چرا گونه راست من خارش دارد؟ / صفحه اصلی / احیای علوم دینی تمام مجلدات.

احیای علوم دینی تمام مجلدات.

برگردان حقایق و شواهد زیادی از آنچه اتفاق افتاده وجود دارد، بیایید سعی کنیم نظریه ای ارائه کنیم که بتواند وجود حقایق را توضیح دهد. شواهد زیادی در تاریخ وجود دارد که بر اساس آنها می توان دوره 750-1250 را «عصر طلایی» علم اسلامی نامید. مسلمانان به دنبال این جمله قرآن که «مرکب عالم از خون شهید مقدس‌تر است»، اعداد عربی، جبر، الگوریتم و کیمیا را به جهانیان دادند. برای اکثرا اسم گذاشتندقابل مشاهده با چشم

ستاره ها: Aldebaran، کهکشان آندرومدا، Betelgeuse، Deneb، Rigel، Vega و صدها نفر دیگر. پزشکان عرب-اسلامی پس از تعلیم قرآن که «خداوند برای هر بیماری شفا داده است»، هنر جراحی را گسترش دادند، بیمارستان‌ها را ساختند، داروشناسی را توسعه دادند و تمام دانش پزشکی را در دایره‌المعارفی قابل فهم به نام «قانون پزشکی» گردآوری کردند. ” آنها هنر و معماری را فراتر از یونانیان و رومیان قدرتمند توسعه دادند.

همانطور که بسیاری از دانشمندان اشاره می کنند، تمام این قدرت خلاقیت عقل از بین رفته است. پرویز هودبهوی، فیزیکدان پاکستانی خاطرنشان کرد که از دوران طلایی تاکنون، حتی یک کشف مهم از جهان اسلام انجام نشده است. در کل تاریخ جایزه نوبل، تنها دو مورد از آنها به دانشمندانی که در کشورهای مسلمان مشغول به کار بودند، رسید. معمولا هر استاد دانشگاهی دارای نشریه است. اما در سال 2011، مجله نیو آتلانتیس اشاره کرد که 1800 دانشگاه در کشورهای مسلمان وجود دارد و تنها شش نفر از آنها دارای یک کارمند هستند که اصلاً چیزی منتشر کرده است. لازم به توضیح است که منظور نویسنده از عرب، همه اقوام است که زبان مادری آنها عربی است. قدمت فرهنگ عرب به 800-900 سال می رسد. مسلمانان پیرو اسلام هستند, دین توحیدیتوسط قرآن تعریف شده است

عرب بودن و مسلمان بودن مفاهیم متفاوتی هستند، بنابراین گفتن عرب - علم اسلامی یا هر چیز دیگر معنایی ندارد. تقریباً 90 درصد اعراب مسلمان هستند، اما این مسلمانان عرب تنها 20 درصد از مسلمانان جهان را تشکیل می دهند. بنابراین، وقتی صحبت از آنچه در قلمرو کشور عرب سرچشمه گرفته است، گفتن علم عربی-اسلامی کاملاً صحیح نیست. عربستان سعودیو به کشورهای مسلمان در سراسر جهان که عرب نیستند سرایت کرد.

با پایان یافتن دوران طلایی و گسترش اسلام، علم مرد. در حقیقت ظهور و سقوط علم اسلامی تردیدی نیست، اما نظریات دلایل آن مبهم است. امروز به یکی از این تئوری ها با شک و تردید نگاه خواهیم کرد.

تئوری این است که تدوین دین اسلام صورت گرفت و تحقیقات علمی را به عنوان کار شیطان و بر خلاف تعالیم محمد ممنوع کرد که دلیل اصلی سرکوب یکی از بزرگترین فرهنگ های فکری در تاریخ بود. گفته می شود که این ممنوعیت توسط امام غزالی، فیلسوف، متکلم و عارف برجسته قرن دوازدهم در ایران امکان پذیر شد.

نقش امام غزالی در اسلام شبیه نقش سقراط است فرهنگ غربی. او در تاریخ فلسفه به عنوان یک غول شناخته می شد و هنوز هم هست. بسیاری از فیلسوفان اروپایی به همان اندازه که بر آثار یونانیان تکیه می کنند، بر آثار امام غزالی نیز تکیه می کنند. مهم ترین سهم غزالی در تعریف تصوف بود که توضیح اجمالی آن دشوار است، اما رد تأثیرات دنیوی و بیرونی با تأکید بر معنویت گرایی درونی و وقف کامل به خداوند است. کتاب «احیاء علوم دینی» غزالی را مهم‌ترین کتاب در بنیان‌گذاری تصوف می‌دانند.

تأثیر امام غزالی به نظریه تصوف محدود نمی شود; بخش به همان اندازه مهم از کار او اتحاد آموزه های مختلف بود. او اصول تصوف را با ایدئولوژی شریعت، قوانین اخلاقی و دینی اسلام ترکیب کرد. شریعت بر همه جنبه های رفتار حاکم است، نه تنها سنت های مذهبی، بلکه در روابط دنیوی یا شخصی. غزالی اختلافات را با هم سازگار کرد. او همچنین تصوف و اسلام سنی را که شکل ارتدکس دین است، با هم سازگار کرد. اما امام غزالی با قرار دادن تصوف، سنّت و شریعت در یک چارچوب فلسفی واحد، مرزهای محرومیتی را برای رقبا مشخص کرد. آموزه های فلسفی. بخش قابل توجهی از محدودیت ها کار فیلسوفان یونانی بود. فلسفه یونانبر اساس درک جهان بنا شد، امام غزالی فلسفه ای بر درک خدا بنا نهاد.

