌های کاملاً باورنکردنی را برای واقعیت مدل‌سازی کند، که در آن گزینه‌هایی را برای بازی برای تجسم قبلی و آینده خود انتخاب می‌کند. یعنی این واقعیت نیست که خوابی که شخص می بیند مربوط به او باشد نه به تجسم دیگری از روح.

اما می توانید از روح "بخواهید" نسخه مورد نظر واقعیت را به شخص نشان دهد و روح این خواسته را برآورده خواهد کرد. چنین رویاهایی برنامه‌ریزی شده نامیده می‌شوند و تکنیک‌های برنامه‌نویسی رویا در ادبیات متعددی شرح داده شده‌اند. افرادی هستند که می توانند به طور هدفمند اطلاعات را در رویاهای برنامه ریزی شده دریافت کنند، در ادبیات انگلیسی زبان به آنها خواب می گویند و معمولاً برای خدمات ویژه کار می کنند.

در اصل، یک فرد با اتصال به آگاهی روح، می تواند هر دانشی را به دست آورد، اما در بیشتر موارد سطح دسترسی او با سطح معنویت او تعیین می شود، یعنی "حفاظت از احمق" همیشه کار می کند. با این وجود، یک شخص تقریباً همیشه قادر به کسب دانش در مورد سرنوشت خود است. برای مردم عادی، این صدای شهود است که همیشه پاسخی غیرقابل انکار را پیشنهاد می کند که فقط باید شنیده شود. برای افرادی که تمرین‌های مراقبه یا خواب را انجام می‌دهند، این یک تصویر یا ویدیو با طرحی است که حاوی پاسخ است سوال پرسید. سؤال از روح، همانطور که در بالا ذکر شد، باید در قالب یک تصویر یا ویدیو پرسیده شود، غرغر ذهن را خفه کند و بر پیامی که منتقل می شود تمرکز کند.

هرچه شخص بیشتر با روح ارتباط برقرار کند، اطلاعات منتقل شده توسط روح را روشن تر و واضح تر درک می کند. با تمرین طولانی و مداوم، کانال انتقال اطلاعات بین شخصیت و روح آنقدر پایدار می شود که آگاهی روح وارد آگاهی شخصیت می شود. این لحظه در روایات مختلف، جهش کیمیایی آگاهی یا ازدواج شخصیت و روح نامیده می شود و مراحل ادغام آگاهی شخصیت و روح را درجات آغاز می نامند.

از لحظه ادغام کامل آگاهی شخصیت و روح، شخص به خدای متجسد تبدیل می شود که قادر به انجام "معجزات" است، که در واقع فقط اثرات کنترل انرژی های روح است. اما از آنجایی که این دانش و مهارت برای یک فرد معمولی غیرممکن است، او آنها را معجزات واقعی و غیرقابل درک می داند. واضح است که وضعیت خداوند مجسم و تبدیل شدن بیشتر او به آوا تارا، نتیجه مسیر روح است که تعداد زیادی تناسخ را پشت سر گذاشته و دانش و تجربه بسیار ارزشمند همکاری با روح را به دست آورده است. اما حتی برای یک فرد عادی که به تازگی پا در مسیر رشد معنوی گذاشته است، فرصتی وجود دارد که با توسعه همکاری با روح، کیفیت زندگی خود را به طور چشمگیری بهبود بخشد.

این فرصت را انتقال یا مدیریت زندگی خود در چارچوب گزینه های سرنوشت خود می نامند. برای این کار باید بدانید که در نیروانای کیهان که در رابطه با زمین به نام Akashic Chronicles نامیده می شود، تمام نسخه های بازی که Essence شما می تواند بازی کند، ثبت شده است، یعنی همزیستی شخصیت و روح. تنها کاری که باید انجام دهید این است که نسخه مورد نظر بازی را انتخاب کنید، یعنی آن رویدادهایی را که می خواهید تجربه کنید و از آن رویدادهایی که نمی خواهید تجربه کنید، خودداری کنید. کلمه کلیدی در اینجا این است که انتخاب کنید، یعنی یک ویدیو را در آگاهی خود با نسخه مورد نظر از رویدادها ویرایش کنید و این تصویر را برای روح خود ارسال کنید. اگر Soul این انتخاب را تایید کند، بازی طبق سناریوی انتخابی شما شروع به توسعه می کند و شما فقط باید منتظر نتیجه باشید.

در بیشتر موارد، مردم توسعه مطلوب رویدادها را انتخاب نمی‌کنند، بلکه آن را از واقعیت خارج می‌کنند و مقدار عظیمی از انرژی حیاتی را هدر می‌دهند، زیرا از کودکی به آنها آموزش داده شده است که "برکات کافی برای همه وجود ندارد" و همه زندگی یک چیز است. مبارزه برای هستی این بدبختان با داشتن ارزش های نادرست القا شده توسط همان «کشیشان» به عنوان دستورالعمل های زندگی، در قالب یک ابزار جدید، ماشین یا موقعیت «نخبگان» در جامعه، از هیچ کوششی دریغ نمی کنند تا به هدف خود برسند. اهداف در عین حال، در پاسخ، موجی از نفرت از سوی افراد آزرده از اعمال خود دریافت می کنند که فقط می توان تعجب کرد که چگونه می توانند برای مدتی ظاهر انسانی را حفظ کنند. همانطور که قبلا ذکر شد، اشکال فکری مضر نفرت که در بدن آنها مستقر می شود، آنها را به طور غیرقابل برگشتی از بین می برد، که دیر یا زود منجر به بیماری های کشنده می شود.

بنابراین، بدون اینکه درک کنیم که در جهان " همه چیز برای همه وجود دارد "، مردم، به جای انتخاب کنید آنچه به حق مثل خدا متعلق به آنان است، آنچه را که از آن می خواهند با اعمال ناشایست، یعنی به زور، از بین می برند. به طور طبیعی، جهان، در تلاش برای رسیدن به یک حالت تعادل، شامل یک "معکوس"، یعنی واکنش به یک عمل است. هر دانش آموزی می داند که کنش برابر با واکنش است، اما هر بزرگسالی نمی داند که این قانون برای همه فرآیندهایی که در آن اتفاق می افتد اعمال می شود، اول از همه، در مورد دستورات ذهنی به ابر رایانه یا اشکال فکری.

به عبارت دیگر آنچه در جهان تولید می کنید همان چیزی است که در ازای آن از آن دریافت می کنید – این اولین قانون ابر رایانه است. اگر نفرت تولید می کنید، در عوض آن را دریافت می کنید. بنابراین، "همسایه خود را مانند خود دوست بدار" توصیه خالی نیست. و هر چه تلاش شما قوی تر باشد، کیهان پاسخ قوی تری به شما می دهد. انسان در مقایسه با جهان، دانه ای از شن است و تنها یک دیوانه می تواند با قدرت این ابر رایانه رقابت کند. اما همانطور که اغلب در زندگی می بینیم، بسیاری بر این باورند که حق دارند با دیگران حقه های کثیف انجام دهند و هیچ اتفاقی برای آنها نخواهد افتاد. اما فریب ابرکامپیوتر غیرممکن است، بنابراین به نظر نمی رسد که این اتفاق بیفتد. بیخود نیست که گفته می شود: "آنچه را برای خود نمی خواهید برای همسایگان خود آرزو نکنید" ، این در واقع اولین قانون ابتدایی هنگام کار با یک ابر رایانه است.

