صفحه اصلی / طلسم عشق / جایی که عیسی مسیح عروج کرد. معراج: مسیح به کدام بهشت ​​عروج کرد؟ داستان معراج توسط انجیلی لوقا

جایی که عیسی مسیح عروج کرد. معراج: مسیح به کدام بهشت ​​عروج کرد؟ داستان معراج توسط انجیلی لوقا

معراج چیست؟ این چگونه با روایت لوقا از حرکت عیسی از زمین به هوا ارتباط دارد؟ چرا طبق برخی از شواهد انجیل، معراج در همان روز رستاخیز اتفاق افتاد، به گفته برخی دیگر - چهل روز بعد؟ و از همه مهمتر، این چه ربطی به ما دارد؟

عیسی الان کجاست؟

این واقعیت که عیسی مسیح پس از رستاخیز خود به راز خدا، نزد پدر آسمانی صعود کرد، یک نکته اساسی است. ایمان مسیحی، که مانند یک نخ قرمز در نوشته های عهد جدید می گذرد. فقط لوقا حواری شرح مفصل و رنگارنگی از این رویداد می سازد، در حالی که نویسندگان دیگر در مورد آن مخفیانه تر صحبت می کنند. اما می گویند.

بیایید با این واقعیت شروع کنیم که بیشترین نقل قول عهد عتیق در عهد جدید عبارت مزمور 109 است: خداوند به پروردگارم فرمود: به دست راست بنشین(یعنی طبق دست راست، که در سنت عبری نماد صمیمیت و اعتماد است. - توجه داشته باشید پروانه K. Parkhomenko) من، تا زمانی که دشمنانت را زیر پای تو قرار دهم(مصور ۱۰۹:۱).

این کلمات، که اتفاقاً در اعتقادنامه ما گنجانده شده است، تقریباً دوجین بار در عهد جدید یافت می شود. ایده جلال دادن عیسی در کنار خدای پدر در باستانی ترین سنت پیش از پائولیایی ثبت شده است. در اینجا متونی است که پولس رسول به شکلی جمع آوری شده پذیرفته است: او(عیسی) او خود را تهی کرد و به صورت خادم درآمد و شبیه انسان شد و در ظاهر شبیه انسان شد. او خود را فروتن کرد و حتی تا سرحد مرگ، حتی مرگ بر صلیب، مطیع شد. از این رو خدا او را بسیار تعالی بخشید و نامی را که بالاتر از هر نامی است به او داد تا هر زانویی در آسمان و زمین و زیر زمین به نام عیسی تعظیم کند و هر زبانی اعتراف کند که عیسی مسیح خداوند است. به جلال خدای پدر(فیل. 2 :7–11).

خدا در جسم ظاهر شد، خود را در روح عادل شمرده، خود را به فرشتگان نشان داد، به ملل موعظه کرد، با ایمان در جهان پذیرفته شد، در جلال عروج کرد.(1 تیم 3 :16).

اولین نویسنده عهد جدید، پولس رسول، مستقیماً در مورد معراج مسیح نمی نویسد، اما او در مورد بازگشت عیسی از جهان خدا بسیار گزارش می دهد. به عنوان مثال، پولس در اولین نامه خود می گوید که تسالونیکیان منتظر هستند از آسمان پسرش را که او را از مردگان زنده کرد، عیسی...(1 تز 1 :10; چهارشنبه 4 :16).

و در سنت انجیلی (در میان انجیلیان مرقس، متی و لوقا) اظهارات متعددی در مورد بازگشت مسیح می‌یابیم (متی) 16 :27; 24 :30; 26 :64; Mk 8 :38; 13 :26; باشه 21 :27; 22 :69). اما فقط می توان بازگشتی را در رابطه با کسی که به جایی رفته است فرض کرد.

بنابراین، می توان با اطمینان گفت عهد جدیدادعا می کند که برخاسته اکنون با پدر آسمانی در دنیایی دیگر ساکن است، یا به زبان استعاره های باستانی، پسر اکنون در بهشت ​​ساکن است.

برخاسته کجا حرکت کرده است؟

اگرچه عهد جدید به وضوح از حضور مسیح برخاسته با پدر، در جلال خدا یا بر تخت خدا صحبت می کند، نویسندگان عهد جدید از گفتن اینکه عیسی به لطف پرواز به آنجا رسید، یعنی نوعی پرواز، اجتناب می کنند. حرکت فیزیکی به بهشت

یک گروه از متون صرفاً از موقعیت متعالی مسیح صحبت می کنند. دیگری از انتقال مسیح به بهشت ​​صحبت می کند، اما توضیح نمی دهد که چگونه این اتفاق می افتد. در برخی متون این کلمه ذکر شده است معراجیا معادل آن (رم 10 :6–8; اف 4 :7-11)، در برخی دیگر اصطلاحات فنی حذف شده است (عبری. 4 :14; 6 :19–20; 1 حیوان خانگی 3 :22).

یوحنای انجیلی در این باره بسیار می نویسد. برای او، عیسی کسی است که از بهشت ​​فرود می‌آید و متعاقباً به آنجا باز می‌گردد. سه بار یوحنا از عروج پسر صحبت می کند (یوحنا 3: 13؛ 6: 62؛ 20: 17)، اما معمولاً از اصطلاح "سفر" استفاده می کند. یونانی poreuomai)، "مراقبت" ( یونانیهیپاگو)، یا "ارتفاع" ( یونانیهیپسو).

داستان معراج توسط انجیلی لوقا

لوقا رسول. مینیاتوری از انجیل اوسترومیر

فقط لوقا انجیلیست از استفاده از تصاویر مستقیم پرواز و عروج اجتناب نمی کند. او دو بار در این مورد صحبت می کند - در انجیل خود و در کتاب اعمال رسولان مقدس.

این متن هاست:

… و من وعده پدرم را بر شما خواهم فرستاد. اما در شهر اورشلیم بمانید تا قدرتی از بالا به شما داده شود. و ایشان را تا بیت عنیا بیرون برد و دستان خود را برافراشت و برکت داد. و چون آنها را برکت داد، از آنها دور شد و به آسمان صعود کرد. آنها او را پرستش کردند و با شادی فراوان به اورشلیم بازگشتند(خوب 24 :49–52).

و پس از جمع آوری آنها، به آنها دستور داد: اورشلیم را ترک نکنید، بلکه منتظر وعده پدر باشید که از من شنیده اید. و شما شاهدان من در اورشلیم و در تمامی یهودیه و سامره و حتی تا اقصی نقاط جهان خواهید بود. پس از گفتن این سخن، در برابر دیدگان آنان برخاست و ابری او را از نظر آنان دور کرد. و چون به آسمان نگریستند، در هنگام عروج او، ناگهان دو مرد سفیدپوش بر آنان ظاهر شدند و گفتند: ای مردان جلیلی! چرا ایستاده ای و به آسمان نگاه می کنی؟ این عیسی که از میان شما به آسمان بالا رفته است، همانطور که شما او را در حال صعود به آسمان دیدید، خواهد آمد. سپس از کوهی به نام زیتون که در نزدیکی اورشلیم است، به فاصله یک سبت به اورشلیم بازگشتند. و چون آمدند به بالاخانه رفتند و در آنجا ماندند، پطرس و یعقوب، یوحنا و اندریاس، فیلیپ و توماس، بارتولمیوس و متی، یعقوب آلفیوس و شمعون غیور، و یهودا [برادر] یعقوب. همه با هم به دعا و نیایش ادامه دادند(اعمال رسولان 1:4-14)

این متون به دقت توسط محققان کتاب مقدس مورد مطالعه قرار گرفته است و امروزه در موارد زیر اتفاق نظر کلی وجود دارد:

1. علیرغم تفاوت ظاهری، این دو داستان یک رویداد را گزارش می دهند، فقط یک نسخه کوتاهتر و طولانی تر داریم. هر دو آیه به یازده رسول اشاره می کنند که به تمام جهان موعظه می کنند، نیاز به ماندن در اورشلیم تا نزول روح القدس، نقش رسولان به عنوان شاهدان معراج و این واقعیت که یازده نفر به اورشلیم بازگشتند. یعنی طرح داستان ها یکی است.

2. مسلم است که لوقا هنگام نوشتن گزارش خود از عروج مسیح، از تصاویر یهودی و یونانی-رومی برای توصیف صعود قهرمانان باستانی به بهشت ​​استفاده کرده است.

مثلاً در اینجا چیزی است که از تیتوس لیوی در متنی که اندکی قبل از میلاد مسیح نوشته شده است می خوانیم: "پس از اتمام این آثار جاودانه، هنگامی که رومولوس، پس از تشکیل جلسه ای در مزرعه ای نزدیک مرداب بز، در حال بررسی آن بود. ارتش ناگهان طوفانی همراه با رعد و برق برخاست که پادشاه را در ابری غلیظ فرا گرفت و او را از چشمان جمع پنهان کرد و از آن زمان به بعد رومولوس روی زمین نبود. هنگامی که تاریکی غیر قابل نفوذ دوباره با درخشش آرام روز جایگزین شد و وحشت عمومی سرانجام فروکش کرد، همه رومی ها صندلی سلطنتی را خالی دیدند. اگرچه آنها به پدران، نزدیکترین شاهدان عینی، اعتقاد داشتند که طوفان او را با خود برده است، اما گویی ترس از یتیمی را درگیر کرده بود، سکوتی غم انگیز را حفظ کردند. سپس ابتدا چند نفر و بعد از همه آنها به یکباره ستایش رومولوس خدای مولود خدا و پادشاه و پدر شهر روم را اعلام می کنند و از او طلب صلح می کنند تا او نیکو و مهربان باشد. فرزندان خود را همیشه حفظ خواهد کرد.» (History of Rome. 1.16).

ما شباهت های زیادی با داستان لوک در آن پیدا می کنیم داستان های یهودیآن زمان در مورد عروج خنوخ، الیاس، عزرا، باروخ و موسی. تمام مجموعه ای که لوقا دارد وجود دارد: کوه، ابر، عبادت حاضران و غیره. اشاره شده است که روایت لوقا از معراج عیسی حاوی بسیاری از اصطلاحات مشابه است که در دوم پادشاهان استفاده شده است. 2 :9-13، در توصیف بردن الیاس به بهشت ​​(در نسخه سپتواژینت - ترجمه ای از کتاب های عهد عتیق به یونانی باستان، که در اسکندریه در قرون 3-1 قبل از میلاد انجام شد).

