صفحه اصلی / طلسم عشق / غذای یهودیانی که در صحرا قدم می زدند 5 حرف. سرگردانی یهودیان در صحرا

غذای یهودیانی که در صحرا قدم می زدند 5 حرف. سرگردانی یهودیان در صحرا

خود آفریدگار یهودیان را در بیابان هدایت کرد. روزها با ستونی از ابر یعنی ابر جلال راه را به آنها نشان می داد و در شب با ستونی آتشین.

در طول مسیر توقف هایی وجود داشت، اما هرگز معلوم نبود که چقدر طول می کشد، یک شب یا یک سال تمام.

اگر ستون ابر از حرکت باز ایستاد، نشانه آن بود که زمان توقف فرا رسیده است.

در طول اقامت، پس از سخنان موشه: «خداوندا، به ده‌ها هزار خاندان اسرائیل رو کن»، ستون ابر تغییر شکل داد و در روز بر فراز مشکان معلق بود و ستون آتشین در شب. هنگامی که زمان ترک محل رسید، ستون دوباره تغییر کرد، دراز شد، گویی او را به سفر دعوت می کرد، و سپس پسران هارون، کاهنیم، دو شیپور نقره ای مخصوص را با صداهای متناوب، تند و کوتاه دمیدند. پس از سخنان موسی: «ای خداوند برخیز و دشمنانت پراکنده خواهند شد و دشمنانت از حضور تو خواهند گریخت» (بامیدبار 10:35-36)، ستون شروع به حرکت کرد.

پس از اولین شیپور، اردوگاه یهودا به راه افتاد (پایین را ببینید)، پس از دوم - اردوگاه روون و غیره.

در حالی که پارک شده است

در مدت اقامت، جلوی قرارگاه به سمت شرق قرار داشت - ورودی مشکان از این طرف بود.

میشکان همیشه در وسط اردوگاه قرار داشت. و لاویان به عنوان نگهبانان افتخاری او در اطراف او مستقر بودند. موسی، هارون و پسران هارون در مشرق، در ورودی ایستاده بودند. آنها اطمینان دادند که هیچ فرد تصادفی وارد میشکان نشده و مرتکب عمل نامناسبی شده است.

لاویان به سه گروه تقسیم شدند: پسران جرشون، پسران مراری، و پسران کَهات. پسران گرشون در پشت میشکان قرار داشتند و در طول لشکرکشی، پوشش‌های آن و پرده‌ای را که ورودی قدس القدس را پوشانده بود، و هر آنچه برای این کار لازم بود، حمل می‌کردند. پسران کهات تابوت عهد و میز و دو مذبح و وسایل لازم را بر دوش خود حمل کردند. در اردوگاه در سمت راست مشکان قرار داشتند. پسران مراری در سمت چپ او ایستادند و در راه، تیرهای مشکان و از حصار حیاط او و تمام قطعات لازم را بر گاری حمل کردند.

همه یهودیان دیگر به چهار اردوگاه تقسیم شدند و نسبت به چهار طرف میشکان نیز قرار داشتند. هر اردوگاه متشکل از یک قبیله اصلی بود که پرچم مخصوص به خود را داشت و دو قبیله آن را همراهی می کردند.

در سمت شرق اردوگاه یهودا قرار داشت. ایساکار و زبولون نیز زیر پرچم او راهپیمایی کردند. در ضلع غربی اردوگاه افرایم قرار دارد. مناشه و بنیامین نیز زیر پرچم او اجرا کردند. در جنوب اردوگاه روبن قرار داشت. شیمون و گاد زیر پرچم روون راهپیمایی کردند. اردوگاه دان در شمال قرار داشت. آشر و نفتالی زیر پرچم او راهپیمایی کردند.

یهودیان چه زمانی قرار بود حرکت کنند؟

ستون آتش مارها و حیوانات وحشی را نابود کرد

هنگامی که یهودیان مجبور به حرکت در راه شدند، ابتدا اردوگاه یهودا به راه افتاد. هارون و پسرانش پرده را برداشتند، صندوق عهد را با آن پوشانیدند، سپس محراب ها را جمع کردند و... پس از این، میشکان برچیده شد و روی گاری ها بارگیری شد. پسران گرشون و مراری راهی سفر شدند. پشت سر آنها اردوگاه Reuven است. سپس فرزندان کهات، صندوق عهد، سفره نان و منوره را بر دوش خود حمل کردند.

آنها در طول سفر از طریق صحرا چگونه ساخته شدند؟

در تلمود اورشلیم در مورد چگونگی راه رفتن یهودیان در صحرا اختلاف وجود دارد. اعتقاد بر این است که زانوها در یک ستون، یکی پس از دیگری حرکت می کردند. اما طبق نظر دیگری، ترتیب ترتیب در اردوگاه حفظ شد: در وسط میشکان، و در اطراف آن از چهار طرف لاویان و قبایل اسرائیل.

بنی اسرائیل هفت هفته پس از خروج، به دنبال روح خدا، که در ستونی از آتش (ستون) مجسم شده است، در بیابان سرگردان بودند، به کوه سینا نزدیک شدند. در دامنه این کوه (که اکثر محققین آن را کوه ساس صفه صفه و دیگران آن را سربال می شناسند)، در جریان پدیده های مهیب طبیعی، عهد (توافق) نهایی بین خدا و یهودیان به عنوان قوم برگزیده منعقد شد. تا حاملان دین و اخلاق واقعی باشند. اساس عهد، ده فرمان معروف (دکالوگ یا دکالوگ) بود که موسی پس از چهل روز خلوت در کوه سینا بر روی دو لوح عهد حک کرد. این احکام حاوی اصول اولیه دین و اخلاق خدادادی است. تشکیلات مذهبی و اجتماعی مردم نیز در آنجا صورت گرفت: خیمه (معبد اردوگاه) ساخته شد، به خواست حق تعالی قبیله لاوی (لاویان) برای خدمت به آن اختصاص یافت و از خود قبیله کهنیم ها انتخاب شدند. - فرزندان هارون، برادر موسی، که برای انجام خود کهانت فرا خوانده شدند.

پس از یک سال اقامت در کوه مقدس، مردمی که بیش از 600000 نفر قادر به حمل اسلحه بودند (که برای کل مردم بیش از 2000000 نفر خواهد بود) راهی سفر بعدی به سرزمین موعود شدند. ، به کنعان.

علیرغم این واقعیت که هدف سفر - سرزمین کنعان - حتی در هنگام خروج از مصر ایجاد شد، مردم 40 سال را در جاده به عنوان مجازات به خاطر این واقعیت که یهودیان در توانایی آنها (و در نتیجه قدرت خدایی) تردید داشتند، سپری می کنند. از آنها مراقبت می کند) تا سرزمین موعود (موعود) را تصرف کند. سفر بنی‌اسرائیل در صحرا با مشکلات و بلایا و همچنین معجزات الهی همراه بود: دادن مانا از بهشت، ظاهر شدن آب از صخره و بسیاری موارد دیگر. حرکت کند بود، تنها پس از 40 سال سرگردانی، نسل جدید به مرزهای کنعان در شمال دریای مرده نزدیک شد، جایی که آخرین توقف خود را در سواحل اردن انجام داد. موسی در آنجا، از بالای کوه نبو، نگاهی به محل زندگی آینده قوم یهود می اندازد و با انجام دستورات لازم و منصوب کردن یوشع جنگجو به عنوان جانشین خود، بدون اینکه وارد کنعان شود می میرد.

طرح کتاب مقدس، با این حال، تنها به شرح تاریخ این رویداد محدود نمی شود. این مملو از دستورات الهی و اغلب توصیفات دقیق از اجرای آنها است. روش‌های قربانی کردن و اشکال خدمت الهی در کتاب‌های تثنیه و لاویان در ارتباط نزدیک با هنجارهای اخلاقی و دیدگاه‌های زیبایی‌شناختی که مجموعه اصلی احکام را تشکیل می‌دهند، آورده شده است.

جدول زمانی خروج

دیدگاه سنتی مذهبی مبتنی بر «430 سال» است که یهودیان، طبق خروج 12:40، از زمان ورود یعقوب ایلخانی به آنجا در مصر گذرانده‌اند و از سوی دیگر، طبق اول پادشاهان. 6:1، این رویداد 480 سال قبل از نشانک های معبد سلیمان در اورشلیم رخ داده است. به طور کلی تاریخ ساخت این معبد در سال های 960-970 پذیرفته شده است. قبل از میلاد مسیح e.، که حدود 1445 ق.م. ه. به عنوان تاریخ خروج تاریخی. با این حال، این تاریخ در خود تقویم مذهبی بحث برانگیز است، زیرا قبل از به سلطنت رسیدن سلیمان، هم دوره قضات و هم دوران سلطنت پدرش، پادشاه داوود بود. حتی فقط این دو دوره در مجموع بیش از 480 سال ذکر شده است، بدون اینکه حتی سال های سرگردانی یهودیان در صحرا (40 سال) و یا سلطنت خود سلیمان را در نظر بگیریم.

از سوی دیگر، با استفاده از تاریخ نگاری متاخر و اولیه مصر باستان، 1445 ق.م. ه. در زمان سلطنت توتموس سوم سقوط می کند، که طبق داده های باستان شناسی، به خاطر فتوحات خود در کنعان شناخته شده بود، که نمی توانست چنین فرمانروایی سریع بر تعداد زیادی از بردگان یهودی را برای او به ارمغان آورد.

و سرانجام، تاریخ ذکر شده نتایج کاوش های باستان شناسی مربوط به دوره فتح کنعان توسط یهودیان را برآورده نمی کند: کاوش ها در حزور تغییر فرهنگ مادی ساکنان آن را از فرهنگ کنعانی به فرهنگ یهودیان باستان نشان داد. قدمت آن به 1250-1150 باز می گردد. قبل از میلاد مسیح ه. در لاچیش انتقال مشابه به 1150 قبل از میلاد باز می گردد. ه. در مگیدو - تقریبا 1145 ق.م ه.

