صفحه اصلی / برای یک پسر / نقش کلیسا در جنگ جهانی دوم کلیسا در طول جنگ بزرگ میهنی

نقش کلیسا در جنگ جهانی دوم کلیسا در طول جنگ بزرگ میهنی

جنگ بزرگ میهنی مرحله جدیدی در زندگی روسیه بود کلیسای ارتدکس، خدمت میهن پرستانه روحانیون و مؤمنان، بیانگر احساس طبیعی عشق به میهن شد.

سرگیوس (استراگورودسکی)، رئیس کلیسا، سرگیوس متروپولیتن (استراگورودسکی)، 12 روز زودتر از رهبر شوروی، جوزف استالین (جوگاشویلی) به گله خود خطاب کرد. اسقف سرگیوس نوشت: "این اولین بار نیست که مردم روسیه مجبور به تحمل آزمایشات می شوند." - با یاری خداو این بار نیروی دشمن فاشیست را به خاک خواهد پاشید. اجداد ما حتی در شرایط بدتر دلشان را از دست ندادند زیرا نه از خطرات و منافع شخصی، بلکه از وظیفه مقدس خود در قبال میهن و ایمان یاد کردند و پیروز ظاهر شدند. اجازه دهید نام با شکوه آنها را رسوا نکنیم و ما ارتدوکس ها هم از نظر جسم و هم از نظر ایمان با آنها بستگان هستیم. از وطن با سلاح و یک شاهکار مشترک ملی دفاع می شود، آمادگی مشترک برای خدمت به میهن در مواقع سخت آزمایش با هر آنچه که هرکسی می تواند.

روز بعد از جنگ، 23 ژوئن، به پیشنهاد متروپولیتن الکسی (سیمانسکی)، محله های لنینگراد شروع به جمع آوری کمک های مالی برای صندوق دفاع و صلیب سرخ شوروی کردند.

در 26 ژوئن 1941، مراسم دعا در کلیسای جامع اپیفانی برای اعطای پیروزی برگزار شد.

پس از مراسم دعا، متروپولیتن سرگیوس خطاب به مؤمنان خطاب کرد که شامل کلمات زیر بود: "بگذارید طوفان بیاید. ما می دانیم که این نه تنها بلاها، بلکه فوایدی نیز به همراه دارد: هوا را تازه می کند و انواع میاسماها را از بین می برد: بی تفاوتی نسبت به خیر میهن، رفتار دوگانه، خدمت به منافع شخصی، و غیره. یک بهبودی برای مثال، آیا خوشحال کننده نیست که می بینیم با اولین برخوردهای رعد و برق، تعداد زیادی در کلیسای خود جمع شدیم و آغاز شاهکار سراسری خود را در دفاع از سرزمین مادری خود با یک مراسم کلیسا تقدیم کردیم.

در همان روز، متروپولیتن الکسی (سیمانسکی) لنینگراد، گله خود را با یک پیام روحانی خطاب کرد و آنها را به دفاع از سرزمین مادری فرا خواند. تأثیر این پیام ها را می توان با نگرش مقامات اشغالگر نسبت به انتشار پیام های شبانی قضاوت کرد. در سپتامبر 1941، به دلیل خواندن اولین پیام متروپولیتن سرگیوس در کلیساهای کیف، ارشماندریت الکساندر (ویشناکوف) - پیشوای کلیسای خاکریزی سنت نیکلاس - و کشیش پاول اوسترنسکی در سیمفروپل تیرباران شدند برای خواندن و توزیع این درخواست میهن پرستانه، الکساندر بوندارنکو، الدر وینسنت، عکس گرفته شده است.

پیام های رهبر کلیسا (و بیش از 20 مورد از آنها در طول جنگ وجود داشت) نه تنها ماهیت تحکیم کننده ای داشت، بلکه دارای اهداف توضیحی نیز بود. آنها موضع محکم کلیسا را ​​در رابطه با مهاجمان و به طور کلی جنگ تعیین کردند.

در 4 اکتبر 1941، زمانی که مسکو در معرض خطر مرگبار قرار داشت و مردم روزهای مضطرب را سپری می‌کردند، متروپولیتن سرگیوس پیامی به گله مسکو صادر کرد و خواستار آرامش مذهبی‌ها شد و به روحانیون متزلزل هشدار داد: «شایعه‌هایی وجود دارد که ما می‌گوییم. نمی خواهم باور کنم که در میان ارتدکس های ما چهره چوپانانی وجود دارد که آماده خدمت به دشمنان سرزمین مادری و کلیسا هستند به جای صلیب مقدس با یک صلیب شکسته بت پرستان مشخص شده است. من نمی خواهم این را باور کنم، اما اگر، با وجود همه چیز، چنین شبانانی پیدا می شد، به آنها یادآوری می کنم که قدیس کلیسای ما، علاوه بر کلمه پند، یک شمشیر روحانی نیز از جانب خداوند عطا کرده است که مجازات می کند. کسانی که سوگند را زیر پا می گذارند.»

در نوامبر 1941، متروپولیتن سرگیوس (استراگورودسکی) در نوامبر 1941، در اولیانوفسک، پیامی را ارائه کرد که اعتماد مردم را در نزدیک شدن به ساعت پیروزی تقویت کرد: "انشالله داور عاقل و نیکوکار سرنوشت بشر، تلاش های ما را با پیروزی های نهایی تاج بگذارد و بفرستد. موفقیت برای ارتش روسیه، تضمین شکوفایی اخلاقی و فرهنگی بشریت.

توجه ویژهمتروپولیتن سرگیوس در پیام‌های خود خطاب به مؤمنان در سرزمین‌های اشغالی موقتاً صحبت کرد. در ژانویه 1942، لوکوم تننس پدرسالار در یک سخنرانی ویژه به مسیحیان ارتدوکس یادآوری کرد که در حالی که در اسارت دشمن هستند، نباید فراموش کنند که آنها روس هستند و نباید آگاهانه یا از روی بی فکری، خائن به آنها شوند. سرزمین مادری. متروپولیتن سرگیوس نیز به سازماندهی جنبش پارتیزانی کمک کرد. بنابراین، در این پیام تأکید شده است: «اجازه دهید تا پارتیزان های محلی شما نه تنها نمونه و تأیید، بلکه موضوع مراقبت دائمی برای شما باشند. به یاد داشته باشید که هر خدمتی که به یک پارتیزان انجام می شود، یک شایستگی برای میهن و گامی اضافی برای رهایی شما از اسارت فاشیستی است.»

پیام‌های متروپولیتن قوانین شوروی را نقض می‌کرد، زیرا هرگونه فعالیت کلیسا در خارج از دیوارهای معبد و هرگونه دخالت در امور دولت را ممنوع می‌کرد. با این وجود، تمام درخواست‌ها و پیام‌های صادر شده از سوی جانشینان به همه وقایع اصلی در زندگی نظامی کشور جنگنده پاسخ داد. موضع میهن پرستانه کلیسا از همان روزهای اول جنگ مورد توجه رهبری کشور قرار گرفت. در 16 ژوئیه 1941، مطبوعات شوروی شروع به انتشار مطالب مثبت در مورد کلیسا و مؤمنان در اتحاد جماهیر شوروی کردند. پراودا اولین کسی بود که اطلاعاتی در مورد فعالیت های میهن پرستانه روحانیون ارتدکس منتشر کرد. این گونه گزارش ها در مطبوعات مرکزی عادی شده است. در مجموع، از این زمان تا ژوئیه 1945، بیش از 100 مقاله و پیام در مطبوعات مرکزی (روزنامه‌های پراودا و ایزوستیا) منتشر شد که تا حدی به موضوعات مربوط می‌شدند. مشکلات مذهبیو موضوع مشارکت میهنی مؤمنان در جنگ بزرگ میهنی.

با هدایت احساسات مدنی ، سلسله مراتب ، کشیشان و مؤمنان خود را به دعا برای اعطای پیروزی به ارتش سرخ محدود نکردند ، بلکه از همان روزهای اول جنگ در ارائه کمک های مادی به جلو و عقب شرکت کردند. روحانیون در گورکی و خارکف و سپس در سراسر کشور مجموعه ای از لباس های گرم و هدایایی را برای سربازان ترتیب دادند. پول، اقلام طلا و نقره و اوراق قرضه دولتی به صندوق دفاع کمک شد.

در واقع، متروپولیتن سرگیوس تنها در سال 1943 پس از ارسال تلگراف به I. Stalin (Dzhugashvili) در تاریخ 5 ژانویه موفق به قانونی کردن جمع آوری پول و اموال مؤمنان (بر اساس فرمان "در مورد انجمن های مذهبی" 8 آوریل 1929 غیرقانونی شد. . در آن آمده است: «من از طرف کلیسای ارتدکس روسیه صمیمانه به شما سلام می‌کنم. در سال نو، از خداوند منان برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت در تمام تلاش هایتان به نفع کشور مادری که به شما سپرده شده است دارم. با پیام ویژه ما از روحانیون و مومنان دعوت می کنم برای ساخت ستونی از تانک ها به نام دیمیتری دونسکوی کمک مالی کنند. برای شروع، پدرسالار 100 هزار روبل، کلیسای جامع یلوخوفسکی در مسکو 300 هزار و رئیس کلیسای جامع، نیکولای فدوروویچ کولچیتسکی، 100 هزار روبل کمک می کند. از بانک دولتی می خواهیم حساب ویژه ای باز کند. باشد که شاهکار ملی به رهبری شما به پیروزی بر نیروهای تاریک فاشیسم ختم شود. محل ایلخانی تننس سرگیوس، متروپولیتن مسکو."

در تلگرام پاسخ، مجوز افتتاح حساب داده شد. همچنین کلمات قدردانی از کلیسا برای فعالیت های آن وجود داشت: "به مقام پدرسالار تننس سرگیوس، متروپولیتن مسکو. من از شما می خواهم که سلام و قدردانی من را به ارتش سرخ برای مراقبت از نیروهای زرهی ارتش سرخ به روحانیون ارتدکس و مؤمنان برسانید. دستورالعمل افتتاح حساب ویژه در بانک دولتی داده شده است. من. استالین."

با این مجوز، کلیسا عملاً حق یک شخص حقوقی را دریافت کرد. در پایان سال 1944، هر یک از اسقف‌ها گزارشی از فعالیت‌های خود را در مجموع از 22 ژوئن 1941 تا 1 ژوئیه 1944 به مجمع ارسال کرد. روحانیون و مؤمنان برای نیازهای دفاعی، هدایایی به سربازان ارتش سرخ و بیماران و مجروحان در بیمارستان ها، برای ارائه کمک به افراد معلول جنگ میهنیموسسات نگهداری از کودکان و کودکان، خانواده های رزمندگان سرخ. این مجموعه ها نه تنها پول، بلکه اقلام گرانبها، غذا و چیزهای ضروری را نیز شامل می شد، مثلاً حوله های وافل برای بیمارستان ها. در طول دوره گزارش، کمک های کلیسای ارتدکس روسیه بالغ بر 200 میلیون روبل بود. مجموع وجوه جمع آوری شده در کل دوره جنگ از 300 میلیون روبل فراتر رفت.

از این مقدار پول جمع آوری شده، 8 میلیون روبل برای خرید 40 تانک T-34 ساخته شده در کارخانه تانک چلیابینسک استفاده شد. آنها ستونی را با کتیبه هایی روی برجک های وسایل نقلیه جنگی تشکیل دادند: "دیمیتری دونسکوی". انتقال ستون به واحدهای ارتش سرخ در روستای گورنکی واقع در 5 کیلومتری شمال غربی تولا و در محل تکمیل واحدهای نظامی انجام شد.

هنگ های تانک 38 و 516 جداگانه تجهیزات مهیبی دریافت کردند. در این زمان، هر دو مسیرهای سخت نبرد را پشت سر گذاشته بودند. اولین نفر در نبردهای روی سر پل دمیانسک در نزدیکی ویازما و رژف شرکت کرد، شهرهای نول و ولیکیه لوکی را آزاد کرد و دشمن را در نزدیکی لنینگراد و نووگورود شکست داد. در نزدیکی تولا، مسیرهای جنگی هنگ ها از هم جدا می شود. 38 به مناطق جنوب غربی اوکراین و 516 به بلاروس خواهد رفت. سرنوشت نظامی خودروهای جنگی دیمیتری دونسکوی متفاوت خواهد بود. برای هنگ 38 کوتاه و روشن و برای 516 طولانی خواهد بود. اما در 8 مارس 1944، روزی که ستون کلیسا ارائه شد، آنها در همان زمین پوشیده از برف ایستادند. به گفته دولت، هر کدام از آنها 21 تانک را داشتند. فقط هنگ 516 این عدد را دریافت کرد ، 38 هنگ نوزده دریافت کرد.

با توجه به اهمیت بالای عمل میهن پرستانه مؤمنان ، در روز انتقال ستون جلسه ای رسمی برگزار شد که در آن متروپولیتن نیکولای (یاروشویچ) کروتیتسکی از طرف پاتریارک سرگیوس (استراگورودسکی) با خدمه تانک صحبت کرد. این اولین دیدار رسمی نماینده اسقف کلیسای ارتدکس روسیه با سربازان و فرماندهان ارتش سرخ بود.