«عصر طلایی» علم عربی-اسلامی در زمان حیات امام غزالی به پایان رسید. این یک واقعیت تاریخی است. فلسفه امام غزالی با تمام منطق علم را رد می کرد. اما آیا این دلیل بود؟

برای درک دلایل پایان دوران طلایی، باید دلایل دوران اوج آن را درک کنیم. اعراب و مسلمانان استعداد بیشتری از دیگران نداشتند، اما موقعیت جغرافیایی آنها امتیاز بزرگی بود. شهر مکه برای بسیاری از مسیرها یک چهارراه تجاری قابل توجه بود. به دلیل دزدی دریایی، مسیرهای دریایی خطرناک بودند، اما مسیرهای زمینی محبوبیت بیشتری پیدا کردند. مسائل پیچیده حکومت ها، ادیان و جنگ های مختلف، ناخواسته مکه را به یکی از امن ترین مکان ها تبدیل کرد. محمد، بنیانگذار اسلام، کار خود را به عنوان یک تاجر آغاز کرد. او در اوایل شکوفایی مکه زندگی کرد و درگذشت. نفوذ مکه با ورود دانش و فن آوری از گوشه و کنار اوراسیا بیشتر شد و حتی بیشتر شد. این اعداد باشکوه عربی بر اساس سیستمی از هند بود. کتابخانه های معروف بغداد، پایتخت ترجمه جهان، عمدتاً از کتاب های وارداتی و ترجمه شده تشکیل شده بود و بغداد را به کتابخانه جهان تبدیل کرد. مثلثات که از یونان آمده بود، بهبود یافت.

یک روز از روی زمین محو شد. پایان "عصر طلایی" نه با قلم، بلکه با شمشیر گذاشته شد. ویرانی از غرب، در سیلاب‌های فولاد و خون آمد و تصویر صلیب سرخ را بر پس‌زمینه‌ای سفید خلق کرد. در دوران طلایی، فاتحان مسلمان دست اسلام را به آسیا و آفریقا دراز کردند و حتی اروپا را لمس کردند. واقعا، سرزمین مادریامام غزالی 500 سال قبل از تولدش ایران را فتح کردند. امپراتوری رو به رشد با وزن خود شروع به فروپاشی کرد. گسست ژئوپلیتیکی تاثیر خود را گذاشت. مغولان به شرق برگشتند و سپاهیان مسلمانان را پراکنده کردند. هنگامی که فاتحان مسلمان از حد فراتر رفتند، پاپ اوربان دوم خشمگین به درخواست امپراتور بیزانس در سال 1095 اولین جنگ صلیبی را اعلام کرد. لشکرهای عظیم مسیحیان و بربرها، شوالیه ها و دهقانان، مراکز بزرگ عرب را تصرف و ویران کردند. کتابخانه های منحصر به فرد و بی بدیل سوزانده شدند، دانشگاه ها ویران شدند و سرزمین مقدس سقوط کرد. ده ها هزار مسلمان و یهودی در این منطقه کشته شدند.

برای قرن‌ها پس از آن، فاتحان مسلمان و صلیبی‌های مسیحی یکدیگر را به این سو و آن سو می‌بردند و قلمرو را تصرف می‌کردند. اروپا در قرون وسطی فرو رفت و مسلمانان با مرگ "عصر طلایی" روبرو شدند. هنگامی که آسمان روشن شد، اروپا وارد رنسانس شد، اما جهان عرب-اسلام چنین نشد. چرا اینطوری شد؟ مورخان قرن هاست که بدون هیچ توجیهی سر خود را می خراشند. اما هنگامی که فلسفه ها را با هم مقایسه می کنیم، زمان آن فرا رسیده است که به یاد بیاوریم که اروپا تلاش کرد جهان را درک کند. غزالی سعی کرد خدا را درک کند.

شاید امام غزالی برای مرگ علم در جهان اسلام تلاشی نکرده باشد، اما تدریس ایشان قطعاً با عدم تلاش برای احیای معارف و علم پس از جنگ های دینی هماهنگ است.

دلایل آنچه اتفاق افتاده مهم است، اما حل مشکل مهمتر است. متأسفانه چشم انداز فوری علم در جهان اسلام مبهم است. شستشوی مغزی متوقف نمی شود عطش دانش ما را وادار می کند که به دنبال فرصت هایی برای مهاجرت به مکان هایی باشیم که فرصت توسعه وجود دارد. در سال 2006، مجله فدراسیون انجمن های آمریکایی برای زیست شناسی تجربی مقاله ای را با نتیجه گیری زیر منتشر کرد:

ما متقاعد شده‌ایم که جامعه علمی، و همچنین آژانس‌های مالی دولتی و خصوصی از کشورهای عربی، مسئولیت افزایش بودجه برای تحقیقات علوم زیستی و بهبود زیرساخت‌های تحقیقاتی هر کشور عربی را بر عهده دارند. علاوه بر این، افزایش همکاری بین کشورهای عربی و همسایگان آنها مزایای قابل توجهی را برای همه شرکت کنندگان به همراه خواهد داشت. علاوه بر این، کشورها و مناطق ثروتمندی مانند آمریکا و اروپا مسئول کمک به کشورهای عربی در تلاش برای افزایش بهره وری تحقیقات هستند. این را می توان با گنجاندن دانشمندان عرب آموزش دیده در شبکه های تحقیقاتی بین المللی به دست آورد و انجام کار در کشورهای خودشان بهره وری تحقیقات محلی را افزایش می دهد. اعراب سابقه طولانی در توسعه علمی، به ویژه در دوران طلایی عربی-اسلامی دارند. با این حال، مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دانشمندان در کشورهای عربی را با مشکل مواجه کرده است و بهینه سازی پتانسیل تحقیقاتی آنها در بیشتر زمینه های علمی را دشوار می کند.