علاوه بر تاریخ نگاری مذهبی، نظریه ای بیان شده است که تاریخ خروج را در زمان اخراج هیکسوس ها از مصر قرار می دهد. هم مورخان باستان (مانتو، ژوزفوس) و هم برخی از محققان مصری مدرن به چنین نتایجی رسیدند. بر اساس این نظریه، زمان ورود پدرسالار یعقوب به مصر در زمان سلطنت هیکسوس ها، تقریباً 1730 قبل از میلاد است. ه. و با کم کردن 400 سال اسارت مصری ها از این تاریخ، تقریباً به دست می آید. 1350 قبل از میلاد ه. تقریباً سال خروج از مصر. با این حال، دشوار است اعتراف کنیم که هیکسوس‌های اخراج شده از مصر به عنوان نمونه اولیه یهودیان ذکر شده در کتاب مقدس عمل می‌کردند، فقط به این دلیل که اولی حداقل دو قرن بر مصر حکومت کرد، در حالی که یهودیان مصر را در وضعیت تازه آزاد شده ترک کردند. بردگان

آن دسته از محققینی که هنوز هجرت را به عنوان یک واقعیت واقعی تاریخی معرفی می کنند، آن را به دوران سلطنت رامسس دوم یعنی به دوره بین 1279 و 1212 برمی گردند. قبل از میلاد مسیح ه. (یا بین 1290 تا 1224 قبل از میلاد بر اساس نسخه دیگری از گاهشماری مصر باستان). علیرغم این واقعیت که این تاریخ‌گذاری با تاریخ‌گذاری مذهبی تطابق چندانی ندارد، بسیاری از محققان [منبع مشخص نشده 36 روزه] استدلال می‌کنند که برای چنین رویداد مهمی به سادگی هیچ دوره قابل قبول دیگری در تاریخ‌نگاری شناخته شده برای ما باقی نمانده است.

نسخه های جایگزین

تعداد قابل توجهی از نظریه های جایگزین در مورد گاهشماری هجرت وجود دارد که به درجات مختلف با دیدگاه های مذهبی و باستان شناسی مدرن سازگار است.

نظریه آتشفشانی

یکی از توضیح های احتمالی برای وقایع شرح داده شده در کتاب مقدس به عقیده برخی فوران یک آتشفشان در جزیره سانتورینی و سونامی بعدی است که در حدود 1600 قبل از میلاد به دلتای نیل رسید. ه. سونامی با پدیده های طبیعی غیرعادی در طول ده طاعون مصر و قطع شدن آب های دریای سرخ در هنگام عبور بنی اسرائیل همراه است.

بخشیدن تورات در کوه سینا نیز توسط برخی نویسندگان به عنوان مظهر فوران آتشفشانی تلقی می شود؛ مکان ادعایی چنین فورانی اغلب کوه آلال بدر در قلمرو عربستان سعودی مدرن نامیده می شود. در آن منطقه قبیله ای زندگی می کردند که به یهوه (یهوه) ایمان داشتند.

بر اساس آزمایشات دانشمندان، "بوته سوزان" ممکن است یک بوته اقاقیا عربی باشد که در دامنه دهانه های آتشفشانی رشد می کند. آزمایشات نشان داده است که در شعله یک مشعل گازی در دمای بالای هزار درجه، سوختن شاخه های بوته نامرئی است. بوته به آهستگی ذغال می‌شود، همانطور که در کتاب مقدس توضیح داده شده است، «می‌سوزد اما مصرف نمی‌شود». بوته می تواند در نزدیکی منبع نامرئی گازهای آتشفشانی قابل اشتعال رشد کند و ناگهان شعله ور شود و موسی پیامبر را تحت تأثیر قرار دهد. نه مصر و نه شبه جزیره سینا مناطق آتشفشانی نیستند، نزدیکترین آتشفشانها فقط در عربستان سعودی هستند، به ویژه آتشفشان آلال بدر.

کتاب مقدس (تثنیه 1:2) از یک سفر 11 روزه از Kadesh-Barnea (محلی در شرق شبه جزیره سینا) تا Horeb (کوه سینا) صحبت می کند که تقریباً 660 کیلومتر است - فاصله تا Alal Badr. قوی ترین آتشفشانی که فوران کرد و از دور قابل مشاهده بود.

کتاب مقدس در واقع مستقیماً صحبت می کند (اگر بپذیریم که کوه سینا یک آتشفشان است) در مورد فوران آتشفشانی که به صورت ستونی از دود در روز و در شب به عنوان یک درخشش آتشین قابل مشاهده است. و در مورد سفر موسی و یهودیان به کوه خداوند (از آنجا که «تگرگ آتش» از آسمان به مصر فرود آمد) که زیر پای آنها می لرزید، شعله می کشید و در ابرها بود.

«و خداوند رعد و برق و تگرگ ایجاد کرد و آتش بر زمین نازل شد. و خداوند تگرگ را بر زمین مصر فرستاد. و تگرگ و آتش در میان تگرگ آمد، [تگرگ] بسیار قوی که از زمان ساکنانش در تمام سرزمین مصر دیده نشده بود. و تگرگ تمام سرزمین مصر و هر آنچه را که در صحرا بود از انسان گرفته تا حیوان را ویران کرد و تگرگ تمام علف های صحرا را نابود کرد و همه درختان مزرعه را در هم شکست» (خروج 9:23- 25)

«خداوند روزها در ستونی از ابر پیش روی ایشان می رفت و راه را به ایشان نشان می داد و شب در ستونی از آتش به ایشان نور می داد تا روز و شب راه بروند. ستون ابر در روز و ستون آتش در شب از حضور مردم دور نشد» (خروج 13:21-22، تثنیه 1:33).

«کوه سینا همه دود می‌کرد، زیرا خداوند در آتش بر آن فرود آمده بود. و دود از آن برخاست، مانند دود از کوره، و تمام کوه به شدت لرزید.» (Ex. 19:18).

«و موسی به کوه رفت و ابری کوه را پوشاند و جلال خداوند کوه سینا را تحت الشعاع قرار داد. و ابری شش روز او را پوشاند» (خروج 24: 15-16)

فرضیه دروز و خان

محققان دانشگاه کلرادو، کارل دروز و ویکینگ هان پیشنهاد کردند که بادهای شدید می توانند به طور موقت دریاچه مانزالا (دریای سرخ احتمالی کتاب مقدس، که اغلب در ترجمه های بعدی کتاب مقدس با دریای سرخ اشتباه گرفته می شود) را به دو قسمت تقسیم کنند. تجزیه و تحلیل داده‌های باستان‌شناسی، تصاویر ماهواره‌ای و نقشه‌های جغرافیایی به دروس و همکارانش اجازه داد تا عمق این مخزن را در 3000 سال پیش با دقت زیادی محاسبه کنند. باد شرقی که با سرعت 100 کیلومتر در ساعت به مدت 12 ساعت می وزد، احتمالاً می تواند بخشی از دریاچه را به سمت ساحل غربی سوق دهد و قسمت دیگر آب ها را به سمت جنوب و به سمت رود نیل سوق دهد. چنین تقسیم آب، عبور از دریاچه را در امتداد یک "گذرگاه" گسترده (3-4 کیلومتر طول و 5 کیلومتر عرض) با سواحل گل آلود تشکیل شده در پایین آن ممکن می کند. "گذر" می تواند حدود چهار ساعت طول بکشد، سپس آب دوباره بسته شد. به گفته محققین در کتاب خروج که شرح این واقعه است ((و موسی دست خود را بر دریا دراز کرد و خداوند تمام شب دریا را با باد شدید شرقی راند و دریا را خشک کرد و آب ها از هم جدا شدند")، ما در مورد دریای سرخ صحبت نمی کنیم، بلکه در مورد "دریای نی" صحبت می کنیم. دانشمندان معتقدند که صحنه عمل دلتای نیل بوده است.

دانشمندان دیگر قبلاً به نتایج تحقیقات مشابهی رسیده بودند.

گروه دیگری از دانشمندان در تحقیقی مدل‌سازی کردند و در آزمایشی در محل نشان دادند که «شکاف آب‌ها» می‌تواند به دلیل بادهای شدید در محل یک ساحل مدرن در شمال دریای سرخ، جایی که در دوران موسی سطح آب 180 متر بالاتر بود. در همان زمان، دانشمندان به طور علمی "10 طاعون مصر" را به یک توالی منطقی مرتبط کردند.

ارتباط با آتونیسم

زیگموند فروید در اثر خود موسی و توحید در سال 1939، آموزه های موسی را با دینی که در زمان سلطنت فرعون آخناتون در مصر پذیرفته شد، پیوند داد. این دین دارای ویژگی های توحید بود. این بر اساس پرستش تنها یک خدا از پانتئون مصر باستان - خدای آتن بود. فروید همچنین پیشنهاد می کند که پس از شکست این دین در مصر، یکی از شاگردان آخناتون تلاش کرد تا مردم دیگری را تحت حمایت خود متحد کند و با آنها از مصر فرار کند. این تاریخ خروج را بلافاصله پس از تاریخ مرگ آخناتون، یعنی پس از 1358 قبل از میلاد قرار می دهد. ه. ایده فروید توسط جوزف کمبل حمایت شد و احمد عثمان مصر شناس مدرن حتی پیشنهاد کرد که موسی و آخناتون یک شخص هستند.

با این حال، اکثر مصر شناسان مدرن موافق نیستند که دوره موسی را به دوره ای که پس از لغو اصلاحات مذهبی آخناتون منتسب می شود، نسبت دهند.

الواح عهد

الواح عهدیا الواح شهادت (از عبری לוּחוֹת הַבְּרִית‎، luchot ha-brit) - دو تخته سنگی که ده فرمان روی آنها حک شده بود. مطالب [حذف]

بستن عهد

بر اساس پنتاتوک، الواح عهد توسط خداوند در کوه سینا به موسی داده شد. ده فرمان (... دستور و فرمانی که نوشته ام) بر روی لوح ها حک شده بود: «در دو طرف، یک طرف و روی دیگر آن نوشته شده بود. و این الواح اثر خدا بود و نوشته ها نوشته های خدا بود» (خروج 32: 15-16). موسی وقتی مردم را در حال پرستش گوساله طلایی دید، این الواح را شکست (خروج 32: 19). متعاقباً، موسی به فرمان خدا، الواح جدیدی را از سنگ تراشید و برای بار دوم با آنها از کوه بالا رفت (خروج 34: 1-4). خداوند بر روی این لوح ها همان ده فرمان را برای بار دوم نوشت (تثنیه 10:1-5). الواح عهد همچنین "الواح شهادت" نامیده می شوند (خروج 34:29)، زیرا گواهی می دهند به عهدی که خدا با قوم اسرائیل بسته است.

انعقاد عهد با قوم یهود در سه مرحله انجام شد.