سی و هشتمین هنگ تانک جداگانه اولین کسی بود که در عملیات Uman-Botoshan غسل تعمید آتش دریافت کرد و به عنوان بخشی از نیروهای جبهه دوم اوکراین در آزادسازی مناطق جنوب غربی اوکراین و بخشی از بسارابیا شرکت کرد. پس از تکمیل یک راهپیمایی ترکیبی 12 روزه در منطقه عمان، هنگ در شب 23-24 مارس 1944 نبرد کرد. تا 25 مارس، همراه با واحدهای تفنگ لشکر تفنگ 94 سپاه 53 ارتش، آنها آزاد شدند. شهرک ها Kozatskoye، Korytnoye، Bendzari. اولین نبردها اولین تلفات خودروهای جنگی را به همراه داشت. در آغاز آوریل 1944، تنها 9 تانک در هنگ باقی مانده بود. اما اراده برای پیروزی و تمایل ارتش برای حمل نام دیمیتری دونسکوی بر روی زره ​​با افتخار تضعیف نشد. پرسنل هنگ 38 با اقدامات قهرمانانه خود در هنگام عبور از رودخانه Dniester و متعاقباً دسترسی به مرز دولتی اتحاد جماهیر شوروی متمایز شدند. برای انجام موفقیت آمیز مأموریت های رزمی، به دستور فرمانده معظم کل قوا در 8 آوریل 1944، نام افتخاری "دنستروفسکی" به هنگ داده شد. این هنگ در کمتر از دو ماه بیش از 130 کیلومتر نبرد کرد و با راهپیمایی خارج از جاده در تانک های خود توانست بیش از 500 کیلومتر را پشت سر بگذارد. در این مدت تانکرها حدود 1420 نازی، 40 اسلحه مختلف، 108 مسلسل را منهدم کردند، 38 تانک، 17 نفربر زرهی، 101 خودروی حمل و نقل، 3 انبار سوخت و 84 مورد را به اسارت گرفتند. سربازان آلمانیو افسران

بیست و یک سرباز و ده افسر هنگ در جبهه های جنگ جان باختند. برای شجاعت، شجاعت و قهرمانی خود، به 49 خدمه تانک جوایز و مدال های اتحاد جماهیر شوروی اعطا شد.

متعاقباً در حالی که در ذخیره ستاد فرماندهی بود، هنگ 38 به 74 تانک سنگین جداگانه تغییر نام داد و سپس به هنگ توپخانه سنگین خودکششی 364 سازماندهی شد. در همان زمان، با در نظر گرفتن شایستگی های رزمی بالای پرسنل در عملیات Uman-Botosha، عنوان "گارد" به او اعطا شد و نام افتخاری "Dnestrovsky" را حفظ کرد.

هنگ دیگری که خودروهای جنگی را از ستون دیمیتری دونسکوی دریافت کرد، تانک 516 شعله افکن جداگانه آغاز شد. مبارزه کردن 16 ژوئیه 1944 همراه با تیپ 2 مهندس هجومی جبهه 1 بلاروس. به دلیل وجود سلاح های شعله افکن نصب شده بر روی تانک ها (که در آن زمان مخفی بودند)، یگان های این هنگ با همکاری گردان های تهاجمی در مأموریت های ویژه رزمی و به ویژه در بخش های سخت جبهه حضور داشتند. در نامه قدردانی فرماندهی هنگ خطاب به متروپولیتن نیکولای (یاروشویچ) کلمات زیر وجود داشت: "شما گفتید: "دشمن منفور را از روسیه بزرگ ما بیرون کنید. بگذار نام باشکوه دیمیتری دونسکوی ما را به نبرد هدایت کند، برادران جنگجو. با اجرای این دستور، سربازان، گروهبانان و افسران واحد ما، بر روی تانک هایی که به شما تحویل داده شده است، پر از عشقبه سرزمین مادری خود، به مردم خود، آنها با موفقیت در هم می کوبند دشمن قسم خوردهو او را از سرزمین خود بیرون راندیم... ما نام فرمانده بزرگ روسی دیمیتری دونسکوی را مانند شکوه محو نشدنی اسلحه بر روی زره ​​تانکهای خود به سمت غرب حمل کردیم تا پیروزی کامل و نهایی را به دست آوریم.

تانکرها به قول خود وفا کردند. در ژانویه 1945 ، آنها شجاعانه در حمله به استحکامات قوی پوزنان عمل کردند و در بهار در ارتفاعات زیالوفسکی جنگیدند. تانک های "دیمیتری دونسکوی" به برلین رسیدند.

شهامت و دلاوری بی حد و حصر تانکرها را این واقعیت نشان می دهد که 19 نفر که تا آخرین نفس جنگیدند در خودروهای رزمی خود سوختند. در میان آنها، فرمانده دسته تانک، ستوان A.K. و راننده مکانیک A.A. پس از مرگ، نشان جنگ میهنی، درجه 1 را دریافت کردند.

بنابراین، در مبارزه برای آرمان های مشترک در طول جنگ بزرگ میهنی، آرزوهای میهن پرستانه مؤمنان و روحانیون روسی با قهرمانی و شجاعت سربازان ارتش سرخ در هم آمیخت. همانطور که سالها پیش، بنرهای دیمیتری دونسکوی بر روی آنها تکان می خورد و نشان دهنده پیروزی بر یک دشمن قوی بود.

شکی نیست که جمع آوری کمک های مالی برای صندوق دفاع، برای هدایایی به ارتش سرخ، برای کمک به یتیمان، سربازان معلول و خانواده های کشته شدگان بخش مهمی از فعالیت های کلیسای ارتدکس روسیه در طول جنگ بود. اما مهمترین شکل دیگری از فعالیت وجود داشت - دعا برای پیروزی ارتش روسیه. یکی از بزرگترین کتاب های دعا در طول سال های جنگ، Hieroschemamonk Seraphim Vyritsky بود.

زمانی که آلمانی ها وارد شهر شدند، بزرگ بسیاری را که گیج شده بودند آرام کرد و گفت که حتی یک ساختمان مسکونی هم ویران نمی شود. (در ویریتسا، در واقع، فقط ایستگاه، بانک پس‌انداز و پل ویران شد.) او هزار روز برای نجات روسیه به نماز ایستاد. او بلند شد دعای مستمرنه تنها در سلول خود، بلکه در باغ روی سنگی در مقابل نمادی از سرافیم ارجمند ساروف که به خرس وحشی غذا می‌دهد و بر روی درخت کاج نصب شده است. بزرگتر این گوشه را "ساروف" نامید. در سال 1942، پدر سرافیم در مورد بیداری خود نوشت:

«هم در شادی و هم در غم، راهب، پیر بیمار
او در سکوت شب به سمت نماد مقدس در باغ می رود.
از خدا برای دنیا و همه مردم دعا کنیم
و در برابر بزرگتر در مورد وطنش تعظیم خواهد کرد.
به ملکه خوب، سرافیم بزرگ دعا کنید،
او دست راست مسیح و یاور بیماران است.
شفیع برای فقرا، لباس برای برهنگان،
در غم های بزرگ بندگانش را نجات خواهد داد...
ما در گناهان هلاک می شویم، با عقب نشینی از خدا،
و در اعمال خود به خدا توهین می کنیم.»

بزرگتر پیروزی را دید که با دعاهایش آن را نزدیکتر می کرد. پدر سرافیم پس از جنگ از پذیرایی از مردم دست برنداشت. تعداد آنها حتی بیشتر است. اینها بیشتر از بستگان سربازان مفقود شده بودند.

باید به فعالیت های میهن پرستانه کلیسا در سرزمین های موقتاً اشغال شده اشاره کرد. کشیش ها گاهی تنها رابط بین پارتیزان ها و ساکنان محلی بودند و لقب باشکوه «کشیش های حزبی» را دریافت می کردند.

مدال "پارتیزان جنگ میهنی" فعالیت های پدر فئودور پوزانوف از روستای برودوویچی-زاپلیه در منطقه پسکوف را به رسمیت شناخت. در طول جنگ او پیشاهنگ تیپ 5 پارتیزان شد. شوالیه سنت جورج جنگ جهانی اول، او با بهره گیری از آزادی نسبی جابجایی که توسط اشغالگران به عنوان کشیش یک محله روستایی به او داده شده بود، کارهای شناسایی انجام داد، نان و لباس برای پارتیزان ها تامین کرد، اولین کسی بود که گاو خود را به آنها داد و اطلاعاتی در مورد تحرکات آلمانی ها گزارش داد. علاوه بر این با مومنین گفت‌وگو می‌کرد و روستایی به روستای دیگر اهالی را با اوضاع کشور و جبهه‌ها آشنا می‌کرد. در ژانویه 1944، در طول عقب نشینی نیروهای آلمانی، پدر تئودور بیش از 300 نفر از هموطنان خود را از تبعید به آلمان نجات داد.

پدر واسیلی کوپیچکو، پیشوای کلیسای اودریژینسکایا در منطقه ایوانوو در منطقه پینسک در بلاروس، نیز یک "کشیش حزبی" بود. از ابتدای جنگ، شب ها بدون نور به انجام خدمات الهی می پرداخت تا مورد توجه آلمانی ها قرار نگیرد. کشیش مردم محله را با گزارش های دفتر اطلاعات و پیام های متروپولیتن سرگیوس آشنا کرد. بعدها، پدر واسیلی یک رابط پارتیزانی شد و تا زمان آزادی بلاروس یکی از آنها بود.

رهبانان نیز سهم خود را در پیروزی داشتند. (در پایان جنگ، حتی یک صومعه فعال در قلمرو RSFSR باقی نماند؛ تنها در مناطق الحاق شده مولداوی، اوکراین و بلاروس 46 نفر از آنها وجود داشت.) در طول سال های اشغال، 29 صومعه فعالیت خود را از سر گرفتند. در سرزمینی که به طور موقت توسط دشمن اشغال شده است صومعه های ارتدکس. به عنوان مثال، صومعه تثلیث مقدس کورسک در مارس 1942 شروع به کار کرد. تنها در چند ماه از سال 1944، راهبه ها 70 هزار روبل به صندوق دفاع، صومعه دنپروپتروفسک تیخوین - 50 هزار، صومعه میخائیلوفسکی اودسا - 100 هزار روبل اهدا کردند . راهبه ها نه تنها با کمک های مالی، بلکه با جمع آوری لباس های گرم و حوله هایی که در بیمارستان ها و گردان های پزشکی بسیار مورد نیاز بودند به ارتش سرخ کمک کردند. راهبه های صومعه سنت مایکل اودسا به همراه صومعه خود، ابیس آناتولی (بوکاچ)، مقدار قابل توجهی از داروها را جمع آوری کردند و به پزشکان نظامی اهدا کردند.

فعالیت های کلیسای میهنی در سال های اول جنگ مورد توجه و قدردانی رهبری شوروی قرار گرفت و تأثیر خاصی بر تغییر سیاست مذهبی دولت در طول دوره جنگ داشت.

در روز عید پاک، 6 مه 1945، نویسنده M. M. Prishvin در دفتر خاطرات خود نوشت: «... ما در نزدیکی کلیسای سنت جان جنگجو بودیم در میان جمعیتی نزدیک و بسیار فراتر از حصار کلیسا به خیابان رفتیم. بخار از نفس کسانی که در کلیسا ایستاده بودند از در کناری بالای سرشان بیرون می ریخت. کاش یک خارجی می توانست ببیند روس ها چگونه دعا می کنند و از چه چیز خوشحال می شوند! وقتی از کلیسا شنیدیم "مسیح برخاسته است!" و همه مردم پیوستند - این شادی بود!

نه، پیروزی تنها با محاسبه سرد به دست نیامده است: ریشه های پیروزی را باید در اینجا جستجو کرد، در این شادی نفس های بسته. می دانم که این مسیح نبود که مردم را به جنگ سوق داد و هیچکس از جنگ خوشحال نشد، اما باز هم فقط محاسبه و محاسبه بیرونی نبود که پیروزی را رقم زد. و هنگامی که اکنون هر فرد عادی به رهبری همکار خود به فکر زندگی می گوید: "نه، چیزی وجود دارد!" - او این "نه" را به ملحدان و به خود که به پیروزی اعتقاد نداشتند می پردازد. و سپس «چیزی» خداست که مانند این متین، سازمان درونی و نظم آزاد او را تعیین می کند و این «چیزی» (خدا) است!»

Shvechikov A.N.، Ph.D.، دانشیار

در آستانه جنگ میهنی، کلیسای ارتدکس روسیه در معرض شکست و سرکوب بی سابقه ای قرار گرفت. کار از بین بردن کامل کلیسای ارتدکس روسیه نزدیک به اتمام بود. برای تصور مقیاس این قتل عام کلیسا، بیایید به حقایق نگاه کنیم و آنچه اتفاق افتاده و آنچه باقی مانده است را با هم مقایسه کنیم.

با آغاز انقلاب اکتبر، کلیسای ارتدکس روسیه دارای 48 هزار کلیسای محلی، حدود 25 هزار کلیسای کوچک از همه نوع بود. بیش از 100 هزار روحانی به آنها خدمت کردند. حدود 130 اسقف در 67 اسقف خدمت می کردند. کلیسا دارای 35 هزار مدرسه محلی، 58 مدرسه علمیه، 4 آکادمی الهیات بود.