اینکه آیا کمک خارجی برای حل یک مشکل داخلی خوب است یا خیر، موضوعی بحث برانگیز است. بذرهایی که 900 سال پیش توسط امام غزالی در خاک کاشته شد ممکن است معنای خود را از دست بدهد، اما عمیقاً در نظامی ریشه دوانده است که اهمیتی نمی دهد. توسعه علمی. تحلیل انتقادی از رکود علم ممکن است مهم باشد، اما از آنجایی که علاقه به احیای علم بزرگ عربی-اسلامی، در روح «عصر طلایی» وجود دارد، مهم است.

ترجمه ولادیمیر ماکسیمنکو 2013-2014

احیای علوم ایمانی

فصل های منتخب

پیشگفتار

عقل گرایی و اخلاق صوفیانه

غزالی قهرمان پرشور عقل و معذرت خواهی بود. این تا حد زیادی توضیح می دهد که چرا او کتاب العلم (کتاب معرفت) را در وهله اول یا بهتر است بگوییم در همان ابتدای کار خود «احیای علوم الایمان» قرار داده است. علم حقیقی از دیدگاه غزالی که تکلیف روشنی است، علم به «عمل شایسته» است. در نتیجه، کسی که به ذات آن پی برده و زمانی را که نیاز به این علم است، درک کرده است، علم را درک کرده است که این وظیفه روشنی است. این امر ناگزیر مستلزم شناخت ماهیت، علل، علائم و روش های حل مشکلات است. کسی که بدی را نمی شناسد در آن می افتد. این مشکل تنها با مقابله با عاملی که باعث آن شده است با کمک مخالف خود قابل حل است. اما آیا این امکان وجود دارد بدون اینکه بدانیم این دلیل چیست و چه کسی باعث این شر شده است؟ و گرچه غزالی مکرراً تأکید می کرد که روشی را که در تحلیل به کار می برد، می توان در زمینه های دیگر نیز به کار برد، اما عمده ترین چیزی که توجه او را به خود جلب می کند، علوم دینی (علم الدین) یعنی علم معالمه است. این همان چیزی است که لزوماً نگرش او را نسبت به عقل تعیین می کند. این مشکلمانند سایر مسائل اخلاقی که غزالی مطالعه کرد، در سیر تکامل معنوی خود دچار تحول خاصی شد.

همان طور که گفته شد غزالی در بسیاری از آثار خود به تفصیل جوهر عقل و حدود علم را توضیح داده است. او در احیای علوم ایمان یک فصل کامل (فصل هفتم کتاب علم) را به شرح آنچه فضیلت، ذات و اجزای ذهن می نامد اختصاص می دهد. در تمام چهل کتاب "رنسانس ..." می توان "برهان های عقل" را یافت - آنچه را می توان تأیید عقلانی اظهارات نامید. در هیچ یک از آثار غزالی ایده ای نخواهیم یافت که با آنچه او جوهر واقعی عقل نامیده است در تضاد باشد. درست است، عقل گرایی او بدون «ناخالصی» غیر عقلانی نیست، که ناشی از خود دوران بود. هر دوره با ایده های غیر منطقی خود مشخص می شود که در آگاهی و زبان وارد می شود و تنها در قرن های بعدی شناخته می شود. حتی وقتی در مورد چیزی که «بالاتر» یا «فراتر» از ذهن است، مانند مرحله شفاعت صحبت می کنیم. (ویلایا)غزالی نسبت به تقابل آنچه توصیف شده با عقل هشدار می دهد. از این رو، در «اهداف ستودنی در معرفت...» تأکید می کند که «در مرحله ولایت چیزی که از نظر عقل محال جلوه کند، وجود ندارد. ممکن است حاوی چیزی باشد که عقل به تنهایی برای توصیف آن کافی نیست، به این معنا که تنها با عقل قابل درک نیست. هر کس فرقی بین آنچه که عقل به آن اذعان دارد و آنچه عقل نمی فهمد، نمی بیند، سزاوار گفتگو نیست.» ذهن طرد ذهنی غیرممکن و ناتوانی ممکن را درک می کند، یعنی تمام پارادوکس های ممکن فکر. عقل در بی نهایت معرفت، تناقضات و محدودیت های خاص خود را دارد. برجسته کردن این «شکست» عقل، توجیه غیرعقلانی نیست. تکامل ذهنی غزالی او را به جایی رساند که «عملی بودن» نظریه را به نفع ماهیت «نظری» عمل به چالش کشید. این را طبقه بندی ذهنی که او پیشنهاد کرد، نشان می دهد.

او تأکید کرد که روح را نمی توان از طریق حواس درک کرد. رابطه ذهن با قوای روح مانند رابطه ارباب با بنده است. ویژگی بارز یک فرد، قدرت ذهن است. هنگامی که بین عقل و شور کشمکش شعله ور می شود، «نور خدا شتابان به یاری عقل می آید و گندیدگی شیطان شور را تقویت می کند». ذهن انگیزه های اعمال را کنترل می کند. «شور مردم را به حرکت در می‌آورد، عقل محدود سلاطین و بزرگان را به حرکت در می‌آورد، عقل کامل، قدیسان، حکیمان و کاشفان فهمیده را به حرکت در می‌آورد». ارتقاء دانش به مرتبه بالاترین فضایلغزالی همواره تاکید می کند که علم بدون دلیل وجود ندارد. علاوه بر این، او مفاهیمی از کلام را مانند «راه الهی»، «مشیت الهی»، «آموزش الهی» و «امداد الهی» را با عقل مرتبط می‌کند، به این معنا که بدون دلیل نمی‌توان به اصل این مفاهیم پی برد. آنها «از درون» ذهن هستند و از «ذهن درونی» می آیند. غزالی در «میزان عمل» استدلال می‌کند که شأن علم ناگزیر توسط نهادهای ایمان و احساسات روشن می‌شود. او در احیای علوم ایمان می نویسد که عقل «منبع معرفت، آغاز و اساس آن است. علم از او می آید، همانطور که میوه از درخت، نور از خورشید، بینایی از چشم». عقل «وسیله یافتن شادی در دنیا و آخرت» است.