موسی از کوه سینا بالا رفت و خداوند اولین ده فرمان را به او ابلاغ کرد. همه مردم رعد و برق و شعله های آتش و صدای شیپور و کوهی دود می دیدند. و چون مردم آن را دیدند عقب نشینی کردند و از دور ایستادند. و به موسی گفتند: با ما سخن بگو تا گوش کنیم، اما خدا با ما سخن نگوید که بمیریم. و موسی به قوم گفت: نترسید. خداوند آمد تا تو را بیازماید و ترس از خود را بر تو مقدم دارد تا گناه نکنی. و قوم دور ایستادند و موسی به تاریکی که خداست وارد شد (خروج 20:18-21).

سپس موسی برای بار دوم از کوه بالا می رود، جایی که دستورالعمل های بسیار بیشتری دریافت می کند، به ویژه، شرح مفصلی در مورد چگونگی و از چه چیزی صندوق عهد باید ساخته شود، که سپس الواح باید در آن ذخیره شوند. و خداوند به موسی گفت: بر کوه نزد من برو و آنجا باش. و لوحهای سنگی و شریعت و احکامی را که برای تعلیم شما نوشتم به شما خواهم داد. و موسی با غلام خود یوشع برخاست و موسی به کوه خدا رفت و به بزرگان گفت: در اینجا بمانید تا به سوی شما بازگردیم. اینک هارون و حور با شما هستند. هر که تجارتی دارد پیش آنها بیاید. و موسی به کوه رفت و ابر کوه را پوشاند و جلال خداوند کوه سینا را تحت الشعاع قرار داد. و ابر آن را به مدت شش روز پوشاند و در روز هفتم خداوند موسی را از میان ابر خواند. منظره جلال خداوند در بالای کوه در برابر چشمان قوم اسرائیل مانند آتش سوزنده بود. موسی وارد وسط ابر شد و از کوه بالا رفت; و موسی چهل روز و چهل شب در کوه بود (خروج 24: 12-18).

پس از پایین آمدن از کوه، مردم را در حال پرستش گوساله طلایی دید و الواح را شکست. لاویان در کنار موسی قرار گرفتند و همه کسانی را که ایده گوساله را ترویج می کردند، کشتند.

پس از این حوادث، خداوند دوباره رو به موسی کرد: در آن زمان خداوند به من فرمود: برای خود دو لوح سنگ مانند اولی بتراش و بر کوه نزد من بیا و برای خود تابوت چوبی بساز. و کلماتی را که بر الواح قبلی بود که شما شکستید، روی لوحها خواهم نوشت. و آنها را در کشتی قرار دهید. و تابوتى از چوب شطیم ساختم و دو لوح سنگى مانند اول تراشیدم و به كوه رفتم. و این دو میز در دست من بود. و بر الواح، همانطور که قبلاً نوشته شده بود، ده کلمه ای را که خداوند در کوه از میان آتش در روز ملاقات به شما گفت، نوشت و خداوند آنها را به من داد. و برگشتم و از کوه پایین آمدم و الواح را در صندوقی که ساخته بودم همانطور که خداوند به من دستور داده بود گذاشتم (تثنیه 10: 1-5).

تحویل الواح یک لحظه مهم در تاریخ مردم است. اعتقاد بر این است که از این لحظه یک اتحاد بین خدا و قوم یهود منعقد شد. این رویداد بر اساس تقویم یهودیان در دهم تیشری رخ داد. از آن زمان، این روز به نام روز کفاره (یوم کیپور) - مقدس ترین تعطیلات یهودیان است.

تاریخچه الواح

الواح عهد در صندوق عهد که در خیمه قرار داشت نگهداری می شد. پس از آن، تابوت عهد توسط سلیمان در معبد اورشلیم که خود ساخته بود نصب شد. طبق سنت تلمودی، لوح های شکسته نیز در صندوق نگهداری می شد و بنی اسرائیل هنگام رفتن به جنگ، آنها را با خود حمل می کردند. پادشاه یوشیا (یوشیاهو) که نابودی معبد را پیش بینی می کرد، صندوق را با الواح پنهان کرد تا از هتک حرمت آنها توسط دشمنان جلوگیری کند.

پس از یوسف، زمانی که او بالفعل فرمانروای مصر شد و تنها بالاترین نمادهای قدرت را به فرعون واگذار کرد. به دعوت یوسف، پدرش یعقوب و تمام خانواده 67 نفره اش به مصر رفتند.

پس از استقرار یهودیان در خاک غنی، به لطف نفوذ فرهنگ بسیار توسعه یافته و موقعیت ممتاز قبیله، مربوط به اولین وزیر و نیکوکار کشور، تعداد آنها به سرعت شروع به افزایش کرد.

اما پس از مرگ یوسف، با تغییر فرعون، نگرش مصریان نسبت به مردم ساکن در میان آنها تغییر کرد، بنی اسرائیل به بردگی می‌افتند.

یهودیان مجبور شدند بلوک های عظیم گرانیت را بریده و به محل ساخت و ساز بکشانند. حفر و ساختن کانال‌های جدید، ساختن آجر و خمیر کردن خشت و آهک برای ساختمان‌های در حال احداث، بالا بردن آب از رود نیل به گودال‌ها برای آبیاری مزارع، تحت ضربات ناظران ظالم، همانطور که در پنتاتوک به تصویر کشیده شده است:

«مصریان بنی‌اسرائیل را ظالمانه به کار واداشتند و زندگی خود را از کار سخت در خشت و خشت و از همه کارهای مزرعه تلخ کردند» (خروج 1:13،14).

بر اساس دیدگاه سنتی، بردگی مصر 210 سال به طول انجامید.

شرایط زندگی بنی اسرائیل در سالهای منتهی به خروج به شدت دشوار شد. فرعون وقتی دید که اقداماتی که انجام داده است نمی تواند رشد جوانان را کند کند، دستور داد ابتدا پنهانی و سپس آشکارا پسران قبیله بنی اسرائیل را بکشند.

در این زمان، رهبر آینده و آزادی بخش قوم یهود، موسی متولد شد.

آمادگی برای خروج و خود خروج

موسی به طور معجزه آسایی از مرگ نجات یافت، به لطف این واقعیت که در کودکی او را در سبدی که توسط مادرش یوخه‌بد (Yocheved) قیر شده بود قرار داده شد، که در کنار آب‌های نیل به دست باتیا، دختر فرعون افتاد.

موسی در دربار سلطنتی بزرگ شد و به عنوان فرزند خوانده دختر فرعون، بهترین آموزش را در آن زمان دریافت کرد. او که از ذات غنی برخوردار بود، منشأ خود را از مردمی تحت ستم فراموش نکرد. او با او قطع رابطه نکرد، بلکه برعکس، از اتاق های مجلل قصر فرعون به وضوح می توانست ذلت و بردگی را که مردمش در آن بودند ببیند.

یک روز، موسی در حالی که خشمگین شده بود، یک ناظر مصری را که در حال تنبیه ظالمانه یک برده اسرائیلی بود، می کشد. موسی مصری را در شن دفن کرد و سعی داشت آثار جنایت ناخواسته خود را پنهان کند، اما شایعات در این مورد منتشر شد و او را به مجازات اعدام تهدید کردند. در نتیجه، او مجبور شد از مصر به کوهستانی و غیرقابل دسترس شبه جزیره سینا، به مدیان فرار کند، جایی که او به مدت 40 سال زندگی یک شبان آرام را سپری کرد.

هنگامی که زمان فرا می رسد، موسی از جانب خداوند فرمان می گیرد که به مصر بازگردد تا قوم خود را از اسارت بردگی خارج کند و آنها را در خدمت خدا قرار دهد، خداوندی که خود را به نام «یَهُوَه» به معنای «او» نامیده است. که است."

موسی با بازگشت به مصر به عنوان فرستاده و پیامبر خدا، به نام خدا، از فرعون می خواهد که قوم خود را آزاد کند و معجزاتی را به نمایش می گذارد که فرعون و اطرافیانش را در مورد الوهیت خواسته هایش متقاعد می کند.

این معجزات ده بلای مصر نامیده می شد، زیرا هر معجزه ای که موسی نشان می داد با بلایای وحشتناکی برای مصریان همراه بود. به افتخار آخرین این معجزات، عید یهودی عید فصح (از פסח - گذشت) نام خود را گرفت.

بر اساس پنتاتوک، فرشته مرگ همه نخست زادگان مصری را اعدام کرد و از خانه های یهودیان که با خون بره قربانی مشخص شده بود، «عبور» کرد.

نجات اولین فرزند یهودی آغاز خروج از مصر بود. درست یک هفته پس از خروج، ارتش فرعون یهودیان را در دریای سرخ پیشی گرفت، جایی که معجزه دیگری رخ داد: آبهای دریا از پیش روی بنی اسرائیل جدا شد و بر روی ارتش فرعون بسته شد.

سرگردانی یهودیان در بیابان

بنی اسرائیل هفت هفته پس از خروج، به دنبال روح خدا، که در ستونی از آتش (ستون) مجسم شده است، در بیابان سرگردان بودند، به کوه سینا نزدیک شدند. در دامنه این کوه (که اکثر محققین آن را کوه ساس صفه صفه و دیگران آن را سربال می شناسند)، در جریان پدیده های مهیب طبیعی، عهد (توافق) نهایی بین خدا و یهودیان به عنوان قوم برگزیده منعقد شد. تا حاملان دین و اخلاق واقعی باشند.

اساس عهد نامه معروف (دکالوگ یا دکالوگ) بود که موسی پس از چهل روز تنهایی در کوه سینا بر روی دو لوح عهد حک کرد. این احکام حاوی اصول اولیه دین و اخلاق خدادادی است.

تشکیلات مذهبی و اجتماعی مردم نیز در آنجا صورت گرفت: خیمه (معبد اردوگاه) ساخته شد، به خواست حق تعالی (لاویان) برای نگهداری آن اختصاص داده شد و از خود قبیله کهنیم - نوادگان هارون، برادر موسی، دعوت کرد تا خود کهانت را انجام دهد.