با این حال، علی‌رغم استفاده لوقا از زبان و تصاویری که خواننده باستانی از سایر بناهای تاریخی می‌شناسد، محققان وام‌گیری مستقیمی از این منابع پیدا نکرده‌اند. لوک داستان های دیگران را بازگو نمی کند، بلکه به سادگی جایگزین می شود شخصیت هادر مورد عیسی و حواریون، اما از داستانی کاملاً اصلی صحبت می کند.

3. چرا لوقا دو روایت از زمان معراج می دهد: روز قیامت و بعد از چهل روز؟

با کمال تعجب، ظاهراً لوقا تمایل دارد در مورد معراج به عنوان یک رویداد بلافاصله پس از رستاخیز صحبت کند.

به عنوان مثال، طبق شهادت مرقس انجیلی، مسیح در محاکمه می گوید: ...و پسر انسان را خواهید دید که در دست راست قدرت نشسته و بر ابرهای آسمان می آید.(Mk 14 :62). لوقا انجیل مرقس را قبل از خود دارد، اما نسخه متفاوتی به ما می دهد: از این پس پسر انسان در دست راست قدرت خدا خواهد نشست(خوب 22 :69). کل متن و به ویژه کلمه «از این پس» نشان می‌دهد که جایگاه عیسی در بهشت ​​باید بلافاصله پس از مرگ او رخ دهد، نه پس از چهل روز.

یا مثال دیگر: منجی در گفتگو با مسافرانی که در جاده امائوس هستند می‌گوید: آیا اینگونه نیست که مسیح باید رنج بکشد و به جلال خود وارد شود؟(خوب 24 :26). در اینجا بین رنج، قیامت و تسبیح = معراج فاصله نیست، آنها مستقیماً دنبال یکدیگر می آیند.

در اعمال رسولان می خوانیم: این عیسی را خدا برانگیخت که همه ما شاهد آن هستیم. پس او به دست راست خدا منزّه شد... (2 :32-33). و در اینجا رستاخیز و معراج به عنوان رویدادهایی غیرقابل تفکیک در زمان تصور می شوند.

در لوقا می توان بسیاری از لحظات دیگر را یافت که در آنها مدت طولانی اقامت قیام با شاگردان فرض نمی شود، بلکه از معراج بلافاصله پس از قیامت صحبت می کند (نگاه کنید به: اعمال رسولان 3 :15–16; 4 :10; 5 :30–32; 10 :40–43; 13 :31–37).

داستانی که لوقا در انجیل توصیف می کند، جایی که مسیح در همان روز رستاخیز خود عروج می کند، در واقع بسیار مشخصه لوقا است. این نشان دهنده درک اوست که در مقایسه با سایر نقل قول های این نویسنده آشکار می شود.

اما این سؤال پیش می‌آید: پس داستان کتاب اعمال رسولان چه می‌گوید؟ داستانی که باعث شد عید معراج در چهلمین روز پس از عید پاک برگزار شود؟

4. بنابراین، اگر برای لوقا انجیلی، معراج ارتباط تنگاتنگی با رستاخیز دارد، چرا لوقا در مورد دوره چهل روز ظهور عیسی صحبت می کند؟

بیایید با این واقعیت شروع کنیم که سنت اولیه مسیحیت هرگز نگفته است که عیسی بلافاصله پس از رستاخیز عروج کرده است. اتفاق افتاد بعد از مدتی، یعنی بدون شک دوره ای از اقامت در کنار دانشجویان بود. همانطور که در بالا دیدیم، از نظر لوقا، معراج ارتباط نزدیکی با رستاخیز عیسی دارد، و لوقا معمولاً این دو رویداد را برای مدت طولانی از هم جدا نمی‌کند.

پس چرا لوقا چنین دوره طولانی و چهل روزه ظهور قیام را برای ما ترسیم می کند؟

اولاً، او به طور مشخص و واضح (همانطور که قبلاً انجام نشده بود) مدت معینی از اقامت با شاگردان عیسی قیام شده را تأیید می کند.

ثانیاً این اندیشه در منظر روایت بعدی کتاب اعمال رسولان که باز می شود برای او مهم است. به یک معنا، لوقا آن را کلید کل کتاب اعمال رسولان و تاریخ زندگی کلیسای اولیه می داند.

به لطف اقامت طولانی با شاگردان، لوقا می تواند نشان دهد که کلیسا جانشین سنتی است که برخاسته به او نازل کرد: به مدت چهل روز بر ایشان ظاهر شد و در مورد ملکوت خدا صحبت کرد(دژان 1 :3).

این احتمال وجود دارد که عدد چهل توسط لوقا به عنوان نقطه مقابل چهل روز وسوسه عیسی در بیابان استفاده شده باشد. عیسی در آنجا چهل روز را صرف آماده سازی برای خدمت خود کرد، در اینجا او همان زمان را صرف آماده کردن رسولان برای خدمت آنها کرد.

تأکید بیشتر بر زمان عیسی با شاگردان و معراج در اعمال رسولان به لوقا این امکان را می‌دهد که انتقالی نرم‌تر و ارگانیک‌تر به موضوعاتی داشته باشد که در اعمال رسولان نقش محوری دارند: مسیح‌شناسی، پنوماتولوژی، جامعه‌شناسی، معاد شناسی، و رسالت شناسی.

مسیح شناسی (آموزه های کلیسا در مورد مسیح): خروج رسمی عیسی به بهشت ​​بر تخت سلطنت او در آنجا تأکید می کند. به این دلیل است که عیسی در بهشت ​​سلطنت می کند که او به عنوان خداوند و مسیح اعتراف می شود (اعمال رسولان 2 :33).

پنوماتولوژی (آموزش کلیسا در مورد روح القدس): روح القدس تنها پس از خروج عیسی خواهد آمد، و در اینجا تأکید بر خروج، معراج، به عنوان یک پیش درآمد موفقیت آمیز برای پنطیکاست - آمدن روح القدس عمل می کند. .

سوتریولوژی (آموزه کلیسا در مورد نجات): معراج باشکوه به عنوان فرصتی مناسب برای لوقا است تا بر یکی از موضوعات مورد علاقه خود تأکید کند: عیسی از طریق مصائب خود وارد جلال بهشتی می شود و از عرش بهشتی آمرزش و روح القدس را به همه کسانی که توبه می کنند عطا می کند. به او ایمان بیاور

آخرالزمان (آموزش کلیسا در مورد آخرالزمان): فرشتگان در مورد معراج می گویند: این عیسی که از میان شما به آسمان بالا رفته است، همانطور که شما او را در حال صعود به آسمان دیدید، خواهد آمد.. بنابراین، معراج پایه و اساس ایمان به بازگشت عیسی را می گذارد.

میسیولوژی (آموزش کلیسا در مورد موعظه بشارت): در روز معراج، رسولان دستور موعظه مصلوب را دریافت می کنند که اکنون معراج شده است و در جلال خدا ساکن است. شاگردان به مدت چهل روز با معلم برخاسته ارتباط داشتند، بنابراین اکنون به آنها آموزش داده می شود که چگونه و چگونه به جهان موعظه کنند. تنها چیزی که باقی می ماند این است که کمی منتظر روح القدس باشیم که آنها را تقویت می کند و سرانجام آنها را روشن می کند.

بنابراین، می بینیم که اقامت طولانی عیسی با شاگردانش، و سپس عروج رسمی او به بهشت، برای لوقا یک مقدمه الهیات مهم برای تاریخ شگفت انگیز زندگی و رشد کلیسای مسیحی است.

دقیقا چهل روز است؟

معراج پروردگار. مینیاتور انجیلی. بیزانس. قرن XI

به طور خاص در مورد چهل روز عیسی با شاگردان چه می توان گفت؟ لوقا فقط یک بار به چهل روز اشاره می کند و در جاهای دیگر یا به مدت نامحدودی از اقامت عیسی اشاره می کند یا درباره آن صحبت می کند روزهای زیادی(دژان 13 :31). عشق لوقا انجیلی به اعداد شناخته شده است (او بیش از هر نویسنده دیگری در عهد جدید اعداد می دهد) و او عاشق اعداد نمادین است. ممکن است لوقا برای نشان دادن زمان اقامت عیسی با شاگردانش، چهل عدد را به عنوان یک عدد نمادین در نظر گرفته باشد: در کتاب مقدس به معنای زمان آزمایش یا دیدار خدا بوده است.

شاید لوقا از تعطیلات پنطیکاست یهودیان (به عبری - Shavuot، روز کسب تورات، که در پنجاهمین روز پس از آن جشن گرفته می شود، شروع می شد. عید فصح یهودی. — توجه داشته باشید ویرایش، روزی که در آن رویداد بسیار مهمی برای روایت لوقا رخ داد - نزول روح القدس. در این مورد، لوقا باید یک روز نزدیک اما قبل از پنطیکاست را انتخاب کند. عدد نمادین چهل راه حل موفقی برای این موضوع بود.

شاید همانطور که در بالا اشاره شد، لوقا می‌خواهد با این دوره چهل روزه با داستان روزه چهل روزه عیسی تشبیه کند. در آنجا مسیح خود را برای خدمت آماده می کند، در همین دوره، شاگردانش را برای رسالت آماده می کند.

تعجب می کنم که چی؟ کلیسای باستانیدر چهلمین روز پس از عید پاک، معراج را جشن نگرفت، یعنی به تاریخ مشخصی که لوقا نشان داد توجه نکرد. تا پایان قرن چهارم، معراج همراه با پنطیکاست جشن گرفته می شد. در حدود سال 383، اجریا، زائر رومی، که از اورشلیم بازدید کرد، در مورد جشن معراج به شرح زیر گزارش می دهد: در عصر روز پنطیکاست، تمام مسیحیان اورشلیم در کوه زیتون جمع می شوند - "در مکانی (به نام Imvomon) که خداوند از آنجا عروج کرد. به بهشت، و یک خدمت با خواندن اناجیل و اعمال رسولان در مورد عروج خداوند شروع می شود.