در نتیجه تخریب اجباری کلیسای ارتدکس توسط مقامات دولتی و حزبی، به ویژه در نیمه دوم دهه 1930، تا سال 1941 کلیسای ارتدکس روسیه موفق شد تنها بقایای رقت انگیز نفوذ سابق خود را حفظ کند.

در قلمرو RSFSR سابق، در 25 منطقه یک کلیسای فعال باقی نمانده بود، و در 20 منطقه، در کل، بیش از 5 مورد، در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی (بدون مناطق غربی اوکراین و بلاروس در آستانه جنگ ضمیمه شد) در آغاز سال 1941 کمی بیش از 100 کلیسا در حال کار بودند. از حدود یک و نیم اسقف در سال 1917، تا آغاز سال 1939، تنها 4 اسقف در سال 1936 و 1937 فعال باقی ماندند، بیش از 70 اسقف دستگیر شدند، که بسیاری از آنها یا بلافاصله تیرباران شدند، یا بعداً در اردوگاه ها و زندان ها جان باختند. ، یا به تبعید فرستاده شد. بیش از 50 هزار روحانی کشته شدند. به حق می توان گفت که کلیسای ارتدکس روسیه در آغاز جنگ ویران شده بود. حزب و دولت توانستند کلیسا را ​​از طریق ترور، سرکوب و ممنوعیت در هم بشکنند، اما نتوانستند به طور کامل بکشند. ایمان ارتدکسدر میان مردم سرشماری جمعیت سراسری اتحادیه، که در ژانویه 1937 انجام شد، نشان داد که دو سوم از جمعیت روستایی و یک سوم از جمعیت شهری اتحاد جماهیر شوروی خود را مؤمن می‌دانستند.

شکی نیست که علاوه بر سایر شرایط، ایمان مذهبیمردم شوروی

کلیسای ارتدکس روسیه با وجود توهین های وارده، خشم انجام شده علیه آن، قتل عام و تحقیر بی پایان مقامات، در مواقع سخت برای کشور و مردم، بدون هیچ تردید و تردیدی در صف مدافعان میهن ایستاد. و پیروزی آینده را از نظر معنوی تقدیس کرد.

قبلاً در اولین روز جنگ ، لوکوم تننس تخت ایلخانی ، متروپولیتن سرگیوس ، "پیام به شبانان و گله کلیسای ارتدکس مسیح" را خطاب کرد که در آن از کل مردم ارتدکس خواست تا از میهن دفاع کنند. وی در پیام خود به ویژه نوشت: «اولاد رقت‌انگیز دشمنان مسیحیت ارتدوکس می‌خواهند بار دیگر تلاش کنند تا مردم ما را در برابر دروغ به زانو درآورند. اما این اولین بار نیست که مردم روسیه مجبور به تحمل چنین آزمایشاتی می شوند. به یاری خدا این بار هم نیروی دشمن فاشیست را به خاک خواهد پراکند...»

کلیسا بلافاصله توجه مؤمنان را به این واقعیت جلب کرد که تبلیغات هیتلر ریاکارانه وعده بازگرداندن آزادی مذهبی به مردم ما را می دهد. برعکس، فاشیسم قصد دارد همه فرقه‌های مذهبی در قلمرو اتحاد جماهیر شوروی را نابود کند و سازمان‌های فرقه‌ای، بت پرستان و غیبی را جایگزین آنها کند. بنابراین، ضمن دفاع از سرزمین مادری خود، از حق حفظ ایمان سنتی خود نیز دفاع می کنیم. متروپولیتن سرگیوس در پیام عید پاک خود در 2 آوریل 1942 نوشت: "این صلیب نیست، بلکه صلیب است که برای رهبری فرهنگ مسیحی ما، زندگی مسیحی ما فرا خوانده می شود."

نزدیکترین یاران لوکوم تننس: متروپولیتن الکسی (لنینگراد) و نیکلاس (کیف) نیز با پیامهای میهن پرستانه گله را مورد خطاب قرار دادند. در سرتاسر کشور، در کلیساهای ارتدکس دعا برای پیروزی آینده انجام شد.

جمع آوری کمک های مالی برای کمک به جبهه در میان مؤمنان برای هدایایی برای سربازان و برای نگهداری از کودکان مجروح و یتیم آغاز می شود.

به ابتکار کلیسا، بودجه برای ایجاد یک ستون تانک به نام آن جمع آوری می شود. دیمیتری دونسکوی، سپس به یک اسکادران هوانوردی. در مجموع، در طول سال های جنگ، کلیسای ارتدکس روسیه بیش از 300 میلیون روبل به صندوق دفاع کمک کرد.

در لنینگراد، با وجود شرایط دشوار محاصره از سال 1941 تا 1944، مؤمنان ارتدکس بیش از 13 میلیون روبل به صندوق دفاع کمک کردند.

نقش فعال کلیسای ارتدکس روسیه در مقاومت در برابر مهاجمان توسط رهبری حزب و دولت بسیار قدردانی شد. استالین در تلگرافی به لوکوم تننس متروپولیتن سرگیوس مورخ 25 فوریه 1943 نوشت: «لطفاً به روحانیون ارتدکس و مؤمنانی که 6 میلیون روبل، اقلام طلا و نقره برای ساخت یک ستون تانک به نام دیمیتری دونسکوی جمع آوری کردند، اطلاع دهید. درود صمیمانه و تشکر از ارتش سرخ "

فعالیت‌های میهن‌پرستانه کلیسای ارتدکس روسیه و رهبری آن در سال‌های اول جنگ، نقش مهم، اگر نگوییم تعیین‌کننده در تغییر بنیادی مقامات در نگرش آنها نسبت به کلیسا برای بهتر شدن، ایفا کرد.

برای اولین بار در دو دهه اخیر، استالین به ملاقات شخصی با رهبری عالی کلیسای ارتدکس روسیه رفت. چنین ملاقاتی در 4 سپتامبر 1943 در کرملین برگزار شد. در این جلسه: از طرف کلیسای ارتدکس روسیه - لوکوم تننس متروپولیتن سرگیوس، متروپولیتن الکسی لنینگراد و متروپولیتن نیکولای کیف. از طرف دولت - I.V. مولوتوف و G.G.

این ملاقات نقطه عطفی در روابط بین کلیسای ارتدکس روسیه و دولت شوروی شد. مقامات تغییر اساسی در سیاست مذهبی ایجاد کردند. در این جلسه موافقت استالین برای برگزاری شورای اسقف ها و انتخاب پدرسالار، افتتاح موسسات آموزشی کلیسا، انتشارات کلیسا، بازگشت کلیساها و برخی از روحانیون سرکوب شده، برای حمایت مادی از کلیسا به دست آمد. و غیره پس از این جلسه، آزار و اذیت کلیسای ارتدکس روسیه عملاً متوقف شد. کلیسای ارتدکس روسیه حمایت و انگیزه خوبی برای گسترش فعالیت های خود دریافت کرد.

کلیساهایی که قبلاً بسته شده بودند در سراسر کشور شروع به افتتاح کردند (بیش از 200 کلیسا فقط از ژانویه تا نوامبر 1944 افتتاح شدند؛ روحانیون در حال تعیین تکلیف هستند، آموزش معنوی از سر گرفته می شود - مؤسسه الهیات در مسکو افتتاح می شود، روحانیون در حال بازگشت از زندان ها، اردوگاه ها و تبعید

کلیسای ارتدکس به تدریج شروع به احیاء می کند. این با حقایق زیر اثبات می شود: از سال 1941 تا 1951 در کلیسای ارتدکس روسیه تعداد کلیسای ثبت شده تقریبا 5 برابر افزایش یافت. و به حدود 14.5 هزار خانقاه رسید، تعداد صومعه ها به 89 (با 4.6 هزار خانقاه) رسید.

بنابراین، در زمان آزمایشات سخت برای کشور، کلیسا با خدمات میهن پرستانه خود، مقامات را نه تنها به وفاداری خود به خود، بلکه به فداکاری خود به کشور و مردم خود، وفاداری به دعوت خود متقاعد کرد - شبان معنوی مردم ارتدکس باشید.

مراجع

برای تهیه این اثر از مطالب سایت استفاده شده است

در 22 ژوئن 1941، جنگ بزرگ میهنی برای اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد، ده روز بعد، در 3 ژوئیه، ژوزف استالین سخنرانی معروف خود را ایراد کرد که در آن کلمات عمیقاً در روح هر مؤمنی شنیده شد: «برادران و خواهران. " اما همین اواخر، دولت شوروی به شدت مردم را به خاطر ایمانشان مورد آزار و اذیت قرار داد تا پایان سال 1943 (پایان «برنامه 5 ساله بی خدا») آنها قول دادند که آخرین کلیسای کشور را ببندند و کشیشان را کشتند یا به آنجا فرستادند. اردوگاه ها در سال 1938، تنها 4 اسقف اعظم در کلیسای ارتدکس روسیه باقی مانده بود. در اوکراین، تنها 3 درصد از تعداد محله‌هایی که قبل از انقلاب فعالیت می‌کردند، جان سالم به در بردند، و در اسقف نشین کیف در آستانه جنگ، تنها دو نفر از آنها در چرنیگوف باقی نمانده بودند.

در اینها می گویند لحظات سختدبیرکل یکدفعه به یاد گذشته حوزوی خود افتاد و مثل یک واعظ صحبت کرد. با این حال، این فقط تا حدی درست است. استالین در سخت ترین دوره زندگی کشور (و زندگی خودش) به طرز درخشانی یک مشکل روانی دشوار را حل کرد. این کلمات، نزدیک و قابل درک برای هر شخص، کاری را انجام داد که غیرقابل تصور به نظر می رسید - آنها کلیسای هتک حرمت شده و دولت بی خدا را در مبارزه با دشمن متحد کردند.

چرا این اتفاق افتاد؟ کلیسا به ناچار خود را درگیر نبردی مرگبار بین دو رژیم توتالیتر دید و با انتخابی سخت روبرو شد. و در یک کشور سنتی ارتدوکس، همانطور که شایسته کلیسا است، غرور خود را فروتن کرد، او این کار را کرد.

در اکتبر 1941، متروپولیتن سرگیوس خطاب به "گله کلیسای ارتدکس مسیح" گفت: "این اولین بار نیست که مردم روسیه تهاجم خارجی ها را تجربه می کنند، و نه اولین بار است که برای نجات خود غسل تعمید آتش دریافت می کنند. سرزمین مادری دشمن قوی است، اما "خدای سرزمین روسیه بزرگ است"، همانطور که مامایی در میدان کولیکوو، که توسط ارتش روسیه شکست خورد، فریاد زد. انشاالله دشمن فعلی ما باید این فریاد را تکرار کند!»

اسلاوها همیشه حس میهن پرستی داشتند. این احساس طبیعی هر مسیحی ارتدوکس است، خواه اوکراینی، روسی یا بلاروسی باشد. نمونه های بی شماری از این در تاریخ وجود دارد. از آنجایی که کیوان روس، هر چقدر هم که زندگی برای مردم عادی سخت بود، همیشه نام خدا بر لبانش با دشمن مخالفت می کرد. و در زمانهای بعد، مردم ایمان نیاکان خود را از دست ندادند و همیشه در زیر پرچم ارتدکس به مبارزه با دشمن برخاستند. احساس واقعی یک میهن پرست ارتدوکس توسط هتمان بوهدان خملنیتسکی در پریاسلاو رادا به اختصار بیان شد: «آقایان سرهنگ ها، ایساول ها، کل ارتش زاپوروژیه و همه مسیحیان ارتدوکس! همه شما می دانید که چگونه خداوند ما را از دست دشمنانی که کلیسای خدا را آزار می دهند و کل مسیحیت ارتدکس شرقی ما را تلخ می کنند، آزاد کرد... ما با ارتدکس روسیه بزرگ یک بدن کلیسایی هستیم و عیسی مسیح را به عنوان سر خود داریم. .."

قرن ها بعد، این احساس میهن پرستی بود که مردم اتحاد جماهیر شوروی را در مبارزه با آلمان نازی متحد کرد. و استالین به خوبی فهمیده بود که حتی کلیسایی که زیرزمینی شده، هتک حرمت شود، بر افکار و احساسات مردم تأثیر می گذارد. و فقط ایمان قادر است مردم را در یک انگیزه معنوی واحد در مبارزه با دشمن منفور متحد کند.

از سوی دیگر، کلیسای ارتدکس با مخالفت رژیم ضدبشری آلمان نازی مواجه بود که همه دین را انکار می کرد. آلفرد روزنبرگ، یکی از ایدئولوژیست های ناسیونال سوسیالیسم، زمانی دانشجوی دانشگاه مسکو بود و به زبان روسی مسلط بود و در نتیجه در سال 1941 به عنوان وزیر سرزمین های شرقی منصوب شد، اظهار داشت: «صلیب مسیحی باید از همه کلیساها، کلیساها و کلیساها بیرون راند. باید جایگزین شود تنها نماد صلیب شکسته است."