پس از یک سال اقامت در کوه مقدس، مردمی که بیش از 600 هزار نفر قادر به حمل اسلحه بودند (که برای کل مردم بیش از 2 میلیون نفر خواهد بود) راهی سفر بعدی شدند، یعنی: به کنعان

علیرغم این واقعیت که هدف سفر - سرزمین کنعان - حتی در هنگام خروج از مصر ایجاد شد، مردم 40 سال را در جاده به عنوان مجازات به خاطر این واقعیت که یهودیان در توانایی آنها (و در نتیجه قدرت خدایی) تردید داشتند، سپری می کنند. از آنها مراقبت می کند) تا سرزمین موعود (موعود) را تصرف کند.

سفر بنی‌اسرائیل در صحرا با مشکلات و بلایا و همچنین معجزات الهی همراه بود: دادن مانا از بهشت، ظاهر شدن آب از صخره و بسیاری موارد دیگر. حرکت کند بود، تنها پس از 40 سال سرگردانی، نسل جدیدی به مرزهای کنعان در شمال نزدیک شدند، جایی که آخرین توقف خود را در ساحل انجام دادند.

موسی در آنجا، از بالای کوه نبو، نگاهی به محل زندگی آینده قوم یهود می اندازد و با انجام دستورات لازم و منصوب کردن یوشع جنگجو به عنوان جانشین خود، بدون اینکه وارد کنعان شود می میرد.

طرح کتاب مقدس، با این حال، تنها به شرح تاریخ این رویداد محدود نمی شود. این مملو از دستورات الهی و اغلب توصیفات دقیق از اجرای آنها است. روش‌های قربانی کردن و اشکال خدمت الهی در کتاب‌های تثنیه و لاویان در ارتباط نزدیک با هنجارهای اخلاقی و دیدگاه‌های زیبایی‌شناختی که مجموعه اصلی احکام را تشکیل می‌دهند، آورده شده است.

جدول زمانی خروج

دیدگاه سنتی مذهبی مبتنی بر «430 سال» است که یهودیان، طبق خروج 12:40، از زمان ورود یعقوب ایلخانی به آنجا در مصر گذرانده‌اند و از سوی دیگر، طبق اول پادشاهان. 6:1، این رویداد 480 سال قبل از نشانک های معبد سلیمان در اورشلیم رخ داده است.

به طور کلی تاریخ ساخت این معبد در سال های 960-970 پذیرفته شده است. قبل از میلاد مسیح e.، که حدود 1445 ق.م. ه. به عنوان تاریخ خروج تاریخی.

با این حال، این تاریخ در خود تقویم مذهبی بحث برانگیز است، زیرا قبل از به سلطنت رسیدن سلیمان، هم سلطنت پدرش و هم سلطنت پدرش بود. حتی فقط این دو دوره در مجموع بیش از 480 سال ذکر شده است، بدون اینکه حتی سال های سرگردانی یهودیان در صحرا (40 سال) و یا سلطنت خود سلیمان را در نظر بگیریم.

از سوی دیگر، با استفاده از تاریخ نگاری متاخر و اولیه مصر باستان، 1445 ق.م. ه. در زمان سلطنت توتموس سوم سقوط می کند، که طبق داده های باستان شناسی، به خاطر فتوحات خود در کنعان شناخته شده بود، که نمی توانست چنین فرمانروایی سریع بر تعداد زیادی از بردگان یهودی را برای او به ارمغان آورد.

و در نهایت، تاریخ ذکر شده نتایج کاوش های باستان شناسی مربوط به دوره فتح کنعان توسط یهودیان را برآورده نمی کند: کاوش ها تغییر فرهنگ مادی ساکنان آن را از فرهنگ کنعانی به فرهنگ یهودیان باستان نشان داد. به 1250-1150. قبل از میلاد مسیح ه. در لاچیش انتقال مشابه به 1150 قبل از میلاد باز می گردد. ه. در مگیدو - تقریبا 1145 ق.م ه.

علاوه بر تاریخ نگاری مذهبی، نظریه ای بیان شده است که تاریخ خروج را در زمان اخراج هیکسوس ها از مصر قرار می دهد. هم مورخان باستان (مانتو) و هم برخی از محققان مصر شناس مدرن به چنین نتایجی رسیدند.

بر اساس این نظریه، زمان ورود پدرسالار یعقوب به مصر در زمان سلطنت هیکسوس ها، تقریباً 1730 قبل از میلاد است. ه. و با کم کردن 400 سال اسارت مصری ها از این تاریخ، تقریباً به دست می آید. 1350 قبل از میلاد ه. تقریباً سال خروج از مصر. با این حال، دشوار است اعتراف کنیم که هیکسوس‌های اخراج شده از مصر به عنوان نمونه اولیه یهودیان ذکر شده در کتاب مقدس عمل می‌کردند، فقط به این دلیل که اولی حداقل دو قرن بر مصر حکومت کرد، در حالی که یهودیان مصر را در وضعیت تازه آزاد شده ترک کردند. بردگان

آن دسته از محققینی که هنوز هجرت را به عنوان یک واقعیت واقعی تاریخی معرفی می کنند، آن را به دوران سلطنت رامسس دوم یعنی به دوره بین 1279 و 1212 برمی گردند. قبل از میلاد مسیح ه. (یا بین 1290 تا 1224 قبل از میلاد بر اساس نسخه دیگری از گاهشماری مصر باستان).

علیرغم این واقعیت که این تاریخ گذاری با تاریخ گذاری مذهبی مطابقت چندانی ندارد، بسیاری از محققان استدلال می کنند که برای چنین رویداد مهمی به سادگی هیچ زمان قابل قبول دیگری در طول تاریخ مدرن وجود ندارد.

گالری عکس



عهد عتیق در کتاب دوم موسی با عنوان «خروج» بیان می‌کند که چگونه این پیامبر بزرگ خروج یهودیان از مصر را که در نیمه دوم قرن دوم قبل از میلاد اتفاق افتاد، سازماندهی کرد. ه. پنج کتاب اول کتاب مقدس نیز متعلق به موسی است و داستان های شگفت انگیز و معجزات الهی را برای نجات قوم یهود شرح می دهد.

بنیانگذار دین یهود، وکیل و اولین پیامبر یهودی روی زمین موسی بود. بیهوده نیست که بسیاری از مردم علاقه دارند که موسی چند سال یهودیان را در بیابان هدایت کرد. برای درک ماهیت آنچه در حال رخ دادن است، ابتدا باید خود را با طرح این داستان آشنا کنید. موسی (شخصیت کتاب مقدس) تمام قبایل بنی اسرائیل را گرد هم آورد و آنها را به سرزمین کنعان که خدا به ابراهیم، ​​اسحاق و یعقوب وعده داده بود هدایت کرد. خداوند این بار طاقت فرسا را ​​بر دوش او نهاد.

تولد حضرت موسی

این سؤال که موسی چند سال یهودیان را در بیابان هدایت کرد، ارزش بررسی دقیق دارد. داستان حضرت موسی از آنجا شروع می شود که پادشاه جدید مصر که یوسف نبی و خدمات او به مصر را نمی شناخت و نگران افزایش قوم بنی اسرائیل و قوی شدن آنها بود، با ظلم خاصی با او برخورد کرد و او را مجبور کرد. برای انجام کار بدنی کمرشکن اما مردم همچنان قوی تر و بزرگتر شدند. و سپس فرعون دستور داد همه پسران عبری تازه متولد شده را به رودخانه بیندازند.

در این زمان، در یکی از خانواده های قبیله لوین، زنی نوزادی به دنیا آورد، او را در سبدی که کف آن با رزین آغشته شده بود، گذاشت و او را به پایین رودخانه فرستاد. و خواهرش شروع کرد به تماشای اینکه چه اتفاقی برای او خواهد افتاد.

در این هنگام دختر فرعون در رودخانه غسل ​​می کرد که ناگهان با شنیدن صدای گریه کودکی در نیزارها، کودکی را در سبدی یافت. به او رحم کرد و او را با خود برد. خواهرش بلافاصله به سمت او دوید و به او پیشنهاد داد تا پرستاری پیدا کند. از آن زمان مادر خودش پرستار او شد. به زودی پسر قوی تر شد و مانند پسر خود دختر فرعون شد. نام او را موسی گذاشت زیرا او را از آب بیرون کشید.

موسی بزرگ شد و دید که برادرانش اسرائیل چقدر زحمت کشیدند. روزی دید که مصری یک یهودی فقیر را کتک می زند. موسی در حالی که به اطراف نگاه می کرد تا کسی او را نبیند، مصری را کشت و جسدش را در شن دفن کرد. اما به زودی فرعون از همه چیز مطلع شد و سپس موسی تصمیم گرفت از مصر فرار کند.

فرار از مصر

پس موسی به سرزمین مدیان رفت و در آنجا با یک کاهن و هفت دخترش آشنا شد که یکی از آنها صیفورا همسر او شد. به زودی پسرشان گیرسام به دنیا آمد.

پس از مدتی پادشاه مصر می میرد. قوم بنی اسرائیل از بدبختی فریاد می زنند و این فریاد به گوش خدا می رسد.

روزی موسی که گوسفندان را می‌چرخاند، بوته‌ی خار در حال سوختن را دید که به دلایلی نسوخت. و ناگهان صدای خدا را شنید که به موسی دستور داد تا به مصر برگردد و بنی اسرائیل را از بردگی نجات دهد و از مصر خارج کند. موسی خیلی ترسید و شروع کرد به دعا کردن با خدا که شخص دیگری را انتخاب کند.

او ترسید که او را باور نکنند، و سپس خداوند به او نشانه هایی عطا کرد. او خواست که عصای خود را روی زمین بیندازد که بلافاصله تبدیل به مار شد و سپس موسی را مجبور کرد تا آن را از دم بگیرد تا دوباره تبدیل به میله شود. سپس خداوند موسی را مجبور کرد که دست خود را در آغوش او بگذارد و سپس سفید شد و جذام پوشیده شد. و وقتی دوباره او را در آغوش خود گذاشت، سالم شد.

بازگشت به مصر

خداوند برادر هارون را به عنوان دستیار موسی منصوب می کند. آنها نزد قوم خود آمدند و نشانه هایی از خود نشان دادند تا باور کنند که خدا خواسته است که او را خدمت کنند و مردم ایمان آوردند. سپس موسی و برادرش نزد فرعون آمدند و از او خواستند که بنی اسرائیل را رها کند، زیرا خداوند به آنها دستور داده بود. اما فرعون سرسخت بود و تمام نشانه های خدا را نیرنگی ارزان می دانست. قلبش سخت تر شد.