قانون دوم نحوه عملکرد یک ابر رایانه به بهترین وجه در کتاب مقدس بیان شده است: بر اساس ایمان شما به شما داده خواهد شد . ورا چیست؟ این یک اطمینان بی قید و شرط است که همه چیز همانطور که می خواهید اتفاق می افتد، حتی اگر ذهن به شما بگوید که این از دیدگاه خود غیرممکن است. اما ذهن، همانطور که قبلاً فهمیدیم، بسیار کمتر از روح می داند، بنابراین نظر آن را نباید در نظر گرفت. اما برای ابرکامپیوتر، ایمان، یا اطمینان بی قید و شرط بازیکن به صحت انتخاب، دستور پرتاب رویه های تغییر مدل واقعیت و بالعکس عدم قطعیت یا کوچکترین شک، دستوری وجود دارد که لغو راه اندازی این رویه

این دوتا قوانین سادهبه شخص اجازه دهید برای برخی از مزایا یا رویدادهایی که نیاز دارد در صف تکان نخورد، بلکه به سادگی به سمت واقعیت حرکت کند که در آن همه چیز را دارد. در حال حاضر وجود دارد . در عین حال شما تجاوز نکن حقوق هر کسی، زیرا تو چیزی از کسی نمیگیری . لازم به ذکر است که دورتر نسخه Reality که انتخاب می کنید با نسخه ای که در آن حضور دارید متفاوت است در حال حاضر, طولانی تر فرآیند گذار به واقعیت جدید هنگام کار با سوپرکامپیوتر، تنها با پیروی واضح از دستورات و قوانین، می توانید روند را سرعت بخشید. بیایید دوباره الگوریتم اقدامات را ارائه دهیم:
- اول: شما یک تصویر ذهنی یعنی یک تصویر یا حتی بهتر از آن یک ویدیوی کوتاه را در آگاهی شخصی تشکیل می دهید، یعنی با کمک ذهن خود. شما آن را "آزمایش" می کنید و آن را با حداکثر روشنایی و قابل قبول بودن در تخیل خود "تجلی" می کنید، در حالی که به وضوح دنباله و محتوای رویدادها را مدل سازی می کنید.
- دوم: بعد از اینکه یک عکس یا ویدیو را به اندازه ای حفظ کردید که بتوانید به راحتی آن را تکثیر کنید، آن را برای Soul پخش می کنید. برای کسانی که تکنیک‌های مدیتیشن را می‌دانند، بهتر است این کار را در حین مراقبه با ذهن «خاموش» انجام دهند، برای کسانی که نمی‌دانند، بهتر است این کار را در حین انتقال نقطه تجمع آگاهی انجام دهند. لحظه به خواب رفتن و بیدار شدن
- سوم: هم در حین پیمایش ویدیو و هم پس از آن، فرآیند انتقال به واقعیت انتخابی را تجسم می کنید، یعنی به سادگی به جایی می روید که آنچه می خواهید از قبل وجود دارد. هر چه فرآیند انتقال را واضح تر تصور کنید، سریعتر به هدف خود خواهید رسید، به خصوص اگر دو قانون اصلی ابررایانه را به شدت دنبال کنید.

ادبیات بسیار گسترده ای در مورد تکنیک های انتقال یا تغییر مدل های واقعیت وجود دارد، می توان آن را به راحتی در اینترنت با استفاده از کلمات کلیدی پیدا کرد. همه اینها تا حد امکان با جزئیات در آنجا ارائه شده است، بنابراین ما شما را با این جزئیات خسته نمی کنیم.

مهم ترین چیزی که می خواستیم بگوییم: انسان مَثَل خداست که حق دارد سرنوشت خود را انتخاب کند، نه پیروی از «چوپان» که او را به قتلگاه می برند. در عین حال، حق انتخاب سرنوشت خود مستلزم این است که مسئولیت کامل افکار و اعمال خود را بپذیرید و این مسئولیت را بر دوش هیچ کس دیگری تحمیل نکنید. از آنجایی که سرنوشت مسیر حرکت بازیکنی است که بین واقعیت‌ها راه می‌یابد، یا به تعبیر وداها، «رقصی» در دسته‌ای از واقعیت‌ها، همه می‌دانند چه چیزی مانع یک رقصنده بد می‌شود - فقط خودش.

و هدف واقعی انسان این نیست که خود را با "منافع" مشکوک تمدن احاطه کند تا جاه طلبی های خود را برآورده کند و به او آسایش دهد. بدن فیزیکی، بلکه راه معنوی را طی کند که در پایان آن به خدا تبدیل می شود. اما حتی گام های اولیه در این مسیر نیز می تواند نتایج برجسته ای به همراه داشته باشد، زیرا در واقع انسان موجودی در مقیاس کیهانی است، زیرا هفت بدن او با چنان قابلیت های برجسته ای توسط خداوند متعال طراحی شده اند که بی جهت نیست که او را در نظر می گیرند. مثل خدا باش کاوش در توانایی های خود که بسیار فراتر از تصورات انسان است، مسیری هیجان انگیز برای کسانی است که از سختی های این مسیر نمی ترسند.

هزاران سال است که فیلسوفان مکاتب و جهات مختلف در تلاش بوده اند تا پاسخی برای این سوال بیابند که آیا سرنوشت یک شخص از پیش تعیین شده است یا می توان آن را تغییر داد؟ مفهوم "سرنوشت" در همه مکاتب فلسفییکی از اصلی ترین ها است. درست است، تا به حال، با وجود این واقعیت که ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم، هیچ پاسخ روشنی برای این سوال "سرنوشت چیست" وجود ندارد؟

عذاب، سرنوشت، فیلمنامه؟

به محض اینکه شخصی یاد گرفت که در مقوله های انتزاعی فکر کند، به شدت علاقه مند شد که سرنوشت چیست. ده ها مترادف برای این کلمه در هر زبانی وجود دارد. سرنوشت، تقدیر، سرنوشت، فیلمنامه زندگی، جبر، کارما... مفهوم سرنوشت مانند خود انسان بسیار کهن است. با گذشت زمان و با چه چیزی تغییر کرده است افراد بیشتربا درک جهان، به طرز عجیبی تغییر شکل می‌داد. ایده های سرنوشت هرگز صحنه تمدن را ترک نکرده اند.

آیا انسان می تواند سرنوشت خود را تغییر دهد یا حتی نباید تلاش کند؟ این موضوع مورد بحث قرار گرفته است فیلسوفان یونان باستان، آنها حتی در حال حاضر در مورد این موضوع بحث می کنند.

آیا انسان حق انتخاب دارد؟

بسیاری از رهبران دینی، با تأمل در مورد زندگی و سرنوشت، اطمینان دادند که همه وقایع برای هر فرد حتی قبل از تولد او مقدر شده است. در حالی که جنین انسان در رحم است، هر روز از زندگی او قبلاً در کتاب سرنوشت نوشته شده است - چه زمانی بیمار می شود و چه کسی خواهد شد، چند سال زندگی خواهد کرد و چند فرزند خواهد داشت، آیا او خواهد داشت. یک نابغه یا یک عضو عادی جامعه باشد. استدلال با چنین اظهاراتی دشوار است، زیرا در واقع، از همان ابتدا به برخی افراد استعداد، سلامت یا زیبایی بیش از حد داده می شود. برخی دیگر با توانایی های ذهنی متوسط ​​متولد می شوند. آیا این سرنوشت است یا تصادفی؟

واضح است که این توضیح چندان به درد فرد نمی خورد. زیرا معلوم می شود که در این زندگی شما حق ندارید چیزی را تغییر دهید. پس چرا تلاش کنید؟

سپس مفهوم آزادی انتخاب ظاهر شد. بسیاری از جنبش‌های فلسفی مبتنی بر این واقعیت است که هر فردی یک انتخاب دارد - به چپ، راست، مستقیم یا اصلاً جایی نرود. این ایده تفسیر وسوسه انگیزتری به خود گرفت زیرا یک فرد می توانست زندگی خود را تغییر دهد.