اما قبلاً از آغاز قرن پنجم ، این تعطیلات از پنطیکاست جدا شد و مصادف با چهلمین روز بود ، همانطور که تا به امروز جشن گرفته می شود. در اینجا، بدون شک، باید گفت که شهادت لوقا مبشر در مورد چهل روز جدایی رستاخیز از معراج برای تاریخ تعطیلات جدید تعیین کننده بود.

الهیات معراج

از قرون اول، رسولان و پدران مقدس به این فکر کردند که معراج برای مسیح و برای ما مردم چیست.

برای عیسی مسیح، این آخرین نقطه صعود به سوی خدای پدر و بالاترین درجه جلال بود.

با عروج خود، خداوند عیسی مسیح نه تنها وارد شد همان آسمان که برای ما در برابر خداوند ظاهر می شود(Eur 9 :24)، بلکه همچنین از آسمان گذشت(Eur 4 :14)، صعود کرد بالاتر از همه آسمان ها(افس 4 :10) و در دست راست خدا نشست(Mk 16 :19; چهارشنبه دژان 7 :55).

در عین حال، باید به یاد داشته باشیم که مسیح در بدن انسان به جلال بهشتی عروج کرد. در آن که رنج کشید و زنده شد. بنابراین، بدن انسان که از باکره متولد شد، در زندگی بهشتی شرکت کرد و خداوند عیسی مسیح در آن در دست راست خدای پدر نشست. از زمان عروج طبیعت انساندر مسیح مشارکت کامل در زندگی الهی و سعادت ابدی دریافت کرد.

همانطور که مبارک متذکر می شود. تئودورت کوروش، «اکنون در روز معراج همه چیز و همه پر از شادی است... اینک اهریمن برای شکستش سوگوار است، به عروج جسد ما به آسمان نگاه می کند... اینک شیطان ناله می کند و می گوید: من بدبخت چه کنم؟ همه کسانی را که مانند شاهین بال تندرو اسیر کردم از من گرفته شده و از هر طرف شکست خوردم. پسر مریم مرا فریب داد. من نمی دانستم که خدا در بدن انسان پنهان است.»

عروج و اقامت در دست راست خدای پدر، ادامه نجاتی است که مسیح به کسانی که به او ایمان دارند عطا می کند: «نشستن منجی در دست راست خدای پدر به معنای ادامه نجات جهان توسط اوست. با شفاعت او، میانجیگری در برابر خدای پدر برای نژاد بشر» (کشیش جاستین پوپوویچ). نویسنده عبرانیان می گوید: مسیح به عبادتگاهی که با دست ساخته شده بود وارد نشد... بلکه به خود بهشت ​​وارد شد تا اکنون برای ما در حضور خداوند ظاهر شود.(Eur 9 :24). چرا ظاهر می شود؟ تا ما را در پیشگاه خداوند شفاعت کند. تئوفیلاکت متبرک می گوید: "این واقعیت که منجی بدن را حمل می کند و آن را از خود دور نکرده است - این همان شفاعت و شفاعت در برابر پدر است. زیرا پدر با نگاه کردن به بدن، آن عشق به مردم را به یاد می آورد که پسرش به خاطر آن بدن را بر تن کرد و در برابر شفقت و رحمت سر تعظیم فرود آورد.»

معنای معراج خداوند به اختصار در کنتاکیون تعطیلات ترکیب شده آورده شده است. کشیش رومنخواننده شیرین:

«ای مسیح خدای ما، چون نگرانی خود را نسبت به ما برآورده کردی و ما را بر روی زمین با آسمانیان متحد کردی، در جلال بالا رفتی، به هیچ وجه ترک نکردی، بلکه پافشاری کردی و به دوستداران تو فریاد زدی: من با شما هفت هستم. و هیچ کس علیه شما نیست.»

ترجمه روسی: "با به انجام رساندن اقتصاد نجات خود برای ما و اتحاد زمینی با آسمانیان، در جلال صعود کردی، مسیح خدای ما، به هیچ وجه (از ما) جدا نشدی، بلکه بدون تغییر باقی ماندی، و برای عاشقان فریاد زدی. تو: من با تو هستم و کسی بر تو نیست.»

قبلاً اشاره شد که مهمترین اهمیت عروج مسیح عروج بدن انسان به راز تثلیث اقدس و از این طریق جلال کامل بدن و ارتباط آن با زندگی الهی است. موضوع اصلی کنتاکیون نیز همین است. اما علاوه بر این، موضوع دیگری در کنتاکیون وجود دارد: حضور مسیح با ایمانداران. این حضور مشترک مسیح با ما یکی دیگر از پیامدهای مهم معراج است. مسیح از طریق معراج، پس از سلطنت بر جهان، از محدودیت های فضایی ذاتی هر شخص خلاص شد. در میان الهی‌دانان مدرن غربی می‌توان عبارت «مسیح کیهانی» یا «مسیح همه کیهانی» را یافت. همه چیز در مورد یک چیز است - در مورد غلبه بر همه محدودیت ها و موقعیت ها از طریق Ascension. مسیح - از بهشت، از طریق معراج نازل شد همچنین یکی است که از همه آسمانها بالا رفت تا همه را پر کند(افس 4 :10).

پولس رسول در مورد این موضوع پری کیهانی سلطنت مسیح جلال بسیار تأمل کرد:

خدای پدر، در مسیح عمل کرد و او را از مردگان برخیزانید و در مکان‌های آسمانی در دست راستش نشاند، بسیار بالاتر از همه اصالت، و قدرت، و قدرت، و فرمانروایی، و هر نامی که نام برده شده است، نه تنها در این عصر، بلکه همچنین در آنچه که قرار است بیاید، و همه چیز را زیر پای او قرار دهید، و او را بالاتر از همه قرار دهید، سر کلیسا، که بدن اوست، پری او که همه چیز را در همه پر می کند.(افس 1 : 20-23). شما می توانید نقل قول های دیگری در مورد این موضوع ارائه دهید، اما این کافی است.

اجازه دهید به موضوع مهم دیگری توجه کنیم: به لطف معراج، روح القدس بر ما نازل می شود. عیسی به حواریون می گوید: برای تو بهتر است که من بروم. زیرا اگر من نروم، تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد. و اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد(در 16 :7). انجیل در جای دیگر توضیح می دهد: زیرا روح القدس هنوز بر آنها نبود، زیرا عیسی هنوز جلال نگرفته بود(در 7 :39). در طول اقامت مسیح بر روی زمین، او رهبر و مربی گروهی از شاگردان بود. در آن زمان شاگردان کمی وجود داشت - تعداد انگشت شماری در اسرائیل. اما زمانی فرا می رسد که موعظه باید تا اقصی نقاط جهان گسترش یابد و اینجا ما نیاز داریم تسلی دهنده دیگر(در 14 :16) که پر از نیرو می شود و به میلیون ها و میلیاردها انسان علم حق را عطا می کند.

رزومه

بنابراین، در مقاله کوتاه خود به آن نگاه کردیم جنبه های مختلفمرتبط با واقعه عروج عیسی مسیح. بیایید خلاصه کنیم و آنچه را که در مورد آن صحبت کردیم به یاد بیاوریم.

پس از رستاخیز، عیسی مسیح برای مدتی با شاگردان در دنیای ما می ماند. هیچ یک از نویسندگان عهد جدید، به جز لوقا رسول، مدت این زمان را ثبت نکرده است.

سپس ظهور برخاسته متوقف می شود، که به ما امکان می دهد در مورد خروج مسیح از شاگردانش صحبت کنیم. کجا؟ به بهشت، به خدا.

لوقا انجیلی راز اقامت برخاسته با شاگردان را توضیح می دهد و در عین حال بر عظمت واقعه عزیمت به بهشت ​​تأکید می کند: او می گوید که مسیح برای مدت زمان نمادین - چهل روز - با رسولان می ماند.

نویسندگان عهد جدید با استفاده از عبارات مجازی کتاب مقدس توضیح می دهند که چه بر سر عیسی قیام یافته پس از دوره ظهور او رخ داد. متن عهد عتیق در اینجا کلیدی می شود خداوند به پروردگارم گفت: در دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیر پای تو قرار دهم.109 :1).

نویسندگان عهد جدید در توصیف خروج عیسی به بهشت ​​از طبیعت گرایی اجتناب می کنند. (باید به یاد داشته باشیم که بهشت ​​همچنین یک نشانه مشروط از مکان خداوند است. در زمان مسیح هیچ کس باور نمی کرد که خدا در آسمان است که بالای سر ما است. "آسمان" کتاب مقدس ( عبری قدیمشمایم) مکان نمادین حضور خداوند بودند. بنابراین، وقتی مسیح دستور می‌دهد که دعا کنید «ای پدر ما که در آسمانی...»، منظور او آسمان روحانی است نه هر چیزی که به کیهان ما مربوط باشد.

لوقا انجیلی از نوشتن آشکار و صریح در مورد عزیمت مسیح به خدای پدر به عنوان یک پرواز، حرکتی در فضا، تردیدی ندارد. او ممکن است این کار را با اشاره به متون متعدد (یونانی-رومی و یهودی) انجام دهد که داستان های مشابهی را گزارش کرده اند. شاید لوقا می خواست به خوانندگان خود نشان دهد که عیسی مانند دیگر قهرمانان بزرگ باستان جلال یافته است، شاید صرفاً با استفاده از عبارات و تصاویر سنتی که برای خوانندگان زمان و فرهنگ او قابل درک است.

ما نمی دانیم که داستان لوقا انجیلی چقدر با واقعیت تاریخی مطابقت دارد. احتیاط در توصیف این واقعه توسط سایر نویسندگان عهد جدید نشان می دهد که واقعه معراج یک رویداد مخفی بوده و علنی نبوده است. اما اینکه آیا همه چیز دقیقاً همانطور که لوک توصیف می کند اتفاق افتاده است یا نه چندان مهم نیست. مهم این است که لوقا با ارائه داستانی باشکوه و گویا در مورد معراج، حاوی ورطه ای از معانی الهیاتی است که نسل های زیادی از مسیحیان باید گنجینه های معنوی را کشف کرده و از آن استخراج کنند.