غزالی عقل را به توانایی ادراک معرفت، علم شهودی، علم تجربی و آنچه که «علم به نتایج» نامیده است، یعنی چیزی که می توان آن را عقل عملی-اخلاقی نامید، تقسیم می کند. این چهار مفهوم به هم مرتبط هستند. پس اولی مبنا، دومی فرع آن، سومی فرعی از اولی و دومی و چهارمی (علم به عواقب) نتیجه مشترک آنهاست.

غزالی به اعتراض کسانی که از چنین دفاع فعالانه ای از عقل تعجب کرده بودند پاسخ داد و چنین دفاعی را مغایر با اصول تصوف دانست. وی علت رد عقل را یکی دانستن مفاهیم «عقل» و «عقل» با منازعات و اختلافات کلام و فقه دانست. چگونه می توان "نور" را سرزنش کرد ذهن درونی«، کدام صفت خداوند و همه چیز است؟ از این گذشته ، انسان در توانایی یادگیری با حیوان متفاوت است و این بدون "نور ذهن درونی" غیرممکن است. مفاهیم و عباراتی مانند «یقین اساسی» (عین الیقین)و «نور ایمان» (نورالایمان)بدون مفهوم دلیل واقعی معنی ندارند. منظور بعضی ها وقتی از «عین الیاکن» و «نور الایمان» می گویند، منظور ما از هوش است.

غزالی سعی کرد تمرین را ترکیب کند رفتار اخلاقیو صوفی "نور ذهن باطن". آنها یکسان هستند و این به معنای تجدید نظر در ایده ماهیت نظری صرف عقل و فرض وحدت آن با عمل در حوزه اخلاق، در چارچوب آگاهی صوفیانه و عمل صوفیانه است. بنابراین غزالی معتقد است که شناخت مراحل و انواع وحی مستلزم نیل به مقام نبوت نیست. یک پزشک بیمار ممکن است درجاتی از سلامتی را بداند و یک دانشمند شریر ممکن است درجاتی از عدالت بداند که برای او کاملاً بیگانه است. «علم یک چیز است، اما وجود معرفت چیز دیگری است. هرکسی که از نبوت و تقدس می داند، پیامبر یا قدیس نیست. هر کس تقوا و ترس از خدا را به تفصیل می داند، باتقوا نیست.»

او تأیید نیاز به تمرین را در این اصل دید: "تا زمانی که می توانید زندگی کنید - شما هنوز فانی هستید. هر کس را که می خواهی دوست بدار - از او جدا خواهی شد. همانطور که می دانید عمل کنید، زیرا پاداش در راه است.» اما آنچه در اینجا مطرح می شود را نباید خارج از چارچوب سنت صوفیانه فهمید. در "ای فرزند!" او به ویژه بر نیاز به تمرین فردی با هدف درک ناشناخته ها تأکید می کند. این ایده در مفهوم صوفیانه «کاربرد روح» به اوج خود رسید، که ذو نون مصری در مورد آن چنین صحبت کرد: «اگر توانایی اعمال روح را دارید، لطفاً این کار را انجام دهید. اگر نه، پس خودت را با مزخرفات صوفیانه آزار نده.»

غزالی در جست و جوی حدود مطلق حقیقت است و آن را در وحدت علم و عمل می یابد. او آنها را به هیچ حوزه ای تقلیل نداد. او با مشاهده دیالکتیک امر مطلق و نسبی، در «پیوند میانی» خود به دنبال شکل ثابتی از معرفت اخلاقی (عملی) بود و ملاک مطلق آن را در نبود علاقه یافت. غزالی بدون انکار نیاز واقعی به «منافع و منفعت طلبی» در تعقیب امر مطلق، تأکید می کند که هیچ دلیلی با منفعت شخصی و هیچ منفعتی با اخلاق واقعی وجود ندارد. اختفای نور علم مطلق محصول قلبی است که با حب دنیوی سرکوب شده است; ذهن در زیر هجوم هوس ها عقب نشینی می کند و در صورت انجام عمل گناه، بخشی از آن را از دست می دهد.

عقل گرایی اخلاق غزالی تنها در عذرخواهی عقل و تبدیل آن به قاضی عالی افعال و تعیین کننده شرایط اخلاق و پیش نیازهای مادی و طبیعی آنها نیست. عقل الزام می کند، این یک اصل قهری است. می توان گفت که ذهن نه تنها قاضی، بلکه ضابط نیز است. در مورد تصوف، به دل می آموزد که خود را از منافع زودگذر دنیای خاکی رها کند. بخل و تبذیر از حوادث وجود زمینی است و دل باید از آن پاک باشد. نباید به سمت پول کشیده شود، نباید نگران خرج کردن و نگه داشتن آن باشد. از آنجایی که در «جهان زمینی» این رهایی عملاً غیرممکن است، باید سعی کرد در آنچه «به نظر می رسد فقدان هر دو کیفیت است و از هر دو حذف می شود، یعنی وسط آنهاست» تفاوت داشت. در یک کلام، غزالی کوشید تا عقل گرایی «میانگین طلایی» تفسیر فلسفی و صفای دل صوفیانه را به هم پیوند دهد و آنها را در اندیشه طریقت صوفیانه ذوب کند.

پیشینه اخلاقی جدایی با «مردان بد علم»

غزالی مکرراً تکرار کرده است که انسان باید عقاید خود را از آنچه می داند استخراج کند نه از آنچه نمی داند. این اصل نه تنها یک روش مجادله عقل گرایانه بود، بلکه بیانگر تمایز دقیق بین قضاوت های مبتنی بر دانش و قضاوت های مبتنی بر جهل بود.