به تنهایی یا نه؟

اما پس از آن یک سؤال دیگر نه کمتر مهم مطرح شد: آیا خود شخص سرنوشت را انتخاب می کند یا این نیز از ابتدا برای او مقدر شده است؟ بسیاری از فیلسوفان، دانشمندان و رهبران مذهبی نیزه های خود را در بحث های داغ در مورد این سنگ بنا شکسته اند. فرض کنید شخصی تصمیم گرفت از روی پل عبور نکند، بلکه از رودخانه عبور کند. آیا خودش این تصمیم را گرفته است؟ آیا این سرنوشت است؟ نه، کسانی که از بالا به سرنوشت اعتقاد دارند می گویند، این قبلاً در بهشت ​​برای او نوشته شده بود. اما مردم، به ویژه افراد مدرن چگونه می توانند با این موضوع موافق باشند؟

آتئیست ها سرنوشت را انکار می کنند

کسانی که به هیچ دینی پایبند نیستند معتقدند که هر فردی دارای اراده آزاد است. تمام اعمال انسان تحت تأثیر تمایلات و باورهای خود او انجام می شود. درست است، مشکل اینجاست: یک فرد همیشه نمی تواند عواقب آن را پیش بینی کند. گاهی به نظر می رسد که صد در صد درست و صحیح عمل کرده اید و خودتان این تصمیم را گرفته اید، اما به دلایلی به عواقبی که انتظارش را داشتید منجر نشده است.

بیهوده نیست که دو مفهوم وجود دارد - زندگی و سرنوشت. زندگی این است که چه انتخاب هایی می کنید، چه برنامه هایی می گیرید، برای چه اهدافی تلاش می کنید. و اگر نتوانستید به چیزی برسید ، همیشه می توانید دستان خود را بالا بیاورید - خوب ، این سرنوشت است.

تکنیک خود هیپنوتیزم

از آنجایی که سرنوشت انسان نه تنها ذهن فیلسوفان، بلکه دانشمندان را نیز به خود مشغول کرده است، آنها به بررسی این مفهوم پرداختند. نکته علمیبینایی و ما به یک کشف شگفت انگیز رسیدیم: همه چیز در دستان ماست! با کمک فناوری خاصی می توانید زندگی خود را به طور اساسی تغییر دهید!

به گفته دانشمندان، سرنوشت یک فرد چیزی بیش از کلیت افکار، خواسته ها و اعمال او نیست. بنابراین، اگر از تکنیکی مانند خود هیپنوتیزم استفاده می کنید، می توانید خود را از یک سناریوی منفی به یک سناریوی مثبت تر برنامه ریزی کنید. روانشناسان به ویژه اغلب از این روش در عمل خود استفاده می کنند. ثابت شده است که اگر فردی مثبت بیندیشد و خود را برای خیر آماده کند، کمتر به مشکلات زندگی توجه می کند یا درس مهمی از آنها می گیرد.

روش های زیادی برای خود هیپنوتیزم وجود دارد: مدیتیشن، درس های روانشناسی، مانتراها، هنر آرامش، دعا و نگرش. مطمئناً چیزی برای هر شخصی مناسب است، فقط مهم است که مناسب ترین فناوری را برای خود انتخاب کنید و مرتباً تمرین کنید.

آیا یک کشور سرنوشت خود را دارد؟

با این حال، دانشمندان نه تنها به این سؤال که سرنوشت انسان چیست؟ آنها به این فکر می کردند که آیا سرنوشتی در تاریخ وجود دارد؟ کشورهای مختلف. سرنوشت روسیه - مثلاً چیست؟ بیایید بلافاصله بگوییم - آسان نیست. و در اینجا لازم است این واقعیت را در نظر بگیریم که دولت روسیه دو اصل را که در ذهنیت آنها متضاد هستند ترکیب می کند: شرقی و غربی.

علاوه بر این، روسیه یکی از جوان ترین تمدن های جهان است و هنوز پتانسیل خود را به طور کامل آشکار نکرده است.

فیلسوف بزرگ روسی نیکلای بردیایف، که آثار بسیاری را به مطالعه سرنوشت روسیه اختصاص داده است، تاریخ روسیه را ناپیوسته خواند. او پنج دوره اصلی را مشخص می کند که به نوبه خود تصاویر کاملاً متفاوتی از روسیه به ما ارائه می دهد. این:


اگر بردیاف تا امروز زندگی می کرد، دوره دیگری را توصیف می کرد - روسیه پس از شوروی. با مطالعه تاریخ ما، نمی توان به این سهم توجه کرد دولت روسیهآزمایشات جدی زیادی وجود داشت. این یوغ تاتار-مغول، و زمان مشکلات، و انشعاب کلیسای متحد، و اصلاحات خشونت آمیز پیتر اول است. رعیت و رژیم نیکلاس اول، انقلاب بزرگ اکتبر و وحشتناک ترین انقلاب در تاریخ، تا حد زیادی بر روند تاریخ روسیه تأثیر گذاشت دنیای مدرنجنگ جهانی دوم.

اما به هر حال، در همه نبردها، نبردها، جنگ ها، مردم روسیه همیشه پیروز ظاهر شدند. این چیست - هدیه ای از سرنوشت یا ویژگی های شخصیتی خاص ملت اسلاو که به زنده ماندن در نبرد کمک می کند؟ مردم هنوز در مورد این موضوع بحث می کنند، به دنبال پاسخ هستند، تشابهاتی را ترسیم می کنند.

غیرمنتظره

اما اغلب اوقات چنین اتفاقی می افتد - به نظر می رسد که یک فرد هیچ تلاشی نمی کند، تلاش نمی کند، سعی نمی کند ثروتمند شود یا مشهور شود، و سپس ناگهان ارث سقوط می کند. یا دختری در خیابان راه می‌رفت، کارگردان معروفی او را دید و از او برای بازی در نقش اصلی دعوت کرد. اگر در خیابان دیگری قدم می زدم چه می شد؟

چنین موقعیت هایی که به هیچ وجه از منظر منطقی قابل توضیح نیست، می گویند هدیه سرنوشت است. خوب، دیگر چگونه می توان چنین چیزهایی را نامید؟ میلیون ها نفر لاتاری بازی می کنند، اما برنده خواهند شد مبالغ هنگفتفقط ده ها ریاضیدانان این واقعیت را با نظریه احتمال و تصادف اعداد تصادفی توضیح خواهند داد. اما کسانی که به عرفان معتقدند به صراحت خواهند گفت: این سرنوشت انسان است.

و حتی می توانید هر روز یک قرعه کشی بخرید، اما برنده ها به کسانی تعلق می گیرد که از بالا برنامه ریزی شده اند. یه جورایی ناعادلانه به نظر میرسه...

