خانه / در مورد پسر / چرا حیوانات یک سیب در افسانه ی Suteev داشتند. پری داستان کودکان آنلاین

چرا حیوانات یک سیب در افسانه ی Suteev داشتند. پری داستان کودکان آنلاین

پاییز اواخر بود. در درختان برگ مدتها پیش تنها در بالای سیب وحشی هنوز هم حلق آویز یک سیب تنها کاهش یافته است، و.

در این فصل پاییز، هری از جنگل عبور کرد و یک سیب را دید.

اما چگونه می توان آن را دریافت کرد؟ سیب آویزان بالا - شما نمی پرش!

کرا کرا!

شاخ در حال تماشای کلاغ روی درخت نشسته و خندید.

هی، کلاغ! هری را گریه کرد "سیب من را بشکن"

کلاغ از درخت به درخت سیب پرواز کرد و سیب را بریده بود. فقط در خمیازه خود را برگرداند - آن را افتاد.

با تشکر از شما، کلاغ! - گفت: خرگوش، و در مورد به انتخاب کنید تا یک سیب بود، اما از آن است، به عنوان یک زندگی، به طور ناگهانی هیس و فرار .... این چیست؟

من وحشت زده خرگوش، و پس از آن متوجه شدم که سیب راست بر روی جوجه تیغی که از خواب فر زیر درخت سیب افتاد. خارپشت خواب پرید و فرار کرد، و سیب بر روی برآمدگی دوخته شده است.

توقف کن! - صدای خرگوش را شنید. "کجا سیب من را گرفتی؟"

عجب متوقف شد و گفت:

این سیب من است آن سقوط کرد و من آن را گرفتم

خرگوش به جوجه تیغی پرید:

حالا سیب من را بده من آن را پیدا کردم

برای آنها کلاغ پرواز کرد.

بیهوده استدلال می کند، - می گوید، - این سیب من است، من خودم آن را قطع کردم.

هیچ کس نمی تواند با یکدیگر موافقت کند، همه می شنوند:

سیب من!

فریاد، سر و صدا به کل جنگل. و مبارزه آغاز می شود: بینی کلاغ را مورد ملامت خارپشت، سوزن خارپشت خرگوش آغشته، و خرگوش کلاغ پا لگد ...

سپس خرس ظاهر شد. بله، به عنوان پوست:

این چیست؟ چه نوع سر و صدا؟

همه به او:

شما، میشائیل ایوانویچ، در جنگل بزرگترین و هوشمندترین هستند. ما را در قضاوت قضاوت کن. به همین دلیل این سیب اهدا می شود.

و آنها به Medved گفتند همه چیز همانطور که بود.

خرس فکر کرد، فکر کرد، خراشیده پشت گوشش پرسید:

چه کسی سیب را پیدا کرد؟

من هستم گفت: هری.

و چه کسی سیب را شکست؟

چگونه P-زمان من هستم! گریه گریه کرد

خوب و چه کسی آن را گرفت

من آن را گرفتم! - جادوگر جیغ کشید.

این چیزی است که - خرس استدلال - همه شما درست می گویید، زیرا هر یک از شما باید سیب دریافت ...

اما تنها یک سیب وجود دارد! گفت: جوجه تیغی، خرگوش و کلاغ.

این سیب را به قسمت های مساوی تقسیم کنید و هر قطعه را بردارید.

و همه گریه کردند:

همانطور که پیشتر حدس زده نشدیم

جوجه تیغی سیب را گرفت و به چهار قسمت تقسیم کرد. یک قطعه به خرگوش داد:

این برای شما، خرگوش است - اولین سیب را دیدید.

قطعه دوم کلاغ گفت:

این برای تو، کلاغ است، - سیب را شکسته اید.

قطعه جوجه تیغی سوم به دهان او گذاشت:

این برای من است، چون من یک سیب گرفتم.

چهارمین قطعه ریش جوجه تیغی به پا افتاده است:

و این برای تو، میخائیل ایوانویچ ...

برای من چی؟ - خرس شگفت زده شد.

و برای این واقعیت که شما همه ما را آشتی دادید و حکمت را به ما آموختید!

و همه خوردند یک تکه از سیب، و همه خوشحال بود، چرا که خرس به درستی قضاوت، هیچ کس صدمه دیده بود.