غزالی برای اولین بار در «میزان عمل» رابطه علم و عمل را به عنوان یک مشکل سرتاسری دانسته است. قضاوت‌هایی که او در این اثر می‌کند توسعه «عقل‌گرایی اخلاقی» است که در «معیار دانش در علم منطق» توسعه یافته است. عقل گرایی در توسعه مداوم خود به تعمیق تأمل اخلاقی کمک کرد، که به ناچار با غلبه بر بی تفاوتی عقل گرایانه همراه بود.

غزالی با آشکار ساختن دنیای «روحانی» فقها، در واقع حق قضاوت درباره جهان معنوی انسان را از آنان سلب می کند. غزالی می نویسد فقیهان مشغول ابداع حوادث، مشکلات و راه حل های آنها هستند که به احتمال زیاد تا قیامت محقق نخواهد شد. قدرت و پول آنها را مانند پروانه به آتش می کشاند. آنها به جای پرداختن به علوم طبیعی، به ویژه پزشکی برای معالجه بیماران، دست به دامن قدرت می شوند تا از موقعیت رسمی خود استفاده کنند. آنها هم در زندگی و هم در علم خائن و ترسو هستند. آنها ترجیح می دهند با ضعیفان بحث کنند تا مطمئناً برنده شوند. در عین حال، آنها به پیچیده ترین و غیراخلاقی ترین روش ها برای مبارزه با مخالفان خود متوسل می شوند. آنها به هیچ چیز نمی ایستند و با یکدیگر می جنگند، «مثل بزهایی در آغل». بیشتر از همه از اینکه رقبایشان حقیقت را دارند متنفرند. آنها فاقد توانایی تفکر مستقل و نوآوری هستند: «فقدان اجتهاد از صفات ذاتی همه فقهای عصر ماست». به طور کلی، آنها نمونه ای از تکبر، کینه توزی، طمع، شغل گرایی، رقابت، غرور، نوکری، تحقیر دیگران و صحبت های بیهوده را نشان می دهند. غزالی با به کار بردن این ویژگی‌ها در ارتباط با فقه حکومتی، کل اساس ایدئولوژی حاکم و نخبگان را مورد انتقاد قرار می‌دهد. با این حال، غزالی به نقد کلی فقه و قدرت اکتفا نکرد، بلکه وظیفه ایجاد فقهی جدید را تعیین کرد. چنین صورت‌بندی سؤال، او را وادار کرد که بازگشت به تجربه اسلام اصیل را که در ذهن او با عالی‌ترین تجلی «فقه نفس» همراه است، توجیه کند. او هدف خود را تبديل همه مردم به «فقهاي نفس» اعلام كرد، هر چند كه به عدم امكان رسيدن به اين هدف واقف بود. وی با درک نیاز فقیهان به عنوان یک گروه اجتماعی مستقل، از آنان استقلال در رابطه با قدرت دولتی و پایبندی به اصول عالی اخلاقی را خواستار شد. غزالی باب اخلاق مطلق را به روی فقه گشود و از این رو خود را مستحق دانست که خواسته های سخت گیرانه تری را بر «مردان دین» نسبت به مردم عادی تحمیل کند. از این رو انتقاد شدید او از «علمای بد» اسلام است.

غزالی برای نخستین بار در کتاب احیای علوم الایمان به تندی نگرش منفی خود را نسبت به «علم بد» بیان کرد، سپس با لحن ها و اشکال مختلف در آثار بعدی او یافت می شود. غزالی با تقابل «علمای بد» با علمای واقعی به عنوان «وارثان پیامبر»، از سنت‌های صوفیانه پیروی کرد، که در طول بحران ایدئولوژیک و معنوی خود دوباره به آن پرداخت. واقعیت این است که هیچ کس در فرهنگ مسلمانان به اندازه صوفیان از «دانشمندان بد» انتقاد نکرد. آنان به دلیل جایگاه «فرااجتماعی» و عمل به طریقت، بر جنبه اخلاقی-شناختی نقد «دانشمندان بد» تمرکز کردند.

صوفیان در صندوق انتقاد خود از «دانشمندان بد» قضاوت های نسل های پیشین اخلاق گرایان را گنجانده بودند که برای آنها مفهوم «دانشمند بد» با خدمت به قدرت دولتی به طور کلی و نخبگان غیراخلاقی اجتماعی به طور خاص شناخته می شد.

تصادفی نیست که صوفیان حسن البصری (متوفی 728 میلادی) را به عنوان حلقه ای در زنجیره جانشینی معنوی خود مطرح کردند. گویا حسن بصری مدام تکرار می‌کرد: «احمق‌ها به بازگویی می‌اندیشند و علما نگران توجه هستند». همین عقیده را یکی از نمایندگان نسل اول صوفیان - فضیل بن ایاز (متوفی 802 میلادی) بیان کرد که دانشمندان را به دو گروه تقسیم کرد: دانشمندان زندگی زمینی و دانشمندان. زندگی بهشتی. اولی ها دانش عمومی دارند، دومی ها دانش مخفی دارند. باید مراقب اولی بود و دومی را دنبال کرد. توصیف مشابهی توسط الجنید (متوفی 909 میلادی) ارائه شد. در پاسخ به این سوال که "آیا زبانی بدون قلب وجود دارد؟" پاسخ داد: شاید تعدادشان زیاد باشد. - "در مورد قلب بدون زبان چطور؟" - «بله! ممکن است. اما اگر زبان بی دل مصیبت است، دل بی زبان نعمت است».