کلیسا به خوبی درک کرد که ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی چه چیزی را به ارمغان آورد سرزمین اسلاوو بنابراین، بدون تردید، برای دفاع از میهن خود، مقدسات ارتدکس خود ایستاد. کشیش ها شروع به جمع آوری کمک های مالی برای ارتش کردند و مقامات سرانجام از نقش ایمان در دولت قدردانی کردند و از آزار و اذیت مومنان دست کشیدند. از سال 1943، 20 هزار کلیسای ارتدکس در کشور افتتاح شده است. در طول سال های جنگ، کلیسا 300 میلیون روبل برای کمک به ارتش سرخ جمع آوری کرد. این پول برای ساخت ستون تانک به نام استفاده شد. دیمیتری دونسکوی ، هواپیما ساخته شد ، مؤمنان بسته هایی را با ضروری ترین چیزها برای سربازان در خط مقدم ارسال کردند.

متروپولیتن نیکولای (یاروشویچ) تانک ها را به سربازان تحویل می دهد،

با پول مؤمنان ساخته شده است.

مطبوعات شوروی سرانجام در مورد کلیسا بدون تمسخر صحبت کردند. و در پاییز 1943، در کنگره اسقف ها، که با حضور 19 اسقف (بسیاری از آنها از تبعید بازگردانده شدند)، متروپولیتن سرگیوس به عنوان پاتریار انتخاب شد.

اعلیحضرت پاتریارک مسکو و سرگیوس تمام روسیه (Starogorodsky)

(1867-1944)

زاهد بزرگ سرزمین روسیه، هیروشما راهب سرافیم ویریتسکی، هزار شبانه روز برای نجات کشور و مردمش دعا کرد، در حالی که بر سنگی ایستاده بود و در سوریه دور، در سیاهچال محبوس شده بود، با حرارت از خدا خواست. برای محافظت از کشور ارتدکس در برابر دشمن، متروپولیتن الیاس از کوه های لبنان...

خدمات دعا برای پیروزی سلاح های روسی در جنگ بزرگ میهنی

در سرزمین‌های اشغالی اوکراین، آلمانی‌ها در افتتاح کلیساهای جدید دخالت نکردند، زیرا امیدوار بودند مؤمنانی که توسط رژیم شوروی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند، با آنها همکاری کنند. اما اشغالگران اشتباه محاسباتی کردند. در میان گله ارتدوکس و خود شبانان یهودا کم نبودند که در ازای سی قطعه نقره با رژیم اشغالگر آلمان همکاری کنند. اسقف اعظم آگوستین لووو و گالیسیا در مقاله "زندگی کلیسا در قلمرو اوکراین اشغالی در طول جنگ بزرگ میهنی" می نویسد: "در دسامبر 1941، صدراعظم امپراتوری دستورالعمل های ویژه ای را برای رفتار با جمعیت اوکراین صادر کرد: برای ممنوعیت زیارت مذهبی، ایجاد مراکز مذهبی در محل زیارتگاه های اوکراین، ممنوعیت ایجاد موسسات آموزشی مذهبی. یکی دیگر از مظاهر سیاست اشغالگر، انواع حمایت و تشویق از انشقاق در ارتدکس بود.

با شروع جنگ در سرزمین اشغالی اوکراین، دولت اوکراین که توسط مقامات شوروی ممنوع شده بود، فعالیت خود را از سر گرفت. کلیسای خودمختارو Autocephalous (UAOC)، که در سراسر جهان ارتدکس به رسمیت شناخته نشده است.

آلمانی ها به طور مداوم اصل "تفرقه بینداز و تسخیر" را در اوکراین اجرا کردند، بنابراین در موضوع کلیسا تصمیم گرفتند به متروپولیتن دیونیسیوس (والدینسکی) خودمختار لهستانی تکیه کنند. اما متروپولیتن الکسی ادعاهای دیونیسیوس را برای برتری در زندگی کلیسا تحت حمایت آلمانی ها به رسمیت نمی شناخت. او جلسه ای از اسقف ها را در لاورای پوچایف (18 اوت 1941) برگزار کرد که در آن کلیسای اوکراین خودمختاری خود را اعلام کرد و در نوامبر همان سال وضعیت اگزارشات اسقف مسکو را پذیرفت. الکسی به عنوان اگزارش انتخاب شد که به زودی به درجه متروپولیتن ولین و ژیتومیر ارتقا یافت.

عکس 5. متروپولیتن الکسی (هرمادسکی) (1882-1943)

اگزارش پدرسالار اوکراین (1941-1943)

متروپولیتن الکسی، که مایل به انشعاب در ارتدکس در اوکراین نبود، سعی کرد با UAOC همکاری کند، اما با ارزیابی عینی وضعیت فعلی، به اتحادیه با کلیسای ارتدکس روسیه وفادار ماند. این اقدام قاطع به قیمت جان او تمام شد. در 8 مه 1943، در جاده کرمنتس به لوتسک، متروپولیتن الکسی توسط ملی گرایان اوکراینی کشته شد. آلمانی ها این قتل را به عنوان یک رویارویی داخلی بین کلیساهای مخالف اوکراین توصیف کردند. مرگ اگزارش پدرسالار اوکراین به نفع اشغالگران بود، زیرا متروپولیتن الکسی با اقدامات خود با هدف احیای زندگی کلیسایی متعارف در سرزمین های اشغالی، تمام برنامه های مقامات اشغالگر آلمان را در رابطه با کلیسای اوکراین نقض کرد.

پس از آزادسازی اوکراین از دست نازی ها، کلیسا درگیر جمع آوری کمک های مالی برای جبهه شد. بنابراین ، لاورای پوچایف در مه 1944 100 هزار روبل برای ارتش سرخ به ایالت منتقل کرد.

اسقف اعظم لووف و گالیسیا آگوستین می نویسد: "به طور کلی" احیای دینیدر اوکراین ماهیتی میهن پرستانه داشت و مانند مناطق غربی روسیه با خشونت پیش رفت. طبق اسناد، مشخص است که در طول اشغال، 822 کلیسا در منطقه وینیتسا، 798 کلیسا در منطقه کیف، 500 کلیسا در منطقه اودسا، 418 در منطقه دنپروپتروفسک، 442 در منطقه ریونه، 359 در منطقه پولتاوا، 346 در منطقه ژیتومیر افتتاح شدند. 222 در منطقه استالین (دونتسک) و 222 در منطقه خارکف 155، نیکولایف و کیرووگراد - 420، حداقل 500 کلیسا در Zaporozhye، Kherson و Voroshilovgrad، در Chernigov - 410.

و چگونه می توانیم معبد ارتدکس چرنیگوف خود را به یاد نیاوریم: نماد معجزه آسایلتسکایا مادر خدا. در طول تهاجم لهستانی (قرن هفدهم)، این نماد گم شد، اما قبل از جنگ بزرگ میهنی، یک نسخه از آن در موزه تاریخی چرنیگوف نگهداری می شد و زمانی که آلمانی ها به شهر آمدند، یک مؤمن به طور تصادفی نماد را دست نخورده در میان یافت. ویرانه های سیگاری موزه و آن را به صومعه ترینیتی داد. تا به امروز باقی مانده است و در Yeletskoye واقع شده است صومعه، جایی که او غم و اندوه ارتدکس هایی را که به او روی می آورند تسلیت می دهد.

کلیسا را ​​اغلب «قدرت دوم» می نامند. مقامات سعی کردند روابط با کلیسای ارتدکس را خراب نکنند. نمایندگان روحانیت دارای امتیازات و جایگاه ویژه ای بودند. ارتدکس همیشه آرامش خاطر و احساس محافظت از بالا را به زندگی دشوار دهقان روسی آورده است. کلیسا در کارهای خیریه شرکت داشت و به کودکان آموزش ابتدایی در مدارس محلی داده شد. او اغلب به هر طریقی از افراد توهین شده دفاع می کرد، ارزیابی خود را از تحولات سیاسی ارائه می داد، یعنی او می گرفت موقعیت فعالدر زندگی دولت

بلشویک ها، زمانی که به قدرت رسیدند، آشکارا از بی خدایی حمایت نکردند، اگرچه رهبران آنها مدت ها پیش ارتباط خود را با مذهب از دست داده بودند. وقایع اول همچنین چیزی در مورد اختلال عظیمی که در سالهای آینده رخ خواهد داد، بیان نکردند. V.I. لنین در 20 نوامبر 1917 در خطابی «خطاب به همه مسلمانان کارگر روسیه و شرق» نوشت: «مسلمانان روسیه، تاتارهای منطقه ولگا و کریمه، قرقیزها و سارت‌های سیبری، ترکستان، ترک‌ها و تاتارهای ماوراء قفقاز، چچنی‌ها. و کوهنوردان قفقاز، آن همه مساجد و نمازهایشان ویران شد، اعتقادات و آداب و رسومشان توسط تزارها و ستمگران روسیه زیر پا گذاشته شد، از این پس، عقاید و آداب و رسوم شما، نهادهای ملی و فرهنگی شما آزاد و مصون از تعرض است. "

یکی از اولین احکام دولت شوروی، فرمان جدایی کلیسا از دولت در 23 ژانویه 1918 بود. این فرمان خود باری ضد مذهبی و ضد کلیسا نداشت. در اکثر کشورهای اروپایی، کلیسا در دوران انقلاب های بورژوایی از دولت جدا شد. جامعه غربی بدون شک ماهیتی سکولار دارد. اما در بیشتر کشورها، دولت رسما از آنها حمایت می کند سازمان های مذهبیکه بیشترین سازگاری را با منافع و سنت های ملی دارند. در انگلستان این است کلیسای انگلیکن(سر آن ملکه است)، در سوئد، نروژ، دانمارک - لوتری. در اسپانیا، پرتغال - کاتولیک و غیره. در مورد جوامع شرقی، مشخصه آنها جدایی ناپذیری حوزه سکولار و مذهبی زندگی است. در نتیجه عمل جدایی کلیسا از دولت در روسیه به معنای حرکت در جهت غربی بود.

با این حال، این عمل پذیرفته شد و در واقع مبنای قانونی برای آزار و اذیت کلیسا شد. اولین کسی که مورد حمله قرار گرفت، کلیسای ارتدکس به عنوان کلیسای رسمی روسیه قدیم بود. علاوه بر این، سایر کلیساها در مناطقی قرار داشتند که هنوز قدرت بلشویکی وجود نداشت. بسته شدن کلیساها، مصادره اشیاء با ارزش کلیسا، و انتقام جویی علیه روحانیون از همان ماه های اول پس از حوادث اکتبر 1917 آغاز شد. در 13 اکتبر 1918، پاتریارک تیخون با پیامی به شورای کمیسرهای خلق خطاب کرد که در آن نوشت: اسقف‌ها، روحانیون، راهبان و راهبه‌ها اعدام می‌شوند، بدون هیچ گناهی، بلکه صرفاً به اتهام ضد انقلابی‌گری مبهم و نامعلومی اعدام می‌شوند.»

در قلمرو روسیه قبل از انقلاب 78 هزار کلیسای ارتدکس، 25 هزار مسجد، بیش از 6 هزار کنیسه، 4.4 هزار کلیسای کاتولیک، بیش از 200 وجود داشت. کلیساهای معتقد قدیمیگرجستان و ارمنستان تعداد کلیساها در روسیه تا سال 1941 20 برابر کاهش یافته بود. بیشتر معابد در دهه 30 بسته شدند. تا سال 1938، بیش از 40 هزار عبادتگاه بسته شد. این فقط نیست کلیساهای ارتدکس، بلکه مساجد، کنیسه ها، و غیره در 1935-1936. دولت فعالیت های سینود و مجله پاتریارک مسکو را ممنوع کرد. در 25 منطقه یک معبد فعال وجود نداشت و در 20 منطقه 1-5 معبد وجود داشت.

روحانیون هم نابود شدند. V.I. لنین در دستور محرمانه مورخ 19 اوت 1922 نوشت: «هر چه تعداد نمایندگان روحانیت مرتجع و بورژوازی مرتجع در این مناسبت تیراندازی کنیم، بهتر است». بنابراین، روحانیت و بورژوازی برای لنین مفاهیمی یکسان هستند. این از منظر وابستگی تمدنی صادق است. ایجاد یک جدید تنها در صورتی می تواند موفقیت آمیز باشد که پایه معنوی ویران شود و حاملان آن از بین بروند.

در سال 1926، "اتحادیه ملحدان اتحاد جماهیر شوروی برای مبارزه با مذهب" ایجاد شد که سپس به "اتحادیه آتئیست های مبارز" تغییر نام داد. تعداد اعضای آن افزایش یافت: 1926 - تقریباً 87 هزار نفر. 1929 - بیش از 465 هزار؛ 1930 - 3.5 میلیون نفر. 1931 - تقریباً 51 میلیون افزایش تعداد مبارزان فعال علیه مذهب نشان می دهد که حوزه معنوی با چه سرعتی در حال فروپاشی بود. جالب است که جنبش های طرفدار غرب در مسیحیت، به ویژه مانند باپتیستیسم، که احمقانه و وحشیانه به نظر می رسید، با بی رحمی ترین آزار و اذیت قرار گرفتند. اما حذف دین ممکن نبود.