ابتدا در انجیل با قلم موی بزرگ، و سپس در کتاب اعمال رسولان، با قلموی کوچک، لوقا نمادی از خروج عیسی از دنیای ما به بهشت ​​را ترسیم می کند. در اینجا فرشتگان شاهد این واقعه هستند (آنها دو نفر هستند، زیرا طبق عقاید یهودی فقط شهادت دو امر است). اینجا یک ابر است (نماد شکینا - جلال خدا). شادی شاگردان، زیرا معلم آنها اکنون پادشاه آسمانی است که توسط خدا جلال می یابد.

عروج مسیح، طبق افکار نسل های بعدی مسیحیان، یک رویداد منحصر به فرد است: جلال بدن انسان که عیسی مسیح قیام کرده داشت، پیش نیاز هدیه روح القدس به ایمانداران و به لطف آسمانیان. الحاق، گسترش قدرت مسیح در سراسر جهان است.

«پس از گفتن این سخن، در برابر چشمان ایشان برخاست و ابری او را گرفت
از دید آنها و چون به آسمان نگریستند، در طول
با عروج او، ناگهان دو مرد سفیدپوش بر آنها ظاهر شدند
لباس و گفت: مردان جلیلی! برای چه ایستاده ای و
به آسمان نگاه می کنی؟ این عیسی که از تو عروج کرد به
بهشت به همان شکلی خواهد آمد که شما او را دیدید
بالا رفتن به آسمان» (اعمال رسولان 1: 9-11).

در اینجا، به نظر می رسد، همه چیز به وضوح گفته شده است، هم این متن و هم توضیح آن، که در طول دو هزار سال توسط کلیسا تهیه شده است، می توان گفت که برای همه حفظ شده است: مسیح نزد خدای پدر به آسمان رفت و نشست. در دست راست او هر چیزی که بالای سر ماست بهشت ​​و مهمتر از همه دنیای روحانی نامیده می شود که برای ما نامرئی است. اما مهم نیست که چگونه آن را توضیح دهید، همه چیز نامفهوم باقی می ماند. ما وجود و جوهر پدر را، درست مانند پسر، بر ایمان می گیریم، بدون اینکه بتوانیم از طریق تحقیقات تجربی بدانیم. ما همچنین معتقدیم که تثلیث مقدس: خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس برای همیشه برای همه خلقت نامفهوم می ماند. در این صورت، چگونه می توانیم معنای معراج را که بارها توسط مسیح ناجی وعده داده شده است، درک کنیم:

"عیسی به آنها گفت: من برای مدت طولانی با شما نخواهم بود، اما نزد فرستنده من خواهم رفت" (یوحنا 7:33).

او همچنین بلافاصله پس از رستاخیز به مریم مجدلیه گفت:

«به من دست نزنید، زیرا هنوز نزد پدرم بالا نرفته‌ام. اما نزد برادران من برو و به آنها بگو: "من نزد پدر خود و پدر شما و به سوی خدای خود و خدای شما بالا می روم" (یوحنا 20:17).

او در محاکمه کاهن اعظم که به دنبال گناهکاری علیه او بود، چیزی شبیه به این را به یهودیان گفت:

"از این پس پسر انسان در دست راست قدرت خدا خواهد نشست" (لوقا 22:69).

با این حال، چگونه می توانیم حضور همه جانبه خدا و سخنان ناجی را به داده های ذکر شده مرتبط کنیم: "کسی که مرا می بیند، فرستنده من را می بیند" (یوحنا 12:45)؟و سپس با رسول سخن گفت. فیلیپ:

"من برای مدت طولانی با شما هستم، و شما من را نمی شناسید، فیلیپ؟ هر که مرا دیده است، پدر را دیده است. چگونه می توانید بگویید: پدر را به ما نشان دهید؟ آیا باور ندارید که من در پدر هستم و پدر در من؟ سخنانی را که با تو می گویم، از خودم نمی گویم. پدری که در من می ماند، او اعمال را انجام می دهد. به من ایمان بیاورید که من در پدر هستم و پدر در من است» (یوحنا 14: 9-11).

در این صورت، شما باید این را بر اساس ایمان بگیرید، اما نه به دلیل علم. دگمی در مورد جدایی ناپذیری افراد تثلیث مقدس وجود دارد که در تأیید آن این سخنان منجی به دنبال دارد. خدای پسر (خدای کلام) همیشه در پدر می‌ماند و می‌ماند، اما این به ذات الهی در خداوند عیسی مسیح اشاره دارد، و نه به پسر انسان، همانطور که ناجی خود را نامیده است، یعنی طبیعت انسانی در خودش. بنابراین، باید بپذیریم که قبل از رستاخیز از مردگان، در ترکیب کامل ذات الهی-انسانی خود، به نظر نمی‌رسید که پسر خدا با ماهیت انسانی مفروض «به طور کامل» در تثلیث مقدس اقامت داشته باشد. پس از رستاخیز او، او به عنوان فاتح بر نیروهای شر، الوهیت کامل ماهیت انسانی خود را به دست می آورد و از این رو به خدای پدر در تثلیث مقدس به عنوان خدای کاملاً کامل کلمه با بدن جلال یافته خود ظاهر می شود.

اما خداوند عیسی مسیح، بلافاصله پس از رستاخیز از مردگان، نزد پدر عروج می کند و عروج او در چهلمین روز پس از این، گویی پایان این است، اما این معراج دقیقاً در این لحظه نیست. پدر بنابراین، عمل عروج مسیح باید به عنوان ظهور پادشاه در ملکوت او به همه جهان ها و در تمام سطوح جهان فرشته آسمانی، یعنی به کل جهان آفریده شده نه تنها به عنوان خالق، بلکه همچنین به رسمیت شناخته شود. به عنوان خداوند متعال بنابراین منجی پس از قیام خود به شاگردان می فرماید:

«تمام قدرت در آسمان و زمین به من داده شده است» (متی 28:18).

و حتی قبل از شاهکار صلیب و رستاخیز ، ناجی قبلاً گفت:

"همه چیز توسط پدرم به من تسلیم شد" (متی 11:27). "پدر پسر را دوست دارد و همه چیز را به دست او داده است" (یوحنا 3:35).

بنابراین، برای خدای کلمه باقی ماند تا اراده پدر را برآورده کند، تا بر پادشاهی شیطانی پیروز شود، انسان سقوط کرده را از طریق شاهکار صلیب از اسارت خود آزاد کند، و پس از آن بر پادشاهی خدا قدرت بگیرد. و ما باید این موضع را در مورد ایمان داشته باشیم، زیرا ما نمی توانیم اصل این را با ذهن خود بدانیم. به نظر ما حتی بدون همه این پدیده ها، خداوند خالق قدرت نامحدودی بر جهانی که آفریده بود داشت. اما سخنان فوق منجی از دریافت قدرت کامل او دقیقاً پس از تجسم و رستاخیز صحبت می کند. ظاهراً این مستلزم پیروزی بر پادشاهی شر بود که از تسلیم شدن در برابر خالق از طریق انقلاب شیطان پدید آمد. و این پیروزی حاصل شده است. تنها چیزی که باقی می ماند پذیرش این قدرت با حضور در تمام عوالم خلقت در عمل عروج بود. بنابراین، می توان در نظر گرفت که مسیح نه به خدای پدر، بلکه برای نشستن بر تخت قدرت در دست راست پدر با طبیعت انسانی جلال یافته، که با آن پادشاهی شر را شکست داد، عروج کرد. بنابراین، در کمتر از چهل سال، طبیعت انسان، از نفرین شدن به دلیل گناه ارتداد از خدا، در مسیح به تخت جلال ارتقا یافت. فرمانروایی بر همه جهانیان که قسمت سوم آن با مخالفت با خالق دشمنی شد، برای سرنگونی نهایی شیطان و قضاوت بر او لازم بود. و خداوند برای تجسم و این پیروزی نه ذات برترین فرشتگان را برمی گزیند که قبلاً شیطان را سرنگون کرده اند، بلکه برای شرمساری انقلابی سرافراز و سربلند از کمال خود، پست ترین و فاسدترین موجود - انسان را برمی گزیند. انتخاب اولیه انسان به عنوان برنده در اجازه خداوند به شیطان برای وسوسه آدم و حوا قبل از تکثیر آنها دیده می شود، به همین دلیل نسل های بعدی آنها از نظر روحی مسخ شدند. و این ماهیت هیولای روحانی است که خالق آن را به عنوان ابزاری برای شرمساری شورشیان، که زمانی کامل ترین مخلوقات بودند، برای قضاوت آنها برمی گزیند.

کسی می تواند بگوید که قاضی، باز هم، خدا عیسی مسیح، پسر خدا است، و این چه ربطی به طبیعت فاسد انسانی دارد، اگرچه در عمل درک کلام خدا تقدیس شده است؟ به همین دلیل است که منجی در مورد داوری جهان با رسولان صحبت می کند:

"به راستی به شما می گویم که شما که از من پیروی کرده اید، در پایان جهان، هنگامی که پسر انسان بر تخت جلال خود می نشیند، شما نیز بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیله اسرائیل داوری خواهید کرد." متی 19:28).

و ap. پولس با آگاهی از سخنان ناجی می گوید:

«آیا نمی دانید که مقدسین جهان را داوری خواهند کرد؟ آیا نمی دانی که ما فرشتگان را قضاوت خواهیم کرد؟» (اول قرنتیان 6:2.3).

اما قضاوت هنوز دور است، اما در حال حاضر خداوند ما به آسمان صعود کرد تا قدرت مشروع را بر جهان که هنوز هم به جنگ با پادشاهی شر ادامه می دهد، به دست گیرد. بنابراین، او نه تنها به عنوان پادشاه و قاضی، بلکه به عنوان رهبر نظامی اصلی برای ادامه مبارزه انسان با شیطان بر جهانیان قدرت می گیرد. این به طور خلاصه در مزمور 109 داوود و با جزئیات بیشتر در آخرالزمان به خوبی بیان شده است.