یهودی نشین به خانه رفت. در راه هری او را فرا گرفت و آنها با هم رفتند. با هم، جاده به نصف طول می کشد. ادامه مطلب ...


یک پشته، بر روی چوب - یک خانه کوچک است. زندگی می کنند در اتاق زیرشیروانی پرواز، قورباغه، خارپشت بله خروس-طلایی گوش ماهی.

اپل

پاییز اواخر بود. در درختان برگ مدتها پیش تنها در بالای سیب وحشی هنوز هم حلق آویز یک سیب تنها کاهش یافته است، و. در این فصل پاییز، هری از جنگل عبور کرد و یک سیب را دید. اما چگونه می توان آن را دریافت کرد؟ سیب آویزان بالا - شما نمی پرش! - Krra-krra! شاخ در حال تماشای کلاغ روی درخت نشسته و خندید.

هی، کلاغ! هری را گریه کرد "سیب من را بشکن" کلاغ از درخت به درخت سیب پرواز کرد و سیب را بریده بود. فقط در خمیازه خود را برگرداند - آن را افتاد.

با تشکر از شما، کلاغ! - گفت: خرگوش و می خواست به بلند کردن سیب، اما آن را، مانند یک زندگی، به طور ناگهانی اشغالی ... و فرار کرد. این چیست؟ خرگوش ترسیده بود، و بعد متوجه شد: سیب به طور مستقیم بر روی جوجه تیغی افتاد، که درون یک توپ زانو زده بود، در زیر درخت سیب خوابید. خارپشت پرش کرد و با عجله به راه افتاد و سیب بر خار گذاشت. "متوقف، متوقف!" - صدای خرگوش را شنید. "کجا سیب من را گرفتی؟"

عجب متوقف شد و گفت: "این سیب من است." آن سقوط کرد و من آن را گرفتم خرگوش به جوجه تیغی پرید: - حالا سیب من را بده! من آن را پیدا کردم برای آنها کلاغ پرواز کرد. او می گوید "بیهوده بحث نکنید،" این سیب من است، من آن را به خودم پاره کردم ". هیچ کس نمی تواند با یکدیگر موافقت کند، هر کس فریاد می زند: - سیب من! فریاد، سر و صدا به کل جنگل.


و در حال حاضر مبارزه آغاز می شود: Crow خارپشت در بینی بینی، Hedgehog هوک با سوزن سوزن زده، و هار کراو پا لگد زد ...


سپس خرس ظاهر شد. بله، به عنوان پوست: - آن چیست؟ چه نوع سر و صدا؟ همه به او: - شما، میخائیل ایوانویچ، در جنگل بزرگترین، هوشمند ترین. ما را در قضاوت قضاوت کن. به همین دلیل این سیب اهدا می شود.


و آنها به Medved گفتند همه چیز همانطور که بود. خرس فکر کرد، فکر کرد، خراشیده پشت گوشش پرسید: - چه کسی سیب را پیدا کرد؟ - من هستم! گفت: هری. - و چه کسی سیب را شکسته؟ - چطوری P-time من هستم! گریه گریه کرد


خوب و چه کسی آن را گرفت "من آن را کردم!" - خارپشت خارپشت "این همان چیزی است که" Medved مدعی است "همه شما درست است، و بنابراین هر یک از شما باید یک سیب دریافت کنید ..." "اما تنها یک سیب وجود دارد!" - گفت: جوجه تیغی، خرگوش و کراو.

این سیب را به قسمت های مساوی تقسیم کنید و هر قطعه را بردارید. و همه فریاد زدند: "پیش از این نباید حدس زد" جوجه تیغی سیب را گرفت و به چهار قسمت تقسیم کرد. یک قطعه به خرگوش داد:

این برای شما، خرگوش است - اولین سیب را دیدید. قطعه دوم Vorone: - این برای شما، کلاغ، - شما سیب را شکستید. سومین قطعه جوجه تیغی در دهان او گذاشت: - این من است، چون من یک سیب گرفتم. چهارمین قطعه ریش جوجه تیغی در پنجه: - و این برای تو، میخائیل ایوانویچ است ... - برای من، برای چه؟ - خرس شگفت زده شد. - و برای این واقعیت که شما همه ما را آشتی داد و دانش را به ما آموخت! و هر کس سیب خود را می خورد، و هر کس خوشحال بود، چرا که بارس به درستی تصور می کرد، کسی را مورد آزار قرار نمی داد.