نیمه خفه شده فرقه های مذهبیملی شدند، تحت کنترل حزب-دولت قرار گرفتند و در فعالیت های خود فقط کارهایی را انجام دادند که با ایدئولوژی سوسیالیستی مغایرت نداشت، یعنی در عمل جدایی از دولت وجود نداشت، همانطور که فرمان 1918 مقرر می کرد، بلکه تابع کلیسا بود. به دولت

در تلاش برای حفظ تعادل دنیای درونی خود، بسیاری از مردم سرسختانه به سنتی چسبیده بودند اعتقادات مذهبی. کمپین های ضد دینی، در حالی که به موفقیت هایی دست یافتند، در مواردی با واکنش معکوس مواجه شدند. مطالبی که قبلاً از سرشماری جمعیت سال 1937 ممنوع شده بود نشان می دهد که علیرغم ترس آشکار از آشکار شدن پایبندی به دین، بخش قابل توجهی از مردم اعتراف کردند که به خدا اعتقاد دارند. از نزدیک به 30 میلیون بزرگسال بی سواد (بالای 16 سال)، بیش از 25 میلیون (84 درصد) به عنوان مؤمن ثبت شده اند. از 68.5 میلیون جمعیت باسواد، 30 میلیون (44 درصد) نیز مؤمن بودند.

نسل هایی که در زمان شوروی بزرگ شدند، هیچ ایده ای در مورد نقش ادیان سنتی در جامعه نداشتند سازمان های کلیسامنفی با این حال، آن بخش از جامعه که ارتباط خود را با مذهب سنتی از دست داده بود، دین جدیدی را پذیرفت. لوازم خاص خود را داشت: گوشه های قرمز رنگ، پرتره ها و بناهای یادبود رهبران و غیره. آیین خودش، دگم خودش. مارکسیسم-لنینیسم فقط یک پوسته بیرونی بود که ارزش های سنتی روسیه اغلب در زیر آن پنهان می شد.

ایده نقش مسیحایی و نجات روسیه به ایده اتحاد جماهیر شوروی به عنوان پیشتاز انقلاب جهانی تبدیل شد که باید راه آینده را برای همه مردم هموار کند و به آنها در این مسیر دشوار کمک کند. انترناسیونالیسم در واقع مبنای سیاست خشن روسی سازی و تحمیل الگوی روسیه بود. رهبرانی که به عنوان حاملان و مفسران ارزش‌های بالاتر تلقی می‌شدند نیز به عبادت تبدیل شدند. روند کاریزماتیزاسیون رهبران بلافاصله آغاز شد و با تحکیم قدرت حزب بلشویک به قدرت رسید. به تدریج V.I. لنین به یک رهبر کاریزماتیک تبدیل شد و سپس، پس از مرگش، به عنوان مقدس شناخته شد مسیح جدیدیا حضرت محمد.

V.I. لنین همیشه مانند یک پیامبر، در محاصره مریدان و پیروان و نه مانند رهبر یک حزب سیاسی رفتار می کرد. معروف است که او در حزب بلشویک و در محافل خود افرادی را که با او مخالف بودند تحمل نمی کرد و در قضاوت و رفتار استقلال نشان می داد. این امر منجر به انشعاب ها، استثناها و مرزبندی های دائمی شد، از کنگره دوم RSDLP و تا پایان عمر او.

شکل گیری چهره یک رهبر کاریزماتیک پس از به قدرت رسیدن بلشویک ها آغاز شد. با این حال، در طول زندگی لنین دستاوردهای کمی حاصل شد. به معنای کامل کلمه، او پس از مرگ به یک رهبر کاریزماتیک، تقریباً یک خدا تبدیل شد. "لنین زندگی کرد، لنین زنده است، لنین زنده خواهد ماند!" - این شعار را هم در خیابان های پایتخت و هم در یک روستای کوچک می توان یافت. چرا "مسیح قیام کرد!"

رهبر جدید I.V. استالین به عنوان یک شاگرد وفادار، یک لنینیست وفادار، مسئولیت را بر عهده گرفت. کاریزماتیزه شدن او در دهه 30 رخ داد. او در زمان حیات خود خدایی شد. پرتره های او در همه جا آویزان بود و یادبودهایی در شهرها و شهرستان ها برپا می شد. شهرها، خیابان ها، مدارس، کارخانه ها، مزارع جمعی، لشکرها، هنگ ها و... به نام او نامگذاری شدند. مطبوعات از رهبر تجلیل کردند. در اینجا خطوطی از صفحات روزنامه پراودا آمده است. 8 ژانویه 1935: "زنده باد کسی که نبوغش ما را به موفقیت های بی سابقه ای رساند - سازمان دهنده بزرگ پیروزی های قدرت شوروی ، رهبر بزرگ ، دوست و معلم - استالین ما!" 8 مارس 1939: "بگذارید پدر زنده بماند، زنده باد پدر عزیز ما - خورشید استالین!"

خدایی شدن رهبران به رژیم «قدوسیت» بخشید. در آگاهی توده ها، این به معنای پذیرش ارزش های جدید و دستورالعمل های جدید زندگی بود. سیستمی که عمدتاً مبتنی بر خشونت بود، مبنایی معنوی پیدا کرد.

مشخص است که در طول سال های جنگ تأکید بر مردم روسیه بود. میهن پرستی روسی به یکی از مهمترین منابع پیروزی تبدیل شد. I.V دائماً به موضوع روسیه پرداخت. ستاین، به ویژه در اولین و سخت ترین دوره جنگ، در 6 نوامبر 1941، او در مورد عدم امکان شکست دادن «... ملت بزرگ روسیه، ملت پلخانف و لنین، بلینسکی و چرنیشفسکی، پوشکین و تولستوی صحبت کرد. سووروف و کوتوزوف.

مسیحیت همیشه دارای قدرت اخلاقی زیادی بوده است که به ویژه در طول سال های جنگ بسیار مهم بود. در سخت ترین شرایط جنگی برای زندگی و کار از دین تسلی و نیرو می گرفتند. کلیسای ارتدکس روسیه خواستار فروتنی و صبر، رحمت و برادری شد. جنگ بهترین ویژگی های ارتدکس روسیه را آشکار کرد.

در سال 1943، دستورات A. Nevsky، A. Suvorov، M. Kutuzov و دیگر رهبران برجسته نظامی و فرماندهان نیروی دریایی روسیه تأسیس شد، روبان سنت جورج معرفی شد و لباس ارتش روسیه قبل از انقلاب بازگردانده شد. . ارتدکس آزادی بیشتری نسبت به سایر ادیان دریافت کرد. قبلاً در 22 ژوئن 1941 ، کلانشهر سرگیوس پاتریارکی از مومنان درخواست کرد و از آنها خواست تا برای دفاع از میهن در دستان خود بایستند و در جمع آوری کمک های مالی برای صندوق دفاع شرکت کنند.

تعدادی تلگراف از نمایندگان روحانیت ارتدکس با پیام هایی در مورد انتقال بودجه برای نیازهای دفاعی در ماه های اول جنگ در صفحات روزنامه های مرکزی پراودا و ایزوستیا منتشر شد، همچنین اطلاعاتی در مورد کار کلیسای ارتدکس ارائه شد. در آنجا، و بیوگرافی پدرسالارهای تازه منتخب سرگیوس و الکسی منتشر شد. یعنی فعالیت های میهن پرستانه کلیسا در مطبوعات پوشش داده شد و توسط مقامات رسمیت یافت. ده ها روحانی از اردوگاه ها آزاد شدند، از جمله 6 اسقف اعظم و 5 اسقف.

در عید پاک 1942، مسکو اجازه رفت و آمد بدون مانع را در سراسر شهر در طول شب داد. در سال 1942، اولین شورای اسقف در طول جنگ در اولیانوفسک تشکیل شد. در بهار سال 1943، دولت دسترسی به نماد مادر خدا Iveron را که از صومعه بسته Donskoy برای عبادت در کلیسای رستاخیز در مسکو آورده شده بود، باز کرد.

برای دوره 1941 تا 1944. کلیسا بیش از 200 میلیون روبل به صندوق دفاعی کشور کمک کرد. در همان سالهای اول جنگ، بیش از سه میلیون روبل در کلیساهای مسکو برای نیازهای جبهه و دفاع جمع آوری شد. کلیساهای لنینگراد 5.5 میلیون روبل جمع آوری کردند. جوامع کلیسای نیژنی نووگورود بیش از چهار میلیون روبل برای صندوق دفاع در سالهای 1941-1942 جمع آوری کردند. در نیمه اول سال 1944، اسقف نشین نووسیبیرسک حدود دو میلیون روبل برای نیازهای زمان جنگ جمع آوری کرد. با بودجه جمع آوری شده توسط کلیسا، یک اسکادران هوایی به نام الکساندر نوسکی و یک ستون تانک به نام دیمیتری دونسکوی ایجاد شد.

در اینجا چند نمونه دیگر وجود دارد. اسقف بارتولومه، اسقف اعظم نووسیبیرسک و بارنائول، از مردم خواست تا برای نیازهای ارتش کمک مالی کنند و خدمات را در کلیساهای نووسیبیرسک، ایرکوتسک، تومسک، کراسنویارسک، بارنائول، تیومن، اومسک، توبولسک، بیسک و سایر شهرها انجام دهند. این هزینه ها برای خرید لباس گرم برای سربازان، نگهداری بیمارستان ها و یتیم خانه ها، بازسازی مناطق آسیب دیده در طول اشغال آلمان و کمک به جانبازان معلول استفاده شد.

متروپولیتن الکسی لنینگراد در تمام مدت محاصره با گله خود در لنینگراد محاصره شده باقی ماند. خطاب او به مؤمنان در روز یکشنبه نخل خوانده شد: "... قلب سربازان را با روح وحدت و الهام که اکنون در کل مردم روسیه زندگی می کند، شعله ور می کند."

در 4 سپتامبر 1943 استالین با بالاترین سلسله مراتب کلیسای ارتدکس ملاقات کرد. این نشانه گرم شدن روابط بین مقامات و کلیسا بود. حالت تصمیم به استفاده گرفت دین سنتیبسیج نیروها و وسایل در مبارزه با دشمن خارجی. به دستور I.V. به استالین این وظیفه داده شد که «با سرعت بلشویکی» مراسم عادی مناسک مذهبی را احیا کند. همچنین تصمیم به ایجاد آکادمی های الهیات در مسکو، کیف و لنینگراد گرفته شد. استالین با روحانیون در مورد لزوم انتشار کتاب های کلیسا موافقت کرد. در زمان پدرسالار، تصمیم گرفته شد که شورای مقدس متشکل از سه عضو دائم و سه عضو موقت تشکیل شود. تصمیم به تشکیل شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه گرفته شد.

به طور کلی، باید توجه داشت که جنگ تأثیر مثبت و قابل توجهی بر روابط بین کلیسای ارتدکس و دولت شوروی داشت. پس از جنگ، کمیساریای مردمی آموزش و پرورش حکمی مبنی بر پذیرش ترجیحی سربازان خط مقدم در مؤسسات آموزشی صادر کرد. در این مورد، کلیسا از تصمیم مقامات پیروی کرد. مثلا I.D. پاولوف، ارشماندریت آینده کریل، او اعتراف کننده پاتریارک مسکو و الکسی دوم تمام روسیه شد.

در طول جنگ، افسانه ای در بین مردم وجود داشت که در هنگام حمله به مسکو، نماد تیخوین در هواپیما قرار داده شد. مادر خدا، هواپیما در اطراف مسکو پرواز کرد و مرزها را تقدیم کرد، همانطور که در روسیه باستان، زمانی که نمادی اغلب به میدان جنگ آورده می شد تا خداوند از کشور محافظت کند. حتی اگر این اطلاعات غیر قابل اعتماد بود، مردم آن را باور می کردند، به این معنی که آنها انتظار چیزی مشابه از مقامات را داشتند.

در جبهه، سربازان اغلب قبل از نبرد علامت صلیب می‌کردند - از خداوند متعال می‌خواستند که از آنها محافظت کند. اکثریت ارتدکس را به عنوان دین ملی. مارشال معروف ژوکوف، همراه با سربازان، قبل از نبرد گفت: "خب، با خدا!" مردم افسانه ای دارند مبنی بر اینکه ژوکوف نماد مادر خدا کازان را در خط مقدم حمل می کند.

در طول "دوره تغییر" (1917-1941)، بلشویک ها مذهب سنتی روسیه را کنار گذاشتند. اما در طول جنگ، "زمان جمع آوری سنگ"، بازگشت به روسی اصلی ضروری بود، سنت ها به اتحاد مردم بر اساس یک دین مشترک و مشترک کمک کردند. هیتلر این را به خوبی درک می کرد. یکی از دستورات او این بود که فاشیست ها باید از نفوذ یک کلیسا در یک منطقه بزرگ جلوگیری کنند، اما باید به ظهور فرقه ها در سرزمین های اشغالی به عنوان نوعی تفرقه و نفاق تشویق شود.