نگرش غزالی نسبت به «علمای بد» تا حد زیادی فراتر از این سنت نیست، اما با تجربه زندگی او غنی شده است. عمل صوفیانه، تمرین خودبینی دائمی را به کار می برد (موراکابا)به عنوان حلقه ای در «مسیر صوفیانه»، سیستمی از خودانتقادی شناختی و اخلاقی ایجاد کرد. غزالی از همه این عناصر در انتقاد از «علمای بد» زمان خود استفاده کرد. این انتقاد نه تنها نفی راهی بود که خود او طی کرده بود، بلکه بازنگری جدی دستاوردهای اندیشه قبلی از منظر اخلاقی بود. تصادفی نیست که غزالی کتاب خود را با انتقاد شدید از «محروفان علم» آغاز می کند، وسوسه های خودسری، جست و جوی فواید لحظه ای بر آنها حاکم است، و در نتیجه بدی را در خیر می بینند، و خوب در بد مردم را گمراه می‌کنند و به آنها اطمینان می‌دهند که علم دیگری جز آن چیزی که فتوا می‌دهد، اختلافات را «حل می‌کند» و نزاع‌ها را حل می‌کند و غرور رقیبان را برآورده می‌کند، وجود ندارد.

غزالی بدون پرداختن به دلایل دقیق این حالت، بر وضعیت اخلاقی و روانی «دانشمندان بد» تمرکز کرد. وی تأکید کرد که مهم‌ترین دلیل این امر جهل به نفس است، زیرا کمال واقعی بدون خودشناسی کامل ممکن نیست. غزالی به طعنه نفاق دینی «علما» را نشان می‌دهد و بی‌رحمانه به همه مظاهر نفاق «بدان اسلام» حمله می‌کند.

از آنچه گفته شد روشن می شود که دلیل نیاز به راه حل های فردی و خودسازی فردی به عنوان تنها راه حل مشکلات جامعه مسلمانان تصادفی نیست. دانشمندان از نظر غزالی «وارثان انبیا» هستند و نبوت در جنبه های تاریخی و عملی خود بیانگر اجرای وظیفه اصلاح جهانی اصول مادی و معنوی در انسان است، چیزی که غزالی آن را «البته» نامیده است. اصلاح روح و شفای دلها.»

غزالی در نقد «علمای بد» محدود به دایره فقه و کلام نبود. او حتی صوفیان را نیز نقد می کرد، اما انتقاد او از «صوفیان بد» مفهومی نبود. فقط به باطلی که صوفیان کاذب در تصوف وارد کرده بودند دست زد. از این حیث، نقد او به صوفیان، ادامه انتقاد از خود آنان است که بدون استثنا در همه صوفیان عمده می‌توان یافت. اما آگاهی از این تداوم بدون «چشیدن طعم تجربه بد یادگیری» غیرممکن بود. بازتابی از این را می توان در نقد «سی گروه اغوا شده» یافت. این گروه ها توهمات و تضادهای خود را ایجاد کردند. آنها برای غزالی منبع تجربه ای بودند که به تصوف، به وحدت علم و عمل منجر شد.

متن از نسخه: ابوحامد غزالی استنساخ شده است. دستورالعمل برای حاکمان و نوشته های دیگر. م انصار. 2004

موسسه الهیات داغستان به نام. سعید افندی

ابوحامد محمد غزالی عطوسی

نيدلا مولع ءايحإ

احیای علوم دینی

جلد دو

ماخاچکالا

BBK 86, 38 A 92

احیای علوم دینی/ابوحامد محمد غزالی طوسی. برای از عربی زبان کتاب احیاء علوم الدین. 

در ده جلد. – جلد دوم، چاپ اول. – ماخاچکالا: نورالارشاد، 1390. – 460 ص.

ترجمه از عربی:

I.R. Nasyrov (دکتر فلسفه، محقق برجسته در انستیتوی فلسفه آکادمی علوم روسیه)

A. S. Atsaeva (رئیس مؤسسه الهیات داغستان به نام سعیدافندی)

رئیس هیئت تحریریه:

احمد حاجی ماگومدوف (معاون مفتی جمهوری داغستان، رئیس اداره آموزش و علوم اداره معنوی مسلمانان جمهوری داغستان)

اعضای هیئت تحریریه:

Sh. M. Abakarov، I. M. Magomedov، G. M. Ichalov

این کتاب با تصمیم شورای کارشناسی اداره معنوی مسلمانان داغستان به شماره 09-0336 مورخ 1388/10/05 به تصویب رسیده است.

کلیه حقوق این نشریه اعم از چاپ مجدد نسخه، تکثیر مکانیکی عکس، کپی برداری به صورت تکه تکه برای مترجم و ناشر محفوظ است. هرگونه استفاده از مطالب این نشریه تنها با اجازه کتبی مترجم و ناشر امکان پذیر است.

ISBN 978-5-903593-16-3 (جلد 2)

© شابک 978-5-903593-14-9

© I.R. نصیروف، A.S. Atsaev

نيدلا مولع ءايحإ

احیای علوم دینی

LLC انتشارات "نورال ارشاد"

جلد دو

2. در ده جلد فصل اول «درباره انواع عبادت»

3. کتابی درباره معانی پنهان نماز (صلوات)

4. کتابی درباره معانی پنهان زکات

کتابی درباره معانی پنهان روزه

ةراهطلا رارسأ باتك

5. کتاب معانی پنهان زیارت (حج)

کتابی درباره معانی پنهان

تطهیر دینی

بسم اللهی-ر-رحمنی-رحیم حمد و سپاس خداوندی را که بر بندگانش رحمت کرد و آنان را عابد پاک قرار داد، با پاکسازی اندیشه هایشان نور و رحمت را در دل هایشان جاری ساخت و با پاکی برای اندام های بیرونی شان آبی زلال و لطیف آماده کرد! درود فرست بر حضرت محمد، که نور آموزگارش در راه راست، تمام گوشه و کنار جهان را پوشانده است، بر خاندانش - بهترین و بهترینمردم پاک

)) ةفاظنلاَ لىعملاسلإاُىنبُ((ِ َِ

، نعمتی که فضل آن ما را در روز خوف (قیامت) نجات می دهد و سپری می شود بین ما و هر مصیبتی!