سپس خداوند ده بلای وحشتناک را یکی پس از دیگری بر فرعون می فرستد: سپس آب دریاچه ها و رودخانه ها به خون تبدیل می شود، جایی که ماهی ها مرده و متعفن می شوند، سپس تمام زمین را وزغ می پوشانند، آنگاه میله ها به داخل پرواز می کنند، سپس مگس های سگ. سپس آفت رخ داد، سپس آبسه، سپس تگرگ یخی، سپس ملخ، سپس تاریکی. هر بار که یکی از این بلاها رخ می داد، فرعون تسلیم می شد و قول می داد که بنی اسرائیل را رها کند. اما زمانی که از خداوند آمرزش گرفت، به وعده خود عمل نکرد.

خروج یهودیان از مصر تقریباً غیرممکن می شود، اما نه برای خدا، که مردم خود را در معرض وحشتناک ترین اعدام قرار می دهد. در نیمه‌شب خداوند تمام نخست‌زادگان مصر را کشت. و تنها پس از آن فرعون بنی اسرائیل را رها کرد. و به این ترتیب موسی یهودیان را از مصر خارج کرد. خداوند راه سرزمین موعود را شبانه روز به شکل ستونی از آتش به موسی و هارون نشان داد.

موسی یهودیان را از مصر خارج کرد

فرعون پس از رهایی از وحشت، به دنبال آنها می رود و ششصد ارابه برگزیده را با خود می برد. بنى اسرائيل كه در كنار دريا اردو زده بودند، با ديدن لشكريان مصر كه به آنها نزديك مى‏شد، ترسيدند و به فرياد پرداختند. آنها شروع به سرزنش موسی کردند که بهتر است برده مصری ها باشد تا اینکه در بیابان بمیرد. سپس موسی به فرمان خداوند عصای خود را برافراشت و دریا شکافت و خشکی پدید آمد. و بنی اسرائیل از ششصد هزار نفر رفتند، اما ارابه های مصری نیز متوقف نشدند، سپس آب دوباره بسته شد و تمام لشکر دشمن را غرق کرد.

بنی‌اسرائیل از میان صحرای بی‌آب راه خود را طی کردند. به تدریج ذخایر آب خشک شد و مردم از تشنگی رنج می برند. و ناگهان منبعی یافتند، اما آب در آن تلخ شد. سپس موسی هیزم را به سوی آن پرتاب کرد و شیرین و آشامیدنی شد.

عصبانیت مردم

پس از مدتی بنی اسرائیل چون نان و گوشت کافی نداشتند با خشم به موسی حمله کردند. موسی به آنها اطمینان داد و به آنها اطمینان داد که در شام گوشت بخورند و صبح به نان سیر شوند. هنگام غروب بلدرچین هایی به پرواز درآمدند که با دست می شد آنها را گرفت. و سحرگاه مانا از آسمان فرود آمد، مانند یخبندان، بر سطح زمین افتاد. طعمش شبیه کیک با عسل بود. مانا تبدیل به غذای ثابت آنها شد که از طرف خداوند فرستاده شد و تا پایان سفر طولانی خود خوردند.

در مرحله آزمایش بعدی آب نداشتند و دوباره با سخنان خشم آلود به موسی حمله کردند. و موسی به خواست خدا عصای خود را بر صخره زد و از آن آب بیرون آمد.

چند روز بعد عمالیقیان به بنی اسرائیل حمله کردند. موسی به خدمتگزار وفادار خود عیسی گفت که مردان قوی را انتخاب کند و بجنگد و او در تپه ای مرتفع شروع به دعا کرد و دستانش را به سمت آسمان بلند کرد، به محض اینکه دستانش افتاد، دشمنان شروع به پیروزی کردند. سپس دو بنی اسرائیل از دست موسی حمایت کردند و عمالقیان شکست خوردند.

کوه سینا. دستورات

قوم اسرائیل به راه خود ادامه دادند و در نزدیکی کوه سینا توقف کردند. سومین ماه سرگردانی او بود. خداوند موسی را به بالای کوه فرستاد و به قومش گفت که برای ملاقات با او آماده شوند تا پاک شوند و لباسهای خود را بشویند. در روز سوم رعد و برق و رعد و برق و صدای بلند شیپور شنیده شد. موسی و قوم ده فرمان را از زبان خدا دریافت کردند و اکنون باید طبق آنها زندگی می کردند.

اولی می گوید: فقط خدای حقیقی را بندگی کنید که شما را از سرزمین مصر بیرون آورد.

دوم: برای خود بت نسازید.

سوم: نام خداوند را بیهوده نبرید.

چهارم: شنبه ها کار نکنید، بلکه نام پروردگار را تسبیح کنید.

پنجم: پدر و مادرت را گرامی بدار تا برای تو خیر شود و روزگارت در زمین طولانی شود.

ششم: نکش.

فرمان هفتم: زنا مکن.

هشتم: دزدی نکن.

نهم: بر همسایه خود شهادت دروغ نده.

دهم: به چیزی از همسایه خود طمع مباش، نه به خانه او، نه زن او، نه مزرعه او، نه خدمتکار مرد یا زن او، نه گاو و نه الاغ او.

خداوند موسی را به کوه سینا فرا خواند و مدتی طولانی با او گفت و گو کرد و در پایان گفتگو دو لوح سنگی با احکام به او داد. موسی چهل روز را در کوه سپری کرد و خداوند به او آموخت که چگونه دستورات خود را به درستی اجرا کند، چگونه خیمه اردوگاهی بسازد و خدای خود را در آن خدمت کند.

ثور طلایی

موسی مدتها بود که رفته بود و بنی اسرائیل طاقت نیاوردند و شک داشتند که خداوند مورد لطف موسی قرار گرفته است. و سپس از هارون خواستند تا نزد خدایان بت پرست بازگردد. سپس به همه زنان دستور داد زیورآلات طلای خود را بردارند و نزد او بیاورند. از این طلا گوساله ای ریخت و گویی برای خدایی قربانی کردند و سپس جشن و رقص مقدس برپا کردند.

وقتی موسی با چشمان خود این همه ضیافت شیطانی را دید، بسیار خشمگین شد و الواح وحی را پرتاب کرد. و به صخره ای برخورد کردند. سپس گوساله طلایی را پودر کرد و در رودخانه ریخت. در آن روز بسیاری توبه کردند و کسانی که این کار را نکردند کشته شدند و سه هزار نفر بودند.

سپس موسی دوباره به کوه سینا بازگشت تا در حضور خدا حاضر شود و از او بخواهد که قوم اسرائیل را ببخشد. خدای بزرگوار رحمت کرد و دوباره به موسی الواح وحی و ده فرمان داد. موسی یک سال تمام را با بنی اسرائیل در کوه سینا گذراند. پس از ساختن خیمه، شروع به خدمت به خدای خود کردند. اما اکنون خداوند به آنها دستور می دهد که به سوی سرزمین کنعان، اما بدون او، حرکت کنند و فرشته ای را در مقابل آنها قرار می دهد.

نفرین خدا

پس از سفری طولانی سرانجام سرزمین موعود را دیدند. و سپس موسی دستور داد که دوازده نفر را جمع کنند تا آنها را به شناسایی بفرستند. پس از چهل روز بازگشتند و گفتند که سرزمین کنعان حاصلخیز و پرجمعیت است، اما همچنین دارای ارتش قوی و استحکامات قدرتمند است، بنابراین فتح آن به سادگی غیرممکن است و برای قوم اسرائیل مرگ حتمی است. مردم با شنیدن این سخن، نزدیک بود موسی را سنگسار کنند و تصمیم گرفتند به جای او به دنبال رهبر جدیدی بگردند و سپس حتی خواستند به مصر بازگردند.

و خداوند بیش از هر زمان دیگری بر قوم اسرائیل خشمگین شد که با وجود همه آیات او به او ایمان نیاوردند. از میان آن دوازده جاسوس، او فقط یوشع، یوشع و کالیب را که هر لحظه آماده انجام اراده خداوند بودند باقی گذاشت و بقیه مردند.

خداوند ابتدا می خواست قوم اسرائیل را با طاعون هلاک کند، اما سپس به شفاعت حضرت موسی آنها را مجبور کرد تا چهل سال در بیابان ها سرگردان شوند تا اینکه غرغرکنندگان از بیست سالگی به بالا مردند. و تنها به فرزندان خود اجازه دادند که سرزمین وعده داده شده به پدرانشان را ببینند.

سرزمین کنعانیان

موسی 40 سال قوم یهود را در صحرا رهبری کرد. بنی‌اسرائیل در طول سال‌های متمادی سختی‌ها و سختی‌ها، بیش از یک بار موسی را سرزنش و سرزنش کردند و علیه خود خداوند گله کردند. چهل سال بعد، نسل جدیدی بزرگ شد که با سرگردانی و زندگی سخت سازگارتر بود.

و سپس روزی فرا رسید که موسی آنها را برای تسخیر آن به سرزمین کنعان هدایت کرد. پس از رسیدن به مرزهای آن، در نزدیکی رود اردن ساکن شدند. موسی در آن زمان صد و بیست ساله بود، احساس کرد که پایان او نزدیک است. پس از صعود به بالای کوه، سرزمین موعود را دید و در خلوت کامل خود را در پیشگاه خداوند نشاند. اکنون خداوند مسئولیت هدایت مردم به سرزمین موعود را بر عهده عیسی پسر نون گذاشت.

اسرائیل دیگر پیامبری مانند موسی نداشت. و برای کسی مهم نبود که موسی چند سال یهودیان را در بیابان هدایت کرد. اینک سی روز برای مرگ پیامبر عزاداری کردند و سپس با عبور از اردن به نبرد برای سرزمین کنعان پرداختند و سرانجام پس از چند سال آن را فتح کردند. رویاهای آنها در مورد سرزمین موعود به حقیقت پیوست.

هنگامی که یک بار عهد عتیق را خواندم، اختلاف عجیبی بین تفسیر غالب یک قطعه در جامعه و آنچه واقعاً در آنجا نوشته شده است یافتم.

ما در مورد قسمت معروف هدایت یهودیان در صحرا به مدت 40 سال صحبت می کنیم. بنا به دلایلی این عقیده وجود داشت که این کار برای اینکه افرادی که در مصر برده بودند بمیرند. ظاهراً حامل الگوی رفتاری برده بودن بد است (یا از دیدگاه موسی و یا این نتیجه گیری در اینجا اجتناب ناپذیر است از خود خداوند خداوند).