«خداوند به پروردگارم گفت: در دست راست من بنشین تا دشمنانت را زیر پای تو قرار دهم. خداوند عصای قوت تو را از صهیون خواهد فرستاد: در میان دشمنانت حکومت کن... خداوند در دست راست توست. او پادشاهان را در روز غضب خود خواهد زد. او بر امت‌ها داوری خواهد کرد، زمین را از اجساد پر خواهد کرد، سر را در زمین وسیع خواهد خرد» (مزمور 109:1-2.5-6).

این کلمات را می توان "آخرالزمان کوچک" نامید که در آن به تجسم و پیروزی بر صلیب در صهیون اشاره شده است و آنچه در پی می آید مسیر مبارزه و یاری پدر در دست راست خداوند است. سرانجام، پایان مبارزه نشان داده می شود - آرماگدون، که زمین را با اجساد و قضاوت ملل پر کرد. به عبارت "او سر خود را در سرزمین وسیعی خرد خواهد کرد"، البته، پیروزی نهایی بر مار - شیطان. برای این مبارزه مسیح عروج کردبه بهشت ​​به منظور کنترل تمام قدرت های مقدس. با توجه به کلمه ap. جان خداشناس برای این مبارزه با نیروهای شیطانی تجسم پسر خدا بود:

«به این منظور پسر خدا ظاهر شد تا اعمال ابلیس را نابود کند» (اول یوحنا 3: 8).

خداوند ما عیسی مسیح از طریق عمل او بر صلیب، رستاخیز و عروج بر همه آسمانها، به پیروزی کوبنده ای بر شیطان و پادشاهی او دست یافت. اما قضاوت در مورد قدرت های تاریکی توسط خداوند تا پایان جهان بر اساس اراده او محفوظ است. جنگ بین پادشاهی خدا و پادشاهی شیطان تمام نشده است، اما یک شخصیت موضعی به خود گرفته است و به آخرین مرحله - به زمین تغییر می کند. برای ادامه مبارزه با نیروهای شیطانی، خداوند کلیسا را ​​تأسیس کرد و روح القدس را از طرف خدای پدر فرستاد تا پس از عروج خود به آن کمک کند و هدایت کند. شیطان فوراً به او حمله می کند و او را از یهودیانی که او را مصلوب کردند و دنیای بت پرستی که در ابتدا تابع او بود، آزار می دهد. برای سیصد سال کلیسا مورد آزار و اذیت آنها بود. در همان زمان، شیطان شروع به اختراع انواع دروغ ها کرد و آنها را در قالب بدعت هایی که ایجاد کرد به کلیسا معرفی کرد. کلیسا با همه اینها مخالفت کرد. Ap. پل از این مبارزه با نیروهای تاریک صحبت می کند:

«مبارزه ما با گوشت و خون نیست، بلکه علیه حاکمان، علیه قدرت ها، علیه حاکمان تاریکی این جهان، با ارواح شرارت در مکان های بلند است. بدین منظور تمام زره خدا را بپوشید تا بتوانید در روز بد مقاومت کنید و با انجام هر کاری بایستید» (افسسیان 6: 12-13).

می دانیم که هدف اصلی وجود انسان که در خلقت خود به آن دعوت شده است، کمال ابدی در شبیه شدن به خداست. وجه دوم معنای هستی، مبارزه ای بود که شیطان به عنوان یک ضرورت به دنیا آورد از لحظه طغیانش تا پیروزی نیروهای مقدس بر پادشاهی او و تا زمان ظهور. آسمان جدید و زمین جدید که در آن عدالت ساکن است» (دوم پطرس 3:13).کلیسایی که توسط مسیح تأسیس شد بلافاصله در مسیر پیشرفت در همه فضایل قرار گرفت، اما شیطان بلافاصله مبارزه ای را بر آن تحمیل کرد و انواع دروغ ها را وارد کرد و بسیاری از اعضا را با آن درید. در نظر بگیرید که کل مسیر زمینی کلیسا از مبارزه تشکیل شده است. این مبارزه در آخرالزمان شخصیت شدیدی به خود می‌گیرد و در روزهای آخر به نبردی وحشتناک تبدیل می‌شود، که خداوند با سخنانی که به حواریون در کوه زیتون (متی 24) و به ویژه از طریق مکاشفه گفته شده به ما هشدار می‌دهد. از St. جان

مکاشفه می توان گفت که یحیی متکلم، که او آن را «مکاشفه عیسی مسیح» نامید، به مبارزه وحشتناک در پایان تاریخ بشر اختصاص داده شده است. در اینجا به صورت مجازی نشان داده می شود که نیروهای مقدس در این مبارزه توسط خداوند عیسی مسیح تحت تصویر سوارکار "نشسته بر اسب سفید" کنترل می شوند. نیروهای تاریک توسط "اژدهای قرمز بزرگ"، "به نام شیطان و شیطان"، از طریق حاکمان منتخب او، به نام "جانوران" و "زن نشسته بر جانور قرمز مایل به قرمز" رهبری می شوند. تصاویر به راحتی قابل درک هستند، اما به دلیل سهل انگاری ما هنوز به طور کامل برای جهانیان توضیح داده نشده اند. این موضوع کار من "آغاز و پایان"، بخش سوم آن است. در اینجا ما فقط به مکانهایی از آخرالزمان خواهیم پرداخت که در آن مبارزه با شیطان تحت رهبری خود خداوند عیسی مسیح به نام "بره" نشان داده شده است. این مکان ها داده خواهد شد.

و بره را دیدم که اولین مهر از هفت مهر را باز کرد و یکی از چهار موجود زنده را شنیدم که با صدای رعد می گفت: بیا و ببین. نگریستم و اینک اسبی سفید و سواری بر آن کمان داشت و تاجی به او دادند. و او پیروز و پیروز شد» (مکاشفه 6: 1-2).

اولین مهر از هفت مهر باز شده است و اسرار وقایع وحشتناک آخرین زمان بشر را در تصاویر اسرارآمیز نبوی نگهداری می کند. این مهر اول حاوی راز همه رویدادهای در حال توسعه و معنای اجازه دادن به آنها است. اسب در اینجا، و ظهور بعدی اسب‌های دیگر، با رنگ خود نمادی از ماهیت نیروها یا پدیده‌هایی است که در زیر این تصویر نهفته است، مطابق با ذات آنها: مقدس یا سیاه. مهر اول قدرت مقدس "سفید" را با جهت مقدس مسیر در پوشش یک اسب سفید نشان می دهد. سوار آن، که آن را هدایت می کند، آشکارا خود مسیح است. در پایان کتاب، او به وضوح در زیر همان تصویر «نشسته بر اسب سفید» شناسایی شده است. او یک تعظیم دارد - کلام خدا، ضربه به قلب و ریشه کن کردن شر. در اینجا بلافاصله به هدف ظهور و اعمال او اشاره می شود: "پیروزی" و از آنجا که او "پیروز" است، باید "تاج" دریافت کند. مهر اول شروع تاریخ روزهای بعد را می گشاید، و از قبل مشخص است که کدام یک - مبارزه تا انتها. در پایان کل این داستان دوباره این اسب سوار بر اسب سفید را می بینیم:

«و دیدم که آسمان گشوده شد و اینک اسبی سفید، و کسی که بر آن می‌نشیند، امین و راستگو نامیده می‌شود که عادلانه داوری می‌کند و جنگ می‌کند. او لباس های آغشته به خون پوشیده بود. نام او این است: «کلام خدا». و لشکرهای آسمان سوار بر اسب‌های سفید، با لباس‌های کتان نازک، سفید و تمیز، به دنبال او رفتند» (مکاشفه 19:11.13).

در مرحله بعد، پایان آخرین نبرد به صورت تصویری ترسیم شده است، که همه پرندگان به آن دعوت می شوند، گویی به یک جشن، برای بلعیدن اجساد رزمندگان. نیروهای شیطانیو اسب هایشان رهبران آنها، وحش و پیامبر دروغین، دستگیر و به دریاچه آتش انداخته شدند. . از این پیشگویی ها مشخص می شود که کل تاریخ بشر از زمان عروج خداوند مبارزه با شیطان و پادشاهی او بوده است. آخرین زمان ها نبرد نهایی است. بعد آمدن مسیح می آید. چگونه خواهد بود، ما می توانیم تنها با داده های ناچیز در مورد آن در انجیل قضاوت کنیم. در اعمال رسولان چنان که می بینیم آمده است:

«این عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، به همان صورتی که او را دیدید که به آسمان رفت، خواهد آمد» (اعمال رسولان 1:11).

اما در اینجا یک لحظه نشان داده می شود، بدون نشان دادن تصویر قبلی یا بعدی. خود ناجی این لحظه را با جزئیات بیشتری به شاگردان نشان می دهد و ابتدا وحشت روزهای آخر را بیان می کند:

«و ناگهان پس از مصیبت آن روزها، خورشید تاریک می‌شود و ماه نور خود را نمی‌دهد و ستارگان از آسمان فرو می‌ریزند و قدرت‌های آسمان متزلزل می‌شود. آنگاه علامت پسر انسان در آسمان ظاهر خواهد شد. و آنگاه تمام اقوام زمین ماتم خواهند گرفت و پسر انسان را خواهند دید که بر ابرهای آسمان با قدرت و جلال عظیم می آید» (متی 24:29-30).

بنابراین، رسولان عروج مسیح را دیدند. نسل‌های بعدی مبارزه با شیطان را دیدند که به‌طور نامرئی توسط خود مسیح رهبری می‌شد، و آخرین مردم باید آمدن دوم او را با وحشت‌های قبلی وجود ببینند. خداوند ما را فرا می خواند که بیدار بمانیم.

+ اسقف اعظم ویکتور (پیوواروف)


معراج خداوند یکی از "دوازده" است، یعنی بزرگترین تعطیلات کلیسای ارتدکس.

تعطیلات مسیحی مانند حلقه های یک زنجیر طلایی هستند که به طور جدایی ناپذیری به یکدیگر مرتبط هستند. چهل روز پس از عید پاک، عید معراج فرا می رسد. ده روز پس از معراج - جشن تثلیث.