استالین احیای کلیسا را ​​سازماندهی نکرد، او آن را مهار کرد. در منطقه پسکوف، قبل از ورود آلمانی ها، 3 کلیسا وجود داشت و تا زمان بازگشت نیروهای شوروی، 200 کلیسا وجود داشت، در منطقه کورسک، قبل از آلمانی ها، 2 کلیسا وجود داشت، اما 282 نفر بود. اما در منطقه تامبوف، جایی که قدرت شوروی بدون تغییر باقی ماند، 3 کلیسا باقی ماند. بنابراین، با قطعنامه شورای وزیران در 5 فوریه 1944، 18 کلیسا تنها تقریباً شش ماه پس از ملاقات استالین با کلانشهرها مجاز به افتتاح شدند. و از مجموع درخواستهای مؤمنان برای افتتاح کلیساها در سالهای 1944-1947، شورای وزیران تنها 17٪ را برآورده کرد.
در 16 نوامبر 1948، شورای اتحادیه مجبور شد تصمیم بگیرد که تبدیل موعظه در کلیساها به درس قانون خدا برای کودکان را ممنوع کند. علاوه بر این، در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، کلیساها دوباره برای کلوپ ها و انبارها تصرف شدند. در سال 1951، تنها در حین برداشت محصول در منطقه کورسک، به دستور کمیته های اجرایی منطقه، حدود 40 ساختمان کلیساهای موجود برای چندین ماه با غلات پوشیده شدند. کمونیست ها و اعضای کومسومول که مراسم مذهبی را انجام می دادند مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. موج جدیدی از دستگیری فعال ترین روحانیون آغاز شد. به عنوان مثال، در سپتامبر 1948، اسقف اعظم مانویل (لمشفسکی) برای هفتمین بار دستگیر شد. اگر در 1 ژانویه 1949، 14447 کلیسای ارتدوکس به طور رسمی در کشور افتتاح شد، در 1 ژانویه 1952 تعداد آنها به 13786 کاهش یافت (120 مورد به دلیل استفاده از آنها برای ذخیره غلات عملیاتی نشدند).

در طول جنگ و پس از آن، سیاست استالین در قبال کلیسا شاهد دو نقطه عطف بود. امروزه، چرخش مثبت 1943-1944 بیشتر به یاد می‌آید، اما نباید «عصر یخبندان» جدیدی را که در نیمه دوم سال 1948 آغاز شد، فراموش کنیم. استالین می خواست مسکو را یک واتیکان ارتدکس، مرکز تمام کلیساهای ارتدکس در جهان بسازد. اما در ژوئیه 1948، کنفرانس پان ارتدوکس (با مشارکت متروپولیتن الیاس) به نتیجه مورد انتظار کرملین منجر نشد: سلسله مراتب کلیساهایی که خود را از تانک های شوروی دور می دیدند (در درجه اول یونان و ترکیه) ناسازگاری نشان دادند. و استالین که متوجه شد نمی تواند از منابع مذهبی در سیاست جهانی استفاده کند، به شدت علاقه خود را به امور کلیسا از دست داد. بنابراین، عمل گرایی بدبینانه سیاست کلیسای استالین در طول جنگ و انتقال فوری به آزار و اذیت جدید در سال 1948 نشان می دهد که استالین هیچ بحران ایدئولوژیک، تغییر دین یا بازگشت به ایمان نداشته است.

چندین بخش مسئول اجرای سیاست مذهبی در قلمرو اشغالی نازی ها بودند - از وزارت ویژه ادیان گرفته تا فرماندهی نظامی و گشتاپو. در سرزمین های اشغالی، در آغاز جنگ، آلمانی ها اجازه فعالیت کلیساها را دادند. برخی از کشیش ها فرهنگ فاشیستی را پذیرفتند و به این واقعیت اشاره کردند که کلیسا در روسیه تحت آزار و اذیت قرار گرفته است. با این حال، اکثر روحانیون در طول جنگ متواضعانه نشان دادند و نارضایتی های گذشته را فراموش کردند. نازی ها عمل باز کردن کلیساها را متوقف کردند زیرا کشیشان موعظه های میهن پرستانه را در میان مردم انجام می دادند. حالا کشیش ها را کتک زدند و تیرباران کردند.

کلیسای ارتدکس با مقامات سکولار در مبارزه با فاشیست ها متحد شد. جنگ مقدس، آزادیبخش اعلام شد و کلیسا این جنگ را برکت داد. علاوه بر کمک های مادی، کلیسا از نظر اخلاقی از مردم در جلو و عقب حمایت می کرد. در جبهه آنها به قدرت معجزه آسای نمادها و علامت صلیب اعتقاد داشتند. نماز به عنوان آرامش خاطر عمل می کرد. کارگران عقب نشینی در دعاهای خود از خداوند خواستند که بستگانشان را از مرگ حفظ کند. کلیسای ارتدکس کمک قابل توجهی به مبارزه تمام شوروی علیه نازی ها در طول جنگ بزرگ میهنی کرد. موقعیت کلیسای ارتدکس در روسیه شوروی برای مدتی تقویت شد. اما دولت قبل از هر چیز به دنبال منافع خود بود و این تقویت موقتی بود. مردم عادی اغلب به خدا ایمان داشتند و از بالا به او تکیه می کردند.

یکشنبه 22 ژوئن 1941، روز حمله آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، مصادف با بزرگداشت یاد همه مقدسین بود که در سرزمین روسیه درخشیدند. به نظر می رسد که شروع جنگ باید تضادهای بین دولت و دولت را که بیش از بیست سال آن را تحت تعقیب قرار داده بود تشدید می کرد. با این حال، این اتفاق نیفتاد. معلوم شد که روح عشق ذاتی کلیسا قوی تر از کینه و تعصب است. متروپولیتن در شخص لوکوم تننس پدرسالار ارزیابی دقیق و متعادلی از وقایع در حال وقوع ارائه کرد و نگرش خود را نسبت به آنها تعیین کرد. در لحظه ای از سردرگمی عمومی، سردرگمی و ناامیدی، صدای کلیسا به وضوح به گوش می رسید. با اطلاع از حمله به اتحاد جماهیر شوروی، متروپولیتن سرگیوس از کلیسای جامع اپیفانی، جایی که مراسم عبادت را انجام داد، به محل اقامت خود بازگشت، بلافاصله به دفتر خود رفت، نوشت و با دست خود "پیام به کشیشان و گله مسیح" را نوشت و تایپ کرد. کلیسای ارتدکس.» اسقف اعظم دیمیتری (گرادوسف) یاروسلاول بعداً به یاد آورد: "با وجود ناتوانی های جسمی او - ناشنوایی و بی تحرکی" ، "متروپولیتن سرگیوس معلوم شد که به طور غیرمعمول حساس و پرانرژی است: او نه تنها موفق شد پیام خود را بنویسد، بلکه آن را به تمام گوشه و کنار فرستاد. میهن پهناور او.» در این پیام آمده بود: «ایمان ارتدکس ما همیشه در سرنوشت مردم شریک بوده است. او آزمایشات را با او تحمل کرد و با موفقیت های او تسلی یافت. او حتی الان هم مردمش را ترک نخواهد کرد. او با برکت بهشتی شاهکار ملی آینده را برکت می‌دهد...» در ساعت هولناک تهاجم دشمن، سلسله مراتب خردمند در پس صف آرایی نیروهای سیاسی در عرصه بین المللی، در پس برخورد قدرت ها، منافع و ایدئولوژی ها، خطر اصلی را دید که روسیه هزار ساله را تهدید می کرد. انتخاب متروپولیتن سرگیوس، مانند هر مؤمنی در آن روزگار، ساده و بدون ابهام نبود. در سالهای جفا، او و دیگران از همان جام رنج و شهادت نوشیدند. و اکنون با تمام اقتدار روحانی و اعترافی خود، کشیشان را متقاعد کرد که شاهدان ساکت نمانند، چه رسد به اینکه در مورد منافع احتمالی آن سوی جبهه فکر کنند. این پیام به وضوح موضع کلیسای ارتدکس روسیه را بر اساس درک عمیق میهن پرستی، احساس مسئولیت در برابر خدا برای سرنوشت میهن زمینی منعکس می کند. متعاقباً، در شورای اسقف های کلیسای ارتدکس در 8 سپتامبر 1943، خود متروپولیتن با یادآوری ماه های اول جنگ گفت: "ما مجبور نبودیم به این فکر کنیم که کلیسای ما در طول جنگ چه موضعی باید بگیرد، زیرا قبل از اینکه زمان تعیین کنیم، به نحوی موقعیت آنها مشخص شده بود - فاشیست ها به کشور ما حمله کردند، آن را ویران کردند، هموطنان ما را به اسارت گرفتند، شکنجه کردند و به هر طریق ممکن آنها را غارت کردند. این نجابت ساده به ما اجازه نمی‌دهد که موضعی غیر از آنچه اتخاذ کردیم، یعنی منفی بی‌قید و شرط نسبت به هر چیزی که مهر فاشیسم، مُهر خصمانه با کشور ما را بر خود دارد، بگیریم. در مجموع، در طول سال های جنگ، لوکوم تننس پدرسالار تا 23 پیام میهن پرستانه صادر کرد.

متروپولیتن سرگیوس در تماس خود با مردم ارتدکس تنها نبود. متروپولیتن لنینگراد الکسی (سیمانسکی) از مومنان خواست که "جان خود را برای صداقت، برای افتخار، برای سعادت میهن عزیزشان فدا کنند." او در پیام‌های خود قبل از هر چیز در مورد میهن‌پرستی و دین‌داری مردم روسیه می‌نویسد: «همانطور که در زمان دمتریوس دونسکوی و سنت الکساندر نوسکی، مانند دوران مبارزه با ناپلئون، پیروزی مردم روسیه حاصل شد. نه تنها به میهن پرستی مردم روسیه، بلکه به ایمان عمیق آنها به کمک به آرمان عادلانه خدا... ما در ایمان خود به پیروزی نهایی بر دروغ و شر، در پیروزی نهایی بر دشمن، تزلزل ناپذیر خواهیم بود.»

یکی دیگر از نزدیکان لوکوم تننس، متروپولیتن نیکولای (یاروشویچ) نیز با پیام های میهن پرستانه به گله خطاب کرد که اغلب به خط مقدم می رفتند، در کلیساهای محلی خدمات انجام می دادند، موعظه هایی را ایراد می کردند که با آن مردم رنج کشیده را تسلیت می بخشید و امید به خدا را القا می کرد. کمک توانا، گله را به وفاداری به میهن فرا می خواند. در اولین سالگرد آغاز جنگ بزرگ میهنی، 22 ژوئن 1942، متروپولیتن نیکلاس پیامی را خطاب به گله ساکن در سرزمین اشغال شده توسط آلمانی ها ارسال کرد: "یک سال از زمانی که هیولای فاشیست سرزمین مادری ما را سیل کرد می گذرد. خون این دشمن معابد مقدس ما را هتک حرمت می کند. و خون مقتولان، و زیارتگاه های ویران، و معابد ویران شده خدا - همه چیز برای انتقام به آسمان فریاد می زند!.. کلیسای مقدس خوشحال است که در میان شما، قهرمانان مردم در راه مقدس نجات وطن قیام می کنند. از طرف دشمن - پارتیزان های باشکوهی که برای آنها شادی بالاتر از جنگیدن برای میهن نیست و در صورت لزوم برای آن بمیرید.

در آمریکای دور، رئیس سابق روحانیون نظامی ارتش سفید، متروپولیتن ونیامین (فدچنکوف)، بر سربازان ارتش شوروی، بر کل مردمی که عشق به آنها در طول سالها نه گذشت و نه کاهش یافت، برکت خداوند را خواستار شد. از جدایی اجباری در 2 ژوئیه 1941، او در یک راهپیمایی هزاران نفره در مدیسون اسکوئر گاردن با درخواست از هموطنان، متحدان خود، از همه مردمی که با مبارزه با فاشیسم همدردی کردند، سخنرانی کرد و بر ماهیت خاص و مشیت اندیشانه وقایع در حال وقوع تأکید کرد. در شرق اروپا برای تمام بشریت، می گویند که سرنوشت کل جهان به سرنوشت روسیه بستگی دارد. ولادیکا بنیامین توجه ویژه ای به روز آغاز جنگ - روز همه مقدسینی که در سرزمین روسیه درخشیدند، داشت و با توجه به اینکه این "نشانه ای از رحمت مقدسین روسی نسبت به میهن مشترک ما است و به ما امید زیادی می دهد که مبارزه که شروع شده، پایان خوبی برای ما خواهد داشت.»

از روز اول جنگ، سلسله مراتب در پیام های خود نگرش کلیسا را ​​نسبت به وقوع جنگ به عنوان آزادی و عادلانه بیان کردند و مدافعان میهن را تبریک گفتند. این پیام ها مؤمنان را در اندوه تسلیت می بخشید، آنها را به کار ایثارگرانه در عقب، شرکت شجاعانه در عملیات نظامی دعوت می کرد، از ایمان به پیروزی نهایی بر دشمن حمایت می کرد و از این طریق به شکل گیری احساسات و اعتقادات بالای میهن پرستانه در بین هزاران هموطن کمک می کرد.

شرح اقدامات کلیسا در طول سال های جنگ کامل نخواهد بود مگر اینکه گفته شود اقدامات سلسله مراتبی که پیام های خود را منتشر کرده اند غیرقانونی بوده است، زیرا پس از قطعنامه کمیته اجرایی مرکزی روسیه و شورای خلق کمیساریای انجمن های مذهبی در سال 1929، حوزه فعالیت روحانیون و مبلغان مذهبی محدود به محل استقرار اعضای سرویس دهنده انجمن مذهبی و محل نمازخانه مربوطه بود.