من نمی دانم در کشورهای دیگر چگونه است، اما در اینجا این ایده محبوبیت پیدا کرده است. این ایده به شدت در همان دیگ با این افکار آمیخته شد که "ما فاقد جامعه مدنی هستیم" ، مانند یک نفرین - یک "وضعیت بد" و لازم است "قطره قطره برده را بیرون بکشیم". مثلاً افراد باهوش اینگونه به مردم یاد می دادند. بنابراین، همه چیز با آنها "در زندگی" خوب است. و اینجا رسیا داریم و رسیا هست، چه چیزی از آن بگیریم. برخی خانم ها و آقایان دارند، اما ما مرد و زن داریم.

حداقل یک ایدئولوژی زیبا و تاثیرگذار. بله، و در دین حمایت وجود دارد. به نظر می رسد ... یا اینطور نیست؟



در کتاب اعداد، که از فصل 13 شروع می شود، می توانید شرح مفصلی از این داستان را بخوانید. ببینیم اونجا چی میگه و برای اینکه متهم به خارج کردن عبارات از متن نشوم، سعی می کنم همین زمینه را از طریق نقل قول «فراوانی» به تصویر بکشم. بنابراین، اگر دوست ندارید نامه های زیادی بخوانید، ببخشید.

بنابراین، خداوند یهودیان را از مصر بیرون کرد و به آنها کمک کرد تا از صحرا عبور کنند. در پایان، یهودیان به سرزمین هایی آمدند که خداوند وعده داده بود مالکیت آنها را به آنها بدهد.

کتاب اعداد، فصل 13:

2 و خداوند به موسی سخن گفت و گفت:
3مردانی را از میان خود بفرستید تا زمین کنعان را که به بنی‌اسرائیل می‌دهم جاسوسی کنند. یک نفر از قبیله پدرانشان، رئیس آنها را بفرست.

18 و موسی آنها را فرستاد تا زمین کنعان را جاسوسی کنند و به آنها گفت: «به این کشور جنوبی بروید و به کوه بروید.
19 و زمین را در نظر بگیرید که چه نوع چیز است، و مردمی که در آن زندگی می کنند، خواه قوی باشند یا ضعیف، خواه کم باشند یا زیاد؟
20 و زمینی که در آن زندگی می کند چیست، خوب است یا بد؟ و چه شهرهایی که در آن زندگی می کند، چه در چادر زندگی کند و چه در استحکامات؟
21 و زمین چگونه است، چاق است یا لاغر؟ آیا چوبی روی آن است یا خیر؟ جسور باش و از میوه های زمین بگیر. تقریباً زمان رسیدن انگور بود.
22 و رفتند و زمین را از بیابان سین تا رحوب، نزدیک حمات، جاسوسی کردند.
23 و به سرزمین جنوبی رفتند و به حبرون آمدند، جایی که اهیمان، شِشع، و تلمی، بنی عناق، در آنجا ساکن بودند.
24 و به دره اشول آمدند و در آنجا شاخه انگور را با یک دسته توت بریدند و دو تا آن را بر روی تیرک حمل کردند. انار و انجیر هم گرفتند.
25 این مکان به سبب خوشه‌های انگوری که بنی‌اسرائیل در آنجا می‌بریدند، دره اسکول نامیده می‌شد.
26 و پس از جاسوسی زمین، پس از چهل روز بازگشتند.
27 و رفتند و نزد موسی و هارون و تمامی جماعت بنی‌اسرائیل در بیابان فاران به قادش آمدند و به ایشان و تمامی جماعت پاسخ دادند و میوه‌های زمین را به ایشان نشان دادند.
28 و آنها به او گفتند و گفتند: «ما به سرزمینی که ما را به آنجا فرستادی رفتیم. واقعاً از شیر و عسل جاری است و اینها میوه های آن هستند.
29 امّا مردمی که در آن سرزمین ساکنند قوی هستند و شهرهای مستحکم بسیار بزرگ هستند و ما پسران عناق را در آنجا دیدیم.
30 عمالیق در قسمت جنوبی زمین زندگی می‌کند، هیتی‌ها، یبوسیان و اموریان در کوه و کنعانیان در کنار دریا و در کرانه‌های اردن زندگی می‌کنند.
۳۱اما کالیب قوم را در حضور موسی آرام کرد و گفت: «بیایید برویم و آن را تصرف کنیم، زیرا می‌توانیم بر آن غلبه کنیم.»
32 و کسانی که با او رفتند گفتند: ما نمی‌توانیم بر ضد این قوم برویم، زیرا آنها از ما قوی‌تر هستند.
33 و در مورد سرزمینی که در میان بنی اسرائیل جاسوسی کرده بودند گزارش بدی پخش کردند و گفتند: سرزمینی که برای جاسوسی از آن گذشتیم سرزمینی است که ساکنان آن و همه مردمی را که در میان آن دیدیم می بلعد. مردان بزرگی بودند
34 در آنجا غول‌هایی را دیدیم، پسران عناق، از خانواده غول‌ها. و ما قبل از آنها مانند ملخ بودیم و ما نیز در نظر آنها بودیم.

بیایید ادامه دهیم (کتاب اعداد، فصل 14):

1 و تمام جماعت فریاد بلند کردند و مردم تمام آن شب گریه کردند.
2 و جمیع بنی‌اسرائیل بر موسی و هارون زمزمه کردند و تمامی جماعت به ایشان گفتند: ای کاش در زمین مصر مرده بودیم یا در این بیابان مرده بودیم.
3 و چرا خداوند ما را به این سرزمین می‌آورد تا به شمشیر بیفتیم؟ زنان و فرزندان ما طعمه دشمنان خواهند شد. آیا بهتر نیست که به مصر برگردیم؟
4 و به یکدیگر گفتند: «بیایید خود را فرمانروا کنیم و به مصر بازگردیم.»
5 و موسی و هارون در حضور تمامی جماعت بنی اسرائیل به روی خود افتادند.
6 و یوشع پسر نون و کالیب پسر یفونه از جاسوسان زمین جامه های خود را پاره کردند.
7 و به تمام جماعت بنی اسرائیل گفتند: «سرزمینی که برای کاوش از آن گذشتیم، بسیار بسیار خوب است.
8 اگر خداوند به ما رحم کند، ما را به این سرزمین می‌آورد و به ما می‌دهد - این سرزمینی که در آن شیر و عسل جاری است.
9 فقط در برابر خداوند عصیان نکنید و از مردم زمین نترسید. زیرا او به دست ما خواهد افتاد تا بخوریم. از آنها نترس
10 و تمام جماعت گفتند: سنگسارشان کنید! اما جلال خداوند در خیمه ملاقات بر تمامی بنی اسرائیل ظاهر شد.
11 و خداوند به موسی گفت: تا کی این قوم مرا خشمگین می‌سازد؟ و تا کی با همه نشانه هایی که در میان او انجام داده ام به من ایمان نخواهد آورد؟
12 آن را با طاعون خواهم زد و هلاک خواهم کرد و از شما قومی بزرگتر و قویتر از آنچه هست خواهم ساخت.
13 امّا موسی به خداوند گفت: «مصریان خواهند شنید که از میان آنان این قوم را به قدرت خود آوردی،
14 و به ساکنان این سرزمین خواهند گفت که شنیده‌اند که تو ای خداوند در میان این قوم هستی، و تو ای خداوند، خود را رو در رو برای آنها نمایان کن و ابر تو بر آنها ایستاده است و تو. روز در ستونی از ابر و شب در ستونی از آتش پیش روی آنها راه بروید.
15 و اگر این قوم را مانند یک مرد هلاک کنی، آنگاه امتی که جلال تو را شنیده‌اند خواهند گفت:
16خداوند نتوانست این قوم را به سرزمینی که با سوگند به آنها وعده داده بود بیاورد و از این رو آنها را در بیابان هلاک کرد.
17بنابراین، چنانکه گفتی، قدرت خداوند بزرگ باشد و گفتی:
18خداوند صبور و در رحمت فراوان است و گناهان و گناهان را می بخشد و بی مجازات نمی گذارد، بلکه گناهان پدران را بر فرزندان تا نسل سوم و چهارم می بیند.
19 گناه این قوم را برحسب رحمت عظیم خود بیامرز، همانطور که این قوم را از مصر تاکنون بخشیده‌ای.
20 و خداوند به موسی گفت: «به قول تو می‌بخشم.
۲۱اما تا من زنده‌ام، تمام زمین از جلال خداوند پر است.
۲۲ همه کسانی که جلال و نشانه‌های من را که در مصر و در بیابان انجام دادم دیده‌اند و اکنون ده بار مرا وسوسه کرده‌اند و به صدای من گوش نداده‌اند.
23 آنها زمینی را که به پدرانشان با سوگند وعده داده بودم، نخواهند دید. همه کسانی که مرا تحریک کردند، آن را نخواهند دید.
24 اما بنده من کالیب، چون روح دیگری داشت و کاملاً از من اطاعت می‌کرد، به سرزمینی که او رفت، خواهم آورد و نسل او وارث آن خواهند شد.
25 عمالیقیان و کنعانیان در دره زندگی می‌کنند. فردا بپیچید و به صحرا بروید و به دریای سرخ بروید.
26 و خداوند به موسی و هارون گفت و گفت:
27 این جامعه شیطانی تا کی علیه من زمزمه خواهد کرد؟ زمزمه بنی اسرائیل را می شنوم که با آن بر من زمزمه می کنند.
28 به ایشان بگو: «خداوند می‌گوید: «همانطور که من زنده‌ام، چنانکه به گوش من گفتید، با شما نیز چنین خواهم کرد.
29 در این بیابان اجساد شما خواهد افتاد و همه شما که شمرده شده‌اید، از بیست سال به بالا که بر ضد من زمزمه می‌کنید،
30 به سرزمینی که در آن دست خود را بلند کرده و سوگند یاد کرده‌ام که تو را ساکن سازم، داخل نخواهی شد، مگر کالیب پسر یفونه و یوشع بن نون.
31 فرزندانت را که می‌گفتی طعمه دشمنان می‌شوند، به آنجا خواهم آورد و سرزمینی را که تو آن را حقیر دانستی، خواهند شناخت.
32 و اجساد شما در این بیابان خواهد افتاد.
33 و پسران شما چهل سال در بیابان سرگردان خواهند بود و مجازات زنای شما را متحمل خواهند شد تا تمام بدن شما در بیابان هلاک شود.
34 به تعداد چهل روزی که زمین را جست‌وجو کردی، چهل سال و یک سال برای یک روز مجازات گناهانت را بر دوش خواهی گرفت تا بدانی ترک شدن از سوی من به چه معناست.
35 من، خداوند، سخن می‌گویم و با تمام این جامعه بدی که بر ضد من قیام کرده‌اند، چنین خواهم کرد: همه در این بیابان هلاک خواهند شد و خواهند مرد.
36 و کسانی را که موسی برای جاسوسی زمین فرستاد و بازگشتند و تمام جماعت را بر ضد او برانگیختند و شایعات بدی را در زمین پخش کردند.
37 آنانی که خبر بدی را در مورد زمین پخش می‌کردند، مردند و در حضور خداوند کشته شدند.
38 فقط یوشع پسر نون و کالیب پسر یفونه از مردانی که برای جاسوسی زمین بیرون آمده بودند زنده ماندند.