قبل از صحبت در مورد معراج، باید در مورد معنا و مفهوم نمادگرایی کتاب مقدس و معبد، در مورد ارتباط صحبت کنیم. تاریخ مقدسبا عبادات معبد شرکت کنید تعطیلات مذهبی- این نه تنها به یاد آوردن وقایع تاریخ مقدس است، بلکه عرفانی در آنها گنجانده شده، آنها را از نظر روحی تجربه می کند.

از طریق خدمات معبد، تصاویر و آیین های آن، آیین های نمادین آن، شخص در رویدادهایی که در تاریخ جهان رخ می دهد و در ریتم ها تکرار می شود شرکت کننده واقعی می شود. تقویم کلیسارویدادها عروج خداوند تکمیل زندگی زمینی مسیح منجی است که با نور خیره کننده می درخشد. معراج تاج تعطیلات مسیحی است. این یک شکل قابل مشاهده از بازگشت پسر خدا به وجود ابدی او است. این گشایش فاصله های بی پایان کمال معنوی در برابر انسان است.

مسیح در زندگی زمینی خود را تابع زمان و تاریخ کرد و در عین حال بالاتر از زمان و تاریخ ایستاده است، زیرا او خالق و پروردگار آنهاست. برای یک مسیحی، زندگی مسیح ناصری گذشته به عنوان گذشته نیست، بلکه اکنون واقعی و آینده بی پایان است. تعطیلات مسیحی- این تماس ابدی و زمانی، زمینی و آسمانی است، این مکاشفه عصر روحانی روی زمین در فضای مقدس معبد است.

معراج مسیح دارای اهمیت هستی شناختی، اخلاقی، معنوی و معاد شناختی است. انجیل مرقس تصویری باشکوه از عروج عیسی مسیح به دست می دهد. اما داشتن و خواندن انجیل کافی نیست. همچنین باید زبان خاص، نمادگرایی و سایر ابزارهای تصویری آن را بدانید. این به هیچ وجه به این معنا نیست که نمادگرایی انجیلی وقایع را به یک تمثیل انتزاعی تبدیل می کند. نه، انجیل حقیقت است، بلکه چند وجهی و چندوجهی است. در زمینی آسمانی است، در تاریخی ابدی است. نماد جایگزین نمی شود، بلکه معنا را عمیق می کند و طرح مقدس رویدادها را آشکار می کند.

انجیل مکاشفه ذهن الهی از طریق است کلمه انسانی. مکاشفه در مورد جهان معنوی، اوه زندگی ابدی، در مورد اتحاد روح انسان با الهی، در مورد عالی ترین واقعیت وجود، که فراتر از پدیدارشناسی است، در مورد آنچه که نمی تواند موضوع ادراک حسی یا تحلیل منطقی باشد. روح فقط از طریق شمول عرفانی، از طریق نفوذ شهودی به عالم جوهرهای معنوی، به عالم انرژی های الهی، در عالم مقولات فوق منطقی درک می شود. بنابراین، کتاب مقدس از نمادی استفاده می کند که باید ذهن را از آشنا و عادت به ناشناخته و اسرارآمیز، از مرئی به نامرئی ارتقا دهد.

نماد کتاب مقدس پیوند معنوی بین امکان فکری انسان و ورطه عرفان الهی است. وقتی کتاب مقدس را در دست می گیریم، در برابر یک راز بزرگ می ایستیم. شما می توانید با این راز فقط از طریق احترام به آن ارتباط برقرار کنید.

چهل روز از عید پاک تا معراج گذشت. خداوند به مدت چهل روز نزد شاگردانش ماند و اسرار ملکوت آسمانی را به آنها آموخت. قبل از رستاخیز مسیح، این اسرار برای آنها غیرقابل درک و غیرقابل دسترس بود.

عدد چهل نماد زمان آزمایش معنوی و زندگی زمینی است. موسی به مدت چهل سال مردم را از طریق بیابان به سرزمین موعود هدایت کرد. عیسی مسیح چهل روز قبل از موعظه انجیل روزه گرفت. چهل روز پس از رستاخیز، او بر روی زمین ماند و بر شاگردان و حواریون ظاهر شد و آنها را برای دریافت فیض الهی و موعظه آینده انجیل آماده کرد.

موعظه رسولی را می توان در قالب سه دایره متحدالمرکز، سه مرحله با تنش فزاینده نشان داد:

1. خطبه رسولان خطاب به هم قبیله خود در طول زندگی زمینی مسیح منجی.

2. پس از رستاخیز مسیح تا عروج او - کار تبلیغی در سراسر فلسطین که مستلزم آمادگی و فداکاری معنوی بیشتری بود.

3. موعظه جهانی رسولان پس از نزول روح القدس، موعظه ای که تقریباً همه آنها با شهادت خاتمه یافتند.

در چهلمین روز پس از رستاخیز، خداوند در محاصره شاگردان، اورشلیم را ترک کرد و به سمت کوه زیتون رفت. او در گفتگوی خداحافظی خود در مورد قدرت معجزه آساکه ایمان به انسان می دهد. برخی متحیر هستند که چرا آن نشانه های شگفت انگیز ایمان که مسیح در مورد آنها صحبت کرد اکنون به وضوح رخ نمی دهد.

ایمان درجات مختلفی دارد:

1. ایمانی که امکان و احتمال را می دهد. این ایمان عقل گرایان با احساسات مذهبی سرکوب شده و خفه شده است. مانند درخشش ستارگانی است که شب را روشن نمی کند.

2. درجات دیگر ایمان، یقین انسان است، اما با محبت قلبی گرم نشده باشد. او شبیه نور سرد و مرده ماه است.

3. بالاخره آن ایمانی که ذهن و احساس و اراده آدمی را در بر می گیرد و به هم می پیوندد که نیاز اصلی روح، هدف و محتوای زندگی او، سوختن دائمی دل او می شود. چنین ایمانی مانند نور خورشید است که پرتوهای آن گرما و حیات می بخشد. چنین ایمانی شاهکار روح است، چنین ایمانی معجزه آسا و پیروز است.

انجیل از عروج مسیح به آسمان می گوید. آسمان در کتاب مقدسدر سه معنا به کار می رود:

1. اتمسفر اطراف زمین چیزی است که ما به عنوان یک اقیانوس آبی عظیم درک می کنیم که زمین ما مانند یک کشتی در آن شناور است.

2. فضای بیرونی. این منظره آسمان پر ستاره است که نه تنها در میان شاعران، بلکه در میان فیلسوفان و دانشمندان بزرگ نیز الهام و هیبت را برانگیخته است. کانت می نویسد: «دو چیز مرا شگفت زده می کند: آسمان پر ستاره بالای سرم و قانون اخلاقی درون من. وقتی از گاگارین که از یک پرواز فضایی باز می گشت، از او پرسیدند که آیا خدا را در آسمان دیده است، او پاسخ داد "نه". این پاسخ بدویان ضد دین را به وجد آورد. گاگارین نمی‌دانست یا بهتر بگویم نمی‌خواست بفهمد که پرواز فضایی پیشرفتی در فضای فیزیکی، در «قلمرو ماده» و دنیای معنویهیچ رابطه ای نداشت

3. حوزه معنوی برون مادی که در مقولات یا ابعاد فیزیکی به آن فکر نمی شود. نمایانگر سطح متفاوتی از وجود است. با این حال، این کره نه ضد جهان است، نه پادماده، که به طور فرضی توسط علم فرض شده است، بلکه یک عصر ابدیت است. در سیستم نشانه ها و تصاویر مقدس کتاب مقدس، آسمان مرئی فقط می تواند به عنوان نمادی از آسمان های روحانی عمل کند. این چنین بود که در واقعه معراج ظاهر شد - رویدادی که از نظر تاریخی واقعی و عرفانی بود.

عروج مسیح ناجی دارای اهمیت هستی شناختی است. پسر خدا ماهیت انسانی را به خود گرفت که در معراج به جلال الهی وارد شد. معراج معنای معاد شناختی دارد. این تکمیل زندگی زمینی مسیح بود و آمدن دوم تکمیل چرخه وجود زمینی بشریت خواهد بود. معراج برای ما اهمیت اخلاقی دارد. ما باید به یاد داشته باشیم که ما نه تنها به زمین، بلکه به آسمان نیز تعلق داریم، نه تنها به زمان، بلکه به ابدیت، نه تنها به ماده، بلکه به روح نیز تعلق داریم. و در حالی که روی زمین زندگی می کنید، سعی کنید در افکار و دل ها بالاتر از هر چیز پست، نفسانی و گناه آلود قرار بگیرید. مرقس انجیلی در روایتی از معراج مسیح، تصویر-نمادی را معرفی کرد: عیسی مسیح در سمت راست خدای پدر نشست. خداوند بی زمان و بی مکان است. این تمثیل، این استعاره انسان نما به چه معناست؟ هنگامی که امپراتور یک حاکم را انتخاب می کرد، یا پسر و وارث او به بزرگسالی می رسید، مراسم خاصی انجام می شد: بر تخت نشستن. در تالار کاخ دو تخت در کنار هم قرار گرفته بودند. امپراتور روی یکی نشست. هم فرمانروا را نزد دیگری آوردند و او بر دست راست امپراتور نشست. این به معنای کرامت برابر و قدرت مشترک آنها بود.

این تصویر-نماد بیشتر بر اهمیت ارزش شناختی معراج تأکید می کند. در شخص خدا-مرد مسیح نجات دهنده، همه بشریت فرصت صعود معنوی بی پایان را دریافت کردند.

عیسی مسیح با دستانی دراز برای برکت عروج کرد. رسولان و شاگردانی که در کوه زیتون ایستاده بودند نماینده اول بودند کلیسای مسیحی. این تصویر پر از عشقو امید - نشانه و وعده ای است که برکت خداوند همیشه در کلیسا است و آن را برای همیشه حفظ خواهد کرد.

هر بار که خداوند صحبت می کرد ... و در مقطعی رسولان دیگر او را نمی دیدند.

نه به این دلیل که یک پدیده شبح‌آلود بود و چنین دیدی نمی‌توانست مدت زیادی دوام بیاورد. پدیده کاملا واقعی بود. دلیل آن این است که بدن قیامت شده خداوند مسخ شد. جسد ملموس باقی ماند و همچنان می توانست آزادانه از درهای بسته عبور کند. ظاهرمنجی آینده به خوبی برای رسولان شناخته شده بود، اما در برخی مواقع مشخص شد که او غیرقابل تشخیص است. خداوند بر رسولان ظاهر شد و قابل مشاهده و محسوس و سپس نامرئی بود.