برم پیش فالگیر یا نرفتم؟

در طول تاریخ بشر، مردم نه تنها سعی کرده اند سرنوشت خود را دریابند، بلکه هر رویدادی را با علائم بیرونی پیش بینی کنند. تصادفی نیست که ملل مختلفآنها نشانه ها و خرافات خاص خود را دارند. یک گربه سیاه، یک زن با یک سطل خالی، یک قاشق افتاده، نمک ریخته شده - همه اینها به دلیلی اتفاق می افتد، اما عواقب خود را دارد.

اما اگر بتوان نشانه ها را باور کرد یا نه، پس پی بردن به سرنوشت شما یک چیز بسیار گناه تلقی می شد. بی دلیل نیست که می گویند اگر پیش فالگیر رفتی، کارمای خود را بدتر کردی. زیرا آینده ای برای شما آشکار می شود که باید از هر شخصی پنهان بماند. هیچ کس اجازه ندارد به فردای خود نگاه کند، زیرا همه چیز باید طبق معمول پیش برود.

درست است، هر ملتی استثناهای کوچکی دارد که می شد با سرنوشت بازی کرد. به عنوان مثال، در روسیه، پس از کریسمس، دوره کریسمس آغاز شد که تا اپیفانی ادامه داشت. در همین روزها بود که مردم اجازه یافتند حدس بزنند، آینده خود را دریابند، به دنبال خواستگاران باشند و بپرسند چند قرن دیگر باقی مانده است. در روزهای دیگر فال گرفتن گناهی وحشتناک محسوب می شد.

سرنوشت پرسشی است که در طول تاریخ تمدن ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. اینکه چه سرنوشتی را انتخاب می کنید، چگونه به این سوال پاسخ می دهید، فقط به شما بستگی دارد.

آیا من یک فتالیست هستم یا خالق زندگیم؟ برای مدت طولانی نمی توانستم به هیچ وجه به این رایج پاسخ دهم سوال فلسفی. و دلیل این اتفاقات مختلف در زندگی من بود. به عنوان یک قاعده، هنگامی که یک رویداد منفی رخ می داد، این اطمینان وجود داشت که همه چیز قبلاً از بالا نوشته شده است. و وقتی خواسته هایم محقق شد، این درک به وجود آمد که فقط من واقعیتم را خلق می کنم. و تصویر دقیق برای مدت طولانی در ذهن من شکل نگرفت. اما در نهایت دانشی به من رسید که به من کمک کرد تا پاسخ دهم سرنوشت چیست و آیا انتخابی در زندگی ما وجود دارد یا خیر.

سرنوشت یک شخص یا 3 نظر در این مورد

هر کس معنای سرنوشت را به شیوه خود تفسیر می کند، اما به طور کلی همه افراد را می توان به 3 گروه تقسیم کرد:

- سرنوشت سازان؛
- سازندگان؛
- سرنوشت سازان "باهوش".

فتالیسم است دکترین فلسفی، که بیان می کند هر عملی در زندگی اجتناب ناپذیر است و سرنوشت از پیش تعیین شده است. ریشه کلمه fatalis در لاتین به معنای سرنوشت یا تقدیر است. اگر شما بگویید به زبان ساده، سپس سرنوشت گرایی اعتقاد به اجتناب ناپذیر بودن آن چیزی است که برای شخص اتفاق می افتد. افرادی که از این آموزه پیروی می کنند خود را فتالیست می نامند.

آنها معتقدند که سرنوشت وجود دارد و همه چیز در زندگی از قبل کاملاً از پیش تعیین شده است. در درک آنها، یک شخص قادر به تغییر چیزی نیست. علاوه بر این، حتی اگر تغییرات قوی رخ دهد، باز هم به هیچ وجه به آنها بستگی ندارد. چنین فردی فکر می کند که هیچ کاری را نمی توان بهتر انجام داد و بنابراین زندگی خود را مطابق جریان می گذراند. فتالیست ها با بدبینی مشخص می شوند که به آنها امکان می دهد در سخت ترین لحظات زندگی تلاشی برای تغییر سرنوشت خود نکنند.

فتالیسم به ما می گوید که همه چیز توسط قوانین جهان تعیین می شود که به هیچ وجه نمی توان آنها را دور زد. حتی اگر چیزی برای شخصی ناعادلانه به نظر برسد و او بخواهد چیزی را تغییر دهد، همه چیز بیهوده خواهد بود، زیرا غیرممکن است که خلاف مسیر جهان حرکت کند. فیلسوف معروف اسپینوزا معتقد بود که در جهان یک فرد فقط یک ذره غبار است و بنابراین بیهوده است انتظار داشته باشیم که همین ذره غبار بتواند مسئولیت توسعه رویدادها را در مقیاس جهانی به عهده بگیرد.

از منظر دیدگاه های تقدیر گرایانه، شخص می تواند هر گونه تخلف منفی و حتی جرم را توجیه کند. به نظر می رسد که ما یک کاملا غیر قابل استفاده می گیریم فرد اجتماعی. این شخص سعی نخواهد کرد مشکلات خود را حل کند، اهداف بلندی برای خود تعیین کند یا پیشرفت کند. و چنین رفتاری می تواند منجر به انحطاط فردی، روانی و اجتماعی شود. "من کاری انجام نمی دهم، همه چیز تصمیم گرفته شده است!" - او خواهد گفت. و این سرنوشت گرایی را در موقعیت نه چندان خوبی قرار می دهد.

مخالفان تقدیرگرایی هستند که خود را خالق زندگی خود می نامند. برعکس، چنین افرادی معتقدند که هیچ سرنوشتی وجود ندارد. فقط آنها می توانند در مورد همه چیز تصمیم بگیرند و اینکه چگونه زندگی کنند به آنها بستگی دارد. به عنوان مثال، وادیم زلاندای معروف به ما می گوید که ما واقعیت خود را کنترل می کنیم و یک یا آن نتیجه از رویدادها را انتخاب می کنیم. اما علیرغم همه مثبت بودن این دیدگاه، آفریدگاران با ضربات جدی سرنوشت مواجه می شوند که نمی توانند درباره آن توضیح دهند.

و دسته سومی از مردم وجود دارند که معتقدند سرنوشت وجود دارد، اما شما نباید همه چیز را به معنای واقعی کلمه بگیرید و با جریان پیش بروید، بدون اینکه به هیچ وجه سعی کنید بر روند رویدادها تأثیر بگذارید. آن ها در این مورد، سرنوشت به هیچ گونه توسعه خاصی از رویدادها دلالت نمی کند. یک فرد همیشه چندین گزینه دارد که از بین آنها می تواند انتخاب کند. در این شرایط، شانس بسیار بیشتری برای تأثیرگذاری بر سرنوشت وجود دارد. از این گذشته، یک فرد می داند که در بسیاری از موقعیت ها می توان انتخاب کرد. فرض کنید فلان راه را بروید یا چند قدم به عقب برگردید.

این دیدگاه نسبت به دو دیدگاه قبلی سودمندتر است، زیرا در این حالت فرد تحت تأثیر افراط و تفریط قرار نمی گیرد. او معتقد نیست که مطلقاً همه چیز از پیش تعیین شده است، اما همچنین می‌داند که همه چیز طبق دستور او اتفاق نمی‌افتد و جهان حول او می‌چرخد. چنین افرادی معمولاً نگرش ساده تری نسبت به زندگی دارند. هیچ چیز تصادفی اتفاق نمی افتد، اما هر پیامد علتی دارد. پس من اینجا هستم اخیرامن به این دسته سوم تعلق دارم و آن را "تقدیرگرایی هوشمند" می نامم.