اسلام بر طهارت استوار است».

)) روُهُطلاُ ةلاصلاِ حاتُفْمِ((

او همچنین گفت:

«کلید نماز طهارت است».

خداوند متعال می فرماید:

بسم الله الرحمن الرحیم دنیا یا کسانی که به این دنیا ایمان دارند...

١٠٨:ةبوتلا ﮆﮅﮄﮃﮂﮁﮀﭿﭾﭽ ﭨﭧ

کتابی درباره معانی پنهان تطهیر دینی

«در آن مردمی هستند که پاکیزه شدن را دوست دارند، همانا خداوند پاکان را دوست دارد». (قرآن، 9:108).

)) نايملإاِ فُصْنِروُهُطلاُ ((

حضرت محمد فرمود:

پاکیزگی نیمی از ایمان است.

٦:ةدئالما ﮋﮊﮉﮈﮇﮂ ﭨﭧ

[یعنی]: «خداوند نمی‌خواهد برای شما بار سنگینی (وضو گرفتن و غیره) ایجاد کند، بلکه فقط می‌خواهد شما را پاک کند» (قرآن، 5: 6).

صاحبان باطن به برکت این صریحات [اشاره‌های آیات قرآن و حدیث] دریافتند که مهم‌ترین کار تطهیر اندیشه‌های درونی است، زیرا بعید به نظر می‌رسد که فرموده پیامبر(ص) نظافت نصف است. ایمان» به معنای تزیین انحصار ظاهر با تطهیر با آب، بدون توجه به باطن و ترک قلب پر از رذیلت و پلیدی است. این چقدر دور از واقعیت است!

طهارت (طهاره) چهار درجه دارد.

درجه اول: پاک کردن ظاهر هر چیزی که ناقض طهارت باشد، از نجاست ها و زوائد (هر چیزی که در بدن می روید: مو، ناخن و غیره).

مرتبه دوم: پاکسازی اعضای بدن (اعضای خارجی) از ارتکاب گناه.

مرتبه سوم: پاك كردن دل از صفات مذموم و رذائل كه موجب خشم خداوند متعال است.

درجه چهارم: پاک کردن باطن قلب از هر چیزی جز خداوند متعال. این درجه طهارت انبیا صلوات الله علیهم و کسانی است که به درجه صدیق رسیده اند. .

صدیقین - کسانی که به درجه صدیقه رسیده اند (درجة معرفت خدا، نزدیکترین مرتبه به درجه نبوت (نبوه) رجوع کنید به کتاب تحفة الاحباب شیخ عثمان صحوری).

بسم الله الرحمن الرحیم دنیا یا کسانی که به این دنیا ایمان دارند...

تطهیر در هر درجه نصف عمل در آن است، برای هدف نهاییاعمال دل این است که عظمت و قدرت خداوند متعال را بر آن (قلب) آشکار کند. معرفت خداوند در باطن قلب جای خود را نخواهد گرفت مگر اینکه هر چیزی جز خداوند آن را ترک کند. لذا خداوند می فرماید:

91:معنلأا ﮂﮁﮀﭿﭾﭽﭼﭻﭺ ﭨﭧ

[یعنی]: «بگو: «الله!» پس آنها را رها کن تا با سخنان باطل خود سرگرم شوند.» (قرآن 91)

زیرا علم خدا و امور دنیوی در دل جمع نمی شود، زیرا:

٤:بازحلأا ﭽﭼﭻﭺﭹﭸﭷﭶ ﭨﭧ

[یعنی]: «خداوند قرار نداده است که انسان دو قلب در سینه داشته باشد».

(قرآن، 33:4).

در مورد افعال قلب، هدف نهایی آنها این است که آن را به صفات اخلاقی و اعتقادات ستوده ای که شرع مقرر کرده است، شرافت بخشند. دل تا زمانی که از صفات متضاد و عقاید باطل و صفات ناپسندی که موجب خشم خداوند متعال می شود پاک نشود، این خواص را به دست نمی آورد. و تطهیر آن (قلب) یکی از دو جزء ایمان است که [که جزء اول آن است] شرط جزء دوم [ایمان] است. و از این جهت است که تطهیر جزء ایمان (ایمان) است. همینطور پاک کردن بیرون از حرام یکی از دو جزء است که جزء اول شرط دوم است: پاک کردن بیرون اول و زینت دادن به عبادت است. قسمت دوم همه اینها درجات ایمان (ایمان) است. هر درجه ای درجات خاص خود را دارد و بنده خدا تا پایین را نگذراند به درجات عالی نمی رسد. تا زمانی که پاکی دل از صفات مذموم را کامل نکند و به صفات ستوده آراسته نکند، به پاکی نهفته در دل از صفات مذموم و آراستن آن به خواص ستوده دست نمی یابد. ولى كسى كه پاك كردن اعضاى خارج از همه حرامها و شريف ساختن آنها با عبادت تمام نكرده باشد، به اين امر نمى رسد.

این به این اصل اشاره دارد: «ایمان، تصدیق است». طهارت قلب شرط پر شدن آن از ایمان به حق الله یگانه است.

بسم الله الرحمن الرحیم دنیا یا کسانی که به این دنیا ایمان دارند...