این گونه بود که رسولان پس از عید پاک چندین بار مسیح را ملاقات کردند. اما در روز معراج همه چیز متفاوت بود. مسیح دوباره ظاهر شد تا با شاگردان خود صحبت کند. دوباره آنها را برکت داد و سپس به آسمان صعود کرد و آنها از دیدن استاد باز ماندند.

یک اتفاق استثنایی و بی سابقه رخ داد. دقیقا چی؟ رسولان نه تنها از تعمق خداوند دست کشیدند، همانطور که قبلاً اتفاق افتاده بود، بلکه خداوند از زمین به آسمان عروج کرد. چگونه می توانیم این "آسمان" غیرزمینی را درک کنیم؟

آسمان و زمین

مردم آن زمان پاهایشان را محکم روی زمین گذاشته بودند. زمین مال ماست خانه مشترک، مکانی برای زندگی همه ما. ما به وضوح از این آگاه هستیم، اما در آن زمان دور مردم هنوز مفهوم جهنم را داشتند که از آگاهی بیشتر معاصران ما پاک شده است.

رسولان می دانستند که در عالم اموات، در زیرزمین، روح پدران و مادران، برادران و خواهرانی که از ما رفته اند، وجود خود را می جویند. و بالای زمین آسمانی عظیم است. می توان آن را بخشی از یک جهان وسیع در نظر گرفت. درست است که مردم در آسمان زندگی نمی کنند، اما مثلاً پرندگان پرواز می کنند. و آنها می توانند این کار را ماهرانه تر از راه رفتن و دویدن ما انجام دهند.

فرشتگان بهشتی کجا زندگی می کنند، مگر در بهشت ​​نیست؟ و اکنون به نکته اصلی می رسیم - آسمان هنوز هم می تواند به عنوان بالاترین حد جهان تلقی شود. و حتی به عنوان چیزی ماورایی - به عنوان "مکانی که" خدا در آن زندگی می کند.

بهشت و خدا... نگاه کنید، در انجیل عبارات ملکوت خدا و ملکوت بهشت ​​در شرایط مساوی وجود دارد. بیایید سطرهای اول موعظه روی کوه را باز کنیم: "خوشا به حال فقیران در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن آنهاست" (متی 5: 3). در متی انجیلی، به افراد فروتن وعده پادشاهی بهشت ​​داده شده است. بیایید همان موعظه روی کوه را دوباره بر اساس انجیل دیگری بخوانیم: "خوشا به حال فقیران در روح، زیرا ملکوت خدا از آن شماست" (لوقا 6:20). در اینجا ملکوت بهشت ​​خدا نامیده می شود.

کلمه «آسمان» دارای معانی متعددی است. و این "چند معنایی آسمانی" در کلمه روسی "بهشت" ("آسمان" در جمع) و در کلمه عبری "شمایم" ("آسمان" در دوگانه) ظاهر می شود.

معراج و خدایی شدن

- خداوند عیسی مسیح به کجا صعود کرد؟

- به بهشت، به خدا.

- صبر کنید، آیا خود مسیح خداست؟

- پس او همیشه در بهشت ​​حضور دارد؟

- درسته به عنوان خدا، او همیشه در بهشت ​​است، اما او فقط خدا نیست.

- نه تنها این، او یک انسان است، یک خدا مرد...

- مسیح دقیقاً به عنوان انسان عروج کرد - "به جایی که" او همیشه به عنوان خدا باقی ماند.

- و این به چه معناست؟

- اینکه ذات انسانی مسیح در معراج جلال وصف ناپذیری را که فقط طبیعت الهی دارد دریافت کرد.

- مسیح قبل از عید پاک برای جلال دعا کرد...

- و این مستقیماً به موضوع ما مربوط می شود. مسیح در جتسیمانی به خدای پدر می گوید: «تو را در زمین جلال دادم، کاری را که به من سپردی به پایان رساندم. و اکنون، ای پدر، مرا با خودت جلال بده، با جلالی که پیش از پیدایش جهان نزد تو داشتم.» (یوحنا 17:4-5). از ابدیت، پسر خدا جلال الهی آسمانی داشت و پس از عید پاک آن را به عنوان پسر انسان دریافت می کند.

- در انجیل، مسیح برای جلال آسمانی دعا می‌کند، و اعتقادنامه ما نیز اعتراف می‌کند که مسیح «به آسمان عروج کرد و در دست راست پدر نشست. و دوباره با جلال بیاید...» بین معراج و دومین آمدن باشکوه مسیح یک لحظه «میانگین» وجود دارد. به چه معناست؟ چه چیزی در دست راست پدر نشسته است؟

- در اینجا دوباره زبان نمادهای کتاب مقدس با صدای بلند به نظر می رسد. مسیح با عروج به بهشت ​​با عروج به اوج شکوه آسمانی می رسد. و خاکستری شدن او به معنای ماندن ثابت و بی پایان در ارتفاع است. نشستن در دست راست، یعنی در دست راست، نمادی است که در زندگی امروزی برای ما واضح است. دست راست خدای پدر شریف ترین و باشکوه ترین مکان در کنار خداوند است. می توان گفت که این مکان "در شرایط برابر" است، اگرچه ...

- اما چی؟

- وقتی در مورد مسائل کلامی صحبت می کنیم باید دقت بیشتری داشته باشیم. یک کتاب الهیاتی وجود دارد که توسط ارشماندریت سیپریان (کرن) نوشته شده است. او با وقت شناسی آلمانی بسیاری از سخنان پدرانه درباره خدا و انسان را نقل و تحلیل می کند. در میان آنها یک نقل قول بسیار غیر معمول از سنت گریگوری پالاماس وجود دارد. این نقل قول در مورد مسیح چنین می گوید: «جلال الوهیت او در اولین آمدن در زیر بدن پنهان بود که او از ما و به خاطر ما دریافت کرد. و اکنون او با جسم الهی با پدر در آسمان پنهان شده است... در آمدن دوم، او جلال خود را آشکار خواهد کرد.»

بنابراین، جلال الهی مسیح در بهشت ​​با پدر با جسم مشارکت‌کننده خدا پنهان است... پدر سیپریان اصرار دارد که کلمه یونانی "هوموتئوس" باید "به روسی فقط به عنوان "الهی" ترجمه شود، اما نه "به همان اندازه الهی" ... اگر این کلمه واقعاً به «به همان اندازه الهی» تعبیر می شد، به طبیعت انسانی یا جسم نجات دهنده معنایی مشابه با خدا داده می شد. برای مشرکان، یکسان دانستن فطرت انسان و خدا، اختلاط دو طبیعت با هم، کاملاً قابل قبول است. برای مسیحیان - نه.

- چه چیزی برای ما حلال است؟

- می توان تشخیص داد که در معراج، ذات انسانی مسیح در بالاترین درجه - مشارکت کننده انرژی های الهی - مشارکت کننده خدا شد. یعنی خدایی شدن کامل فطرت انسان وجود داشت. ما اکنون بر اساس مفاهیم الهیاتی ذات و انرژی بحث نمی کنیم که خدایی شدن چیست. این یک موضوع بزرگ جداگانه است. در حال حاضر، فقط بگوییم: معراج خداوند، اوج آسمانی الوهیت است که ماهیت انسانی خداوند عیسی مسیح به آن رسیده است. در اینجا معنای کلامی مختصری از معراج آمده است.

آنچه برای نجات دهنده اتفاق افتاد در مورد ما نیز صدق می کند. طبیعت انسانی او شبیه ماست، ما همه انسان هستیم. مسیح عروج شده به شاگردان وفادار خود اجازه می دهد تا به بلندی های جلال آسمانی صعود کنند، هر کدام به اندازه خود.

در وسط معبد در روز تعطیلات، نمادی از معراج قرار می گیرد - این نماد خدایی است.

_________________________________

1. ارشیم. سیپریان (کرن). مردم شناسی سنت. گریگوری پالاماس. م.، 1375. ص 426.
2. همان. ص 426، 427.

شماس پاول سرژانتوف

در روزی که عیسی عروج کرد، شاگردان مانند کودکانی که والدین خود را از دست داده بودند، مبهوت ایستادند. دو فرشته که برای آرام کردن آنها فرستاده شدند، سؤالی لفاظی کردند: "ای مردان جلیلی، چرا ایستاده اید و به بهشت ​​نگاه می کنید؟" آسمان صاف و خالی بود. و با این حال آنها ایستاده بودند و تماشا می کردند، بدون اینکه به بالا نگاه کنند، نمی دانستند چگونه به کار خود ادامه دهند و بعد چه کنند.

منجی آثار کمی از خود بر روی زمین باقی گذاشت. او کتاب نمی نوشت، او یک سرگردان بود و خانه یا مکانی را که اکنون می توانست به عنوان موزه او باشد، ترک نکرد. او ازدواج نکرده بود، زندگی آرامی نداشت و فرزندی از خود به جای نگذاشت. در واقع، اگر آثاری که او در آن به جا گذاشت، ما چیزی در مورد او نمی دانستیم روح انسان. این نیت او بود. شریعت و پیامبران مانند پرتوی نور بر کسی که قرار بود بیاید متمرکز شدند. و اینک این نور، گویی از منشوری می گذرد، باید در طیف حرکات و سایه های روح انسان متلاشی شود و بدرخشد.

اما شاید اگر معراج نبود بهتر بود؟ اگر عیسی بر روی زمین می‌ماند، می‌توانست به پرسش‌های ما پاسخ دهد، شبهات ما را برطرف کند و در منازعات عقیدتی و سیاسی ما میانجی باشد. شش هفته بعد، شاگردان منظور عیسی را درک کردند که گفت: «برای شما بهتر است که من بروم.» این به خوبی بیان شده است سنت آگوستینفرمود: «تو در برابر چشمان ما سرفراز شده‌ای و ما از اندوه روی برگردانده‌ایم تا تو را در دل‌های خود بیابیم».