او نه تنها در حرف، بلکه در عمل، مردمش را رها نکرد، همه سختی های جنگ را با آنها تقسیم کرد. مظاهر فعالیت میهن پرستانه کلیسای روسیه بسیار متنوع بود. اسقف ها، کشیشان، غیر مذهبی ها، فرزندان وفادار کلیسا، بدون توجه به خط مقدم، شاهکار خود را انجام دادند: در اعماق عقب، در خط مقدم، در سرزمین های اشغالی.

1941 اسقف لوکا (ووینو-یاسنتسکی) را در سومین تبعید خود، در قلمرو کراسنویارسک یافت. هنگامی که جنگ بزرگ میهنی شروع شد، اسقف لوک کنار نرفت و کینه ای در دل نداشت. او به رهبری مرکز منطقه ای آمد و تجربه، دانش و مهارت خود را برای درمان سربازان ارتش شوروی ارائه کرد. در این زمان، یک بیمارستان بزرگ در کراسنویارسک سازماندهی شد. قطارها با مجروحان از جلو می آمدند. در اکتبر 1941، اسقف لوکا به عنوان مشاور در تمام بیمارستان های منطقه کراسنویارسک و جراح ارشد بیمارستان تخلیه منصوب شد. او با سرسختی وارد کار سخت و شدید جراحی شد. سخت‌ترین عمل‌ها، که به دلیل خفگی گسترده پیچیده است، باید توسط یک جراح مشهور انجام می‌شد. در اواسط سال 1942، دوره تبعید به پایان رسید. اسقف لوک به درجه اسقف اعظم ارتقا یافت و به کراسنویارسک منصوب شد. اما به ریاست بخش ، او مانند گذشته به کار جراحی ادامه داد و مدافعان میهن را به وظیفه بازگرداند. کار سخت اسقف اعظم در بیمارستان های کراسنویارسک نتایج علمی درخشانی به بار آورد. در پایان سال 1943، ویرایش دوم "مقالات جراحی چرکی" منتشر شد، اصلاح شد و به طور قابل توجهی گسترش یافت و در سال 1944 کتاب "برداشتن دیرهنگام زخم های گلوله عفونی مفاصل" منتشر شد. برای این دو اثر، لوک مقدس جایزه درجه 1 استالین را دریافت کرد. ولادیکا بخشی از این جایزه را برای کمک به کودکان آسیب دیده در جنگ اهدا کرد.

متروپولیتن الکسی لنینگراد به همان اندازه با فداکاری در لنینگراد محاصره شده، کارهای شبانی خود را انجام داد و بیشتر زمان محاصره را با گله رنج کشیده خود سپری کرد. در آغاز جنگ، پنج کلیسا در لنینگراد وجود داشت: کلیسای جامع نیروی دریایی سنت نیکلاس، شاهزاده ولادیمیرسکی و کلیساهای تغییر شکلو دو کلیسا قبرستان. متروپولیتن الکسی در کلیسای جامع سنت نیکلاس زندگی می کرد و هر یکشنبه در آنجا خدمت می کرد، اغلب بدون شماس. او با موعظه ها و پیام های خود روح مردم رنج دیده لنینگراد را سرشار از شجاعت و امید کرد. در یکشنبه نخلسخنرانی روحانی او در کلیساها خوانده شد و در آن او از مؤمنان خواست تا با فداکاری به سربازان با کارهای صادقانه در عقب کمک کنند. او نوشت: "پیروزی نه با قدرت یک سلاح، بلکه با قدرت خیزش جهانی و ایمان قدرتمند به پیروزی حاصل می شود، توکل به خدا، که تاج پیروزی سلاح حقیقت را به دست می آورد و ما را "از بزدلی نجات می دهد". و از طوفان» (). و خود ارتش ما نه تنها از نظر تعداد و قدرت تسلیحات قوی است، بلکه روح وحدت و الهام بخشی که تمام مردم روسیه را زندگی می کند در آن جاری است و قلب سربازان را شعله ور می کند.

فعالیت روحانیت در روزهای محاصره که از اهمیت معنوی و اخلاقی عمیقی برخوردار بود، توسط دولت شوروی نیز به رسمیت شناخته شد. به بسیاری از روحانیون، به رهبری متروپولیتن الکسی، مدال "برای دفاع از لنینگراد" اعطا شد.

به متروپولیتن نیکولای کروتیتسکی و بسیاری از نمایندگان روحانیون مسکو جایزه مشابهی اعطا شد، اما برای دفاع از مسکو. در مجله پاتریارک مسکو می خوانیم که کشیش پاول اوسپنسکی، رئیس کلیسای مسکو به نام روح القدس در قبرستان دانیلوفسکی، در روزهای آشفته مسکو را ترک نکرد، اگرچه او معمولاً در خارج از شهر زندگی می کرد. یک نگهبانی 24 ساعته در معبد سازماندهی شده بود. یک پناهگاه بمب در قسمت پایین معبد نصب شده بود. برای ارائه کمک های اولیه در صورت بروز حوادث، یک ایستگاه بهداشتی در معبد ایجاد شد که در آن برانکارد، پانسمان و داروهای لازم وجود داشت. همسر کشیش و دو دخترش در ساختن خندق های ضد تانک شرکت داشتند. فعالیت پرانرژی میهن پرستانه کشیش اگر ذکر کنیم که او 60 ساله بود، اهمیت بیشتری پیدا می کند. در کشیش پیتر فیلونوف، رئیس کلیسای مسکو به افتخار نماد مادر خدا " شادی غیر منتظره"در مارینا روشچا، سه پسر در ارتش خدمت کردند. او همچنین مانند همه شهروندان پایتخت یک پناهگاه در معبد ترتیب داد و به نوبه خود در پست های امنیتی ایستاد. و در کنار این، کار توضیحی گسترده ای در میان مؤمنان انجام داد و در اعلامیه هایی که توسط آلمانی ها پراکنده شده بود، به تأثیر مضر تبلیغات دشمن که به پایتخت نفوذ کرد اشاره کرد. کلام شبان روحانی در آن روزهای سخت و پر اضطراب بسیار پربار بود.

صدها روحانی، از جمله کسانی که پس از گذراندن دوران در اردوگاه ها، زندان ها و تبعید توانستند تا سال 1941 به آزادی بازگردند، به صفوف ارتش فعال فراخوانده شدند. به این ترتیب، S.M که قبلاً به زندان افتاده بود، به عنوان معاون گروهان، سفر رزمی خود را در جبهه های جنگ آغاز کرد. برای همیشه، پدرسالار آینده مسکو و پیمن تمام روسیه. نایب السلطنه صومعه Pskov-Pecherskyدر 1950-1960 ارشماندریت علیپی (ورونوف) تمام چهار سال جنگید، از مسکو دفاع کرد، چندین بار مجروح شد و به او احکام اعطا شد. متروپولیتن آینده کالینین و کاشینسکی الکسی (Konoplev) یک تیرانداز در جبهه بود. هنگامی که در سال 1943 به کشیش بازگشت، مدال "برای شایستگی نظامی" بر روی سینه او می درخشید. کشیش بوریس واسیلیف، شماس کوستروما قبل از جنگ کلیسای جامعاو در استالینگراد فرماندهی یک جوخه شناسایی را بر عهده داشت و سپس به عنوان معاون رئیس اطلاعات هنگ جنگید. در گزارش رئیس شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه G. Karpov به دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد (بلشویک ها) A.A. کوزنتسوف در مورد وضعیت کلیسای روسیه مورخ 27 اوت 1946 نشان داد که بسیاری از اعضای روحانیون جوایز و مدال های جنگ بزرگ میهنی دریافت کردند.

در سرزمین های اشغالی، روحانیون گاه تنها رابط بین مردم محلی و پارتیزان ها بودند. آنها به سربازان ارتش سرخ پناه دادند و خود به صفوف پارتیزان پیوستند. کشیش واسیلی کوپیچکو، پیشوای کلیسای اودریژینسکایا در منطقه ایوانوو در منطقه پینسک، در ماه اول جنگ، از طریق یک گروه زیرزمینی از یک گروه پارتیزان، پیامی را از مسکو از سوی سرگیوس متروپولیتن سرگیوس، لوکوم تننس، دریافت کرد. با وجود این واقعیت که نازی ها کسانی را که درخواست های متنی داشتند را به گلوله بستند. از آغاز جنگ تا پایان پیروزمندانه آن، پدر واسیلی از لحاظ روحی اعضای محله خود را تقویت کرد و در شب بدون روشنایی خدمات الهی را انجام داد تا مورد توجه قرار نگیرد. تقریباً همه اهالی روستاهای اطراف به خدمت آمدند. این چوپان شجاع مردم محله را با گزارش های دفتر اطلاعات معرفی کرد، در مورد وضعیت جبهه ها صحبت کرد، آنها را به مقاومت در برابر مهاجمان فرا خواند و پیام های کلیسا را ​​برای کسانی که خود را تحت اشغال دیدند خواند. یک روز با همراهی پارتیزان ها به اردوگاه آنها آمد و با زندگی انتقام جویان مردم به طور کامل آشنا شد و از همان لحظه رابط پارتیزانی شد. دفترخانه تبدیل به پاتوق حزبی شد. پدر واسیلی برای پارتیزان های مجروح غذا جمع آوری کرد و اسلحه فرستاد. در آغاز سال 1943، نازی ها موفق شدند ارتباط او با پارتیزان ها را کشف کنند. و آلمانی ها خانه ابیت را به آتش کشیدند. به طور معجزه آسایی ، آنها موفق شدند خانواده چوپان را نجات دهند و خود پدر واسیلی را به بخش پارتیزان منتقل کنند ، که متعاقباً با ارتش فعال متحد شد و در آزادسازی بلاروس و غرب اوکراین شرکت کرد. برای فعالیت های میهن پرستانه خود ، به این روحانی مدال های "پارتیزان جنگ بزرگ میهنی" ، "برای پیروزی بر آلمان" ، "برای کار شجاعانه در جنگ بزرگ میهنی" اهدا شد.

شاهکار شخصی با جمع آوری کمک های مالی از محله ها برای نیازهای جبهه ترکیب شد. در ابتدا، مؤمنان پول را به حساب کمیته دفاع دولتی، صلیب سرخ و سایر وجوه واریز کردند. اما در 5 ژانویه 1943 متروپولیتن سرگیوس تلگرافی به استالین فرستاد و خواستار مجوز برای افتتاح حساب بانکی شد که تمام پول اهدایی برای دفاع در کلیه کلیساهای کشور به آن واریز شود. استالین رضایت کتبی خود را داد و به نمایندگی از ارتش سرخ از کلیسا برای زحماتش تشکر کرد. تا 15 ژانویه 1943، تنها در لنینگراد، در محاصره و گرسنگی، مؤمنان 3،182،143 روبل برای دفاع از کشور به صندوق کلیسا اهدا کردند.

ایجاد ستون تانک "دیمیتری دونسکوی" و اسکادران "الکساندر نوسکی" با بودجه کلیسا صفحه خاصی را در تاریخ تشکیل می دهد. تقریباً حتی یک محله روستایی در این سرزمین عاری از فاشیست ها وجود نداشت که سهم خود را در امر ملی نداشته باشد. در خاطرات آن روزها، کشیش کلیسا در روستای ترویتسکی، منطقه دنپروپتروفسک، I.V. ایولوا می گوید: «در خزانه کلیسا پولی وجود نداشت، اما به دست آوردن آن ضروری بود... من دو پیرزن 75 ساله را برای این هدف بزرگ برکت دادم. بگذارید نام آنها برای مردم شناخته شود: کووریگینا ماریا ماکسیموونا و گوربنکو ماتریونا ماکسیموفنا. و رفتند، رفتند دنبال اینکه همه مردم قبلاً از طریق شورای روستا سهم خود را داده بودند. دو ماکسیموفنا رفتند تا به نام مسیح از وطن عزیزشان در برابر متجاوزان محافظت کنند. ما کل محله را دور زدیم - دهکده ها، مزارع و سکونتگاه های واقع در 5-20 کیلومتری روستا، و در نتیجه - 10 هزار روبل، مقدار قابل توجهی در مکان های ما که توسط هیولاهای آلمانی ویران شده بود.

بودجه برای ستون تانک و در سرزمین اشغالی جمع آوری شد. نمونه ای از آن، شاهکار مدنی کشیش فئودور پوزانوف از روستای برودویچی-زاپلیه است. در منطقه اشغالی پسکوف، برای ساخت یک ستون، او موفق شد یک کیسه کامل سکه طلا، نقره، در بین مؤمنان جمع آوری کند. ظروف کلیساو پول این کمک‌ها که در مجموع حدود 500000 روبل بود، توسط پارتیزان‌ها به سرزمین اصلی منتقل شد. با هر سال جنگ، میزان کمک های کلیسا به طرز چشمگیری افزایش می یافت. اما از اهمیت ویژه ای در دوره پایانی جنگ، جمع آوری کمک هایی بود که در اکتبر 1944 برای کمک به فرزندان و خانواده های سربازان ارتش سرخ آغاز شد. در 10 اکتبر، متروپولیتن الکسی لنینگراد، که پس از مرگ پاتریارک سرگیوس، در راس روسیه بود، در نامه خود به ای. استالین نوشت: "امیدوارم این نگرانی از جانب همه مؤمنان اتحادیه ما برای فرزندان و خانواده های ما باشد. سربازان و مدافعان بومی شاهکار بزرگ آنها را تسهیل می‌کنند و باشد که ما را با کسانی پیوند دهد که از خون خود برای آزادی و سعادت میهن ما دریغ نمی‌کنند.» روحانیون و روحانیون سرزمین های اشغالی پس از آزادسازی نیز فعالانه در کارهای میهنی شرکت داشتند. بنابراین، در اورل، پس از اخراج نیروهای فاشیست، 2 میلیون روبل جمع آوری شد.