سرنوشت یا تمثیل قطار چیست

تابستان. هوای زیبا. دو ریل راه آهن در امتداد یکی از آنها، قطاری در مسیر ورونژ - مسکو حرکت می کند و ابرهای دود را با سرعت 80 کیلومتر در ساعت رها می کند. در نزدیکی یکی از ایستگاه ها، او به ماشینی می رسد که به سختی در مسیر مجاور در امتداد تختخواب ها حرکت می کند.

مغز خود را با سرگرمی تمرین دهید

حافظه، توجه و تفکر را با مربیان آنلاین توسعه دهید

شروع به توسعه کنید

«سلام، خودکار! چرا راه من را می روی؟ "- از قطار می پرسد.

من باید سریع به مسکو برسم. و شنیده ام که بدون ترافیک با سرعت بالا رانندگی می کنید و فقط در ایستگاه های قطار می ایستید. - ماشین به او پاسخ داد.

پ: «بله، درست است! اما این راه ها فقط برای من است. بالاخره من یک قطار هستم و این تنها راهی است که باید حرکت کنم! و شما یک ماشین هستید و بهتر است در بزرگراه M4 حرکت کنید. سرعت شما بسیار بالاتر خواهد بود و در عرض 7 ساعت به آنجا خواهید رسید. یک نفر تصمیم گرفت به شما بخندد و به شما توصیه کرد که در مسیر راه آهن بروید."

پاسخ: «گوش کن، درست است! به دلایلی به آن فکر نکردم!»

پ: درک کنید، هر حمل و نقلی سرنوشت خاص خود را دارد. همه ما مردم را حمل می کنیم. این رسالت ماست. اما سرنوشت ما متفاوت است. مال شما این است که آن را در جاده ها حمل کنید، مال من روی تختخواب ها، هواپیما از طریق هوا و کشتی از طریق دریا است. ما برای یک هدف خاص در زندگی از پیش طراحی شده ایم.»

پاسخ: فکر می کنم در حال حاضر شروع به درک کردم!

P: "شما برای مدت طولانی روی تختخواب رانندگی خواهید کرد و احتمال اینکه به سادگی خراب شوید وجود دارد. شما باید به نزدیکترین جاده بپیچید و آن را به سمت بزرگراه سریع M4 دنبال کنید. آنجا می‌توانی سریع‌تر از من بروی!»

پاسخ: "بله، من این کار را انجام خواهم داد!"

P: "در مسیر شما احساس خوشحالی خواهید کرد زیرا شروع به درک کامل پتانسیل خود خواهید کرد! هرگز جرات انحراف از سرنوشت خود را نداشته باشید، در غیر این صورت فقط مشکلات و ناامیدی وجود خواهد داشت!»

پس از ورود به بزرگراه، ماشین ظرف چند ساعت در مسکو بود و قطار فقط در نیمه راه بود. یکی از مهم ترین ملاقات های زندگی ماشین و قطار اینگونه بود که برای او تعریف کرد که سرنوشتش چه بوده است! ماشین هرگز دوباره سعی نکرد روی ریل راه آهن رانندگی کند!

من خودم به این تمثیل رسیدم، زیرا از این مثال بسیار آسان می توان فهمید که هر کدام از ما نیز سرنوشت خود را داریم.

در این مثال، طراحان کسانی هستند که ویژگی های خاصی از خودرو را از پیش تعیین می کنند و سرنوشت آن را تعیین می کنند. این با یک طراحی خاص تسهیل می شود، انواع مختلفموتورها، تعداد مسافران حمل شده برخی سرعت بیشتری دارند، برخی کمتر. و تغییر ویژگی های حمل و نقل در طول عمر وسیله نقلیه غیرممکن است. اگر این یک ماشین است، پس باید آن را مانند یک ماشین کار کنید، جایی که قرار است حرکت کند!

مثال خوب دیگر برای درک سرنوشت، بازی های رایانه ای هستند. وقتی شروع به انجام هر بازی نقش آفرینی می کنیم، قبل از خود بازی قهرمانی را انتخاب می کنیم که مهارت های خاصی دارد. به عنوان مثال، کماندار دارای دقت بالایی خواهد بود، Enforcer دارای یک ضربه قدرتمند، Werewolf دارای نیش قوی و توانایی تبدیل به گرگ خواهد بود. و در طول بازی نمی‌توانیم خود مهارت‌ها یا مسیر نقش‌آفرینی رویدادهای در نظر گرفته شده برای این یا آن قهرمان را تغییر دهیم. ما فقط می توانیم بازی را دوباره شروع کنیم!

در واقع زندگی نیز یک بازی رایانه ای است که توسط یک ذهن برتر اختراع شده است. همانطور که می گویند: "زندگی بد است، اما گرافیک خوب است." و این کاملا درست است. قبل از اینکه روح در بدن انسان تجسم یابد، درسی را انتخاب می کند که می خواهد بیاموزد. مطابق با آن، او مهارت های خاصی را برای خود انتخاب می کند، یا به عبارت ساده تر، . و سپس این پتانسیل در طول رویدادهای مختلف زندگی تحقق می یابد.

وقتی شروع به شناختن خودم کردم، از طالع بینی استفاده کردم. و تعجب من را تصور کنید که در آنجا نوشته شده بود که من به احتمال زیاد نویسنده خواهم شد. لحظه ای که این را خواندم، تعجب من حدی نداشت. یاد دوران نوجوانی ام افتادم که پدر و مادرم برایم کامپیوتر خریدند. بعد از انجام کمی بازی، می خواستم برنامه ای برای آموزش تایپ سریع روی صفحه کلید با 10 انگشت نصب کنم.

و در سال آخر دانشگاهم شروع به مطالعه وب سایت کردم. و به زودی اولین وبلاگ من ظاهر شد، جایی که شروع به نوشتن در مورد زندگی و پیشرفت خود کردم. من آن را رها کردم زیرا وقت نداشتم روی آن کار کنم. اما روح همیشه در جای خود نبود. می خواستم دوباره بنویسم. بعد از چندین سال توسعه، کتابم را در مورد توسعه هماهنگ نوشتم، "7 حوزه زندگی". و در حال حاضر من آموزش ها را به صورت زنده و آنلاین انجام می دهم. پس با اطمینان می توانم بگویم که آدم سرنوشتی دارد!

پس سرنوشت در درک من چیست!

سرنوشت یک پتانسیل خلاق از پیش انتخاب شده است که برای رشد روح ضروری است. این را نیز می توان نامید. اگر قرار باشد که من یک وبلاگ نویس، نویسنده و مربی باشم، آنگاه خودم را در این مسیرها متوجه خواهم شد. و نشانه اصلی این است که شما به دنبال سرنوشت خود هستید، هماهنگی معنوی و احساس شادی مطلق است. و بسیاری توانایی های خود را درک نمی کنند و سرنوشت خود را در مسیر دیگری دنبال نمی کنند، مانند آن ماشین در تمثیل. نتیجه یک زندگی خاکستری و ناراضی با مشکلات فراوان است. این شاخص اصلی است که شما باید به خط سرنوشت خود بروید!