کلیسا به عنوان بسط تجسم عمل می کند، راهی که خدا در آن خود را در جهان نشان می دهد. ما "مسیح پس از مسیح" هستیم، کلیسا مکانی است که خدا در آن زندگی می کند. آنچه عیسی برای چند نفر آورد - شفا، فیض، مژده تعلیم عشق الهی - کلیسا اکنون می تواند به همه برساند. این همان چالش بود، آن ماموریت بزرگ، که ناجی آن را قبل از ناپدید شدن از دید شاگردان به آنها سپرد. "اگر دانه گندماو قبلاً توضیح داد که در زمین می افتد و نمی میرد.

برای ما بسیار آسان تر است که باور کنیم که خدا در شخص عیسی مسیح ناصری تجسم یافت تا اینکه بتواند در افرادی که به کلیسای ما می روند تجسم یابد. با این حال، این دقیقاً همان چیزی است که ایمان از ما می خواهد. این چیزی است که زندگی از ما می خواهد. ناجی مأموریت خود را انجام داده است، اکنون این به ما بستگی دارد.

ادیان باستانی معتقد بودند که اعمال خدایان در آسمان بر زمین زیر آنها تأثیر می گذارد. اگر زئوس عصبانی بود، رعد و برق می آمد. فرمول باستانی را بخوانید: "همانطور که در بالا، پایین تر". ناجی این تعریف را تغییر داد: "همانطور که در پایین، در بالا". او به شاگردان خود گفت: «کسی که به شما گوش می‌دهد، به من گوش می‌دهد، و هر که شما را رد کند، من را رد کرده است.» مؤمن دعای خود را به سوی بهشت ​​برمی گرداند و آن را مستجاب می کند; گناهکار توبه می کند و فرشتگان خوشحال می شوند - آنچه ما در زمین انجام می دهیم در بهشت ​​منعکس می شود.

اما چقدر این موضوع را فراموش می کنیم! فراموش می کنیم که نمازمان چقدر مهم است. چقدر برای خدا مهم است که امروز، اینجا و اکنون چه چیزی را انتخاب می کنم. و انتخاب من باعث شادی یا غم خداوند می شود. چقدر فراموش می کنیم که کسانی در این نزدیکی هستند که به محبت و کمک ما نیاز دارند. ما در دنیایی از ماشین‌ها، تلفن‌ها، اینترنت زندگی می‌کنیم و واقعیت این جهان مادی، ایمان ما به خدا را که تمام دنیا را پر کرده است، سرکوب می‌کند.

با صعود، نجات دهنده در خطر فراموشی قرار گرفت. و او از آن خبر داشت. چهار تمثیل انتهای انجیل متی، برخی از آخرین مواردی که عیسی بیان کرد، موضوع مشترکی در زیربنای آنها دارد. مالک خانه اش را ترک می کند، مالک زمین که ترک می کند خدمتکاران خود را اخراج می کند. داماد خیلی دیر می رسد، زمانی که مهمانان از قبل خسته و خوابیده اند، صاحب آن پول را بین بندگانش تقسیم می کند و می رود - همه اینها حول موضوع خدای رفته می چرخد.

در واقع، تاریخ جهان این سؤال اساسی زمان ما را مطرح می کند: "الان خدا کجاست؟" پاسخ مدرن که از سوی نیچه، فروید، کامو و بکت می‌آید این است که استاد ما را رها کرده است و ما را آزاد گذاشته تا قوانین بازی خود را تعیین کنیم.

در جاهایی مانند آفریقا، صربستان، لیبی، الجزایر و اکنون اوکراین، این تمثیل ها را در عمل دیده ایم. همانطور که F. M. Dostoevsky گفت اگر خدا نباشد، همه چیز مجاز است. اما قوی ترین و وحشتناک ترین مَثَل در انجیل وجود دارد که در مورد چگونگی قضاوت خدا درباره جهان صحبت می کند. این مَثَل بز و گوسفند است. اما توجه کنید که چگونه به طور منطقی به چهار مثل قبل از آن متصل است.

اولاً، بازگشت مالک را در روز قیامت نشان می دهد، زمانی که او باید بهای زیادی را بپردازد - به معنای واقعی کلمه. رفتگان بازخواهند گشت، و این بار با قدرت و شکوه، تا همه آنچه بر روی زمین اتفاق افتاده است را جمع بندی کنند.

ثانیاً، مَثَل به آن دوره زمانی اشاره دارد، به آن فاصله چند صد ساله ای که اکنون در آن زندگی می کنیم، به زمانی که به نظر می رسد خدایی وجود ندارد. پاسخ به این مدرن ترین سوال هم از نظر عمقی قابل توجه و هم ترسناک است. خدا اصلا ناپدید نشد بلکه نقابی را که برای او نامناسب‌ترین نقاب بود بر سر گذاشت - نقاب غریب، فقیر، گرسنه، زندانی، بیمار، رانده‌ترین فرد روی زمین: «به راستی به شما می‌گویم، همانطور که با یکی کردید. از کوچکترین برادرانم، این کار را با من کردی.» اگر نتوانیم حضور خدا را در جهان تشخیص دهیم، پس شاید در جای اشتباهی به دنبال آن بوده ایم.

اظهار نظر در مورد مثل آخرین قضاوتجاناتان ادواردز الهیات گفت که خداوند فقرا را به عنوان «کسانی که به او دسترسی دارند» تعیین کرده است. از آنجایی که نمی‌توانیم عشق خود را با انجام کاری که مستقیماً به نفع خدا باشد ابراز کنیم، خدا از ما می‌خواهد که برای فقرایی که مأموریت دریافت محبت مسیحی به آنها محول شده است، کاری سودمند انجام دهیم.

یک فیلم قدیمی فوق العاده به نام "سوت زدن در باد" وجود دارد. متاسفانه در دوبله روسی موجود نیست. در این فیلم دو کودک در حال بازی در انباری روستایی با ولگردی روبرو می شوند که در کاه می خوابد. بچه ها با صدایی خواستار پرسیدند: "شما کی هستید؟" ولگرد بیدار شد و زمزمه کرد و به بچه ها نگاه کرد: "عیسی مسیح!" آنچه را که به شوخی گفت، بچه ها به عنوان حقیقت پذیرفتند. آنها واقعاً معتقد بودند که این مرد عیسی مسیح است و با ولگرد با وحشت، احترام و عشق رفتار می کردند. برایش غذا و پتو آوردند، با او وقت گذراندند، با او صحبت کردند و از زندگی خود گفتند. با گذشت زمان، مهربانی آنها ولگرد را متحول کرد، یک جنایتکار فراری که قبلاً هرگز با چنین رحمتی روبرو نشده بود.

کارگردانی که داستان را نوشت، قصد داشت آن را تمثیلی از آنچه می تواند اتفاق بیفتد اگر همه ما سخنان عیسی در مورد فقرا و نیازمندان را به معنای واقعی کلمه در نظر بگیریم. با خدمت به آنها، ما به مسیح خدمت می کنیم.

مادر ترزا یک بار به یک بازدیدکننده آمریکایی ثروتمند که نمی توانست نگرش محترمانه او را نسبت به ولگردهای کلکته درک کند، گفت: "ما یک نظم متفکرانه هستیم." "اول ما در مورد عیسی تعمق می کنیم و سپس می رویم و او را زیر نقاب جستجو می کنیم."

وقتی به تمثیل قیامت فکر می کنیم، بسیاری از سؤالات خودمان از خدا، مانند بومرنگ به ذهنمان بازمی گردد. چرا خداوند اجازه می دهد که نوزادان در گتوهای بروکلین و در رودخانه مرگ در رواندا متولد شوند؟ چرا خداوند به زندان ها، پناهگاه های بی خانمان ها، بیمارستان ها و اردوگاه های پناهندگان اجازه می دهد؟ چرا عیسی در طول سال‌هایی که در آن زندگی می‌کرد نظمی به جهان نداد؟

طبق این تمثیل، ناجی می دانست که دنیایی که از خود به جای گذاشت شامل فقرا، گرسنگان، زندانیان و بیماران خواهد بود. مصیبت دنیا او را غافلگیر نکرد. او برنامه هایی را انجام داد که شامل آن می شد: برنامه بلند مدت و کوتاه مدت او. برنامه بلند مدت شامل بازگشت او در قدرت و شکوه است و کوتاه مدت شامل انتقال قدرت به کسانی است که در نهایت منادی آزادی کیهان خواهند بود. او عروج کرد تا ما بتوانیم جای او را بگیریم.

"وقتی مردم رنج می برند خدا کجاست؟" - ما اغلب می پرسیم پاسخ سؤال دیگری است: "وقتی مردم رنج می برند، کلیسا کجاست؟" "وقتی این اتفاق می افتد من کجا هستم؟" منجی به آسمان عروج کرد تا کلیدهای ملکوت خدا را در دستان لرزان ما بگذارد.

چرا ما با کلیسایی که عیسی توصیف کرد اینقدر متفاوت هستیم؟ چرا آن، بدن مسیح، اینقدر کم به او شباهت دارد؟ من نمی توانم پاسخ مناسبی به چنین سؤالاتی بدهم، زیرا من خودم بخشی از این مشکل هستم. اما، اگر دقیق‌تر نگاه کنید، هر یک از ما باید این سوال را از خود بپرسیم: "چرا من اینقدر شبیه او هستم؟" این «من» است، نه «او»، نه این یا آن کشیش، بخشدار یا شخص دیگری. یعنی "من"! بیایید هر یک از ما سعی کنیم به این سوال نه ساده اما مهم زندگیمان پاسخی صادقانه بدهیم...

خدا، که بین تجلی خود در «مداخله معجزه‌آسا پیوسته در امور انسانی» یا اجازه دادن به خود «به صلیب کشیده شدن»، همانطور که خود بر روی زمین مصلوب شد، انتخاب می‌کند، گزینه دوم را انتخاب می‌کند. ناجی زخم‌های کلیسا، این بدن خود را بر دوش می‌کشد، همان‌طور که زخم‌های مصلوب را بر دوش کشید. گاهی به این فکر می کنم که کدام زخم ها او را بیشتر عذاب می دهد؟!..