در کتاب تثنیه، خود موسی به طور خلاصه این داستان را برای آیندگان بازگو می کند. شاید او را به نحوی متفاوت می بیند؟ اجازه بدید ببینم.

کتاب تثنیه، باب 1:

24 رفتند و از کوه بالا رفتند و به دره اسکول آمدند و آن را بررسی کردند.
۲۵ و میوه‌های زمین را به دست گرفتند و نزد ما آوردند، و برای ما خبر آوردند و گفتند: «زمینی که یهوه خدای ما به ما می‌دهد خوب است.»
26 اما تو نخواستی بروی و بر فرمان یهوه خدایت عصیان کردی،
27 و در خیمه‌های شما زمزمه می‌کردند و می‌گفتند: «خداوند به خاطر نفرت ما، ما را از سرزمین مصر بیرون آورد تا ما را به دست اموریان تسلیم کند و ما را هلاک کند.
28 کجا خواهیم رفت؟ برادرانمان دلهای ما را سست کردند و گفتند: آن مردم از ما بزرگتر و بلندترند، شهرهای آنجا بزرگ و استحکاماتی است که تا بهشت ​​می رسد، و پسران عنک را نیز در آنجا دیدیم.
29 و من به شما گفتم از آنها نترسید و نترسید.
30 یهوه خدایت پیش تو می‌رود. او برای شما خواهد جنگید، همانطور که در مصر در مقابل چشمان شما برای شما جنگید.
31 و در این بیابان، همان‌طور که دیدی، یهوه خدایت تو را برد، چنانکه مردی پسر خود را حمل می‌کند، تمام راهی را که پیش از رسیدن به این مکان طی کردی.
32 اما با این حال به یهوه خدای خود ایمان نیاوردید،
33 که در راه پیش از تو رفت تا جاهایی را بجویند که بتوانی توقف کنی، شب در آتش تا راه رفتن را به تو نشان دهد و روز در ابر.
34 و خداوند سخنان شما را شنید، خشمگین شد و قسم خورد و گفت:
35 هیچ یک از این قوم، از این نسل بد، زمین نیکویی را که سوگند خوردم به پدران شما بدهم، نخواهند دید.
36 فقط کالیب پسر یفونه او را خواهد دید. سرزمینی را که از آن گذشت به او و پسرانش خواهم داد، زیرا از خداوند اطاعت کرد.
37 و خداوند به خاطر تو بر من خشمگین شد و گفت: «به آنجا هم وارد نشو.
38 یوشع پسر نون که با شماست در آنجا وارد خواهد شد. او را استوار کن، زیرا اسرائیل را به تصرف خود درآورد.
39 فرزندان شما که گفته بودید طعمه دشمنان خواهند شد و پسران شما که اکنون نه نیکی و نه بدی را می‌دانند، وارد آنجا خواهند شد، آن را به آنها خواهم داد و آنها را تصرف خواهند کرد.

خداوند ذکر کرد که چنین حادثه نافرمانی یا حتی خیانت تنها مورد نبود. و در واقع، تعداد زیادی از آنها وجود داشت. مورد دریافت دستورات موسی در کوه سینا به ویژه به نظر من فاجعه آمیز است.

کتاب خروج، فصل 19

3 موسی بر روی کوه نزد خدا رفت و خداوند از کوه او را ندا کرد و گفت: «به خاندان یعقوب چنین سخن گویید و به بنی اسرائیل بگویید:
4 تو دیدی که من با مصریان چه کردم و چگونه تو را بر بالهای عقاب حمل کردم و به نزد خود آوردم.
5 پس اگر صدای من را اطاعت کنید و عهد من را نگاه دارید، آنگاه میراث من از تمام امت‌ها خواهید بود، زیرا تمام زمین از آن من است.
6 و برای من پادشاهی کاهنان و قوم مقدّس خواهید بود. این سخنانی است که به بنی اسرائیل خواهید گفت.
7 و موسی آمد و مشایخ قوم را فرا خواند و تمامی این سخنانی را که خداوند به او امر فرموده بود، به حضور ایشان گفت.
8 و تمام قوم به یک صدا پاسخ دادند و گفتند: «ما هر چه خداوند گفته است انجام خواهیم داد.» و موسی سخنان قوم را به خداوند گزارش داد.

16 در روز سوم، چون صبح شد، رعد و برق و ابری غلیظ بر فراز کوه آمد و صدای شیپور بسیار بلند. و همه مردمی که در اردوگاه بودند به خود لرزیدند.
17 و موسی قوم را برای ملاقات خدا از اردوگاه بیرون آورد و در پای کوه ایستادند.
18 و کوه سینا همه دود می‌کرد زیرا خداوند در آتش بر آن فرود آمده بود. و از آن دود مانند دود کوره بلند شد و تمام کوه به شدت لرزید.
۱۹ و صدای شیپور قوی‌تر و قوی‌تر می‌شد. موسی سخن گفت و خداوند با صدا به او پاسخ داد.
20 و خداوند به کوه سینا، به بالای کوه فرود آمد، و خداوند موسی را به بالای کوه خواند، و موسی بالا رفت.

در این کوه خداوند 10 فرمان را به موسی داد.

به ویژه، اجازه دهید موارد زیر را به شما یادآوری کنم (کتاب خروج، فصل 20):

4 برای خود هیچ تمثال یا شبیهی از چیزی که در بالا در آسمان است یا در زمین پایین یا در آب زیر زمین است، نسازی.
5 در برابر آنها سجده نكن و آنها را عبادت نكن، زیرا من یهوه خدای تو هستم، خدای حسود كه گناه پدران را بر فرزندان تا نسل سوم و چهارم از من نفرت دارند.
6 و به هزار نسل از کسانی که مرا دوست دارند و احکام مرا نگاه می دارند، رحمت می کنم.

کتاب خروج، فصل 24:

3 و موسی آمد و تمامی سخنان خداوند و تمامی شریعت را به قوم گفت. و همه مردم به یک صدا پاسخ دادند و گفتند: «هر چه خداوند گفته است انجام خواهیم داد.

12 و خداوند به موسی گفت: بر کوه نزد من برو و آنجا باش. و لوحهای سنگی و شریعت و احکامی را که برای تعلیم آنها نوشتم به شما خواهم داد.

18 موسی در میان ابر وارد شد و به کوه رفت. و موسی چهل روز و چهل شب در کوه بود.

در حالی که موسی به شریعت گوش می‌داد، از جمله دستورالعمل‌های دقیق برای ساخت صندوق شهادت و خیمه، اتفاق باورنکردنی رخ داد (کتاب خروج، فصل 32):

1چون قوم دیدند که موسی مدت زیادی از کوه پایین نیامده، نزد هارون جمع شدند و به او گفتند: برخیز و ما را خدایی قرار ده که پیشاپیش ما خواهد رفت، زیرا با این مرد، با موسی که آورد. ما از مصر خارج شدیم، نمی دانیم چه اتفاقی افتاده است.
۲ و هارون به ایشان گفت: «گوشواره‌های طلایی را که در گوش زنان و پسران و دخترانتان است بیرون بیاورید و نزد من بیاورید.
3 و تمام قوم گوشواره‌های طلا را از گوش‌های خود بیرون آوردند و نزد هارون آوردند.
4آنها را از دستشان گرفت و گوساله ای گداخته از آنها ساخت و با اسکنه آن را پوشاند. و گفتند: ای اسرائیل، خدای تو، که تو را از سرزمین مصر بیرون آورد!
۵ چون هارون این را دید، مذبحی در مقابل آن برپا کرد و هارون ندا داد و گفت: «فردا عید خداوند است.»
6 و روز بعد صبح زود برخاسته، قربانی‌های سوختنی تقدیم کرده، قربانی‌های سلامتی آوردند، و قوم برای خوردن و نوشیدن نشستند و پس از آن به بازی برخاستند.
7 و خداوند به موسی گفت، بشتاب تا پایین برو. زیرا قوم تو که آنها را از مصر بیرون آوردی فاسد شده اند.
8بسرعت از راهی که به ایشان دستور داده بودم رویگردان شدند و برای خود گوساله ای گداخته ساختند و آن را پرستش کردند و برای آن قربانی کردند و گفتند: «ای اسرائیل، خدای تو، ای اسرائیل، که تو را از زمین مصر بیرون آورد! ”
9 و خداوند به موسی گفت: من این قوم را می بینم، و اینک، آنها قومی سرسخت هستند.
10 پس مرا رها کن تا خشم من بر ایشان شعله ور شود و ایشان را هلاک کنم و از تو امتی بزرگ بسازم.

به هر حال، هنگامی که یهودیان برای قدم زدن در صحرا فرستاده شدند، با این وجود هر از چند گاهی به غر زدن علیه خداوند ادامه دادند:

کتاب اعداد، فصل 20.