آیا امکان تغییر سرنوشت وجود دارد؟

بنابراین، ما قبلاً متوجه شده ایم که یک فرد دارای سرنوشت است. سوال دیگری پیش می آید. آیا امکان تغییر آن وجود دارد؟ و پاسخ روشن است. خیر یعنی وقتی روح به زمین می آید، از قبل انتخاب می کند که کدام درس، با چه افرادی، در چه زمانی و در چه شرایطی تدریس شود. اینها به اصطلاح «نکات ضروری» هستند که قطعاً باید گذرانده شوند. به عنوان مثال، می‌دانم که جراحی چشم و پیامدهای منفی بعدی آن از قبل برای آشکار کردن دید معنوی من برنامه‌ریزی شده بود. و من برای این بسیار سپاسگزارم!

تنها چیزی که ما داریم آزادی انتخاب است یا به نوعی دیگر به آن اراده آزاد می گویند. به لطف این، ما می توانیم با توجه به توالی های مختلف رویدادها به این "نقاط ضروری" نزدیک شویم. این قبلاً تغییرپذیری نامیده می شود. فرض کنید باید به مسکو بیاییم. ما می توانیم گزینه های رفتن با قطار یا ماشین را انتخاب کنیم. و میتونیم بریم به روش های مختلف. اما ما در این مثال مسکو به "نقطه ضروری" خود خواهیم رسید. تعداد بی نهایت گزینه وجود دارد و ما حق انتخاب هر کدام را داریم.

همچنین در مثال با بازی های نقش آفرینی. همیشه به ما ماموریت هایی داده می شود. اینها دوباره «نقاط ضروری» توسعه ما هستند. ما می توانیم هر کاری که بخواهیم و هر چقدر که بخواهیم انجام دهیم. می‌توانیم کوتاه‌ترین مسیر را برای انجام مأموریت طی کنیم، یا آنقدر گیج شویم که زمان زیادی طول بکشد. می توان گفت که آزادی انتخاب وجود دارد، اما فقط در محدوده سرنوشت ما.

هنگام انجام یک بازی، ما نمی توانیم طرح آن را تغییر دهیم، فقط به روش های مختلف از آن عبور می کنیم.

من کانالینگ زیادی را تماشا می‌کنم - این یک ارتباط با نهادها از ابعاد بالاتر از طریق مخاطبین انسانی است. و سوالات زیادی در مورد سرنوشت وجود دارد. بنابراین معلوم می‌شود که 80 درصد رویدادها از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند و تنها 20 درصد به دلیل تنوع انتخابی ما است. اما بسیاری هنوز فکر می کنند که ما واقعیت را با افکارمان خلق می کنیم. بنابراین، در بعد سوم، جایی که سیاره ما اکنون زمین قرار دارد، بیشتر افکار توسط خود برتر ما برای ما ارسال می شود و ما آنها را به گونه ای می پذیریم که گویی متعلق به خود ما هستند. بنابراین، آنچه در مورد آن فکر می کنید از قبل برنامه ریزی شده است. آنها فقط آنها را در زمان مناسب برای شما ارسال می کنند.

تصور کنید اگر به بچه ها اجازه دهیم هر کاری می خواهند بکنند. بعید است که آنها زنده بمانند. اونجا نرو اینجا نرو برای کودکان، ما خود برتر آنها هستیم، بنابراین، اگر در مقیاس جهانی نگاه کنید، ما همچنان در بعد سوم هستیم. و هیچ کس به ما اجازه نمی دهد که خودمان خلق کنیم. با افزایش ابعاد، ما به عنوان خالق واقعیت مستقل تر می شویم. اکنون زمین در حال حرکت از بعد 3 به بعد 4 است، جایی که ما می توانیم بر سرنوشت خود تأثیر بیشتری بگذاریم.

چگونه می توان از سرنوشت یک فرد بر اساس تاریخ تولد مطلع شد

هر انسانی می خواهد سرنوشت خود را بداند. ساده ترین راه این است که بر اساس تاریخ تولد بیشتر در مورد سرنوشت بدانید. در جامعه اجتماعیما خودمان را با یک پاسپورت مدنی شناسایی می کنیم که به ما می گوید نام ما، چند ساله، محل زندگی ما و غیره. اما ما همچنین یک پاسپورت انرژی داریم که می تواند به ما بگوید چرا به زمین آمده ایم. این بر اساس اعداد تاریخ تولد ما است.

تعداد زیادی ابزار وجود دارد که به شما امکان می دهد تا در مورد خود و مسیر خود بر اساس تاریخ تولد بدانید. رایج ترین آنها طالع بینی است. با کمک او بود که به پتانسیل خود پی بردم و مسیرم را در زندگی پی بردم. دو گزینه وجود دارد. برای درک دقیق تر از سرنوشت خود، بهتر است به آن مراجعه کنید ستاره شناس حرفه ای. اکنون این کار سختی نیست، زیرا ... همه اینترنت دارند یا می توانید نمودار زایمان خود را ایجاد کنید که مکان 12 خانه اصلی و 12 علامت زودیاک را نشان می دهد.

باید داده های زیر را وارد کنید:

- تاریخ و زمان تولد؛

- محل تولد

نیازی نیست چیزی را در تنظیمات تغییر دهید. روی دکمه "ایجاد فال" کلیک کنید.

پرداخت شما بلافاصله انجام می شود نمودار زایمان. خواهید دید کدام سیاره در کدام خانه و در کدام زودیاک قرار دارد. هر جنبه توصیف خوبی دارد که می توانید از آن چیزهای زیادی یاد بگیرید. برای مطالعه عمیق تر، توصیه می کنم شرح جنبه های خود را در سایت های دیگر بخوانید. و خواندن حداقل 3 کتاب طالع بینی برای مبتدیان بسیار خوب است. البته درک فوری همه چیز دشوار خواهد بود. من شخصاً کارتم را خودم کشف کردم، برای من آسان است. اما موارد بسیار گیج کننده و غیر قابل درک وجود دارد که حتی یک ستاره شناس نیز می تواند آنها را پیدا کند.

همچنین می‌توانید با استفاده از اعداد، تاروت، کارت‌های سرنوشت، طراحی انسانی و سایر زمینه‌های باطنی که می‌تواند چیزهای زیادی به شما بگوید، سرنوشت یک فرد را بر اساس تاریخ تولد پیدا کنید. همانطور که می گویند، تنها یک تکه جهان بدون پیراهن است. این درست است. کمی دانش از آنجا، کمی از اینجا. در نتیجه می توانید سرنوشت خود را درک کنید. لطفاً فوراً توجه داشته باشید که این فقط شرحی از برخی مهارت‌ها، داستان‌های زندگی، نقش‌ها و غیره است. اطلاعات دقیق در مورد رویدادها در آنجا یافت نمی شود. همه چیز متغیر است. بنابراین، چگونگی تصمیم گیری در مورد سرنوشت خود فقط به خودمان بستگی دارد.

افراد را می توان به طور تقریبی به دو دسته تقسیم کرد: کسانی که معتقدند یک فرد بر اساس سناریوی از پیش تعیین شده زندگی می کند و کسانی که مطمئن هستند که هرکسی انتخاب می کند که کدام مسیر را دنبال کند. بسیاری از مردم علاقه مند هستند که سرنوشت یک فرد به چه چیزی بستگی دارد، آیا می توان آن را تشخیص داد و تغییر داد، بنابراین بیایید سعی کنیم همه چیز را بفهمیم.