ولادیمیر سویتیف
اپل

پاییز اواخر بود. در درختان برگ مدتها پیش تنها در بالای سیب وحشی هنوز هم حلق آویز یک سیب تنها کاهش یافته است، و.

در این فصل پاییز، هری از جنگل عبور کرد و یک سیب را دید.

اما چگونه می توان آن را دریافت کرد؟ سیب آویزان بالا - شما نمی پرش!

کرا کرا!

شاخ در حال تماشای کلاغ روی درخت نشسته و خندید.

هی، کلاغ! هری را گریه کرد "سیب من را بشکن"

کلاغ از درخت به درخت سیب پرواز کرد و سیب را بریده بود. فقط در خمیازه خود را برگرداند - آن را افتاد.

با تشکر از شما، کلاغ! - گفت: خرگوش، و در مورد به انتخاب کنید تا یک سیب بود، اما از آن است، به عنوان یک زندگی، به طور ناگهانی هیس و فرار .... این چیست؟

من وحشت زده خرگوش، و پس از آن متوجه شدم که سیب راست بر روی جوجه تیغی که از خواب فر زیر درخت سیب افتاد. خارپشت خواب پرید و فرار کرد، و سیب بر روی برآمدگی دوخته شده است.

توقف کن! - صدای خرگوش را شنید. "کجا سیب من را گرفتی؟"

عجب متوقف شد و گفت:

این سیب من است آن سقوط کرد و من آن را گرفتم

خرگوش به جوجه تیغی پرید:

حالا سیب من را بده من آن را پیدا کردم

برای آنها کلاغ پرواز کرد.

بیهوده استدلال می کند، - می گوید، - این سیب من است، من خودم آن را قطع کردم.

هیچ کس نمی تواند با یکدیگر موافقت کند، همه می شنوند:

سیب من!

فریاد، سر و صدا به کل جنگل. و مبارزه آغاز می شود: بینی کلاغ را مورد ملامت خارپشت، سوزن خارپشت خرگوش آغشته، و خرگوش کلاغ پا لگد ...

سپس خرس ظاهر شد. بله، به عنوان پوست:

این چیست؟ چه نوع سر و صدا؟

همه به او:

شما، میشائیل ایوانویچ، در جنگل بزرگترین و هوشمندترین هستند. ما را در قضاوت قضاوت کن. به همین دلیل این سیب اهدا می شود.

و آنها به Medved گفتند همه چیز همانطور که بود.

خرس فکر کرد، فکر کرد، خراشیده پشت گوشش پرسید:

چه کسی سیب را پیدا کرد؟

من هستم گفت: هری.

و چه کسی سیب را شکست؟

چگونه P-زمان من هستم! گریه گریه کرد

خوب و چه کسی آن را گرفت

من آن را گرفتم! - جادوگر جیغ کشید.

این چیزی است که - خرس استدلال - همه شما درست می گویید، زیرا هر یک از شما باید سیب دریافت ...

اما تنها یک سیب وجود دارد! گفت: جوجه تیغی، خرگوش و کلاغ.

این سیب را به قسمت های مساوی تقسیم کنید و هر قطعه را بردارید.

و همه گریه کردند:

همانطور که پیشتر حدس زده نشدیم

جوجه تیغی سیب را گرفت و به چهار قسمت تقسیم کرد. یک قطعه به خرگوش داد:

این برای شما، خرگوش است - اولین سیب را دیدید.

قطعه دوم کلاغ گفت:

این برای تو، کلاغ است، - سیب را شکسته اید.

قطعه جوجه تیغی سوم به دهان او گذاشت:

این برای من است، چون من یک سیب گرفتم.

چهارمین قطعه ریش جوجه تیغی به پا افتاده است:

و این برای تو، میخائیل ایوانویچ ...

برای من چی؟ - خرس شگفت زده شد.

و برای این واقعیت که شما همه ما را آشتی دادید و حکمت را به ما آموختید!

و هر کس سیب خود را می خورد، و هر کس خوشحال بود، چرا که بارس به درستی تصور می کرد، کسی را مورد آزار قرار نمی داد.