هر چه هدف والاتر و والاتر باشد راه رسیدن به آن دشوارتر و طولانی تر و موانع بیشتر می شود. و تو [ای پیرو این راه] گمان نکن که این هدف فقط با میل و بدون زحمت به دست می آید. آری، کسی که باطن‌ترین ذهنش از توانایی دیدن تفاوت‌های این سطوح محروم باشد، هیچ یک از درجات تطهیر را نمی‌فهمد، مگر درجات اولیه را که مانند پوسته بیرونی در مقایسه با هسته مورد نظر است. و لذا در آن احتیاط (پاکسازی) و سختگیری نشان می دهد و تمام وقت خود را صرف شستن و شستن لباسها و شستن اعضای بیرونی و جست و جوی آب فراوان روان می کند، با این فرض که بر اثر تحریک شیطانی و اختلال هوشیاری فرد مورد نظر پاکسازی شریف فقط در این [پاکسازی بیرونی] نهفته است. [نمی داند که] اولین مسلمانان آنقدر در غم و اندوه طهارت قلب غوطه ور بودند، [که در طهارت ظاهر، آرامش را جایز می دانستند. حتي [خليفه] عمر بن خطاب با وجود مقام رفيعي كه داشت با آب كوزه اي كه متعلق به زن مسيحي بود وضو گرفت. و سلف صالح دست خود را از پسماندهای چربی و غذا نمی شستند، نه، انگشتان خود را بر پاهای خود مسح می کردند و شستن دست های خود را پس از غذا خوردن با پودر یکی از بدعت های دین می دانستند. در مساجد روی زمین نماز می خواندند و با پای برهنه در جاده ها راه می رفتند. هر که بستری بر بالین خود قرار نداد تا او را از زمین جدا کند، در میان آنان محترم می شمرد. هنگام شستن به سنگریزه بسنده می کردند (است - تینجا). ابوهریره و برخی دیگر از اهل صوفه می‌گویند: «اگر گوشت سرخ شده می‌خوردیم و نماز شروع می‌شد، انگشتان خود را در سنگریزه‌های کوچک فرو می‌کردیم و با خاک پاک می‌کردیم و به حالتی در می‌آمدیم که دعا.» عمر بن خطاب می گوید: در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شستن دست ها با پودر معلوم نبود و کف پاهایمان حوله ما بود و چون غذای چرب می خوردیم دست هایمان را مسح می کردیم. آنها.»

می گویند چهار بدعت اول که بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ظاهر شد، استفاده از الک، پودر، خوردن سر سفره و سیری با غذا بود. تمام دغدغه آنها (نخستین مسلمانان) پاکسازی باطن بود، و حتی برخی از آنان گفتند که خواندن نماز با صندل ارجح است، زیرا رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم چنین کرد]. [روزی] صندل هایش را [در نماز] در آورد، زیرا

اهل صوفه (یا اصحاب صوفا؛ «ساکنان سایبان») - یاران فقیر محمد که در مدینه سرپناهی نداشتند و زیر سایه بان مسجد النبی زندگی می کردند.

بسم الله الرحمن الرحیم دنیا یا کسانی که به این دنیا ایمان دارند...

که فرشته جبرئیل به او خبر داد که آنها آلوده هستند و مردم نیز به پیروی از او صندل های خود را درآوردند. [سپس] از آنها پرسید:

)) مكُلاعَنمتُعلَخَمَ ل((ْ ِْْ ِ

"چرا صندل هایت را در آوردی؟"

[ابراهیم بن یزید] نهائی درباره کسانی که صندل های خود را [در نماز] در می آورند، می گوید: چقدر آرزو می کنم که حاجتمندی بیاید و آنها را ببرد. - در نتیجه حذف صندل را محکوم می کند. افراط و تفریط آنها در این امور چنین بود، به علاوه پابرهنه در خیابان ها راه می رفتند، روی زمین می نشستند، در مساجد روی زمین نماز می خواندند، غذای تهیه شده از گندم و آرد جو می خوردند، در حالی که گندم و جو توسط گاوها خرمنکوب می شد. روی ذرت ادرار کنید مراقب عرق شتر و اسب نبودند، با وجود اینکه در مکان های پر از فاضلاب نگهداری می شدند. و هیچ یک از آنها سؤال یا بحثی در مورد ظرافت های تشخیص ناخالصی و پلیدی را بیان نکردند. امتیازات آنها در این زمینه چنین بود.

اکنون زمان افرادی است که اسراف را پاکی می نامند. می گویند طهارت پایه دین (اسلام) است و بیشتر وقت خود را به آراستن ظاهر می گذرانند، مانند کنیز و عروس، در حالی که باطنشان پر از زشتی کبر، خودشیفتگی، جهل و خودنمایی است. خاموشی و ریاکاری و آن را محکوم نمی کنند یا از آن تعجب نمی کنند! و اگر خود را به مسح با سنگریزه اکتفا کند، یا با پای برهنه روی زمین راه برود، یا روی زمین یا روی حصیر مسجد نماز بخواند، بدون اینکه سجاده ای بر آن پهن کند، یا در خانه بدون پا راه برود، یا وضو بگیرد. [با آب] از ظرف پیرزنی [زن نصرانی، چنانکه عمر بن خطاب کرد] یا [از ظرفی متعلق به] شخصی که به تقوا ممتاز نیست، سپس به او نزدیک می شوند. ، باعث ایجاد ترس هایی مشابه ترس در او می شود روز قیامتاو را سرزنش می کنند، او را لوس خطاب می کنند، او را از حلقه خود بیرون می کنند و از خوردن و ارتباط با او اجتناب می کنند. سادگی و بی‌زیستی را که از ایمان برمی‌آید، شلختگی و اسراف نامیدند. بنگرید که چگونه مذموم مورد تایید قرار گرفت و تایید شده مذموم شد، چگونه شکل آن از دین رخت بربست، همچنان که ذات و معرفت واقعی آن از بین رفت!

ابراهیم النهائی (متوفی 95 - 96/713 - 714) - متکلم معروف کوفی.