سرنوشت یک شخص - چیست؟

خط سیر معینی از حرکت به سوی تحقق سرنوشت پروردگار، سرنوشت نامیده می شود. فیلمنامه زندگی پایانی دارد، اما همه نمی توانند آن را تشخیص دهند. علاقه زیاد به آینده این محبوبیت را توضیح می دهد فال های مختلف، کف بینی و سایر روش های کشف اسرار آینده. اعتقاد بر این است که سرنوشت انسان بر روی دست منعکس می شود. انسان در مادیات وجود دارد و دنیای معنویو رسیدن به هماهنگی در این زمینه ها مهم است.

سرنوشت هر فرد از زنجیره ای از حوادث زندگی تشکیل شده است و وقتی از مسیر درست منحرف می شود، مشکلات و گرفتاری های زیادی در زندگی او پدید می آید. در بدو تولد، چندین گزینه ساخت و ساز ارائه می شود زندگی خودو هرکسی می تواند خودش انتخاب کند که کدام مسیر را طی کند. دیگری واقعیت جالب، که ارزش تاکید دارد - کلمه "سرنوشت" مخفف "من قضاوت خواهم کرد" است ، یعنی بسته به اینکه مردم چگونه از آزادی انتخاب نتیجه استفاده می کنند ، ارزش خاصی را بدست می آورند که برای جهان مهم است.

روانشناسی سرنوشت انسان

کارشناسان در زمینه روانشناسی ترجیح می دهند از کلمه "سرنوشت" استفاده نکنند و از یک عبارت خنثی - سناریوی زندگی استفاده می کنند. این اصطلاح به مسیری اطلاق می شود که فرد ناخودآگاه برای خود انتخاب می کند. روانشناسان معتقدند شخصی که به اجتناب ناپذیر بودن سرنوشت اعتقاد دارد اغلب اجازه می دهد همه چیز مسیر خود را طی کند و اطمینان می دهد که هنوز قادر به تغییر چیزی نیست. نظرات برخی از کارشناسان شایسته توجه ویژه است:

  1. روانشناس برن اطمینان داد که کودک در کودکی سناریوی زندگی خود را انتخاب می کند و این تحت تأثیر محیط نزدیک و محیط عمومی او است. این متخصص معتقد است که افراد آگاهانه برای یک چیز و ناخودآگاه برای چیز دیگر تلاش می کنند. برای شاد زیستن، مهم است که سناریوی زندگی خود را درک کنید.
  2. دیدگاه جالبی توسط روانشناس سوئیسی لئوپولد زوندی پیشنهاد شد. او معتقد است که سرنوشت یک فرد با وراثت مرتبط است. این متخصص مفهوم "ناخودآگاه اجدادی" را معرفی کرد که نشان می دهد تجربه اجداد بر همه جنبه های زندگی تأثیر می گذارد.

آیا انسان سرنوشتی دارد؟

برای تأیید یا رد وجود یک فیلمنامه زندگی مکتوب، ارزش بررسی نسخه های مختلف را دارد:

  1. در فرهنگ وداییاعتقاد بر این است که در هنگام تولد به فرد تعداد مشخصی از سال ها، فرزندان، پول و جنبه های دیگر داده می شود.
  2. برای یافتن این موضوع، ارزش به یاد آوردن پیش بینی های متعدد آینده را دارد که به حقیقت پیوست.
  3. در فرهنگ هندی گفته می شود که دو کارما وجود دارد که زندگی را به هم می آمیزد و به سمت بهتر یا بدتر تغییر می دهد. اولی فیلمنامه ای است که از بالا تعیین شده است و دومی اعمال یک شخص است.

سرنوشت انسان به چه چیزی بستگی دارد؟

چندین عامل وجود دارد که به گفته بسیاری می تواند بر سرنوشت تأثیر بگذارد:

  1. تاریخ تولد. اگر نه تنها سال و روز تولد، بلکه زمان آن را نیز بدانید، می توانید اطلاعات زیادی در مورد یک شخص پیدا کنید و حتی به آینده او نگاه کنید. طالع بینی های مختلفی وجود دارد که اطلاعات دقیقی را نشان می دهد. با تاریخ تولد، می توانید رویدادهای مطلوب و نامطلوب را تعیین کنید.
  2. نام. هنگام درک اینکه چه چیزی بر سرنوشت یک شخص تأثیر می گذارد، لازم است به اهمیت نام که یک کد اطلاعاتی خاص است اشاره کرد. صحبت در مورد الگوهای رفتاری و عادات کمک می کند. روانشناسان بر این باورند که یک شخص دارای نام روحی است که پتانسیل پنهان را آشکار می کند و به او کمک می کند تا هدف خود را در زندگی پیدا کند.
  3. محل تولد. اعتقاد بر این است که میدان مغناطیسی مکانی که در آن وجود داشته است یک مرد متولد می شود، در زندگی او اثری بر جای می گذارد. این اطلاعات باید هنگام ترسیم فال در نظر گرفته شود.
  4. تربیت. محیط نزدیک کودک نه تنها اثری پرانرژی در زندگی او می گذارد، بلکه به رشد روانی نیز انگیزه می دهد. این فرض وجود دارد که برنامه زندگی بر اساس تجربه اجداد ساخته شده است، به همین دلیل است که گفته می شود کارمای خانواده بر سرنوشت فرد تأثیر می گذارد.
  5. هنجارهای اجتماعی. جامعه افراد را به چارچوب های خاصی وادار می کند و اغلب برای تغییر سرنوشت باید خلاف جریان رفت و از آن خارج شد.

شخصیت چگونه بر سرنوشت انسان تأثیر می گذارد؟

بسیاری از مردم معتقدند که هیچ وجه اشتراکی بین این دو مفهوم وجود ندارد، اما در واقع اینطور نیست. سرنوشت یک برنامه خاص برای تجسم زمینی یک فرد است که بر رویدادهای زندگی و شکل گیری ویژگی های او تأثیر می گذارد. اعتقاد بر این است که با تغییر سبک زندگی خود، می توانید سناریوی آینده را تنظیم کنید. برای درک اینکه آیا شخصیت و سرنوشت یک شخص به هم مرتبط هستند، می توانیم سرنوشت افراد مشهور را به عنوان مثال در نظر بگیریم:

  1. داستایوفسکی اهل قمار بود، بنابراین مقدار زیادی پول خرج می کرد و اغلب با مردم درگیر می شد. چه کسی می داند اگر بعد از ازدواج تغییر نمی کرد، سرنوشت او چگونه بود.
  2. نمونه دیگر چخوف است که مزاج گرم داشت. او برای غلبه بر رذیلت های خود، یک برنامه آموزشی کامل برای «فشار دادن یک برده» ایجاد کرد. در نتیجه، سرنوشت این مرد تغییر کرد و جهان یک انسان دوست مهربان و مهربان را شناخت.
  3. اعتقاد بر این است که حتی یک ویژگی شخصیتی می تواند به طور اساسی سرنوشت فرد را تغییر دهد، به عنوان مثال، قهرمان فیلم "بازگشت به آینده". موقعیت های مختلفبه خاطر غرور خودم

آیا می توان سرنوشت انسان را تغییر داد؟

مردم در مواجهه با مشکلات مختلف به این فکر می‌کردند که آیا راه‌هایی برای تعدیل سناریوی زندگی‌شان وجود دارد؟ باطنی شناسان و بسیاری از روانشناسان، در پاسخ به این سوال که آیا فرد می تواند سرنوشت خود را تغییر دهد، پاسخ مثبتی می دهند و معتقدند که هر کس خودش تعیین می کند که کدام مسیر را از بین گزینه های متعدد انتخاب کند. این را می توان به روش های مختلفی انجام داد، به عنوان مثال، با استفاده از شیوه ها و تکنیک های جادویی. فردی که به سرنوشت اعتقاد دارد با تنظیم زندگی خود به توصیه روانشناسان می تواند آینده خود را به سمت بهتر شدن تغییر دهد.