تاریخ نویسان و خاطره نویسان تمام نبردهای جبهه های جنگ جهانی دوم را شرح داده اند، اما هیچ کس قادر به توصیف نبردهای معنوی کتب بزرگ و بی نام دعا در این سال ها نیست.

در 26 ژوئن 1941، در کلیسای جامع اپیفانی، متروپولیتن سرگیوس یک مراسم دعای "برای اعطای پیروزی" برگزار کرد. از آن زمان به بعد، نمازهای مشابهی در تمام کلیساهای پاتریارک مسکو بر اساس متون ویژه جمع آوری شده "یک مراسم دعا برای تهاجم دشمنان، که در کلیسای ارتدکس روسیه در روزهای جنگ بزرگ میهنی خوانده می شود" آغاز شد. در همه کلیساها دعایی توسط اسقف اعظم آگوستین (وینوگرادسکی) در سال تهاجم ناپلئون سروده شد، دعایی برای اعطای پیروزی به ارتش روسیه که در راه بربرهای متمدن ایستاده بود. از روز اول جنگ، کلیسای ما، بدون اینکه حتی یک روز دعای خود را قطع کند، در تمام مراسم کلیسا، با شور و اشتیاق به درگاه خداوند دعا کرد که به ارتش ما موفقیت و پیروزی عطا کند: "برای اینکه جوجه تیغی بی وقفه و مقاومت ناپذیر بدهد. و نیروی پیروزمندانه و قدرت و شجاعت با شجاعت به ارتش ما برای درهم شکستن دشمنان و دشمنان ما و تمام تهمت های حیله گرانه آنها...»

متروپولیتن سرگیوس نه تنها تماس گرفت، بلکه خود نمونه زنده ای از خدمات دعا بود. این است که معاصران او درباره او نوشته اند: «در راه خود از اردوگاه های شمالی به تبعید ولادیمیر، اسقف اعظم فیلیپ (گومیلوفسکی) در مسکو بود. او به امید دیدار ولادیکا به دفتر متروپولیتن سرگیوس در باومانسکی لین رفت، اما او دور بود. سپس اسقف اعظم فیلیپ نامه ای به متروپولیتن سرگیوس گذاشت که حاوی این سطرها بود: "ولادیکای عزیز، وقتی به تو فکر می کنم که در نماز شب ایستاده ای، تو را به عنوان یک مرد صالح مقدس می دانم. وقتی به کارهای روزمره ات فکر می کنم، تو را به عنوان یک شهید مطهر می دانم...»

در طول جنگ، زمانی که نبرد سرنوشت‌ساز استالینگراد به پایان خود نزدیک می‌شد، در 19 ژانویه، محله تننس پدرسالار در اولیانوفسک یک صفوف مذهبی را به اردن رهبری کرد. او مشتاقانه برای پیروزی ارتش روسیه دعا کرد، اما یک بیماری غیرمنتظره او را مجبور کرد به رختخواب برود. در شب 2 فوریه 1943، متروپولیتن، همانطور که خدمتکار سلول خود، ارشماندریت جان (رزوموف) گفت، پس از غلبه بر بیماری خود، برای بلند شدن از تخت کمک خواست. به سختی برخاست، سه کمان کرد و خدا را شکر کرد و سپس گفت: «پروردگار لشکرها که در جنگ توانا بود، کسانی را که بر ما قیام می‌کنند، سرنگون کرد. خداوند قوم خود را به آرامش برکت دهد! شاید این شروع یک پایان خوش باشد." صبح، رادیو پیامی در مورد شکست کامل نیروهای آلمانی در استالینگراد پخش کرد.

شگفت انگیز شاهکار معنویدر طول جنگ بزرگ میهنی توسط راهب سرافیم ویریتسکی انجام شد. او با تقلید از قدیس سرافیم ساروف، در باغ بر روی سنگی در مقابل نماد خود برای آمرزش گناهان بشر و برای رهایی روسیه از تهاجم دشمنان دعا کرد. با اشکهای داغ از پروردگار التماس کردم پیرمرد بزرگدر مورد احیای کلیسای ارتدکس روسیه و نجات کل جهان. این شاهکار از قدیس شجاعت و صبر وصف ناپذیری می طلبید که واقعاً شهادت به خاطر عشق به همسایگان بود. از داستان های بستگان زاهد: «...در سال 1941، پدربزرگ 76 ساله بود. در آن زمان، بیماری او را بسیار ضعیف کرده بود و او عملاً نمی توانست بدون کمک حرکت کند. در باغچه پشت خانه حدود پنجاه متری تخته سنگی گرانیتی از زمین بیرون زده بود که در جلوی آن درخت سیب کوچکی روییده بود. بر روی این سنگ بود که پدر سرافیم درخواستهای خود را به درگاه خداوند مطرح کرد. او را با بازوها به سمت نمازخانه می بردند و گاهی او را به سادگی حمل می کردند. نمادی روی درخت سیب نصب شده بود و پدربزرگ با زانوهای دردناکش روی سنگ ایستاده بود و دستانش را به سمت آسمان دراز می کرد... چه هزینه ای برایش داشت! پس از همه، او از بیماری های مزمن پاها، قلب، رگ های خونی و ریه ها رنج می برد. ظاهراً خود خداوند به او کمک کرد ، اما نمی شد به همه اینها بدون اشک نگاه کرد. ما مکرراً از او التماس کردیم که این شاهکار را ترک کند - بالاخره می شد در حجره نماز خواند، اما در این مورد او هم به خودش و هم به ما بی رحم بود. پدر سرافیم تا آنجایی که می توانست دعا می کرد - گاهی یک ساعت، گاهی دو و گاهی چند ساعت متوالی، تماماً و بدون ذخیره خود را وقف می کرد - واقعاً فریاد خدا بود! ما معتقدیم که با دعای چنین زاهدانی، روسیه زنده ماند و سنت پترزبورگ نجات یافت. یادمان می آید: پدربزرگ به ما می گفت که یک کتاب دعا برای کشور می تواند همه شهرها و روستاها را نجات دهد... با وجود سرما و گرما، باد و باران و بیماری های سخت زیاد، بزرگ با اصرار از ما خواست که به او کمک کنیم تا به سنگ برسد. . بنابراین روز به روز، در طول سالهای طولانی و طاقت فرسا جنگ...»

سپس بسیاری از مردم به خدا روی آوردند مردم عادی، پرسنل نظامی، کسانی که در سالهای آزار و اذیت از خدا دور شدند. آنها مخلص بودند و غالباً شخصیتی توبه‌پذیر داشتند.» دزد محتاط" یکی از سیگنال‌دارانی که گزارش‌های جنگی را از خلبان‌های نظامی روسی از طریق رادیو دریافت می‌کرد، می‌گوید: «وقتی خلبانان هواپیماهای سرنگون شده، مرگ اجتناب‌ناپذیر خود را دیدند، آخرین کلماتاغلب وجود داشت: "پروردگارا، روح من را بپذیر." فرمانده جبهه لنینگراد، مارشال لس آنجلس، بارها و بارها احساسات مذهبی خود را آشکارا نشان داد. گووروف، پس از نبرد استالینگراد، مارشال V.N شروع به بازدید از کلیساهای ارتدکس کرد. چویکوف. این باور که مارشال G.K تصویر مادر خدا را با خود در طول جنگ با خود حمل می کرد در بین مؤمنان رایج شد. ژوکوف در سال 1945، او دوباره چراغ خاموش نشدنی را در بنای یادبود کلیسای ارتدوکس لایپزیگ که به "نبرد ملل" با ارتش ناپلئونی اختصاص داشت روشن کرد. G. Karpov، گزارش به کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد بلشویک ها در مورد جشن عید پاک در کلیساهای مسکو و منطقه مسکو در شب 15-16 آوریل 1944، تأکید کرد که تقریباً در همه کلیساها به تعداد متفاوت. ، افسران نظامی و خصوصی بودند.

جنگ تمام جنبه های زندگی دولت شوروی را دوباره ارزیابی کرد و مردم را به واقعیت های زندگی و مرگ بازگرداند. تجدید ارزیابی نه تنها در سطح شهروندان عادی، بلکه در سطح دولت نیز صورت گرفت. تجزیه و تحلیل وضعیت بین المللی و وضعیت مذهبی در سرزمین اشغالی استالین را متقاعد کرد که حمایت از کلیسای ارتدکس روسیه به ریاست متروپولیتن سرگیوس ضروری است. در 4 سپتامبر 1943، متروپولیتنان سرگیوس، الکسی و نیکولای به کرملین دعوت شدند تا با I.V. استالین در نتیجه این جلسه، اجازه تشکیل شورای اسقف، انتخاب یک پاتریارک در آن و حل برخی از مشکلات کلیسا دریافت شد. روشن شورای اسقف ها 8 سپتامبر 1943 اعلیحضرت پدرسالارمتروپولیتن سرگیوس انتخاب شد. در 7 اکتبر 1943، شورای امور کلیسای ارتدکس روسیه زیر نظر شورای کمیسرهای خلق اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شد که به طور غیرمستقیم به رسمیت شناختن وجود کلیسای ارتدکس روسیه و تمایل به تنظیم روابط با دولت شهادت داد. آن را

در آغاز جنگ، متروپولیتن سرجیوس نوشت: "اجازه دهید رعد و برق نزدیک شود، ما می دانیم که نه تنها بلاها، بلکه فوایدی نیز به همراه دارد: هوا را تازه می کند و انواع میاسما را از بین می برد." میلیون ها نفر توانستند دوباره به کلیسای مسیح بپیوندند. با وجود تسلط تقریباً 25 ساله الحاد، روسیه متحول شده است. ماهیت معنوی جنگ این بود که مردم با رنج، محرومیت و غم، سرانجام به ایمان بازگشتند.

در اعمال خود، کلیسا با مشارکت در کمال اخلاقی و عشق ذاتی خداوند، با سنت رسولی هدایت می شد: «ای برادران، ما نیز از شما التماس می کنیم، بی نظمان را نصیحت کنید، ضعیفان را تسلی دهید، از ضعیفان حمایت کنید، صبور با همه مواظب باش که هیچ کس بدی را در مقابل بدی جبران نکند. اما همیشه به دنبال خیر یکدیگر و همه باشید» (). حفظ این روح به معنای واحد، مقدس، کاتولیک و حواری ماندن بود.

منابع و ادبیات:

1 . داماسکین I.A.، Koshel P.A. دایره المعارف جنگ بزرگ میهنی 1941-1945. م.: پرولتاریای سرخ، 2001.

2 . ونیامین (فدچنکوف)، متروپولیتن. در آستانه دو دوره. م.: خانه پدری، 1994.

3 . Ivlev I.V., prot. درباره میهن پرستی و میهن پرستان با کارهای بزرگ و کوچک // مجله پدرسالار مسکو. 1944. شماره 5. ص 24-26.

4 . تاریخ کلیسای ارتدکس روسیه. از احیای ایلخانی تا به امروز. T.1. 1917-1970. سنت پترزبورگ: رستاخیز، 1997.

5 . ماروشچاک واسیلی، نمونه اولیه. سنت جراح: زندگی اسقف اعظم لوک (ووینو-یاسنتسکی). M.: Danilovsky blagovestnik، 2003.

6 . قدیسان تازه تجلیل شده. زندگی شهید روحانی سرگیوس (لبدف) // روزنامه اسقف نشین مسکو. 2001. شماره 11-12. pp.53-61.

7 . مورد احترام ترین مقدسین سنت پترزبورگ. M.: "Favor-XXI"، 2003.

8 . Pospelovsky D.V. ارتدکس روسی در قرن بیستم. م.: جمهوری، 1995.

9 . کلیسای ارتدکس روسیه در زمان شوروی (1917-1991). مواد و اسناد در مورد تاریخ روابط بین دولت و / Comp. جی. استریکر. M.: Propylaea، 1995.

10 . برکت سرافیم / Comp. و کلی ویرایش اسقف نووسیبیرسک و بردسک سرگیوس (سوکولوف). ویرایش دوم M.: Pro-Press، 2002.

11 . Tsypin V.، prot. تاریخ کلیسای روسیه. کتاب 9. M.: Spaso-Preobrazhensky Valaam Monastery, 1997.

12 . Shapovalova A. Rodina از شایستگی های آنها قدردانی کرد // مجله پدرسالار مسکو. 1944. شماره 10.S. 18-19.

13 . Shkarovsky M.V. ارتدوکس روسی در زمان استالین و خروشچف. M.: ترکیب پدرسالار Krutitskoye، 1999.