2 و آب برای جماعت نبود، و بر موسی و هارون جمع شدند.
3 و قوم بر موسی زمزمه کردند و گفتند: ای کاش در آن هنگام که برادران ما در حضور خداوند مردند، مرده بودیم.
4 چرا جماعت خداوند را به این بیابان آورده‌اید تا ما و چهارپایان ما در اینجا بمیریم؟
5 و چرا ما را از مصر بیرون آوردی تا ما را به این مکان بی‌ارزش بیاوری، جایی که کاشت آن غیر ممکن است، جایی که نه درخت انجیر، نه انگور، نه انار و نه آب برای نوشیدن وجود دارد؟
6 و موسی و هارون از قوم به در خیمه ملاقات رفتند و به روی خود افتادند و جلال خداوند بر ایشان ظاهر شد.
7 و خداوند به موسی سخن گفت و گفت:
8 عصا را بردار و تو و برادرت هارون جماعت را جمع کن و با صخره در نظر ایشان صحبت کن و از خود آب خواهد داد و به این ترتیب از صخره برای آنها آب بیرون آورده و آب خواهی داد. به جماعت و چهارپایانشان.
9 و موسی عصا را از حضور خداوند گرفت، چنانکه به او امر فرمود.
10 و موسی و هارون قوم را نزد صخره جمع کردند و او به آنها گفت: «ای نافرمانان گوش کنید، آیا از این صخره برای شما آب بیاوریم؟»
11 و موسی دست خود را بلند کرد و با عصای خود دو بار به صخره زد و آب بسیار بیرون آمد و جماعت و چهارپایان ایشان نوشیدند.
12 و خداوند به موسی و هارون گفت: «چون به من ایمان نیاوردید تا قدوسیت من را در نظر بنی‌اسرائیل نشان دهید، این قوم را به سرزمینی که به آنها می‌دهم نمی‌آورید.

بنابراین، به نظر من، همه چیز به وضوح در متن نوشته شده است. خدا یهودیان را به سرزمینی که وعده داده بود نیاورد، زیرا یهودیان به خدا «ایمان نیاوردند»، بر ضد خدا «زمزمه کردند»، خدا را «خشم» کردند، و عموماً «زنا کردند». قدم زدن در بیابان برای آنها عذاب و درس بود. درس اطاعت از خدا.

و چیزی در مورد برده داری نوشته نشده است. یک کلمه نیست.

و در واقع، به نوعی این یهودیان واقعاً مانند برده به نظر نمی رسند، اینطور است؟ به راستی که صاحب چنین بردگانی باید مرد مقدسی باشد، من با صبر بودایی از این کلمه نمی ترسم تا بتوانم با چنین بردگانی کنار بیایم.

علاوه بر این، معلوم می شود که چیز جالبی است. خداوند یهودیان را در بیابان هدایت کرد تا این الگوی رفتاری (اطاعت، ایمان، تسلیم در برابر دستورات و غیره) را در آنها القا کند، نه برای اینکه آن را از بین ببرد. اما در رابطه با خدا و انسان تلقین کنید. یهودیان که در سرزمین مصر برده بودند، سرکش، «گردن سفت»، رک و پوست کنده و حتی نسبت به خدا متکبر بودند. آنها به سادگی او را باور نکردند، آنها در سخنان او تردید داشتند که او زمینی را که در آن می روند به آنها می دهد. معجزات، نشانه ها، هیچ چیز کار نکرد.

به طور کلی، ما می توانیم در اینجا پایان دهیم. به خصوص اگر طرفدار تفسیر تحت اللفظی کتاب مقدس باشید. و در اینجا، صادقانه بگویم، همه چیز بسیار واضح است، حتی ساده است (این مکاشفه یوحنا نیست، صادقانه بگویم).

با این حال، بیایید به "زنای معنوی" بپردازیم و سعی کنیم استدلال هایی را "برای" تفسیر "برده" این قطعه ارائه دهیم.

اولاً، می توان ادعا کرد که آداب سرکش، گستاخی، رفتار فرصت طلبانه، خیانت و... طرف دیگر یک برده است. از این نظر، به یاد می‌آورم که شاریکوف چقدر سریع در «قلب سگ» گستاخ شد. همان دگردیسی در مورد کل "تیم" شواندر رخ داد که خود را "استاد زندگی" می دانستند و در عین حال "فقط" روح باقی می ماندند. عبد احساس نمی کند که یک فرد تمام عیار است و بنابراین در برابر اعمال خود احساس مسئولیت نمی کند. مثل سگی که غریبه ای با سوسیس فریبش داد و به دنبالش دوید. سرزنش او بی فایده است - غرایز. شاید آزادی آنی، طبق اصل ژنده پوشی به ثروت (به این معنی است که هنوز "پارچه" است، اگرچه قبلا "شاهزاده")، منجر به ظهور احساس مسئولیت نشده است. و بدون هیچ احساسی، انعقاد قرارداد با یک شخص و امید به تحقق آن (پیمان، یادآوری می کنم، این توافق بین خدا و انسان است) نسبتاً دشوار است.

افراد پیچیده تر، پس از تأمل، می توانند استدلال دومی را به نفع این واقعیت ارائه کنند که خدا یهودیان را از بردگی «شفا» کرد. می گویند بنده خدا لقب بلند و شریفی است (و این درست است) یعنی (که دیگر آنقدرها هم مشخص نیست) که انسان ارباب دیگری ندارد. به یاد دارم که کورایف در این مورد صحبت کرد (البته با افتخار). بر این اساس، می‌توان چنین فرض کرد که خداوند می‌خواسته مردم را آزاد کند (آنها را از رفتار برده‌وارانه‌شان با دیگران درمان کند) تا بندگان واقعی خدا شوند.

هر دوی این استدلال ها بر این فرض استوار است که بنده به عنوان یک بنده مورد قبول خداوند نیست و قوم واقعی خدا باید ویژگی های یک الگوی رفتاری «آزاد» را نشان دهند.

چه می توانم بگویم؟ به نظر من این یک اشتباه است، زیرا رابطه بین مردم (از جمله رابطه ارباب و عبد) و رابطه بین انسان و خدا خلط شده است. اولی بر روی دومی پیش بینی می شود که نادرست است.

با این حال، بنده خدا و بنده بوری یا وانیا چیزهای مختلفی هستند که در هواپیماهای مختلف قرار دارند. تداخلی ندارد. در عمل، این موارد به راحتی قابل ترکیب هستند. یهودیان در حالی که برده بودند قوم خدا باقی ماندند. بردگان نیز بعداً به راحتی مسیحی شدند. ضمناً در اینجا می توان فرض کرد که برعکس، یهودیان در رابطه با خدا فاقد اطاعت، اعتماد و کوشش بودند، یعنی در واقع فاقد صفات یک عبد واقعی بودند. چرا آنها این «الگوی بردگی» رفتاری را که در رابطه آنها با مصری ها به وجود آمده بود، به رابطه خود با خدا منتقل نکردند؟ آیا به این دلیل است که این شرایط کاملاً متفاوت است؟

اما مهمتر از آن، بازخورد "بنده خدا یک انسان آزاد است" کار نمی کند. بیایید فرض کنیم که ارتباط منطقی "بنده خدا - پس بنده هیچکس" درست است. اما این بدان معنا نیست که «عبد کسی نیست، پس بنده خدا» نیز صادق است. توجه داشته باشیم که دشمنان خدا - کنعانیان، که نابودی آنها مأموریت یهودیان در سرزمین موعود بود، مردمی آزاد بودند. و این آنها را به خدا نزدیکتر نکرد.

این که پروفسور پرئوبراژنسکی، به عنوان مسیحی، بهتر از شاریکوف و شووندر است، اصلاً واقعیت ندارد (اگرچه در این مورد، ممکن است بهتر باشد، زیرا این دومی حاملان ایدئولوژی سوسیالیستی هستند).

از متن کتاب مقدس چنین بر می آید که خدا می خواست قوم خود را آزاد کند. و به سرعت این کار را انجام داد. اما این به طور خودکار منجر به اطاعت در برابر خداوند نشد. این مشکل کلیدی است.

کتاب لاویان، فصل 26.

13 من یهوه خدای شما هستم که شما را از سرزمین مصر بیرون آوردم تا در آنجا غلام نباشید و بندهای یوغ شما را گسستم و سرتان را بالا برده‌ام.
14 اما اگر به من گوش ندهید و همه این احکام را نگاه ندارید،
15 و اگر فرایض من را تحقیر کنید، و اگر جان شما از فرایض من بیزاری جوید، تا جمیع اوامر مرا نگاه نداشته باشید و عهد من را بشکنید،
16 آنگاه با تو همین کار را خواهم کرد و بر تو وحشت و رکود و تب خواهم فرستاد که از آن چشمان تو خسته و جانت عذاب خواهد شد و بذرهای خود را بیهوده خواهی کاشت و دشمنانت آنها را خواهند خورد. بالا
17 من روی خود را بر ضد شما خواهم گذاشت و شما در برابر دشمنان خود خواهید افتاد و دشمنان شما بر شما حکومت خواهند کرد و در صورتی که کسی شما را تعقیب نکند فرار خواهید کرد.
18 اگر باز هم به من گوش ندهید، مجازات گناهان شما را هفت برابر خواهم کرد.
19 و سرسختی مغرور تو را خواهم شکست و آسمانهایت را آهن و زمینت را مانند برنج خواهم ساخت.

صدها، اگر نگوییم هزاران بار در عهد عتیق، همین عبارت تکرار شده است: «من یهوه خدای شما هستم، خدای حسود، که گناه پدران را بر فرزندان تا سوم و چهارم [نسل] نفرت‌مندان می‌بینم. من، و به هزار نسل از کسانی که مرا دوست دارند و آنها که احکام مرا نگاه می دارند، رحمت می کنم».

در اینجا روشن است که رهایی از بردگی از یک سو و اطاعت از خدا از سوی دیگر به طور خودکار به هم متصل نیستند. بنابراین، دلیلی وجود ندارد که باور کنیم که خداوند یهودیان را با یک سفر 40 ساله در بیابان مجازات کرد و گفت که این کار به دلیل بی اعتمادی، زمزمه و نافرمانی آنها از خداست، در واقع سعی در از بین بردن الگوی رفتاری برده در آنها شکل گیری انسان آزاد و شکل گیری انسان تسلیم خداوند فرآیندهای متفاوتی است.

در واقع، بنده باشی یا نه، در این که بنده شایسته خدایی هستی، تأثیری ندارد. اصلاً بحث این نیست که شما برده هستید یا آزاد. به همین دلیل، مسیحیت با ظهور در جهانی که در آن نظام برده داری غالب بود (امپراتوری روم)، نظر خاصی در مورد این نهاد نداشت و خود برده داری به عنوان یک نظم اجتماعی با جهان بینی مسیحیت منافاتی نداشت. این یک سوال جداگانه و بسیار جالب است (بالاخره با به اصطلاح اخلاق و به اصطلاح اخلاق منافات دارد) که در یکی از پست های بعدی به آن خواهم پرداخت.