چگونه سرنوشت را تغییر دهیم؟

برای بازنویسی فیلمنامه سرنوشت باید تلاش زیادی کرد. شرایط زندگیبر اساس جهان بینی انسان شکل گرفته اند. شما نمی توانید از سرنوشت فرار کنید، اما می توانید تغییراتی در آن ایجاد کنید:

  1. یاد بگیرید، که باید الهام بخش، لذت و انگیزه باشد.
  2. درگیر خودسازی باشید، مثلاً کتاب بخوانید، به دوره‌ها، آموزش‌ها و غیره بروید.
  3. سبک زندگی و در صورت لزوم حلقه اجتماعی خود را تغییر دهید، زیرا همه اینها بر روحیه و جهان بینی شما تأثیر می گذارد.
  4. مثبت فکر کنید و چیزهایی که اصلا ضروری نیست را کنار بگذارید.
  5. زندگی خود را همانطور که هست بپذیرید.

سرنوشت انسان باطنی است

افرادی که با باطن گرایی مرتبط هستند مطمئن هستند که سناریوی زندگی ارتباط مستقیمی با افکار دارد، زیرا آنها، اگرچه بسیاری اعتقاد ندارند، اما مادی هستند. انسان بدون اینکه بداند می تواند برده افکار خود شود که زندگی را از قبل تعیین می کند. اگر مردم افکار تاریک داشته باشند، سرنوشت آنها با مشکلات مختلف و اتفاقات غم انگیز پر می شود. لازم است یاد بگیریم که مثبت فکر کنیم و حتی به نشانه هایی از ظهور افکاری که می توانند هماهنگی در روح را مختل کنند، بلافاصله پاسخ دهیم.

خالکوبی چگونه بر سرنوشت یک فرد تأثیر می گذارد؟

باطنی‌ها و روان‌شناسان ادعا می‌کنند که طرحی که روی بدن اعمال می‌شود می‌تواند زندگی فرد را تغییر دهد، زیرا انرژی دارد، بنابراین قبل از رفتن به استاد، باید در مورد معنای خال کوبی انتخابی بدانید. تأثیر یک خال کوبی بر سرنوشت یک فرد به مکانی که در آن خالکوبی می شود نیز بستگی دارد:

  • گردن - به مهار بیشتر کمک می کند.
  • دست - فرد را سازش ناپذیر می کند و فرد انعطاف پذیری خود را در تصمیم گیری از دست می دهد.
  • سینه ها - منجر به انزوا و عدم ارتباط می شود.
  • پشت - با چنین خالکوبی فرد تلاش می کند منحصر به فرد بودن خود را ثابت کند.
  • باسن - می دهد.

تأثیر سیارات در سرنوشت انسان

حتی در زمان های قدیم، مردم معتقد بودند که سیارات بر شخص تأثیر می گذارند و شخصیت او را آشکار و پر می کنند. با دانستن زمان و مکان تولد، می توانید دریابید که سیارات در آن لحظه چگونه قرار داشته اند. عقیده ای وجود دارد که به لطف سیارات می توانید به طور کامل درک کنید که سرنوشت یک فرد چگونه شکل می گیرد:

  1. مریخ. به فرد شخصیتی جنگجو می دهد و او را وادار می کند که اراده خود را توسعه دهد.
  2. خورشید. جسم آسمانی مسئول انرژی است. تحت تأثیر خورشید، لازم است یاد بگیریم که ناامید نشویم.
  3. زهره. نشان دهنده رابطه زن و مرد است. درسی از زهره - یادگیری ایجاد روابط و رها کردن گذشته بسیار مهم است.
  4. زحل. این سیاره یک معلم کارمایی در نظر گرفته می شود، بنابراین نحوه زنده ماندن و کنار آمدن با مشکلات را آموزش می دهد.
  5. مشتری. حامی شانس و سعادت. درس هایی که می توان از این کره خاکی گرفت فقر، تعصب و اعتیاد است.
  6. عطارد. او مسئول ارتباط است و به برقراری ارتباط با مردم کمک می کند.

نشانه های سرنوشت در بدن انسان

اعتقاد بر این است که خال های متعدد، خال های مادرزادی و حتی آکنه وجود دارند که به لطف آنها می توانید اطلاعات زیادی را یاد بگیرید. نقاط تاریک یا روشن بزرگ در اکثر موارد نشان دهنده نیاز به کارما است. اگر آنها به تازگی روی بدن ظاهر شده اند، این نشان دهنده تغییرات خاصی در زندگی است. همه علائم در سرنوشت یک فرد معنای خاص خود را دارد، به عنوان مثال خال روی پل بینی نشان دهنده استعدادهای دست نخورده است و اگر روی بینی باشد به این معنی است که فرد در زندگی مورد لطف قرار می گیرد.

فیلم هایی درباره سرنوشت انسان

سینما مرتباً مردم را با فیلم‌های جالبی که داستان‌های جالب و گاه غیرمعمولی درباره سرنوشت انسان‌ها روایت می‌کنند، به وجد می‌آورد. از جمله فیلم های ارزشمند می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  1. "گل صحرا". این داستان دختری از سومالی است که در 13 سالگی از خانه فرار کرد و پس از مدتی زندگی او را به لندن آورد. او با سرپیچی از سرنوشت، به یک مدل مشهور تبدیل شد که در نهایت به عنوان سفیر ویژه سازمان ملل منصوب شد.
  2. "12 سال بردگی". شخصیت اصلیاین فیلم همه چیزهایی را داشت که یک فرد نیاز دارد: شغل، خانه، تحصیل و خانواده، اما سرنوشت او را برای چیزی کاملاً متفاوت رقم زد. یک روز به او پیشنهاد شد شغل جذابدر ایالت دیگر، اما در نهایت ربوده شد و به بردگی فروخته شد.

کتاب در مورد سرنوشت مردم

در بسیاری از آثار ادبیدر مرکز داستان فردی با سرنوشت دشوار یا جالبی قرار دارد که نویسنده در مورد آن صحبت می کند. به عنوان مثال می توان به کتاب های زیر اشاره کرد:

  1. "همراه"ال. موریارتی. این اثر داستان دو زن متفاوت را روایت می کند که در مقابل یکدیگر قرار دارند. سرنوشت سخت هر کدام آنها را گرد هم می آورد و در نهایت ثابت می کنند که همه می توانند تغییر کنند.
  2. "گذرگاه دیاتلوف یا راز نه" A. Matveeva. داستان غم انگیزی که حل نشده باقی مانده بود، بسیاری را مورد علاقه قرار داد. از این کتاب می توان فهمید که زندگی و سرنوشت غیرقابل پیش بینی است.